18 بهمن: «معنویت گرایی و تمدن نوین اسلامی»
۱۳۹۴/۱۱/۱۷

تمدن نوین اسلامی با تعریف دوبارة فرهنگ اسلامی بر مبنای شرایط و اقتضائات دنیای جدید محقق می شود. این تمدن واجد مؤلفه های بسیاری است که برخی از آن ها عبارتند از: دین بنیاد بودن، اخلاق مداری، خودباوری، استقلال، عزت، عدالت، خردمداری است.


«به نام خدا»

روند تحولات اجتماعی در قرون اخیر به نحوی بود که این تصور شکل گرفت که اصول و ارزش های دینی و معنوی، نقش ویژه ای در تغییر و تحولات عرصة سیاست و فرهنگ بین المللی ندارد. (منصوری، 1381: 144) پیرو این ایده، مبانی نگرش مادی در عرصه های اجتماعی، فراگیر شد و دین و معنویت از دخالت در ادارة امور زندگی کنار گذاشته شد. این مذهب جدید بشری که مستلزم کناره گیری مذهب سنتی بشر(مذهب مبتنی بر وحی) بود، تأثیر خود را بر سپهر سیاست گذاشت و از آن طریق، راه برای کم رنگ شدن معنویت دینی در زندگی فردی نیز هموار شد و به تدریج، دین هیمنة سابق خود را از دست داد.

در چنین شرایطی، انقلاب اسلامی از کشور ایران سر برآورد و در نقطة مقابل طرز تفکر مادی گرایانه در سیاست قرار گرفت. این ایده که دین را اساس زندگی انسان می دانست، راه را برای جمع میان حاکمیت الهی و حکومت مردمی باز می دید و با استفاده از مبانی معرفتی و فلسفی و حقوقی، دست به طرح ریزی بنای نظام سیاسی بر مبنای ارزش های معنوی زد. چنین رویکردی به حکومت، مخالف برداشت عمومی اندیشمندان این حوزه بود و از طرفی مخالف با منافع قدرت هایی که با ماسک مردم سالاری، درصدد استعمار کشورها بودند. با مطرح شدن انقلاب اسلامی، نظام سرمایه داری غرب به دلیل احساس تهدید فکری به مقابله با این نظام برخاست و تلاش کرد تا از طرق مختلف، بر ناکارآمدی این نظم جدید و حقانیت نظام مردم سالاری لیبرال، صحه بگذارد.
در تعریف ماهیت معنویت، متفکران مسلمان دیدگاه های متفاوت و گاه متعارضی دارند. می توان گفت به طور کلی دو دیدگاه کلی در این زمینه وجود دارد: برخی از عرفا، معنویت را یک امر درونی می دانند و مقصود از آن را ارتباط نفس انسان با عالم ماوراء ماده و اتصال با غیب می دانند. این ارتباط، لزوماً شامل روابط بیرونی انسان نیست و در این نگاه، اصلاح عالم درون، التزامی با اصلاح عالم بیرون نخواهد داشت. به عبارت دیگر از میان سه رابطة وجودی انسان یعنی رابطه با خدا، رابطه با خود و رابطه با دیگران، تنها دو مورد اول مورد توجه قرار می گیرد. در مقابل، دیدگاه دیگری هست که معتقد است اتصال با عالم معنا، در صورتی حائز اهمیت است که در شکل اصلاح روابط انسان با دیگران متجلی شود.
علامه اقبال جمله ای در این زمینه دارد که تفاوت نبی با عارف در این است که نبی به معراج می رود و باز می گردد و پس از مشاهدة عالم غیب، با زمینیان زندگی می کند و آن ها را به عالم غیب هدایت می کند. اما عارف اگر به معراج برود، هرگز باز نخواهد گشت. امام خمینی از منتقدین جدی و سرسخت عرفان و معنویت به معنای دوم بود و همیشه نسبت به قائلان آن اعتراض داشت.
موافقان ایدة جدایی معنویات از امور اجتماعی و سیاسی دو دسته اند: برخی از آنها شأن دین و امور معنوی را بالاتر از آن می دانند که بخواهد وارد عرصة زندگی مادی و دنیایی و آلوده به امور زمینی شود. به همین جهت لازم است که در جای خود محفوظ باشد و درگیر مسائل دنیوی نشود. گروه دیگری اساساً دین را شایستة نظریه پردازی یا اعمال قدرت در ادارة اجتماع نمی دانند. این گروه با معنویت زدایی از عرصة زندگی اجتماعی، فضا را برای انواع برداشت های مادی گرایانه مهیا کردند.

