نمایش صفحات

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم. الحمدللّه‏ ربّ العالمین. بزرگواران اهل علم، برادران و خواهرانم سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.

در آغاز مى‏خواهم خواهش کنم که گفتارم مقارن با ترجمه نباشد، زیرا بر اهل علم و اهل قرآن واجب است زبان عربى را یاد گرفته، به صورت درست بفهمند و به همین جهت من نیز با زبان عربى فصیح سخن مى‏گویم و اهل علم نیز باید مطالب را دریافت کنند. همچنین درخواست مى‏کنم که توجه خود را به مطالبى که تقدیم مى‏دارم معطوف فرمائید زیرا آنچه به محضرتان تقدیم مى‏دارم مطالبى است که آن را از عالمان و نظامیان یهودى در داخل زندان اسرائیل در مدت 15 سالى که در چنگال صهیونیست‏ها بودم، شنیده‏ام و مطالبى است که بین اینجانب و آنها رد و بدل شده است؛ بدین‏رو نکته‏اى که سخنم را با آن آغاز مى‏کنم تعبیرى است که یهودیان به زبان جارى کرده‏اند نه تعبیر یک مسلمان است و نه سخن قرآن کریم!

یهودى‏خواه عالمان و خواه مأموران حکومتى آنها تعبیرى به کار مى‏بردند مبنى بر «الحرب الفاصلة معکم = جنگ جدایى‏افکن و آشتى‏ناپذیر ما با شما» من از آنها مى‏پرسیدم: چرا شما چنین مى‏گویید؟ آنان در پاسخ با همان تعابیرى که برادرم دکتر لاریجانى هم‏اکنون در سخنرانى خود بازگو نمود، چنین مى‏گفتند، زیرا:

اوّلاً: عقیده شما، عقیده‏اى است عقلانى، عقیده‏اى است منطقى؛ بدین‏رو ممکن است به دیگران و حتى به غیرمسلمانان نیز منتقل شود. این عقیده قلب‏ها را قبل از گوش‏ها مخاطب قرار مى‏دهد.

ثانیا: شما به استوانه‏ها و مطالب بزرگى استناد مى‏جویید و به رموز مهمى تکیه مى‏کنید؛ شما هماره در طول 1400 سال گذشته بر امام حسین علیه‏السلام گریسته‏اید و از او فلسفه «شهادت و جهاد» را آموخته‏اید؛ همچنان که از امام على علیه‏السلام، معناى «عدالت» را گرفته‏اید و از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آموزه «رحمت» را فرا گرفته‏اید و این معانى و مبانى و رموز اکنون نزد شما وجود دارد. [و ما باید بگوئیم این‏ها گنجینه‏هایى است که هرگز بر روى این کره خاکى از بین نمى‏رود.] بنابراین شما ثروتمندترین ملت روى زمین و غنى‏ترین مردمان هستید!

اکنون اگر این عقیده و این مبانى با قدرت و توان مادى و معنوى یعنى با وحدت صفوف و قدرت اسلحه جمع شود؛ (همان‏گونه که وزیر مالى کنونى دولت نتانیاهو که خود دو دوره قبل نخست‏وزیر رژیم صهیونیستى بوده نیز به صراحت آشکارا در سال جارى اعلام کرد و من آن را شنیدم و چه بسا دیگران نیز شنیده باشند). او نیز گفت: سخت‏ترین دشمن و نخستین دشمن ما ایران و مقاومت اسلامى است و این تعابیر، مصداق سخن خداوند عزوجل است که ما آن را در کتاب الهى «قرآن» چنین مى‏یابیم: «لتجدنَّ اشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا».[1]  آنان حتى نام قرآن را نیز هتک حرمت مى‏کنند و خود مى‏دانند و ما نیز مى‏دانیم که آنان سخت‏ترین دشمنان ما هستند بدین‏معنا که آنان به شدت هرچه تمام‏تر با ما دشمنى مى‏ورزند. براین اساس توان و قدرت ما در برابر آنان بر دوگونه است:

