شیعه انقلابی/ شب هفتم
۱۳۹۴/۰۶/۱۶

باسمه تعالی

انگیزه سازی

از گنده لاتها و چاقو کش‌ها و عرق خورهای تهران بود. تمام جنوب شهر ازش حساب می‌بردند. می‌گفتند لوطی‌تر از این آدم پیدا نمی‌شود. در جریان کودتای 28 مرداد از جمله کسانی بود که نقش مؤثری در برگشت شاه به مملکت داشت. بعد برگشت، شاه در طی مراسمی به او لقب تاج بخش داد. حتی شاه یک اسلحه کمری به او هدیه داد. در سال 32 به خاطر خدمات زیاد، مدال رستاخیز که مهم‌ترین نشان ملی بود، به او اهدا شد. در سال 39 که اولین پسر شاه به دنیا آمد، با نوچه‌هایش کل خیابان مولوی را طاق نصرت می‌زنند و آذین می‌کنند. می‌گویند روی سینهاش عکس رضاشاه را خالکوبی کرده بود.

اما با تمام این کارها محرم که می‌شد، لب به عرق نمی‌زد. خلاف را می‌بوسید و می‌گذاشت کنار و برای امام حسین علیه‌السلام دسته عزاداری راه می‌انداخت. اسم هیئتشان این بود: هیئت جوانان متوسلان به امام حسین علیه‌السلام اهالی جنوب شهر تهران- طیب حاج رضایی و حسین اسماعیل پور.

هیئت طیب خان بزرگترین دسته عزاداری جنوب شهر تهران بود. پسر طیب نقل می‌کند:

پدرم در غیر ماه مبارک رمضان و محرم و صفر، اهل خوردن مشروب بود. سال آخر به ما گفت: «این دفعه دیگه توبه واقعی کردم. دیگه سراغ نجاست نمی‌رم.» وقتی ما علتش را پرسیدیم، گفت: «این دفعه خود آقام امام حسین علیه‌السلام را توی خواب دیدم که به من گفت: طیب بسه دیگه! من هم از روی مولام خجالت کشیدم و دیگه لب به نجاست نمی‌زنم.» اتفاقا تا لحظه شهادت هم پدرم طرف هیچ خلافی نرفت.

محرم سال 42 سال سرنوشت سازی برای طیب بود. دوازده خرداد سال 42 مقارن با شب عاشورای سال 42، دسته عزاداری طیب از مسجد بیرون آمد، ولی آن شب وضعیت متفاوت بود. جلوی هر کدام از علامت‌هایی که در حرکت بود، عکس‌های حضرت امام به سینه‌ی علامت نصب بود. لحظاتی بعد، اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی معاون اسد الله علم نخست وزیر پیاده شد. سریع جلوی طیب آمد و گفت: «طیب خان، این کاری که کردی درست نیست. این عکس‌ها را بردار.» طیب گفت: «من عکس‌ها را برنمی‌دارم.»

پرویزی گفت: «بدجوری میشه ها!»

-        : «هر چی میخواد بشه.»

پرویزی رفت و اتومبیل با سرعت دور شد.

دسته طیب خان با علامت‌هایی از تصویر حضرت امام رحمه‌الله‌علیه حرکت کرد.

صبح 15 خرداد خبر دستگیری امام به تهران می‌رسد و از جمله کسانی که دستور داد بازار میوه تهران تعطیل بشود، طیب بود. سر همین ماجرا، دو روز بعد طیب دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد. ساواک از طیب می‌خواهد که اعتراف کند از امام خمینی پول گرفته تا واقعه 15 خرداد را راه بیندازد و برای اینکه اعتراف بکند او را خیلی شکنجه جسمی و روحی می‌کنند و بعد دیداری بین طیب و حضرت امام ترتیب می‌دهند تا او جلوی امام به امام توهین کند و بگوید که شما به من پول دادید و من 15 خرداد را راه انداختم. خود طیب برای پسرش تعریف می‌کند که من را بردند توی خانه‌ای در خیابان دولت. به همراه مأمورها وارد شدم. پرده اتاق را کنار زدم. دیدم یک سید روحانی با چهره‌ای نورانی آنجا نشسته. فهمیدم آیت الله خمینی است. مأمورها منتظر بودند من پرخاش کنم و بگویم شما پول دادی و چنین و چنان کردی، اما تا آقا را دیدم گفتم: «آقا قربون جدتون برم. شما کی به من پول دادی؟ اصلا کجا من را دیدی؟ ما که تا حالا همدیگر را ندیدهایم. به این نامسلمونا بگید که نه شما به من پول دادید نه من از شما پول گرفتم.»

