یکشنبه / ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ / ۱۵:۵۹
سرویس : دین و اندیشه
کد خبر : ۲۹۵۷۵
گزارشگر : سید پویان حسین‌پور
فیش منبر ویژه روز مباهله / قسمت اول؛

مراتب توحید/ نشانه‌های تسلیم شدن به خدا

مباهله پیامبر با (ص)مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر (ص)طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر (ص)آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد...

به گزارش پایگاه تخصص مسجد در آستانه روز مباهله، بیست وچهارم ذی الحجّه، فیش‎های منبر مربوط به این ایام در اختیار ائمه جماعات و وعاظ گرامی‌قرار گرفته است. آنچه در ادامه می‌آید قسمت اول از فیش منبر ویژه روز مباهله سال 96 است که توسط معاونت فرهنگی و اجتماعی مرکز رسیدگی به امور مساجد تولید شده است:

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

ایجاد انگیزه :

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ     

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ

إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِالْمُفْسِدینَ        

بحث خود را پیرامون زندگانی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، پس از هجرت آغاز می کنیم. موضوع بحث ما، مسئله مباهله است. لفظ مباهله در قرآن وارد شده است و در همین آیه ی ابتدای بحث، کلمه «نبتهل» از کلمه مباهله مشتق شده است.

مباهله در لغت به چه معناست؟ این کلمه به معنی واگذار کردن و رها کردن طرف است. بعدا در تضرع و دعا هم استعمال شده است.

اما در این باره، باید در دو موضع سخن گفت. یکی مذاکرات پیامبر اکرم با نمایندگان نجران است و مطلب دیگر، آیه ای که در مباهله وارد شده است.

هیئت نمایندگی نجران از نجراء، که شهری در مرز حجاز و یمن بود، وارد مدینه شدند تا درباره پیغمبر اکرم (ص) مذاکره کنند. قرار شد که آنان با لباس های ساده به حضور پیامبر گرامی اسلام برسند و در مورد ایمان خود به اسلام و گرایش به آیین پیغمبر اکرم بحث کنند.

این مذاکره، مفصل و گسترده است و عالم بزرگ شیعه، مرحوم سید بن طاووس در کتاب اقبال در صفحات 496 تا 513 مذاکره این هیئت را با پیامبر گرامی آورده است. متاسفانه این بخش از تاریخ اسلام، تاکنون به صورت دقیق و مفصل مورد بررسی قرار نگرفته است . بررسی شیوه مذاکره هیئت نمایندگی نجران با رسول اکرم صلی الله علیه و آله .

 

متن و محتوا :

هنگامی که این گروه که در حدود 60 نفر بودند در برابر پیغمبر اکرم(ص) قرار گرفتند، رسول خدا سخنان خود را اینگونه آغاز کردند: «من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر خدا دعوت می کنم».

سپس آیاتی چند از قرآن مجید را بر این هیئت خواندند. نمایندگان نجران بر خلاف انتظار عرض کردند: همه ما به خداوند یگانه جهان ایمان داریم و به احکام او عمل می کنیم. یعنی آنچه را که شما آورده اید و از ما می خواهید، ما قبلاً انجام می دادیم.

اما آنان اشتباه کرده بودند و فکر می کردند که رسول گرامی اسلام از ماهیت عقاید آنها آگاه نیست. حضرت به آنان فرمودند: شما در سه مرحله دچار اشتباه هستید: هم در توحید ذاتی و هم توحید عبادی. اما توحید ذاتی اینکه به اشتباه مسیح را فرزند خدا و به یک معنای دیگر او را خدا می دانید. آیا کسی که مسیح را  فرزند خدا و خدا بداند، می تواند بگوید به خدای یگانه ایمان دارم؟!