1 ـ قدرت و توان مادى مشتمل بر قدرت مالى و توان نظامى و همه آنچه که خداوند به آن اشاره فرموده است: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون‏به عدواللّه‏ و عدوکم».[2]

2 ـ قدرت معنوى که همان وحدت بین مسلمانان است؛ در اینجا باید بگویم که نخست وحدت باید میان شیعیان تحقق یابد تا آنها قوى شوند. سپس باید میان برادران اهل‏سنت نیز وحدت برقرار شود تا آنان نیز قدرتمند گردند آنگاه باید میان اهل‏سنت و شیعیان با یکدیگر وحدت به وجود آید که در این صورت مسلمانان قدرتى را پدید خواهند آورد که قابل شکستن و قابل استیلا نیست.

این گفتار آن یهودیان بود. اما با کمال تأسف چه بسا افرادی که من نمى‏خواهم از آنان نام ببرم و در میان آنها برخى یا بسیارى از عالمان دینى جهان اسلام، این حقایق را نمى‏فهمند و ارزش و  قدر و منزلت این جمهورى اسلامى که اکنون ما در آن هستیم و ارزش این ولایتى که بر ما سایه افکنده و ما در ظل آن به سر مى‏بریم و ارزش امام راحل رضوان‏اللّه‏ تعالى علیه و ارزش ولى‏امر مسلمین را که خداوند بقا و تداوم سایه وجودش بر مسلمانان را مستدام بفرماید، نمى‏دانند! آرى ما ارزش این‏ها را نمى‏دانیم و چه بسا برخى از آنان، چون در سایه این آفتاب و در نزدیکى این بهشت به سر مى‏برند قدر آن را نمى‏دانند!! در مقابل و به دور از آنها نیز افرادى وجود دارند که ارزش و منزلت این نعمت‏ها را به خوبى مى‏شناسند.

بنابراین من مى‏خواهم در آستانه سالگشت ولادت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و در حالى که در گرامى‏داشت مسجد گفت‏وگو مى‏کنیم، سخنى بگویم که چه بسا کسى آن را بدین‏گونه بیان نکرده است و آن این است که: بیت‏اللّه‏ الحرام از هر خانه‏اى نزد خداوند متعال عزیزتر است، تنها خانه‏اى است که خداوند در قرآن، دو بار آن را به خود نسبت داده و به تطهیر آن امر نموده؛ یک بار حضرت ابراهیم علیه‏السلام را مخاطب قرار داده «و طهّر بیتى»[3] و بار دیگر به حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسلام با هم خطاب نموده است: «و طهّرا بیتى»[4] در حالى که همه‏خانه‏ها از آنِ خداست و از مساجد الهى نیز 19 بار در قرآن نام برده شده است، ولى از آن میان، تنها بیت‏اللّه‏ الحرام را دو بار به خود منتسب ساخته است.

اکنون اگر در مورد ولادت امیرمؤمنان علیه‏السلام در درون کعبه تأمل کنیم، مى‏توانیم حقیقت خانه خدا را دریابیم؛ خداوند عزوجل آنگاه که ما را در نماز به رو کردن به سوى خانه‏اش فرمان مى‏دهد، همانا اراده نفرموده که ما به سوى سنگ‏هاى آن خانه رو کنیم زیرا سنگ‏هاى آن خانه همانند سنگ‏هاى دیگرى است که ارزش چندانى ندارد؛ بلکه ما را از آن جهت به روى آوردن به آن خانه فرا خوانده است که در آن معنا، قداست و محتوایى بلندى قرار دارد؛ امام على علیه‏السلامآنگاه که در آن خانه ولادت یافت یا خداوند اراده فرمود که بعدا در آن خانه ولادت یابد تا به مردم بگوید یعنى پس از ولادت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مکه و نزول وحى بر او، خداوند در حقیقت اراده فرموده به مردمان چنین بگوید: هنگامى که خواستید در نمازهایتان به آن خانه رو کنید، به خانه حقیقى توجه کنید! خانه حقیقى همان کعبه خداوند عزوجل است که در رسول اللّه‏ و امام على علیهماالسلامتمثّل یافته است و ما مى‏دانیم که اگر کسى رو به سوى کعبه بایستد و نماز بگزارد اگر از ولایت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امام على علیه‏السلام را برخوردار نباشد، نمازش ارزشى ندارد. این معنا و حقیقت با توجه به حدیث قدسى مشهور، بیشتر دریافت مى‏گردد که فرمود: «لایسعنى ارضى و لاسمائى ولکن یسعنى قلب عبدى المؤمن». «آسمان و زمین نمى‏تواند مرا در خود جاى دهد ولى قلب بنده مؤمنم مرا در خود جاى مى‏دهد».

