امام رضا به روایت اهل سنت
۱۳۹۲/۰۶/۲۵

دودمان

سمعانی شافعی (562 ق) دودمان امام(علیه السلام)را این گونه بیان می کند: «علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام)».

کنیه و القاب

نام مبارک آن حضرت علی می باشد و به نظر اهل سنت ایشان در اهل بیت پیامبر، سومین شخصی است که بعد از امام علی 7و امام سجاد(علیه السلام)(علی بن الحسین)، علی نامیده شده است.

کنیه آن حضرت ابوالحسن می باشد؛ چنان که امام کاظم(علیه السلام)، پدر بزرگوار امام رضا(علیه السلام)نیز می فرماید: «فرزندم هم کنیه من است».

گرچه برخی، ابوبکر را کنیه امام می دانند، ولی این قول شاذ است و کنیه معروف او همان ابوالحسن است.

غیاث الدین شافعی معروف به خواند امیر، می گوید: القاب ایشان بسیار است که عبارت اند از: رضا، هاشمی، علوی، حسینی، قَرَشی، مَدَنی، ولیّ، حفیّ، صابر، زکیّ، زاکی قائم. مشهورترین آنها رضا است.

در اینکه چه شخصی لقب رضا را به امام داده و به چه معنا است، باید گفت:

اکثر اهل سنت مأمون را نام گذار اصلی دانسته اند. هنگامی که مأمون در سال 201 ولایتعهدی را بر امام تحمیل نمود، ایشان را ملقب به رضا کرد. اما در روایت احمد بن محمد بن ابی نصر بَزَنطی از امام جواد7این مسئله تکذیب شده. در روایت چنین آمده: «ابن ابی نصر بَزَنطی روزی به امام جواد7عرض کرد گروهی از مخالفان شما گمان می کنند مأمون لقب رضا را در برابر قبول کردن و راضی شدن به ولایتعهدی، به پدر شما اعطا کرده است!؟ امام جواد7در پاسخ فرمود: قسم به خدا، دروغ می گویند، همانا خداوند متعال لقب رضا را به پدرم داده؛ چون تمامی مخالفان و موافقان وی از ایشان راضی بودند...».

برخی از اهل سنت نیز مانند عبدالرحمن جامی، این معنا را تأیید کرده و برخی دیگر نیز این معنی را چنین به نظم درآورده اند:

امام علی نام عالی نسب

پناه عجم مقتدای عرب

از و بود راضی جهان آفرین

از آنرو رضا گشت او را لقب

والدین امام

پدر بزرگوار ایشان حضرت موسی بن جعفر امام کاظم(علیه السلام)است، ولی در نام مادر بزرگوار امام اختلاف است.

مادر ایشان کنیز بوده است. برخی نام مادر ایشان را سکینه، اروی، خیزران مریسیه، نجمه و لقبش را شقراء نوبیه و ام البنین گفته اند.

گفتنی است محمد خواجه پارسای بخاری حنفی، در مقام تجلیل از مادر امام رضا(علیه السلام)و مقام معنوی آن بانو چنین می گوید:

«و کانت أمّه من أشراف العجم و کانت من افضل النساء فی عقلها و دینها...؛ مادر آن حضرت از اشراف عجم بوده و از نظر عقل و دین، سرآمد تمام زنان دوران خویش بوده است».

ولادت امام

امام رضا(علیه السلام)بعد از گذشت یک سال از شهادت امام صادق 7در مدینه و روز جمعه دیده به جهان گشودند. در سال و ماه ولادت ایشان اختلاف است. برخی سال ولادت ایشان را 143، 148، 151 و 153ق. و روز ولادت ایشان را نیز برخی ششم، هفتم و یا هشتم شوال ثبت کرده اند.

در مورد ولادت امام رضا(علیه السلام)قضایا و جریان های شگفت آوری در کتب اهل سنت نقل شده که در بخش کرامات امام رضا(علیه السلام)به روایت اهل سنت، به آنها اشاره خواهد شد.

نصوص دالّ بر امامت امام(علیه السلام)

در میان اهل سنت فقط ابن صبّاغ مالکی به صورت مفصل و محمد خواجه پارسا به اختصار به روایات و نصوص دالّ بر امامت امام رضا(علیه السلام) اشاره کرده اند.

باید گفت که ابن صباغ مالکی این روایات را از ارشاد شیخ مفید نقل کرده و البته با اظهار نظری که در مورد روات این احادیث داشته و از آنها به بزرگی یاد کرده و آنها را از اهل علم و دین دانسته، چنین برداشت می شود وی شأنیت و قابلیت نقل و یا حتی قبول این سنخ روایات را تأیید می کند و این نکته قابل تأمل است.

