نمایش صفحات

قرابت و ارتباط با پیامبران، تنها به وسیله ایمان و پیروى صادقانه از آنان است. بنابراین، نزدیکترین افراد به ابراهیم علیه‏السلام آنانى هستند که از مکتب او پیروى کرده و نسبت به اهداف او وفادار بوده‏اند، خواه کسانى که در زمان او زندگى مى‏کردند و خواه کسانى که پس از او به مکتب و برنامه او وفادار مانده‏اند. دلیل این موضوع نیز روشن است؛ زیرا احترام پیامبران به خاطر مکتب، نیکوکارى و عدالت‏خواهى آن‏ها بوده نه به خاطر نژاد، قبیله و نسب. کما اینکه در قرآن کریم، سوره صافات، آیات 112 و 113 در مورد حضرت ابراهیم علیه‏السلام آمده است: «ما او را به اسحاق، پیامبرى صالح، بشارت دادیم. ما بر او و اسحاق برکت دادیم، و از دودمان آن‏ها افرادى نیکوکار به‏وجود آمدند و افرادى که آشکارا به خود ستم کردند».

بنابراین، هنگامى که مشاهده مى‏کنیم افرادى از اهل کتاب با عقاید شرک‏آمیز خود از اساسى‏ترین دعوت ابراهیمى منحرف شده‏اند، باید اذعان داشت که آنان شکل را گرفتند و جوهره و روح فرمان‏هاى انبیا را، که یکى شدن بود، فراموش کرده و خود را اسیر شکلى از بنا یا نوعى از تفکر کرده‏اند که نتیجه آن کشتار دیگران، ایجاد ناامنى، فتنه و هزاران صحنه رقت‏بار دیگر است و همه این‏ها را به‏نام دین و عبادت خداوند مرتکب مى‏شوند. این چنین اشخاصى خواه یهودى، خواه مسیحى و یا مسلمان، خود را با این عمل در رأس منکران پیامبر الهى قرار داده و با عنوان پاسدارى از شکل مکتب، هدف مکتب خود را فراموش و آن را مورد حمله و هجوم قرار مى‏دهند.

نکته قابل تأمّل دیگر آن که، دین‏سازى و مذهب‏سازى در درون ادیان ابراهیمى، امرى بدیهى و یکى از خطرات بالقوه به شمار مى‏آید. از این‏رو، به‏نظر مى‏رسد صهیونیسم به عنوان یک سازمان سیاسى با تمسّک به آیاتى وابسته از کتاب مقدس (تورات) و عدم تطبیق و تفسیر آن با کمک از آیات مستقل در توارت، به عمد و یا غیرعمد، دچار یک خطاى بزرگ در تحلیل خود نسبت به دستورات الهى شده است و نتیجه این تحلیل نابجا و نادرست نه تنها موجب چند دهه خونریزى و دشمنى شده، بلکه زمینه‏هاى نزدیکى و گفتمان را در هاله‏اى از ابهام قرار داده است. ما صهیونیسم را یک مفهوم چهاروجهى مى‏دانیم. یعنى صهیونیسم مذهبى، صهیونیسم سیاسى، صهیونیسم فرهنگى و صهیونیسم اقتصادى.

دشمنان ادیان ابراهیمى عمدتاً براى دین‏سازى و بدعت‏گذارى در دین و تشکیک در عقاید عامه مردم و پاشیدن تخم نفرت و بذر خشونت میان پیروان ادیان، از افراطیون یا تفریطیون به عنوان ابزار استفاده نموده و مى‏نمایند. در مکتب یهودیت تندروهایى بوده و هستند که مى‏پندارند خدا تنها و تنها متعلق به نژاد بنى‏اسراییل است و نژاد بنى‏اسراییل تماماً یهودى هستند و این یهودیان، چه گناهکار و چه نیکوکار و عادل، همه و همه با کمى تأخیر و تعلل بالاخره در مقام رضوان الهى و در بهشت برین جاى دارند. آنان مى‏گویند: مناسب است دیگران را خارج از نژاد خود پاکسازى نماییم و در صورت قدرت علاوه بر لعن و نفرین، آنان را از دم تیغ بگذرانیم و سرزمین نیل تا فرات را در اختیار خود بگیریم.  لازم به ذکر است این افراد افراطى در جامعه یهودى نه تنها از جایگاهى برخوردار نیستند، بلکه مطرودند، به گونه‏اى که سازمان صهیونیسم از سال 1897 تا سال 1914 در مجموع تنها توانست پنج هزار عضو را جذب نماید. دین مبین اسلام نیز همواره از وجود این‏گونه افراد در عذاب و ناراحتى بوده است؛ گروه‏هاى تندرو افراطى با عنوان اسلام و نام‏هایى همچون طالبان و القاعده، که هادى آن‏ها مستقیم یا غیرمستقیم افراد بى‏دین و طرفداران مکتب اصالت سود بودند، از جمله این افرادند.

از آنچه گفته شد نتیجه گرفته مى‏شد که پیش نیاز هر نوع گفتمان میان اصحاب سه دین، رعایت تفسیر درست و برداشت مناسب با رسالت انبیاى الهى است. هر کس موسى را جهانى نداند و صرفاً او را مختص چند میلیون انسان بداند، ستمى بزرگ به ساحت آن نبى گرامى خداوند یکتا روا داشته است.

در هر صورت، صهیونیسم مى‏کوشد به جهانیان القا کند که هر یهودى صهیونیست است و صهیونیسم نماینده یهودیان عالم مى‏باشد.