یکشنبه / ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ / ۱۰:۳۵
سرویس : مسجد خبر
کد خبر : ۳۸۸۵۶
گزارشگر : جلال حیران نیا
به مناسبت روز بزرگداشت شیخ صدوق؛

دانشمندی که به دعای امام زمان(عج) به‌دنیا آمد

سالیانی آن‌چه روح پدر صدوق را آزرده می‌ساخت، نداشتن فرزند بود، گرچه ۵۰ بهار از عمرش می‌گذشت و رو به پیری می‌رفت ولی از رحمت الهی ناامید نبود و بارها از خدای خویش درخواست کرده بود تا فرزندی به او عطا کند. روزی بر آن شد تا نامه‌ای به امام حضرت مهدی (عج) بنویسد و از ایشان بخواهد تا برایش دعا کند.

 به گزارش سرویس مسجدپژوه پایگاه تخصصی مسجد،  این ایام که مصادف با دهه کرامت و سالروز ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک آسمان تشیع است نمی‌توان به جز وصف ائمه علیهم السلام سخن گفت و اگر سخنی از دیگران به میان آید، هرچند صاحب صدها کتاب شیعه باشد و ترویج کننده مکتب جعفری باشد، همچون نور یک قمر در کهکشان امامت است و یکی از این قمرها شیخ صدوق است که در تقویم رسمی ایران، روز ۱۵ اردیبهشت به عنوان روز بزرگداشت این دانشمند نام گرفته است، اندیشمندی که به دعای امام زمان (عج) دیده به جهان گشود و به گفته استاد شهید مرتضی مطهری، یکی از مصادیق خدمات ایرانیان به اسلام بود.

 

 ولادت شیخ صدوق

سالیانی آن‌چه روح پدر صدوق را آزرده می‌ساخت، نداشتن فرزند بود، گرچه ۵۰ بهار از عمرش می‌گذشت و رو به پیری می‌رفت ولی از رحمت الهی ناامید نبود و بارها از خدای خویش درخواست کرده بود تا فرزندی به او عطا کند.

روزی بر آن شد تا نامه‌ای به امام حضرت مهدی (عج) بنویسد و از ایشان بخواهد تا برایش دعا کند. به دنبال فرصتی مناسب و فردی مطمئن بود تا به واسطه او نامه ارسال کند تا آن‌که زمانی کاروانی از قم به عراق می‌رفت، در بین آن کاروان یکی از دوستانش به نام ابوجعفر محمد بن علی الاسود را یافت که می‌توانست نامه وی را به مقصد برساند.

او نامه‌ خود را به وی داد تا در عراق به حسین بن روح بدهد و از او بخواهد که این نامه را به حضرت برساند.

ابوجعفر ‌گوید من نامه او را به نماینده مهدی موعود (عج) رساندم و پس از سه روز به من خبر داد که حضرت برای ابن بابویه دعا کرد و در آینده نزدیک خداوند به او فرزندی خواهد داد که منشاء برکات زیادی خواهد شد.

خود شیخ صدوق نیز ماجرای دعای حضرت ولی عصر (عج) و ولادت خود را در کتاب اکمال‌ الدین آورده است و در ادامه نوشته است که هرگاه ابوجعفر محمد بن علی اسود مرا می‌دید که برای آموختن حدیث و علوم اهل بیت (ع) با اشتیاق تمام به درس اساتید می‌رفتم، می‌فرمود «این میل و اشتیاق به علم‌آموزی که تو داری جای تعجب نیست، زیرا تو به دعای امام زمان متولد شده‌ای.»

 محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى، مشهور به«شیخ صدوق»، در سال 305 هجرى قمرى، در خاندان علم و تقوى، در شهر قم دیده به جهان گشود.(سالهاى 306 و 307 نیز براى ولادت شیخ ذکر شده است)

ولادت صدوق از زبان شیخ طوسى:

شیخ طوسى جریان ولادت وى را چنین نقل نموده: على بن بابویه با دختر عموى خود ازدواج کرده بود؛ ولى از او فرزندى به دنیا نیامد. او در نامه‌اى از حضور شیخ ابو القاسم، حسین بن روح تقاضا کرد تا از محضر حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه بخواهد براى او دعا کند تا خداوند اولاد صالح و فقیه به او عطا نماید.

پس از گذشت مدتى از ناحیه آن حضرت این گونه جواب رسید:«تو از این همسرت صاحب فرزند نخواهى شد؛ ولى به زودى کنیزى دیلمیه نصیب تو مى‌شود که از او داراى دو پسر فقیه خواهى گشت.»
 شیخ صدوق نیز، جریان ولادت خود را که با تقاضاى کتبى پدرش از محضر امام زمان عجل الله تعالى فرجه و دعاى آن حضرت بوده، در کتاب‌کمال الدین به صورت حدیث آورده و مى‌افزاید:

هرگاه ابو جعفر محمد بن على الاسود مرا مى‌دید که براى فرا گرفتن علم و دانش به محضر استاد مى‌روم به من مى‌فرمود:«این میل و اشتیاق به علم و دانش که در تو وجود دارد مایه شگفتى نیست؛ زیرا تو به دعاى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف متولد شده‌اى.

خاندان‌
 پدر بزرگوارش، على بن حسین بن بابویه قمى، از برجسته‌ترین علما و فقهاى بزرگ زمان خود بود. در آن روزگار، با آنکه عالمان و محدثان بسیارى در قم مى‌زیستند، پرچم هدایت و مرجعیت فتوا بر دوش این عالم عابد و محدث زاهد و صاحب کرامات، یعنى على بن بابویه(پدر شیخ صدوق) بوده است.

او دکه‌اى کوچک در بازار قم داشت که از راه کسب و تجارت و در نهایت زهد و عفاف، امرار معاش مى‌کرد و ساعاتى از روز را نیز در منزل خود به تدریس و تبلیغ احکام و نقل روایات مى‌پرداخت.

شخصیت علمى‌
 شیخ صدوق از بزرگترین شخصیت‌هاى جهان اسلام و از برجسته‌ترین چهره‌هاى درخشان علم و فضیلت است.

 او که نزدیک به عصر ائمه علیهم السلام مى‌زیست، با جمع‌آورى روایات اهل بیت علیهم السلام و تالیف کتاب‌هاى نفیس و با ارزش، خدمات ارزنده و کم‌نظیرى به اسلام و تشیع کرد.

شیخ صدوق بیش از بیست سال از دوران پر برکت حیات پدر را درک کرد و در این مدت از محضر پدر و سایر علماى قم کسب علم و حکمت کرد.

 او در سن 22 یا 23 سالگى بود که پدر بزرگوارش دار فانى را وداع کرد. از آن پس وظیفه سنگین نشر احادیث آل محمد صلى الله علیهم اجمعین و هدایت امت به عهده وى قرار گرفت و دوران جدیدى از زندگى او آغاز گردید.

سخن بزرگان‌

شیخ طوسى در معرفى شیخ صدوق مى‌گوید:

«او دانشمندى جلیل القدر و حافظ احادیث بود. از احوال رجال، کاملا آگاه و در سلسله احادیث، نقادى عالى مقام به شمار مى‌آمد. بین بزرگان قم، از نظر حفظ احادیث و کثرت معلومات مانند نداشت و در حدود سیصد اثر تالیفى از خود به یادگار گذاشته است.»

رجالى کبیر، نجاشى، چنین مى‌نویسد:
«ابو جعفر(شیخ صدوق) ساکن رى، فقیه و چهره برجسته شیعه در خراسان است، او به بغداد نیز وارد شد و با این که در سن جوانى بود همه بزرگان شیعه از او استماع حدیث مى‌کردند.»

علامه بحرانى مى‌گوید:
«جمعى از اصحاب ما، از جمله علامه در«مختلف»، شهید در«شرح ارشاد» و سید محقق داماد، روایات مرسله صدوق را صحیح مى‌دانند و به آنها عمل مى کنند؛ زیرا همان گونه که روایات مرسله ابن ابى عمیر پذیرفته شده، روایات مرسله صدوق هم مورد قبول واقع شده است.»

اساتید

 1- پدر بزرگوارش على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى‌
 2- محمد بن حسن بن احمد بن ولید
 3- حمزة بن محمد بن احمد بن جعفر بن محمد بن زید بن‌على علیه السلام‌
 4- ابو الحسن، محمد بن قاسم‌
 5- ابو محمد، قاسم بن محمد استرآبادى‌
 6- ابو محمد، عبدوس بن على بن عباس گرگانى‌
 7- محمد بن على استرآبادى‌

شاگردان‌

 1- برادرش حسین بن على بن موسى بن بابویه قمى‌
 2- شیخ مفید
 3- شیخ ثقة الدین حسن بن حسین بن على بن موسى بن بابویه، برادرزاده صدوق‌
 4- على بن احمد بن عباس، پدر شیخ نجاشى‌
 5- ابو القاسم، على بن محمد بن على خزاز
 6- ابن غضائرى، ابو عبدالله، حسین بن عبید الله بن ابراهیم‌
 7- شیخ جلیل، ابو الحسن، جعفر بن حسین حسکه قمى، استاد شیخ طوسى‌
 8- شیخ ابو جعفر، محمد بن احمد بن عباس بن فاخر دوریستى، معاصر شیخ طوسى‌
 9- ابو زکریا، محمد بن سلیمان حمرانى‌
 10- شیخ ابو البرکات، على بن حسن خوزى‌

تألیفات‌

تألیفات فراوان و گوناگون وى در علوم و فنون مختلف اسلامى، هر کدام گوهرى تابناک و گنجینه‌اى پایان ناپذیر است که هم اکنون نیز با گذشت بیش از یک هزار سال از تاریخ تالیف آنها، به جاى فرسودگى و بى‌رونقى، روز به روز بر ارزش و اعتبار آن افزوده شده و جایگاهى بس رفیع و والا یافته‌اند و در صدر قفسه کتابخانه‌ها و در سینه فقها و دانشمندان جاى دارند.
 از جمله تألیفات ایشان است:
 1-من لا یحضره الفقیه‌
 2-مدینة العلم‌
 3-کمال الدین و تمام النعمة
 4-التوحید
 5-الخصال‌
 6-معانی الأخبار
 7-عیون أخبار الرضا علیه السلام‌
 8-الأمالی‌
 9-المقنع فی الفقه‌
 10-الهدایة بالخیر

 

وفات‌

 این عالم بزرگ و آخرین بازمانده خاندان صدوق، پس از عمرى طولانى و پر برکت در سال 381 هجرى دیده از جهان فانى فرو بست و به سراى باقى شتافت.

 

اهمّیت کلامى و تاریخى آثار شیخ صدوق‌

ابو جعفر محمّد بن على بن حسین بن بابویه قمى (م 381ق) مشهور به شیخ صدوق، از عالمان امامیه اواخر دوره غیبت صغرا (260-329 ق) و دهه‌هاى آغازین غیبت کبرا است که آثار حدیثى فراوانى از خود بر جا نهاده است. این آثار، نه‌تنها از جهت حدیثى اهمّیت دارند؛ بلکه از جهت کلامى به برخى دلایل از اهمّیت خاصّى برخوردارند و براى محقّقان تاریخ امامیه در عصر غیبت و دو قرن اوّل هجرى، مدارک با ارزشى هستند. این به دلیل دربر داشتن بخش‌هاى فراوانى از متون کهن امامیه است که نیاز به تفکیک و شناخت این بخش‌ها، یکى از مهم‌ترین جنبه‌هاى لازم براى تحقیق درباره شیخ صدوق است. 

یکى از جنبه‌هاى کمتر مورد توجّه قرار گرفته آثار شیخ صدوق، اهمّیت آنها به عنوان منابع تاریخى  کلامى براى بررسى تاریخ امامیه، بخصوص دوره غیبت صغراست.

مى‌دانیم که با آغاز غیبت صغرا، امامیه از حیث فکرى تحت سیطره تفکّر حدیثى قرارداشته است. شاخصه مهم این جریان، دورى از علم کلام و توجّه به علم حدیث بوده است.«1» 

با وجود چنین وضعیتى، جریان دفاع از مسئله غیبت، همزمان، میان متکلّمان و محدّثان امامیه آغاز شد؛ امّا ظاهراً به دلیل چنین رویکردى، آثار حدیثى به نسبت آثار کلامى، بیشتر تألیف شده است. یکى از معدود آثار موجود از این دوره، کتاب الإمامة والتبصرة من الحیرة، نگاشته على بن حسین بن بابویه (م 329ق) پدر شیخ صدوق است. از دیگر متون نگاشته شده در دوره غیبت صغرا، اثرى به صورت مستقل باقى نمانده است. تنها منقولاتى چند از برخى کتاب‌هاى این دوره در آثار متأخّران باقى مانده است. اهمّیت آثار شیخ صدوق در نقل از این آثار است. یکى از مهم‌ترین این تألیفات، منقولاتى از محمّد بن بحر رهنى است.

 

محمّد بن بحر رهنى و اندیشه غیبت

یکى از عالمان امامى دوره غیبت صغرا، محمّد بن بحر رهنى (م ح 333ق) است که آثارى در تثبیت اندیشه غیبت، نگاشته است. عمده آگاهى ما درباره رهنى، گزارش نجاشى است. 

