ولادت « زین المجتهدین » موسی بن جعفر
۱۳۹۵/۰۶/۳۱

در ابواء، سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى (هفتم ماه صفر سال 128 یا 129 هجرى قمری برگی دیگر از تاریخ پرافتخار اسلام ورق می خورد و در روزگاری که خفقان و احتناق حکام زمانه چنگ بر گلوی شیعیان می افکند و کسی را توان مقابله با آنان نیست کودکی متولد می شود از طبار محمد (ص) او را موسی می نامند پسر جعفر. پدر بزرگوارش امام جعفرصادق ششمین امام معصوم شیعیان و مادرگرامیش حمیده مصفّاة کنیزى از اهل بربر(مغرب) یا از اهل اندلس (اسپانیا) بود. حمیده بانویی از زنان بزرگ زمان خویش و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: »حمیدة مصفاة من الادناس کسبیکة الذهب ما زالت الاملاک تحرسها حتی ادیت الی کرامة من الله لی والحجة من بعدی

به نام خدا

                                                                                        

 در ابواء، سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى (هفتم ماه صفر سال 128 یا 129 هجرى  قمری برگی دیگر از تاریخ پرافتخار اسلام ورق می خورد و در روزگاری که خفقان و احتناق حکام زمانه چنگ بر گلوی شیعیان می افکند و کسی را توان مقابله با آنان نیست کودکی متولد می شود از طبار محمد (ص) او را موسی می نامند پسر جعفر. پدر بزرگوارش امام جعفرصادق ششمین امام معصوم شیعیان و مادرگرامیش حمیده مصفّاة کنیزى از اهل بربر(مغرب) یا از اهل اندلس (اسپانیا) بود. حمیده بانویی از زنان بزرگ زمان خویش و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مىداد. و دربارهاش فرمود: »حمیدة مصفاة من الادناس کسبیکة الذهب ما زالت الاملاک تحرسها حتی ادیت الی کرامة من الله لی والحجة من بعدی  «

حمیده مانند طلای خالص از ناپاکی ها، پاک است. فرشتگان او را همواره نگهداری کردند تا به من رسید، به خاطر کرامتی که خدا نسبت به من و حجت پس از من عنایت فرمود. [۱]

نسب امام، موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام و کنیه‌های ایشان، ابوابراهیم، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضی و ابوعلی است. به سبب کثرت زهد و عبادت به «عبد صالح» معروف بودند و او را از آن جهت که در برابر بدرفتاری دیگران، خشم خویش را فروبرده، صبر پیشه می‌کرد «کاظم» می‌گفتند. از القاب دیگر آن حضرت «باب الحوائج» است.

اثبات امامت

امام صادق علیه السلام از همان لحظه ی نخست تولد، شیعیان را نسبت به امامت فرزندش موسی آگاه ساخت و این گونه فرمود: «فعلقوا بابنی هذا المولود...فهو والله صاحبکم من بعدی » به فرزندم، این مولود بچسبید.. او به خدا بعد از من صاحب شماست.[2]

همچنین علائم برتری این مولود پاک از همان روزها بر همگان آشکار شد. از جمله می توان به سخن گفتن حضرت در گهواره اشاره کرد. یعقوب بن سراج می گوید: «به حضور امام صادق علیه السلام رفتم و دیدم حضرت در کنار گهواره پسرش موسی ایستاده و فرزندش در گهواره است. امام مدتی با او راز گفت. پس از آن که سخنانش به پایان رسید، نزدیکتر رفتم. به من فرمود: نزد مولایت (در گهواره) برو و سلام کن. من کنار گهواره رفتم و سلام کردم. موسی بن جعفر علیه السلام که در میان گهواره بود با کمال شیوایی جواب سلام مرا داد و فرمود: «برو و نام دخترت [حمیرا] را که دیروز برایش برگزیده ای، عوض کن، آن گاه نزد من بیا; زیرا خداوند چنان نامی را نمی پسندد. من هم رفتم و نام او را عوض کردم » . [3]

