موسم آزادگی
۱۳۹۵/۰۷/۱۱

آغاز محرم فصل جدیدی از مبارزات علیه ظلم را در برابر چشمان مسلمین آزاده خواه جهان می گشاید. در اولین روز این ماه امام حسین (ع) به سرزمین نینوا وارد شدند. ورود امام با مقدماتی که شرح آن در کتب مفصل آمده است بدین جهت بود که شرایط مساعدی درجهت انقلابی علیه حکومت باطل در آن روزگار فراهم شد. در این زمان اولا به جهت در خواست عده ی کثیری از مردم کوفه، و ثانیا حرکات ضددین علنی یزید، و ثالثا زنده بودن یاد حکومت امیرالمومنین در اذهان مردم، امام به سمت کوفه برای بیعت با کوفیان خروج می کنند.

به نام خدا


آغاز محرم فصل جدیدی از مبارزات علیه ظلم را در برابر چشمان مسلمین آزاده خواه جهان می گشاید. در اولین روز این ماه امام حسین (ع) به سرزمین نینوا وارد شدند. ورود امام با مقدماتی که شرح آن در کتب مفصل آمده است بدین جهت بود که شرایط مساعدی درجهت انقلابی علیه حکومت باطل در آن روزگار  فراهم شد. در این زمان اولا به جهت در خواست عده ی کثیری از مردم کوفه، و ثانیا حرکات ضددین علنی یزید، و ثالثا زنده بودن یاد حکومت امیرالمومنین در اذهان مردم، امام به سمت کوفه برای بیعت با کوفیان خروج می کنند.  

قیامی در جهت بیداری عقول مردم

ایشان از مدتها قبل در اقدامات و سخنان خویش عافیت طلبی را محکوم و به مردم گوشزد کردند که باید با حکومت فساق مبارزه کرد. نکته ای که در سخنان امام دیده می شود این است که اساس حکومت ظلم و جور در دستان عالمان بی عمل و رخوت مردمان عافیت طلب می باشد. یعنی هنگامی که مردم به دنیا دل بستند، خداوند برای ابتلای آنها ستمگران را بر ایشان حاکم می نماید. مهم ترین آرمان امام حسین(ع) آگاه کردن مردم و بیداری اندیشه ی آنان است.

هرچند که بعد از قیام امام، تا مدتی بنی امیه بر جامعه مسلط بودند و اختناق حاصل از فشارهای آنان فضای جامعه را در برگرفته بود، اما  قیام امام حسین(ع) منجر به بی آبرو کردن امویان شد. چرا که در طی حرکت خود به مردم نشان دادند دینی که معاویه و یزید و ابن زیاد از آن دم می زنند آنچنان فریبنده و دروغین است که در راه نابودیش می بایست از جان و مال و حتی اهل و عیال گذشت! در واقع اگر حکومت یزید ذره ای بوی مشروعیت داشت امام به علت همراهی زنان و کودکان دست از جنگ کشیده و لااقل حاضر به سکوت می شدند. حکومت بنی امیه به دلیل اقدامات معاویه مانند جاانداختن مفهوم خلافت وراثتی و معرفی فرزندش به عنوان بهترین فرد برای خلافت در زمان حیات خودش -  و فشارهای او بر مردم، قدرت و نفوذ زیادی به دست آورد، اما به دلیل روشن گری های امام بعد از مدت کوتاهی سرنگون شد. چرا که مردم تا قبل از این هیچ شناختی از بنی امیه نداشته و اگر قیام امام حسین آنها را از خواب غفلت بیدار نمی نمود، تفاوت چندانی میان او و سایر خلفا نمی دیدند. بلکه به واسطه حفظ ظاهر توسط معاویه، او را به عنوان خلیفه ای با خدا می شناختند. اما بعد از پراکنده شدن خبر قیام در بین مردم، در پی شناخت او برآمده و دانستند یزید حاکمی فاجر است که قتل فرزند رسول خدا، کاری بسیار سهل در نظرش می آید.

