تواضع و فروتنی غوّاص دریای بیکران قرآن، علامه طباطبایی(ره)
۱۳۹۲/۰۱/۰۵

 مقدمه:
شریعت اسلام، براى رساندن انسان به سعادت و کمال،  در همه زمینه هاى مادى و معنوى، برنامه جامع و کامل دارد. هندسه اخلاق آدمى را به دقیق ترین و زیباترین شکل ترسیم نموده و پیروان خویش را به آراستن خود به ارزشهاى والاى اخلاقى فراخوانده است. در هندسه اخلاق، تواضع، جایگاه ویژه اى دارد.
این خصلت بزرگ و گرانبها که از ویژگی هاى برازنده انسان الهی است براى هر فردى زیبنده است، امّا براى عالمان جلوه اى خاص دارد؛ زیرا از ارزشى والاتر برخورداراست، و این جلوه خاص در روایات چنین بیان شده است که: تواضع عالمان و دانشمندان علاوه بر دارا بودن ارزشهاى اخلاقى بیان کننده فضل علمى آنان نیز مى باشد. شخص عالم مانند درخت پر ثمرى است که هر چه ثمره اش افزون گردد، شاخسارش فروتر خواخد بود.
انسانهای وارسته، مهذّب و دانشمند، هر چه به سوی کمالات علمی و معنوی به پیش می روند، به تواضع و فروتنی علمی آنان افزوده می شود. این شخصیتها هرگز به علم خود مغرور نمی شوند، بلکه سعی دارند، یافته های علمی خود را در برابر مجهولات کوچک جلوه دهند. این نوشتار مختصر، گزارشی گونه ای است از «تواضع و فروتنی غوّاص دریای بیکران قرآن، علامه طباطبایی(ره)»؛ البته تواضع حضرت علامه طباطبایی، مانند دیگر ویژگیهای اخلاقی آن بزرگوار، یک روش عملی بود که بر روحیه و اخلاق اطرافیان تأثیرگذار بود و نوعی درس اخلاق به شمار می رفت.
مفهوم شناسی تواضع
«تواضع» در اصل از واژه «وضع» که به معنای فرونهادن است گرفته شده. مفهوم آن از نظر اخلاقی این است که انسان باید خود را در برابر خدا و خلق خدا پایین تر از موقعیت خود قرار دهد، فروتنی و فرو روحی کند، و ضد آن تکبر و بزرگ نمایی و فخرفروشی است که از صفات رذیله، و مایه و پایه انحرافات فکری و عملی بسیار زشت است.
در فرهنگ نامه دهخدا تواضع کردن، فرو تنی نمودن را این گونه بیان نموده است: «با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کردن نیکو رفتی فروتنی نمودن نرم گردنی و خواری نمودن، نرمی کردن، افتادگی، شکسته نفسی فرمانبرداری.(۱)
در لغت نامه صحاح آمده است: «در ظاهر عرف و لغت، تواضع اظهار کوچکى کردن است.»(۲) و مفردات راغب یک مصداق از تواضع را این طور بیان نموده است: «گاهى- رکوع- در تواضع و فروتنى بکار مى‏رود یا تواضع در عبادت و یا در غیرآن‏.»(۳)
در معراج السعاده این شعر را به صورت نمونه از ادب فارسی بیان نموده است:
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس اى بنده افتادگى کن چو خاک

تواضع سر رفعت افرازدت

تکبّر به خاک اندر اندازدت‏

بعزت هر آنکو فروتر نشست

به خوارى نیفتد زبالا به پست‏

بگردن فتد سرکش و تند خوى

بلندیّت باید بلندى مجوى(۴)
شاعر بلند آوازه ایران، سعدی(ره)، سخن از تواضع در باب چهارم بوستان با اشاره به آفرینش آدم(ع) از خاک، و آفرینش شیطان از آتش آغاز می کند و خاک را از آن روی که خود را برفرو قرار داده نشانه فروتنی قرار می دهد و آتش را که موجودی هولناک و گردنکش است مظهر تکبر. تکبر و گردن کشی آتش موجب شده که از آن، دیو (شیطان) بسازند و فروتنی، خاک را از این شایستگی برخوردار کرده که خمیر مایه وجود آدمی قرار گیرد:
چو گردن کشی آتش هولناک
به بیچارگی تن بینداخت خاک
چو آن سر فرازی نمود این کمی
از آن دیو کردند از آن آدمی(۵)
بنابراین، تواضع عبارت است از حالتی که انسان خود را بالاتر و برتر از دیگران نبیند و افعال و اقوالش موجب بزرگداشت و تکریم و احترام دیگران باشد. یعنی، احترام و تکریم کسانی که شایستگی و حق احترام دارند و تسلیم حق بودن و ترک اعتراض به احکام الهی.
