شیعه انقلابی/ شب اول
۱۳۹۳/۰۸/۰۱

باسمه تعالی

انگیزه سازی

یکی از شهدای نازنین کربلا پیرمردی است که هر چند نام و شهرتی از او در تاریخ نقل نشده، عشق بازی زیبایی با اباعبدالله الحسین علیه‌السلام دارد و وجه شباهتی نیز بین آن شهید عزیز و شما عاشقان ابی عبدالله که از شب اول به مجلس آقا آمدید، وجود دارد که این داستان را شنیدنی‌تر می‌کند؛

یکی از تجار کوفه نقل می‌کند: با پدرم برای تجارت از کوفه به شهرهای دیگر مسافرت می‌کردیم، به یک کاروانسرا‌ی عراقی که میرسیدیم، پیرمردی را آنجا ‌میدیدیم که زیر سایه‌بانی نشسته؛ هر کاروانی که از راه می‌رسد، بلند می‌شود، نزدیک رفته و خوب کاروان را بررسی می‌کند و بعد ناامید برمی‌گردد و زیر سایه استراحت می‌کند. یک بار پدرم جلو رفت و پرسید: پدرجان اینجا در این بیابان بدون خانه و زندگی و کار دنبال چه می‌گردی؟

گفت: «وقتی جوان بودم خدمت آقا رسول الله صلیالله‌علیه‌وآله بودم که امام حسین علیه‌السلام، که آن زمان کودکی بود، وارد شد. بلافاصله رسول خدا صلیالله‌علیه‌وآله برخاست و او را در بغل گرفت و روی پاهای خودش نشاند و با حالت گریه فرمود: این حسین من روزی در سرزمینی به نام کربلا تنها و غریب می‌ماند. هر کدام از شما‌ آن روز به فریادش برسید و یاریش کنید، فردای قیامت با من محشور خواهید شد. سال‌ها از این قضیه گذشت تا چند وقت پیش که من از اینجا رد ‌شدم و فهمیدم نام این سرزمین کربلا است. تا نام این سرزمین را شنیدم، یاد کلام رسول الله صلیالله‌علیه‌وآله افتادم، از ابی عبدالله علیه‌السلام سراغ گرفتم. گفتند از مکه به سمت کوفه حرکت کرده. فهمیدم پیش‌بینی حضرت در حال اتفاق است. اینجا ماندم و به انتظار نشستم تا وقتی امام حسین علیه‌السلام وارد سرزمین کربلا میشوند، اولین کسی باشم که به یاری پسر رسول خدا صلیالله‌علیه‌وآله می‌روم.»

ما برگشتیم به کوفه. بعد از حادثه عاشورا پدرم گفت: «برویم ببینیم برای این پیرمرد چه اتفاقی افتاده.» به کربلا رفتیم و دیدیم کمی پایین تر از پیکر مطهر امام حسین علیه‌السلام در خون خودش غلتیده و به شهادت رسیده است.[1]

بین این پیرمرد و شما وجه شباهت مهمی وجود دارد، درست است که همه کسانی که به یاری امام رفتند و در راه امامشان جنگیدند، عنداالله مأجور هستند، اما السابقون السابقون اولئک المقربون.[2] فرق است بین این پیرمرد که قبل از ورود امام، در کربلا به انتظار امامش نشسته بود و کسانی که روز آخر یا لحظات آخر به یاری امامشان شتافتند.

افراد بسیاری در این شب‌ها عزادار سید و سالار شهیدان هستند. خاک کف پای همه آن‌ها سرمه چشم‌های من روسیاه، اما فرق است بین شما که از همین شب اول آمدید تا مجلس آقایتان را پررونق و دل زینب کبری را شاد کنید و آن کسانی که شب آخر می‌آیند، یا آنها که ظهر عاشورا خودشان را به خیمه‌های اباعبدالله علیه‌السلام می‌رسانند.

این مجالس شب‌های اول گرچه خلوت‌تر است، خصوصی‌تر است. معمولا جلسات خصوصی خلوت‌تر هستند. چون مجلس خصوصی است می‌شود حرف‌هایی زد که شاید شب‌های آخر جای بیانش نباشد.

