بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمدللّه ربّ العالمین. بزرگواران اهل علم، برادران و خواهرانم سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.
در آغاز مىخواهم خواهش کنم که گفتارم مقارن با ترجمه نباشد، زیرا بر اهل علم و اهل قرآن واجب است زبان عربى را یاد گرفته، به صورت درست بفهمند و به همین جهت من نیز با زبان عربى فصیح سخن مىگویم و اهل علم نیز باید مطالب را دریافت کنند. همچنین درخواست مىکنم که توجه خود را به مطالبى که تقدیم مىدارم معطوف فرمائید زیرا آنچه به محضرتان تقدیم مىدارم مطالبى است که آن را از عالمان و نظامیان یهودى در داخل زندان اسرائیل در مدت 15 سالى که در چنگال صهیونیستها بودم، شنیدهام و مطالبى است که بین اینجانب و آنها رد و بدل شده است؛ بدینرو نکتهاى که سخنم را با آن آغاز مىکنم تعبیرى است که یهودیان به زبان جارى کردهاند نه تعبیر یک مسلمان است و نه سخن قرآن کریم!
یهودىخواه عالمان و خواه مأموران حکومتى آنها تعبیرى به کار مىبردند مبنى بر «الحرب الفاصلة معکم = جنگ جدایىافکن و آشتىناپذیر ما با شما» من از آنها مىپرسیدم: چرا شما چنین مىگویید؟ آنان در پاسخ با همان تعابیرى که برادرم دکتر لاریجانى هماکنون در سخنرانى خود بازگو نمود، چنین مىگفتند، زیرا:
اوّلاً: عقیده شما، عقیدهاى است عقلانى، عقیدهاى است منطقى؛ بدینرو ممکن است به دیگران و حتى به غیرمسلمانان نیز منتقل شود. این عقیده قلبها را قبل از گوشها مخاطب قرار مىدهد.
ثانیا: شما به استوانهها و مطالب بزرگى استناد مىجویید و به رموز مهمى تکیه مىکنید؛ شما هماره در طول 1400 سال گذشته بر امام حسین علیهالسلام گریستهاید و از او فلسفه «شهادت و جهاد» را آموختهاید؛ همچنان که از امام على علیهالسلام، معناى «عدالت» را گرفتهاید و از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله آموزه «رحمت» را فرا گرفتهاید و این معانى و مبانى و رموز اکنون نزد شما وجود دارد. [و ما باید بگوئیم اینها گنجینههایى است که هرگز بر روى این کره خاکى از بین نمىرود.] بنابراین شما ثروتمندترین ملت روى زمین و غنىترین مردمان هستید!
اکنون اگر این عقیده و این مبانى با قدرت و توان مادى و معنوى یعنى با وحدت صفوف و قدرت اسلحه جمع شود؛ (همانگونه که وزیر مالى کنونى دولت نتانیاهو که خود دو دوره قبل نخستوزیر رژیم صهیونیستى بوده نیز به صراحت آشکارا در سال جارى اعلام کرد و من آن را شنیدم و چه بسا دیگران نیز شنیده باشند). او نیز گفت: سختترین دشمن و نخستین دشمن ما ایران و مقاومت اسلامى است و این تعابیر، مصداق سخن خداوند عزوجل است که ما آن را در کتاب الهى «قرآن» چنین مىیابیم: «لتجدنَّ اشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا».[1] آنان حتى نام قرآن را نیز هتک حرمت مىکنند و خود مىدانند و ما نیز مىدانیم که آنان سختترین دشمنان ما هستند بدینمعنا که آنان به شدت هرچه تمامتر با ما دشمنى مىورزند. براین اساس توان و قدرت ما در برابر آنان بر دوگونه است:
1 ـ قدرت و توان مادى مشتمل بر قدرت مالى و توان نظامى و همه آنچه که خداوند به آن اشاره فرموده است: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبونبه عدواللّه و عدوکم».[2]
2 ـ قدرت معنوى که همان وحدت بین مسلمانان است؛ در اینجا باید بگویم که نخست وحدت باید میان شیعیان تحقق یابد تا آنها قوى شوند. سپس باید میان برادران اهلسنت نیز وحدت برقرار شود تا آنان نیز قدرتمند گردند آنگاه باید میان اهلسنت و شیعیان با یکدیگر وحدت به وجود آید که در این صورت مسلمانان قدرتى را پدید خواهند آورد که قابل شکستن و قابل استیلا نیست.