اصولاً عقاید مسیحیان، جز گروه کمی از آنان درباره حضرت مسیح علیه السلام اینچنین است که مسیح ابن مریم، خود خداست. شما ملاحظه بفرمایید که وقتی درباره مسیح سخن می گویند، او را خدای مجسم و مجسد می دانند. بنابراین مسیح از نظر آنان، رسول خدا نیست. در حقیقت آنان قائل به تثلیث هستند. یعنی ماهیت الوهیت با سه شخصیت ظاهر می شود: خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس. در عین حال که سه شخصیت است، به یک نوعی می خواهند بگویند یک شخصیت است و در حقیقت میان ضدین و نقیضین جمع می کنند؛ سه اصل در عین یک اصل و یک اصل در عین سه اصل. این مسئله ی خطایی به تمام معنا است که هرگز شرایع  آسمانی بر چنین عقیده ی خطایی صحه نگذاشته اند. کسانی که مسیح ابن مریم را فرزند خدا، یا خود خدا می دانند، نمی توانند مدعی شوند که ما به خدای یگانه جهان ایمان داریم. باید بگویند به خدای سه گانه جهان ایمان داریم.

اصولاً مسئله تثلیث، یک مسئله قدیمی و ریشه دار است که مسیحیت در هیچ دوره ای حاضر نشده است درباره آن تجدید نظر کند. بزرگ ترین دفورمیست جهان مسیحت توانست بسیاری از عقاید خرافی را از آیین مسیح بزداید، مگر مسئله تثلیث را و به عبارت دیگر مسئله تثلث از روزی که پیدا شده است تا به امروز، در غالب شاخه های مسیحیت محفوظ است. ایشان حاضرند بسیاری از عقاید آیین مسیح را از آن بزدایند، اما حاضر نیستند که این مسأله را بردارند. این در حالی است که غالباً یا قاطبتاً از تفسیر تثلیث عاجز هستند و نمی توانند خدای سه گانه را از نظر عقلی ثابت کنند.

رسول گرامی صلی الله علیه و آله فرمودند: اسلام و تسلیم شدن در مقابل خدا علائمی دارد. برخی اعمال شما حاکی از این است که شما در مقابل خدای جهان تسلیم نیستید. اولین نشانه تسلیم در برابر خدا اینست که خدای یگانه را بپرستد. در حالی که بسیاری از مسیحیان صلیب را می پرستند.

توضیح اینکه: همانطور که می دانید، توحید دارای مراتبی است. معروف اینست که چهار مرتبه دارد. اما واقعیت اینست که دارای مراتب بیشتری است. یک مرحله توحید ذاتی است. یعنی خدای جهان، یکی است و برای آن نظیر و مانندی نیست. اما اعتقاد به تثلیث خدای سه گانه این مرحله را نابود می کند و به توحید ذاتی لطمه می زند. توحید عبادی اینست که فقط خداوند شایسته پرستش است. در حالی که ایشان صلیب را می پرستند.

مرحله سومی که ایشان در آن دچار خلل هستند، اینست که از خوردن مال حرام پرهیز نمی کنند. مثلا خوردن گوشت خوک در شریعت مسیح و شرایع قبلی تحریم شده است، ولی آنها پرهیز ندارند. لذا گروه نجران در مقابل منطق پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله سر به زیر افکندند.

با توجه به آنچه گفتیم آیا می توانیم بگوییم که این افراد در مقابل خداوند و اوامر او تسلیم هستند؟ لذا می بینیم که ایشان سخن خود را تغییر داده و به حقیقت اشاره کرده که آری ما، حضرت مسیح را خدا می دانیم؛ چون آثار خدایی در او است. خدا آن کسی است که می میراند و زنده می کند و ما شنیده ایم و برای ما نقل کرده اند که حضرت مسیح مردگان را زنده می کرد. از گِل، پرنده ای می ساخت و آن را به پرواز در می آورد و این اعمال حیرت انگیز، نشانه الوهیت و خدایی اوست.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جواب، به آثار بندگی و علاقه به عبودیت او، اشاره کردند و فرمودند: اگر او خدا بود، در رحم مادرش مریم قرار نمی گرفت. پس او مخلوق خداست. اما اینکه می گویید کارهای شگفت انگیزی انجام می داد، همه به اذن خدا و فرمان و قدرت او بوده است. اینگونه نبوده که از پیش خود انجام داده باشد. لذا چنین اعمالی نشانه تقرب و بزرگواری این مرد الهی است، نه نشانه الوهیت و خدایی او.

