اخبار

روز دوم/ مسجد پایگاه ایثارو شهادت

ایجاد انگیزه
بی‌باکی و شجاعت از مهم‌ترین ویژگی‌هایِ کسی است که قرار است در جهاد و نبرد با دشمنان شرکت کند. اهمیت این روحیه برای آن است که حتی در صورت عدم درگیری فیزیکی و مسلحانه، شرایطی به وجود بیاید تا دشمن از مسلمانان بترسد و حتی فکر جنگ به ذهن او متبادر نشود. به عبارت دیگر، علاج واقعه قبل از وقوع صورت بگیرد؛ چنان‌که قرآن کریم نیز با اشاره به این مهم می‌فرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ‏ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُم»1 این ویژگی به‌ قدری مهم است که حتی فرد پارسایی چون کمیل بن زیاد نخعی به دلیل عدم اتصاف به آن، مورد توبیخ حضرت امیر قرار می‌گیرد.2 اما چگونه می‌توان این ویژگی را که عامل اصلی و اساسی در موضوع ایثار و شهادت است، در جامعه‌ی مسلمانان ایجاد کرد؟

اقناع اندیشه
براساس آیات قرآن کریم، بی‌باک بودن یکی از ویژگی‌های کسانی که به عمران و آبادی مسجد و اقامه نماز مبادرت می‌ورزند. قرآن می‌فرماید: «مسجدها به خداوند متعال اختصاص دارند»3 و کسانی این مکان‌‌ها را آباد می‌‌کنند که به پروردگار جهانیان و روز قیامت، ایمان دارند؛ نماز را بر پای می‌دارند و زکات را می‌پردازند و از کسی جز خدا نمی‌‌هراسند.4
شاید همین سخن مبنا و میزان کلام امام خمینی (ره) در شرایط دشوار و خطیر انقلاب بود که فرمودند: «این ها از مسجد می ترسند، من تکلیفم را باید ادا کنم [و] به شما بگویم، شما دانشگاهی ها، شما دانشجو ها، همه تان بروید مساجد را پر کنید. سنگر هست این جا؛ سنگرها را باید پر کرد». ایشان پس از پیروزی انقلاب نیز همواره بر این مسئله تأکید داشتند که: «این مساجد بود که این پیروزی را برای ملت ما درست کرد. این مراکز حساسی است که ملت باید به آن توجه داشته باشند. این‌طور نباشد که خیال کنیم حالا دیگر ما پیروز شدیم، دیگر مسجد می‌خواهیم چه کنیم؟ پیروزی ما برای اداره مسجد است».5
و باز شاید به همین دلیل است که اولین اقدام پیامبر پس از هجرت به مدینه، احداث مسجد بود. اولین مسجد، مسجد قباست که در ایامی که رسول خدا در میان طایفه بنی عمرو منتظر خانواده‌اش بود، احداث شد و دیگری مسجد النبی است که حضرت آن را بلافاصله پس از اسکان در منزل ابوایوب، طرح‌ریزی و بنا کردند.