دورانى که امام کاظم علیه السّلام در آن زندگى مىکردند ، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگرى حکّام عباسى بود.این اعمال فشار از زمان امام صادق علیه السّلام آغاز شد و تا زمان امام رضا علیه السّلام که دوره خلافت مأمون بود با شدّت هر چه تمام تر ادامه یافت به همین دلیل امام براى بسیارى از شیعیان خود ناشناخته مىماند؛ زیرا امکان آن بود که اگر به صورت صریح، امامت امامى معین مىشد، از ناحیه خلفا تحت فشار قرار گیرد. از جمله دلایل سردرگمی شیعیان پس از امام صادق علیه السلام نیزهمین فشارهای حکام معاصر بود دراین میان دعوت و جذب شیعیان آن حضرت از طرف بعضى از فرزندان امام صادق علیه السّلام- که به ناحق داعیه امامت داشتند- و بهرهگیرى آنان از این فرصت، مزید بر علت مىشد ، برخی از شیعیان در زمان حیات امام صادق(ع) معتقد به امامت اسماعیل (فرزند اول امام صادق) شدند و پس از مرگش پسر او «محمد بن اسماعیل» را امام دانستند که به فرقه «اسماعیلیه» شهرت یافتند و برخی دیگر از شیعیان، پس از شهادت امام صادق(ع)، عبدالله افطح (پسر دوم امام صادق) را به جانشینی گرفتند و از او پیروی کردند که به «فَطَحیه» معروف شدند.

داستان وصیت نامه

خبر شهادت ششمین اختر تابناک امامت به گوش همگان رسید، منصور خلیفه ستمگر عباسی آن روزها در اوج قدرت و تسلط خود بر مردم ستم دیده و رنج کشیده بود. اکنون امام کاظم علیه السلام بیست سال دارد و علم و ایمان و فضیلت خاندان پیامبر نسل به نسل به او منتقل شده او امام برحق امت است . خلیفه از «محمد بن سلیمان» (فرماندار مدینه) خبر شهادت را دریافت کرد و از اوخواست تا اگر امام صادق علیه السلام وصیت به جانشینی شخصی پس از خودش نمود آن شخص را گردن زند.

مدتی بعد فرماندار مدینه چنین گزارش داد :

جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمى خود، پنج نفر را به عنوان وصى خود برگزیده که عبارتنداز:

1- خلیفه وقت، منصور دوانیقى!

2- محمد بن سلیمان(فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده!).

3- عبدالله بن جعفر بن محمد(برادر بزرگ امام کاظم).

4- موسى بن جعفر(علیه السلام).

5- حمیده(همسر آن حضرت!).

فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند؟! خلیفه که تصور چنین وصیت هوشمندانه ای را نمی کرد خشمگین و ناتوان از پاسخ فریاد زد: «اینها را نمى‏ شود کشت! » البته این وصیت نامه امام یک حرکت سیاسى بود؛ زیرا امام صادق(علیه السلام) قبلاً امام بعدى و جانشین واقعى خود یعنى امام موسی کاظم(علیه السلام) را به شیعیان خاص ازجمله مفضل بن عمر جعفى ، معاذ بن کثیر ، صفوان جمال ، یعقوب سراج و خاندان علوى معرفى کرده بود، و با علم به نقشه های شوم منصور ، براى حفظ جان پیشواى هفتم چنین وصیتى نموده بود.

دوران امامت

امام موسی کاظم به مدت 35 سال (از شهادت پدر بزرگوارشان تا 25 رجب سال 183 هجری) پناه بی پناهان و یار مظلومان، در مسند امام امت بودند . تا آنکه پس از درک چهار خلیفه ستمگر و نالایق ( منصور عباسى (136 - 158 ق ) مهدى عباسى (158 - 169 ق ) هادى عباسى (169 - 170 ق ) هارون الرشید (170 - 193 ق.) ) در زمان امامتشان ، در سن 55 سالگی و به وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده به شهادت رسیدند و  در مقابر  قریش در بغداد که هم اکنون به «کاظمین» معروف است به خاک سپرده شدند .