شیخ طوسى (م 460ق) نیز اشاره‌اى کوتاه به رهنى نموده و نوشته است:
محمّد بن بحر ابوالحسن شیبانى، اهل سجستان و از متکلّمان است. وى به اخبار و روایات، علم داشت و در حدود پانصد رساله دارد و بیشتر کتب وى در خراسان است. از جمله کتاب وى، کتاب الفرق بین ال‌آل والأمة و کتاب القلائد است.«2»

منبع دیگر حاوى شرح حال رهنى، گزارش‌هاى ابن شهرآشوب (م 588ق) است. ابن شهرآشوب، رهنى را این‌گونه توصیف کرده است:
ابوالحسین محمّد بن بحر رهنى سجستانى، متکلّم. متّهم به غلوّ است و در حدود پانصد تصنیف و رساله نگاشته است. آثار وى در خراسان موجود است. برخى از آنها عبارت‌اند از: کتاب الفرق بین ال‌آل و الأُمة، البرهان السدید من عون المدید، الطلاق، المبسوط فى الصلاة، التکلیف والتوصیف، إثبات الإمامة، الردّ على من أنکر اثنى عشر و معجزاتهم، کتاب الحجة فى إبطاء القائم(ع)، مجلس (امالى) الرهنى، المساواة والمقابلة، التخلّص فى التفسیر، المثل والسیر و الخراج، القواعد (ظاهراً همان القلائد باشد)، مرج البهاء و روض الضیاء والمناسک".«3»

گزارش دیگر ابن شهرآشوب را شاگرد وى، ابن ابى طى در کتاب الحاوى (اثر مفقود شده ابن ابى طى) آورده است. این نقل را یاقوت حموى بدون ذکر نام ابن ابى طى، نقل کرده است.«4»
علاّمه حلّى به نقل از ابوجعفر محمّد بن معد موسوى (م 620 ق)، درباره رهنى گزارشى دارد.«5»

همان‌گونه که فهرست آثار محمّد بن بحر رهنى نشان مى‌دهد، وى، آثار چندى در موضوع غیبت تألیف کرده است، گرچه این آثار، باقى نمانده‌اند. تنها بخش‌هاى موجود از آثار وى، چند روایت است که شیخ صدوق و شیخ طوسى در آثار خود آورده‌اند. تحلیل و بررسى محتواى این روایات، این امکان را به ما مى‌دهند که بااندیه گروهى از امامیه در این دوره آشنا شویم.

شیخ صدوق در بخشى از کتاب کمال الدین، به نقل روایت بلندى از ائمّه پرداخته و ذیل نام هر یک از آنان، روایاتى را که به نحوى دلالت بر مهدویت دارند، نقل کرده است. در ذیل نام امام صادق(ع) و آنچه که آن حضرت در این باب گفته است، روایتى طولانى نقل شده که به احتمال زیاد باید از کتاب الحجة فى إبطاء القائم رهنى باشد. رجال سلسله سند این حدیث به روایت شیخ صدوق، چنین است:

محمّد بن على بن حاتم نوفلى، معروف به کرمانى، از ابوالعباس احمد بن عیسى بغدادى، از احمد بن طاهر قمى، از محمّد بن بحر.«6»

شیخ طوسى، همین خبر را از گروهى از اساتید خود (أخبرنى جماعة) از ابوالمفضّل محمّد بن عبداللّه شیبانى، از ابوالحسین محمّد بن بحر رهنى آورده است.«7»

وجود سلسله سندهاى مختلف در نقل این خبر، دلالت دارد که کتاب حاوى این خبر، متن متداولى بوده است. بجز تفاوت سلسله سند، نقل صدوق و شیخ طوسى تفاوتى با یکدیگر ندارند. نکات مهم در این حدیث، چنین است:

گروهى از شیعیان از جمله سدیر صیرفى، مفضّل بن عمر، ابوبصیر«8»

و ابان بن تغلب نزد امام صادق(ع) رفتند و آن حضرت را در حالت حزن و گریه یافتند. حضرت در گریه و ماتم خود، از غیبت قائم(عج) سخن مى‌گفته است. حضرت در پاسخ به علّت این ماتم، به یاران خود فرمود: "امروز در کتاب جفر نگریستم ؛ کتابى است جامع تمام علوم بلایا و منایا و رزایا و آنچه که تا قیامت رخ خواهد داد. در آن کتاب، بر غیبت قائم خاندانمان و غیبت و طول عمرش و محنت موءمنان زمان او و تردیدهاى آنان درباره طول غیبت او گم‌راه شدن جمع کثیرى از آنها، آگاهى یافتم".«9»

سپس حضرت به بیان مشابهت‌هاى قائم با انبیا پرداخته است. این بخش نیز حاوى آگاهى مهمّى از احوال شیعیان در دوره غیبت صغراست. در مقایسه شباهت میان عیسى(ع) و قائم(عج)، گزارش اجمالى از عقاید شیعیان درباره قائم آمده است. متن عبارت، چنین است:

فان الأمة ستنکرها لطولها، فمن یهذى بانه لم یلد و قائل یقول أنه یعتدى إلى ثلاثة عشر و صاعداً و قائل یعصى اللّه  عزّوجلّ  بقوله ان روح القائم ینطق فى هیکل غیره.«10»
این عبارت کوتاه، ما را با برخى گرایش‌ها و اعتقادات جامعه امامیه در دوره غیبت صغرا، درباره غیبت آشنا مى‌کند. گروه‌هایى از جامعه امامیه، منکر تولّد حضرت بوده‌اند. برخى دیگر، از حلول روح حضرت در بدن شخص دیگرى سخن گفته‌اند. این نکته با توجّه به متن یکى از توقعیات، نشانگر وجود شیعیان پیرو ابوالخطاب است.

حسین بن حمدان خصیبى (م 356ق)، تدوینگر عقاید نصیریه که تداوم حرکت ابوالخطاب است، روایتى نقل کرده که بر اساس آن، روح ابوالخطاب در مفضّل بن عمر جعفى حلول کرده است.«11»
علّت نسبت دادن غلو به رهنى را باید در دیدگاه وى در باب علم امام جستجو کرد. رهنى، معتقد به محدَّث بودن ائمّه و الهام علم به آنها بوده است. تأکید وى بر دانش ائمّه به علم بلایا و منایا نیز دلیل بر نظر وى در باب علم امام است. این را مى‌دانیم که میان جامعه امامیه، در باب علم، اختلاف وجود داشته است.«12»

سعد بن عبداللّه اشعرى، گزارشى از این اختلاف‌ها در شرح احوال امام جواد(ع) آورده است. به نوشته وى، آراى زیر در میان امامیه مطرح بوده است:

1. امام جواد(ع)، دانش خود را از پدرش اخذ کرده است.

2. عدّه‌اى تعلیم حضرت نزد پدرش را انکار کردند. دلیل آنها این بود که زمانى که امام رضا(ع) به خراسان رفت، امام جواد(ع)، تنها چهار سال داشته است و این، سنّى نیست که فرد در آن بتواند چیزى فراگیرد. امّا در هنگام بلوغ، خدا وى را به اَشکالى چون الهام کردن یا آواز دادن فرشته‌اى دانا مى‌کند (ولکنّ اللّه علمه ذلک عند البلوغ بضروب ممّا تدلّ جهات علم الإمام، مثل الإلهام و النکت فى القلب و النقر فى الأُذُن و الروءیا فى النوم و الملک المحدّث... لأنّ ذلک کلّة قد صحّ بالأخبار الصحیحة القویة لأسانید).

3. گروه دیگرى، فراگیرى علم به روش مذکور در دسته قبل را منکر بودند. دلیل آنها این بود که باب وحى از همه جهت، بسته است و الهام ؛ نوعى وحى است (لأنّ الوحى من جمیع جهاته و فنونه منقطع بعد النبى بإجماع الأُمة). از نظر این گروه، امام، دانش خود را با مطالعه کتاب‌هاى ائمه پیشین و اجتهاد به دست مى‌آورد. از قائلان این نظر به یونس بن عبدالرحمان اشاره شده است.

4. دسته دیگر، معتقدند که علم امام به الهام و ملک محدّث دریافت مى‌شود. این گروه به آنچه که در زمان انبیاى گذشته رخ داده، استناد کرده‌اند.«13»
این را مى‌دانیم که پدر فضل بن شاذان (م 260 ق) از شاگردان یونس بن عبدالرحمان بوده است.«14»

از طرف دیگر، عبارتى در کتاب الإیضاح فضل بن شاذان وجود دارد که در آن، علم یافتن امام به روش الهام، رد شده و طریق فراگیرى دانش ائمه را خواندن کتاب‌هاى امامان پیشین دانسته است.«15»
کشّى نیز ظاهراً از طرفداران همین نظر بوده است و معتقدان به الهام را غالى مى‌دانسته و به همین جهت، رهنى را که به الهام ائمه اعتقاد داشته، از جمله غلات ذکر کرده است.

شیخ صدوق و مهاجرت به شهر رى‌

مهاجرت شیخ صدوق به شهر رى و اهمّیتى که این مسئله در تاریخ تحوّل فکرى شیخ صدوق داشته، تا به حال، مورد توجّه خاصّ محقّقان قرار نگرفته است.«16»
درباره زمان این مهاجرت نیز اطّلاع خاصّى در دست نیست و تنها بر اساس حدس و گمان مى‌توان سال 343ق، (یعنى تاریخ وفات مهم‌ترین استاد شیخ صدوق در قم، محمّد بن حسن بن ولید قمى) را تاریخ تقریبى این مهاجرت دانست. ورود به شهر رى، این امکان را براى شیخ صدوق فراهم کرد تا با طیف وسیع‌ترى از اندیشه‌ها و آراى عالمان امامى آشنا شود. واسطه آشنایى شیخ صدوق با میراث امامیه قبل از خود نیز در این شهر مهیّاتر بود.

شواهد موجود در آثار شیخ صدوق، این نظر را تأیید مى‌کند و این امکان را به ما مى‌دهد تا فهرستى از مشایخ مجیز (اجازه دهنده) شیخ صدوق و در مواردى حتّى اثر یا آثار روایت شده را نیز شناسایى کنیم.«17»
مثال مهمى از این دست، کتاب الجبر والرقائق و منع من روایة الحدیث و قال: الحدیث حشو و تفسیر القرآن و نشر التأویل و سماع قول الصحابة و التابعین و ما یغنى به من الحلال و الحرام و یتعلّق بجلائل الأحکام و طردهم و نفاهم منهم... ابن بابویه... و اجلس النجار لیجتدع الدیلم بالزیدیه و یزعم أنّه على مقالة زید بن على و رأیه و دینه و مذهبه". ( مثالب الوزیرین، تحقیق: ابراهیم الکیلانى، دمشق، 1961م، ص 116-117). اشاره دیگر، درباره بحث تحریف قرآن است (ر. ک: همان، ص 168-169).

الاستطاعةى ابوالحسین محمّد بن جعفر اسدى (م 312 ق) و آثار متعدّد ابن قبّه (م قبل از 319ق) است. در مورد اسدى، عمده آگاهى ما به واسطه کتاب التوحید شیخ صدوق است و درباره ابن قبه، در مقدّمه کتاب کمال الدین، اطّلاعات بسیار ارزشمندى آمده است. این بخش نوشتار، بررسى درباره این دو فرد و برخى آگاهى‌هاى دیگر در این زمینه است.

علّت نگارش "التوحید"

شیخ صدوق در آغاز کتاب التوحید (ص 17-18)، علّت نگارش کتاب خود را چنین توضیح داده است:
ان الذى دعانى إلى تألیف کتابى هذا إنّى وجدت قوماً من المخالفین لنا ینسبون عصابتنا إلى القول بالتشبیه و الجبر لمّا وجدوا فى کتبهم من الأخبار التى جهلوا تفسیرها و لم یعرفوا معانیها و وضعوا فى غیر موضعها و لم یقابلوا بألفاظها ألفاظ القرآن فقبحوا بذلک عند الجهّال صورة مذهبنا و لبسوا علیهم طریقتنا و صدوا الناس عن دین اللّه و حملوهم على جحود اللّه فتقریب إلى اللّه تعالى ذکره بتصنیف هذا الکتاب فى التوحید و نفى التشبیه و الجبر... .«18»
احتمالاً منظور شیخ صدوق از خُرده‌گیران بر شیعه (عصابتنا)، معتزله یا زیدیه‌اند. مى‌دانیم که این دو، علاوه بر ایرادات دیگرى که بر شیعیان مى‌گرفتند، در مسئله جبر و تشبیه، اصرار فراوان‌ترى داشتند.«19»
بنا بر این، شیخ صدوق در التوحید مى‌باید با بهره‌گیرى از روایات و آثار کهن‌تر امامیه، در ردّ عقیده به تشبیه و جبر، مطالبى را نقل کند. یکى از این مصادر، کتاب الجبر والاستطاعة، نوشته عالم امامى ساکن رى، ابوالحسین محمّد بن جعفر بن عون اسدى است.

نجاشى (م 450 ق) درباره ابن عون اسدى نوشته است:
ابوالحسین محمّد بن جعفر بن عون اسدى کوفى، ساکن در شهر رى است. به او محمّد بن ابى عبداللّه نیز گفته‌اند (یعنى به این نام شهرت داشته است) و فُردى ثقه و صحیح الحدیث بوده است، جز آن‌که از افراد ضعیف نیز روایت نقل مى‌کرده است. وى از جمله کسانى بوده که قائل به تشبیه و جبر بوده‌اند. پدر وى (جعفر بن عون اسدى) از بزرگان امامیه بوده و احمد بن محمّد بن عیسى از او نقل روایت کرده است. محمّد بن جعفر اسدى، کتابى به نام الجبر و الاستطاعة دارد. تمام آثار او را ابوالعباس بن نوح، از حسن بن حمزه، از محمّد بن جعفر اسدى روایت کرده است. ابوالعباس، همچنین گفته است که ابوالحسین محمّد بن جعفر در شب پنج‌شنبه، ده روز باقى مانده از جمادى اوّل سال 312، درگذشته است. ابن نوح (طریق دیگر روایت آثار او) همه آثار او را از ابوالحسن بن داوود، از احمد بن حمدان قزوینى، از ابن عون نیز روایت کرده است.«20»
از این عبارت مشخص مى‌شود که مشهورترین کتاب ابن عون اسدى، اثرى به نام الجبر والاستطاعة بوده است که احتمالاً با توصیفى که نجاشى از عقاید آورده (و کان یقول بالجبر والتشبیه)، دربردارنده چنین عقایدى نیز بوده است.