جایگاه تواضع در آموزه های اسلامی
بدون شک، یکی از مهم ترین و برترین فضایل اخلاقی، تواضع و فروتنی است. ازاین رو خداوند متعال در قرآن کریم به پیامبر اسلام(ص) که عالی ترین مخلوقات اوست و هدف اصلی خلقت خداوند، پیامبر اکرم و اهلبیت(علیهم السلام) می باشند، این طور امر می فرماید: «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛ و بال مهر و فروتنى خود را براى هر کس از مؤمنان که پیرویت کنند فرود آر و چتر جلب و جذب بر سر آنان بگستران.»(شعرا: آیه ۲۱۵)
خاکساری و فروتنی علاوه بر این که زیبنده هر انسانی است و سبب برتری مقام او در نزد دیگران می گردد، شخص متواضع را در زمره بندگان خاصّ پروردگار قرار می دهد، «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا... ؛ بندگان ستوده خدا، آنانند که روی زمین متواضعانه راه می روند.»(فرقان: آیه ۶۳) و بر عکس آن، برتری جوئی و تکبّر موجب سقوط آدمی به حضیض ذلّت و خواری در درگاه خداوند می گردد. امام صادق(ع) می فرمایند: «فیما أوحی اللهُ تعالی عزّوجلّ الی داود، کَما أنّ أقربَ النّاسِ الی الله المتواضعون، ابعَدُ الناس من الله المتکبّرون؛ در بین سخنانی که خداوند به حضرت داود وحی کرد، این سخن بود، همچنان که نزدیکترین مردم به خدا افراد متواضع هستند، دورترین مردم نیز از خداوند متکبّرین می باشند.»(۶)
حال این زیبندگی وقتی ظهور و اهمیت بیشتری می یابد که شخص دارای علم، قدرت، مقام و یا ثروت باشد، امّا در برابر دیگران خود را کوچک دانسته، اظهار برتری ننماید، زیرا اینها اموری هستند که موجب پیدایش خوی پست تکبّر و خود محوری می گردند.
سیره عملی انبیاء و ائمه طاهرین(ع) و به تبع آنها علماء ربّانی نیز فروتنی و خاکساری در برابر بندگان خدا بوده است وآن را موجب تعالی انسان و قرب پروردگار می دانستند؛ ازاین رو امام علی(ع) می فرمایند: «اگر خداوند، تکبّر را برای بندگانش اذن می داد و بدان راضی بود، پیامبران و اولیایش سزاوارتر بودند و در این امر به آنها رخصت می داد؛ ولی خدای متعال خود بزرگ بینی را برای آنان نمی پسندد و تنها به فروتنی آنان راضی است. در نتیجه آنان هم، از روی فروتنی رخسارهای خود را در برابر او بر زمین گذاردند و چهره هایشان را در خاک مالیدند و بالهای مهر و محبّت خود را برای مؤمنان گسترانیدند.»(۷)
همواره اساتید بزرگ این خصلت عظیم را به شاگردان خویش توصیه نموده و خود در عمل نشان دهنده این صفت والا بوده و به حقیقت آن پى برده بودند که تواضع نه تنها بزرگى آنان را خدشه دار نمى کند، بلکه آنها را بالا برده و مصداق کلام گهربار امام صادق(ع) قرار داده که مى فرماید: «إنَّ فى السماء مَلکین مُوکّلین بالعبادِ فَمَن تواضَعَ رَفعاهُ و مَن تَکبَّر  وَضَعاهُ؛ دو ملک در آسمان ناظر بر بندگانند هر آن که فروتنى کند مقام وى را بلند گردانند و آنکه بزرگ منشى نماید، او را پست نمایند.»(۸)
فروتنى از صفات نیکو و پسندیده اى است که از کانال آن فیوضات و درهاى رحمت الهى بر روى بندگانش باز مى شود و ضعف و زبونى را به قدرتى آمیخته با نرمى بدل مى سازد.