و اما آن حرف خصوصی که شب‌های آخر نمی‌شود خیلی به آن پرداخت، چیست؟

وقتی خوب حادثه کربلا را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم کسانی که این جنایت را در حق امام حسین علیه‌السلام مرتکب شدند، حضرت و اصل و نسب ایشان را به خوبی می‌شناختند؛ اهل کشورهای غیر مسلمان نبودند که ندانند سیدالشهدا فرزند رسول خدا و علی و فاطمه علیهم‌السلام است. همین قدر بدانید که عمر سعد همبازی دوران کودکی ابی عبدالله علیه‌السلام بوده و از همان کودکی به او قاتل الحسین می‌گفتند. سالم بن ابى حفصه نقل می‌کند:

«عمر سعد به حسین علیه‌السلام عرضه می‌داشت از مردم نادان مکرر شنیده‏ام که مرا کشنده تو می‌دانند. حضرت فرمود: إنهم لیسوا بسفهاء لکنهم حلماء. آن‌ها که چنین مى‏گویند، نادان و سفیه نمى‏باشند و راست مى‏گویند، لیکن آن‌ها مردمى باخردند و من خوشحالم پس از آنکه دست به خون من آلودى و دل خویشاوندان مرا داغدار ساختى، اندکى بیش از گندم عراق بهره‏مند نشوى.»[3]

این یعنی هر کسی که به اهل بیت علیهم‌السلام نزدیک شده و با ایشان آشنا شده، لزوما پیرو اهل بیت علیهم‌السلام نشده؛ یعنی می‌شود کسی در هیئت امام حسین علیه‌السلام رفت و آمد داشته باشد، سال‌ها در مجلس ابی عبدالله علیه‌السلام عزاداری کرده باشد، اما سر بزنگاه و دو راهی، مسیری غیر مسیر حضرت را انتخاب کند، بلکه بالاتر، ممکن است راهی در تقابل با امام انتخاب کند.

اقناع اندیشه

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونهَا وَ أَکْثرُهُمُ الْکَافِرُونَ.»[4]

بسیاری از افراد با اینکه نعمت‌های الهی را می‌شناسند و معرفت دارند، آن‌ها را منکر می‌شوند:

امام صادق علیه‌السلام ذیل این آیه مى‌‏فرمایند:‏

«نحن و اللَّه نعمة اللَّه التی انعم بها على عباده و بنا فاز من فاز.»[5]

 به خدا سوگند نعمت اللَّه که خداوند به وسیله آن بندگانش را مشمول لطف خود قرار داده، مائیم و سعادتمندان به وسیله ما سعادتمند مى‏شوند.

معرفت آنقدر مهم است که امام علیه‌السلام آن را برترین ویژگی شیعیان معرفی نموده و فرموده‌اند:

 «بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ حَجّاً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صَدَقَةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُکُمْ أَکْثَرُ صِیَاماً مِنْ بَعْضٍ وَ أَفْضَلُکُمْ أَفْضَلُ مَعْرِفَةً.»[6]

بعضى از شما [دوستداران ما] نسبت به بعضى دیگر بیشتر نماز مى‏خوانید و بعضى نسبت به بعضى دیگر، بیشتر حجّ به جا مى‏آورید، و بعضى نسبت به بعضى دیگر، بیشتر صدقه مى‏دهید. بعضى نسبت به بعضى دیگر، بیشتر روزه مى‏گیرید، ولى با فضیلت‏ترین شما کسى است که معرفتش [نسبت به ما] بیشتر باشد.

معرفت آنقدر اهمیت دارد که در غالب روایات، شرط قبولی زیارات معرفی شده است؛ حتی کلید قبولی زیارت ابی عبدالله علیه‌السلام نیز معرفت است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «وَ مَنْ‏ زَارَ الْحُسَیْنَ‏ (عَلَیْهِ‏ السَّلَامُ‏) عَارِفاً بِحَقِّهِ‏ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حِجَّةٍ مَقْبُولَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ، وَ غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ.»[7]

اما چگونه یک زیارت یا یک عزاداری با معرفت داشته باشیم؟

پای کلام امام صادق علیه‌السلام زانو می‌زنیم:‏ «یُقْتَلُ حَفَدَتِی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِی مَدِینَةٍ یُقَالُ لَهَا طُوسُ مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِیَدِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْکَبَائِرِ.»

 نوه من در سرزمین خراسان در شهرى به نام طوس کشته شود. هر که با معرفت به حق او وى را زیارت کند، روز قیامت دستش را بگیرم و به بهشت برم؛ اگر چه اهل گناه کبیره باشد.