در اینجا یک نفر از میان آن نمایندگان، مطلب سوم را می گوید: آیا نشانه ای برای الوهیت او بالاتر از اینکه بدون پدر متولد شده است و مریم (مادر او) با کسی ازدواج نکرده است؟ بنابراین باید گفت، پدر او همان خدای جهان است و او از عالم بالا تنزل پیدا کرده و در رحم مادر قرار گرفته است؛ زیرا در جهان، تولد موجود زنده بدون پدر و مادر ممکن نیست.

در این هنگام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به فرمان فرشته وحی این آیه را خواندند: «إِنَّ‏ مَثَلَ‏ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ‏ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏».معنی آیه این است که ای مسیحیان و نمایندگان نجران! آگاه باشید که عیسی از این نظر، مانند آدم است. عیسی بن مریم  دارای مادر بود و پدری نداشت، در حالی که آدم نه پدری داشت و نه مادری. اگر نداشتن پدر نشانه الوهیت و خدایی است، که حضرت آدم دو نشانه دارد.

پس اصولا اینها نمی تواند نشانه الوهیت باشد. گذشته از اینکه نشانه های عبودیت و بندگی هم در حضرت آدم است و هم در حضرت عیسی. اما حضرت آدم از قلمرو بحث ما بیرون است.

اینکه حضرت عیسی در رحم مادر قرار گرفته است و غذا می خورد و احتیاجات دارد و از طریق غذا خوردن رفع نیاز می کند، آیا چنین فردی را می توان خدا خواند؟!

گروه نمایندگان وقتی در مقابل منطق استوار و محکم رسول خدا قرار گرفتند، قلبهایشان تسلیم شد، ولی زبان هایشان، خیر. لذا  ـ بنابر آنچه در مصادر اهل تسنن آمده است ـ پیشنهاد کردند که با رسول خدا مباهله کنند. یعنی یکدیگر را نفرین کنند تا کسی که بر حق نیست صاعقه ای آمده و او را بسوزاند. اما در روایات شیعه دارد و سید بن طاووس نیز نقل می کند که خود رسول گرامی مسئله مباهله را پیشنهاد کردند و این نظر دوم اقرب به حقیقت است؛ چون مسئله مباهله در میان افراد و مذاهب و شرایع دیگر، نبوده است: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ»

از خود آیه شریفه نیز استفاده می شود که مسئله مباهله را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشنهاد کرده اند؛ چرا که خداوند ایشان را مأمور می کند که: «تعالوا ندع ابناءنا»؛ بیایید زنان و فرزندانمان را جمع کنیم و دعا کنیم و از خداوند بخواهیم که لعنت خود را بر جمعیت دروغگو فرو فرستد.

نکته دیگری که باید بیان شود اینست که چون حضرت خودشان این مسأله را پیشنهاد کردند، نشانه ای بر اذعان نبوت و اعتماد کامل بر حقانیت خویش است. یعنی چنان اعتمادی بر حقانیت خود دارند که فرزندان خود را همراه کرده و از خداوند می خواهند که دروغگو را نابود کند. در درجه دوم به استجابت دعای خود، ایمان دارند. اصولا چگونه ممکن است، کسی که به تمام معنی به ارتباط خویش با پروردگار جهان، ایمان نداشته باشد ، وارد چنین میدانی بشود و از مخالفان دعوت کند که بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا کند؟ لذا وارد شدن به این میدان، بسیار خطرناک است؛ چرا که در درجه اول ممکن است خود او مجازات شود، و درجه دوم ممکن است دعایش مستجاب نشود. اما پیغمبر اکرم(ص) به هر دو مرحله ایمان کامل داشتند؛ اولاً می دانستند که عذاب الهی شامل ایشان نمی شود و ثانیا می دانند که در این میدان اگر چهره خود را به سوی آسمان کنند، الله متعال طرف مقابل را نابود و مجازات خواهد کرد.

همه این ها، نشانه حقانیت رسول گرامی و آیین ایشان است. اصولا همین دعوت پیغمبر اکرم(ص) به مباهله، نشانه صدق دعوت و ایمان قاطع ایشان به حقانیت خویش است.