انسان برخوردارازاین صفت، داراى موهبتى است پرارج که هیچ فردى به آن رشک و حسد نمی برد.
به هر حال، فروتنى دژى است مستحکم و پرصلابت که دشمن را یاراى نفوذ در آن نیست و تاج افتخارى است که بندگان مخلص خدا بر سر مى نهند.
امام على(ع) دراین باره مى فرماید:
«وَ اِعْتَمِدُوا وَضْعَ اَلتَّذَلُّلِ عَلَى رُؤسِکُمْ وَ إِلْقَاءَ اَلتَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِکُمْ وَ خَلْعَ اَلتَّکَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِکُمْ وَ اِتَّخِذُوا اَلتَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ عَدُوِّکُمْ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ ...؛ تاج افتخار فروتنى را بر سرهاى خویش نهید و گردن کشى را در زیر پاهاى خود بیفکنید و زنجیر اسارت تکبر را از گردنهایتان فرود آرید و افتادگى و تواضع را همچون سنگرى تسخیر ناپذیر میان خود و دشمن بشمارید شیطان و سپاهیان او.»(۹)
 در آموزه های اصیل اسلامی، احترام و ارزش انسانها بر معیارها و ملاکهاى معنوى و اصیل بنیان شده است.
تواضع و فروتنى در برابر مردم، به هر میزان از شائبه دخالت ملاکهاى پوچ و ضدارزشى به دور باشد به همان میزان پرارجتر و پسندیده تر است. برخوردارى از این فضیلت اخلاقى از همگان زیبنده است، ولى از علما و روحانیت زیبنده تر .
رسول اکرم(ص) مى فرماید: «إنّ أحَبّکُم إلَیَّ وأقرَبَکُم مِنّی یَومَ القِیامَةِ مَجلِسا أحْسَنُکُم خُلقا، وأشَدُّکُم تَواضُعاً وَإِنَّ َأَبْعَدَکُمْ مِنِّی یَوْمَ الْقِیَامَةِ الثَّرْثَارُونَ و هم المستکبرون؛ همانا محبوبترین و نزدیکترین کسان به من  در روز قیامت  نزد من خوش اخلاق ترین و متواضعترین افراداست و دورترین افراد به من در روز قیامت  مستکبران و خود بزرگ بینانند.»(۱۰)
تواضع علامه طباطبائی(ره)
آیه الله تهرانی، در وصف تواضع استاد خود این گونه می گوید: «این مرد جهانی از عظمت بود؛ عیناً مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روی زمین می نشست و نزدیک به غروب در مدرسه فیضیه می آمد و چون نماز بر پا می شد، مانند سایر طلاب نماز را به جماعت مرحوم آیه الله آقای حاج سید محمد تقی خوانساری می خواند. آنقدر متواضع و مؤدّب و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من کراراً خدمتشان عرض کردم: آخر این درجه از ادب و ملاحطاتِ شما ما را بی‎ادب می کند.