تا از اتاق بیرون آمدم نصیری، فرمانده ارتش، به من گفت: «طیب خان گور خودت رو کندی.» من هم گفتم: «عیب نداره تیمسار. من باید بیست سال پیش تو زندان بندر عباس می‌مردم. موندم تا صاحب فرزند بشم و امروز تکلیفم رو ادا کنم و بمیرم. مردن برای من مهم نیست.»

وقتی زن طیب با گریه و زاری می‌گوید: «خب بگو از امام پول گرفتی وگرنه میکشنت، فکر بچه‌هایت باش.» طیب می‌گوید: «فکر این‌ها را خدایی که بالای سرشان است، کرده. من افتخارم اینست که یک عمر فدایی امام حسین علیه‌السلام بودم و تدارک هیئت می‌دیدم. حالا بیایم و به فرزند همین آقا تهمت بزنم؟ مگر دنیا چقدر ارزش دارد؟ این حرف‌ها می‌گذرد و دنیا هم برای کسی نمی‌ماند.

در آخرین روزهای زندگی، طیب پیامی به حضرت امام می‌فرستد که آخرین جملهاش این بوده: آخرین برگ کتاب زندگی آدم تعیین کننده است. ببین در آخرین صفحه کتابت چه می‌نویسی.

طیب در صبح شنبه 11 آبان سال42 به دستور ساواک تیر باران شد و به خیل شهدا پیوست.[1]

یک سؤال:

چرا یک آدم چاقوکش لات عرق خور، آخر عمر، مسیر زندگیش عوض و جزء شهدای راه انقلاب میشود؟ مگر امام حسین علیه‌السلام با این دلها چه می‌کند که شخص اینقدر عوض می‌شود؟ اینجا انسان معنی این روایت شریف از پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله را می‌فهمد:

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ إِسْحَاقَ الْأَنْصَارِیُّ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: نَظَرَ النَّبِیُّ ص إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حِجْرِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی‏ قُلُوبِ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏ لَا تَبْرُدُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ ع بِأَبِی قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَةٍ قِیلَ وَ مَا قَتِیلُ کُلِّ عَبْرَةٍ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا یَذْکُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى.[2]

اقناع اندیشه

دیشب خدمتتان عرض شد که شیعیان واقعی خیلی کم هستند و در شهری که ادعا می‌شود پنجاه هزار نفر شیعه دارد، بیست و پنج نفر هم شیعه واقعی پیدا نمیشود، اما همین تعداد کم می‌توانند کارهای بزرگی انجام بدهند. شیعیان واقعی شاید از نظر کمیت، کم باشند، ولی از لحاظ کیفیت فوق العاده هستند.

«کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّه.»[3]

این جمله به خوبى نشان مى‏دهد کسانى که ایمان راسخ به روز رستاخیز داشتند، به بقیه هشدار دادند که نباید به "کمیت" جمعیت نگاه کرد، بلکه باید "کیفیت" را در نظر گرفت، زیرا بسیار شده که جمعیت کم از نظر نفرات، اما با کیفیتى بالا، از جهت ایمان و اراده و تصمیم و متکى به عنایات الهى به اذن اللَّه بر جمعیت‌هاى انبوه پیروز شدند.[4] در ادامه همین آیات به این مطلب اشاره می‌کند که داوود که در آن زمان نوجوانی بوده، جالوت را به هلاکت می‌رساند و موجب پیروزی لشکر حق می‌شود.[5]