شیخ طوسى (م 460ق) نیز از محمّد بن جعفر اسدى یاد کرده و از این کتاب با عنوان الردّ على أهل الاستطاعة یاد کرده است.«21»

شیخ طوسى، این کتاب را از گروهى از راویان امامیه از هارون بن موسى تلعکبرى، از موءلّف، روایت کرده است.

اهمّیت کتاب التوحید صدوق در این میان، این است که در بردارنده بیش از پنجاه روایت از کتاب الجبر و الاستطاعةى ابن عون است. به عبارت دیگر، شیخ صدوق، روایاتى از کتاب ابن عون را تخریج و در کتاب التوحید به نقل از مشایخ خود و راویان آثار ابن عون، نقل کرده است.«22»

شیخ صدوق، روایات خود از ابن عون را از چهار راوى کتاب وى، یعنى: على بن احمد بن محمّد بن عمران دقّاق.«23»

محمّد بن احمد سنانى،«24»

محمّد بن موسى بن متوکّل،«25»

و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مکتب«26»
نقل کرده است. شیخ صدوق در التوحید خود، از مصادر کهن‌تر دیگرى نیز بهره جسته است. به عنوان نمونه، مى‌توان از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) و تفسیر ابوالجارود زیاد بن منذر«27»
نام برد.«28»

اهمّیت کتاب "کمال الدین"

طولانى شدن غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرا، در میان شیعیان، شکّ و تردید پدید آورد. شیخ صدوق که اثر مشهور خود، کمال الدین و تمام النعمة را بین سال‌هاى 355 تا 367ق، نگاشته است، در این مورد، به جامعه شیعه نیشابور اشاره مى‌کند و مى‌گوید که در مدّت اقامت خود در آن‌جا بیشتر شیعیانى را که به نزدم مى‌آمدند، در امر غیبت متحیّر یافتم.«29»

این تحیّر و حیرت با شدّت گرفتن منازعات کلامى تشدید شده بود.«30»

عالم امامى، نجم‌الدین ابوسعید محمّد بن حسن بن على بن صلت قمى، که در بخارا اقامت گزیده بود، در قم خبر از مجادله بین خود و یکى از فلاسفه و منطقیان را در بخارا به شیخ صدوق داده است که وى را در امر غیبت به تردید افکنده بود. در پى ابراز این تردید، شیخ صدوق با نقل روایات و اخبار وارد شده در امر غیبت، تردید وى را برطرف نمود. بعد از این ماجرا بود که شیخ صدوق به تألیف کتاب کمال الدین دست یازید.«31»

نظیر چنین گفتگویى میان شیخ صدوق و فردى در بغداد نیز رخ داده بود. آنچه که در این گفتگو مورد تأکید قرار گرفته بود، طولانى شدن غیبت و برگشتن عدّه‌اى از عقیده به امامیه بوده است.«32»

مهم‌ترین مراکز علمى شیعه در این دوره، شهر رى و بغداد بوده است. این دو شهر، تحت سلطه حکومت زیدى آل بویه بود و در بغداد، معتزله حضورى گسترده، داشتند که این دو گروه، در نقد آراى امامیه، آثارى به رشته تحریر درآورده‌اند. درباره معتزله بغداد، تنها در کتاب کفایة الأثر خزّاز قمى آمده است.«33»

شیخ صدوق براى رفع تردید به وجود آمده، به اصول امامیه اشاره کرده، مى‌نویسد: أن الأئمة(ع) قد أخبروا بغیبة(ع) و وصفوا کونها لشیعتهم فیما نقل عنهم و استحفظ فى الصحف و دوَّن فى الکتب الموءلفة من قبل أن تقع الغیبة بمئتى سنة أو أقل أو أکثر، فلیس أحد من أتباع لأئمة(ع) إلاّ و قد ذکر ذلک فى کثیر من کتبه و روایاته و دوَّنه فى مصنّفاته و هى الکتب التى تعرف بالأصول مدَّونة مستحفظة عند شیعة آل محمّد(ع) من قبل الغیبة... .«34»

اهمّیت ویژه کتاب شیخ صدوق، نقل آرا و نظریات عالم برجسته امامى عصر غیبت صغرا، ابوجعفر محمّد بن عبدالرحمان بن قبّه (م قبل از 319ق) است.«35»

دانسته‌هاى ما درباره این عالم امامى، محدود به نکاتى است که ابن ندیم و نجاشى آورده‌اند. دیگر عالمان رجالى، چیز چندانى بر این دانسته‌ها نیفزوده‌اند.«36»

ابن ندیم، از ابن قبّه به عنوان متکلّم شیعه و فردى صاحب‌نظر (حذاقهم) یاد کرده و از دو کتاب ابن قبة به نام‌هاى الانصاف فى الامامة و الامامة سخن گفته است.«37»

نجاشى، اطّلاعات بیشترى از او آورده و متذکّر شده که ابن قبّه، نخست، از عالمان معتزلى بوده و سپس به تشیّع گرویده است. ابن بطّه قمى«38»

از ابن قبّه حدیث شنیده و در فهرست سماعیات خود، به ابن قبّه اشاره کرده و یادآور شده که کتاب الانصاف فى الامامة، کتاب المستثبت (نقض کتاب ابو القاسم بلخى)، الردّ على الزیدیة، الردّ على أبى على الجبائى والمسئلة المفردة فى الإمامة را از وى شنیده است. نجاشى در ادامه به مجادله قلمى میان ابن قبّه و ابوالقاسم بلخى (م 319ق) اشاره کرده است.«39»

فهرست آثار موجود ابن قبّه که در منابع بعد از وى نقل شده، چنین است:«40»

1. الانصاف فى الإمامة که ظاهراً همان الانصاف و الانتصاف (الشافى، سیّد المرتضى، ج 2، ص 323-324) باشد.«41»

این کتاب، مهم‌ترین اثر ابن قبّه است که سیّد مرتضى (م 436ق) در کتاب الشافى فى الإمامة به کرّات از آن بهره برده است. موارد منقول سیّد مرتضى اینهاست:

یک بند مفصّل در جلد اوّل (ص 126-128) (در تلخیص الشافى، ج 2، ص 119-123). همچنین اشاره‌اى به این بخش از سخن ابن قبه به نقل از الشافى سیّد مرتضى در المحصل فخر رازى (ص 363). دو بند در الشافى، ج 2، ص 324-325.

شریف مرتضى اشاره کرده است که عبارت‌هاى ابن قبّه را گاه به صورت نقل قول مستقیم و گاه نقل به معنا و با دخل و تصرّف آورده است. قاضى عبدالجبار معتزلى (م 415ق) در کتاب المغنى (باب امامت) بدون تصریح به نام ابن قبّه، با عنوان یکى از موءلّفان شیعه، از وى یاد کرده است (ج 20، بخش اوّل، ص 125-127، 145  146، 156 و 158). سیّد مرتضى (الشافى، ج 2، ص 323) تصریح کرده است که مقصود قاضى عبدالجبار، ابن قبّه است.«42»

سه بخش مفصّل در معانى الأخبار«43»

شیخ صدوق (ص 67-74، 74-78 و133-136) در استدلال به حدیث غدیر و حدیث منزلت و عصمت امام با عبارت: "قال أبو جعفر محمّد بن على بن الحسین مصنف هذا الکتاب" (ص 67)، "قال مصنّف هذا الکتاب" (ص 74) و "قال أبى جعفر مصنّف هذا الکتاب" (ص 134) آمده است. نقل اوّل با آنچه که در المغنى (ج 20، بخش اوّل، ص 145-146) آمده، از حیث محتوا یکسان است و ابو جعفر محمّد بن على، ظاهراً تصحیف ابوجعفر محمّد بن عبدالرحمان است. گفتنى است که بر این کتاب ابن قبّه، الموءیّد باللّه احمد بن حسین هارونى (333-411ق) برادر ابوطالب هارونى یحیى بن حسین (م ح 424ق) ردّى با عنوان نقض الإمامة على أبى جعفر محمدبن عبد الرحمان بن قبّه الإمامى نگاشته است.«44»

2. المسألة المفردة فى الإمامة. ظاهراً این رساله، همانى باشد که شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمة نقل کرده، و آن، پاسخ ابن قبّه به یکى از شیعیان روزگار خود در پاسخ به برخى ایرادات معتزله است.

3. التعریف فى مذهب الإمامیة و فساد مذهب الزیدیه نقض کتاب الاشهاد لأبو زید علوى.«45»
این اثر ابن قبّه با حذف خطبه و دیباچه کتاب، به طور کامل، توسط شیخ صدوق نقل شده است.«46»
از کتاب الاشهاد، جز نقل قول‌هایى که در ضمن رساله ابن قبّه آمده، اطّلاع دیگرى در دست نداریم. مراد از ابو زید علوى نیز ظاهراً ابو زید عیسى بن محمّد بن احمد (م 326ق) است.«47»

4. النقض على أبى الحسن على بن احمد بن بشار، که رساله‌اى در نقد ادّعاى ابوالحسن و دفاع وى از جعفر کذّاب و ادّعاى امامت وى است. شیخ صدوق، این کتاب را با حذف خطبه‌ها و دیباچه‌ها، در کمال الدین نقل کرده است.

شروع عصر غیبت صغرا و طولانى شدن آن بعد از سال 329ق، دشوارى‌هاى فراوانى براى امامیه به وجود آورد. غیر از انتقادهاى معتزله، زیدیه بیش از دیگران بر انتقاد از امامیه پاى مى‌فشردند.«48»

مشکل با گرویدن برخى از امامیه به زیدیه، صورت حادترى یافت. شیخ طوسى (م 460ق) به این مطلب نیز اشاره دارد.«49»

در کتاب الدعامة فى تثبیت الامامة،«50»

نوشته ابوطالب یحیى بن حسین بطاحنى (م 424ق)، مطالبى آمده که دقیقاً همان سخنانى است که شیخ صدوق به نقل از عالمى زیدى در انتقاد از غیبت نقل کرده است.«51»

مغالطه‌اى که ابوطالب هارونى بر اساس آن به ردّ عقاید امامیه پرداخته، حاصل خلط میان دو ادّعاست. ابوطالب هارونى، عدم وثاقت احادیث لوح و خضر را که در آنها به نام دوازده امام تصریح شده است، با حوادث تاریخى‌اى بر اساس آنها بزرگان امامیه در هنگام وفات برخى از ائمه، متحیّر و در انتخاب امام بعدى با مشکل روبه‌رو شده‌اند، با ادّعا به وجود نص در حال کلّى در هم آمیخته است«52»

و بر اساس آن، به ردّ اعتقاد به امام غایب پرداخته است. اهمیّت نص در اثبات غیبت را از سخنان متکلّم نامدار معتزلى قاضى عبدالجبار (م 415ق) مى‌توان دریافت«53»

بخشى دیگر از انتقادهاى زیدیه از گفته‌هاى ابو زید علوى به دست مى‌آید. این احتمال وجود دارد که ابوطالب هارونى نیز اصل انتقادها را از ابوزید علوى اخذ کرده و مراد و هدف شیخ صدوق در کتاب خود از عالمى زیدى، تنها ابو زید علوى باشد.

ابو زید علوى و انتقاد از امامیه‌

مهم‌ترین عالم زیدى ناقد آراى امامیه در مسئله غیبت، عالم زیدى ابو زید عیسى بن محمّد بن احمد (م 326ق) است. اثر مشهور وى الاشهاد است. ابن قبّه، همان گونه که در قبل اشاره شد، کتاب نص الاشهاد را در نقد این کتاب وى نگاشته است. شیخ صدوق، انتقادات متکلّمى زیدى، بدون تصریح به نام وى، نقل کرده است. محور این انتقادها، حصر تعداد ائمه به دوازده تن است.«54»

به واقع، مهم‌ترین اعتراض زیدیه و معتزله به امامیه، نوظهور بودن عقیده تعداد ائمه به دوازده تن است. سخن زیدیه این بود که چنین عقیده‌اى در میان امامیه، قولى است که آنها در پى غیبت ابراز کرده‌اند. شیخ صدوق در این مورد مى‌نویسد:

یکى از زیدیه گفته است روایتى که دلالت بر آن دارد که تعداد ائمه دوازده تن است، سخن جدیدى است که امامیه مى‌گوید و بر صحّت آن احادیثى جعل کرده‌اند.«55»

این متکلّم زیدى در ادامه استدلال‌هایى این‌گونه آورده است:

اگر پيامبر به امّت، نام امامان دوازده‌گانه را گفته است، براى چه چنین به این سو و آن سو درافتاده‌اند و چنین خطاى بزرگى را مرتکب شده‌اند؟ همچنین، آنچه که موجب ردّ این عقیده امامیه است، حیرانى بزرگان امامیه درباره زمان وفات ائمه است. اگر خبر دالّ بر امامت دوازده امام صحیح است، چرا مردمان بعد از وفات امام صادق(ع) در امامت جانشین وى به تردید افتادند و گروهى به امامت عبداللّه بن جعفر و عدّه‌اى به امامت اسماعیل اعتقاد یافتند.«56»

گروهى از اینان، عبداللّه بن جعفر را در مسائل دینى آزمودند و چون آنچه را که انتظار داشتند، نزد وى نیافتند، از او دل بُریدند و گفتند: به کجا برویم: به‌سوى مرجئه، قَدَریه یا خوارج؟ و چون موسى بن جعفر این را شنید، به وى گفت: به‌سوى هیچ کدام، نه مرجئه و نه قدریه و نه خوارج ؛ بلکه به‌سوى من. در این ماجرا تأمّل کن که از چند جهت بر بطلان خبر دوازده امام، دلالت دارد. نخست، جلوس عبداللّه بن جعفر بر مسند امامت است ؛ دوم، اقبال شیعه به وى ؛ سوم، حیرت آنها در هنگام آزمودن وى ؛ چهارم آن‌که آنها در نیافتند که امامشان موسى بن جعفر است تا آن‌که آنها را بر امامت خود خواند. در این فرصت بود که فقیه آنها، زُرارة بن اَعیَن درگذشت، درحالى‌که قرآن بر سینه داشت و مى‌گفت: خدایا! من به امامت آن‌که تو در این قرآن مشخّص کرده‌اى، معتقدم.«57»

یعنى این خبر، دالّ بر آن است که عقیده به دوازده امام، حتّى نزد بزرگان شیعه، شناخته شده نبوده است.