ورود معنویت گرایی به عرصه سیاسی
همزمان با شکل گیری انقلاب، ایدة جدیدی برای رویکرد معنویت گرا در گفتمان سیاسی تشکیل شد. در نگاه انقلابی به دین و معنویت، موانع اجتماعی رشد معنوی انسان، باید کنار گذاشته شوند. بنابر این رهایی از سلطه و سیطرة استبداد و دیکتاتوری، در جهت تحقق ارزش های انسانی و برای نیل به جامعه ای آزاد و دارای حق انتخاب، از نکات برجستة حضور دین در عرصة اجتماع است. در نگاه اجتماعی دین، زیر بار ظلم رفتن مثل ظلم کردن، هر دو از ناحیة عدم تزکیه است. اتکا بر قدرت معنوی و ارزش های اخلاقی، زمینه سوءاستفاده های منفعت گرایانه را می بندد. «در نگاه مادی به قدرت، هر مظلومی به واسطه ی قرار گرفتن در موضع قدرت، گرایش به سلطه و استبداد پیدا می کند و ظالم می شود و انقلاب دیگری را زمینه سازی می کند» (منصوری، 1381: 144) و این تسلسل ادامه خواهد داشت. اما حرکت اجتماعی که نه بر مبنای طغیان و عصیان مطلق بر علیه وضع موجود در جهت به دست گرفتن قدرت، بلکه با محوریت ارزش های اخلاقی و در جهت کسب رضای خدا و برای احقاق حقوق مسلم انسان ها و به انگیزه ایجاد شرایط برتر برای رشد مادی و معنوی توأمان، شکل می گیرد، کاملاً متفاوت از اقدامات قدرت محور است.
«اسلام یک مکتب ارزشی- فرهنگی است که در پی گسترش عدالت و ارزش های ناشی از عبودیت حضرت حق و رهایی از تعلقات غیرانسانی در عرصه های گوناگون حیات بشری به هدف حصول سعادت دنیوی و اخروی است. انقلاب اسلامی به واسطة صفت اسلامی و هویت معنویت گرایی شریعت اسلام، سرشار از ارجاعات معنوی است» (منصوری، 1381: 169)
برای نزدیک شدن به آرمان تحقق تمدن اسلامی که متأخر از داشتن جامعة اسلامی است، نمی توان تنها دغدغة اصلاح فرد داشت و اجتماع بماهو اجتماع را نادیده گرفت. ساختارهای حاکم بر یک اجتماع تازمانی که در جهت تحقق ارزش های الهی تغییر نکند، تغییر افراد راه به جایی نخواهد برد. درست است که حرکت های بزرگ همیشه از یک فرد آغاز می شود، اما محدود کردن رسالت دین به زندگی فردی و نادیده گرفتن نقش آن در تغییر ساختارها، جفای بزرگی به دین است.
رهبر انقلاب در ارتباط با نقش معنویت در انقلاب چنین فرموده اند: «این انقلاب بر پایة اصول مستحکمی بنا شد. هم اجرای عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادی و استقلال را (که برای ملت ها از مهمترین ارزش هاست)، هم معنویت و اخلاق را. این انقلاب، ترکیبی از عدالتخواهی، آزادی خواهی، مردم سالاری و معنویت و اخلاق است. منتها این عدالت را نباید با آن عدالت ادعایی و موهومی که کمونیست ها در شوروی سابق یا در کشورهای اقمار خویش شعارش را می دادند، اشتباه کرد... این معنویت و اخلاقی را هم که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی جزو اصول خود قرار داده است، نباید با دینداری متحجر و ایستا در بسیاری جوامع اشتباه کرد.» (خامنه ای، 1381)