نفی قدرت طلبی در قیام امام حسین(ع)

 امام در موقعیت های مختلف تلاش داشتند تا ثابت کنند علیرغم اینکه بعد از شهادت امام حسن(ع) ، طبق قرارداد صلح بین ایشان و معاویه خلافت حق امام حسین(ع) است، به دنبال کسب قدرت و حکومت نیستند. بلکه نیت واقعی ایشان مبنی بر احیای حکومت اسلامی و عدم قدرت طلبی و آشوب افکنی است.  لذا امام از مدتها قبل برای پایه گذاری این تفکر برنامه ریزی کرده و در سخنرانی خود در منا، بعد از اعلام برائت از همه ی ظالمین من جمله معاویه، تاکید می نمایند هرگز قصد قدرت طلبی نداشته و جز برای امر به معروف و نهی از منکر  که منجر به احیای دین می گردد، قدم  از قدم برنداشته اند:

پروردگارا! این حرکت ما نه به خاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت، و نه به منظور به دست آوردن مال دنیاست؛ بلکه به خاطر آن است که نشانه های دین تو را به مردم نشان دهیم و اصلاحات را در کشور اسلامى اجرا کنیم تا بندگان ستمدیده ات از چنگ ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنت هاى تو اجرا گردد.

 به گواهی تاریخ بعد از سرباز زدن امام از بیعت با یزید، کوفیان در مدت زمان کوتاهی با یکدیگر متحد شده و برای به خلافت رساندن امام بالغ بر دوازده هزار نامه برای ایشان فرستادند. و امام با دعوت آنها برای اقامه ی حق گام برداشته و از مدینه خارج شدند. در حالیکه اگر امام قصد شورش و قدرت طلبی داشتند، خود برای متحد ساختن مردم کوفه اقدام کرده و بدون فرستادن مسلم بن عقیل به جهت اطمینان یافتن از عزم مردم به آنجا می رفتند.

بی آبرو کردن بنی امیه

 همانطور که اشاره شد، به دلیل سیاست های زیرکانه ی معاویه مانند حفظ ظاهر دینی خود و دادن صبغه ی شرعی به اعمالش توسط عمروعاص و سایر قضات شهر، مردم ساده لوح شام او را فردی متدین می پنداشتند. لذا امام بر خود لازم می دیدند که مردم را از مکر او آگاه نمایند. از جمله اقدامات امام در زمان معاویه در جهت نامشروع جلوه دادن حکومت بنی امیه ضبط اموال کاروان یمن می باشد. کاروانى از یمن که حامل مقدارى از بیت المال بود، از طریق مدینه رهسپار دمشق بود. امام حسین(ع) با اطلاع از این موضوع، آن را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم کرد و نامه اى بدین شرح به معاویه نوشتند:

«کاروانى از یمن از اینجا عبور مى کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطریاتى براى تو بود تا آن ها را به خزانه ی دمشق سرازیر کنى و به خویشانت که تاکنون شکم ها و جیب های خود را از بیت المال پرکرده اند، ببخشى، من نیاز به آن اموال داشتم، و آن هارا ضبط کردم، والسلام»[1]

معاویه از این اقدام سخت ناراحت  شد و نامه ی تندى به امام نوشت.

بى شک این اقدام امام حسین (ع) یک گام آشکار در جهت نامشروع معرفى نمودن حکومت معاویه و مخالفت صریح با وى به شمار مى رفت، و در آن شرائط هیچ کس جز آن حضرت، جرات چنین کارى را نداشت با توجه به شناختی که مردم از اهل بیت پیامبر داشتند به خوبی می دانستند حضرت اموال بیت المال را غصب نمی نماید و پیغام این حرکت برای آنها یادآوری می کرد معاویه حاکم باطل است و در واقع خلافت حق امام حسین(ع) می باشد.

عامل مهم: امر به معروف و نهی از منکر

نکته ی مهم دیگر تاثیر امر به معروف و نهی از منکر بر تصمیم امام بر قیام است. در واقع مهمترین عامل ماندگاری تاثیر قیام امام حسین(ع) و روشنگری آن در تمام اعصار همین نیت مقدس امام است. هنوز نیم قرنی از حجه الوداع نمی گذرد که تمام رسوم جاهلیت به فرهنگ مردم بازگشته و پیشگویی پیامبر اکرم(ص)، مبنی بر بالا رفتن میمون ها از منبر به معنی حقیقی خود عینیت یافته است. در این زمان مروان حکم به حالت مست و لایعقل نماز صبح را چهاررکعت خوانده و به مردم می گوید اگر بیشتر هم بخواهید می خوانم! و یا بر منابر مساجد سب امیرالمونین یکی از اعمال بعد از نماز است و همان مردمی که تا دیروز از شیرینی عدالت حضرت کام می جستند، امروز حتی به خود زحمت کوچکترین اعتراضی را نمی دهند. و یا معاویه به راحتی شرایط پیمان صلح با امام حسن را شکسته و بعد از خود یزید را به عنوان خلیفه معرفی می کند. رجال مذهبی و سیاسی شهر نه تنها دم بر نیاوردند، بلکه از بیعت سربازنزده و تمکین می کنند. لذا اینجا امام را به عنوان مخالفی سرسخت که با تمام قدرت و توان در برابر باطل قد علم کرده است می بینیم. اکنون دیگر مسئله ی دعوت کوفیان و درخواست بیعت یزید مطرح نیست بلکه امام خود در جهت تغییر شرایط به پا خواسته اند. ایشان در راه عراق در منزلى بنام ذی حسم در میان یاران خود به پا خواسته و خطبه ای این چنین ایراد نمودند:

«پیشامد ما همین است که مى بینید. جداً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بر بسته است، و از فضیلت ها جز اندکى مانند قطرات ته مانده ظرف آب باقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مى برند و صحنه ی زندگى، همچون چراگاهی سنگلاخ و کم علف، به جایگاه سخت و دشوارى تبدیل شده است. آیا نمى بینید که دیگر به حق عمل نمى شود، و از باطل خوددارى نمى شود؟ در چنین وضعى جا دارد که  شخص با ایمان (از جان خود گذشته) مشتاق دیدار پروردگار باشد، در چنین محیط ذلتبار و آلوده اى، مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم. این مردم بردگان دنیا هستند، و دین لقلقه ی زبانشان مى باشد، حمایت و پشتیبانیشان از دین تا آنجا است که زندگیشان همراه با رفاه و آسایش باشد، و آن گاه که در بوته ی امتحان قرار گرفتند، دینداران کم خواهند بود.»[2]

در این سخنان، امام به گویا ترین شکل مردم را توصیف می کند. یزید فردی بوالهوس  سگباز و شرابخوار بود و در شب نشینی هایش میگساری را به اوج خود می رساند. و با خواندن این اشعار:

«یاران هم پیاله ی من! برخیزید و به نغمه های مطربان خوش آواز گوش دهید و پیاله های  شراب را پى در پى سربکشید و بحث و مذاکره علمى و ادبى را کنار بگذارید. نغمه های (هوس انگیز) ساز و آواز، مرا از شنیدن باز مى دارد و من حاضرم حوران بهشتى را (که نسیه است) با خم شراب عوض کنم»[3]

روشن می گردد که با افتادن قدرت به دست یزید، که در اشعار مختلف منقول از وی کفر او به روشنی آشکار گردیده است، امام بر خود واجب می داند با بذل جان و مال خویش دین و آیین رسول اکرم(ص) را احیا کرده و جامعه را از رخوت باز دارد.

تفاوت بنی امیه و بنی عباس

این دو قوم هردو با ظلم و جور فراوان بر مردم حکومت کرده و در دشمنی با اهل بیت و علویان چیزی از یکدیگر کم نداشتند، اما تفاوت هایی میان آنها وجود دارد که موجب قیام امام حسین(ع) در زمان بنی امیه می شود، علیرغم اینکه در زمان بنی عباس هرگز همراهی اهل بیت با قیام کنندگان دیده نمی شود. اگر هم نکته ای در تاریخ ذکر شده تنها در حد همدلی بوده و امام هرگز مصلحت همراهی را تشخیص نداده اند.

