نگاهی تاریخی- تحلیلی به مسجد الاقصى
۱۳۹۳/۰۵/۲۷

قدس از موقعیت استراتژیکى و جغرافیایى خوبى برخوردار است و خطوط دفاعى طبیعى، این شهر را در موقعیت مناسبى قرار داده است.

موقعیت جغرافیایى

شهر قدس در طول 35 درجه و سیزده دقیقه شرقى گرینویچ و عرض 31 درجه و 47 دقیقه شمالى قرار دارد. این شهر در سلسله تپه هایى که دامنه هاى آن از غرب به شرق امتداد یافته اند، واقع است. ارتفاع آن از سطح دریا بین 72 و 830 متر و فاصله آن از دریاى مدیترانه 52، از دریاى سیاه 22 و از دریاى سرخ 250 کیلومتر مى باشد. راه هایى که قدس را به دیگر شهرهاى فلسطین و کشورهاى عربى متصل مى کند عبارتند از: عکا (150 کیلومتر)، نابلس (65 کیلومتر)، الخلیل(36 کیلومتر)، یافا (62 کیلومتر)، غزه (92 کیلومتر)، عمان(88 کیلومتر)، دمشق (290 کیلومتر)، بیروت (388 کیلومتر)، قاهره (528 کیلومتر) و بغداد (865 کیلومتر).

  اکتشافات باستان شناسان نشان مى دهد که هسته اصلى (موقعیت)شهر قدس روى تپه هاى «ضهور» (طور یا تپه اوفل) ـ که از جنوب شرقى قدس شریف، مشرف بر روستاى سلوان است و مساحت آن حدود 55

  قدس از موقعیت استراتژیکى و جغرافیایى خوبى برخوردار است و خطوط دفاعى طبیعى، این شهر را در موقعیت مناسبى قرار داده است.اطراف شهر را دشت هایى فرا گرفته است؛ از جمله دشت جهنم در شرق،که به دشت سلیمان نیز معروف است، دشت یهوشافات، دشت مریمو دشت جبانین در غرب و دشت ربابه در جنوب و جنوب غربى. از ناحیه شمال نیز یک زمین صاف و هموار به قدس شریف متصل مى شود. از اینرو، تمامى حملات نظامى در ناحیه شمال قدس صورت گرفته است و اینشهر نیز حملات نظامى خود را از این منطقه آغاز مى کرده است.فاتحان این شهر نیز از ناحیه شمال وارد این شهر مى شدند؛ بخت النصرو اسکندر و بومبى و عمر بن خطاب هنگام فتح این شهر، از ناحیه شمال واردآن شدند.

  از سوى دیگر، عامل طبیعى شهر قدس، از آن قلعه محکمى ساخته که اطراف آن را کوه ها احاطه کرده اند. این کوه ها داراى ویژگى هاى خاص هستند؛ مدافعان را از حمله دشمنان با خبر ساخته و فرصت کافى رابراى آن ها فراهم مى کنند تا ساکنان بتوانند پیش از رسیدن دشمن به شهر، با آنان روبه رو شوند. جبل الزیتون در ناحیه شرقى آن قرار دارد و از ناحیه غرب نیز سلسله جبال اطراف شهر را احاطه کرده است. مرتفع ترین آن هاکوه ساموئل نبى مى باشد که مشرف بر سرازیرى هاى غربى و چشم انداز سواحل (مناطق ساحلى) فلسطین است. کوه مشارف (سکوبس)، که ازناحیه شمالى قدس مشرف بر منطقه اى است که به رام اللّه  منتهى مى شود، به دلیل چشم انداز و منظرگاه زیباى شهر به این نام معروف گشته است. طور، دریاى سیاه و منطقه کرک نیز این ارتفاعات مشاهده مى شوند. اما مرزهاى جنوبى نیز بر روى کوه مکبر که مشرف بر منطقه جنوبى و بیت لحم است، قرار گرفته است. چون عمر بن الخطاب به مدت یک ساعت روى این کوه ایستاد و نواى اللّه  اکبر سر داد، این کوه به نام «مکبر» معروف گشت.

 با ازدیاد جمعیت، شهر نیز به موازات آن گسترش پیدا کرد، ساختمان ها به خارج از محدوده شهر امتداد یافتند و محله هاى زیبایى که به قدس جدید معروف گشتند، تأسیس شدند. به علاوه، توابع جدیدى نیز به شه ملحق گردیدند. روستاهایى مانند شعفاط، بیت حنینا، سلوان، عین کارم، دیریاسین و قسطل، از جمله توابع قدس قدیم به شمار مى روند. بر روى آن کوه ها محله هاى زیبایى ساخته شد؛ مثل محله مشارف (مشرف بر کوه مشارف)، محله قطمون (مشرف بر کوه قطمون) و محله مکبر (نزدیک کوه مکبر).

 

نام هاى قدس

حوادث تاریخى قدس با نام متعدد آن شهر مقدس در کتاب هاى تاریخى ذکر شده است. عرب کنعانى 5000 سال پیش قدس را بازسازى کرد و آن را «اورسالم» نامید. سالم منسوب به سالم یا شالم به معناى صلح است و «اور» واژه اى سومرى است که به معناى شهر مى باشد. این نام به امت هاى دیگر نیز منتقل شد و نزد یهود به «یروشالایم» و فراعنه به «شوامام» و یونان و روم به «هی وسولیما» و نزد غربى ها به «جروسالم» شهرت یافت.

  در قرن دوازده پیش از میلاد، بنى اسراییل به سرزمین کنعانیان هجوم آوردند. قبیله عربى کنعانى که از همان آغاز در شهر قدس و کوه هاى اطراف آن مستقر شده بودند، با بنى اسراییل جنگیدند. در آن زمان شهر قدس به شهر «یبوس» معروف شده بود. این نام را، که نام رییس قبیله کنعان بود، یوشع، رهبر بنى اسراییل، انتخاب کرد. وقتى که یهود درسال 997 پیش ازمیلاد به فرماندهى حضرت داود علیه السلاموارد شهر شدند، این شهر به شهر داود معروف شد و داود آن را به عنوان پایتخت حکومت خود برگزید.

 نام «داود» که بر شهر قدس اطلاق شده بود، دوام زیادى نیاورد؛ چرا که نام اورشلیم جایگزین آن شد و حتى پس از پایان حکومت یهود که 73 سال طول کشید، این نام همچنان نزد فارس ها، یونانى ها و رومى ها، که به ترتیب بر این منطقه حکومت کردند، رواج داشت. این نام همان گونه که قبلاً ذکر گردید، تحریف شده اورسالم ـ اورشالیم عربى است.

 در سال 135 میلادى امپراتور روم این شهر را ویران و ساکنانش را آواره کرد و نام آن را به «ایلیا کابیتولینا» به معناى خانه خدا تغییر داد. با وجود اینکه کنستانتین، امپراتور روم، نام قدیمى این شهر را دوباره زنده کرد، عرب ها آن را با نام قدس شریف، یعنى مکان مقدس و پاک از هر گناه و شرک، مى شناسند و این نام ها در قرآن و سنت ذکر شده اند.

 

اماکن مقدس

شهر قدس از جایگاه بزرگى نزد مسلمانان، مسیحیان و یهودیان برخوردار است؛ که قدس زادگاه ادیان سه گانه بوده و بسیارى از پیامبران و انبیا در قدس به سر مى بردند یا به نحوى با آن در ارتباط بودند.

  این موضوع از حقایق تاریخى به شمار مى آید و داستان ها و روایت هاى متعددى درباره آن ها نقل شده و نمى توان آن را با ادلّه تاریخى اثبات کرد؛ از جمله مى توان به ارتباط حضرت ابراهیم، یعقوب، اسحاق، عیسى، یحیى، زکریا و صالح با بیت المقدس اشاره کرد. روایت ها و داستان هاى بسیارى درباره ارتباط میان قدس و خانه آدم و نوح و سام نقل شده است. در روایتى آمده است که حضرت آدم علیه السلام در غارى بین قدس و مسجد حضرت ابراهیم به خاک سپرده شد. همچنین روایت شده که کشتى حضرت نوح پس از طى مسافتى بر بیت المقدس رسید و به اذن خداوند زبان گشود و گفت: اى نوح! این بیت المقدس و محل سکونت انبیا (و فرزندان تو) مى باشد. و آمده است که سام بن نوح این منطقه را ساخته و بر آن حکومت کرد و به «ملکى صادق» ملقّب گشت. از عبداللّه  بن عمر نیز روایت شده که انبیا بیت المقدس را ساختند و در آن زیستند و یک وجب از آن نیست مگر اینکه پادشاهى بر روى آن سجده کرده باشد و مقاتل بن سلیمان نیز گفته هر وجب از آن، محل سجود انبیا و پیامبران و فرشتگان بوده است.