پاسخى که شیخ صدوق به این ادّعا مى‌دهد، این است که زراره در این مورد، خبرى که موجب یقین گردد، نشنیده بود و توجیه دیگرى که در این باره گفته شده، آن است که وى، این نکته را مى‌دانسته ؛ امّا نمى‌دانسته که آیا

 مجاز به آشکار کردن آن است یا باید تقیّه کند. به همین منظور، فرزند خود را براى تحقیق به مدینه فرستاد.«58»

توجیه حدیثى عقیده به دوازده امام، یکى از مشکلات امامیه بوده است.«59»

حدیثى مشهور به "صحیفه مختومه" در میان امامیه، موءیّد قول به دوازده امام، رواج داشت.«60»

راویان حدیث "صحیفه مختومه"، بزرگان اهل حدیث قم، همچون محمّد بن حسن بن ولید (م 343ق)، محمّد بن حسن صفّار قمى (م 290ق)، سعد بن عبداللّه اشعرى (م 299 یا 301ق) و عبداللّه بن جعفر حمیرى (زنده در 293ق) هستند. آنها این روایت را از محمّد بن عیسى بن عبید نقل کرده‌اند وى به دو واسطه، آن را از فقیه برجسته واقفى حسن بن محمّد بن سماعه (م‌263ق) نقل کرده است. این خبر، احتمالاً از کتاب الواضح المکشوف فى الردّ على أهل الوقوف، تألیف محمّد بن عیسى بن عبید اخذ شده است ؛ امّا این روایت، دلالت صریح بر تأیید مدّعاى امامیه نداشت. قبل از آن، واقفه نیز از این حدیث بهره برده بودند. قدیم‌ترین اشاره به این روایت، در اثرى به نام الإمامة والتبصرة من الحیرة که حدود سال 300ق، تألیف شده، آمده است.«61»

این کتاب به نام ابوالحسن على بن حسین بن بابویه (م 329ق) چاپ شده است ؛ امّا شاهد صریحى که موءلّف، همو باشد، در دست نیست ؛ گرچه اسناد کتاب، نشانگر آن است که کتاب، توسط یکى از مشایخ قم تألیف شده و محتمل‌ترین فرد، همان ابوالحسن على بن حسین است. موءلّف در جایى اشارتى آورده که سال مذکور را مى‌توان از آن استنباط نمود. در کتاب اخیر، اشاره‌اى به "حدیث لوح" (حدیث جابر) نیز شده ؛ امّا متن روایت، ارائه نشده است. دلیلى بر عدم وثاقت خبر صحیفه مختومه نداریم ؛ امّا اشکالاتى درباره "حدیث لوح" وجود دارد.

برخى مآخذ "کمال الدین"

1. سیره ابن اسحاق به روایت یونس بن بکیر (ج 1، ص 171، 172، 199، 300 و ج 2، ص 393).

سیره محمّد بن اسحاق بن یسار (م 151ق) با نام المبتدأ والمبعث والمغازى، جامع‌ترین تألیف در قرن دوم درباره سیره پیامبر(ص) بوده است. این کتاب، به روایت شاگردان ابن اسحاق، که معروف‌ترین آنها یونس بن بکیر شیبانى (م 199ق)، زیاد بن عبداللّه بکایى (م 183ق)، ابراهیم بن سعد مدنى (به طریق دو فرزندش یعقوب و سعد)، سلمة بن فضل انصارى هستند، موجود است. برخى از این روایت‌ها (مانند طریق یونس بن بکیر) به صورت مستقل و برخى (چون طریق زیاد بن عبداللّه بکایى که عبدالملک بن هشام، سیره ابن اسحاق را به آن طریق نقل کرده) در آثار بعدى باقى مانده‌اند. عالمان امامى از میان طریق‌هاى گوناگون روایت سیره ابن اسحاق، به طریق یونس بن بکیر، توجّه داشته و سیره ابن اسحاق را به طریق وى روایت کرده‌اند. یونس بن بکیر، سه روایت از ابن اسحاق (ج 1، ص 172، 199 و ج 2، ص 393) و دو روایت دیگر را از مشایخ دیگر خود، آورده است، ظاهراً این نکته دلالت بر این داشته باشد که یونس به بکیر به روایت خود از کتاب ابن اسحاق، روایاتى از دیگر منابع افزوده باشد.«62»

2. المبتدأ والمبعث والمغازى والوفاة والسقیفة والردة، تألیف ابان بن عثمان احمر بجلى (م ح 170ق) (ص 179، 189، 219، 229، 227 و 233).

ابان بن عثمان، از عالمان امامى و موءلّف یکى از معدود آثار موجود امامى در باب سیره است که نقل قول‌هاى فراوانى از آن در منابع امامیه باقى مانده است. کتاب وى به دو طریق، توسط راویان کوفى و قمى روایت شده است. طریق روایت کوفى‌ها کامل، و طریق قمى‌ها ناقص بوده است. شیخ صدوق، روایات خود را از طریق کوفیان آورده است.«63»

روایت صفحه 179 تا 184، از بخش "مبتدأ" و درباره حضرت یوسف و یعقوب(ع) است. روایت صفحه 219، درباره خارج شدن ابوطالب به‌سوى شام است. روایت صفحه 227، درباره ماجراى ازدواج عبداللّه بن عبدالمطلب و آمنة بنت وهب است. نکته جالب روایت امامى این ماجرا، نبود "خبر نور" است که در روایات اهل سنّت آمده است.«64»

صفحه 229 نیز خبرى درباره گردن زدن کعب بن اسد (از بنو قریظه) آمده است. واقدى این خبر را در المغازى (ج 2، ص 503 و 512) آورده است.

3. التنبیه فى الإمامة، نوشته ابو سهل اسماعیل بن على نوبختى (م 311 ق).

شیخ صدوق، بخشى از پایان این کتاب را نقل کرده است (ص 118-124). مهم‌ترین منابع براى پژوهش وضعیت جامعه شیعه در عصر غیبت صغرا و فعّالیت‌هاى نوّاب، نوشته‌هاى معروف به "توقیعات" است. قدیم‌ترین گزارش درباره توقیعات، گفته ابو سهل نوبختى است. بنا به شواهد موجود در نوشته نوبختى، وى کتاب التنبیه فى الإمامة، را حدود سال 288ق، نگاشته است.«65»

نوبختى به ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعید سمان عمرى به عنوان "باب امام" اشاره کرده، که خود، دلیل دیگرى بر آن است که وى اثرش را در حیات ابو جعفر  که در سال 304ق، در گذشته، نگاشته است.«66»
نوبختى در مورد توقیعات مى‌نویسد:
و دیگر آن‌که حسن بن على  که بر وى سلام باد  گروهى را از پس خود نهاده«67»

است که از جمله ثقات‌اند ؛ کسانى که از وى مسائل حلال و حرام را روایت کرده، نامه‌ها و اموال شیعیان را به وى مى‌رسانند. آنان، پاسخ‌هایى به پرسش‌هاى شیعیان مى‌نویسند و افرادى عادل و امین‌اند که در روزگار امام، عدالت آنها شناخته شده بود. چون امام درگذشت، بر آن اتّفاق داشتند که او را پسرى است و همو، امام است و به مردم، دستور دادند که از نام وى نپرسند و این امر را از دشمنانش (غیر شیعیان) پنهان دارند93 و خلیفه (المعتمد على اللّه) در یافتن امام، سعى بلیغ نمود و افرادى را مأمور مراقبت از کنیزان امام نمود تا از حامله نبودن آنها مطمئن شود.

اهمّیت توقعیات باعث شد تا آثار چندى دربارش آنها نوشته شود. گرچه از این متون، اثرى باقى نمانده است. تنها منقولات موجود از این آثار، بخش‌هاى مربوط به توقعیات در کتاب کمال الدین و تمام النعمة نوشته شیخ صدوق(م 381ق) و کتاب الغیبة نگاشته شیخ طوسى (م 460ق) است. برخى منقولات شیخ صدوق از کتاب أخبار القائم نگاشته على بن محمّد بن ابراهیم رازى، مشهور به "علان کلینى" نقل شده است. شیخ طوسى نقل‌هاى دیگرى از این کتاب آورده است.

نجاشى، علان را فردى "ثقه" و "عین" وصف کرده و گفته که علان در قتل عام حجّاج توسط قرامطه در سال 294ق، کشته شده است. او همچنین آورده است که علان از حضرت حجت(عج) در مورد سفر حج خود، سوءال نمود که به او پاسخ داده شده تا آن سال، از سفر حج خوددارى کند ؛ امّا او به حج رفت و در فتنه قرامطه جان خود را از دست داد.«68»

دیگر آثارى که شیخ صدوق از آنها نقل قول کرده، فهرستوار چنین است: کتاب سلیم بن قیس هلالى (ص 294-301، 306-311، 441-442) ؛ المعمرین والوصایا، نوشته ابو حاتم سجستانى (م 250ق) (ص 581) ؛ الأمثال ابو عبید قاسم بن سلام هروى (ص 274، 279).

از آثار محمّد بن بحر رُهَنى شیبانى چند نقل قول آمده است«69»

که با تطابق فهرست اسامى کتاب‌هاى وى شاید بتوان حدس زد که شیخ صدوق، از کدام‌یک از کتاب‌هاى وى، روایت نقل کرده است (ص 276-281، 386-390، 445، 452، 481-492).

احتمالاً شیخ صدوق از منابع مکتوب دیگرى نیز بهره برده است که با بررسى اسناد کتاب وى بتوان به نام آنها پى برد.

کتاب کمال الدین، همچنین شامل اخبارى از درگیرى میان امامیه و نصیریه است که در ایّام شیخ صدوق، رهبرى آنها را حسین بن حمدان خصیبى بر عهده داشته است (ص 485). پیروان محمّد بن نصیر، خود را میراث‌دار ابوالخطاب مى‌دانسته‌اند. بر اساس بخش‌هایى چاپ نشده از کتاب الهدایة الکبرى مى‌توانیم به ارتباط پیروان ابوالخطاب و محمّد بن نصیر نمیرى پى ببریم. این را مى‌دانیم که بعد از حرکت ابوالخطاب، وى طرفدارانى به دست آورده بود. گروهى در تأیید وى و عده‌اى در ردّ ابوالخطاب، آثارى به رشته تحریر درآوردند. 

شیخ صدوق و مکتب حدیثى قم‌

یکى دیگر از ویژگى‌هاى آثار صدوق، اطّلاعاتى است که درباره مکتب حدیثى قم در اختیار ما قرار مى‌دهد. این آگاهى‌ها به چند صورت است. نخست، نقل اقوال و گفته‌هاى مشایخ قم است.«70»

دوم، نقل از برخى رساله‌ها و آثار عالمان مکتب قم، همچون رساله فقهى پدرش (رسالة أبى إلىَّ) که به تفاریق در بخش‌هاى مختلف کتاب من لا یحضره الفقیه آمده است«71»

یا نقل‌هایى از کتاب الجامع، تألیف محمّد بن حسن بن احمد بن ولید قمى (م 343ق).