این گفتار آن یهودیان بود. اما با کمال تأسف چه بسا افرادی که من نمىخواهم از آنان نام ببرم و در میان آنها برخى یا بسیارى از عالمان دینى جهان اسلام، این حقایق را نمىفهمند و ارزش و قدر و منزلت این جمهورى اسلامى که اکنون ما در آن هستیم و ارزش این ولایتى که بر ما سایه افکنده و ما در ظل آن به سر مىبریم و ارزش امام راحل رضواناللّه تعالى علیه و ارزش ولىامر مسلمین را که خداوند بقا و تداوم سایه وجودش بر مسلمانان را مستدام بفرماید، نمىدانند! آرى ما ارزش اینها را نمىدانیم و چه بسا برخى از آنان، چون در سایه این آفتاب و در نزدیکى این بهشت به سر مىبرند قدر آن را نمىدانند!! در مقابل و به دور از آنها نیز افرادى وجود دارند که ارزش و منزلت این نعمتها را به خوبى مىشناسند.
بنابراین من مىخواهم در آستانه سالگشت ولادت امیرالمؤمنین علیهالسلام و در حالى که در گرامىداشت مسجد گفتوگو مىکنیم، سخنى بگویم که چه بسا کسى آن را بدینگونه بیان نکرده است و آن این است که: بیتاللّه الحرام از هر خانهاى نزد خداوند متعال عزیزتر است، تنها خانهاى است که خداوند در قرآن، دو بار آن را به خود نسبت داده و به تطهیر آن امر نموده؛ یک بار حضرت ابراهیم علیهالسلام را مخاطب قرار داده «و طهّر بیتى»[3] و بار دیگر به حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهماالسلام با هم خطاب نموده است: «و طهّرا بیتى»[4] در حالى که همهخانهها از آنِ خداست و از مساجد الهى نیز 19 بار در قرآن نام برده شده است، ولى از آن میان، تنها بیتاللّه الحرام را دو بار به خود منتسب ساخته است.
اکنون اگر در مورد ولادت امیرمؤمنان علیهالسلام در درون کعبه تأمل کنیم، مىتوانیم حقیقت خانه خدا را دریابیم؛ خداوند عزوجل آنگاه که ما را در نماز به رو کردن به سوى خانهاش فرمان مىدهد، همانا اراده نفرموده که ما به سوى سنگهاى آن خانه رو کنیم زیرا سنگهاى آن خانه همانند سنگهاى دیگرى است که ارزش چندانى ندارد؛ بلکه ما را از آن جهت به روى آوردن به آن خانه فرا خوانده است که در آن معنا، قداست و محتوایى بلندى قرار دارد؛ امام على علیهالسلامآنگاه که در آن خانه ولادت یافت یا خداوند اراده فرمود که بعدا در آن خانه ولادت یابد تا به مردم بگوید یعنى پس از ولادت پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مکه و نزول وحى بر او، خداوند در حقیقت اراده فرموده به مردمان چنین بگوید: هنگامى که خواستید در نمازهایتان به آن خانه رو کنید، به خانه حقیقى توجه کنید! خانه حقیقى همان کعبه خداوند عزوجل است که در رسول اللّه و امام على علیهماالسلامتمثّل یافته است و ما مىدانیم که اگر کسى رو به سوى کعبه بایستد و نماز بگزارد اگر از ولایت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و امام على علیهالسلام را برخوردار نباشد، نمازش ارزشى ندارد. این معنا و حقیقت با توجه به حدیث قدسى مشهور، بیشتر دریافت مىگردد که فرمود: «لایسعنى ارضى و لاسمائى ولکن یسعنى قلب عبدى المؤمن». «آسمان و زمین نمىتواند مرا در خود جاى دهد ولى قلب بنده مؤمنم مرا در خود جاى مىدهد».
آرى قلب مؤمن مىتواند مولى را در خود جاى دهد ولى آسمانها و زمینها نمىتوانند مولى را در درون خود فرا بگیرند و راستى چه قلبى بیشتر از امام على علیهالسلام ایمان به خدا و رسول او را در خود جاى داده بود؟ مگر پیامبر به او نفرمود: «یا على! لایعرف اللّه الا انا و انت ولایعرفنى الا اللّه و انت ولایعرفک الا اللّه و أنا. مرا نمىشناسد و هیچ کس جز خداوند و من، تو را نمىشناسند».
در اینجاست که ما وقتى به دشمن توجه مىکنیم مىبینیم او این معانى و رموز را [در مورد امام على علیهالسلام] دریافته است ولى باید گفت با کمال تأسف برخى از عالمان مسلمان این نکته را درنیافتهاند بدینمعنا که به حقیقت آن نایل نگشتهاند.
اما در باره رمز و مبناى دیگر یعنى امام حسین علیهالسلام یعنى همان کسى که اسلام را زنده نموده است. نزد ما روایات بسیارى وجود دارد که در مورد زیارت ابىعبداللّهالحسین علیهالسلام آمده است: «من زار الحسین عارفا بحقه کتب له عنداللّه اجر سبعین حجة مبرورات مشکورات». «هر کس امامحسین علیهالسلام را در حالى که حق او را مىشناسد، زیارت کند براى او نزد خداوند پاداش هفتاد حج مقبول و پذیرفته شده خواهد بود».