اما رابطه میان مسجد و ایثار و شهادت چیست؟ چرا کسانی که اقدام به ساخت مسجد یا اقامه نماز می‌کنند، از روحیه شجاعت و صلابت برخوردار می‌شوند؟ مگر این اقدام آنها چه اتفاقی را به وجود می‌آورد؟
شاید پاسخ این سؤال را بتوانیم در داستان معروفی که از پیامبر اسلام نقل شده بیابیم: گروهى از صحابه از غزوه ‏اى مراجعت کردند و به‏ طور دسته جمعى خدمت حضرت رسیدند؛ سربازانی که تا ساعاتی پیش جان خود را در کف دست نهاده و برای مبارزه با دشمن راهی میدان شده و حالا تشنه و گرسنه و با زخم‌هایی بر بدن عازم خانه بودند. پیامبر به محض دیدن ایشان فرمودند: «مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْاصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ الْاکْبَرُ؛ آفرین! آفرین بر مردمى که از نبرد کوچک بازگشته ‏اند و نبرد بزرگ بر آنها باقى مانده است». عرض کردند: «یا رسولَ اللَّه! وَ مَا الْجِهادُ الْاکْبَرُ؟؛ نبرد بزرگ چیست؟» فرمود: «جِهادُ النَّفْسِ‏» مجاهده با نفس امّاره از جهاد با انسان دیگر بزرگ‌تر است. 6
بنابراین از آنجا که مسجد مهم‌ترین و مشخص‌ترین محل برای اقامه نماز است و اقامه نماز یکی از مهم‌ترین راه‌های مبارزه با هوای نفس و جهاد اکبر است، رابطه میان ایثار و شهادت معنا پیدا می‌کند. این معنا را از عناصر مسجد نیز به خوبی می‌توان دریافت. مسجد محراب دارد؛ محراب یعنی محل نبرد. کسی می‌تواند در میدان بیرونی پیروز و سربلند باشد که در میان درونی هم موفق شده باشد. کسی که در محراب نماز با دشمن درون خود و شیطان جنگیده، می‌تواند با دشمن بیرون هم بجنگد. البته این همه‌ی ماجرا نیست. فقط عابد و زاهد بودن کافی نیست؛ بلکه نیازمند توانایی و مهارت‌های جنگی نیز هستیم.7
قدرت و توانایی، چگونه و در کجا به دست می‌آید؟ باز هم پاسخ مسجد است. مسجد باید محل آموزش‌های اصلی و مورد نیاز مسلمانان و محل تعامل و تلاقی نیروهای انقلابی و اسلامی باشد. مسجد باید میدان جهاد اکبر و مقدمه‌ساز جهاد اصغر باشد. در دوران انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس، مسجد خرمشهر این‌گونه بود. نه فقط مسجد خرمشهر که مساجد کل کشور پایگاه جذب نیروهای پیر و جوان و دلسوز، شجاع و مبارز برای حفظ این آب و خاک و ارزش‌ها بود.
باید توجه داشت امروز نیز که جنگ دیگری بر پا شده که رهبر انقلاب، آن را جنگ نرم نامیده‌اند، ما باید متکی به نیروهای مسجدی باشیم. مسجد مطمئن‌ترین سنگر و بهترین محل برای مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی است.

تحریک احساسات
بسیاری از یاران باوفای شهید کربلا، امام حسین (ع)، به خاک و خون غلتیده و به شرف شهادت نایل آمده بودند.
«ابوثمامه صیداوی» ـ یکی از فداکاران و یاوران امام شهید (ع) ـ متوجه شد که وقت نماز ظهر فرا رسیده است. بی‌درنگ به حضور امام حیسن (ع) شتافت و گفت: «یا ابا عبد الله! جانم فدایت باد، می‌بینم که این دشمنان بی‌دین، دست به نبردی سخت زده‌اند؛ اما به خدا سوگند من نمی‌گذارم تو کشته شوی، مگر اینکه پیش از تو به خون درغلتم! اینک دوست دارم که این آخرین نماز ظهر را با شما به جای آورم». امام سر به آسمان برداشت و فرمود: «ذکرت الصلاة، جعلک الله من المصلین الذاکرین! نعم، هذا أول وقتها. ثم قال : سلوهم أن یکفوا عنا حتى نصلی؛ به یاد نماز افتادى، خداى ترا از نمازگزاران قرار دهد و از ذاکران بداند. بلى! حالا وقت نماز فرا رسیده است. از آنان بخواهید که ساعتى دست از جنگ بردارند تا ما نماز بخوانیم». دشمن به امام و یارانش فرصت ندادند تا نماز بخوانند.
پیشواى شهیدان تصمیم گرفت که نماز خوف بخواند. به زهیر بن قین و سعید بن عبد اللّه فرمود: «تقدما امامى حتى اصلى الظهر، فتقدما امامه فی نحو من نصف اصحابه حتى صلى بهم صلاة الخوف» جلو بایستید و سپر باشید. زهیر و سعید جلو نصف یاران امام ایستادند، بدن را سپر تیرهاى دشمن قرار دادند، و از هر طرف که تیر مى‌آمد، تیرها را به جان مى‌خریدند. امام با یاران باقى‌مانده‌اش نماز خوف را به جماعت به جا آوردند و سلام دادند. نماز که تمام شد، سعید بر اثر تیرهای بسیارى که بر پیکرش رسیده بود، بر زمین افتاد و به شهادت رسید.