ابن صباغ سه روایت در این باب نقل کرده که به آنها اشاره می شود:

1. و ممن روی ذلک من اهل العلم و الدین داود بن کثیر الرقّی قال: قلت لموسی الکاظم(علیه السلام): «جعلت فداک إنی قد کبُرَتْ سنّی فخُذْ بیدی و اَنقِذْنی من النار مَنْ صاحبُنا بعدک؟ قال: فأشار إلی ابنه أبی الحسن الرضا فقال: هذا صاحبکم بعدی؛

ابن صباغ می گوید: از جمله کسانی که از اهل علم و دین می باشند و این روایات را نقل کرده اند داود بن کثیر رقی می باشد. وی به امام کاظم(علیه السلام)چنین گفت: فدایت شوم پیر شده ام. دستم را بگیر و از آتش نجات ده! بعد از تو سرپرستمان کیست؟ امام در حالی که به فرزندش ابوالحسن رضا اشاره می کرد، فرمود: این شخص سرپرست شما پس از من است».

2. رُوِی عن المخزومی و کانت امه من ولد جعفر بن ابی طالب (رضی اللَّه عنه) قال: «بعث الینا موسی الکاظم فجمعنا ثم قال: اتدرون لِمَ جَمَعْتُکم؟ فقلنا: لا. قال: اِشْهَدوا انّ ابنی هذا، و أشار إلی علی بن موسی الرضا هو وصیی و القائم بأمری و خلیفتی من بعدی من کان له عندی دِیْن فلْیَأخُذْه من ابنی هذا، و مَنْ کانتْ له عندی عدة فلْیَستَنْجِزها منه و من لم یکنْ له بُدّ من لقائی فلا یلقنی إلاّ بکتابه؛

مخزومی که مادرش از اولاد جعفر بن ابی طالب است (و با امام کاظم قرابت داشته)، نقل می کند: روزی (امام) موسی کاظم ما را جمع کرد و خطاب به ما فرمود: آیا می دانید چرا شما را جمع کردم؟ در پاسخ گفتیم: خیر. امام در حالی که اشاره به (امام) علی بن موسی الرضا می کردند، فرمودند: به این فرزندم خوب بنگرید. وی وصی و جانشین بعد از من است. هر کس از من طلبی دارد از این فرزندم بازستاند و به هر کس وعده ای داده ام، از این فرزندم بطلبد و هر کس خواستار ملاقات من بود، باید با اجازه این فرزندم باشد».

3. رُوِیَ عن زیاد بن مروان العبدی قال: دخلتُ علی موسی الکاظم و عنده ابنه ابوالحسن الرضا، فقال لی: «یا زیاد هذا ابنی علیّ، کتابه کتابی و کلامه کلامی و رسوله رسولی و ما قال فالقول قوله».

زیاد بن مروان می گوید: روزی بر (امام) موسی کاظم وارد شدم و نزد او (امام) علی بن موسی بود. (امام) موسی کاظم به من فرمود: ای زیاد! این فرزندم علی است. نوشته اش، نوشته من و سخنش سخن من و فرستاده او، فرستاده من و هر چه بگوید حجت است».

4. محمد خواجه پارسای بخاری حنفی می گوید: قال موسی بن جعفر: «علیٌ ابنی اکبرُ وُلْدی، و أسْمَعَهُم لِقولی، و أطْوعَهم لأمری من أطاعه رَشَدَه؛

(امام) موسی بن جعفر(علیه السلام)فرمود: علی بزرگ ترین فرزند پسری من و مطیع ترین فرزندان من است. هر کس از وی پیروی کند، هدایت می شود».

شهادت امام(علیه السلام)

اکثر اهل سنت تاریخ شهادت امام(علیه السلام)را روز شنبه، اواخر ماه صفر سال 203 هجری در دوران خلافت مأمون عباسی و برخی اول صفر سال 203 هجری را ثبت کرده اند. برخی دیگر شب جمعه ماه مبارک رمضان، پنجم ذیحجه و برخی دیگر سیزده ذیقعده سال 203 را تاریخ شهادت دانسته اند. برخی دیگر نیز سال 202 را سال شهادت امام می دانند.

ایشان در حدود پنجاه سالگی به شهادت رسیدند. البته در سن دقیق ایشان هنگام شهادت اختلاف است. برخی 44، 47، 49،50 و 53 سالگی را سن امام هنگام شهادت ثبت کردند.

