نمایش صفحات جایگاه مساجد در فرهنگ اسلامى درونی صفحه 267 از 383 صفحه قبلی صفحه بعدی درونى1 ـ خانواده خانواده نهادى است که پایه سعادت یا شقاوت انسان در آن پى ریزى شدهو از آن نشأت گرفته است؛ خوشبختى یا بدبختى آینده و سرنوشت افتخارآمیزیا نکبت در خانواده رقم مىخورد؛ به همین سبب بخشى از عوامل و موانع جذبجوانان به مساجد، ریشه در کانون خانواده دارد که از جمله موانع جذب جوانانبه مساجد، مىتوان این موارد را نام برد: الف) والدینى که خود به ظاهر مسلماناند ولى عملاً پایبند به احکامو تکلیفهاى دین نیستند و در عمل بىاعتنا هستند این والدین با مراکز مذهبىو برنامههاى دینى و مساجد بیگانهاند و قهراً فرزندانشان هم برابر عملکرد و سیرهآنها مشى مىکنند و نوعاً شخصیت فرزندان چنین خانوادههایى جداى از دین شکلمىگیرد. ب) معاشرتها و مهمانىهاى خانوادگى و خویشاوندى و دوستان،اختلاطهاى نامشروع و ضد اخلاق، بىبند وبارى و مراعات نکردن ضوابطو حدود شرعى در معاشرتهایى که زمینهساز فساد و آلودگى است. نوجوانو جوان در سنى است که آزادى مطلق و لذتگرایى و بىبند و بارى و ارضاى غرایز،موافق با طبع اولیه و طبیعت اوست و چون دین و مراعات اصول اخلاقى او رامحدود و مقید مىکند با طبع اولیه او سازگار نیست، پس قهراً تمایلى به ورودبه مسجد یا هر مرکز دینى از خود نشان نمىدهد و اینگونه معاشرتها در چنانخانوادههایى با نتایج تخریبى که در پى دارد، راهنمایىها و تلاشهاى عواملسازنده بیرونى را هم خنثى و بىاثر مىکند. ج) بىتوجهى و حساسیت نداشتن والدین مسلمان و متدین درخصوصتربیت دینى و تکلیفهاى الهى فرزندان. که نه تنها از همان سنین پایین بچههارا به انجام دادن فرایض و حدود الهى عادت نمىدهند و تشویق نمىکنند،چنانچه فرزندان نیز از دیگران یا جاهاى دیگر اثر پذیرفته باشند و در امر دین اهتمامورزند، والدین از بى توجهى یا به بهانه اینکه الآن برایشان زود است و یا اکنون برآنهاواجب نیست، فى المثل: با نماز، روزه، حجاب و غیره فرزندان، مخالفت مىکنند. همین بىتوجهى والدین در سنین پایین فرزندان و بىتوجهى خانواده درپیوند دادن فرزندان خود به مسجد، و مأنوس کردن با بچههاى مسجد و انجام ندادنتکلیفهاى دینى از آغاز، سبب مىشود که این فرزندان در سنین بالا با مساجدو مسائل دینى بیگانه شوند، یا اگر تمایلى در آنها پدید آید، عملاً براى آنها سختاست که با مسجد انس گیرند و به تقیّدات دینى پایبند باشند این گونه افراد فکرمىکنند در صورت تمسّک به مسائل دینى، در میان دوستانشان خجلخواهندشد. د) اختلاف والدینى که خود را متدین و پایبند به قیود مذهبى و احکام دینمىدانند، ولى در محیط خانه، گاه نزد بچهها دعوا و مشاجره و توهین و غیرهبه یکدیگر روا مىدارند، پدر و مادر برخى احکام دین را بر سر هم چماق مىکنندو نتیجه این گونه برخوردهاى منفى و نامناسب، علاوه بر آثار سوءعدیده در روحو روان و اعصاب بچهها، بدبینى و تنفر از مراکز دینى، از جمله مسجد را،در پى خواهد داشت. هـ) زمینهسازى نکردن به منظور ایجاد آمادگى و پذیرش در نوجوان و جوانکه گاه ممکن است جاذبه برنامههاى تلویزیون یا بازى فوتبال و یا غیره، بیش از نمازاول وقت یا ورود