  ایمان به پیامبران و رساله هاى آسمانى، از اصول عقیده اسلامى است. دین اسلام براى تصدیق ادیان آسمانى پیش از خود آمد. در آیه3 و 4 سوره آل عمران آمده است: « نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ مِن قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ» و در آیه 13 سوره شورى نیز آمده « شَرَعَ لَکُم مِنَ  الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاًوَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا  بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلاَتَتَفَرَّقُوا فِیهِ» با توجه به این آیات مى توان اماکن مقدس رابه شرح ذیل معرفى کرد:

 

   ب) مسجد صخره: این مسجد داراى تاریخ قدیمى است. حضرت ابراهیم علیه السلام این مکان را محل عبادت خود قرار داد.

 حضرت یعقوب علیه السلام پس از مشاهده نورى از نواحى آن، مسجدى در آن بنا کرد که به مسجد صخره معروف شد. یوشع علیه السلام «قبه زمان»یا «خیمه اجتماع» را که قبلاً حضرت موسى علیه السلام تأسیس کرده و محراب آن را حضرت داود ساخته بود، بنا کرد. حضرت سلیمان علیه السلام نیز در زمان خودمعبدى را که به نامش معروف شد در آنجا بنا نهاد و پیامبر اسلام در شب اسرا از بالاى آن به آسمان عروج کرد.

  ج) دیوار براق: دیوارى است که ناحیه غربى اطراف مسجدالاقصى را احاطه کرده و جزئى از حرم به حساب مى آید. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در شب اسرا و معراج، اسب براق خود را در همین مکان بسته بود. یهود آن را دیوار مبکى مى نامند. این دیوار از بقایاى (بت) قدیمى که هیرودوس آن را در سال 18 ق.م ساخته بود و تیتوس آن را در سال 70 درهم کوبید، مى باشد. از این رو، این مکان را مقدس دانسته و زیارت مى کنند.

  اما از نظر مسیحیان، پس از این که روم ها در اطراف مسجدالاقصى صلیبى را کشف کردند، در سال 335 به دستور ملکه هیلانا در همان مکان کلیسایى ساخته شد. آنان معتقدند این صلیب همان صلیبى است که حضرت عیسى علیه السلام با آن به دار آویخته شد و از مهم ترین اماکن مقدس آن ها به شمار مى آید و در کنار دیوار براق واقع است.

  هیکل سلیمان نیز از جمله اماکن مقدس یهودیان به شمار مى رود

و صهیونیست ها تا امروز آن هیکل را در ارتفاعات قدس و اطراف مسجدالاقصى جستجو مى کنند.

 

عصرهاى تاریخى

کنعانیان در هزاره چهارم پیش از میلاد به دلیل خشکسالى از جزیره العرب به سوى سرزمین شام هجرت کردند و در نواحى جنوب شرقى (اردن) و جنوب فلسطین و سواحل جنوب غربى آن اقامت گزیدند. منطقه اى که کنعانیان ساکن آن شدند به سرزمین کنعان معروف شد و شامل نوار ساحلى صیدا و غزه و از سواحل غربى دریاى سیاه تا نواحى شرقى و شمال دریاچه طبریا تا جنوب چاه سبع مى شود.

  کنعانیان به قبایل متعددى تقسیم شدند و هرکدام از این قبایل مکان خاصى را براى خود برگزیدند. آنان که موفق به تشکیل یک دولت نشدند، داراى تمدن بودند. تحقیقات تاریخى نشان مى دهد که قبیله یبوسى اولین قبیله اى بود که به سال 2500 پیش از میلاد ساکن شهر قدس و اطراف آن شدند.

  روایت هایى که در تورات آمده از «ملکى صادق» پادشاه یبوس که حکومت (شالیم یا سالیم) را به دست گرفته بود، یاد مى کنند. او با حضرت ابراهیم رابطه دوستى داشت و با گروهى از دوستانش معتقد بودند که خداوند، یکتا آفریننده زمین و کمالات آسمان هاست و حرم قدس را پرستشگاه خود قرار داده بود و قربانى هاى خود را روى سنگ مقدس انجام مى داد. در تورات و انجیل از او به عنوان اولین کسى که حرم را مقدس شمرده و یکى از اولیاى خدا (غیب گوى خداى تعالى) یاد مى کنند.

  تحقیقات تاریخى و باستانى نشان مى دهد که نسل کنعانیان در

فلسطین بریده نشد، بلکه همچنان بر سرزمین قدس حکومت مى کردند و یا حکومت هایى آمدند که بر آن ها حاکم شدند و به هر حال، حتى پس از اختلاط با مسلمانان همچنان اکثریت جمعیت و ساکنان آن منطقه بودند و تعدادى از آنان نیز از صفحه تاریخ محو شدند.

 1 ـ عصر فرعون (حکومت فرعون)

فراعنه مصر تا آغاز قرن شانزده پیش از میلاد بر قدس حکومت کردند. نفوذ مصر در قدس قریب دویست سال به طول انجامید. این شهر در معرض حملات بادیه نشینان (خابیرو) قرار گرفت تا اینکه «عبدى خیبا» والى مصر مجبور شد از «اخناتون» درخواست کمک نماید، ولى اخناتون از ارسال کمک به وى خوددارى کرد. حاکم مصر در زمان سیتى اول (1301 ـ 1317) پیش از میلاد به مصر بازگشت. در یکى از نامه هایى که عبدخیبا به اخناتون نوشته، آمده است: ساکنان این شهر پس از حملات خابیرو مجبور به ترک دیار خود شده و به سوى کوه ها و برخى به مصر پناه بردند.

 

2 ـ حکومت یهود

یهود در قرن دوم پیش از میلاد و در سال 977 یا 1000 ق.م به فلسطین هجوم بردند، حضرت داود علیه السلام موفق شد این شهر را به تصرف خود درآورد و نام خود را بر آن اطلاق نماید و قصر و دژهایى در آن بسازد. سپس حضرت سلیمان، که در قدس به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد، پس از پدرش به مدت چهل سال براین سرزمین حکومت کرد و زیارتگاهى در محل عبادت «ملکى صالح» ساخت. این هیکل که براى تمامى یهودیان بود، پس از وفات سلیمان علیه السلام تنها به عده معدودى از یهود اختصاص یافت. در زمان رحبعام بن سلیمان، این دولت به چند ایالت تقسیم شد و نام داود نیز از شهر حذف شد و نام قدیمى آن، یعنى اورسالم، دوباره شهرت یافت. حدود بیست پادشاه در طى 337 سال بر این سرزمین حکومت کردند که بیشتر آن ها به دست اقوام خود به قتل رسیدند. قدس در زمان حکومت یهود شاهد حملات متعددى بود به طورى که دشمن بارها به آن حمله کرد و اموال مردم را چپاول کرد. بى بند و بارى و فساد دینى و بت پرستى میان ساکنان رواج پیدا کرد. در آن هنگام اکثر ساکنان از قبایل یبوس، کنعان و عمور بودند.

 

3 ـ حکومت فارس ها

در زمان صدقیا بن یوشا، بخت النصر به سوى قدس لشکرکشى کرد و شهر را محاصره نمود؛ ساکنان یهودى آن و پادشاه را اسیر و به بابل در عراق اعزام کرد و شهر را ویران ساخت و هیکل را به آتش کشید و سوریه و فلسطین را به تصرف خود درآورد. کوروش در سال 538 ق.م به یهودیان اجازه داد به قدس باز گردند. کوروش که تحت تأثیر همسرش، به خاطر نسبتى که با پادشاهان یهود داشت، هیکلى جدید را به نام خود (هیکل کوروش) ساخت. این هیکل که على رغم مخالف ساکنان جنوب فلسطین و شام ساخته شد، تا زمانى که هیرودوس ساخت هیکل جدید را آغاز کرد، پابرجا ماند.