مى‌دانیم که ابن ولید قمى، از مشایخ مهم شیخ صدوق است. بر اساس نقل‌هایى که شیخ صدوق از این کتاب آورده، مى‌توانیم بگوییم که کتاب الجامع، صرفاً متنى روایى نبوده و حالت فتوایى داشته است.«72»
شیخ صدوق در کتاب الخصال  که جزء آخرین تألیفات اوست  و همچنین دیگر آثار خود، اطّلاعات جالبى از دیدگاه‌هاى مکتب قم در اختیار ما قرار مى‌دهد. اینک به طور فهرستوار این ویژگى‌ها اشاره مى‌کنیم:

عدم نقصان ماه رمضان‌
یکى از آراى شیخ صدوق و برخى مشایخ قم، نظر آنها در مورد سى روز بودن ماه رمضان است. ظاهراً شیعیان خراسان، پیرو آراى شیخ صدوق و مشایخ قم بوده‌اند. شیخ صدوق، روایاتى در این موضوع به نقل از پدرش و نیز محمّد بن على ماجلویه، محمّد بن موسى بن متوکّل و احمد بن حسن قطان آورده است.«73»

شیخ صدوق، بعد از نقل احادیثى از این افراد مى‌نویسد:

مذهب خواصّ الشیعة و أهل الاستبصار منهم فى شهر رمضان أنّه لا ینقص عن ثلاثین یوماً أبداً و الأخبار فى ذلک، موافقة لکتاب و مخالفة للعامّة فمن ذهب من ضعفة الشیعة إلى الأخبار التى وردت للتقیة فى أنّه ینقص و یصیبه ما یصیبه الشهور من النقصان و التمام أتقى کما تتّقى العامة و لم یکلم إلاّ ما یکلّم به العامة.«74»

مخالفت با علم کلام‌

شکل‌گیرى دانش کلام و رواج آن در قرن اوّل و دوم هجرى، خواه ناخواه، باعث کشیده شدن شیعیان به مباحث کلامى شده است. بر اساس شواهد موجود، برخى از گروه‌هاى شیعه، تمایلى به این دانش نداشته‌اند و به این حد نیز بسنده نمى‌کرده، احادیثى در مذمّت دانش کلام و متکلّمان شیعه جعل مى‌کرده‌اند. چنین گرایشى در میان جامعه امامیه کوفه بوده که بعدها توسط راویان مهاجرت کرده به قم نیر رواج یافت. به عنوان نمونه‌هاى احادیث رایج بر ضدّ اهل کلام در میان امامیه کوفه مى‌توان از کتاب عبداللّه بن حمّاد انصارى نام برد که ابن طاووس، عبارت‌هایى را از کتاب وى، نقل کرده است. همچنین از نسخه‌اى از کتاب انصارى به تاریخ 376ق، به روایت هارون بن موسى تلعکبرى (م 385ق) این احادیث را نقل کرده است.«75»

کشّى نیز بعد از نقل روایاتى در ذمّ یونس بن عبدالرحمان قمى، به نقل از راویان قمى مى‌نویسد:
قال أبو عمرو فلینظر الناظر فیتعجّب من هذه الأخبار الّتى رواها القمیون فى یونس، ولیعلم أنّها لا تصحّ فى العقل، و ذلک أنّ أحمد بن محمّد بن عیسى و على بن حدید قد ذکر الفضل من رجوعهما عن الوقیعة فى یونس، و لعلّ هذه الروایات کانت من أحمد قبل رجوعه، و من على مداراة لأصحابه، فأمّا یونس بن بهمن فممّن کان أخذ عن یونس بن عبدالرحمان أن یظهر له مثلبة فیحکیها عنه و العقل ینفى مثل هذا، إذ لیس فى طباع الناس إظهار مساوئهم بألسنتهم على نفوسهم ؛ و أمّا حدیث الحجال الذى رواه أحمد بن محمّد فإنّ أبا الحسن(ع) أجل خطراً و أعظم قدراً من أن یسب أحداً صراحاً، و کذلک آباوءه(ع) من قبله و ولده من بعده، لأنّ الروایة عنهم بخلاف هذا إذ کانوا قد نهوا عن مثله، و حثوا على غیره ممّا فیه الزین للدین والدنیا.«76»

شیخ مفید (م 413ق) نیز در کتاب تصحیح الاعتقاد، از قول شیخ صدوق، چنین نقل مى‌کند:
قال أبو جعفر فى الجدال الجدال فى اللّه منهى عنه لأنّه یوءدّى ما لا یلیق به، و روى عن الصادق(ع) أنّه قال یهلک أهل الکلام و ینجو المسلمون.

بعد از مقدّمات و ارائه شواهدى دالّ بر وجوب بحث و تعمق در مباحث کلامى، با نقل احادیثى از امام صادق(ع) مى‌نویسد:
قال لطائفة من أصحابه بیّنوا للناس الهدى الذى أنتم علیه و بیّنوا لهم ضلالهم الّذى هم علیه و باهلوهم فى على بن أبیطالب(ع) فأمر بالکلام و دعا إلیه و حث علیه و روى عنه(ع) أنّه نهى رجلا عن الکلام و أمر آخر به فقال له بعض أصحابه: جعلت فداک! نهیت فلاناً عن الکلام و أمرت هذا به، فقال: هذا أبصر بالحجج وأرفق منه فثبت أن نهى الصادقین(ع) عن الکلام إنّما کان لطائفة بعینها لا تحسنه و لا تهتدى إلى طرقه و کان الکلام یفسدها و الأمر لطائفة أخرى به لأنّها تحسنه و تعرف طرقه و سبله. فأمّا النهى عن الکلام فى اللّه  عزّ و جلّ  فإنّما یختصّ بالنهى عن الکلام فى تشبیهه بخلقه و تجویره فى حکمه. و أمّا الکلام فى توحیده و نفى التشبیه عنه و التنزیه له و التقدیس فمأمور به و مرغب فیه و قد جاءت بذلک آثار کثیرة و أخبار متظافرة و أثبت فى کتابى الأرکان فى دعائم الدین منها جملة کافیة و فى کتابى الکامل فى علوم الدین منها باباً استوفیت القول فى معانیه و فى عقود الدین جملة منها من اعتمدها أغنت عمّا سواها و المتعاطى لإبطال النظر شاهد على نفسه بضعف الرأى و موضح عن قصوره عن المعرفة و نزوله عن مراتب المستبصرین والنظر غیر المناظرة و قد یصحّ النهى عن المناظرة للتقیة و غیر ذلک و لا یصحّ النهى عن النظر لأنّ فى العدول عنه المصیر إلى التقلید والتقلید مذموم بإتّفاق العلماء و نصّ القرآن والسنة.«77»

دیدگاه‌هاى حدیثى شیخ صدوق‌
شیخ صدوق، در اغلب آثار خود، به تدوین و گردآورى احادیث پرداخته و تنها در برخى موارد، با ذکر عبارت "قال مصنّف هذا الکتاب" به دیدگاه خود، اشاره کرده است. به عنوان مثال، بعد از نقل روایتى درباره ذبح اسحاق توسط ابراهیم مى‌نویسد:
قال مصنّف هذا الکتاب  أدام اللّه عزّه  قد اختلف الروایات فى الذبیح فمنها ما ورد بأنّه اسماعیل و منها ما ورد بأنّه اسحاق و لا سبیل إلى ردَّ الأخبار متى صحّ طرقها و کان الذبیح إسماعیل لکن إسحاق لمّا ولد بعد ذلک تمنى أن یکون هو الذى أمر أبوه بذبحه فکان یصبر لأمر اللّه و یسلم له کصبر أخیه و تسلیمه، فیسأل بذلک درجته فى الثواب، فعلم اللّه  عزّوجلّ  ذلک من قلبه، فسمّاه اللّه عزّ وجلّ بین ملائکة ذبیحاً لتسمیة لذلک... .«78»

نتیجه‌گیرى‌
آثار شیخ صدوق، تنها مجموعه‌اى گرد آمده از احادیث نیست و با جستجو و مقایسه سلسله اسناد آن با کتاب رجال نجاشى و الفهرست شیخ طوسى، حتّى مى‌توان روایاتى که شیخ صدوق از مشایخ مجیز خود از متون کهن‌تر امامیه اخذ کرده، شناسایى نمود. همچنین، کتاب‌هاى شیخ صدوق براى مطالعه تاریخ امامیه، بخصوص در دوره غیبت صغرا، به دلیل دربرداشتن متون فراوانى از آن دوره، اهمیّت فراوانى دارد. بررسى دقیق بخش "مشیخه" کتاب من لا یحضره الفقیه، این امکان را به ما مى‌دهد تا مشایخ مجیز شیخ صدوق را نیز بشناسیم. به عنوان مثال، شیخ صدوق در بیان طریق خود به کتاب العلل فضل بن شاذان نیشابورى (م 260ق) مى‌نویسد:
و مان کان فیه عن الفضل بن شاذان من العلل الّتى ذکرها عن الرضا(ع)، فقد رویته عن عبدالواحد بن عبدوس النیسابورى العطار  رضى اللّه عنه  عن على بن محمّد ابن قتیبه، عن الفضل بن شاذان النیسابورى، عن الرضا(ع).«79»

این را مى‌دانیم که شیخ صدوق در سال 352ق، در نیشابور از ابن عبدوس سماع حدیث کرده است«80»

و احتمالاً کتاب العلل فضل را نیز در همین سال به روایت شاگرد و رواى آثار فضل، على بن محمد بن قتیبه از ابن عبدوس سماع کرده است.«81»

از دیگر مشایخ مجیز شیخ صدوق، ابوالعباس محمّد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانى (زنده به سال 349ق) است که شیخ صدوق، از طریق وى، از متون کهن امامیه، فراوان نقل قول کرده است. طالقانى در سال 317ق، در بصره

از ابو احمد عبدالعزیز بن یحیى جلودى، آثار را سماع کرده است.«82»

نکته خاصّى که درباره طالقانى و برخى مطالبى که وى براى شیخ صدوق روایت کرده، شایان ذکر است، مجموعه‌اى روایات تفسیرى از ابن فضال است. نجاشى به نقل از احمد بن حسین غضائرى نوشته است:
و ذکر أحمد بن الحسین  رحمه اللّه  أنه رأى نسخة أخرجها أبوجعفر بن بابویة و قال حدّثنا محمّد بن ابراهیم بن اسحاق الطالقانى قال حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید [ابن عقده، م 333ق‌] قال حدّثنا على بن الحسن بن فضال، عن أبیه، عن الرضا و لا یعرف الکوفیون هذا النسخة و لا رویت من غیر هذا الطریق.«83»

این در حالى است که نجاشى تصریح کرده است که ابن فضال از پدرش روایتى نقل نکرده است. این روایات، صبغه تفسیرى دارند و ظاهراً برگرفته از کتاب التنزیل من القرآن و التحریف ابن فضال است.«84»

یکى دیگر از ویژگى‌هاى آثار شیخ صدوق، امکان شناسایى هویت برخى راویان امامى است. به عنوان مثال، در میان مشایخ صدوق، از فردى به نام جعفر بن محمّد بن مسرور، یاد شده است. آنچه که در میان رجال شناسان امامیه محلّ اختلاف است، هویت این فرد است. نجاشى در ضمن معرّفى على بن محمّد بن جعفر بن موسى بن مسرور، اشاره کرده که این فرد، برادر ابن قولویه، جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسى بن قولویه است.«85»
توضیح نجاشى در جایى دیگر، این گمان را تأیید مى‌کند. او در شرح احوال عبداللّه بن عامر اشعرى نوشته است:

ابو محمّد عبداللّه بن عامر، شیخ از بزرگان شیعه و فردى ثقه است. او کتابى نوشته که حسین بن عبیداللّه [غضائرى‌] و دیگران از جعفر بن محمّد بن قولویه از عمویش از وى روایت کرده‌اند.«86»

وجود روایاتى با سلسله سند جعفر بن محمّد بن مسرور از ابن عامر، احتمال یکى بودن جعفر بن مسرور و جعفر بن قولویه را تقویت مى‌کند.

عدم چاپ انتقادى آثار صدوق و لزوم انجام پذیرفتن این کار با توجّه به نسخه‌هاى متعدّد آثار او، کار بایسته‌اى است که به نظر مى‌رسد، باید توسط مجموعه‌اى از افراد زبده، تحقّق یابد. یکى از ضرورى‌ترین کارهایى که باید درباره شیخ صدوق انجام شود، تهیه فهرست مشیخه وى با توجّه به اسناد موجود در کتاب وى است. نیز تصحیف نام‌ها در آثار متعدّد صدوق، یکى از دلایل لزوم انجام گرفتن این کار است.«87»


پاورقی
1 در این باره به روایات ذمّ کلام و متکلّمان که نخست در محافل کوفه و سپس در قم رواج داشته، مراجعه شود: (التوحید، ص 458-461 ؛ تصحیح الاعتقاد، المفید، بیروت، 1414ق، ج 5، ص 68-73). همچنین ر. ک: مقدمه‌اى بر فقه شیعه، سیّد حسین مدرّسى، ترجمه: محمّد آصف فکرت، مشهد، 1368، ص 32. تذکّر این نکته ضرورى است که چنین وضعیتى، ظاهراً وصف کلّیت جامعه امامیه است. در قرن دوم هجرى، متکلّمان مشهورى چون هشام بن حکم (م 179ق)، ابوالحسن على بن میثم و فضل بن شاذان (/ شادان) (م 260ق) در جامعه شیعه حضور و فعالیت داشته‌اند
2 الفهرست، الطوسى، ص 390.
3 معالم العلماء ابن شهرآشوب، ص 96 (ش 662). در جایى دیگر از همین کتاب (ص 116) بار دیگر نام رهنى آمده و به کتاب الفروق بین الأباطیل و الحقوق وى اشاره شده است.
4 معجم الأدباء، یاقوت الحموى، ج 18، ص 31-32. دیگر مصادرى که شرح حال رهنى را آورده‌اند، عبارت‌اند از: الوافى بالوفیات، الصفدى، ج 2، ص 244؛ لسان المیزان، ابن حجر العسقلانى، ج 5، ص 736.
5 رجال العلامة الحلّى (خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال)، حسن بن یوسف الحلّى، ص 290.
6 کمال الدین و تمام النعمة، محمّد بن على الصدوق، ج 2، ص 352.
7 کتاب الغیبة، الطوسى، ص 167
8 باید توجّه کرد که از شاگردان امام صادق(ع)، دو تن نام ابوبصیر داشته‌اند. (ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ذیل "ابو بصیر" (نوشته احمد پاکتچى).
9 "إرتداد أکثرهم عن دینهم". (کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 353 ؛ الغیبة، ص 169). این عبارت و تعبیرهاى مشابه در آثار دهه پایانى قرن چهارم مى‌تواند زمان تقریبى این روایت را نشان دهد (ر. ک: مکتب در فرآیند تکامل، ص 137).
10 کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 55  354 ؛ الغیبة، ص 170.
11 الهدایة الکبرى، حسین بن حمدان الخصیبى، نسخه خطّى، برگ 127 ب. کتاب الهدایة الکبرى در بیروت (1406ق) منتشر شده است ؛ امّا مصحح از نسخه‌اى که مبناى تصحیح بوده، سخنى نگفته است. تا آن‌جا که در فهارس جستجو شده، تنها پنج نسخه از این کتاب موجود است. سه نسخه در کتاب‌خانه آیةاللّه مرعشى و نسخه‌اى در کتاب‌خانه مجلس و نسخه‌اى در کتاب‌خانه آستان قدس رضوى. 
12 ابوالحسن اشعرى نیز به اختلاف شیعیان درباره علم امام به هنگام امامت امام جواد(ع) اشاره کرده است، ر.ک: مقالات الاسلامیین، ص 30-31.
13 المقالات والفرق، سعد بن عبداللّه الأشعرى، ص 96-99.