آن حضرت در دوران خلافت مأمون عباسی در طوس، روستایی به نام «سناباذ» که از توابع شهر «نوقان» است، به شهادت رسیدند و به دستور مأمون کنار قبر هارون الرشید به خاک سپرده شدند.

وفات یا شهادت؟

وفات یا شهادت امام در کلمات اهل سنت به گونه های مختلف ذکر شده که به آنها اشاره می شود.

متأسفانه عده ای همانند ابن جُریر طبری شافعی، بدون توجه به وقایع و حقایق تاریخی علت وفات امام را زیاد انگور خوردن می دانند، وی می گوید: «إنّ علیّ بن موسی الرضا أکل عنباً فأکثر منه فمات فجأة» و برخی نیز مانند: ابن اثیر شافعی، ابن جوزی شافعی، ابوالفداء دمشقی شافعی، ابن کثیر دمشقی شافعی و شمس الدین ابن خلکان شافعی این سخن را پذیرفته اند.

در مقابل، کسانی همچون: یافعی شافعی، مسکویه و محمد خواجه پارسای حنفی، با تردید به کلام ابن جُریر طبری شافعی نگریسته و بین وفات و شهادت امام توقف کرده اند.

یافعی شافعی می گوید: «و کان سبب موته علی ما حَکوا انّه اکل عنباً فأکثَرَ منه قیل بل مات مسموماً؛

سبب رحلت امام بنا بر آنچه گفته شده اینست که بر اثر زیاد انگور خوردن این اتفاق افتاده و همچنین گفته شده که ایشان مسموم شده است».

مسکویه گفته: «علی ما حُکی أَکلَ عنباً فأکثَر منه فمات فُجْأة».

محمد خواجه پارسای حنفی نیز با نقل سخنان مخالف و موافق در مورد شهادت یا وفات امام توقف کرده و از اظهار نظر کردن خودداری ورزیده است.

برخی دیگر نیز مرگ ناگهانی امام را ناشی از مسموم شدن امام به وسیله انار یا انگور دانسته اند، اما سخنی از قاتل امام به میان نمی آورند؛ همانند ابن حجر هیثمی مالکی و فضل بن روزبهان خنجی اصفهانی حنفی.

کسانی همچون مسعودی شافعی و مقریزی و از معاصران دکتر ترمانینی با پذیرش مسموم شدن امام، با شک و تردید مأمون را قاتل امام معرفی می کنند.

مسعودی شافعی می نویسد: «و فی خلافته قبض علی بن موسی الرضا مسموماً بطوس؛ در دوران خلافت مأمون، امام رضا در طوس مسموم شدند».

مِقریزی هم می گوید: «و اتهم المأمون أنّه سمّه فی عنب؛ مأمون متهم است که با انگور، امام رضا را مسموم کرد».

ترمانینی: «و یقال اِنّ المأمون دسّ له السم؛ گفته می شود که مأمون به وسیله سم، امام رضا را مسموم کرد».

اما در مقابل، بسیاری از مورخان و محدثان بنام همچون: محمد بن علی حلبی، ابن حبّان بُسْتی شافعی، سمْعانی شافعی، صَفَدی شافعی، ابوالفرج اصفهانی، حاکم نیشابوری شافعی، ابن صباغ مالکی، شَبْلَنْجی شافعی، میرمحمدبن سید برهان الدین میرخواند شافعی، غیاث الدین شافعی خواند امیر و عباس بن علی مکی، با صراحت مأمون را قاتل امام رضا(علیه السلام)معرفی می کنند.

محمد بن علی حلبی می گوید: «مات علی الرضا سمّه المأمون؛ مأمون به وسیله سم امام رضا(علیه السلام)را به شهادت رسانید».

ابن حبّان بُسْتی شافعی می نویسد: «مات علی بن موسی بطوس من شربة سقاها إیّاها المأمون فمات من ساعة؛ مأمون به وسیله شربتی که به امام نوشانید، آن حضرت را به شهادت رسانید».

در جای دیگر می گوید: «قد سُمَّ من ماء الرمان و اسقی قَلْبه المأمون؛ امام به وسیله آب انار مسموم، به شهادت رسید».

صفدی شافعی نوشته است: «و آل امره مع المأمون إلی أن سمّه فی رمانه علی ما قیل مداراة لبنی العباس؛ روزگار امام با مأمون چنان گذشت که بالاخره آن حضرت را به وسیله انار، مسموم کرد تا نظر بنی عباس را جلب کند».