به مسجد براى استفاده از برنامههاى آن باشد. و) تحمیلها در اداى تکالیفهاى دینى بىآنکه فرزندان توجیه شوند،آن هم بدون در نظر گرفتن استطاعت و ظرفیت جسمى و روانى یا حال و نشاطو وقت کافى آنها و سوء استفاده از حیا و رودربایستىها در آن تحمیلها. براى نمونه یک نویسنده ضد مذهب مسیحى علت بیزارى و تنفر خود را ازمذهب مسیحیت و کلیسا همین تحمیلهاى نامعقول و غیر منطقى ذکر مىکند. ز) وجود تناقض در رفتار و کردار والدین که الگوى فرزندانشان هستند. ح) ممانعت از ورود فرزندان به مسجد و تبلیغ سوء علیه روحانیون و دینو ایجاد حس بدبینى و القاى باورهاى غلط به جوانان و نوجوانان و دلسرد کردن آنهااز حضور در مساجد و غیره.2 ـ محیطهاى آموزشى الف) ناهماهنگى تربیتى بین خانه و مدرسه. ب) تضاد در متن برنامهها و ناهماهنگى در نظام آموزشى و محتویات کتبدرسى و آنچه در کلاسها مطرح مىشود. ج) نبودن امکان لازم و مناسب مانند کتاب، نمازخانه مناسب،نماز جماعت، جلسات دینى و فوق برنامههاى جذاب و مفید و اقناع کنندهبا کمبود حضور مبلغان لایق و آگا به مناسبتهاى مختلف در محیطهاى آموزشى،جلسات پرسش و پاسخ و غیره. د) منحصر بودن فعالیتها و آموزشهاى دینى به معلمان و مربیان دینىیا گروه معارف دانشگاهها. هـ) ناتوانى علمى یا بىحوصلگى یا آشنا نبودن با شیوههاى صحیح آموزشىو هنر معلمى برخى معلمان و مربیان و استادان در محیطهاى آموزشى به ویژه درآموزشهاى دینى و پاسخگو نبودن به نیازهاى فکرى و فرهنگى و فطرتحقیقتجویى، پىجویى و کنجکاوى نوجوانان و جوانان که بتدریج حالت دینزدگى در دانشآموزان و دانشجویان پدید مىآورد. از آن طرف جوانان ما اگر با وجود خلأ فکرى و مذهبى با متولیان مکتبو بینش مواجه شوند که به گونهاى جذاب با برخوردهاى زیبا و عاطفى و... نیاز او رابه صورت دیگرى پاسخ دهند طبیعى است که جذب دیگران خواهند شد. و) القاى ناهماهنگى دین و علم و اصرار بر متضاد بودن آن دو از جانببرخى آموزگاران و استادان بىتعهد. ز) بدآموزى، مغلطهکارى، تبلیغات سوء و تلقینات ناصواب.3 ـ جامعه الف) دوستان ناباب و معاشران ناصالح. ب) آلوده بودن جو عمومى حاکم بر جامعه و محیط ناامن فکرى و فرهنگىبراى جوانان. ج) فشار و تحصیل کارى نامعقول و توجیه نشدنى. د) سوء عملکرد دستگاههاى اجرایى و نیروهاى انتظامى در برخى ازبرخوردها با افراد خاطى و مسئله دار. هـ) تناقض در گفتار و رفتار برخى مسئولان و کارگزاران نظام اسلامى. و) آزادىهاى بىحد و حصر و سوء استفاده فرصتطلبان و مسامحهمسئولان در نظارت و برخورد قانونى با مسائل. ز) کمرنگ شدن تدریجى معنویت در جامعه و گرایش شدید به مادّیات،حتى در میان مسئولان و کارگزاران، ارزش بودن مادیات و بىتوجهّى به معنویات کهاین بیمارى با تأسف در ازدواج و انتخاب شغل و موقعیتهاى اجتماعى،به نحو بارزى نمایان مىشود و هیچگاه به معنویات توجهى نمىشود. ن) جشنهاى عروسى در منازل و تالارها که گاه در خیابانهاى شهر همبه شکل زنندهاى مشاهده مىشود. ح) بىضابطگى و نظارت نکردن جدى بر ورود ارمغان غرب: لباسهاىنامناسب و نوارهاى ویدئویى ضد اخلاق و فضیلت، مجلاتى با عکسهاىمستهجن، مسافرت به کشورهاى خارجى به ویژه