 

4 ـ حکومت یونانى ها

اسکندر مقدونى در سال 332 ق.م بر قدس چیره شد. ساکنان یهود از وى استقبال کرده و به سرعت فضیلت ایرانیان را به فراموشى سپردند. پس از مرگ اسکندر، حکومت این شهر در زمان خلفایش به حکومت هاى دیگر متصل شد و تحت تأثیر تمدن یونان قرار گرفت. در سال 165 ق.م پادشاه سلوکى ها در سوریه (آنتیوخوس چهارم) هیکل را ویران و یهود را به بت پرستى (دین یونان) وادار کرد که در نتیجه آن، انقلاب مکابى ها رخ داد و یهود در ایجاد فتنه و آشوب و جنگ و خونریزى پیروز شدند و تقریباً به نوعى حکومت خودکفا دست یافتند.

 

5 ـ حکومت روم ها

پس از دوره اى شورش و فتنه، در سال 63 ق.م بومبى، رهبر روم ها، شهر بیت المقدس را به تصرف خود درآورد و به تابعیت امپراطور رم درآمد. فارس ها در سال 40 ق.م دوباره قدس را به تصرف خود درآوردند، ولى روم ها موفق شدند پس از دو سال مجددا قدس را از چنگ ایرانیان درآورند و هیرودوس را بر آنجا حاکم کنند و نیز به رغم امتیازاتى که رومى ها به ساکنان یهود داده بودند، مردم در قدس شورش کرده و آتش فتنه را در شهر برافروختند تا این که این امر منجر به دخالت رومى ها شد. رومى ها در سال 71 میلادى به قدس حمله کردند و به غارت و سرکوب این فتنه پرداختند، ولى کارى از پیش نبردند و ساکنان یهود براى بار دیگر در سال هاى 115 و 132 خاطرات آشوب و فتنه را در شهر زنده کردند و موفق شدند شهر را به سلطه خود درآورند. نهایتا «هادریان» در سال 135 میلادى آتش این فتنه را پس از ویرانى و کشتار مردم و به اسارت گرفتن آنان، خاموش کرد. هادریان اقامت در قدس را فقط به مسیحیانى که اصالتا یهودى نبودند، تجویز کرد. همچنین به «ایلیا» دستور داد به هیچ کس از یهودیانى که در نقاط مختلف بودند در قدس اجازه سکونت ندهد. تا اینکه امپراتور کنستانتین ورود آنان را سالى یکبار براى زیارت، تجویز کرد. بدین ترتیب، رومیان در هر مرتبه قدس را ویران کردند و یهودیان هزار سال از قدس محروم بودند و در زمانى که روم در سال 395 به دو بخش تقسیم شد، قدس به ضعف و ناتوانى مبتلا شد و ایرانى ها در سال 614 میلادى موفق شدند قدس را اشغال نمایند. کلیساى قیامت و صومعه هاى آن از این آشوب ها در امان نبود و تعداد قربانیان این ناحیه به 60 هزار نفر رسید. این وضع طولى نکشید تا اینکه «هرکل» در سال 672 میلادى بر ایرانیان غلبه کرد و صلیب را از آنان باز ستاند و حکومت قدس را بار دیگر به رومى ها واگذار کرد.

6 ـ عصر اسلامى اول

پس از چهارماه جنگ بین سپاه اسلام و فرمانده قدس، «صفرونیوس» از ابوعبید جراح، فرمانده سپاه اسلام خواست تا از عمر بن خطاب دعوت کند و شخصاً قدس را به آنان واگذار نماید. عمر بن خطاب در سال 636 میلادى از طریق جبل المکبر وارد قدس شد. بین آن ها و مسیحیان پیمانى بسته شد که به موجب آن آزادى دینى مسیحیان در قدس به ازاى پرداخت جزیه تضمین شد و طبق آن وثیقه اى که به «العهد العمریه» معروف شد میان آن ها منعقد گردید. مسیحیان در تمام این دوره ها از آزادى هاى کامل همه جانبه در سایه حکومت اسلامى برخوردار بودند، کلیساهاى خود را حفظ و عمل به دین خود را با اختیار کامل انجام مى دادند.

  پس از عمر بن خطاب تعداد زیادى از تابعین و صحابه و سایر مسلمانان به قدس روى آوردند. برخى براى فتح و برخى به قصد اقامت و زیارت و برخى دیگر به قصد اقامت موقت پیش از اداى حج به قدس آمدند و بدین ترتیب، اسلام به سرعت گسترش یافت و شهر قدس حال و هواى اسلامى به خود گرفت.

  خلفاى اموى و عباسى به شهر قدس اهتمام ورزیده و شهر در این دوره داراى منزلت و عنایت خاصى بود و قدس در ابتداى قرن دوم هجرى شاهد یک حرکت علمى قابل ملاحظه بود و بسیارى از دانشمندان و پیشوایان از نقاط مختلف در آنجا سکونت اختیار کردند. این شهر همچنین شاهد جنبش و تحولات زیادى بود و تعداد زیادى از پزشکان معروف نیز از این شهر برخاستند.

 

7 ـ عصر صلیبى

اختلافات بین سلجوقیان و فاطمى ها برسر سرزمین شام از یک سو و درگیرى هاى داخلى بین پادشاهان سلجوقى از سوى دیگر، زمینه حمله صلیبى ها به بیت المقدس را فراهم کرد. صلیبى ها توانستند بیت المقدس و بخش هاى وسیعى از سرزمین شام را اشغال کنند تا اینکه قدس به دست آن ها سقوط کرد و بدین ترتیب، دوره اول اسلامى، که تا پانصد سال امتداد داشت، پایان یافت و جنگجویان در این حمله کشتار فجیعى در شهر مرتکب شدند. به ویژه در منطقه حرم تعداد قربانیان به هفتاد هزار نفر رسیده بود. صلیبیان تمام ذخایر موجود در صخره واقعى را به غارت بردند و حرم شریف را به کلیسا و اصطبل اسب هایشان تبدیل کردند.

  در بیت المقدس حکومت مسیحى برقرار شد و تحت اداره پاپ کاتولیک درآمد، ولى پاپ ارتدوکس حق هیچ گونه دخالتى در امور دینى مسیحیان نداشت. این امر باعث ناراحتى تمامى مسیحیان شد. البته این وضع، مسلمانان را به تسلیم و خضوع در برابر مسیحیان وادار نکرد، بلکه آنان همواره به فکر چاره اى براى بازگرداندن وحدت به صفوف مسلمانان بودند و درصدد جلوگیرى از پیشرفت صلیبى ها برآمدند.

8 ـ عصر اسلامى دوم

صلاح الدین و نورالدین زنگى تلاش بسیارى براى یکپارچگى مسلمانان انجام دادند تا اینکه صلاح الدین ایوبى موفق گردید پس از فراهم سازى اقدامات لازم، بیت المقدس را در معرکه حطین در سال 1187 م از صلیبى ها باز پس بگیرد. صلاح الدین به طور مسالمت آمیز وارد قدس شد و خروج صلیبى ها را با پرداخت جزیه تجویز نمود و به مسیحیان بومى اجازه اقامت در شهر را داد.

9 ـ جنگ صلیبى دیگر

از دست رفتن بیت المقدس، اروپا را منقلب ساخت و زمینه شروع جنگ دیگرى گردید. در این جنگ سلاطین اروپا از جمله «ریچارد شیردل» شاه انگلستان، «فردریک باربروس»، سلطان آلمان و «فیلیپ آگوست» پادشاه فرانسه شرکت کردند. لشگریان اروپا اطراف شهر عکّا به هم رسیدند و آن را محاصره کردند. حاکم بیت المقدس در این شرایط پیمان خود با صلاح الدین را شکست و به عنوان رهبر ارتش اروپا وارد جنگ شد.

  از سال 1189 تا 1191 جنگ بین دو طرف ادامه یافت. در اثناى جنگ، صلاح الدین ایوبى از خلیفه عباسى بغداد و سلطان مراکش کمک خواست، ولى اجابت نشد، در صورتى که کمک هاى جنگى براى صلیبى ها از اروپا مستمر ادامه داشت.

  با فراز و نشیب بسیار، جنگ در سال 1192 پایان یافت و قرارداد صلح منعقد گردید و مقرر شد بیت المقدس در دست مسلمانان بماند و مسیحیان نیز در انجام اعمال مذهبى آزاد باشند. در سال 1193 صلاح الدین درگذشت. پس از مرگ او، با اختلافات جانشینانشاروپاییان فرصت را مغتنم دانسته، برخى شهرهاى فلسطین از جمله صفد و طبریه را به اشغال خود درآوردند. در این دوران، الکامل ایوبى، سلطان فلسطین، در قراردادى با پادشاه آلمان مقرر داشت بیت المقدس در تصرف او باشد و اماکن مقدسه نیز تحت نظر مسلمانان باقى بمانند.