آرى قلب مؤمن مى‏تواند مولى را در خود جاى دهد ولى آسمان‏ها و زمین‏ها نمى‏توانند مولى را در درون خود فرا بگیرند و راستى چه قلبى بیشتر از امام على علیه‏السلام ایمان به خدا و رسول او را در خود جاى داده بود؟ مگر پیامبر به او نفرمود: «یا على! لایعرف اللّه‏ الا انا و انت ولایعرفنى الا اللّه‏ و انت ولایعرفک الا اللّه‏ و أنا. مرا نمى‏شناسد و هیچ کس جز خداوند و من، تو را نمى‏شناسند».

در اینجاست که ما وقتى به دشمن توجه مى‏کنیم مى‏بینیم او این معانى و رموز را [در مورد امام على علیه‏السلام]  دریافته است ولى باید گفت با کمال تأسف برخى از عالمان مسلمان این نکته را درنیافته‏اند بدین‏معنا که به حقیقت آن نایل نگشته‏اند.

اما در باره رمز و مبناى دیگر یعنى امام حسین علیه‏السلام یعنى همان کسى که اسلام را زنده نموده است. نزد ما روایات بسیارى وجود دارد که در مورد زیارت ابى‏عبداللّه‏الحسین علیه‏السلام آمده است: «من زار الحسین عارفا بحقه کتب له عنداللّه‏ اجر سبعین حجة مبرورات مشکورات». «هر کس امام‏حسین علیه‏السلام را در حالى که حق او را مى‏شناسد، زیارت کند براى او نزد خداوند پاداش هفتاد حج مقبول و پذیرفته شده خواهد بود».

با پوزش از محضر علما و اسطوانه‏هاى دانش! در اینجا داستان مشهورى است که مایلم آن را بازگو کنم. که یکى از علما پس از دیدن روایت فوق در مضمون آن دچار تردید شد که آیا ممکن است زیارت امام حسین علیه‏السلام هفتاد برابر زیارت خانه خدا پاداش داشته باشد؟ در میان راه به عالم فرهیخته‏اى برخورد کرد و به او گفت: من از دریافت معناى این روایت فرو مانده‏ام! آن دانشمند فرهیخته به او گفت: قبل از پاسخ این داستان را بشنو؛ روزى پادشاهى که براى صید به صحرا رفته بود، پس از گذشت دو روز یا بیشتر که به شدت خسته، گرسنه و تشنه شده بود، به خیمه‏اى رسید در آن خیمه پیرزنى را یافت، ابتدا از او نوشیدنى خواست و وقتى سیرآب شد، اظهار گرسنگى نمود. پیرزن به او گفت در خیمه جز گوسفندى که فرزندم به دلیل ناتوانى جسمیش او را به چرا نبرده، طعامى ندارم؛ اکنون کارد را برگیر و آن را ذبح کن و از آن بخور! پادشاه گوسفند را سر برید ولى بدان‏جهت که بسیار خسته بود، فقط قلب آن گوسفند را که به سرعت آماده مى‏شد، خورد و خوابید. شبانگاه فرزند پیرزن از چرا بازگشت و گوسفندان را به آغل برد و نزد مادر آمد. مادر جریان را براى او باز گفت. پسر جوان نگاهى به گوسفند انداخت و دید تنها قلب آن خورده شده است. لذا صبحگاهان که براى نماز صبح برخاست.