غرب و تأثیرپذیرى از آنو گشتهاى سیاحتى و رفت و آمدها. ط) صفبندىهاى اجتماعى و احزاب سیاسى، گروههاى انحرافى مانندتکنو، متالیکا و غیره که هر یک مرام و تفکر و برنامه ضد اخلاقى خاصى دارندو دام و تلهاى براى شکار نوجوانان و جوانان معصوم بىخبر هستند. هدف اینگروهها به انحراف و فساد کشاندن آنان است. اینها آزادانه در جامعه فعالیت مىکنند و سبب خودآزارى و سادیسمو مزاحمت و جنون و رشد فساد و برهم زدن امنیت جامعه و منکوب ساختنحیثیت اجتماعى و عفت عمومى مىشوند و با تأسف مسئولان امر نیز از آنهاجلوگیرى نمىکنند. اگر کسانى هم به لحاظ احساس مسئولیت، واکنش نشان مىدهند و با آنهابرخورد کنند، در محاکم قضایى نه تنها با آنها برخورد قانونى معقول و جدىنمىشود و محکوم نمىگردند، بلکه آمر به معروف و ناهى از منکر، خود دچارمشکل مىشود که جداً جاى تأسف است که گاه آن چنان بىاعتنا و ساکتو غافلیم، چه دولت و چه مردم حزب اللّه متدّین، که انگار افراد منحط و فاسدو مخالف در کشور وجود ندارند، ما ناخواسته در عمل آنها را تأیید و عملکردشان رانادیده مىگیریم و باعث مىشویم تا جوآنها به دام آنها گرفتار آیند، چگونه مىتوانانتظار داشت جوان بىتجربه در سنى که تمایلات و گرایشها و خواستهها،به شدت در باطن او وجود دارد، پاک و سالم بماند و به فضیلتها رو کند و درمجسد معتکف و در آنجا پرورده شود؛ حال آنکه در کوچهها و خیابانها به هر سومىنگرد، شاهد صحنهها و مظاهرى است که به هیچ وجه درخور نظام و شئوناسلامى نیست.4 ـ خود فرد الف) از جمله موانع جذب جوانان به مسجد و گریز از مراکز دینى و ازمهمترین ادلّه بىعلاقگى به امور مذهبى یا تنفر از دین و گرایش به پوچى و انحرافدر جوانان، فقدان جهان بینى مطلوب و نداشتن بینش صحیح است، اگر باورها درانسان منفى، سراب گونه و غلط باشد، طبیعى است که اعمال و کردار مبتنى بر آنباورها، صحیح و متکامل و سعادت آفرین نخواهد بود، چون از حرکات، سکنات،کردار، کنشهاى رفتارى و جلوههاى عملى فرد که نمودى از باورهاى درونى اوستو حتى از طرز لباس پوشیدن، سخن گفتن، ژست گرفتن و استخدام کردن واژهها درمحاورات روزمره فرد مىتوان به سهولت به عقاید و باورهاى او پى برد؛ مثلاً کسىکه خدا و قیامت را باور داشته و در حقیقت انسانى وارسته و مؤمن است، ایمانو باورهاى دینى و مذهبى خود، حتّى در ظاهر اعمال، رفتار، حرکات، سکنات،نگاه و برخورد و مراوده و معاشرتهاى او اثر مىگذارد؛ فىالمثل از پوششنامناسب و حضور در مجامع یا از ورود به مواضع اتهام و موارد احتمال لغزش و گناهپرهیز و خوددارى مىکند؛ چرا که آنها را با شخصیت خود سازگار نمىبیندو تناسبى بین خود و آن نحو پوشیدن یا ورود در مکانهاى نامناسب و آلوده،احساس نمىکند. چه بسا ممکن است از لحاظ احساسات فردى و گرایش ذاتىو زیبایى گرایى، با آنکه به زیبایى مىاندیشد و خودنمایى و زیبایى را دوست دارد،از وسائل زینتى و آرایش زننده و تبّرج صرف نظر و از پوشش نامناسب و دون شأنخود و مدگرایى پرهیز نماید. و یا بالعکس شخصى به دلیل مدگرایى و تقلید، از چیزى که مناسبشخصیت او نیست و براساس همان باورهاى غلط درونى اوست به گونهاىنامناسب لباس بپوشد و در کوچه