  فردریک در کنیسه قیامت تاجگذارى کرد و سال بعد، از بیت المقدس به صقلیه بازگشت. شهر قدس مدت زیادى در دست او نماند؛ زیرا صالح ایوب پادشاه مصر از خوارزمیانى که از مقابل لشگر چنگیزخان مغول فرار کردند، استفاده نمود و با صلیبیون جنگید و غزه را تصرف و قدس را از دست نصارى گرفت و دمشق را هم فتح نمود.

 در سال 1250 میلادى حکومت مصر از خاندان ایوبى به ممالیک منتقل شد و «قطز» (مملوک سوم) فوراً براى مقابله با مغول سپاهى تجهیز نمود. آن ها در «عین جالوت» به هم رسیدند. فرمانده سپاه مصر «الظاهر بیبرس»، لشگر مغول را منهدم نمود و از بلاد فلسطین و سوریه خارج کرد. این فرمانده بعدها به خلافت رسید و مصر و سوریه را متحد ساخت و کلیه شهرها را از صلیبیون بازستاند و در 1268 قبه الصخره را تجدید بنا نمود.

 صلاح الدین اشرف (مملوک نهم) در سال 1291 م شهر عکّا را محاصره و آن را فتح نمود. با خالى ساختن شهرهاى صور و صیدا و طرسوس، پرده بر آخرین منظره جنگ هاى همه جانبه میان شرق و غرب کشیده شد. دوره عثمانیان نیز با حوادثى از جمله جنگ با مصر و فتح فلسطین آغاز گردید. در این دوران ظاهرالعمر شیخ صفد در مقابل دولت عثمانى قد علم کرد و قصد داشت با همکارى سران سوریه، آن سرزمین را از عثمانى پس بگیرد، ولى دولت عثمانى ضمن قتل او، این نقشه را نقش بر آب کرد.

  همچنین جزار به دستور سلطان عثمانى در سال 1780 حاکم دمشق گردید و در مقابل حمله ناپلئون به عکّا مقاومت سختى نمود. ولى ناپلئون در این مسیر به سوى شرق، فلسطین را در نهایت فتح نمود. روسیه، انگلیس و اطریش در 1840 میلادى از ترس اینکه یک امپراتورى قوى عربى تشکیل شود، از پیشرفت ابراهیم پاشا (از ممالیک مصر) جلوگیرى کردند. او ده سال در فلسطین حکومت کرد و در این مدت در اثر شدت ناملایمات، شورشى در فلسطین و لبنان و اردن بر علیه او صورت گرفت.

 در دوران عثمانى فلسطین پیشرفتى نکرد و همان بى نظمى و تزلزل در سایر مناطق حکومت عثمانى در تمامى بخش هاى این امپراتورى بوجود آمد. این روح هرج و مرج اجتماعى و عشایرى، مدت ها در حکومت عثمانى نفوذ داشت تا اینکه در سال 1908 میلادى حکومت مشروطه اعلان گردید.

  با عنایت به تغییرات ابتداى قرن بیستم و تحولات نظام بین الملل، به ویژه جنگ اول جهانى، موضوع فلسطین نیز تابعى از تحولات شد و پس از جنگ نیز سرنوشتى همچون طرح تقسیم (قیمومیت) نظام سرپرستى را تجربه نمود تا سرانجام در سال 1948 با تشکیل حکومت اسراییل با شرایط جدید مواجه گردید.

مسجدالاقصى

مسجدالاقصى در جنوب حرم شریف واقع شده است. خلیفه عبدالملک بن مروان اموى شروع به ساختن این بنا نمود و فرزند وى ولید بن عبدالملک در سال 705 م آن را به پایان برد. حرم شریف این مکان مقدس شامل مسجدالاقصى، مسجد صخره با گنبد طلایى آنو صحن ها و ساختمان هاى پیرامون آن است که جمعاً به مساحت 14 هکتار بر فراز کوه موریا قرار دارد و 14 دروازه از جمله درهاى اسباط، حطه، شرف الانبیا، ناظر، نو، قطانین، مطهره، سلسله، مغربیان و دروازه طلایى، اتاق هاى متعدد، 8 چاه در صحن صخره و 17 چاه در حیاط مسجدالاقصى و جمعا 4 گلدسته از جمله آثار این بخش مى باشد.

  طول این بنا به 80 متر و عرض آن به 55 متر مى رسد و اکنون به 53 ستون مرمرى و 49 ستون مربع شکل استوار است. درهاى مسجد در زمان اموى ها از طلا و نقره پوشیده شده بود، اما به فرمان ابوجعفر منصور صفحات طلا و نقره را کندند و به دینار تبدیل نمودند و به مصرف مسجد رساندند. در اوایل قرن پانزدهم برخى از قسمت هاى مسجد مورد مرمت قرار گرفت و گنبد و ابواب شمالى آن ساخته شد.

 آن گاه که صلیبى ها بیت المقدس را اشغال کردند، بخشى از مسجد را به کلیسا و بخش دیگر را به محل سکونت سواره نظام و انبار ذخایر خود تبدیل نمودند، ولى هنگامى که صلاح الدین ایوبى بیت المقدس را از آنان باز پس گرفت، به اصلاح و مرمت مسجد امر کرد و محراب آن را بازسازى نمود، گنبد آن را معرق کارى کرد و منبرى زینت یافته با عاج و آبنوس از حلب آورد و در سمت راست محراب قرار داد. این منبر تا زمان آتش سوزى مسجد توسط یهودیان در تاریخ 21/8/1969 باقى بود.

 پادشاهان بنى ایوب و ممالیک و سلاطین بنى عثمان نسبت به مسجد عنایت و توجه داشتند و رواق ها در آن ساختند. سقف آن را تعمیر کردند و با کاشى معرق و مرمر زینت بخشیدند. دیوارها را تعمیر کردند و کف آن را با قالى هاى ایرانى پوشاندند.

   در سال 1927 م ضایعاتى به مساجد وارد آمد. از این رو، مجلساعلاى اسلامى به منظور تعمیر و بازسازى مسجد از کشورهاى عربى و اسلامى استمداد جست. بزرگترین و مهم ترین مرحله این عمران، برداشتن ستون هاى قدیمى بود که گنبد بر آن ها استوار بود و به جاى آن ها شصت ستون جدید که پى آن ها از بتن مسلح بود، قرار داده شد.

  پس از آن بر اثر زلزله، به برخى از رواق ها و اجزاى مسجد صدمه وارد شد که مجلس اسلامى با استفاده از اموال اوقاف به مرمت آن پرداخت. رواق شرقى را منهدم کرد و از نو بنا نمود. رواق میانى را نیز بازسازى کرد و ستون هاى مورد نیاز را از ایتالیا آورد. زیر مسجدالاقصى دهلیزى وسیع وجود دارد که به اقصاى قدیم موسوم است و آن عبارت است از سلسله اى از طاق ها که بر ستون هاى محکم و قطور استوار شده است.

آتش سوزى مسجدالاقصى

در تاریخ بیست ویکم آگوست 1969 رژیم صهیونیستى اعلام کرد یک فرد دیوانه به نام دنیس مایکل روهان (Dennis Michael Rohan) مسجدالاقصى را به آتش کشید. گرچه اسراییلى ها اعلام داشتند که این فرد استرالیایى یک مسیحى دیوانه بود، لیکن برخى منابع معتبر نیز بر این عقیده هستند که وى یک یهودى توریست بود و از لحاظ سلامت عقلى نیز هیچ مشکلى نداشت. همچنین آثار حریق دلالت بر آن دارد که اشخاص دیگرى روهان را در آتش زدن این مسجد از خارج آن و از یکى از پنجره هاى مشرف به درب المغاربه (که اسراییلى ها آن را منهدم کردند) هدایت و یارى رسانیدند. در این آتش سوزى منبر مسجدالاقصى تخریب شد. منبرى که توسط نورالدین زنگى سفارش ساخت داده شده بود، پس از جنگ هاى صلیبى و فتح بیت المقدس در سال 1187،یعنى دوران مسیحیت، توسط صلاح الدین ایوبى از حلب به بیت المقدس آورده شده بود.