(همان‏گونه که سخنران پیشین جناب آقاى لاریجانى فرمود، من نیز مى‏خواهم به اهمیت نقش علما در اقامه نماز صبح اشاره کنم و با کمال معذرت نکته‏اى را بیفزایم و بگویم که براى طالبان علوم دینى فقط اقامه نماز صبح کافى نیست بلکه برآنان لازم است نماز شب را اقامه نمایند برآنان لازم است که با این کار، چراغى باشند که مردم به وسیله آنها هدایت شوند؛ زیرا اگر یک طلبه، نماز شب را اقامه ننماید و در ابتداى طلوع فجر نماز صبح را با مردمان برپا ندارد و بر اقامه نماز و رفتن به مسجدش مداومت نورزد، نمى‏دانم از علوم دینى چه طرفى بسته است و چه به دست آورده است؟!)

بهرحال پسر جوان براى اقامه نماز صبح برخاست و براى تهیه غذاى میهمان، چندین گوسفند را سربرید و دل آنها را بیرون آورده، براى پذیرایى از میهمان آماده نمود. داخل پرانتز بگویم (این شخص از نژاد عرب بود که همه چیز خود را براى میهمان آماده مى‏کند؛ البته عرب گاه همه‏چیز خود را براى پذیرایى میهمان آماده مى‏کند ولى چه بسا براى کسب وجاهت و اعتبار نه براى خداوند که ارزشى ندارد بلکه باید اطعام فقط براى خداوند باشد).

پسر جوان به انتظار نشست تا میهمان از خواب برخاست؛ پس غذایى را که از دل گوسفندان تهیه شده بود، به میان آورد. میهمان ناشناخته به او گفت: چه کرده‏اى؟ گفت گوسفندانم را سر بریدم تا غذاى مطبوع تو را فراهم کنم! میهمان گفت: چنین نیست من از گوشت گوسفندان نیز استفاده مى‏کنم، دیروز به خاطر خستگى فراوان، فقط از دل گوسفند استفاده کردم! سپس در موقع خداحافظى به او نشانى خود را داد و گفت: هرگاه توانستى بدان شهر که من برآن حکم می رانم بیا و این نشان را با خود بیاور تا پاداش کار تو را ادا کنم.

پس از گذشت مدتى جوان چوپان بدان شهر رفت و علامت را ارائه کرد. او را به نزد پادشاه آوردند! پادشاه پس از بازگو کردن داستان، از اطرافیان پرسید: پاداش کسى که همه هستى و دارایى خود را براى پذیرایى از من که خسته و گرسنه بودم، تقدیم کرده بدون آن که بداند من پادشاه هستم، چیست؟ هرکدام پیشنهادى ارایه نمودند؛ برخى گفتند: او را استخدام کن یا واگذارى مناصبى همچون ریاست خدمتگذاران، سرآشپزى و حتى وزارت و مشاورت را مطرح کردند! پادشاه به آنان گفت: انصاف را در حق او رعایت نکردید! گفتند: به نظر شما انصاف در مورد او چیست؟ پادشاه گفت: انصاف آن است که او را پادشاه مملکت قرار دهیم زیرا او سبب احیاى پادشاه شده است.

پس از نقل داستان فوق، دانشمند فرهیخته به او فرمود: آیا مى‏توان پذیرفت که پادشاهى، چوپانى را که تعدادى از گوسفندان خود را براى او قربانى نموده تا او زنده بماند، به واگذارى منصب پادشاهى پاداش دهد ولى امام حسین علیه‏السلام که دین جد خود را مخاطب قرار داده فرمود: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلى فیا سیوف خذینى و اشربى من دمى یا کربلا». «اگر دین جدم حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جز با شهادت من برپا نمى‏ماند پس اى شمشیرها مرا بگیرید و اى زمین کربلا از خون من سیراب شو!».