اینجا ملاک را معرفت معرفی نموده است. اما نه هر معرفتی!

در ذهن راوی سوال ایجاد می‌شود: «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا عِرْفَانُ حَقِّهِ؟» عرض کردم شناختن حق او چیست؟ حضرت مختصات یک معرفت حقیقی را بیان می‌فرمایند: «یَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ، مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ، غَرِیبٌ، شَهِیدٌ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ سَبْعِینَ شَهِیداً مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله‌علیه‌وآله عَلَى حَقِیقَةٍ.»[8] بداند که او امام مفترض الطاعه و غریب و شهید است. هر که عارف به حقش او را زیارت کند، خدا به او اجر هفتاد شهیدى که برابر رسول خدا صلیالله‌علیه‌وآله از روى حقیقت شهید شده‏اند، بدهد.

پرورش احساس

بر اساس روایت فوق شاخصه‌های معرفت امام در چهار محور قرار دارد:

الف) معرفت به مقام امام:

اولین قدم در معرفت امام درک حقیقت امامت و مقام ایشان در عالم هستی است. در تفسیر عیاشى از ابى بصیر از امام صادق علیه‌السلام روایت آمده که فرمودند: چون روز قیامت شود هر دسته از مردم به نام امامشان خوانده مى‏شوند، امامى که در عصر آن امام مرده‏اند، اگر نام امام خود را بدانند و او را به امامت شناخته باشند نامه عملشان به دست راستشان داده مى‏شود، براى اینکه خداى تعالى فرموده: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ.»[9] و کلمه یمین به معناى معرفت و اثبات امام است، چون کتاب او همان امام او است، که مى‏خواند- تا آنجا که امام فرمود- و کسى که امام خود را نشناسد، از اصحاب شمال است، همان کسانى که خداى تعالى در باره‏شان فرموده: «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُوم.»[10]

مشکل کوفیان همین بود که امام حسین علیه‌السلام را می‌شناختند، اما شناخت آنان، محدود به اسم و نسب امام بود، بدون هیچ بصیرت و آگاهی نسبت به مقام امامت ایشان. برخلاف یاران ابا عبد الله که در اوج معرفت نسبت به مولایشان بودند و اشعاری که هریک از یاران، در موقع نبرد به زبان می‌آوردند نیز، اشاره به عمق معرفت آنان نسبت به امام دارد. برای مثال، یکی از یاران امام، هنگام خروج برای جهاد، این رجز را می‌خواند: «أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر؛ سرورٌ فوادِ البَشیر النّذیر»[11]

حسین علیه‌السلام امیر من است و چه خوب امیری است، او موجب شادی و سرور دلِ پیامبر اکرم صلیالله‌علیه‌وآله است.»

رشته‌ای برگردنم افکنده دوست

می‌کشد هرجا که خاطر خواه اوست

رشته بر گردن نه از بی مهری است

رشته عشق است و برگردن نکوست

ب‌) معرفت به وجوب اطاعت از امام:

دومین شاخصه معرفت امام اینست که بداند اطاعت از امام واجب و ضروری است. امام سجاد علیه‌السلام در این باره مى‌فرماید: «أَلاَ وَ إِنَّ أَبغضَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ مَن یَقتَدِی بِسُنَّة الامام وَ لاَ یَقتَدِی بأعمالِهِ؛ آگاه باشید که مبغوض‌ترین مردم نزد خداوند، کسى است که در ظاهر به راه و روشِ امام علیه‌السلام اقتدا مى‌کند؛ امّا به اعمال او اقتدا نمى‌کند».[12]

ج) معرفت به شهید بودن امام:

خداوند متعال می‌فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»[13] یکی از لوازم شهادت، حیات و آثار آن است. بنابراین علیرغم عدم وجود نشانه‌های ظاهری حیات و اطلاق مرگ بیولوژیکی، شهید، زنده است. کاربرد این معنا تمامی محدودیت‌های مرگ را از امام سلب می‌کند؛ هم در مقام استجابت دعا و هم در مقام شاهد بودن ایشان، چرا که فرمود: فَهُمْ عَیْنُ‏ اللَّهِ‏ النَّاظِرَة[14]به این معنا که آنها شاهد بر اعمال انسان‌ها می‌باشند.