 بخش به آتش کشیده مسجدالاقصى 1500 متر مربع از 4400 متر مربع مساحت کلى مسجد را در بر مى گرفت. در این آتش سوزى، منبر صلاح الدین ایوبى، مسجد عمر، محراب زکریا، مقام الاربعین، سه رواق ممتد از جنوب به شمال با ستون ها و ایوان ها و تزیینات سقفى بر سطح مسجد فرو ریخت. در این آتش سوزى دو ستون اصلى که گنبد روى آن استوار بود اجزایى از گنبد داخلى که مزیّن بود، محراب دیوارهاى جنوبى، پوشش مرمرى و 48 پنجره گچى، شیشه هاى رنگى و فرش ها، سوره اسراء که با کاشى هاى معرق و تذهیب شده نوشته شده بود و از بالاى محراب به سوى شرق امتداد داشت و بسیارى از تزیینات و آیات قرآنى، از بین رفت.

  البته تلاش براى تخریب این مسجد به همین جا ختم نشد و چند بار دیگر نیز تلاش هاى متعددى به شرح ذیل در این زمینه صورت گرفت:

   ـ در سال هاى 1982 و 1987 ارتش اسراییل مراسمى نظامى در آنجا برگزار کرد که با مقاومت فلسطینیان روبه رو شد و 20 نفر از آن ها شهید شدند.

    ـ در سال 1996 نتانیاهو اجازه حفر تونل داد و در جریان اعتراض فلسطینیان 75 نفر کشته شدند.

    ـ در سال 1997 دو اسراییلى به جرم انداختن سر خوک به داخل صحن مسجد بازداشت شدند. آن ها اعلام کردند که در آیین یهود، خوک نجس نیست.

   ـ در 7 ژوئن 1967 نیروهاى اشغالگر کلیدهاى درِ غربى باب المغاربه را توقیف و سپس به سرعت، شهر را پس از فرار اردنى ها تصرفکردند.

    ـ در 9 ژوئن 1997 از برگزارى نماز جمعه ممانعت به عمل آمد. این اتفاق اولین بارى بود که از زمان جنگ هاى صلیبى از 1187 میلادى تاکنون رخ داده است.

   ـ در 16 نوامبر 1969 نیروهاى اشغالگر «کنج فخریه» در جنوب غربى حرم الشریف را اشغال کردند.

   ـ در 14 آگوست 1970 گروه افراطى «گرشان شالوم» که قصد داشتند مسجد را تخریب و به جاى آن مسجد سلیمان را بنا کنند، به زور وارد محوطه حرم شدند که طى یک درگیرى، ده ها نمازگزار فلسطینى مجروح گردیدند.

   ـ در 19 آوریل 1980 یک گروه از خاخام ها و بزرگان یهود، نشستى نیمه مخفى براى پیدا کردن راه هایى به منظور آزادى معبد کوهستان از دست مسلمانان تشکیل دادند.

    ـ در 28 آگوست 1980 ، اشغالگران تونلى در زیر مسجد حفر کردند.

    ـ در 30 مارس 1982 نامه هاى متعددى به مقامات اوقاف اسلامى ارسال و از آن ها خواسته شد تا معبد کوهستان را ترک کنند؛ چرا که در غیر این صورت، نتایج وخیمى براى آن ها به وجود خواهد آمد. نامه به عبرى، انگلیسى، اسپانیایى و لهستانى نوشته شده بود.

   ـ در 11 آوریل 1982 یک سرباز اسراییلى به نام آلن گودمن با تفنگ  M16به نمازگزاران شلیک کرد و 60 فلسطینى را کشته و مجروح نمود.

    ـ در 26 مارس 1983 ورودى اصلى بخش وقفى بیت المقدس به خاطر حفارى هاى اسراییل تخریب شد.

    ـ در 21 آگوست 1985 پلیس اسراییل به یهودیان افراطى اجازه داد، در محوطه حرم به عبادت بپردازند.

     ـ در 4 آگوست 1986 یک گروه از خاخام ها قانونى نهایى را صادر کردند که موجب آن، به یهودیان اجازه مى یافتند در حرم شریف به عبادت بپردازند. آنان درخواست کردند که در آنجا یک کمیته ایجاد کنند.

     ـ در 12 مى 1988 سربازان اسراییلى به سوى تظاهرات مسالمت آمیز مسلمانان در حرم الشریف آتش گشودند و حدود یکصد نفر از فلسطینیان را کشتند.

    ـ در 8 آگوست 1990 مقامات اسراییل در مسجدالاقصى به قتل عام 22 نمازگزار و مجروح ساختن بیش از 200 نفر دست زدند.

    ـ در 25 ژولاى 1995 یک دادگاه عالى اسراییل قانونى را تصویب کرد که به یهودیان اجازه مى داد در معبد کوهستان (مسجدالاقصى) عبادت کنند.

  سال 1982 شاهد یک سلسله تجاوزات مکرر صهیونیست ها به حریم قدس شریف بوده است. در یازدهم آوریل، افراد یک گروه یهودى از پیروان سازمان هاى افراطى یهودى «جنبش امناى جبل البیت» و «جنبش کاخ» به رهبرى خاخام مائیرکاهانا، تلاش کردند به داخل مسجدالاقصى یورش ببرند. بعدها روشن شد که این تلاش پوششى بوده است براى یک تهاجم مسلحانه به «قبه الصخره». تهاجم به این حرم مقدس توسط یکى از سربازان صهیونیست به نام «ایلین گوتمن» انجام شد که بر اثر آن دو تن از نگهبانان مسجد به شهادت رسیدند و آسیب هاى فراوانى به قبه الصخره، ستون ها و دیوارهاى داخلى و خارجى مسجد وارد آمد. پیش از این تهاجم مسلحانه، سازمان هاگانا، چند نامه تهدیدآمیز براى اعضاى شوراى اوقاف قدس ارسال داشت که در آن ها گفته شده بود اگر یهودیان از ورود به داخل مسجد همچنان منع شوند، اعضاى شورا به قتل خواهند رسید و مسجدالاقصى به آتش کشیده خواهد شد.

  این یورش مسلحانه به مسجدالاقصى، واکنش شدید وخشمگینانه در قدس و سایر شهرهاى کرانه غربى را به دنبال داشت، به گونه اى که طى قیامى گسترده، 9 تن از فلسطینیان شهید و 136 تن دیگر مجروح شدند. على رغم واکنش هاى شدید مسلمانان نسبت به تهاجم مسلحانه علیه مسجدالاقصى، تلاش هاى یهودیان افراطى براى ورود به داخل مسجد تکرار شد و در ششم ژوئیه یک گروه از اعضاى «جنبش امناى جبل البیت»، که تقریباً هفتاد تن بودند، به بهانه برگزارى یک اجتماع همبستگى با ارتش اسراییل که مشغول جنگ در لبنان بود و به منظور نیایش و طلب پیروزى براى این ارتش، قصد ورود به داخل مسجدالاقصى را داشتند که شهروندان فلسطینى و نگهبانان مسجد با آن ها درگیر شده و از ورودشان به صحن هاى خارجى مسجدالاقصى جلوگیرى کردند.

  ساعت سه سحرگاه 28 ژوئیه همین سال، 47 مسلح یهودى عضو یک جنبش مذهبى به نام «یشیفه تو راه هکوهانیم» به رهبرى خاخام «گرشون سلمون» به فرمان معاون وزیر دفاع در امور اسکان، چند خانه عربى جنب حرم شریف از ناحیه غربى را، که متعلق به اوقاف اسلامى بود، اشغال کردند و یک سرى اثاثیه و تعدادى میز و مقدارى اسلحه به داخل آن خانه ها انتقال دادند و کنار پنجره ها و روى پشت بام هاى مشرف به مسجدالاقصى مستقر شدند.

   هیأت اسلامى به منظور حمایت از مسجدالاقصى پیامى خطاب به مسلمانان قدس منتشر کرد که بلافاصله صدها شهروند عرب فلسطینىدر صحن هاى مسجدالاقصى حاضر شدند و سعى کردند یهودیان مسلح را که خانه هاى مذکور را اشغال کرده بودند، از آنجا بیرون کنند. در عین حال، شهردار قدس اعلام اعتصاب همه جانبه کرد که در نتیجه آن فضاى هولناکى از تشنج بر شهر حاکم شد. در اینجا بود که پلیس صهیونیستى مجبور شد یهودیان مسلح را از این خانه ها بیرون کند.