تمدن نوین اسلامی
تمدن نوین اسلامی به نوعی احیاء تمدنی است که در قرن چهارم به اوج و شکوفایی خود رسید و گاهی از آن تعبیر به رنسانس اسلامی می شود. اصطلاح «تمدن سازی نوین» که برای اولین بار توسط رهبر معظم انقلاب مطرح شد، همان احیاء تمدن اسلامی و ایجاد تمدنی نوین بر پایة پیشرفت همه جانبه است. ایشان در این زمینه فرمودند: «یک روزی مردم اروپا با استفاده از دانش مسلمین و فلسفة مسلمین توانستند از این دانش و فلسفه استفاده کنند و یک تمدّنی را برای خودشان شالوده‌ریزی کنند. این تمدّن البتّه تمدّن مادّی بود ... تمدّنی که آنها به دنیا عرضه کردند، جلوه‌های زیبایی از فنّاوری و سرعت و سهولت و ابزارهای زندگی را در اختیار مردم گذاشت، امّا خوشبختی انسان ها را تأمین نکرد، عدالت را برقرار نکرد. بعکس، بر فرق عدالت کوبید، ملّت هایی را اسیر کرد، ملّت هایی را فقیر کرد، ملّت هایی را تحقیر کرد؛ در درون خود هم دچار تضادها شد، از لحاظ اخلاقی فاسد شدند، از لحاظ معنوی پوک و پوچ شدند. امروز خود غربی‌ها به این معنا گواهی می دهند. یک سیاستمدار برجسته‌ی غربی به من گفت دنیای ما دنیای پوچ و پوکی است و این را حس می کنیم. راست می گوید؛ این تمدّن ظاهر پُرزرق‌وبرقی داشت امّا باطن خطرناکی برای بشریّت داشت. امروز تضادهای تمدّن غربی خود را دارد نشان می دهد؛ در آمریکا یک‌جور، در اروپا یک‌جور، در مناطق تحت سلطه‌ی اینها در سراسر دنیا هم یک‌جور. امروز نوبت ما است، امروز نوبت اسلام است. وَ تِلکَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاس (آل عمران: 140). امروز نوبت مسلمین است که با همّت خود، تمدّن نوین اسلامی را شالوده‌ریزی کنند. همچنان‌که اروپایی‌ها آن‌روز از دانش مسلمین استفاده کردند، از تجربة مسلمین استفاده کردند، از فلسفة مسلمین استفاده کردند، ما [هم] امروز از دانش جهان استفاده می کنیم، از ابزارهای موجود جهانی استفاده میکنیم برای برپا کردن تمدّن اسلامی، منتها با روح اسلامی و با روح معنویّت. این وظیفه‌ی امروز ما است» (خامنه ای، 1394)
تمدن نوین اسلامی که بر مبنای پیشرفت همه جانبه بنا شده است، با تکیه بر مبانی و ارزش های دینی و متعالی، نیازهای مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی انسان ها را می شناسد و از همة ظرفیت های خود برای رشد و تعالی انسان در همة جنبه ها استفاده می کند.
این گونه به نظر می رسد که بررسی دقیق علل و عوامل شکل گیری تمدن نوین اسلامی که علاوه بر بهره بردن از سنت باسابقه دینی، متناسب با مقتضیات دنیای حدید باشد، با دشواری و پیچیدگی های خاصی همراه است و در این زمینه تفاوت زیادی میان آراء موجود حاکم است. اما آنچه می توان به عنوان وجه مشترک نظرات متفکران اسلامی در این باره ذکر کرد، «توحید محوری و حاکمیت ارزش های معنوی» است. آراء در این زمینه اگرچه واجد تفاوت هایی در تبیین ارکان و مفاهیم عمده در تمدن هستند، ولی همگی در ویژگی محوریت توحید و ارتباط انسان با عالم معنی اشتراک دارند.
تمدن نوین اسلامی با تعریف دوبارة فرهنگ اسلامی بر مبنای شرایط و اقتضائات دنیای جدید محقق می شود. این تمدن واجد مؤلفه های بسیاری است که برخی از آن ها عبارتند از: دین بنیاد بودن، اخلاق مداری، خودباوری، استقلال، عزت، عدالت، خردمداری است. (دهشیری، 1394: 112) استقلال مداری تمدن نوین اسلامی از رهگذر استکبارستیزی محقق می شود. این تمدن در عین آن که تمدن غرب را نه به طور کامل می پذیرد و نه به طور کامل رد می کند. بلکه در عین مواجهة تحلیلی با تمدن غرب و انفتاح باب تعامل با آن تمدن، خواستار نفی جریان تک فرهنگی و یکسان سازی فرهنگی و استحالة فرهنگی جهان اسلام است. (دهشیری، 1394: 113) ظلم ستیزی، استعمارستیزی و نفی هرگونه بی عدالتی و تبعیض، جزو مبانی تمدن نوین اسلامی است.

منابع:
1- دهشیری، محمدرضا (1394). تمدن نوین اسلامی: بنیادها و چشم اندازها. مجموعه مقالات همایش ملی تمدن نوین اسلامی. تهران: دانشگاه شاهد.
2- منصوری، جواد و دیگران (1381). انقلاب اسلامی و معنویت گرایی. فصلنامة اندیشة انقلاب اسلامی. شماره 2.
3- خامنه ای، سیدعلی (1381). بیانات در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی، 81/3/16، khamenei.ir (دسترسی در 94/11/4).
4- خامنه ای، سیدعلی (1394). بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌. 94/10/8. khamenei.ir (دسترسی در 94/11/4).