حارث بن وکیده می‌گوید: من در گروه حمل کنندگان سر حسین علیه‌السلام بودم که شنیدم آن سر، آیات سوره کهف را قرائت می‌کند. شک و تردیدی در جانم افتاد که آیا این صدا از سر بریده حسین است؟ ناگاه نغمه ابی عبدالله علیه‌السلام را شنیدم که به من گفت: ای پسر وکیده! آیا نمی‌دانی که ما امامان زنده‌ایم و نزد پروردگارمان روزی می‌خوریم؟ با خود گفتم: سر حسین علیه‌السلام را سرقت می‌کنم تا دفن نمایم، ندا کرد: ای پسر وکیده! راه چاره‌ای برای این کار نداری، خونی که از من ریختند در نزد خدا بسیار بزرگ‌تر از دور گرداندن سر من از بالای نیزه است، پس ایشان را واگذار که:

«فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلَالُ فىِ أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ.»[15] پس به زودى [نتیجه کار خود را] خواهند دانست، زمانى که غل‏ها و زنجیرها [ى آتشین‏] در گردن‏هایشان باشد در حالى که به وسیله آن‌ها کشیده شوند.[16]

د‌) معرفت به غریب بودن امام:

درک معنای غریب بودن امام نیز در معرفت ما نسبت به ایشان تأثیر بسزایی دارد. برای فهم غربت آقا همین بس که در راه کربلا سراغ افراد می‌رفت و یکی یکی از آنها طلب یاری می‌کرد، ولی از آقا فرار می‌کردند تا مبادا با حضرت روبرو بشوند و در رودربایستی بمانند.

رفتار سازی

بله عزیزان! آدم اگر معرفتش را بالا نبرد، کارش به اینجا می‌رسد که از امامش فرار کند تا مبادا مجبور بشود کاری برایش بکند. امیرالمومنین علی علیه‌السلام می‌فرماید:

«یَا کُمَیْلُ مَا مِنْ‏ حَرَکَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ.»[17]

چطور معرفتمان را افزایش بدهیم؟

یکی از کارهایی که می‌توانیم انجام بدهیم، شرکت در مجالس ذکر فضایل اهل بیت علیهم‌السلام و بهره گرفتن از منبر و سخنرانی است. خوبست قدر فرصت محرم و مجالس با برکت حضرت را بدانیم و از اول مجلس بیاییم تا از بحث معرفتی مجلس هم حداکثر استفاده را ببریم. عباد بن کثیر گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: داستان‏سرائى را دیدم که داستان می‌سرود و مى‏گفت: این است آن مجلسى که هر که در آن نشیند شقى نگردد، امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هیهات هیهات‏! به خطا رفتى‏! استاههم الحفرة[18]إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَةً سَیَّاحِینَ سِوَى الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ فَإِذَا مَرُّوا بِقَوْمٍ یَذْکُرُونَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ قَالُوا قِفُوا فَقَدْ أَصَبْتُمْ حَاجَتَکُمْ فَیَجْلِسُونَ فَیَتَفَقَّهُونَ مَعَهُمْ‏ فَإِذَا قَامُوا عَادُوا مَرْضَاهُمْ‏ وَ شَهِدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ تَعَاهَدُوا غَائِبَهُمْ فَذَلِکَ الْمَجْلِسُ الَّذِی لَا یَشْقَى بِهِ جَلِیسٌ.»[19]

همانا براى خدا جز کرام کاتبین‏ فرشتگانى است سیاح‏ که چون به مردمى برخورند که از محمد و آل محمد یاد کنند، گویند: بایستید که به حاجت خود رسیدید، سپس مى‏نشینند و با آن‌ها دانش آموزند، و چون برخیزند از بیمارانشان عیادت کنند و بر سر مرده‏هایشان حاضر شوند و از غائبشان خبرگیرى کنند. اینست مجلسى که هر که در آن نشیند شقى نگردد.

این مجالس و فرصت کسب معرفت را از دست ندهیم که اگر از آن غفلت کنیم، چیزهای زیادی را از دست خواهیم داد و خدای نکرده ممکن است لحظه امتحان‌های بزرگ، کمی معرفت کار دستمان بدهد و از قافله شیعیان واقعی جا بمانیم.