  چند روز بعد از این حادثه «جنبش امناى جبل البیت» دعوتنامه هایى براى برگزارى یک جشن عروسى در صحن مسجدالاقصى توزیع کرد. در این دعوتنامه نوشته شده بود: در ساعت 19 روز چهارم اوت سال 1982، مراسم عروسى «مریم کوهین» با دکتر «گلدشتاین» برگزار مى شود. مدعوین باید به تعالیم مذهبى ویژه زیارت «جبل الهیکل» مقید باشند. روى کارت هاى دعوت نیز تصویر شهر قدس با عکسى از هیکل به جاى قبه الصخره چاپ شده بود. اداره اوقاف اسلامى قدس با مشاهده گسترش این تجاوزات و تلاش هاى مکرر براى یورش مسلحانه به حریم قدس، ضرورت فورى افزایش و بالا بردن کارایى اقدامات مربوطه به پاسدارى از مسجدالاقصى و قبه الصخره و صحن هاى خارجى آن را احساس کرد. به همین دلیل تصمیم گرفت که 200 نگهبان جدید استخدام شوند و دستگاه هاى آتش نشانى و هشدار دهنده بهترى مورد استفاده قرار گیرد و نورافکن هاى جدیدى در نقاط مختلف نصب شود. اما بى تردید، صهیونیسم به وسیله جنبش هاى افراطى خویش و حتى حکومت رسمى خود ـ همان گونه که رهبران و بنیان گذارانش از «هرتزل» گرفته تا «بن گوریون» معتقدند که یهودى کردن قدس کامل نمى شود، مگر اینکه مقدسات اسلامى و مسیحى شهر تخریب و نابود شده باشد و نصب هیکل سلیمان روى «جبل البیت» (محل قدس شریف) مسأله اى است که تنها به زمان و فرصت مناسب نیاز دارد و تمامى این رویدادهاو تجاوزاتى که مسجدالاقصى با آن روبه رو مى شود، از حفارى هایى که در زیر آن انجام مى گیرد گرفته تا به آتش کشیدن و یورش مسلحانه به آن، نشانه هاى این حقیقت به شمار مى روند ـ تهدیدهاى مکرر قبلى مبنى بر انهدام مسجدالاقصى را به اجرا درخواهد آورد.

تعمیرات انجام شده از سوى کمیته معمارى

حکومت اردن پس از آتش سوزى مسجدالاقصى، کمیته معمارى مسجد را تشکیل داد. این کمیته در خلال سال هاى 1969 ـ 1982 اصلاحات زیر را انجام داد:

          1 ـ ساختن بخش به آتش کشیده شده و ویران شده و از بین بردن آثار حریق؛

          2 ـ ساختن دیوارها و ستون هایى به جاى دیوارها و ستون هاى سوخته شده؛

          3 ـ ساختن کف بتنى؛

          4 ـ ساختن سقف بتنى جدید به جاى سقف سوخته شده؛

          5 ـ ساختن ایوان هایى با سنگ هاى سفید و سرخ؛

          6 ـ ساختن دیوار مسجد عمر و سقف آن؛

          7 ـ ساختن دیوارى جدید براى مقام الاربعین؛

          8 ـ ساختن دیوار محراب زکریا؛

          9 ـ ساختن 48 پنجره از گچ و نصب شیشه رنگى براى آن ها؛

          10 ـ ساختن دو ستون مرمرى که گنبد بر آن ها سوار است؛

          11 ـ ساختن پوشش مرمرى داخلى؛

          12 ـ برق رسانى به داخل؛

          13 ـ سنگفرش کردن تمام قسمت هاى به آتش کشیده شده؛

          14 ـ مرمت چوب و تزیینات گنبد چوبى داخلى به کمک مؤسسه ایتالیایى ایکرم (ICCROM

          15 ـ تهیه طرح هاى جدید براى ساختن منبر صلاح الدین؛

          16 ـ تهیه و بازسازى کتابت سوره اسراء با کاشى هاى معرق.

 اقدام یک صهیونیست براى آتش زدن مسجدالاقصى با محکومیت افکار عمومى بین المللى، به ویژه در حوزه شوراى امنیت سازمان ملل، مواجه شد.

 شوراى امنیت با صدور قطعنامه 271 (15 سپتامبر 1969) با ابراز تأسف نسبت به خسارت سنگین آتش سوزى مسجد الاقصى در بیت المقدس در 21 آگوست 1969 ، که در اشغال نظامى اسراییل قرار داشت، با یادآورى قطعنامه هاى 252 مورخه 21 مه 1968 و 1969 و 267 مورخه 3 ژوئیه 1969 و قطعنامه هاى قبلى و (ES-V) 2253 (ES-V) 2254 به ترتیب مورخه 4 و 14 ژوئیه 1967 مجمع عمومى راجع به اقدامات و اعمالى که به وسیله اسراییل براى تغییر موقعیت شهر بیت المقدس انجام شده است، با تأکید مجدد بر اصل مسلم غیرقابل قبول بودن تصرف زمین به وسیله فتح نظامى:

  1 . بر اجراى قطعنامه هاى 252 (1986) و 267 (1969) خود تأکید مى کند.

  2 . اذعان دارد که هر عمل تخریب یا هتک حرمت نسبت به مکان هاى مقدس، بناها و محل هاى مذهبى در بیت المقدس و یا هرگونه تحریک و یا چشم پوشى نسبت به چنین عملى ممکن است که صلح و امنیت بین المللى را به خطر اندازد.

  3 . مقرر مى دارد که عمل نفرت آور هتک حرمت مسجدالاقصى ایجاب مى کند که اسراییل هر چه زودتر از اعمالى که برخلاف قطعنامه هاى مزبور مرتکب شده دست بردارد و تمام اقدامات و اعمالى را که براى تغییر موقعیت بیت المقدس انجام گرفته است، لغو کند.

  4 . صریحا از اسراییل مى خواهد که مفاد پیمان هاى ژنو و حقوق بین الملل راجع به اشغال نظامى را به کار بندد و از ایجاد هر گونه مانعى براى انجام وظایف محوله به شوراى عالى مسلمانان بیت المقدس، از جمله هرگونه همکارى که ممکن است این شورا از کشورها و یا جماعات مسلمان در ارتباط با نقشه هایش به منظور حفاظت و تعمیر مکان هاى مقدس اسلامى در بیت المقدس تقاضا کند، اجتناب ورزد.

  5 . اسراییل را به دلیل عدم اجراى قطعنامه هاى فوق محکوم مى کند و از آن کشور مى خواهد که بدین وسیله مقررات این قطعنامه را اجرا کند.

  6 . تصمیم مندرج در پاراگراف 7 قطعنامه 267 (1969) را مبنى براین که در صورت جواب منفى و یا عدم جواب اسراییل، «شوراى امنیت بدون تأخیر اقدامات مؤثرترى را در این زمینه اتخاذ کند» تکرار مى کند.

   7 . از دبیر کل سازمان ملل تقاضا مى کند که دقیقا اجراى قطعنامه کنونى را پیگیرى نماید و بدین وسیله در اسرع وقت مراتب را به شوراى امنیت گزارش کند.

  در یک هزار و پانصد و دوازدهمین اجلاسیه با 11 رأى موافق در برابر هیچ رأى مخالف و 4 رأى ممتنع (کلمبیا، فنلاند، پاراگوئه و امریکا) تصویب شد.

قدس ازنگاه ادیان سه گانه توحیدى

ضرورت گفتمان با توجه به مشترکات و مفترقات

با نگاهى به عرصه ایدئولوژى و اعتقادى ادیان ابراهیمى، درمى یابیم که بین آن ها مشترکات بر سر اصول مهیا است و به برکت همین مشترکات، مفترقات ایشان در سایه قرار گرفته است.

راهبردهاى گفتمان بین الادیانى

براى بهره مندى از اثرات عینى و عملى گفتمانى کارا، هدفمند و فراگیر، 2 شرط لازم و کافى ضرورى است. شرط لازم مربوط به حوزه نظر است و مرور و بازخوانى نقطه هاى مشترک در حوزه اندیشه را در بر مى گیرد و شرط کافى نیز مربوط به حوزه عمل است و برانگیختن انگیزه پیروان ادیان و چشم به راهان دستورات صاحبان گفتمان را در پى دارد.

  اینجاست که به حق باید گفت: گفتمان، اثبات اختیار است و دورى از گفتمان، تن دادن به جبر مطلق.