ابوالفرج اصفهانی: «کان المأمون عقد له علی العهد من بعده ثم دَسَّ إلیه فی ما ذکر بعد ذلک سماً فمات منه؛ مأمون علی بن موسی الرضا را ولیعهد خود قرار داد که بعد از آن با دسیسه ایشان را مسموم کرد».

نکته جالب این است که حاکم نیشابوری شافعی، ابن صباغ مالکی و فضل بن روزبهان خُنْجی اصفهانی حنفی، از وفات امام رضا(علیه السلام) تعبیر به شهادت کرده اند.

حاکم نیشابوری شافعی می گوید: «استشهد علی بن موسی بسناباذ من طوس...».

ابن صباغ مالکی: «استشهد علی بن موسی الرضا...».

فضل بن روزبهان خنجی اصفهانی حنفی: «الإمام القائم الثامن الشهید بالسَّم فی الغم...».

علاوه بر سخنان یاد شده، مرگ طبیعی امام معقول نیست؛ چرا که مأمون امام را خطری بزرگ برای خود می دانست و با ترفند ولیعهدی نیز نتوانست به اهداف خود برسد و اکثر بنی عباس از ولایتعهدی امام رضا(علیه السلام) راضی نبودند و با توجه به وقایع زمان آن حضرت ، هر فردی که شمّ تاریخی داشته باشد، نمی تواند بپذیرد امام رضا با آن همه نفوذ معنوی که در میان مردم و حکومت داشت، به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد و همچنین چگونه می توان پذیرفت که سبب وفات شخصیتی که به تعبیر اطرافیان آن حضرت، «قلیل النوم، کثیر الصوم...» بوده، زیاده روی در خوردن انگور بوده است.

مدفن امام رضا(علیه السلام)در کلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

روی عن الإمام علی الرضا(علیه السلام)عن النبی 9 أنه قال: «سَتُدْفَنُ بضْعة مِنّی بخراسان مازارها مکروبٌ الاّ نَفّس اللَّه کربَتَه و لا مُذْنِبٌ الا غَفَر اللَّه له؛

از امام رضا(علیه السلام)روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: درآینده پاره ای از تن من در خراسان دفن می شود. هر گرفتاری که وی را زیارت کند، خداوند گرفتاری وی را برطرف می سازد و هر گنهکاری که او را زیارت کند، خداوند متعال گناهانش را می آمرزد».

ثواب زیارت قبر امام رضا(علیه السلام)

روی عن عائشة قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): «من زار ولدی بطوس فانما حَجَّ مرة، قالت: مرة، فقال مرتین. قالت: مرتین، فقال: ثلاث مرات. فسکتَتْ عائشة، فقال و لَوْ لَم تسکتی لَبَلَغْتُ الی سبعین؛

از عایشه روایت شده روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که فرزندم را در طوس زیارت کند، گویا یک حج به جا آورده است. عایشه پرسید: یک حج؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دو حج. عایشه پرسید: دو حج؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سه حج پس عایشه ساکت شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر سکوت نمی کردی تا هفتاد حج می شمردم».

نکته ای که در این روایت وجود دارد، این است که شاید شخصیت امام رضا(علیه السلام)و منطقه طوس به قدری برای عایشه معلوم بوده که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معنای «ولدی» و یا «طوس» را نپرسیده، بلکه فقط از ثواب و پاداش زیارت، شگفت زده شده است.

رؤیای صادقه

حَمَویْنی (722 ق) با سلسله سند خود از فضّال نقل می کند:

«سَمِعْتُ علی بن موسی الرضا علیه التحیة و الثناء و جائه رجلٌ فقال له: یا ابن رسول اللَّه رأیْتُ رسول اللَّه فی المنام کان یقول لی: کیف أنتم إذا دَفِنَ فی أرضکم بِضْعَتی و اسْتَحْفَظْتُم وَدیعتی و غَیّبَ فی ثراکم لحمی.

فقال له الرضا(علیه السلام): أنا المدفون فی أرضکم و أنا بضعة نبیکم و أنا الودیعة و اللحم، من زارنی و هو یَعْرِف ما أوْجَب اللَّه منْ حقی و طاعتی، انا و آبائی شفعاوه یوم القیامة و من کنّا شفعاؤُه نجا و لو علیه مثل وِزْر الثقلین الجن و الإنس؛

فضّال می گوید: از (امام) علی بن موسی الرضا - درود و ثنای خداوند بر وی باد - شنیدم که شخصی نزد وی آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم که به من می فرمود: چگونه است حال شما اگر پاره تن من در زمین شما دفن شود و گوشت من در زمین شما پنهان شود و چگونه از ودیعه و امانت من محافظت می کنید؟ امام رضا(علیه السلام)در پاسخ فرمود: من آن شخصی هستم که در زمین شما دفن خواهد شد. من پاره تن رسول اللَّه هستم. من همان امانتی هستم که هر شخصی در حالی که با معرفت به حق من و اطاعت از من مرا زیارت کند، من و پدرانم شفیعان او در روز قیامت هستیم و هر که ما شفیعان او باشیم، نجات می یابد؛ اگر چه گناهان وی به اندازه تمامی جن و انس باشد».