14 رجال النجاشى، ص 306. درباره یونس بن عبدالرحمان ر. ک: همان، ص 446-448.
15 الایضاح، تحقیق: میر جلال‌الدین محدّث اُرمَوى (تهران، 1363ش)، ص 446-462. در مورد این عقیده، همچنین ر. ک: المقنع فى الغیبة، السیّد المرتضى، ص 84-85.
16 در میان منابع، تنها ابو حیّان توحیدى که در سال 358ق، در رى بوده، نکات پراکنده‌اى درباره صدوق آورده است. توحیدى از محدودیت صاحب بن عبّاد بر محدّثان، از جمله شیخ صدوق، خبر داده و نوشته است: "و هل شاع القول بتکافوء الأدلّة فى هذه الناحیة و کثر المراء و الجدل و الشک إلاّ فى أیّامه؟ (أیام صاحب بن عباد) لأنّه منع أهل القصص من القصص و الذکر والزجر والمواعظ
17 براى مثال، ابوالعباس محمّد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانى (زنده به سال 349ق) از مشایخ مجیز شیخ صدوق است و شیخ صدوق، به طریق او روایات فراوانى از متون کهن امامیه را روایت کرده است. طالقانى در سال 317ق، در بصره از ابو احمد عبدالعزیز بن یحیى جلودى آثارش را سماع کرده است و شیخ صدوق، به واسطه طالقانى، از جلودى روایات فراوانى نقل کرده است (ر. ک: الأمالى، الصدوق، ص 5، 62، 138، 165، 229، 256، 271، 274، 276، 472 و 630 سماع طالقانى از جلودى در بصره به سال 317ق) ؛ التوحید، ص 79 (حدّثنا... بالبصرة) ؛ الخصال، ج‌1، ص 59، 190 و ج 2، ص 580 و 592 (بالبصرة) ؛ علل الشرائع، ج 1، ص 9، 123، 136، 153، 169 و 233 (بالبصرة) ؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 255 ؛ کمال الدین، ج 1، ص 159 و 177 (بالبصرة) و ج 2، ص 358، 392 و 394 (بالبصرة) و 525 و 669 ؛ معانى الأخبار، ص 28 و 58 (بالبصرة) و ص 64، 122، 123 و 237 (بالبصرة) و ص 309، 360 و 400 ؛ فضائل الأشهر الثلاثة، ص 19، 20 و 116. در مورد روایت طالقانى از جلودى به مقاله نگارنده با عنوان "حاکم حسکانى و تفاسیر کهن امامیه" در کتاب ماه دین (شماره 63-64 دى و بهمن 1381، ص 85-88) رجوع شود. در مورد طالقانى، اطّلاعات خاصّى در منابع نیست. نام وى در چند روایت درباره حوادث زمان حسین بن روح نوبختى آمده است. (ر. ک: الغیبة، الطوسى، ص 321،ض‌322، 324، 326 و 393). طالقانى کتابى به نام موالید الصادقین داشته که حسن بن فضل طبرسى در کتاب مکارم الأخلاق (ص 11، 26، 131 و 140) از آن بهره برده است. آقا بزرگ نیز در الذریعة (ج 23، ص 236-237) اطّلاع خاصّى درباره این فرد نیاورده است. بر اساس روایت موجود در آثار شیخ صدوق، طالقانى از راویان حدیث و شاگرد ابن عقده و واسطه میان ابن عقده و شیخ صدوق بوده است. (ر. ک: الأمالى، الصدوق، ص 10، 17، 42، 46، 54، 67، 73، 100، 129، 222، 229، 246، 316، 331، 393، 410، 543، 558، 587، 605، 611، 615، 628 و 656 ؛ الخصال، ج 2، ص 522 و 527 ؛ التوحید، ص 236 ؛ علل الشرائع، ج‌1، ص 14، 54، 80، 122، 127، 146، 227، 245 و ج 2، ص 360 و 507 عیون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 69، 212، 260، 273، 281، 291، 292، 294، 295، 298، 303 و ج 2، ص 57، 75، 79، 80، 81، 85، 255، 257 و 263 ؛ فضائل الأشهر الثلاثة، ص‌17، 44، 53، 73، 77، 96، 98، 104 و 115 ؛ معانى الأخبار، ص 3، 45، 52، 56، 102، 197، 373 و 374). در موارد متعدّد، نام ابن عقده به صورت "احمد بن محمّد الهَمْدانى" آمده است.
18 روایاتى دالّ بر تشبیه نیز در التوحید (ص 23-24، 376-377) نقل شده است. این روایات با سلسله سند غیر امامى است و تنها دلیل بر این‌که شیخ صدوق، آنها را نقل کرده، آن است که راویان آن احادیث، روایت را از امامان شیعه نقل کرده‌اند. از احادیث دالّ بر تشبیه که میان امامیه قرن دوم در کوفه متداوّل بوده، موارد زیر را مى‌توان برشمرد: أصل جعفر بن محمّد بن شریح الحضرمى، ص 66 (ح 2)، ص 69 (ح 2)، ص 74 (ح 4). همه این احادیث به نقل از جابر بن یزید جعفى است ؛ أصل خلاّد السندى، ص 107 (ح 3). احادیث دالّ بر جبر در تفسیر آیه 172 سوره اعراف، در غالب تفاسیر کهن امامیه آمده است (ر. ک: تفسیر العیاشى، ج 1، ص 180-183 ؛ تفسیر فرات الکوفى، ص 146-150 ؛ تفسیر القمّى، ج 1، ص 106-107، 128، 240، 246-247 و ج 2، ص 391. همچنین، ر. ک: أصل جعفر بن محمّد بن شریح الحضرمى، ص 63 (ح 5) ؛ علل الشرائع، ج 1، ص 10  11. روایات دیگرى که درباره معناى "حَمَله عرش" آمده نیز غالباً معناى تشبیهى دارد. به عنوان مثال، در علل الشرائع (ج 1، ص 5). درباره معناى حَمَله عرش در روایتى از پیامبر(ص) خطاب به على(ع) آمده است: "... یا على! الذّین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربّهم و یسغفرون للذین آمنوا بولایتنا". مشخّص است که راوى این حدیث، عرش را به معناى جسمانى مى‌دانسته است. مثال دیگر از این مفاهیم تشبیهى، مکتوب بودن عباراتى بر ساق عرش است. مثلاً در علل الشرائع (ج 1، ص 6) آمده است: "... فنودیت یا محمّد أوصیاوءک المکتوبون على ساق عرشى، فنظرت و أنا بین یدى ربّى  جلّ جلاله  إلى ساق العرش فرأیت إثنى عشر نوراً، فى کل نور سطر أخضر علیه اسم وصىّ من أوصیایى، أوّلهم على بن أبى طالب و آخرهم مهدى أمّتى". شیخ صدوق این روایات را از حسن بن محمّد بن سعید هاشمى در سال 354ق، در کوفه، سماع کرده است. گمان محدّثان امامى این بوده که نور، فاقد خصوصیت جسمیت است.
19 به عنوان مثال، ر. ک: الانتصار والردّ على ابن راوندى الملحد، ص 35، 36  37، 39، 41 و 126  127. سیّد مرتضى (م 436ق) نیز در اشاره به دیدگاه‌هاى قمیان در تنزیه و تشبیه مى‌نویسد: "و أنّ القمیین کلّهم من غیر استثناء لأحد مهم إلاّ أبا جعفر بن بابویه  رحمة اللّه علیه  بالأمس کانوا مشبّهة مجبرة و کتبهم و تصانیفهم تشهد بذلک و تنطق به". (رسائل الشریف المرتضى، ج 3، ص 310).
20 رجال النجاشى، ص 373.
21 از عنوانى که شیخ طوسى ذکر کرده، دقیقاً نمى‌توان ماهیت جبرى کتاب را استنباط کرد ؛ ولى نجاشى در شرح حال شیخ مفید، از ردّى بر کتاب ابن عون توسط شیخ مفید با عنوان "الردّ على ابن عون فى المخلوق" سخن گفته است (ر. ک: رجال النجاشى، ص 401).
22 شیخ صدوق در جایى از التوحید (ص 172) مى‌نویسد: "حدّثنا محمّد بن أحمد السنائى و الحسین بن ابراهیم بن أحمد بن هشام المکتب و على بن أحمد بن محمّد بن عمران  رضى اللّه عنهم  قالوا: حدّثنا محمّد بن أبى عبداللّه الکوفى... ". شاهد دیگر بر تخریج روایات ابن عون، این گفته شیخ صدوق است که بعد از نقل حدیثى گفته است: "و قد روى لى من طریق أبى الحسین الأسدى  رضى اللّه عنه ... " (التوحید، ص 336).
23 التوحید، ص 41-44، 48-67، 99-100، 107-108، 113-115، 117، 134، 138، 139-140، 146، 151-154، 164، 166، 171، 172، 178-179، 184، 192-194، 224-225، 284، 290، 308-309، 319-320، 321-324، 362، 382، 402-403 و 457-458.
24 التوحید، ص 20، 96، 183-184 و 403.
25 همان، ص 19، 25 و 280.
26 همان، ص 95، 224 و 289.
27 مادلونگ در دائرة المعارف ایرانیکا، ذیل مدخل "ابو الجارود زیاد بن منذر" (ج 1، ص 327-328) نوشته است: "ابوالجارود زیاد بن منذر بن زیاد هَمدانى خارفى، فقیه شیعى کوفى و رهبر گروه قدیمى زیدیه بود که بعد از وى، "جارودیه" نامیده شدند. نسب ارفى، به خارف، تیره‌اى از قبیله همْدان برمى‌گردد که در کوفه نضج گرفتند و در حرکت مختار وى را حمایت کردند. تلفّظ دیگر القاب وى که در منابع آمده، "الحوفى" یا "الحرقى" مشخّص نیست و ظاهراً تصحیف خارفى است. شیخ طوسى، ابوالجارود را از موالى (آزاد شدگان) یاد کرده است. دیگر القاب وى که در منبع آمده، یعنى "العبدى"، "الثقفى"، "النهدى" و "الخراسانى" است که احتمالاً نادرست‌اند. در وثاقت گفته ابن ندیم که از وى به "ابوالنجم" یاد کرده نیز تردید وجود دارد. ابوالجارود، از هنگام تولّد، نابینا بوده است. بر اساس تاریخ وفات اساتید و مشایخ وى که از میان آنها مى‌توان به اصبغ بن نباته، ابو برده و حسن بصرى اشاره کرد، مى‌توان تاریخ تولّد وى را حدود سال 80 ق (699م) دانست. طوسى از ابوالجارود با لقب "تابعى" یاد کرده که ظاهراً به دلیل روایت وى از ابو طفیل عامر بن واثله از آخرین صحابیان پیامبر خدا و (م بین 100 ق / 718 م  110 ق / 728م) باشد. ابوالجارود از یاران برجسته امام محمّد باقر(ع) (م ح 117 ق / 735م) است که بعدها به ابوالجارود، لقب "سرحوب" (شیطان ساکن در دریا)، بنا بر نقل منابع امامى داده است که ظاهراً جعلى و ساخته راویان امامى در بعد است. وى در قیام زید بن على در سال 122ق / 740م، حضور داشت و نباید وى را با فرد هم‌نامش زیادِ نهدى اشتباه کرد. به نوشته محمّد بن اسماعیل بخارى، ابوالجارود، بعد از 150ق / 766م، در گذشته است و ذهبى در تاریخ الإسلام، وفات وى را بین سال‌هاى 140 ق / 757م تا 150 ق / 767م، دانسته است. اثر مشهور وى، تفسیر قرآن بوده که به تفسیر الباقر نیز مشهور بوده است. بخشى از این تفسیر را على بن ابراهیم بن هاشم قمى (زنده به سال 307ق) در تفسیر خود، آورده است. دیدگاه‌هاى کلامى ابوالجارود در این تفسیر، جبرى و سازگار با نظریات ضدّ معتزلى زیدیه نخستین است".