و در مقام عمل نیز خانواده، فرزندان، اهل‏بیت و یاران خود و هر آنچه در اختیار داشت به پیشگاه الهى تقدیم کرد تا اسلام زنده بماند، مستحق آن نیست که اگر مردم به زیارتش نایل شوند، پاداشى برابر هفتاد حج مقبول دریافت کنند؟ براستى آیا اگر امام حسین علیه‏السلام نبود، بیت‏اللّه‏ باقى مانده بود؟ اگر امام حسین علیه‏السلامنبود، هم‏اکنون اسلام باقى بود؟ نماز و روزه باقى مانده بود؟ نه هرگز! بدینسان در حقیقت، قلب امام حسین علیه‏السلام، قبله‏اى است که باید بدان‏رو کرد.

اکنون سخن را به مساجد متوجه سازیم؛ حقیقت مساجد را باید شناخت و اینجاست که باید به نقش و جایگاه عالمان دینى پرداخت. عالم دینى ـ با کمال معذرت از روى تجربه مى‏گویم ـ همان کسى است که افراد را تربیت مى‏کند. وقتى مى‏گویند: فلان فرد از فلان مسجد بیرون آمده است، چه کسى او را در مسجد تربیت نموده است؟ روشن است امام جماعت و عالم دینى آن مسجد و گرنه سنگ‏ها و دیوارهاى مسجد که کسى را تربیت نمى‏کند؛ این عالم دینى است که افراد را تربیت مى‏کند، زیرا مردم از عالمان دینى پیروى مى‏کنند و به همین جهت بر عالمان دینى لازم است که قبل از آن که دیگران را آموزش دهند و بگویند: این کارها را انجام دهید! خود به انجام آن کارهاى نیک بپردازند. قبل از آن که به دیگران بگویند: نماز بخوانید! خود باید نماز بگزارند قبل از آن که به دیگران توصیه کنند، با برادران خود خوب باشید و کمکشان کنید، خود با برادرانشان چنین باشند. آرى عالمان دینى باید الگو باشند البته نه در گفتار بلکه در عمل! براستى آیا در قرآن هیچ آیه‏اى را خوانده‏اید که به شما فرمان دهد که فقط به مردم بگویید؟ خیر! ولى در قرآن و خطاب الهى مى‏بینیم که خداوند مى‏فرماید: «و قل اعملوا فسیرى اللّه‏ عملکم و رسوله».[5] «بگو پس عمل کنید بزودى خداوند و رسول او عمل شما را مى‏بینند».

بنابراین عالم دینى باید الگوى عملى باشد نه فردى که فقط سخن مى‏گوید، تدریس مى‏کند؛ اگر فردى خودش بنشیند ولى به مردم بگوید: شما بروید! براستى آیا مردم خواهند رفت؟ و به همین جهت امام راحل قدس‏سره در خانه‏اى ساده و بى‏آلایش مسکن گزید و از زندگى در قصرها سرباز زد آرى چگونه در حالى که برخى از مردم در تهران و جاهاى دیگر، وضع معیشتى مناسبى نداشتند به آنجاها برود؟ این نوع نگرش و عمل، سخن امام على علیه‏السلام را به خاطر مى‏آورد که فرمود: «الا و ان لکل مأموم اماما یقتدى به و یستضى بنور علمه الا و ان امامکم قد اکتفى من دیناه بطمریه و من طعمه بقرصیه الا و انکم لاتقدرون على ذلک ولکن اعینونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد». «آگاه باش که براى هر پیروى، پیشوایى وجود دارد که باید به او اقتدا نموده، از نور دانش او، روشنى جوید؛ بدان که امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفاء نموده است بدانید که شما توانایى آن را ندارید که چنین باشید ولى مرا با ورع، تلاش، عفت و پاکى و پیمودن راه صحیح یارى دهید».