حموینی در تأیید جریان مذکور می گوید: «و لقد حدثنی أبی عن جدّی عن أبیه عن آبائه أن رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) قال: من رآنی فی منامه فقد رآنی فان الشیطان لا یَتَمثَّل فی صورتی و لا فی صورة أحد من أوصیائی، انّ رؤیا الصادقة جزء من سبعین جزاً من النبوة؛

حموینی به سند خود روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که ایشان می فرماید: «هر کس مرا در خواب ببیند، من را دیده است. همانا شیطان به صورت من و اوصیائم و جانشین های من ظاهر نمی شود. همانا رؤیای صادقه جزئی از هفتاد جزء از مقام نبوت است».

بدین ترتیب، به تمامی رؤیاهایی که در این باب در مورد پیامبر یا اوصیاء ایشان وارد شده، حجیت می بخشد.

بارگاه امام رضا(علیه السلام)در کلام اهل سنت

ذهبی در جاهای مختلف، درباره مشهد الرضا چنین اظهار نظر می کند: «و لعلی بن موسی مشهد بطوس یقصدونه بالزیارة»، «و له مشهد کبیر بطوس یُزار»

برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا(علیه السلام)نیز جالب و شگفت انگیز است؛ مثلاً حاکم نیشابوری شافعی می گوید: از محمد بن مومل شنیدم که می گفت:

«روزی با پیشوای اهل حدیث ابوبکر بن خزیمه (311ق) و ابو علی ثقفی (328ق) و دیگر مشایخ خود به زیارت قبر علی بن موسی الرضا به طوس رفتیم؛ در حالی که آنها بسیار به زیارت قبر ایشان می رفتند. محمد بن مومل می گوید: احترام و بزرگداشت و تواضع و گریه و زاری ابن خزیمه نزد قبر علی بن موسی، همگی ما را شگفت زده کرد».

ابن حبّان بُستی شافعی (354 ق) درباره امام رضا(علیه السلام)و مشهد آن حضرت می گوید:

«علی بن موسی الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بیت و بنی هاشم می باشد. اگر از وی روایتی شود، واجب است حدیثش معتبر شناخته شود... . من به دفعات قبر ایشان را زیارت کرده ام. زمانی که در طوس بودم، هر مشکلی برایم رخ می داد، قبر علی بن موسی الرضا را - درود خدا بر جدش و خودش باد - زیارت و برای برطرف شدن مشکلم دعا می کردم و دعایم مستجاب و مشکلم حل می شد. این کار را به دفعات تجربه کردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفی و اهل بیتش - که درود خدا بر او و اهل بیتش باد - بمیراند».

میر محمد بن سید برهان الدین خداوند شاه معروف به میر خواند (903 ق) می نویسد:

«مشهد مقدس و مرقد این امام، علی الاطلاق مرجع ایران و مقصد سالکان اکابر و اصاغر آفاق است. طوایف امم و طبقات بنی آدم از اقصای روم و هند از جمیع مرز و بوم هر ساله مهاجرت اوطان و مفارقت خلّان اختیار کرده و روی توجه به این آستان فرخنده ...]دارند[ و مراسم زیارت و طواف به جای آورند و این موهبت عظمی را سرمایه سعادات دنیا و عقبی می دانند...».

غیاث الدین بن همام الدین شافعی معروف به خواند امیر (942 ق) نیز چنین می گوید:

«و حالا آن مزار بزرگوار و روضه فایض الانوار، مطاف طواف اعیان و اشراف روزگار است و قبله آمال و کعبه اقبال اصاغر و اعاظم اقطار بلاد و امصار.

سلام علی آل طاها و یس

سلام علی آل خیر النبیین

سلام علی روضة حَلَّ فیها

امام یُباهی به المُلْک و الدین

و صلی اللَّه علی خیر خلقه محمد سید المرسلین و آله الطیبین الطاهرین سیما الائمة المعصومین الهادین».

این جملات حاکی از حاکمیت و نفوذ معنوی امام رضا بر قلوب است که حتی پس از گذشت سال ها و بلکه قرن ها از شهادت آن حضرت، قبر ایشان مورد توجه خاص و عام بوده است.

از موارد یاد شده، به دست می آید که نه تنها بنای بر قبور و زیارت و توسل به آن امری جایز و کاملاً مرسوم بوده، بلکه مورد تأیید بزرگان اهل سنت بوده و به صورت مکرر این اعمال از آنها سر می زده است که این امر، خط بطلانی بر تفکرات و باورهای سست فرقه تفرقه انگیز وهابیت است. که بر این باورند باید تمامی مراقد و عتبات عالیات تخریب شود.

اولاد امام(علیه السلام)

فخر رازی می نویسد: «امام رضا(علیه السلام)پنج پسر و یک دختر داشت: ابوجعفر محمد التقی الامام(علیه السلام)، حسن، علی، حسین، موسی و فاطمه و تمامی مورخان اتفاق نظر دارند که نسل امام رضا(علیه السلام)از امام جواد7ادامه پیدا کرده است».

سمعانی می گوید: «اولاد امام رضا(علیه السلام)و کسانی را که از نسل امام هستند، «رضوی» می نامند».

جایگاه حدیثی امام(علیه السلام)

هر چند نزد شیعه، منزلت امام رضا(علیه السلام) فراتر از این سخنان و تقسیم بندی هاست، ولی بر اساس دیدگاه اهل سنت، از نظر طبقه رجال حدیث، امام(علیه السلام)از تابعین اهل مدینه و از طبقه هشتم است، اما برخی آن حضرت را از طبقه دهم می دانند.

جایگاه علمی و حدیثی ایشان بدین صورت است که ترمذی، ابوداود و ابن ماجه در کتاب های سنن خود در مباحث زکات، ایمان و... از امام(علیه السلام)حدیث نقل کرده اند.

ذهبی می نویسد: «ایشان از بسیاری از بزرگان، حدیث نقل کرده؛ از جمله پدران و عموهای خود، مانند: موسی بن جعفر(علیه السلام)، اسماعیل، اسحاق، عبداللَّه، علی، فرزندان جعفر، عبدالرحمن بن ابی الموالی و...، و افرادی همچون: ابوصلت عبدالسلام هروی، احمد بن عامر طائی، عبداللَّه بن عباس قزوینی، آدم بن ابی ایاس، احمد بن حنبل، محمد بن رافع، نصر بن علی جهضمی، خالد بن احمد ذهلی، اسحاق بن راهویه، ابوزرعه رازی، محمد بن اسلم طوسی و... از ایشان نقل حدیث کرده اند».

ابن حبان بُسْتی شافعی (354 ق) در مورد جایگاه حدیثی امام، پس از تجلیل از امام و خاندان ایشان، احادیث آن حضرت را معتبر دانسته، چنین می گوید: «علی بن موسی الرضا أبوالحسن مِنْ ساداة أهل البیت و عقلائهم و جُلّه الهاشمیین و نبلاءهم یجب أن یعتبر حدیث إذا روی عنه...».

حاکم نیشابوری شافعی (405 ق) نیز درباره جایگاه حدیثی امام می گوید: بزرگان و پیشوایان اهل حدیث از آن حضرت نقل حدیث کرده اند: «روا عنه من ائمة الحدیث آدم بن ابی ایاس و نصر بن علی الجُهْنی و محمد بن رافع القُشَیْری و غیرهم...».

گفتنی است کسانی همچون: «ابراهیم بن ابی مَکرم جعفری، ابراهیم بن داود یعقوبی، ابراهیم بن موسی، احمد بن حسن کوفی اُسَیدی، اسماعیل بن همام بصری، ثلج بن ابی ثلج یعقوبی، جعفر بن ابراهیم حضرمی، جعفر بن سهل، جعفر بن شریک، حسن بن ابراهیم کوفی، دعبل خزاعی، عبدالسلام بن صالح، احمد بن علی رقی، داود بن سلیمان جرجانی، داود بن سلیمان غازی» نیز از راویان و اصحاب امام رضا(علیه السلام)شمرده شده اند که در کتب اهل سنت به خاطر شیعه بودن و یا ارتباط با امام و یا نقل احادیث مهم و کلیدی از آن حضرت، روایاتشان ضعیف شمرده شده است!

امام رضا(علیه السلام)در کلام پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)

روی عن موسی الکاظم(علیه السلام)انّه قال: رایتُ رسول اللَّه و امیر المؤمنین علی معه فقال9: «یا موسی ابْنُک یَنْظُر بنور اللَّه عز و جل و ینْطِق بالحکمة، یُصیبُ و لا یخطی ء، یعلم و لا یجْهَل قد مُلاِءَ علماً و حکما؛

امام کاظم(علیه السلام)می فرماید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین 7را دیدم. رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: «ای موسی! فرزندت به نور خدا می نگرد، حکیمانه سخن می گوید، درستکار است و خطا نمی کند (معصوم است) داناست و جهل و نادانی در وی راهی ندارد و مملوّ از علم و حکمت است».

پی نوشت ها

  1. الانساب، ج 3، ص 75
  2. مطالب السؤول، ص 295
  3. المنتظم، ج 6، ص 125؛ سیراعلام النبلاء، ج 9، ص 387؛ العِبَر، ج 1، ص 266؛ تذکرة الخواص، ص 315
  4. مفتاح المعارف، ص 295
  5. مقاتل الطالبین، ص 375
  6. تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 82
  7. الانساب، ج 3، ص 75؛ تقریب التهذیب، ج 2، ص 45؛ البدایة و النهایة، ج 10، ص 261؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 408؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 387؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ج 2، ص 30؛ قاموس المحیط، ج 4، ص 337؛ المنتظم، ج 6، ص 125
  8. النجوم الزاهرة، ج 2، ص 219؛ العِبَر، ج 1، ص 266؛ تاریخ الاسلام (حوادث 201-210) ص 269؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 408؛ البدایة و النهایة، ج 10، ص 261؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 387
  9. تذکرة الخواص، ص 315؛ نورالابصار، ص 232، سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب، ص 75؛ احسن القصص، ج 4، ص 289
  10. وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 238
  11. نورالابصار، ص 232؛ احسن القصص، ج 4، ص 289
  12. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 138؛ مقاتل الطالبین، ص 376؛ کتاب المقفی الکبیر، ج 4، ص 283؛ تتمة المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 318؛ تجارب الامم، ج 3، ص 366؛ تاریخ مختصر الدوّل، ص 134
  13. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 13
  14. شواهد النبوة، ص 183
  15. تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 82
  16. سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 387
  17. احسن القصص، ص 289
  18. تذکرة الخواص ص 315؛ مطالب السؤول، ص 295
  19. تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 83
  20. سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 387؛ مطالب السؤول، ص 295
  21. الوافی بالوفیات، ج 22، ص 248
  22. ینابیع المودة، ج 3، ص 166
  23. نورالابصار، ص 232
  24. تتمة المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 320؛ نورالابصار، ص 232؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 178؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 387؛ الوافی بالوفیات، ج، ص 24822
  25. مرآة الجنان، ج 2، ص 10
  26. مروج الذهب، ج 4، ص 34؛ مرآة الجنان، ج 2، ص 10؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 270؛ الائمة الاثنی عشر، ص 98
  27. مرآة الجنان، ج 2، ص 10؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 270؛ الائمة الاثنی عشر، ص 98
  28. الفصول المهمة، ص 243
  29. همان، ص 244
  30. همان
  31. ینابیع المودة، ج 3، ص 166
  32. مروج الذهب، ج 4، ص 33؛ ذهبی، الکاشف، ج 2 ،ص 287؛ البدایة و النهایة، ج 10، ص 261؛ اللباب فی تهذیب الانساب، ج 2، ص 30؛ النجوم الزاهرة، ج 2، ص 219؛ الائمة الاثنی عشر، ص 95؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 187؛ تاریخ مختصر الدول، ص 134؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 146؛ المختصر فی اخبار البشر، ج 2، ص 23؛ المنتظم: ج 6، ص 121؛ تاریخ الخمیس، ج 2، ص 335؛ کتاب الثقات، ج 8، ص 457؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 389؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 312؛ تجارب الامم، ج 3، ص 376؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 453
  33. التنبیه و الأشراف، ص 303
  34. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339؛ الوافی بالوفیات، ج 22، ص 248؛ المنتظم، ج 6، ص 125
  35. مرآة الجنان، ج 2، ص 10؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 270