اهمیت شهر قدس

شهر قدس و اطراف آن نزد پیروان سه دین، مقدس و محبوب است؛ سرزمینى که عبادتگاه پیامبران الهى بوده و نقطه اى است براى عروج برخى از آنان به آسمان ها و محلى براى ابلاغ وحى و انجام معجزات الهى. این ویژگى هاى خاص هنگامى اهمیت بیشترى مى یابد که بدانیم هیچ مکان دیگرى در کره زمین از چنین وضعیت و جایگاهى برخوردار نیست.

  قدس نیز با توجه به عظمت و تقدسى که نزد صاحبان ادیان ابراهیمى دارد، چنانچه با نگاهى جامع و مانع مورد دقت نظر واقع شود و فلسفه وجودى آن به درستى درک شود، مى تواند محملى براى نزدیکى بین خلق خدا با یکدیگر و با خدایشان باشد.

 اما از سویى دیگر، چنانچه عده اى جوهره تقدسى این شهر را نادیده انگارند و صرفا تمام عزم خود را جزم مسأله خشت و گل و بنا و تعلق و مالکیت شهر نمایند، در این صورت این شهر مى تواند وسیله اى براى هزاران هزار درگیرى و خونریزى و خانه بدوشى و اجحاف شود.

پیوند هدف و مکتب

قرابت و ارتباط با پیامبران، تنها به وسیله ایمان و پیروى صادقانه از آنان است. بنابراین، نزدیکترین افراد به ابراهیم علیه السلام آنانى هستند که از مکتب او پیروى کرده و نسبت به اهداف او وفادار بوده اند، خواه کسانى که در زمان او زندگى مى کردند و خواه کسانى که پس از او به مکتب و برنامه او وفادار مانده اند. دلیل این موضوع نیز روشن است؛ زیرا احترام پیامبران به خاطر مکتب، نیکوکارى و عدالت خواهى آن ها بوده نه به خاطر نژاد، قبیله و نسب. کما اینکه در قرآن کریم، سوره صافات، آیات 112 و 113 در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام آمده است: «ما او را به اسحاق، پیامبرى صالح، بشارت دادیم. ما بر او و اسحاق برکت دادیم، و از دودمان آن ها افرادى نیکوکار به وجود آمدند و افرادى که آشکارا به خود ستم کردند».

  بنابراین، هنگامى که مشاهده مى کنیم افرادى از اهل کتاب با عقاید شرک آمیز خود از اساسى ترین دعوت ابراهیمى منحرف شده اند، باید اذعان داشت که آنان شکل را گرفتند و جوهره و روح فرمان هاى انبیا را، که یکى شدن بود، فراموش کرده و خود را اسیر شکلى از بنا یا نوعى از تفکر کرده اند که نتیجه آن کشتار دیگران، ایجاد ناامنى، فتنه و هزاران صحنه رقت بار دیگر است و همه این ها را به نام دین و عبادت خداوند مرتکب مى شوند. این چنین اشخاصى خواه یهودى، خواه مسیحى و یا مسلمان، خود را با این عمل در رأس منکران پیامبر الهى قرار داده و با عنوان پاسدارى از شکل مکتب، هدف مکتب خود را فراموش و آن را مورد حمله و هجوم قرار مى دهند.

 نکته قابل تأمّل دیگر آن که، دین سازى و مذهب سازى در درون ادیان ابراهیمى، امرى بدیهى و یکى از خطرات بالقوه به شمار مى آید. از این رو، به نظر مى رسد صهیونیسم به عنوان یک سازمان سیاسى با تمسّک به آیاتى وابسته از کتاب مقدس (تورات) و عدم تطبیق و تفسیر آن با کمک از آیات مستقل در توارت، به عمد و یا غیرعمد، دچار یک خطاى بزرگ در تحلیل خود نسبت به دستورات الهى شده است و نتیجه این تحلیل نابجا و نادرست نه تنها موجب چند دهه خونریزى و دشمنى شده، بلکه زمینه هاى نزدیکى و گفتمان را در هاله اى از ابهام قرار داده است. ما صهیونیسم را یک مفهوم چهاروجهى مى دانیم. یعنى صهیونیسم مذهبى، صهیونیسم سیاسى، صهیونیسم فرهنگى و صهیونیسم اقتصادى.

   دشمنان ادیان ابراهیمى عمدتاً براى دین سازى و بدعت گذارى در دین و تشکیک در عقاید عامه مردم و پاشیدن تخم نفرت و بذر خشونت میان پیروان ادیان، از افراطیون یا تفریطیون به عنوان ابزار استفاده نموده و مى نمایند. در مکتب یهودیت تندروهایى بوده و هستند که مى پندارند خدا تنها و تنها متعلق به نژاد بنى اسراییل است و نژاد بنى اسراییل تماماً یهودى هستند و این یهودیان، چه گناهکار و چه نیکوکار و عادل، همه و همه با کمى تأخیر و تعلل بالاخره در مقام رضوان الهى و در بهشت برین جاى دارند. آنان مى گویند: مناسب است دیگران را خارج از نژاد خود پاکسازى نماییم و در صورت قدرت علاوه بر لعن و نفرین، آنان را از دم تیغ بگذرانیم و سرزمین نیل تا فرات را در اختیار خود بگیریم. لازم به ذکر است این افراد افراطى در جامعه یهودى نه تنها از جایگاهى برخوردار نیستند، بلکه مطرودند، به گونه اى که سازمان صهیونیسم از سال 1897 تا سال 1914 در مجموع تنها توانست پنج هزار عضو را جذب نماید. دین مبین اسلام نیز همواره از وجود این گونه افراد در عذاب و ناراحتى بوده است؛ گروه هاى تندرو افراطى با عنوان اسلام و نام هایى همچون طالبان و القاعده، که هادى آن ها مستقیم یا غیرمستقیم افراد بى دین و طرفداران مکتب اصالت سود بودند، از جمله این افرادند.

  از آنچه گفته شد نتیجه گرفته مى شد که پیش نیاز هر نوع گفتمان میان اصحاب سه دین، رعایت تفسیر درست و برداشت مناسب با رسالت انبیاى الهى است. هر کس موسى را جهانى نداند و صرفاً او را مختص چند میلیون انسان بداند، ستمى بزرگ به ساحت آن نبى گرامى خداوند یکتا روا داشته است.

   در هر صورت، صهیونیسم مى کوشد به جهانیان القا کند که هر یهودى صهیونیست است و صهیونیسم نماینده یهودیان عالم مى باشد.

 

حقوق دمکراتیک واحد ملت و موارد نقض آن در فلسطین

واقعیت آن است که صهیونیسم حتى در طى بیش از 50 سال ظهور و بروز خود در ارض مقدس، از اولیات و محکمات آیین موسى دور شده و دوره اى سراسر از ظلم و اجحاف به ملت فلسطین را به نمایش گذارده است.

  رژیم اشغالگر قدس، هفت اصل لازم براى حفظ آزادى و شرافت انسان ها:

  1 . برخوردارى از حقوق مدنى؛

  2 . برخوردارى از حقوق اجتماعى؛

   3 . برخوردارى از حقوق اقتصادى؛

   4 . برخوردارى از حقوق سیاسى؛

   5 . برخوردارى از حقوق فرهنگى؛

   6 . برخوردارى از سبک زندگى و آرامش؛

    7 . برخوردارى از حق سلامت و بهداشت را نادیده گرفته و زیرپا گذاشته است.

  اکنون قدس، که قبله گاه سه دین بزرگ الهى است و جاى جاى آن یادآور خاطرات انبیاى بزرگ الهى، که براى سلامت و سعادت انسان ها مرارت ها کشیده اند، مى باشد، در زنجیره صهیونیسم گرفتار است و به جاى آنکه از این نقطه مشترک و مقدس متعلق به ادیان ابراهیمى در جهت نزدیکى و همدلى بهره گرفته شود، فرصت گفتگو و آرامش را از پیروان هر سه دین ستانده اند و با یکى دانستن صهیونیسم و یهود، موحدان جهان و یهودیان موحد را دل آزرده کرده اند؛ زیرا دین یهود را ابزارى براى تفرقه میان امت خدا و بهره گیرى مادى و چند روزه از دنیا ساخته اند.