در غبار کربلا پیچیده بود
از صف ایمان ترنم‌های عشق
در دل عرش خدا پیچیده بود
گرم می‌شد دم‌به‌دم آهنگ جنگ
شعله‌ی پیکار بالا می‌گرفت
نیزه‌ها و تیرهای جان‌شکاف
در میان سینه‌ها جا می‌گرفت
اندر آن هنگامه‌ی خون و نبرد
با شتاب آمد کسی نزد امام
گفت: هنگام نماز است ای حسین!
شعله‌ور شد پیشوا از این پیام
نیزه و شمشیر را یکسو نهاد
عاشقانه بر سر سجاده شد
زیر باران و صفیر تیرها
رکعتان عشق را آماده شد
گفت تکبیری و در آن گیرودار
گرم نجوی با خدای خویش شد
ما سوی اللّه را همه از یاد برد
در نمازی فارغ از تشویش شد
تا نماز خون بپا دارد امام
پیش‌مرگانش به صف اندر شدند
در مسیر بارش طوفان تیر
پیش پایش لاله‌گون پرپر شدند
از فراز آسمان آسیمه‌سر
جبرئیل آمد در آن صحرا فرود
در مصلّی بر مصلّی سجده کرد
بال رأفت بر سر پاکان گشود
چون حسین بن علی تکبیر گفت
آفرینش کرد بر او اقتدا
چشم خیل عرشیان مبهوت ماند
بر نماز آخر خون خدا
از قیام کربلا گویا هدف
با خدا راز و نیازی بوده است
زیر تیغ و تیر در صحرای خون
با وضوی خون نمازی بوده است
 