  36. همان
  37. مرآة الجنان، ج 2 ، ص 10
  38. تقریب التهذیب، ج 2، ص 45
  39. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 453
  40. مروج الذهب، ج 4، ص 33
  41. سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 393؛ الوافی بالوفیات، ج 22، ص 248؛ ذیل تاریخ بغداد، ج 19، ص 142؛ مروج الذهب، ج 4، تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339
  42. اِکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 380
  43. مروج الذهب، ج 4، ص 33
  44. یکی از روستاهای نوقان است (رک: معجم البلدان، ج 3، ص 259)
  45. در آن دوران طوس دو شهر بزرگ به نام های طابران و نوقان داشت که هر کدام از آنها بیش از هزار روستا داشتند (ر ک: معجم البلدان، ج5، ص311)
  46. الوافی بالوفیات، ج 22، ص 248؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 339؛ کتاب الثّقات، ج 8، ص 457؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339
  47. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 146
  48. الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 177
  49. المنتظم، ج 6، ص 121
  50. المختصر فی اخبار البشر، ج 2، ص 23
  51. البدایة و النهایة، ج 10، ص 260
  52. وفیات الاعیان، ج 3، ص 23
  53. مرآة الجنان، ج 2، ص 10
  54. تجارب الامم، ج 37 ص 376
  55. ینابیع المودة، ج 3، ص 168
  56. الصواعق المحرقة، ج 2، ص 593؛ وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 223
  57. مروج الذهب، ج 4، ص 4؛ التنبیه و الاشراف، ص 303
  58. کتاب المقفی الکبیر، ج 4، ص 284
  59. احداث التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 1169
  60. الانساب، ج 3، ص 74
  61. نورالابصار، ص 324 و 325
  62. تاریخ روضة الصفا، ج 3، ص 50
  63. نزهة الجلیس، ص 105
  64. تاریخ حلب، ص 242
  65. کتاب الثقات، ج 8، ص 457
  66. کتاب المجروحین، ج 2، ص 107
  67. الوافی بالوفیات، ج 22، ص 251
  68. مقاتل الطالبیین، ص 375
  69. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 393
  70. الفصول المهمة، ص 264
  71. وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 223
  72. فرائد السمطین، ج 2، ص 190: حدیث 467؛ مودة القربی، ص 140؛ ینابیع المودة، ج 2، ص 341
  73. مودة القربی، ص 140
  74. البته ممکن است از پیامبر پرسیده باشد، ولی ادامه روایت، حذف شده و یا راوی آن را ذکر نکرده باشد
  75. فرائد السمطین، ص 205؛ رک: وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 223
  76. همان
  77. سیر اعلام النبلاء، ج9، ص393
  78. العِبَر، ج 1، ص 266
  79. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339
  80. کتاب الثّقات، ج 8، ص 457
  81. تاریخ روضة الصفا، ج 3، ص 41 - 52
  82. تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 82 و 83
  83. الشجرة المبارکة، ص 77؛ ینابیع المودة، ج 3؛ النعیم المقیم، ص 409
  84. الانساب، ج 3، ص 75؛ رک: اللباب فی تهذیب الاسماء، ج 2، ص 30؛ لب اللباب فی تحریر الانساب، ج 1، ص 354
  85. تذکرة الخواص، ص 315
  86. تقریب التهذیب، ج 2، ص 45
  87. تاریخ الاسلام (حوادث 201 ـ 210)، ص 269؛ سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 387
  88. سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص387 و 388؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص408؛ تاریخ الاسلام (حوادث 201 ـ 210)، ص 270
  89. کتاب الثّقات، ج 8، ص 456 ادامه جمله ابن حبّان این است که: «اذا روی عنه غیر اولاده و شیعته و ابی الصلت خاصة» ابن حبّان شافعی احادیثی را که از امام رضا7 نقل شده باشد، اگر غیر از این گروه نقل کرده باشند، قبول می کند، و الاّ نه سؤالی که پدید می آید، این است که اگر احادیث این گروه را کنار بگذاریم، دیگر حدیثی از امام رضا7 باقی نخواهد ماند با این اوصاف سخن ابن حبّان شافعی چه معنا و مفهومی غیر از کنار گذاشتن احادیث امام رضا7 خواهد داشت؟
  90. تهذیب التهذیب، ج7، ص339
  91. لسان المیزان، ج1، ص93
  92. همان، ص55
  93. همان، ص 116
  94. همان، ص 151
  95. همان، ص 441
  96. همان، ج 2، ص 83
  97. همان، ص107
  98. همان، ص 115
  99. همان
  100. همان، ص 192
  101. همان، ص 430
  102. الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 5، ص 331؛ الکاشف، ج 1، ص 652
  103. المغنی فی الضعفاء، ج 1، ص 48
  104. همان، ج 1، ص 218
  105. همان
  106. شواهد النبوة، ص 382؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 66؛ تاریخ حبیب السیر، ج 2، ص 84