آن حضرت ضعف مردم را مى‏دانست که ما نمى‏توانیم به گرده‏اى از نان جوین و پوشاکى ساده اکتفا کنیم لذا ما را به ورع و کوشش و عفت فرا خواند! مسأله همین جاست. اینجاست که عالِم دینى باید الگوى عملى باشد براین اساس مایلم نکاتى را در محضرتان مطرح سازم:

1 ـ در تجربه‏اى که در مدت 15 سال زندان به دست آورده‏ام. (نمى‏خواهم مبالغه کنم) تجربه من نشان مى‏دهد که اگر انسان به وظیفه خود عمل کند و آنچه خداوند به او فرمان داده، عمل نماید، مى‏تواند حتى در دشمنان خود نیز تغییر ایجاد کند و عقیده و حالت دشمن خود را نیز دگرگون سازد و مسایل را برایش تبیین کند تا چه رسد به خانواده، آشنایان، فرزندان و جوانان خودمان!

یکى از نظامیان جوان دشمن صهیونیستى که به زندان منتقل شده بود و من او را در زندان دیدم، از او پرسیدم: در مورد من چه فکر مى‏کنى؟ حتما فکر مى‏کنى من فردى تروریست هستم که در حال جنگ علیه شما یهودیان هستم و علیه شما فعالیت مى‏کنم؟ گفت: آرى چنین مى‏اندیشم! ولى او پس از گفت‏وگو، روش خود را در برخورد با من تغییر داد و در آن گفت‏وگوها از او پرسیدم: چرا در مورد ما چنین فکر مى‏کنى؟ گفت به خاطر آن که تو مى‏خواهى یهودیان را بکشى و علیه آن‏ها فعالیت مى‏کنى و جرایمى را در این مورد مرتکب شده‏اى! به او گفتم: هرگز از خود پرسیده‏اى چرا من به این اقدامات علیه شما دست مى‏زنم؟ آیا شما چنین کارهاى ناروایى را انجام نداده‏اید و یک‏یک برایش کارهایشان
را برشمردم.

او سر به زیر انداخت و پس از مدتى کار به جایى رسید که مشکلات خود را با من در میان مى‏گذاشت و مسائل خاص خود حتى در مورد نکاتى که بین او و پدرش، مادرش، دوستانش و با دیگران رد و بدل شده بود، با من مشورت مى‏کرد و بدین صورت راه گفت‏وگو بین من و او هموار گردید و در روز 15 ایلول که یهودیان در آن روز به مدت 15 ساعت روزه مى‏گیرند و آن را روز مغفرت مى‏نامند به هنگام غروب که مصادف با شب جمعه بود با او به گفت‏وگویى طولانى به مدت 4 ساعت پرداختم که پس از آن به جوانى خدمتگذار براى زندانیان در بند بدل شد و چون دیدم جز با پذیرفتن اسلام نمى‏توان او را حفظ نمود، پس از گفت‏وگوى بسیار با لحنى حاکى از دوستى به او گفتم: تو یهودى هستى و متأسفانه گرچه با من نیکى نمودى ولى سرانجام تو آتش جهنم است و من نیز نمى‏توانم در درگاه الهى کارى کنم و شهادت دهم تو با زندانیان نیکو سلوک مى‏کردى مگر آن که به دین حق روى آورى؟ او پرسید: من چگونه از آتش جهنم نجات مى‏یابم؟ من به او گفتم: پس از ایمان به خداوند بزرگ، باید به همه انبیا و پیامبران الهى ایمان بیاورى! و به تدریج کار را به جایى رساندم که شهادتین را به او ارایه نمودم، او ترجمه آنها را به زبان عبرى گفت و مسلمان شد و بعدها به صراحت گفت: «اشهد ان لا اله الا اللّه‏ و اشهد انّ محمدا رسول اللّه‏».