ذکر مصیبت

در تاریخ هم کسانی بودند که آنقدر معرفتشان بالا بود که به اهل بیت علیهم‌السلام  بسیار نزدیک شدند. قطعاً بسیاری از ماها دوست داریم روزی جای سلمان فارسی بودیم و آنقدر به اهل بیت نزدیک می‌شدیم که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله  به ما می‌فرمود: تو از ما اهل بیتی، همانطور که به سلمان این جمله را فرمودند. از آن جا که لطف خدا زیاد است، دری به روی ما بازکرده که هر که از آن در وارد بشود از اهل بیت میشود! آن هم در خانه امام حسین  علیهالسلام است.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام: ‏«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا- وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَةً یَنْصُرُونَنَا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا- وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا- أُولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا.»

 از حضرت على بن ابى طالب  علیهالسلام روایت است که فرمود: خداى علیم متوجه زمین شد و ما را انتخاب نمود و شیعیانى براى ما برگزید که ما را یارى می‌کنند. براى فرح ما فرحمند و براى حزن ما محزون می‌گردند. جان و مال خود را در راه ما مى‏بخشند.

امشب شب اول محرم، شب آقایی است که از اهل بیت شد و تا آخرین نفس به پای مولایش ایستاد و به شکل جان‌گدازی شهید شد. خوشا به حال مسلم!

سلام ما برآن آقایی که دستور امامش را با جان دل خرید و برای رساندن کلام مولایش تا پای جان ایستادگی کرد و هیچ از یاد امامش غافل نشد. وقتی از بی وفایی مردم کوفه آگاه شد، میخواست یک جوری امامش را باخبر سازد که کوفه نیاید  و همواره به فکر این بود که چه بر سر غریب کربلا و خانواده‌اش خواهد آمد.

این زبان حال حضرت مسلم است: آقاجان! کوفه میا! کوفه وفا ندارد. اگر میای خانواده و زن بچه ها را نیاور! این کوفیان بی‌مروت شرم و حیا ندارند. مسلم هم مثل ارباش اسیر بی وفایی کوفیان شد. بکر بن حمران، که ضربت سختی از مسلم  علیهالسلام خورده بود و کینۀ او را در دل داشت، آن حضرت را بالای قصر برد، سر مبارک حضرت را جدا کرد و پیکر مطهرش را از بالای قصر به زمین انداخت![20]

به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را

زیارت می‌کنم با دست بسته رهبر خود را

به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم

لبِ عطشان نهادم زیر خنجر، حنجر خود را

به هر جا پا نهادم من، به رویم درب‌ها بستند

که بر دیوار غم بنهاده‌ام، امشب سر خود را

صدای ناله زهرا به گوشم می‌رسد آری

که بالای سرم آورده مولا مادر خود را

معروف است لحظات آخر عمر حضرت مسلم بر سر دارالاماره ایشان رو به مکه نمود و سلامی به اربابش ابی عبدالله داد. جواب این سلام ماند تا روز عاشورا، وقتی که همه یاران شهید شده بودند، ابی عبدالله در گودی قتلگاه رو به کوفه نمودند، فنادی یا مسلم بن عقیل یا هانی بن عروه ...

الالعنه الله علی القوم الظالمین



[1]. موسوعة الامام الحسین علیه‏السلام، ج‏15، ص184.

[2] . واقعه/10.

[3]. الإرشاد، ج2، ص132.

[4] . نحل/ 83.

[5]. نور الثقلین، ج3، ص72.

[6]. ابن بابویه، صفات الشیعة، تهران، چاپ اول، 1362ش، ص15.

[7]. الأمالی (للطوسی)، النص، ص215.

[8]. أمالی الصدوق، ص121.

. اسراء/71.[9]

[10]. تفسیر عیاشى، ج2، ص302، ح 115.

[11]. ابصار العین، ص96.

[12]. کافى، ج 8، ص 234، باب 8، ح 312

[13]. بقره/169.

[14]. الإمامة و التبصرة من الحیرة، النص، ص132.

[15]. غافر/ 70 و 71.

[16] . تاریخ جامع امام حسین، ص51.

[17]. تحف العقول ؛ النص ؛ ص171

[18]. در لغت عربى این جمله در موردى گفته مى‏شود که سخن یاوه و نامربوطى از دهن شخصى در آید.

[19] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص187.

[20] مقتل ابی مخنف ترجمه سید علی محمد موسوی جزایری صفحه 97و99.