اصلا بسیاری از جنگ‌هایی که لشکر اسلام در آن پیروز شده، عده مسلمانان از کفار کمتر بوده؛ مثلا جنگ بدر یا جنگ احد یا جنگ خندق، ولی به واسطه اینکه عده‌ای از مسلمانان، با ایمان و اعتقاد می‌جنگیدند، آنان پیروز بودند. بعد از جنگ احد و بعد از اینکه عده‌ای در این جنگ فرار کردند و عده کمی ایستادگی کردند، خداوند متعال این آیه شریف را نازل کرد.

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ.»[6]

و چه بسیار پیامبرانى که همراه آنان خداپرستان بسیارى جنگیدند، پس براى آنچه در راه خدا به آنان رسید، نه سستى کردند و نه ناتوان شدند و تن به ذلّت ندادند و خداوند صابران را دوست دارد. 

 این آیه اشاره دارد به اینکه دلیل اصلی موفقیت پیامبران وجود ربیون است. ربیون جمع "ربى" (بر وزن ملى) است و به کسى گفته مى‏شود که ارتباط و پیوند او با خدا محکم باشد، با ایمان، دانشمند و با استقامت و با اخلاص باشد.[7]

و این آیه موعظتی و اعتبارى آمیخته با عتاب، و نیز تشویقى براى مؤمنین است، تا به این ربیون اقتدا کنند، و در نتیجه خداى تعالى هم ثواب دنیا و حسن ثواب آخرت به ایشان بدهد؛ همانطور که به ربیون داد، و ایشان را به خاطر احسانشان دوست بدارد، همانطور که آنان را بدین جهت دوست داشت. و خداى تعالى از فعل و قول آنان چیزهایى را براى مؤمنین حکایت کرد، که مایه عبرت آنان باشد، و آن را شعار خود سازند تا مبتلا به کردار و گفتارى که آنان در جنگ احد بدان مبتلا شدند، نشوند؛ گفتار و کردارى که مرضى خداى تعالى نبود، تا در نتیجه خدا نیز هم ثواب دنیا را به ایشان بدهد و هم ثواب آخرت را، همانطور که نسبت به آن ربیون جمع کرد میان ثواب دنیا و ثواب آخرت.[8]

و به این ترتیب، یک درس زنده از برنامه مجاهدان امت‌هاى پیشین و سرانجام کار آن‌ها و چگونگى برخورد آن‌ها با مشکلات و پیروزى بر آن‌ها براى تازه مسلمانان بیان مى‏کند، و آن‌ها را براى میدان‌هاى آینده پرورش مى‏دهد.[9]

اگر بخواهیم اسمی برای این طور افراد انتخاب و آنها را به مردم معرفی کنیم، اینان همان شیعیان انقلابی هستند که این چند شب موضوع بحث ما بود. در اصل، خدا در این آیات شیعیان انقلابی را معرفی می‌کند. مصداق اتمّ این آیه در زمان ما، حضرت امام بود. حضرت امام مصداق بارز ربیون هستند که به یاری دین خدا پرداختند؛ کسی که به معنی واقعی کلمه، به این آیه عمل کردند:

«قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى.»[10]

حضرت امام رحمه‌الله‌علیه در اولین نامه در سال 1323 چنین می‌نویسند: «یگانه راه اصلاح جهان قیام در راه خداست. قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آن‌ها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین صلی‌الله‌علیه‌وآله را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت‌ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنی رساند.»

پرورش احساس

امام یک شیعه انقلابی است و با اینکه یک نفر است و به ظاهر از لحاظ کیفیت چیزی به حساب نمی‌آید، همین یه نفر، معادلات دنیا را به هم می‌ریزد.

گیدنز، جامعه شناس مشهور انگلیسی، در مورد انقلاب اسلامی که ثمره تلاش‌های امام است، می‌گوید:

با انقلاب اسلامی ایران فرآیند عمومی جهان روند معکوسی را آغاز و به سمت دینی شدن پیش می‌رود.[11]

محمد حسنین هیکل، نویسنده و روزنامه نگار معروف جهان غرب، در مورد امام می‌گوید:

گویی شخصیتی از شخصیت‌های بزرگ صدر اسلام با معجزه‌ای به دنیا بازگشته تا پس از پیروزی امویان و به خون غلتیدن شهیدان اهل بیت علیهم‌السلام سپاه علی علیه‌السلام را رهبری کند.[12]

روبین وود زورث، خبرنگار امریکایی جماران، در مورد امام تعبیر موسی اسلام را به کار برده و میگوید:... آمده تا فرعون کافر را از سرزمین خود براند.[13]

یک جمله امام کافی بود تا روحی در رزمنده‌ها دمیده شود تا طوری بجنگند که دشمن با تمام قوای نظامی کاری از پیش نبرد. نمونه این اتفاقات در جنگ کاملا مشهود است. دکتر محسن رضائی خاطره‌ای در خصوص پیام امام خمینی رحمه‌الله‌علیه در عملیات خیبر نقل می‌کند:

نیروهای ما در عملیات خیبر به دو نقطه حساس دشمن حمله کردند؛ یکی منطقه دجله و دیگری جزایر خیبر. پس از یک هفته جنگیدن، به دلیل مشکلات در مهمات رسانی و نبودن آتش توپخانه، ناچار به عقب نشینی شدیم و تنها جزایر خیبر دست ما بود. در روز هفتم نبرد، احمد آقا، فرزند حضرت امام رحمه‌الله‌علیهما تلفنی پیام حضرت امام را به من دادند: «به فرماندهان سپاه بگوئید جزایر خیبر را باید حفظ کنند.» من به اولین کسی که بی‌سیم زدم، احمد کاظمی بود. به محض اینکه احمد کاظمی پیام امام را از من شنید، گفت: «چشم! چشم!» از آن طرف، دشمن چندین شبانه‌روز به صورت مستمر به جزایر حمله می‌کرد و آتش می‌ریخت، ولی احمد کاظمی مقاومت می‌کرد. پس از دو هفته مقاومت که به قرار گاه مرکزی آمد، سر وصورتش خاک گرفته و از دود آتش خمپاره سیاه شده بود. بسیار خسته و ژولیده بود. او را بغل کردم و بوسیدم و گفتم: «احمد تو خیلی زحمت کشیدی.» احمد کاظمی در جواب گفت: «وقتی پیام امام را به من دادید، من همه نیروهایم را صدا زدم و گفتم اینجا عاشورا است، باید به هر قیمتی شده جزیره را حفظ کنیم و خود هم رفتم خط مقدم و کنار رزمندگان جنگیدم.»

عملیات به سختی دنبال می‌شد و فقط غیرت بچه‌ها بود که کار را جلو می‌برد. منحنی‌زن‌های عراق، منطقه را شخم می‌زدند و وجب به وجب خمپاره‌ای بر زمین می‌نشست و رزمنده‌ای بر زمین می‌افتاد. در آن سختی کار، شهید میثمی گفت: «هر کس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم بود‌، می‌ایستاد.»

   شهید همت در شرایطی که با کمبود نیرو و تجهیزات مواجه بود، گفت: «مگر خودمان مرده‌ایم؟ اسلحه دست می‌گیریم و می‌جنگیم.» طبق آمار، در طی سه روز، عراق حدود یک میلیون خمپاره در جزیره زد، ولی جزیره حفظ شد.[14]

رفتار سازی

البته اینجا یک نکته قابل ذکر است؛ وجود یاران انقلابی امام باعث شد که امام بتواند پشت غرب و شرق را بلرزاند و   اینطور روی دنیا تأثیر بگذارد.