از قریب چهل سال پیش تا به حال دیده نشده که ایشان در مجلس به متکا و بالش تکیه زنند، بلکه پیوسته در مقابل واردین مؤدّب، قدری جلوتر از دیوار می نشستند و زیر دست مهمان وارد. من شاگردشان بودم و بسیار به منزل ایشان می رفتم و به مراعات ادب می خواستم پائین تر از ایشان بنشینم، ابداً ممکن نبود... »(۱۱)
همچنین سید محمد حسین تهرانی می گوید: «من هر وقت به خدمتشان می رسیدم، بدون استثناء برای بوسیدن دست ایشان خم می شدم و ایشان دست خود را در میان  عبا پنهان می کردند و چنان حال حیا و خجلت در ایشان پیدا می شد که مرا منفعل می نمود. یک روز عرض کردم: ما برای فیض برکت و نیاز، دست شما را می بوسیم. چرا مضایقه می فرمایید؟! سپس عرض کردم: آقا شما این روایت را که از حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً»، قبول دارید؟ فرمودند:  بلی، روایت مشهوری است و متنش نیز با موازین مطابقت دارد. عرض کردم: شما این همه کلمه به ما آموخته اید و به کرات و مرات ما را بنده خود ساخته اید، از ادب بنده این نیست که دست مولای خود را ببوسد و بدان تبرک جوید؟ با تبسم ملیحی فرمودند: ما همه بندگان خداییم.
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم هرگز کلمه «من»» از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارت «نمی دانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیده ام، همان عبارتی که افراد کم مایه از گفتن آن، عار دارند؛ ولی این دریای پر تلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی به آسانی می گفت.  جالب این است که به دنبال آن، پاسخ سؤال را به صورت احتمال و یا با عبارت «به نظر می رسد» بیان می کرد.»
آیت الله سیدمحمدحسین طهرانی می‏گوید: از زمان طلبگی، ما در قم به منزل ایشان رفت و آمد داشتیم و هیچگاه نشد با ایشان به جماعت نماز بخوانیم و این غصه در دل ما مانده بود که جماعت ایشان را درک نکرده‏ایم. سالی در ماه شعبان به مشهد مقدس مشرف شدند و مهمان ما بودند. موقع نماز مغرب سجاده‏ای برای ایشان و یکی از همراهان پهن کردم و از اطاق خارج شدم؛ به امید این که استاد به نماز مشغول شوند و سپس من داخل شوم و نماز را به امامت حضرت علامه بخوانم. قریب یک ربع ساعت از مغرب گذشت، آن رفیق همراه، مرا صدا زد و گفت: ایشان همین طور نشسته و منتظر شماست. آمدم محضر استاد عرض کردم: چهل سال است از شما تقاضا کرده‏ام که یک نماز با شما بخوانم، ولی تا به حال نشده است قبول بفرمایید ما به شما اقتدا کنیم. با تبسم ملیحی فرمودند: یک سال دیگر هم روی آن چهل سال! سرانجام بنده را مجبور به امامت جماعت کردند.
آیت الله سیدمحمدحسین طهرانی در وصف تفسیر گران سنگ مرحوم علامه طباطبایی، «المیزان فی تفسیرالقرآن»، می‏گوید: روزی به حضرت استاد عرض کردم: هنوز حوزه‏های علمیه به ارزش واقعی تفسیر شریف المیزان پی نبرده‏اند و اگر حوزه علمیه به تدریس و تحقیق این کتاب با ارزش مشغول شود و پیوسته این کار را ادامه دهد، پس از دویست سال ارزش این کتاب معلوم خواهد شد و باز عرض کردم: وقتی به مطالعه این کتاب مشغول می‏شوم در بعضی از اوقات که آیات را به هم ربط می‏دهید و از راه موازنه و تطبیق آیات معنی را بیرون می‏کشید، جز آن که بگویم در آن هنگام قلم وحی و الهام الهی آن را بر زبان شما جاری ساخته است؛ تعبیر دیگری ندارم. ایشان سری تکان دادند و فرمودند: این فقط حسن نظر شما است. ما کاری نکرده‏ایم.(۱۲)
حضرت آیت الله جوادی آملی یکی از بارزترین شاگردان مرحوم علامه نیز می فرماید:
 حضرت استاد در کمتر مسئله ای از مسائل معارف و حِکَم قرآنی بود که تحلیل شایسته ای نداشته باشد؛ ولی اگر احیاناً مسائلی رخ می نمود که ایشان جوانب آن را کاملاً بررسی نکرده بود، با شهامت کامل می فرمود: «نمی دانم» و این دقیقاً همان نصف علمی است که امیرالمؤمنین(ع) تذکّر داده است:  قولٌ لا أعلمُ، نصفُ العلم. این بدان معناست که انسانها ظرفیّت فراگیری علم و کمال نامحدود را ندارند.
 کمال محدود آن است که انسان هرچه را می داند، با شهامت بیان کند و اگر نمی داند، نیز بگوید نمی دانم. عالم حقیقی کسی است که آن شهامت عقلی را داشته باشد و این شهامت از نظر عقل عملی، کمال است و چنین کمالی نیمی از دانش و نیم دیگر آن، علم است.
 حضرت استاد نسبت به همگان متواضع بودند؛ امّا تواضع و عطوفت ایشان نسبت به شاگردان جلوه و ظهور دیگری داشت، به طوری که شاگردان را بسان فرزند خود می دانستند و برای آنان کرامت قائل بودند.
 شیوه ایشان در برخورد، چنان بود که انسان از حضور در مجلس و محضر ایشان، گذشته از بهره علمی، لذّت عاطفی می برد و بهره وری از معارف، همراه با التذاذ از عواطف بود.
نکته: از پیامبر اکرم(ص) رسیده است: أنا و علیّ أبوا هذه الأمة؛(۱۳)
عالمان دین که به آن حضرت تأسّی دارند، همین تعبیر عاطفی را نسبت به متعلّمان خود دارند؛ اراین رو معلّم به مثابه پدر تلقی می شود.
 تواضع حضرت استاد مانند دیگر ویژگیهای اخلاقی آن بزرگوار، یک روش عملی بود که بر روحیه و اخلاق اطرافیان تأثیرگذار بود و نوعی درس اخلاق به شمار می رفت.
 نظر ایشان درباره درس اخلاق نیز از همین روش عملی برگرفته می شد، به طوری که در برابر تقاضاهای مکرّری که از ایشان برای برگزاری درس اخلاق می شد،می فرمود:
اخلاق، درسی نیست، بلکه یک روش عملی است؛ باید سیره انسان و رویکرد عملی او آموزنده باشد؛ مثلاً اگر بگوییم باید با تواضع و با توکّل بود و… این سخن، سهم ناچیزی از مشکلات اخلاقی را حلّ می کند؛ امّا وقتی خود متواضع و متوکّل بودیم و رفتار متواضعانه و متوکّلانه داشتیم، دیگران با دیدن تواضع و توکل ما متواضع و متوکّل می شوند.(۱۴)
استاد فاطمی نیا از قول عالمی می گوید:
«مرحوم استاد طباطبایی، با آن پایگاه رفیع علمی و فلسفی، با مشکلی فلسفی رو به رو شدند و کسی هم نبود که پاسخ ایشان را بداند. همان روزها، همراه خانواده، به یکی از آبادی های کوچک اطراف تهران مسافرت می کنند.
در آنجا فرزندان خردسال استاد، از پدر درخواست توت می کنند؛ استاد هم با کمال سادگی و تواضع، کاسه ای به دست گرفته و برای خرید توت از خانه خارج می شوند.
به وسط روستا که می رسند، جوانی در لباس اهل همان ده، ایشان را می بیند و بی مقدمه به علامه می گوید:
آن مشکل فلسفی شما راه حلّی دارد؛ بیایید به شما بگویم. و همان جا با چند جمله، اشکال علامه را حل می کند، امّا استاد طباطبائی در آن لحظه غافل از این بودند که این جوان از کجا می داند ایشان درگیر این سؤال است و اصلاً او کیست؟! و ... به هر حال، جوان خداحافظی می کند و می رود.
فردای آن روز، علامه به همان جا رفته و از بقالی می پرسند: «شما جوان با سوادی با این شکل و سیما دارید؛ او کجاست؟»
بقال می گوید:
«چنین کسی در این روستا نیست و اصلاً یک نفر هم در اینجا الفبا نمی داند!!» باری، روشن نشد که آن جوان که بود و از کجا بود و ...، امّا آن عالم ادامه داد: «این از تواضع استاد بود که مشکلشان این گونه حل شد.»
علامه حسن زاده(دام ظله العالی) نقل می کنند که هرگاه کسی با مرحوم علامه طباطبائی به مسافرت می رفت، ایشان را خاموش و ساکت می یافت و اگر همراه علامه، سؤالی نمی کرد، آیت الله طباطبائی همچنان ساکت می ماند.
استاد امجد نقل می کنند که:
«روزی در یکی از کوچه های نزدیک حرم حضرت معصومه(س) با ایشان را ه می رفتیم.
[تا آن زمان] چند جلد از المیزان را ایشان نوشته بود که چاپ شده بود به ایشان گفتم: «چرا شما مشکل نویس هستید؟» پرسید: «چطور!؟»
گفتم: «المیزان را کمی آسان تر بنویسید تا همه متوجه آن شوند»، فرمود: «عجیب است، الحمدالله شما با مطالب من آشنا هستید؛ شما یک صفحه از المیزان را بنویسید، ببینید آسان تر از این می شود یا نه؟!»
ایشان همچنین می فرمود:
«بنده هنگامی که می خواستم از نجف باز گردم، هرچه کتاب نوشته بودم، در رودخانه انداختم و تنها یکی از آنها را ـ بدون توجه، برای خود نگه داشتم.»
و آن کتاب، رسائل سبع ایشان بود. این خود نشان از تواضع علمی او و بی ادعا بودن ایشان دارد.
بشوی اوراق اگر همدرس مایی                                  که علم عشق در دفتر نباشد
یکی از فرزندان ایشان می گوید: «روزی ایشان در منزل نبودند، وقتی آمدند من عرض کردم یکی از شاگردان شما آمده بود و با شما کاری داشت. ایشان فرمودند : بگوئید یکی از رفقا، اینها رفیقان من هستند.(۱۵)
فرزند ارشد ایشان نیز می گوید: «مرحوم علامه اگر با کسی معاشرت یا مسافرت می کرد و ماهها این معاشرت یا مسافرت به طول می انجامید، او نمی فهمید که علامه چه چیزی بلد است و چگونه عالمی است، هیچ وقت زبان باز نمی کرد که چیزی بگوید، مگر این که چیزی از او می پرسیدند.»(۱۶)
دختر ایشان می گوید: «گاهی ابتکارات مهم علمی و فلسفی خویش را به گونه ای ساده بیان می کرد که می پنداشتیم این مطلب در تمام کتب وجود دارد، ولی پس از مراجعه، معلوم می شد فقط کشف و ابتکار خودشان بوده است. او هرگز نمی گفت: برای این مطلب چنین و چنان زحمت کشیدم یا این ابتکار من است.»(۱۷)
آیت الله سیدمحمدحسین طهرانی می‏گوید: «استاد به کثرت و قلّت شاگردان توجّهی نداشت، گاهی حتّی برای دو سه نفر هم درس می گفت. غیر طلاب را نیز از کسب فیض محروم نمی کرد، هر کس در هر لباس و هر سن خدمتش می رسید، می توانست از محضرش استفاده کند و افراد زیادی استفاده  ها کردند از داخل و خارج کشور نامه های فراوانی خدمت ایشان می رسید که پرسش علمی ودینی داشتند. جواب نامه ها را با خط خودش می نوشت و می فرستاد. گاهی که به عنوان استاد مخاطب قرار می گرفت می فرمود:  این تعبیر را دوست ندارم، ما اینجا گرد آمده ایم تا با تعاون و همفکری حقایق و معارف اسلام را دریابیم.
استاد پیاده روی را دوست داشت، غالباً پیاده به جلسات سیار می رفت و در بین راه نیز به سؤال های علمی پاسخ می داد.
کارهای علمی استاد نیز در یک سطح نبود، از یک طرف عالی ترین مطالب را در تفسیر می نوشت و دقیق ترین مطالب فلسفی را برای افاضل طلّاب و اساتید دانشگاه و دانشمندان خارجی مانند «پرفسور کربن فرانسوی»، بیان می کرد. از طرف دیگر حقایق معارف دین را در سطح پائین، حتّی برای دانش آموزان مدارس به نگارش درمی آورد.
صد بار اگر از صد زبان مدحت سرایم از صد یکی وصف تو را گفتن نشاید
تو بحر بی پایان و من موری شناور از مور، طی بحر، کی باشد میسرّ؟
من شبنم خردم ز دریا می زنم دم دیوانه ام، بی ترس و پروا می زنم دم ورنه چه جای عرض حرف از شبنمی خرد؟ کز فرط خجلت پیش دریا بایدش مرد»(۱۸)
 آری، این مرد بزرگ واقعاً نمونه و علامّه بود. در اثر همین منش و سجیه اخلاقی تواضع و فروتنی است که علم و تلاش این بزرگان به ثمر نشسته و برکت یافت و توانستند با عنایات الهی، هزاران هزار انسان را به سمت حقیقت رهنمون شوند و الگوئی وارسته از شیعیان اهل بیت(ع) به جهانیان عرضه نمایند.
پی نوشتها:
۱. لغتنامه دهحدا، ذیل واژه «تواضع».
۲. صحاح اللغه جوهری، ج۳، ص۱۳۰۰.
۳. ترجمه مفردات راغب اصفهانی، ج‏۲، ص ۱۰۶.
۴. ملااحمد نراقی، معراج‏ا لسعاده، ج۲، ص ۳۰۱.
۵. بوستان، تصحیح دکتر یوسفی، بیت ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳.
۶. الکلینی، اصول کافی، ج۲ (دو جلدی)، ص۱۰۱، تهران، المکتبه الاسلامیه، با تصحیح شیخ نجم الدین آملی و علی اکبر غفاری.
۷. نهح البلاغه صبحی صالح، خطبه قاصعه(۱۹۲)، ص۲۹۰، قم، انتشارات هجرت، ۱۳۹۵ هـ.ق
۸. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص ۲۱۵.
۹. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲(قاصعه).
۱۰. بحارالأنوار، ج۷۱، ص۳۸۵.
۱۱. سید محمد حسین حسینی تهرانی، مهرتابان (یاد نامه و مصاحبات تلمیذ و علّامه)، ص ۵۰ ـ ۵۱، ـ چاپ اول، انتشارات باقرالعلوم.
۱۲. حکایتهای شنیدنی، محمد محمدی اشتهاردی، ص۲۱۶؛ ر.ک: کتاب نظری به زندگی و برخی آراء علامه طباطبایی.
۱۳. بحارالأنوار، ج۱۶، ص۹۵.
۱۴. برگرفته از کتاب شمس الوحی تبریزی، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص۲۴۱.
۱۵. روزنامه اطلاعات، ۲۴/۸/۷۱، مصاحبه با فرزند ایشان.
۱۶. مصاحبه با عبدالباقی طباطبایی، آرشیو بنیاد شهید قدوسی.
۱۷. مجله مکتب اسلام، سال بیست و یکم، ش۱۰، ص۶۱.
۱۸. سید محمد حسین حسینی تهرانی، مهرتابان (یاد نامه و مصاحبات تلمیذ و علّامه)، ص۱۲۲ ـ ۱۲۵ ـ ۲۷.

 نویسنده: عسکری اسلامپورکریمی