مطلب دیگر، بیان روایات شریفه است. هنگامی که صحبت از مباهله شد، نمایندگان مسیحیان نجران از رسول گرامی مهلت خواستند تا در این باره بیاندیشند و با بزرگان خود به شور بنشینند. آنها بعد از چند روز، یا بعد از چند ساعت نتیجه را به عرض رسول خدا رساندند و از یک نکته روان شناسی بهره گرفتند. آنها گفتند ما مقدمتاً مباهله را می پذیریم؛ اگر دیدیم رسول اسلام (به تعبیر بنده) با سر و صدا و جار و جنجال به مباهله آمد، با او مباهله می کنیم و نمی ترسیم. پیداست کسی که به شکوه مادی پناه می برد، فاقد حقیقت است. اما اگر با عده ای محدود و خصوصا از نزدیکان و فرزندان خود آمد، بدانید که او حق است و مبادا با او مباهله کنید.

اما سؤال اینست که حضرت چگونه مباهله کردند؟ مباهله حضرت خیلی عجیب است. کسانی که فرصت بررسی دارند، دو کتاب از اهل تسنن این داستان را به زیبایی نوشته اند: یکی محمود زمخشری (متوفای 538) صاحب کشاف است و دیگر فخر رازی (متوفای 606) در تفسیر خود. این دو کتاب، واقعه مباهله را صادقانه و واقع بینانه نوشته اند. بعد از این دو، ابن اثیر در تاریخ خود به نام الکامل (جلد دوم، ص 112) آن را آورده است. خلاصه داستان از این سه کتاب به این صورت است که: میعادگاه از نظر زمان و مکان معین شد و شخصیت مذهبی اسلام در یک طرف و شخصیت های مسیحی هم طرف دیگر. همانطور که از قبل توافق شده بود، مراسم در نقطه ای خارج از شهر و در دامن صحرا صورت گرفت. وقت مباهله شد و دیدند پیامبر از میان مسلمانان و بستگان زیاد خود، فقط چهار نفر را برگزیدند که این چهار نفر در کنار رسول گرامی باشند و دعای حضرت را آمین بگویند. آن چهار تن عبارت بودند از علی بن ابیطالب پسر عمو و داماد ایشان، دوم دختر عزیزش فاطمه، سوم و چهارم فرزندان عزیز علی و فاطمه، حسن و حسین.

این گزینش بیانگر آنست که در میان تمام مسلمانان مدینه، با اینکه در میان آنها مهاجر و انصار و از خانواده های  قریش، و عبدالمطلب و ابوطالب بودند،  نفوسی پاک تر و مؤمن تر از این چهار تن وجود ندارد.

اینکه رسول گرامی، فاصله منزل تا میعادگاه را چگونه طی کرد؟ مولف کشاف در تفسیر خود می نویسد: رسول گرامی اسلام از خانه تا میعادگاه را به شکل عجیبی آمد. حسین بن علی را در آغوش داشت، دست حسن را گرفته بود و فاطمه به دنبال رسول گرامی و علی بن ابیطالب پشت سر فاطمه بودند. حضرت به ایشان فرمود: به خارج مدینه می رویم و هر وقت من دعا کردم، شما آمین بگویید.

ولی در بعضی روایات اسلامی آمده است: رسول گرامی این فاصله را به شکل دیگر طی نمود. یعنی حضرت دست حسن و حسین را گرفته بود، علی پیش روی پیامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حرکت می کردند. البته ممکن است هر دو نقل درست باشد؛ هم نقلی که کشاف دارد و هم آنچه مرحوم علامه مجلسی در بحار جلد 21 ، صفحه 338 نقل می کند. یعنی بخشی از راه به شکلی که صاحب کشاف می گوید و بخش دیگر را به شکلی که علامه مجلسی بیان می کند، پیموده اند.

پیشتر عرض کردیم که آنها بعد از مشورت به این نتیجه رسیدند که اگر دیدند رسول گرامی به وضع ساده وارد میدان شد با او مباهله نکنند، اما اگر باشکوه مادی وارد شد قطعا با او مباهله و نفرین می کنند. وقتی هیئت نجران مشاهده کردند که این مرد، با فرزندان و جگرگوشه های خود، بدون جلال و جبروت مادی به مباهله و نفرین آمده است، همگی فهمیدند که این مرد، مرد راست گویی است و به قدری به خود ایمان دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرئت هر چه تمام تر حتی حاضر است عزیزترین و گرامی ترین افراد خود را نیز در معرض نابودی قرار دهد. لذا وقتی با این صحنه مواجه شدند و آن چهره نورانی رسول خدا را به همراه چهار تن از شاخه های شجره نبوت دیدند، با حالت بهت و تعجب به یکدیگر نگاه کردند و انگشت تعجب به دندان گرفتند و گفتند: اگر این مرد به دعوت و دعای خود، اعتقاد راسخ نداشت چنین کاری را انجام نمی داد.