پی‌نوشت
1 . و هر چه در توان دارید از نیرو و اسب‌هاى آماده بسیج کنید، تا با این [تدارکات‏]، دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان‏] دیگرى را جز ایشان ـ که شما نمى‏شناسیدشان و خدا آنان را مى‏شناسد ـ بترسانید
2. امیر مؤمنان علی (ع) در زمان خلافت خود، کمیل را فرماندار «هیت» (یکی از آبادی‌های عراق) کرد. «ابن ابی الحدید» می‌گوید: کمیل در برابر قتل و غارت‌هایی که از ناحیه سپاهیان معاویه در بلاد و آبادی‌های عراق می‌شد، ضعف نشان داد و بعد به جای جبران آن، به «قرقیسا» و نواحی آن که تحت تصرف معاویه بود حمله کرد. از این رو مورد توبیخ علی (ع) قرار گرفت (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 17، ص 149).
حضرت در این نامه کمیل را این‌گونه مورد خطاب و عتاب قرار می‌دهند:
اما بعد، سستی انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده و اصرار بر انجام آنچه در قلمرو وظیفه او نیست، یک ناتوانی روشن و رأی باطل و هلاک‌کننده است. (ای کمیل) تو به اهل «قرقیسا» حمله کردی، ولی از نگهبانی مرزهایی که تحت ولایت توست، چشم پوشیدی. این کار، عملی ناصحیح است. تو در واقع پلی برای دشمنانت شده‌ای که می‌خواهند دست به غارت و قتل دوستانت بزنند. نه بازوی سطبر و توانمندی داری و نه هیبت و ترس در دل دشمن ایجاد می‌کنی و نه مرزی را حفظ می‌نمایی و نه شوکت و شاخ و شانه دشمن را درهم می‌شکنی و نه از اهل شهر و دیارت، پاسداری خوب انجام می‌دهی و نه رهبرت را از دخالت در امور آنجا بی‌نیاز می‌سازی». نهج البلاغه، نامه61.
3. «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» جن: 18.  
4. «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ». توبه: 18.
5. صحیفه امام خمینی، ج 13، ص 15.
6. شهید مطهری پیدایش واژه جهاد اکبر را از این زمان می‌داند. ر.ک: مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏23، ص234.    
7. مولوى داستانى در مثنوى آورده. داستان شیرینى است و عالى نقل مى‏کند. مى‏گوید: مرد زاهدى بود که خیلى مقیّد و متعبّد و متشرّع بود و همه‌ی عبادت‌ها، اعمّ از واجبات و مستحبات را انجام مى‏داد. یک وقت به فکر افتاد که ما تمام عبادتها را انجام داده‏ایم، ولى یک عبادت را که جهاد در راه خداست انجام نداده‏ایم؛ فردا مى‏میریم، ثواب این را هم برده باشیم. به سربازى گفت: ما از ثواب جهاد محروم مانده ‏ایم، آیا ممکن است اگر جهادى پیش آمد ما را هم خبر کنى که مى‏خواهیم براى ثوابش شرکت کنیم؟ گفت: چه مانعى دارد. آن سرباز روزى آمد او را خبر کرد که آماده باش که عازم هستیم، گفته‏ اند کفار حمله کرده ‏اند، سرزمین مسلمین را اشغال نموده‏ اند، زن‌هاى مسلمین را اسیر کرده و مردهاشان را کشته‏ اند، زود حرکت کن. عابد هم اسلحه پوشید و اسبش را سوار شد و شمشیرش را برداشت و همراه اینها راه افتاد. روزى در یک جا که پایین آمده و خیمه زده و نشسته بودند، یک مرتبه صلاى عمومى زدند که دشمن رسید، و دستور اکید و شدید که حرکت کنید. سربازهاى آزموده مثل برق اسلحه‏ شان را پوشیدند و یک دقیقه هم طول نکشید که پریدند روى اسب‌ها و دیوانه‌وار تاختند. این زاهدى که وضویش نیم ساعت طول مى‏کشیده‏ و غسلش یک ساعت، تا به خودش جنبید و رفت که اسلحه و شمشیر و چکمه‏ها و اسبش را پیدا کند و خلاصه تا وقتى که آماده شد، آنها رفتند و جنگیدند و یک عده کشته شدند، عده‏اى را کشتند و یک عده را هم اسیر گرفتند و آمدند. این بیچاره خیلى غصه خورد که عجب کارى شد، باز ما از ثواب جهاد محروم ماندیم؛ اینکه خیلى بد شد! پس ما که توفیق پیدا نکردیم جهاد کنیم. یک آدم گردن کلفتى را به او نشان دادند از اسرایى که گرفته بودند و کَتَش را محکم بسته بودند. گفتند: این را مى‏بینى؟ این آن‌قدر جنایت کرده، آن‌قدر از مسلمان‌ها کشته، آن‌قدر بیگناه کشته که [حد ندارد]. این را ما اسیر کرده‏ایم و جز کشتن راه دیگرى ندارد. حالا ما این را مى‏ دهیم به تو، تو برو براى ثوابش این را ببر یک کنارى و گردنش را بزن که تو هم [در جهاد] شرکت کرده باشى. او را تحویل وى دادند، شمشیرى هم به او دادند و وى رفت که گردن او را بزند و بیاید. مدتى طول کشید، دیدند از زاهد خبرى نشد. گفتند: یک گردن زدن که این‌قدر طول نمى‏کشد! برویم ببینیم چرا نیامد. رفتند، دیدند زاهد بى‏هوش افتاده و این مردک هم با دست‌هاى بسته، خودش را انداخته روى او و دارد شاهرگش را مى‏جود و عن‌قریب است که آن را قطع کند. مردک را انداختند آن طرف و کشتند و زاهد را آوردند داخل خیمه و به هوش آوردند. گفتند: چرا این‏طور شد؟ گفت: واللَّه من که نفهمیدم، تا گفتم: اى ملعون! تو این‌قدر مسلمان‌ها را براى چه کشتى؟ یک فریادى کرد و دیگر چیزى نفهمیدم!
آدمى که میدان جنگ را ندیده باشد، همه‌ی عبادت‌هاى دنیا را هم کرده باشد، با یک پِخ بى‏هوش مى‏شود و مى‏افتد. مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج ‏22، ص 779.

مسجد پایگاه ایثارو شهادتمسجد پایگاه ایثارو شهادت

۲۱ خرداد ۱۳۹۱ ۱۰:۵۳

اظهار نظر

ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید