شاه چراغ در آیینه اشعار
۱۳۹۲/۰۶/۲۰

سید سادات خدا

کاشکی میشد همین شبها یکسر میزد خونه ما

آقا رو میگم آقای ما سید سادات خدا

تو شهر ما شاه چراغ بزرگ ترین سعادته

سعادتی که هر نفر نصیب اون زیارته

زیارت شاه چراغ نصیب هر کس نمیشه

چرا که آقا منبع عظیم یک سعادته

تو شهر ما هر جا میری صحبت آقا میکنن

هر جا میری هرجامیوی احوال آقا میگیرن

از آسونه از شاه چراغ صحبت و تعریف میکنن

از حرم برادرش تمجید و تعریف میکنن

تو حرم شاه چراغ هزارتو زائر میبینی

هزارو یک زائر پاک و صالح و صادق میبینی

هر کسی مشغول دعا یا ذکر میگه یا که ثنا

کبوترای حرمش پر میزنن توی هوا

شاعر: حاج سید علی دستغیب بهشتی

 

خاک تو از مشک برتر است

شاه چراغ خاک تو از مشک برتر است

چون مرهمی به جان و دل ریش مضطر است

کویت صفای جان و دل ناامید خلق

در آن سکینه ایست که از حی داور است

شیراز کوی رحمت و انوار اولیاست

شاه چراغ بر سر آن زیب و زیور است

این خاک تربتی است شفابخش زائران

بهر ز سیم و هم زر و هم در و گوهر است

یا احمد بن موسی جعفر ضریح تو

معمور باد و خرم چو اینجا مطهر است

بیمار جان اگر طلبد او شفای خود

از غم رها چو کوی تو بس روح پرور است

بیمار گر شفا طلبد از صمیم قلب

غالب بدرد گردد و بر غم مظفر است

بیمارها شفا طلبند از حریم تو

چون پاره ای ز تربت و خاک پیمبر است

بیمار ناعلاج شفا داده ای بسی

حقا مسلم آن که شفایت میسر است

من نیز خود شفا از درت دیده ام بسی

هرکس شفا نیافت بدان دیرباور است

بوسند خیل خلق ضریحت بصد امید

این تربتت به تربت جدت برابر است

بیش از هزار بنده چو آزاد کرده اید

بوی بهشت مرقدت از عطر و عنبر است

قرآن هزار جلد چو مکتوب کرده اید

وز کوی تو طلایه به خورشید انور است

زین خاک پرتوی ز حقیقت چو منجلی است

با چشم دل نگر چو ملائک مصور است

هردم فرشته صحن و سرای تو زائرند

آب حیات هر ملک بر جام و ساغر است

نوشند زائران همه ز آب بقای تو

سرچشمه گلاب تو از حوض کوثر است

این درجه و مقام ز حق گشته پایدار

هر گوشه ای فرشته در این کوی و مظهر است

از تربتت تلؤلو نوری ظهور کرد

آفاق از ضریح مطهر معطر است

گیرد وجود شمع وجود از سرای نور

نور ستاره ها همه ز آن ماه منظر است

آرامگاه شاهد حق دستغیب و آل

نزد ضریح زاده موسی ابن جعفر است

ذریه خلیلی و از نسل حیدری

نبود عجب که خاک درت عشق پرور است

قبر مقدسین شهر بود در کنار نور

شاه چراغ گلبن هر پاک پرور است

اینجا که خفته اند گلان در کنار هم

این بوی خوش ز گلبن و گل های پرپر است

زیبا گلان پاک که خلوت گزیده اند

هر گل طراوتش ز همین پاک کوهر است

مردان متقی که برفتند راه عشق

ز آنها که یاد و خاطر خوش ماند برتر است

گل های باغ عشق چو شد دسته گلی

خوش دسته های گل که در این کاسه زر است

مستند زائران درت از می الست

هرکس به عشق واله و مجنون دیگر است

خورشید تابناک ز این در فروغ یافت

این هم دگر طلایه ز محراب و منبر است

هر وقت آمدم که ببوسم ضریح تو

دیدم هزار دیده ترا حلقه بر در است

گفتم به عاشقی که چه اسرار عشق توست

با سر اشاره کرد که آن پیش سرور است

عشق علی و آل محمد مرا بس است

هریک چو هادی است چو خورشید انور است

از کودکی شدم چو عاشق دین و شریعتش

زایل بسال و مه نشد هردم فزونتر است

عمری عزیزی بر سر دولت سرای توست

پیوسته زیر خوار این درو از ذره کمتر است

شاعر:  غلام حسین عزیزآبادی

تارک چرخ افسری

ای بر سر سروان سری کرده

بر تارک چرخ افسری کرده

ای طاق سپهر از سر تعظیم

در پیش تو پشت چنبری کرده

ای قبله بارگاهت از رفعت

با عرش برین برابری کرده

نور تو فروغ زهره را بازار

خالی زهجوم مشتری کرده

ای کشتی خاندان عصمت را

با تقوی خویش لنگری کرده

بر گردن شرع جعفر صادق

عقد سخن تو زیوری کرده

بر زائر آستان خویش از مهر

مولایی و بنده پروری کرده

بر چرخ بلند عصمت و تقوی

بر شهپر دل سبکپری کرده

در پهنه بحر دین نهنگ آسا

چالاک و قوی شناوری کرده

میخانه حکمت الهی را

تا نفحه صور ساغری کرده

بر دیو تباهکاری و خذلان

با عسکر علم قادری کرده

هر روز مکان و آستان تو

خلقی به امید یاوری کرده

وز بوسه به خاکت ای عجب دل را

شاداب چو غنچه طری کرده

از تیغ حوادث آستان تو

بر جبهه خلق مغفری کرده

ای از شرف تو بنده درگاه

جا بر سر چرخ چنبری کرده

ای جمله فعل های نیکو را

با سیرت پاک مصدری کرده

انوار جمال پاک یزدان را

با مهر وجود مظهری کرده

ای مرکب بادپای جان تو

در عرصه دین تکاوری کرده

بر افسر پاک دین یزدانی

با رأی منیر گوهری کرده

ای عرش برین به زیر پای تو

با آن همه قدر منبری کرده

اسرار نهان دین احمد(ص) را

بر صفحه سینه دفتری کرده

در جنب شکوه بحر علم تو

علم همه خلق فرغری کرده

بر تشنه لبان وادی عرفان

از فیض وجود کوثری کرده

بر خاک در تو اولیاء الله

چون پیش نبی اباذری کرده

از گوهر پاک حیدر کرار

در دین همه فتح خیبری کرده

مانند حسین سرور احرار

در عرصه دین دلاوری کرده

در طاعت حق چو سید سجاد

شب های دراز اسپری کرده

مانند نیا محمد باقر

در کشف علوم باقری کرده

افراشته رایت شریعت را

آباد بنای جعفری کرده

با خاک در تو خاکساری ها

سلطانی و فرسنجری کرده

افروخته شمع بزم مشتاقان

بر خرمن جهل آذری کرده

ای همچو علی عالی اعلی

در عرصه دین غضنفری کرده

دیباچه دفتر فتوت را

با خلق کریم مسطری کرده

ای کنگره ای که بیت معموریت

در عز مقام اصغری کرده

شیراز ز فیض بارگاه تو

بر هرچه دیاری برتری کرده

با این سخن بلند نورانی

در بارگه تو شاعری کرده

وز یمن در تو درُمعنی را

در رشته چامه دری کرده

وینگونه درین چکامه با اخلاص

بر رسم نیا سخنوری کرده

شاعر: دکتر عبدالوهاب نورانی

این شعر از آقای دکتر عبدالوهاب نورانی وصال استاد فقید دانشگاه شیراز است که در رواق بالای سر حرم مطهر با قلمکاری و میناکاری تزیین شده و نصب گردیده است.