تاریخ می گوید: اسقف نجران به 59 نفر دیگر رو کرد و گفت: چهره هایی را می بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوه ها را از جای بکند، فوراً کنده می شود. هرگز صحیح نیست که ما با این قیافه های نورانی و با این افراد با فضیلت و با این کودکان معصوم و بی گناه به مباهله بنشینیم. چرا که حتما نابود می شویم و دامنه عذاب گسترش پیدا می کند و جهان مسیحیت را می گیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نمی ماند.

لذا خدمت رسول خدا آمدند و عرض کردند که ما فعلاً از مباهله منصرف شدیم. اما تاریخ می گوید: قبل از اینکه اینها انصراف خود را از مباهله بیان کنند، رسول گرامی عبای خود را از دوش برداشت و بر روی دو درخت بیابانی افکند و هر چهار تن زیر این عبا قرار گرفتند. سپس به ایشان یادآوری می کند که هرگاه من دعا کردم، شما آمین بگوید.

زمخشری در کشاف خود می نویسد: هنگامی که آنان زیر سایه عبا قرار گرفتند، رسول گرامی این آیه را خواند:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ‏ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»

این حادثه تاریخی، نشانه این است که این آیه دوم، آیه تطهیر اهل بیت از رجس و مخصوص خاندان پیغمبر اکرم است. آیا مقصود از اهل بیت، همه زنان رسول خداست یا این چهار نفر؟ که این بحث جداگانه و گسترده ای دارد. از این که پیغمبر اکرم در مسئله مباهله، در حالی که چهار تن زیر عبا هستند و هنوز حضرت شروع به دعا نکرده است و این آیه را تلاوت می کند، فهمیده می شود که مصداق این آیه، همین چهار نفر هستند.

در اینجا به دو مطلب دیگر اشاره می کنیم. آیا بعد از اینکه مسیحیان نجران حاضر شدند مباهله نکنند، رسول گرامی آنها را رها کردند؟ یا باید تحت ضابطه ای در کشور اسلامی زندگی کنند؟

مطلب دیگر بیان خصوصیات آیه مباهله است.

پیرامون مطلب اول باید عرض کنیم که وقتی از مباهله منصرف شدند، قرار شد بر آیین خود باقی بمانند و از آزادی اسلام استفاده کنند، ولی مالیاتی سالیانه به عنوان جزیه پرداخت کنند.

در اسلام دو گونه مالیات وجود دارد: مالیات سالانه و سرانه. جزیه در حقیقت مالیاتی سرانه است که هر فرد باید مبلغی را به حکومت اسلامی بدهد. در حالی که خمس و زکات مالیاتی بر اموال است و همه مسلمانان باید آن را پرداخت کنند.

همانطور که مسلمانان باید خمس و زکات پرداخت کنند، اقلیت های مذهبی که در حکومت اسلامی زندگی می کنند باید مالیات بدهند و اتفاقاً بر اساس محاسباتی که شده است، مالیاتی که  مسلمانان به حکومت  اسلامی می پردازند و می پرداختند به مراتب بالاتر و افزون تر از مالیاتی بود که اقلیت های مذهبی  به عنوان جزیه می پرداختند.

بنابراین، هیئت نمایندگی نجران هم پذیرفت که در مقابل خدماتی که حکومت اسلامی ـ مثل امنیتی که برای دیگران ایجاد می کند، دستگاه قضایی که دارد و زندگی را برای دیگران تنظیم می کند ـ می دهد آنها نیز جزیه پرداخت کنند. البته به این صورت که از خود آنها بگیرد و برای خودشان خرج کند. بنابراین جزیه، باج نیست و پولی نیست که به عنوان زور و قدرت گرفته شود. اداره مملکت نیازمند هزینه است و باید از خود مردم گرفت و بر مصالح مردم خرج کرد.

