18ذی الحجه؛ عید سعید غدیر خم
۱۳۹۲/۰۷/۱۷

اسراری زمینی از روزی آسمانی

18 ذی حجه هنگامی که سرنشینان کشتی سر از خواب برداشتند و بر عرشه ایستادند، طوفان فرو نشسته بود و کشتی در زیر پرتو زرین خورشید بر امواج آرام و آبی، غوطه ور بود و با نوازش نسیم پیش می رفت. مدتی بعد آب ها در دل زمین فرو رفت و کشتی سالم همراه سرنشینان خود بر فلات کوه جودی نشست. نوح (ع) و یارانش دوباره قدم بر خاک نهادند. حیوانات اهلی را در بیابان رها ساختند و همگی زندگی تازه ای را بر روی زمین آغاز کردند.

***

18 ذی حجه هنگامی که به ارادة الهی و از آنجا که از سوی آن یکتا پیروز، برگزیده شده و پیامبری اولی العزم بود، آتش در او کمترین تأثیری نکرد و بی درنگ خاموش شد و زبانه های آن سرد و ملایم گشت. با لبی خندان و گام هایی استوار و دلی مطمئن، در میان شگفتی همگان از آن طرف میدان، ابراهیم نبی (ع) به سوی مردم روانه گشت.

***

18 ذی حجه هنگامی که موسی (ع) از دست قوم خود به خدا شکایت برد، خدا فرمان داد که آنان را به حال خود واگذارد تا چهل سال در بیابان های سینا سرگردان بمانند و آن گاه پس از مرگ سالخوردگان شان، نسل جوان آنان در سختی آبدیده و سلحشور بار بیایند و همراه دو تن از مؤمنان به سرزمین مقدس کوچ کنند و آنگاه خداوند، یوشع بن نون را به جانشینی وی برگزید.

***

18 ذی حجه هنگامی که خداوند بزرگ، عیسی مسیح (ع) فرزند مریم (س) را زنده به نزد خویش خواند و دیگر کسی او را ندید، اما دین او روز به روز گسترش یافت و عالم گیر شد و شمعون الصفا به جانشینی وی درآمد.

***

18 ذی حجه هنگامی که سلیمان (ع) در یکی از آن روزهای پر شکوهِ فرمانروایی و پیامبری، عزرائیل را در استراحتگاه خود مهمان کرد و به لقای خدا شتافت و آصف بن برخیا وزیر اعظم خود را که خداوند دانشی از کتاب خود به او عنایت کرده بود، به عنوان وصی خویش معرفی کرد.

***

18 ذی حجه هنگامی که از توحید می گوید و از بهشت و جهنم. از مرگ، از زنده شدن بعد از آن. این ها را که بارها پیامبر (ص) گفته است برایشان؟! اعمال حج تمام شده است. زیر آفتاب داغ در کنار چشمه ای به اسم غدیر خم، پیامبر (ص) می گوید، بایستند. برایش منبری از جهاز شترها می سازند و او شروع می کند، به خطبه خواندن. خدا به من فرمان داده که مرگم نزدیک است. ای مردم من از خود شما به شما نزدیک تر نیستم؟!.

همه که حرفش را تأیید کردند، دست علی (ع) را بالا می گیرد. ندای مَنْ کُنْتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاهمیان آسمان و زمین همچون رعد و برقی آسمانی، دل ها را لرزاند و ناگهان فریادی به گوش رسید. فریاد بلند شیطان.

نبی خدا دو انگشت سبابه اش را به هم چسباند و گفت: درست مثل این دو تا انگشت، کتاب خدا و اهل بیت من هم از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر. اگر با این دو تا باشید، گمراه نمی شوید.

پیامبر (ص) وصی وجانشینش را معرفی کرد و همه شنیدند. قرار شد برای غایب ها هم تعریف کنند. هلهله کنان جلو آمدند، برای دست دادن و بیعت کردن. همه بیعت کردند، اول از همه، همان هایی که دو ماه بعد جلسه گرفتند تا جانشین پیامبر (ص) را تعیین کنند.

منابع:

1. موسوی گرمارودی، علی، داستان پیامبران.

2. انصاری، محمدباقر، اسرار غدیر.

3. صفایی، هاجر و زمان وزیری، الهه، آفتاب در محراب.