اولین مسئله آگاه سازی مردم توسط امامان است. در زمان امام حسین(ع)، هنوز بنی امیه نتوانسته اند کاملا بر زندگی شخصی و اجتماعی امام مسلط شده و ایشان را کنترل نمایند. چرا که امام مهمترین گزینه ی خلافت بوده و در مدینه به عنوان زادگاه خویش با اعوان و عشیره ی خود در تماس است. هنوز هاشمیان رمق خود را برای مبارزه و مقابله با حکومت از دست نداده و لا اقل اجازه ی دستگیری امام را به معاویه یا یزید نمی دادند. و قدرت یزید و معاویه نیز به عنوان خلیفه ی مسلمین کاملا تثبیت نشده است. در حالیکه از زمان امام باقر(ع) محدودیت ها چندین برابر سابق بر زندگی امام اعمال می گردد، امام یاران خود را از دست داده و تمایلی به از دست دادن معدود شیعیان باقی مانده ندارد، حکومت تسلط کاملی بر رفت و آمدهای ایشان داشته و چون بنی عباس با نام اهل بیت وارد میدان خلافت شده و خلف وعده کرده بودند، منتظر کوچکترین حرکتی از جانب امامان و یارانشان بودند تا به سختی سرکوب کنند. حال آنکه زمانی که مروان از رفت و آمدهای مردم به منزل اباعبدالله برای معاویه گزارش می دهد، معاویه به وی می گوید تا زمانیکه حسین ابن علی برای ما خطرساز نشده است، با او کاری نداشته باش.[4] لذا می فهمیم او قصد مداخله در امور امام را نداشته و از خشم ایشان می ترسد، حال آنکه در زمان سایر ائمه دیگر رمقی برای اندک یاران و عشیره ی امام باقی نمانده است تا بتوانند از ایشان حمایت و دفاع کنند. پس امام حسین(ع) قدرت و آزادی عمل بیشتری برای آگاه کردن مردم در موقعیت های مختلف داشتند، حال آنکه اگر خون سایر ائمه در قیامی به زمین ریخته می شد، به دلیل عدم حضور ایشان در بین آحاد مردم و تبلیغات چهره به چهره، و همچنین نفوذ شدید خلفا بر افکار عمومی، خون امام لوث گشته و حرکت ایشان تحریف می شد.

نکته ی بعد این است که اگر امامان در طول این سال ها مدام خود را درگیر قیام و کشتار می کردند، در واقع اسلام به هدف اصلی خود نمی رسید. پیامبر اکرم(ص) بعد از بیست و سه سال آموزش و کارهای بنیادین اقدام به آشکارسازی رسالت خویش نمودند و سپس درگیر جنگ ها و فتوحات شدند. حال اگر اهل بیت مدام درگیر بودند، اینهمه معارف عمیق را نمی توانستند به مردم زمان خود چه شیعه یا اهل تسنن بیاموزند تا سینه به سینه به ما برسد.

نکته ی آخر نیز راجع به شخصیت امویان و عباسیان است. عباسیان هرچند اسلام را تحریف و آن را از شکل حقیقی خود بسیار تغییر داده بودند، اما  دست کم مسلمان بوده نبوت رسول اکرم(ص) را پذیرفته بودند. حال آنکه طبق گزارشاتی از تاریخ، امویان اسلام به اجبار پذیرفته و مهمترین هدفشان به دست آوردن قدرت و نابودی نام رسول اکرم(ص) بود. حکومت امویان که از نفوذ معاویه به حکمرانی شام آغاز شده بود بر پایه ی مکر و حیله بنا شد. با روی کار آمدن عثمان که از طریق شورای شش نفری به خلافت رسید، در های امید به روی بنی امیه باز شد و فهمیدند که فرصت طلایی برای رسیدن به آرزو های دیرینه فرا رسیده است. روز انتخاب عثمان به خلافت، بنی امیه در خانه او اجتماع کردند و در را بستند، ابوسفیان خطاب به حاضران گفت: "غیراز شما کسی این جا هست؟"(آن روز ابو سفیان نابینا بوده است) گفتند: نه؛ گفت: "اکنون که قدرت و حکومت دست شما افتاده است، آن را همچون گویی به یکدیگر پاس دهید و کوشش کنید که از دودمان بنی امیه بیرون نرود. سوگند یاد می کنم به آنچه به آن عقیده دارم که نه عذابی در کار است و نه حسابی، نه بهشتی هست و نه جهنمی و نه قیامتی!" و یا در نقل دیگری آمده است: همین ابو سفیان در دوران حکومت عثمان روزی از"احد" عبور می کرد، با لگد به قبر "حمزه ابن ابی طالب" زد و گفت: "چیزی که دیروز برسر آن با شمشیر با شما می جنگیدیم، امروز بدست کودکان ما افتاده است و با آن بازی می کنند!"[5]

و لذا در این موقعیت شاهد هستیم که به جز بذل خون و قیام در راه احیای حق راه دیگری برای امام حسین(ع) باقی نمانده است. 

 

 



[1]-  سیره ی پیشوایان. مهدی پیشوایی.  انتشارات توحید. ص 74

[2] - سیره ی پیشوایان. همان. ص 78

[3] - سیره ی پیشوایان. همان. ص80

[4] - قصه ی کربلا. علی نظری منفرد. انتشارات سرور. ص54

[5] - پایگاه اطلاع رسانی حوزه(www.hawzah.net). بخش گفت و گو.بررسی ظهور و سقوط بنی امیه