و خیابان ظاهر شود و با زبان پوشش و لباسباورهاى غلط خود را به رخ دیگران بکشد و فخر و خودنمایى کند، زیرا آنچه براىاو مهم است، مدگرایى بر اساس بینش و اندیشههاى غلط است. فرض کنید خانمى که مانتوى بلند و مناسب مىپوشد ولى نه براى مراعاتحجاب و حفظ گوهر عفاف یا مردى که صورت خود را با تیغ نمىتراشد و ریشمىگذارد ولى نه به جهات شرعى و مانند آن، بنابراین عقاید و باورهاى درونى فرد،او را تعدیل و کنترل یا افسار گسیخته و بىبند و بار مىسازد. این است که مىگوییمباورهاى صحیح و بینش مطابق با حقیقت مىتواند جوان را در مسیر هدایتو تکامل قرار دهد و همان باورهاى صحیح و حق، پلیس و محافظ درونى مطمئنبراى او باشد و او را صیانت کند. ب) شکستها و سرخوردگىها و کمبودها و عقدههاى روانى. ج) اثرپذیرى از تبلیغات سوء علیه اسلام و روحانیون. د) برداشت غلط از دین و نداشتن بنیان و مایه علمى لازم (علم دین)و شناخت ناقص و غیراصولى از مذهب و فلسفه دین. هـ) نداشتن معرفت لازم (ولو به اجمال) به فلسفه و رموز احکام دینو دستورهاى الهى؛ شخص با دید سطحى و اندیشه ابتدایى تصوّر مىکنددستورهاى دینى اعماق پوچ و بىفایده است پس نباید به آنها عمل کرد. امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرمایند: «النّاس اعداء ما جهلوا». با تأسف از این لحاظ نیز اندیشمندان آگاه و نویسندگان و محققان آثار مدونچندانى ارائه نکردهاند که بتواند پاسخگوى نفس نقاّد و ذهن پویاى نسل جوان تشنهو تحصیل کرده جستجوگر باشد. بىاطلاعى از مفاهیم ارزشى اسلام و روى آوردن به توهمات و تخیلاتو رمان و مجلات و جراید ورزشى و قهرمانپرستى و حقیقتگریز و خواندداستانهاى افسانهاى و فرار از مسئولیت و پرکردن اوقات فراغت با آنها و خلاءفکرى و کمبودهاى روانى جوان را به ورطه فساد اخلاقى مىکشاند که عاقبت او رابا مسجد و آثار حسن آن و ارزشها انسانى بیگانه مىشد و از او موجودى غیرآنچهدر فلسفه آفرینش مطرح شده و مدنظر بوده بار مىآورد.5 ـ مسجد و اما موانع جذب جوانان به مساجد که از خود مسجد ناشى مىشود عبارتاست از: 1 ـ متنوع نبودن برنامههاى مساجد که اغلب یکنواخت، کسالت آور و خستهکننده است و ناآشنا بودن گردانندگان آن با شیوههاى جذب جوانان و فنون تبلیغ درمقابل متنوع و جذاب بودن برنامههاى بیرون نظیر باشگاههاى ورزشى، ویدئو،ماهواره و غیره؛ باید اذعان داشت که: 2 ـ منطبق نبودن برنامههاى مساجد با نیازهاى فکرى و فرهنگى جوانانو مناسب نبودن وضع زمان و مسائل روز 3 ـ تکرارى بودن حرفها و سخنان روحانیان در موضوعاتى خاص که جواناحساس مىکند اگر در مسجد حضور یابد بهرهاى نخواهد برد. 4 ـ طرح نکردن مسائل جوانان و حلّ مشکلات آنان. 5 ـ عدم ارائه برنامههاى مناسب و مطرح نکردن دو عامل مهم: الف) آثار و فواید مسجد و برکات آن و ویژگىهاى فرد اهل مسجد. ب) آثار سوء و پیامدهاى منفى گریز از مساجد و دورى از آن و خصوصیاتفرد بیگانه با مساجد. 6 ـ اختصاصى شدن تدریجى برخى مساجد تنها براى قشر پیران و احساسغربت و حقارت براى جوان، که اینجا دیگر جاى او نیست. 7 ـ گاه موانع حضور جوانان در مساجد، فصلى و مقطعى است؛ نظیر همزمانبودن ایام ماه مبارک رمضان یا محرم و غیره با اوقات امتحانات و پایان ترمدانشگاهها، که باید مسئولان آموزش و پرورش تمهیداتى به کار گرفته و چارهاىبیندیشند. 