28  در رجال النجاشى، (ص 170) در ضمن آثار ابوالجارود به کتاب تفسیر القرآن و رواه عن أبى جعفر(ع) اشاره شده است. ابوالجارود، در این تفسیر، روایاتى از امام باقر(ع) را گردآورى کرده است. نجاشى در ادامه، سلسله سند روایت این کتاب را به روایت جمعى از امامیه از احمد بن محمّد بن سعید، معروف به ابن عقده (م 333ق) از جعفر بن عبداللّه محمدى (زنده به سال 269ق) از ابو سهل کثیر بن عیّاش قطان از ابوالجارود ذکر کرده است. شیخ طوسى نیز در الفهرست (ص 131  132) درباره تفسیر ابوالجارود نوشته است: "واخبرنا بالتفسیر أحمد بن عبدون، عن أبى بکر [أحمد بن عبداللّه‌] الدورى. [در مورد وى ر. ک: رجال النجاشى، ص 85]، عن ابن عقده... ". شیخ صدوق از تفسیر ابوالجارود، گاه به نقل از على بن حاتم نوفلى (الأمالى، ص 124) و در مواردى به نقل از محمّد بن ابراهیم طالقانى از ابن عقده، به همان سلسله سند یاد شده، نقل قول کرده است (ر. ک: الأمالى، ص 316 ؛ التوحید، ص 236 ؛ معانى الأخبار، ص 45). جعفر بن عبداللّه محمّدى از مشایخ حدیثى ابن عقده است. (ر. ک: کتاب الرجال، نجاشى، ص 20، 129، 137، 170، 194، 224، 252، 280، 300، 322، 411، 421 و 443. نیز ر. ک: الأمالى، الصدوق، ص 54). شیخ طوسى در بخش "من لم یرو عن الأئمه" الرجال خود، به نماز خواندن محمّدى بر جنازه محمّد بن حسین صائغ در سال 268 اشاره کرده است. الرجال، ص 441. نعمانى در کتاب الغیبة (ص 27، 208، 211 و 324) به سماع ابن عقده از اثر مکتوب محمّدى در سال 269 (ظاهراً در کوفه) اشاره کرده است. نام محمّدى در سلسله روایات شیعى فراوان آمده است. ابن عقده، خطبه‌اى از حضرت امیر(ع) را در مدینه به روایت محمّدى نقل کرده است (الکافى، ج 8، ص 63  66). شیخ طوسى، بخشى از یکى از خطبه‌هاى حضرت امیر(ع) در فضیلت جهاد را در التهذیب (ج 6، ص 123  124) نیز آورده است. از مصادر اهل سنّت، نام محمّدى در چند سلسله حدیث از جمله در تاریخ بغداد (ج 1، ص 213)، تاریخ مدینه دمشق (ج 1، ص 213 و ج 42، ص 50، 146، 487 و ج 61، ص 324) آمده است. در مدخل "ابن عقده" در دائرة المعارف بزرگ اسلامى (ج 4، ص 318  320) به این استاد ابن عقده، با وجود کثرت نقل از وى، هیچ اشاره‌اى نشده است. همچنین از روایت تفسیر ابوالجارود توسط ابن عقده به روایت محمدى نیز سخنى به میان نیامده است. درباره تفسیر ابوالجارود، ر. ک: 56-48 ,46 .pp,tic.po ,rehsA-raB.M rieM ؛ "نقش شیعیان و خوارج در کلام پیش از امامیه" در مکتب‌ها و فرقه‌هاى اسلامى در سده‌هاى میانه، ویلفرد مادلونگ، ترجمه: جواد قاسمى، مشهد، 1375، ص 151، پى‌نوشت یک ؛ "حاکم حسکانى و تفاسیر کمن امامیه"، محمدکاظم رحمتى (کتاب ماه دین، ش 63  64، دى ریمن 1281، ص 87، پى‌نوشت 9) ؛ کتاب‌خانه ابن طاووس، اتان کلبرگ، ص 533.
29 کمال الدین، ج 1، ص 2.
30 مکحول بن فضل نسفى (م 318ق) از قیام عدّه‌اى از شیعیان نیشابور به رهبرى کفشگرى به نام طاهر بن سعید بن عبدالمجید خبر داده که ادعا داشت وى، مهدى این امّت است.
31 کمال الدین، ج 1، ص 2-3.
32 همان، ج 1، ص 16-17: "و لقد کلّمنى رجل بمدینة السلام فقال لى: ان الغیبة قد طالت والحیرة فقد اشتدّت و قد رجع کثیر عن القول بالإمامة لطول الامد... ". وى در پاسخ شیخ صدوق، این امر را تأیید مى‌کند.
33 کفایة الأثر، على بن محمّد الخزاز القمى، تصحیح: عبداللطیف الکوه کمرى، قم 1401ق، ص 7.
34 کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 19. غیر از اشاره شیخ صدوق به اصول، قدیم‌ترین ارجاع موجود به این تعداد گفته شیخ مفید (م 413ق) است که نوشته: "امامیه از زمان على(ع) تا زمان امام حسن عسکرى(ع)، چهار صد کتاب که "اصول" نامیده مى‌شود، تصنیف کرده است و این معناى اصطلاح "اصل" است که امامیه مى‌گویند". (ر. ک: معالم العلماء، نجف، 1380 ق / 1961م، ص 3 ؛ کتاب ایقاظ من الهجعة فى إثبات الرجعة، الحرّ العاملى، تصحیح: هاشم الرسولى المحلاتى، قم، 1381ق، ص 25.
35 در مورد وى ر. ک: مدخل "ابن قبّه" در دائرة المعارف بزرگ اسلامى ؛ مدخل "ابن قبّه" در انسیلکوید یا ایرانیکا، به قلم مارتین مکدرموت با ارجاع به مدخل "ابن قبّه" دائرة المعارف بزرگ اسلامى؛ مکتب در فرآیند تکامل، ص 162  169.
36 به عنوان مثال، علاّمه حلّى (م 726ق) در ایضاح الاشتباه (ص 326)، اطّلاعات خود را از نجاشى (ص 375-376) اخذ کرده است.
37 الفهرست، ابن الندیم، ص 225.
38 در مورد این فقیه امامى، ر. ک: مدخل "ابن بطه" در دائرة المعارف بزرگ اسلامى.
39 رجال النجاشى، ص 375-376. علاّمه حلّى نیز به این مطلب در ایضاح الاشتباه (ص 326) اشاره کرده و آن را از رجال النجاشى نقل کرده است.
40 با وجودى که به مآخذ ارجاع داده شده توسط آقاى مدرّسى رجوع شد ؛ امّا نگارنده این اطّلاعات را از کتاب آقاى مدرّسى (مکتب در فرآیند تکامل، ص 166  169) اخذ کرده است.
41 از این کتاب در مواردى با عنوان الانصاف (ج 2، ص 126) و در یک مورد با عنوان الانصاف و الاصاف (ج 2، ص 324) نیز یاد شده که مورد دوم، ظاهراً تصحیف همان "الانتصاف" است.
42 "یقال له: قد علمنا من الذى وجهت کنایتک فى هذا الفصل الیه و هو شیخنا أبو جعفر رحمةاللّه" (الشافى فى الامامة، ج 2، ص 323).
43 کتاب معانى الأخبار، ظاهراً بعد از سفر شیخ صدوق به بغداد تألیف شده باشد. شیخ صدوق در این کتاب به دو کتاب التوحید (ص 8) و علل الشرائع و الأحکام و الأسباب (ص 47 و 65) در صفحه 145 این کتاب آمده است: "حدّثنا عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس العطار بنیسابور سنة 352" و در صفحه 359 آن آمده: "حدّثنا أبو العباس محمّد بن ابراهیم بن اسحاق الطالقانى  رضى اللّه عنه  بالرى فى رجب سنة 349" و در صفحه 275 آمده: "حدّثنا أبو احمد القاسم بن محمّد بن أحمد بن عبدویه السراج الزاهد الهمدانى بهمدان". شیخ صدوق از این فرد، بعد از سفر حج، در راه بازگشت به رى در سال 354ق، روایت کرده است. شیخ صدوق به واسطه ابوالحسین محمّد بن هارون زنجانى، به طریق اجازه به صورت کتابت از على بن عبدالعزیز، از ابو عبید قاسم بن سلاّم هروى نقل روایت کرده است (ر. ک: معنى الأخبار، ص 211، 272، 273، 275، 277، 302، 303، 320، 321 و 326).خود نیز اشاره کرده است. در اسناد احادیث نیز شیخ صدوق، اطّلاعاتى آورده که مى‌تواند در یافتن تاریخ تألیف کتاب کمک کند.
44 موءلّفات الزیدیة، ج 3، ص 125. همان‌گونه که آقاى حسن انصارى در ابو زید علوى و کتاب او در ردّ بر امامیه (ص 129) متذکّر شده، المنصور باللّه عبداللّه بن حمزه (م 614 ق) در الشافى (ج 1، ص 330) کتاب النقض على إبن قبة فى الأصول را به ابوالحسن هارونى نسبت داده است. در منابع متأخر زیدیه از این کتاب الموءیّد باللّه سخن رفته و گفته شده که وى، این کتاب را در جوانى نگاشته است (ر. ک: مقدّمه عبدالسلام عبّاس الوجیه بر الأمالى صغرى نوشته الموءیّد باللّه، صعده، 1414ق، ص‌13).
45 معالم العلماء، ص 95  96 ؛ در رجال النجاشى (ص 375) از این کتاب تنها با عنوان کتاب الردّ على الزیدیه یاد شده است.
46 کمال الدین و تمام النعمة، ص 124-157 ؛ مکتب در فرآیند تکامل، ص 206  236. ابن قبّه کتاب نقض الأشهاد را بعد از مرگ جعفر کذّاب نوشته است (ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج‌1، ص 136). در مورد تاریخ فوت جعفر، دو قول وجود دارد. موءلّف المجدى سال 271 (ص 135) و سیّد احمد حسام‌الدین از نوادگان جعفر، سال تولّد 235 یا 236 را سال تولّد جعفر دانسته‌اند که با توجّه به تصریح موءلّف المجدى به سنّ وفات جعفر در 45 سالگى، سال 281 به دست مى‌آید. (ر. ک: مکتب در فرآیند تکامل، ص 118  119، پانوشت 174).
47 در مورد این شخص و اهمّیت کتاب وى یعنى الاشهاد، ر. ک: مجله معارف، دوره هفدهم، شماره اوّل، فروردین  تیر، 1379، ص 125  126، "ابو زید علوى و کتاب او در ردّ امامیه"، حسن انصارى قمى.
48 در این مورد، شیخ صدوق، بعد از نقل کامل رساله‌هایى از ابن قبّه در پاسخ معتزله و زیدیه و پیروان جعفر مى‌نویسد: "من این مطالب را به تفصیل در اوّل کتابم آوردم ؛ چرا که این، مطالبى است که زیدیه بدان استناد مى‌کنند. همچنین زیدیه در خُرده‌گیرى بر ما بیش از دیگران اصرار دارند" (کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 126).
49 تهذیب الأحکام، تحقیق: سیّد حسن الموسوى الخرسان، تهران، 1365ش، ج 1، ص 2-3.
50 عالم زیدى على بن حسین زیدى بر این کتاب، شرحى با عنوان المحیط بالإمامة یا المحیط بأصول الإمامة على مذهب الزیدیة نگاشته که احادیث و روایات فراوانى بر آن افزوده است. این کتاب، اعتبارى همپاى کتاب الدعامة دارد.
51 نصرة مذاهب الزیدیه، صاحب بن عبّاد، تحقیق: ناجى حسن، بیروت، 1981م، ص 165-166. ناجى حسن به خطا این کتاب را به صاحب بن عبّاد نسبت داده و کتاب در اصل، الدعامة فى تثبیت الإمامة نوشته ابوطالب هارونى است. ویلفرد مادلونگ نیز در مقاله‌اى که درباره ابوطالب هارونى نگاشته، به عدم انتساب کتاب به صاحب بن عبّاد اشاره کرده و موءلّف آن را ابوطالب هارونى دانسته است . عبدالسلام بن عبّاس الوجیه نیز در کتاب أعلام الموءلفین الزیدیة (عمان، 1420 ق / 1999م، ص 1122)، به نقل از محمّد بن یحیى سالم عزان، محقّق کتاب الفلک الدوار (صعده، 1415ق، ص 64، پى‌نوشت 1) به این خطاى ناجى حسن اشاره کرده و نسخ دیگرى از کتاب الدعامة را معرّفى کرده است. اشکال دیگر هارونى در باب مسئله "بداء" است (ر. ک: نصرة المذاهب الزیدیة، ص 165. در مورد مشکل بداء، همچنین ر. ک: مکتب در فرآیند تکامل، ص 80، پى‌نوشت 22).
52 بر اساس اعتقاد امامیه، همواره لازم است فردى معصوم که حافظ شریعت است، وجود داشته باشد تا مانع از تفسیر غلط دین گردد. در مورد این اعتقاد،ر.ک: الانتصار والرد على ابن الراوندى المحلد، ص 205، و 230 و 234.
53 المغنى فى أبواب العدل و التوحید، عبدالجبار الهمدانى، ج 20، ص 182. مسئله نص در تعریف امامیه مورد تأکید ابوالحسن اشعرى نیز هست (ر. ک: مقالات الإسلامیین واختلاف المصلّین، ص 13، 16). همان گونه که آقاى مدرّسى نیز به این مطلب توجّه کرده، ابن قبّه با توجّه به نص و لزوم وجود امامى معصوم در هر عصر، اندیشه غیبت را چنین تبیین کرده است: "در موضوع غیبت امام زمان(ع)، ابن قبّه بر این نکته اصرار و تأکید داشت که این عقیده، نتیجه منطقى و ضرورى مبانى مذهب حق شیعه امامیه در مسئله امامت است و نباید به تنهایى و مستقل از کلّ نظام، مورد بحث قرار گیرد. اگر کسى این مقدّمه را بپذیرد که جامعه، همواره به امامى نیازمند است که او خود نیز باید به وسیله امام پیشین، تعیین شده باشد، امام یازدهم، لزوماً باید این منصب را به کسى پس از خود واگذار نموده باشد. شماره افرادى که چنین نصب و تعیینى را از آن امام نسبت به جانشینى فرزند خویش نقل کرده‌اند، به حدّ نصاب لازم براى حصول تواتر مى‌رسد و بنا بر این، باید شهادت آنان بر این مسئله پذیرفته شود". (مکتب در فرآیند تکامل، ص 174).
54 همچنین، ر. ک: کفایة الأثر، الخزاز القمى، ص 202.
55 کمال الدین، ج 1، ص 67. در الدعامة فى تثبیت الإمامة، (ص 165-166) همین مطلب نیز نقل شده است.
56 در این باره، ر. ک: الهدایة الکبرى، الخصیبى، ص 385. جعفر کذّاب نیز در پاسخ یکى از امامیه، علّت قرار گرفتن امامت میان خود و امام حسن عسکرى(ع) را که با یکدیگر برادرند، "بداء" ذکر کرده است (همان، ص 391).