امام رضا(ع) می‌فرماید: «کسی که قبر پدرم را زیارت کند مانند آن است که قبر رسول خدا(ص) و علی بن ابی طالب(ع) را زیارت کرده است» و در بیانی دیگر اجر زیارت قبر پدر خویش را بسان ثواب زیارت قبر امام حسین(ع) می‌شمارد. [4]

زندگی و اعجازحضرت

حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخى ترین و کریم ترین مردم زمان خود بودند ، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آوردند و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مى دادند و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مى رسید، بعد از نماز شروع به دعا مى کردند و از ترس خدا آن چنان گریه مى نمودند که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پیرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند. امام موسی بن جعفر علیه السلام همدم شب های غربت تهی دستان بود او در هنگام تاریکی در کیسه ای سکه، آرد و خرما قرار می داد و به فقرای مدینه می رساند، در حالی که هیچ یک نمی دانستند چه کسی مرهم بی کسی را بر زندگی آنان نهاده . با آواز خوشی قرآن می خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد و شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند ، مردم مدینه به او لقب " زین المجتهدین " داده بودند. آنان روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند. آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجویی به خانه آن ها می آمده است . امام‌ با آن‌ کرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌کرد و این‌ خود نشان‌ دیگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنایى‌ ایشان به‌ زرق‌ و برق دنیای فانی . امام‌ موسى‌ کاظم علیه السلام نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندان‌ و زیردستان‌ بسیار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود ، همیشه‌ در اندیشه‌ فقرا و بیچارگان‌ و پنهان‌ و آشکار به‌ آنها کمک‌ مى‌کرد. پسندیده و نیکوست که در این جا به برخی از معجزات این امام بزرگوار اشاره شود تا هرچه بیشتر با جایگاه ایشان، هرچند اجمالی آشنا شویم :

1. ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید: «امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟» فرمود: «امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید.» سپس فرمود: «هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود.» در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت: « من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید.»

امام فرمود:«سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟»

سپس فرمود:«امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست.» [5]

2. پس از شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام (علیه السلام) و اختفای امر امامت و پیدایش جریان های انحرافی، بزرگان نیشابور خمس و زکات خود را که مبلغ سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقداری پارچه بود به محمد بن علی نیشابوری که مردی عالم و خبیر بود سپردند تا به مدینه ببرد و به دست امامٍ بر حق برساند، و برای اینکه امام راستین شناخته شود بسته‌ای شامل 70 ورقه تحویلش دادند که در هر ورق یک سؤال نوشته شده بود و مابقی صفحه برای نوشتن جواب، سفید گذاشته شده بود. هر دو ورقه را با سه بند مثل کمربند پیچیده و بر هر بند مُهری زده بودند تا کسی آنها را باز نکند آنان به محمد گفتند: «این نامه‌های سر بسته را به آن کس که مدعی امامت است بده و فردا صحیح و سالم تحویل بگیر، بدون آنکه مهر بندها گشوده شده باشد. جواب‌ها باید زیر هر سؤال نوشته شده باشد. اجازه داری چند بند را باز کنی؛ اگر جواب داده شده بود، اموال را به او بپرداز و گرنه برگردان.» در این میان پیرزنی به نام شطیطه وارد شد و یک درهم و مقداری پارچه که نخ آن را خودش رشته بود آورد و گفت: «ان الله لا یستحیی من الحق.(خدا از بیان حق حیا نمی کند)، من که جای خود دارم. این گرچه کم است ولی حقی است که بر گردن من است. آن را به امام برسان.» محمد بن علی نیشابوری می‌گوید: به مدینه وارد شدم. اوضاع آشفته بود و مبهم. خطر جانی که امام بعد از امام صادق علیه السلام را تهدید می کرد، جریان های انحرافی و حرکات جاسوسی دشمن، اختفای دوستان و غربت من کار را مشکل‌تر می‌نمود. مرا پیش عبدالله افطح بردند. او را امتحان کردم و تهی از حقیقت و حقانیت یافتم. نومید و مأیوس شده بودم که پسری به طرفم آمد و گفت:«بیا راهنمائیت کنم.» و مرا به منزل موسی بن جعفر علیه السلام برد. وقتی وارد شدم و چشم امام به من افتاد، فرمود:«چرا نومید شده ای؟ چرا سراغ یهود و نصاری رفتی؟ من حجت خدا و ولی حق هستم. مگر ابوحمزه تو را کنار در مسجد النبی ندید و راهنمائیت نکرد؟! بیا، من دیروز جواب مسائل تو را داده ام. اینک یک درهم شطیطه را به من ده.» از سخن امام بسیار متحیر شدم. پول و پارچه شطیطه را تحویل دادم. امام آن را گرفت و همان آیه ای را که شطیطه موقع تحویل سهم کم‌ارزش خود قرائت کرده بود تلاوت فرمود: «ان الله لا یستحیی من الحق.» سپس فرمود: «وقتی بازگشتی سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه را که محتوی چهل درهم است به او بده، و همچنین این تکه پارچه را که از کفن های خود من است و از پنبه قریه خود ما که قریه حضرت زهراست و به دست حلیمه، دختر امام صادق علیه السلام، رشته شده است؛ و به او بگو پس از رسیدن تو به نیشابور، 19 روز بیشتر زنده نیست. 16 درهم این پول ها را خرج کند و 24 درهم می‌ماند که برای صدقات و مایحتاج اوست. و نیز به او بگو که من برای نماز بر جنازه‌اش می‌آیم. ای اباجعفر، هرگاه مرا در نیشابور دیدی، آمدن مرا مخفی بدار که برایت بهتر است.» سپس تمامی اموال دیگران را برگرداند و فرمود:«نگاه کن ببین جواب سؤال ها را داده ایم؟» چند بند را باز کردم، جواب‌ها در پای ورقه نوشته شده بود.