9 ـ طولانى بودن نماز جماعت و سخنرانى، و به تأخیر انداختنکارهاى واجب. 10 ـ برپایى فعالیتهاى فرهنگى مساجد در ایام خاصى از سال، نظیر ماهمبارک رمضان یا ماه محرم با روزهاى عید یا وفات امامان معصوم علیهمالسلام و مجالسختم؛ که براى جوانان عادت همیشگى نمىشود. 11 ـ محل درآمد بودن مسجد براى بعضى از روحانیان که سالهاامام جماعت مسجد خاصى بودهاند و حرف جدیدى براى گفتن ندارند و زحمتتحقیق و مطالعه و بیان مطالب جدید به خود نمىدهند. 12 ـ وضع نامناسب لباس و شکل ظاهرى امام جماعت یا مبلّغ اسلامى که ازلحاظ روانى خود شایند جوانان نیست و ایجاد تنفر مىکند. «دیل کارنگى» در کتاب «آئین سخنرانى» از جمله زمینههاى مهم همینآراستگى ظاهر را ذکر مىکند. چه اینکه سیره نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله، امامان معصوم علیهمالسلام و علماى بزرگ وارسته،علاوه بر پیراستگى باطن، مراعات نظافت و آراستگى قیافه و ظاهر نیز بوده است. 13 ـ وجود تناقض در گفتار و کردار و اعظان دین است که در محراب و بالاىمنبر یک طور و در خلوت طور دیگر عمل مىکنند. 14 ـ مشاهد ضعفها در وابستگان درجه اوّل امام جماعت (همسرو فرزندان و مادر و پدر) و افراد تحت تکفل او؛ «و انذر عشیرتک الاقربین». 15 ـ وجود هیئت امنا و خادمان تند و خشن و بداخلاق و مستبد در مسجدکه دافعه قوى دارند. اعمال روشهاى خشک و مستبدانه در آموزشهاى مذهبى و به کارگیرىشیوههاى غلط تعلیمى و درخواست اطاعت کورکورانه و بى قید و شرط که موجببى علاقگى و دلسردى از دین و مراکز دینى مىشود. 17 ـ مراعات نکردن عفّت کلام و بکارگیرى واژهها و کلمات نامناسبو سوء تفاهم برانگیز و دون شأن مبلّغ اسلام، در سخنرانىها و مراعات نکردن ادبدر گفتار و نگاه و نداشتن برخورد زیبا از لحاظ روانى در جذب مخاطب بسیارمؤثر است. 18 ـ وجود افسانه و اساطیر و موهومات و خرافات و شبهات و تحریفاتبه اسم مذهب در تبلیغات که سبب بدنامى و کاستن جاذبه دین در اذهان مىشود. 19 ـ کج فهمى در دین و تبلیغات ناقص و بد معرفى کردن دین به مردمو بدآموزى و افراط. 20 ـ ناآشنایى با روانشناسى تبلیغات، موقع نشناسى، نداشتن حسنانتخاب و کج سلیقگى در طرح مطالب در برخورد؛ مردم 21 ـ وجود امامان جماعت در مساجد که صلاحیت علمى و توان تبلیغى،اخلاقى، سیاسى و اجتماعى لازم را ندارند و کسانى که خوشنام و خوش سابقهنیستند و تبلیغ و امامتشان به دل نمىنشیند. 22 ـ تشخیص ندادن درد و نداشتن درک صحیح از روانشناسى دوره جوانىو بیگانه بودن با دنیاى جوانان و ندانستن زبان آنها و ناتوانى در طرح ارزشهاو مجاب ساختن آنان و متقاعد کردن و پاسخگو بودن به سؤالات آنان، رمز موفقیتاستاد «شهید مطهرى» در بیان و بنان و نفوذ در میان قشر جوان و تحصیلکرده،همین دردشناسى و آشنا بودن با نیاز و زبان مخاطبان خود بود. 23 ـ القاى ترک لذت و بهره نبردن از مواهب و نعمتهاى الهى و پرهیز ازشیکپوشى و آراستگى به اسم دین و تلقین اینکه دیندار واقعى نباید بخندد،لذّت ببرد و شیک بپوشد.