57 کمال الدین، ج 1، ص 74.
58 کمال الدین، ج 1، ص 75. درباره روایات دال بر تردید زراره، ر. ک: کمال الدین، الصدوق، ج 1، ص 75-76 ؛ اختیار معرفة الرجال، تحقیق: حسن المصطفوى، مشهد، 1348ش، ص 153-156. 
59 نوظهور بودن عقیده به دوازده امام را نخستین بار ویلیام مونتگمرى وات، مطرح کرده است. وى در این مورد گفته است: "... تا زمان رحلت امام یازدهم، حسن عسکرى، که در یکم ژوئن 874 درگذشت، شاهدى بر تلقّى مردم (شیعه) که شمار ائمه به دوازده تن محدود خواهد شد یا این‌که امام دوازدهم غیبت خواهد کرد، نبوده است. چنین مى‌نماید که نظریه دوازده امام، بعد از 874م، پدید آمده است، این عقیده که در کتاب فرق الشیعةى حسن بن موسى نوبختى  که بعد از 912 و یا احتمالاً حدود 922م، درگذشته  آمده است، باید قبل از این تاریخ، صورت‌بندى خود را یافته باشد" . بعد از وى، اتان کلبرگ در مقاله "از امامیه تا اثنا عشریه"، ترجمه محسن الویرى "فصل‌نامه پژوهشى دانشگاه امام صادق(ع)"، سال اوّل، ش دوم، 1374ش، ص 201-220 این نظریه را بسط داده است. همچنین، ر. ک: مکتب در فرآیند تکامل، ص 140-145.
60 در مورد متن این حدیث، ر. ک: علل الشرائع، تحقیق السیّد محمّد صادق بحرالعلوم، نجف، 1385ق / 1966م، ج 1، ص 171 (ظاهراً سلسله سند افتادگى داشته باشد و حسن بن سماعه، راوى مستقیم از امام صادق(ع) نباشد ؛ کمال الدین، ج 1، ص 232-233 ؛ الامامة والتبصره، ص 166-167 و منابع ارجاع داده شده و در صفحه 167 پى‌نوشت سوم. در آخر این روایت آمده است: "و هو یدفعها [یعنى امام‌] إلى رجل بعده و یدفعها من بعد إلى من بعد إلى یوم القیامة". این روایت با وجودى که تناقضى با عقیده به دوازده امام ندارد، امّا موءیّدى صریح بر آن نیز ندارد. از طرف دیگر، به نحوى دلالت بر سلسله لاینقطع امامان دارد که قائلان به این نظر به، "أصحاب النسق" معروف‌اند. 
61 ر. ک: الإمامة والتبصرة من الحیره، على بن حسین بن بابویه تحقیق: سیّد محمدرضا حسینى، بیروت، 1407ق / 1987م، ص 147.
62 براى دیگر روایات سیره ابن اسحاق به روایت یونس بن بکیر، ر. ک: الإرشاد، ج 1، ص 104 و ج 2، ص 149؛ الفصول المختارة، ص 214.
63 در مورد کتاب ابان بن عثمان.
64 این مسئله، نشان دهنده اختلافات کهن امامیه و اهل سنّت درباره ایمان پدران پیامبر(ص) است. راویان امامى، خبر را به گونه‌اى نقل کرده‌اند که دلالت بر ایمان یا حدّاقل نبودن اطّلاعات کامل در مورد پدران پیامبر خدا دارد، درحالى‌که راویان اهل سنّت، به خلاف این مسئله اعتقاد دارند. براى تفصیل مطلب. براى موردى شاذ از عقیده شیعه در این باب، ر. ک: أصل عبدالملک بن حکیم، ص 101 (ح اوّل) (منتشر شده در الأصول الستة عشر، قم، 1405ق).
65 نوبختى در اشاره به ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعید عمرى (م 304 یا 305ق) نوشته است: "وقد ذکر بعض الشیعة ممّن کان فى خدمته الحسین بن على و أحد ثقاته، أنّ السبب بینه و بین ابن الحسن بن على متّصل و کان یخرج من کتبه و أمره و نهیه على یده إلى شیعته إلى أن توفّى و أوصى إلى رجل من الشیعة مستور، فقام مقامه فى هذا الأمر" (کمال الدین، ج 1، ص 90). دو اشاره دیگرى نیز در این رساله آمده است که مى‌توان بر اساس آنها تاریخ تألیف آن را تشخیص داد. ابو سهل نوبختى در بخش دیگرى از رساله‌اش نوشته است: "و قد سألونا فى هذه الغیبة و قالوا: إذا جاز أن یغیب الإمام ثلاثین سنة و ما أشبهها فما تنکرون من رفع عینه عن العالم" (همان، ج 1، ص 90). وى در جایى دیگر با ردّ مشابهت بین ادّعاى واقفیه با امامیه درباره وفات امام حسن عسکرى(ع) گفته است که از زمان وفات امام موسى کاظم(ع)، بیش از 105 سال مى‌گذرد (همان، ج 1، ص 93). آقاى غفّارى عبارت را نادرست و به "مئة و خمسین" تصحیح کرده‌اند که درست آن "مئة و خمس" است. همچنین، ر. ک: مکتب در فرآیند تکامل، ص 242. گفتنى است که در این کتاب (ص 186) زمان نگارش رساله، 285ق، یاد شده است.
66 در مورد زمان درگذشت ابوجعفر عمرى، ر. ک: الغیبة، الطوسى، ص 366. در نقل دیگرى سال 305ق، ذکر شده است.
67 این عبارت، دلالت بر این دارد که از شیعیان خواسته شده بود، چون مورد سوءال قرار گیرند، در مورد وجود حضرت، سخنى دالّ بر وجودش بیان نکنند. همین کار را ابو عمرو در نزد خلیفه عباسى المعتمد على اللّه انجام داده بود. بر اساس شهادت ابو عمر عمرى، اموال حسن بن على(ع) میان وارثان دیگرش تقسیم شده بود (ر. ک: الغیبة، الطوسى، ص 360-361).
68 رجال النجاشى، ص 261-260. عبارت آخرى، دلالت بر این دارد که توقیع امام عصر(عج)، توسط ابو جعفر عمرى صادر شده بود که علان، عمل بر خلاف آن را بى‌اشکال دیده بود.
69 شیخ صدوق (م 381ق) از این عالم امامى به کرّات نقل قول کرده است (ر. ک: کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 106  109 ؛ علل الشرائع، ج 1، ص 20  27، 212  220 ؛ معانى الأخبار، ص 91  92). حسکانى در شواهد التنزیل (ج 2، ص 162) نقلى از رهنى آورده است.
70 براى این موارد، (ر. ک: کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 78، 189، 265، 497 و ج 3، ص 205 و 305).
71 به عنوان مثال، ر. ک: کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 57، 81-83، 88، 91، 98-99، 165، 169-170، 262، 269، 271-272، 279، 377، 380-381، 401، 414-415، 496، 516، 563 و ج 2، ص 17، 85، 100، 129، 182، 328-330. این رساله فتوایى، ظاهراً قدیم‌ترین اثر فقهى موجود شیعه است که بر اساس احادیث و به صورت فتوایى، مسائل شرعى را بیان کرده است. شیخ صدوق، در مواردى به عدم ذکر مطلب نقل کرده (ج 1، ص 263) و گاه بودن مطلب نقل شده در رساله پدرش (ج 1، ص 484) نیز اشاره کرده است. این کتاب به "شرایع" نیز شهرت داشته است (ر. ک: ذکرى الشیعة فى أحکام الشریعة، المکّى العاملى، ج 1، ص 51).
72  مواردى که شیخ صدوق به نام کتاب الجامع تصرحى کرده، اندک است (کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 155 و 316) ؛ امّا به کرّات به فتواهاى وى (کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 189، و ج 2، ص 90 و ج 3، ص 190 و 191)، نظریات خاصّ وى، چون مفهوم غلو (ج 1، ص 359)، سوءالات شفاهى از وى (ج 1، ص 433 و ج 3، ص 253) و روایت شفاهى از وى (ج 1، ص 464 و ج 2، ص 496 و ج 3، ص 80، 99 و 205) اشاره کرده است. شیخ صدوق، روایت بلندى نیز از کتاب الجامع درباره برخى مسائل کلامى در کتاب التوحید (ص 226-229) آورده است. مشخّص است که موارد نقل شده از این کتاب، در آثار صدوق، بسى بیش از این چند نقل قول تصریح شده است. شیخ طوسى، زیارت بلندى از کتاب الجامع ابن ولید قمّى را در تهذیب الأحکام (ج 6، ص 86-89) نقل کرده است. در مورد کتاب الجامع همچنین، (ر. ک: کتاب‌خانه ابن طاووس، اتان کلبرگ، ترجمه: رسول جعفریان و سیّد على قرائى، قم، 1371، ص 324).
73 الخصال، ج 2، ص 529  531.
74 الخصال، ج 2، ص 531  532.
75 کشف المحّجة لثمرة المهجة، رضى‌الدین ابن الطاووس، تحقیق: محمّد الحسون، قم، 1417ق، ص 61  63. همچنین، ر. ک: عاصم بن حمید الحناط، کتاب اصل، ص 27 (چاپ شده در ضمن الأصول الستّة عشر، قم، 1405ق).
76 اختیار معرفة الرجال، ص 507.
77 تصحیح الاعتقاد، ص 73.
78 الخصال، ج 1، ص 57  58. موارد دیگر که صدوق نظریات خود را آورده، اینهاست: الخصال، ج 1، ص 34، 44، 57، 67، 71، 75، 89، 94، 117، 126، 136، 140، 145، 151، 155، 157، 165، 168، 173، 175، 187، 204، 241، 248، 252، 258، 265، 279، 283، 290، 291، 292، 294، 297، 298، 314، 318 و ج 2، ص 340، 348، 358، 361، 384، 389، 396، 398، 401، 403، 411، 428، 435، 436، 445، 453، 483، 492، 494، 498، 501، 531، 582 و 610. همچنین، ر. ک: التوحید، ص 25، 27، 65، 80، 84، 119، 125، 129، 134، 137، 143، 151، 152، 154، 155، 160، 164، 165، 175، 178، 223، 225، 229، 241، 269، 290، 298، 309، 317، 345، 346، 370، 373، 378، 381، 384، 389، 395، 410، 413، 415 و 454.
79 کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 53-54 (بخش شرح مشیخة).
80 عیون أخبار الرضا(ع)، ج‌1، ص 118.
81 شیخ صدوق، متن کامل کتاب العلل را در علل الشرائع، ج 1 (ص 251-275) نقل کرده است. در کتاب عیون أخبار الرضا(ع) نیز به نقل مطلب از کتاب العلل فضل بن شاذان تصریح کرده و با همان سلسله سند، مطلبى از آن نقل کرده است. شیخ صدوق، طریق دیگرى در نقل رساله العلل فضل را نیز ذکر کرده است. (ر. ک: عیون أخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 99-121). براى روایت دیگر آثار فضل از طریق ابن عبدوس، ر. ک: علل الشرائع، ج 1، ص 158 و ج 2، ص 568 ؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 209 و ج 2، ص 23 ؛ التوحید، ص 137 و 269. براى روایت ابن قتیبه از فضل، همچنین ر. ک: رجال النجاشى، ص 307  308.
82 در قبل از مراجع این مطلب سخن گفتیم.
83 رجال النجاشى، ص 258.
84 براى این روایات ر. ک: الأمالى، ص 10، 17، 63، 64، 73، 129، 222، 558، 611 ؛ التوحید، ص 229 ؛ معانى الأخبار، ص 13، 52، 102، 273-274 ؛ همچنین شیخ صدوق، چهار روایت از کتاب ابن فضال به روایت محمّد بن ابراهیم بن احمد بن یونس معاذى، از ابن عقده به سلسله سند ابن فضال نقل کره است (ر. ک: التوحید، ص 162-163). روایت بلندى را نیز از طریق محمّد بن بکران نقاش (زنده به سال 345) در کوفه از ابن عقده به روایت ابن فضال آورده است (التوحید، ص 232-234).
85 رجال النجاشى، ص 262
86  همان، ص 218 
87 برگرفته از فصلنامه علوم حدیث، شماره‌30، نکاتى درباره اهمیّت آثار شیخ صدوق، محمدکاظم رحمتى‌

https://www.masjed.ir/u/1dq9

ارسال نظر

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

سایر اخبار

به مناسبت سالروز شهادت امام صادق(ع)
 
مسئولان تهرانی در همایش مسجدبرقرار میثاق بستند
 
معاون فرهنگی اجتماعی مرکز رسیدگی به امور مساجد:
 
 
به مناسبت سالروز وفات حضرت عبدالعظیم(ع)
 

تلفن مرکز رسیدگی به امور مساجد: 30-02166497027

 

تلفن سامانه ارتباط مردمی : 61943

info@masjed.ir