حالا ببینیم بنا شد هیئت نجران چه مبلغی را در سال بپردازد؟ در صلح نامه آمده بود: محمد عزیز! باید مقدار مالیات (جزیه) در نامه ای نوشته شود و امنیت منطقه ما از طرف حکومت شما تنظیم شود. امیرمؤمنان علیه السلام به فرمان پیامبر صلح نامه را نوشت. این صلح نامه را بلاذری در کتاب فتوح البلدان در صفحه 76 نوشته است. کسانی که این صلح نامه را مطالعه کنند، پایه آزادی و عطوفت اسلام و نوازشگری پیامبر اکرم را درک می کنند. متن صلح نامه چنین است:  این نامه ای است از محمد رسول خدا، به ملت نجران و حومه و داوری محمد درباره تمام اموات و ثروت ملت نجران این شد که اهالی نجران، هر سال دو هزار لباس که قیمت هر یک از چهل درهم تجاوز نکند به حکومت اسلامی بپردازد. (دو هزار لباس در اصطلاح آنان یعنی یک پیراهن بلند و یک زیر جامه) آنان می توانند نیمی از آن را در ماه صفر و نیم دیگر را در ماه رجب بپردازند. هر گاه از ناحیه یمن (چون نجران شهر مرزی میان حجاز و یمن است) آتش جنگ  شلعه ور گشت، باید ملت نجران به عنوان همکاری با دولت اسلامی 30 زهره و 30 اسب و 30 شتر به عنوان عاریه مضمونه در اختیار ارتش اسلام بگذارند. (نکته قابل توجه این است که این ها را مجانی ندهند، همیشه هم ندهند، بلکه هنگام بروز جنگ و آن هم از منطقه خودشان. علاوه بر این عاریه مضمونه است. یعنی اگر در جنگ تلف شدند، رسول گرامی باید عوض آن را بپردازد). شرط دیگر اینست که نمایندگان پیامبر در سرزمین، به مدت یک ماه پذیرایی می شوند و هر موقع که نماینده ای از ناحیه وی به سوی آنان آمد باید از او پذیرایی کنند.

در آخر نیز حضرت تمام اموال آنان را تضمین کردند. یعنی جان و مال و سرزمین ها و معابد و کلیساهای ملت نجران در مقابل آنچه حضرت می گیرند، در امان خدا و رسول اوست و هیچ کس حق ندارد به آنان تعرض کند. اما نکته عجیب در آخر این صلح نامه اینست که رسول گرامی از میان اعمال بد، یک عمل بد را متذکر می شود و آن این است که نباید ملت نجران رباخواری کنند و اگر بشنوم که آنها بر این عمل تظاهر می کنند، محمد در برابر آنها کوچک ترین تعهدی ندارد. مسئله رباخواری یک مسئله عظیم است و حرام بزرگ شمرده شده که گروهی را خاک نشین و گروهی را کاخ نشین می سازد. نامه رسول گرامی روی پوست سرخی نوشته شد و دو نفر از یاران پیامبر به عنوان گواه آن را امضاء کردند. سرانجام رسول گرامی این صلح نامه را مهر کرد و آن را به سران هیئت داد. اگر این نامه را مطالعه کنیم، عدالت اسلام و دادگستری رهبر اسلام روشن و واضح می شود. حکومت اسلامی مانند دولتهای زورمند جهان نیست که از موضع قدرت سخن بگوید و از ضعف و بیچارگی طرف مقابل سوء استفاده کند و مالیات سنگین بر آنها تحمیل کند. بلکه در تمام حالات، چه از موضع قدرت و چه از موضع غیر قدرت، چه طرف قوی باشد و چه ضعیف، مسالمت و دادگری و اصول انسانی را در نظر می گیرد. بالاتر از همه، از آنها تعهد می گیرد که وسیله دفاعی در اختیار رسول خدا بگذارند، نه وسیله تهاجمی؛ زیرا همان طور که ملاحظه فرمودید رسول گرامی فرمود 30 زهره و نفرمود 30 نیزه، یا 30 شمشیر و این بیانگر حالت دفاعی و نه تهاجمی است.