وقتی به خراسان بازگشتم، دیدم تمام افرادی که امام اموالشان را نپذیرفته است، فطحی‌مذهب (طرفدار عبدالله افطح) شده اند و تنها شطیطه بر مذهب حق باقی است. سلام امام را ابلاغ نمودم و پیام و هدایای امام را دادم. تمام حوادث همان‌گونه اتفاق افتاد که امام پیشگویی نموده بود: امام برای نماز بر جنازه شطیطه به نیشابور آمد و هنگام بازگشت فرمود:«به دوستانت سلام مرا برسان و بگو ما امامان، در هر شهری باشید، حتماً بر سر جنازه های شما حاضر می‌شویم. فاتقوا الله فی انفسکم. (پس تقوا را پیشه خود سازید.)» [6]

3. مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود: « امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم.»

گفتم:« آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!»

فرمود: « ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ »

گفتم:« نه، ای مولای من. »

فرمود: « پس چه؟ »

گفتم:« دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود »

امام چنین دعا کرد: « خدایا او را ثابت‌قدم بدار. »

سپس فرمود:« من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم.» ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست.

 سپس فرمود: « من پس از سه روز از دنیا می‌روم. » من به گریه افتادم.

 فرمود: « گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. »[7]

بیانات

امام علیه السلام در زنده نگه داشتن مکتب جعفری علیه السلام نیز نقش به سزایی داشتن و از این رو به تربیت شاگردان و شیعیان خاص می پرداختند شیخ طوسی عده شاگردان او را تا چهار هزار نفر هم نوشته است . در این میان احادیث و روایات متعددی از ایشان نقل شده که نسل به نسل موجبات بیداری ، آگاهی ، روشن بینی اعتقادی و سیاسی را در میان شیعیان و مسلمانان هوشیار فراهم آورده . درذیل به منظور تبرک جستن از این خاندان حدیثی را از این امام ارزنده نقل می دارم :

تَفَقَّهوا فی دینِ الله فإنَّ الفقه مفتاحُ البَصیرة،وتَمامُ العِبادة و السّببُ إلی المنازل الرفیعة و الرُّتبِ الجَلیلة فی الدین و الدنیا،و فَضلُ الفَقیه علی العابد کَفَضلِ الشمسِ علی الکواکب و مَن لَم یَتَفَقَّه فی دینهِ لَم یَرضَ اللهُ لهُ عملاً

در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقام های والا و مراتب شکوهمند در امور دین ودنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند آفتاب است بر کواکب، و کسی که در دینش فهم ِعمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد.[8]

منابع

[۱] اصول کافی، ج 1 ص 477

[2] محاسن برقی، ج 2، ص 314

[3] اصول کافی، ج 1، ص 310

[4] کلینی، کافی، ج ۴، ص ۵۸۳

[5] بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد.

[6] بحار الانوار، ج 48 ص 73، ح 100. از مناقب

[7] بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون.

[8] تحف العقول ص410