   حضرت امام خمینى قدس سره تصریح داشته اند که «ما حساب جامعه یهود را از حساب صهیونیزم و صهیونیست ها جدا مى دانیم و آن ها (صهیونیست ها) جزء اهل مذهب اصلاً نیستند». ایشان، خود، یکى از مخالفان سرسخت صهیونیسم از سال هاى بسیار دور (پیش از 1960 میلادى) تا پایان عمر خویش بوده اند. اما در برابر پیروان راستین دین یهود راه مهربانى را در پیش گرفتند و سفارش به حفظ حرمت یهودیان داشته اند: «به این یهودى ها که در ایران هستند، کسى حق ندارد تعرض بکند، این ها در پناه اسلام و مسلمین هستند، نه به یهودها و نه به نصارى». امام به درستى دریافتند که ادعاى یهودى بودن از سوى صهیونیست ها فریبى بیش نیست و آنان آمده اند تا دین موسى علیه السلام و پیروان پاک دل موسوى را بازیچه دنیاطلبى خویش قرار دهند: «امروز شما مى بینید که صهیونیست در عالم که مدعى یهودى بودن هست و یهودیان او را قبول ندارند با مردم چه مى کند و مع ذلک ادعا مى کند که من تابع حضرت موسى هستم».

  اما در این گفتار، براى پیروان آیین هاى سه گانه توحیدى و نیز ملت فلسطین در سه سطح مى توان راهکارهایى را ارائه داد: 1 . دولتمردان و حکام 2 . اندیشمندان و خواص 3 . عامه مردم.

1 . دولتمردان و حکام

الف . یهودیان

رژیمى که در سرزمین فلسطین با عنوان رژیم صهیونیستى اسراییل قدرت را به جبر در دست گرفته و خود را دولت یهودیان جهان اعلام مى کند، رژیمى است کاملاً سیاسى که از نام دین یهود و دین باوران یهود به عنوان ابزارى براى رسیدن به خواسته هاى کاملاً اقتصادى و سیاسى بهره مى گیرد و با توجه به سیر شکل گیرى آن در این سرزمین مقدس به عنوان یک دولت قانونى پذیرفتنى نیست.

ب . مسیحیان

بیش از یکصد کشور جهان از آیین الهى مسیحیت پیروى مى کنند و حکومت و دولتمردانشان مدعى پیروى از آیین مسیح و برقرارى صلح و آرامش و عدالت برطبق آموزه اصیل مسیحى هستند. اما با کمال تأسف مشاهده مى شود حکام و دولتمردان پاره اى از این کشورها، به دور از پیام هاى خدایى آیین مسیح در پیدایى رژیم صهیونیستى و تداوم حضورش در منطقه و نیز کمک در سرکوب ملت فلسطین، اعم از کمک هاى مالى، تسلیحاتى رسانه اى و غیره، نقش بسزایى ایفا کرده و مى کند. بر این دولتمردان است که آیین مقدس مسیح را به سخره نگیرند و مسیحیان پاکدل را بازیچه هوس هاى قدرت طلبى خویش قرار ندهند و از امکانى که برایشان فراهم آمده به درستى در راه اعتلاى دین مسیح و جامعه انسانى بهره گیرند و علیه ستم و بیدادگرى بشورند و در صف حق جویان و حق گویان و حق کرداران قرار گیرند و بدانند که اگر چنین نکنند، خیانت بزرگى به دین عیسى علیه السلامپیروان مسیح و جامعه انسانى کرده اند و سرانجام باید روزى پاسخگوى عمل خویش باشند، خواه در تاریخ، خواه در پیشگاه ملت خویش یا در پیشگاه عدل الهى.

ج . مسلمانان

از مجموع کشورهاى جهان، نزدیک به 54 کشور با جاى دادن بیش از یک میلیارد مسلمان در خود به عنوان کشورهاى اسلامى شناخته مى شدند. اینان نیز باید به جاى دل بستن به قدرت هاى بیگانه که بى هیچ تردیدى دشمن اسلام، کشورهاى اسلامى، مردم مسلمان و خود آنان هستند، از آیین توحیدى اسلام پیروى کنند و دستورات آن را که چونان دیگر آیین هاى توحیدى، براى راهنمایى بشر از طوفان سهمگین و پرتلاطم حوادث روزگار و گمراهى، به سرمنزل مقصود و ساحل نجات نازل شده است، دقیقاً اجرا کنند.

2 . خواص و اندیشمندان

دانشمندان گوش و چشم و دست و عقل عامه مردم هر جامعه اى هستند و دولتمردان نیز براى پیشبرد اهداف خویش به این قشر نیاز افزون دارند. وظیفه خطیر خواص و اندیشمندان یهودى، مسیحى و مسلمان آن است که حق را به تمام معنا در مسأله فلسطین ادا نمایند و آنچه را که عدل و انصاف است، به درستى بیان دارند؛ زیرا اگر سکوت کنند در هر ستمى که بر انسانیت از ناحیه این عملشان برود، شریکند و روزى باید پاسخگوى کار خویش باشند.

3 . عامه مردم

الف . بر پیروان شریعت موسى علیه السلام تکلیف است تا هرچه شفاف تر و صریح تر انزجار و جدایى خود را از مرام و مسلک صهیونیسم در سطح جامعه بین المللى نهادینه سازند و به باور مردم و پیروان سایر ادیان بنشانند.

  ب . بر پیروان حضرت مسیح  علیه السلام تکلیف است اجازه ندهند دولت هاى مسیحى در مسأله خاورمیانه و قدس شریف آتش بیار معرکه باشند.

   ج . بر مسلمانان است تا با هوشیارى کامل، به جاى عملکرد انفعالى به هوش باشند و با گفتمان هاى دقیق و به موقع با صاحبان ادیان ابراهیمى، حجاب هاى دورغین را، که برافراشته دست بى دینان است، فرو کشانند و دست یارى و تفاهم به سوى دیگر برادران دینى خود دراز کنند.

فلسطینیان

ملت فلسطین همچنان که تاکنون نشان داده به هیچ وجه طالب جنگ و خونریزى نیست و با آگاهى ازآموزه انسان دوستانه اسلام، طالب آرامش و زندگى توأم با امنیت در سرزمین مقدس فلسطین است. اما همچنان نشان داده است که بیدادگرى و بى عدالتى را هرگز برنخواهد تابید و براى رسیدن به حقوق حقه خود خواهد جنگید.

   قدس و فلسطین، سرزمینى است براى پیروان هر سه دین؛ در آن، نمادهاى تعلق بسیار است که این خود علقه شدیدى را نسبت به قدس ایجاد کرده است. همچنین حرم دارى قدس شریف خاص فلسطینیان است که در آنجا حق آب و گل دارند. حکومت فلسطین باید از طریق رفراندوم شکل گیرد، آن هم رفراندومى حقیقى و دور از هرگونه خدعه و تهدید؛ به این صورت که تمامى فلسطینیان، اعم از آنانى که اکنون در سرزمین فلسطین زندگى نمى کنند و به جبر از خانه و کاشانه رانده شده اند و آنان که در این سرزمین نسل اندر نسل بسر برده و مى برند، در این همه پرسى شرکت کنند. بدین ترتیب، شکل حکومت فلسطین مشخص خواهد شد.

   وقتى صحبت از ملت فلسطین مى شود، یعنى تمام فلسطینیان اعم از یهودى و مسلمان و مسیحى و نیز هر غیرفلسطینى که ملت فلسطین او را به عنوان يک فلسطینى در سرزمین خود بپذیرد. سخن بر سر این نیست که حرم دارى قدس و سرزمین هاى مقدس با پیروان کدام دین است، بلکه پیش از آن سخن بر سر آن است که فلسطین متعلق به تمامى پیروان ادیان ابراهیمى است و تنها در مالکیت فلسطین است و این مردم فلسطین اند که مى بایست حرم دارى اماکن متبرکه را در دست بگیرند و صهیونیسم نسبت به فلسطین به دلیل فقدان شخصیت حقیقى هیچ گونه تعلقى ندارد و محو سازمان صهیونیسم ارمغانى براى پیروان سه دین، بخصوص یهودیان عالم است.

   در نهایت، بر یهودیان، مسیحیان و مسلمانان واجب است که افزون بر گفتمان در حوزه نظر و اندیشه، کارى کنند تا نتایج گفتمان ها در حوزه انگیزه و عمل نیز متبلور گردد و جهان شاهد امنیت و آرامش و عدل و انصاف در سرزمین فلسطین باشد. به امید آن روز!