این حقیقتی است که در کلام غریبانه  مولا امیر المؤمنین نیز به چشم می‌خورد، آنجا که فرمودند:

لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَ لکِنْ لَاعِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ‏، لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً، وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی؟ لَقَدْ نَهَضْتُ‏ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ، وَ هَا أَنَا قَدْ ذَرَّفْتُ‏ عَلَى السِّتِّینَ، وَ لکِنْ لَارَأْیَ لِمَنْ لَایُطَاعُ‏».[15]

جمعى از قریش در باره‏ام گفتند: علىّ بن ابى طالب با اینکه دلیر و شجاع است به علوم جنگى آشنایى ندارد! خداوند خود جزایشان را بدهد، مگر نه اینکه سابقه هیچ یک از آنان در جنگ‌ها و غزوات طولانى‏تر از من نیست؟ و این زمانى بود که هنوز به بیست سالگى نرسیده، آماده کارزار و نبرد شدم و اکنون که زیاده از شصت سال از عمرم مى‏گذرد، چیزى که هست کار کسى که فرمانش نمى‏برند سرانجام ندارد![16]

 

جایی که امیر المومنین علیهالسلام اینگونه می‌فرمایند، رهبر عزیزمان حق دارد که از کم بودن یاران پا به رکاب ندای "این عمار؟" سر بدهد، که این هل من ناصر ایشان مسئولیت ما را خیلی سنگین می‌کند.

الان هم اگر می‌خواهیم حرف نائب امام زمان دنیا را تکان بدهد، باید یاران انقلابی حضرت آقا باشیم. نکند دوباره صدای این عمار آقا بلند بشود! شهید مجید محمدی در وصیت‌نامه خودش اینطور می‌نویسد:

«ما که رفتیم... مادر پیری دارم و یک زن و سه بچه قد و نیم قد، از دار دنیا چیزی ندارم جز یک پیام: قیامت یقه‌تان را می گیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید.»

شهید میرزا محمد بیکی در وصیتنامه‌اش می‌نویسد: «به ولایت فقیه که استمرار حرکت انبیاء است، چنگ بزنید؛ چرا که در زمان غیبت امام زمان علیه‌السلام، تنها ولی‌فقیه است که می‌تواند رهبری جامعه اسلامی را عهده‌دار شود و زمام امور مسلمین را در دست گیرد.[17]

ذکر مصیبت

جریان عاشورا به ما فهماند که یاری ولی خدا سن و جنس نمی‌شناسد. شما در هر سن و هر جنسی باشی می‌توانی ولی خدا را یاری کنی؛ حتی اگه شش ماه بیشتر نداشته باشی. وقتی امام حسین علیه‌السلام دید تمام اصحاب و بنی‌هاشم به شهادت رسیدند، نالهاش بلند شد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من معین یرجو ما عند الله فی اعانتنا؟» ناله اهل حرم بلند شد. حضرت زن‌ها و بچه‌ها را آرام کردند، بعد رو به خواهرشان کردند و فرمودند: «ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه فاخذه و اوما الیه لیقبله فرماه حرمله بن الکاهل الاسدی بسهم فوقع فی نحره فذبحه.»[18] الا لعنه الله علی القوم الظالمین.



[1]. طیب (مجموعه خاطرات)، کاری از گروه ابراهیم هادی، ص75.

[2]. مستدرک الوسائل، ج10، ص318.

[3]. بقره/249

[4]. تفسیر نمونه، ج2، ص244.

[5]. همان، ص 247.

[6]. آل عمران/146.

[7] . تفسیر نمونه، ج3، ص121.

[8] . المیزان، ج4، ص23.

[9] . تفسیر نمونه، ج3، ص122.

[10]. سبا/46

[11]. عصر امام خمینی، ص 60.

[12]. عصر امام خمینی، میر احمد رضا حاجتی، ص32.

[13]. زیباترین تجربه من، ص31.

[14]. تنبیه متجاوز، ج3، ص91.

[15]. کافی (ط - دار الحدیث) - قم، چاپ: اول، ق‏1429. ج‏9 ؛ ص365.

[16]. الإحتجاج طبرسی، ترجمه جعفرى - تهران، چاپ: اول، 1381 ش. ج‏1، ص382.

[17]. سایت قاصدک، وصیتنامه شهدا.

[18]. لهوف، ص142.