نکته آخر که باید عرض شود اینکه، خداوند فرمود: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا». ابناء جمع ابن است یعنی فرزندان خود را بیاورید. «وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ». نساء اسم جمع است و انفس جمع نفس. ابناء پیامبر حسن و حسین شدند و حال آنکه در لغت عرب، ابناء به دو نفر اطلاق نمی شود. اقل ابناء، سه نفر است. نساء هم در لغت عرب، به سه نفر می گویند؛ در حالی که پیغمبر اکرم از میان زنان تنها فاطمه را آوردند. انفسنا هم جمع نفس است و لااقل پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باید سه نفر را به میدان و صحنه مبارزه می آوردند. چگونه است که پیغمبر اکرم، این کلمات جمع را که در یک آیه  قرآن، گاهی بر دو نفر (ابناءنا) و گاهی بر یک نفر (نساءنا و انفسنا) منطبق کردند؟ این اشکال یا سؤالی است که گاهی مطرح می شود. اما جواب آن روشن است و کسانی که اهل ادب باشند آن را می دانند؛ زیرا مسئله اطلاق جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگی ندارد و در خود  قرآن و غیر قرآن، گاهی کلمات جمع بر یک نفر اطلاق شده است. مثلا در آیه ای دیگر از قرآن آمده است: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ». همه می گویند مراد از کلمه «ناس»، نعیم بن مسعود و یک نفر است.

نیز در سوره آل عمران، آیه 181 آمده است: «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ» و مقصود از «الذین» حی بن اخطب است. بنابراین اگر کلمه جمع بگوییم و مفرد را اراده کنیم، هیچ اشکالی ندارد. اما جواب روشن تر و واضح تر این است که مرحله قرار داد، غیر از مرحله اجرا است و  آیه شریفه ناظر به مرحله قرار داد است. در قرار داد، کلمه جمع آمده است؛ اما در موقع پیاده کردن آن، حضرت مصداقی غیر از یک نفر پیدا نکردند. به عبارت دیگر، پیامبر موظف است طبق قرار دادی که با نصارای نجران بسته بودند، فرزندان و زنان و کسانی که مانند جان او هستند را همراه خود بیاورد. اما در مقام پیاده کردن این قرار داد، چهار نفر بیشتر مصداق پیدا نکرد.

 

گریز و روضه :

کربلا کعبه‌ی دل‌هاست، خدا می‌داند                دیدنش آرزوی ماست، خدا می‌داند

اولین مستمع مجلس پر فیض حسین               مادرش حضرت زهراست، خدا می‌داند

امام باقر ع فرمود: هر گاه حسین ع نزد پیغمبر خدا می‌آمد، رسول خدا ص او را به خود می‌چسبانید و به حضرت امیر ع می‌فرمود: حسین را نگاه دار. آن گاه امام حسین را می‌بوسید و گریه می‌کرد. امام حسین به پیامبر خدا می‌گفت چرا گریه می‌کنی؟ می‌فرمود: «یَا بُنَیَّ! أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیُفِ مِنْکَ وَ أَبْکیِ»؛ پسرم! من جای شمشیرهایی که بر بدن تو وارد خواهد شد می‌بوسم و اشک می‌ریزم. (بحارالانوار، ج 44، ص 261؛ کامل الزیارات، ص 70).

کربلا جای این اتفاق‌ها بود. اگر لب و دندان حسین را بوسید، این لب و دندان چوب خیزران خورد. اگر گلوی حسین را بوسید، به این گلو شمر خنجر گذاشت. اگر پیشانی حسین را بوسید جای سنگ عدو بود. اگر پیراهن را بالا زد، سینه‌ی حسین را بوسید جای تیر سه شعبه بود.

راوی می‌گوید: سنگ به پیشانی آقا اصابت کرد، دامن پیراهن عربی را بالا آورد تا خوب پیشانی را پاک کند یک وقت «حرمله‌ی» نانجیب تیری سه شعبه به قلب ابی عبدالله زد. حسین حسین...

https://www.masjed.ir/u/1Vr

ارسال نظر

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

سایر اخبار

همزمان با شب رحلت حضرت سیدالکریم(ع) انجام می شود:
 
در بیانیه تقدیر مرکز رسیدگی به امور مساجد آمده؛
 
شارح و مترجم نهج‌البلاغه مطرح کرد:
 
اهمیت شب‌های قدر در کلام رهبری