بنابراین اگر کسى مى‏تواند دین یک یهودى را تغییر دهد، بدون شک مى‏تواند در یک مسلمان نیز تغییر به وجود آورد و این همان نقش شما عالمان دینى است که باید الگوى مردمان باشید، به آنان آموزش دهید به گونه‏اى که همچون قبله‏اى باشید که مردم به آن‏رو مى‏کنند و همان‏طور که سخنران پیشین گفت: همه آموزه‏هاى اسلام را به مردم ارایه کنید،
همه ابعاد اسلام را به جوانان آموزش دهید.

عالِم دینى باید بداند چگونه در مورد آموزش دادن جوانان، هزینه نماید، زیرا اگر توجه به جوانان را فروگذارد، آنان به مکان‏هاى دیگرى رو مى‏کنند و غرب و شرق نیز درب همه چیز از لذت‏ها و مسایل دیگر را به روى آنها گشوده‏اند؛ این نقش شما عالِمان دینى است که به تعلیم و تربیت جوانان، توجه ویژه داشته باشید؛ بنابراین من در پایان بر چند مطلب تأکید مى‏کنم:

نخست آن که جایگاه نقش و عالم دینى در مساجد باید عزیز و گرامى داشته شود همچنان که وى باید نقش اساسى خود در مسجد را به صورت کامل‏ترى ایفا نماید و باید رقابت آشکارى براى حفظ وحدت و عدم تفرقه در مساجد وجود داشته باشد. هر تفرقه‏اى که میان مسلمانان به وجود آمده و حتى هرگونه انشعابى که در میان یک مذهب پدید آمده و اصلاً پیدایش مذاهب متعدده همه از سخنان یک عالم دینى ریشه گرفته که بدون دانش لازم سخن گفته است و به آنجا منجر شده است چه بسا کلمه‏اى که به انجام برخى از اعمال یا ایجاد فتنه‏اى انجامیده در فضاى بزرگترى منتشر شده است همان‏گونه که دامنه آتش، به اطرافش گسترش مى‏یابد، بدین‏رو عالِم باید مسؤولیت اساسى خود را بر دوش گیرد.

دوم آن که جوانان ما، اولاد ما هستند و در این راستا عالم دینى باید نخست از خانه خود شروع کند، سپس همه جوانان را مورد توجه قرار دهد. همان‏گونه که مقاومت اسلامى که اکنون در برابر اسرائیل صف‏آرایى کرده، جوانان را به خود جذب نموده است و هم‏اکنون مردم از مقاومت درخواست مى‏کنند که آنان را در مبارزه علیه دشمن مشارکت دهند. بدینسان ما باید آگاه باشیم و ویژگى نسل‏ها را بشناسیم و در همه عرصه‏ها به آن توجه کنیم. خداوند ما را در لبنان به یارى دینش موفق گرداند و ما را توفیق دهد که الگو باشیم و ما نیز آمادگى داریم که چنین باشیم.

در پایان خدمت همه و عزیز خودمان مفتى فلسطین مى‏گویم که مسأله فلسطین مسؤولیت و امانتى است بر دوش ما تا ان‏شاءاللّه‏ از دست صهیونیست‏ها آزاد گردد.

از سوى خود و از سوى رهبر مقاومت سید حسن نصراللّه‏ و از سوى همه جهادگران مقاومت اسلامى و خانواده‏هاى آنان و خانواده شهدا و آزادگان و جانبازان مقاومت به شما سلام رسانده و درود مى‏فرستم.

          والسلام علیکم و رحمه‏اللّه‏ و برکاته.

 

 

 



[1] . مائده /  82 .

[2] . انفال  / 60 .

[3] .  حج  /  26 .

[4] .  بقره /  125 .

[5] . توبه  /  105 .