با پوزش از محضر علما و اسطوانههاى دانش! در اینجا داستان مشهورى است که مایلم آن را بازگو کنم. که یکى از علما پس از دیدن روایت فوق در مضمون آن دچار تردید شد که آیا ممکن است زیارت امام حسین علیهالسلام هفتاد برابر زیارت خانه خدا پاداش داشته باشد؟ در میان راه به عالم فرهیختهاى برخورد کرد و به او گفت: من از دریافت معناى این روایت فرو ماندهام! آن دانشمند فرهیخته به او گفت: قبل از پاسخ این داستان را بشنو؛ روزى پادشاهى که براى صید به صحرا رفته بود، پس از گذشت دو روز یا بیشتر که به شدت خسته، گرسنه و تشنه شده بود، به خیمهاى رسید در آن خیمه پیرزنى را یافت، ابتدا از او نوشیدنى خواست و وقتى سیرآب شد، اظهار گرسنگى نمود. پیرزن به او گفت در خیمه جز گوسفندى که فرزندم به دلیل ناتوانى جسمیش او را به چرا نبرده، طعامى ندارم؛ اکنون کارد را برگیر و آن را ذبح کن و از آن بخور! پادشاه گوسفند را سر برید ولى بدانجهت که بسیار خسته بود، فقط قلب آن گوسفند را که به سرعت آماده مىشد، خورد و خوابید. شبانگاه فرزند پیرزن از چرا بازگشت و گوسفندان را به آغل برد و نزد مادر آمد. مادر جریان را براى او باز گفت. پسر جوان نگاهى به گوسفند انداخت و دید تنها قلب آن خورده شده است. لذا صبحگاهان که براى نماز صبح برخاست.
(همانگونه که سخنران پیشین جناب آقاى لاریجانى فرمود، من نیز مىخواهم به اهمیت نقش علما در اقامه نماز صبح اشاره کنم و با کمال معذرت نکتهاى را بیفزایم و بگویم که براى طالبان علوم دینى فقط اقامه نماز صبح کافى نیست بلکه برآنان لازم است نماز شب را اقامه نمایند برآنان لازم است که با این کار، چراغى باشند که مردم به وسیله آنها هدایت شوند؛ زیرا اگر یک طلبه، نماز شب را اقامه ننماید و در ابتداى طلوع فجر نماز صبح را با مردمان برپا ندارد و بر اقامه نماز و رفتن به مسجدش مداومت نورزد، نمىدانم از علوم دینى چه طرفى بسته است و چه به دست آورده است؟!)
بهرحال پسر جوان براى اقامه نماز صبح برخاست و براى تهیه غذاى میهمان، چندین گوسفند را سربرید و دل آنها را بیرون آورده، براى پذیرایى از میهمان آماده نمود. داخل پرانتز بگویم (این شخص از نژاد عرب بود که همه چیز خود را براى میهمان آماده مىکند؛ البته عرب گاه همهچیز خود را براى پذیرایى میهمان آماده مىکند ولى چه بسا براى کسب وجاهت و اعتبار نه براى خداوند که ارزشى ندارد بلکه باید اطعام فقط براى خداوند باشد).
پسر جوان به انتظار نشست تا میهمان از خواب برخاست؛ پس غذایى را که از دل گوسفندان تهیه شده بود، به میان آورد. میهمان ناشناخته به او گفت: چه کردهاى؟ گفت گوسفندانم را سر بریدم تا غذاى مطبوع تو را فراهم کنم! میهمان گفت: چنین نیست من از گوشت گوسفندان نیز استفاده مىکنم، دیروز به خاطر خستگى فراوان، فقط از دل گوسفند استفاده کردم! سپس در موقع خداحافظى به او نشانى خود را داد و گفت: هرگاه توانستى بدان شهر که من برآن حکم می رانم بیا و این نشان را با خود بیاور تا پاداش کار تو را ادا کنم.
پس از گذشت مدتى جوان چوپان بدان شهر رفت و علامت را ارائه کرد. او را به نزد پادشاه آوردند! پادشاه پس از بازگو کردن داستان، از اطرافیان پرسید: پاداش کسى که همه هستى و دارایى خود را براى پذیرایى از من که خسته و گرسنه بودم، تقدیم کرده بدون آن که بداند من پادشاه هستم، چیست؟ هرکدام پیشنهادى ارایه نمودند؛ برخى گفتند: او را استخدام کن یا واگذارى مناصبى همچون ریاست خدمتگذاران، سرآشپزى و حتى وزارت و مشاورت را مطرح کردند! پادشاه به آنان گفت: انصاف را در حق او رعایت نکردید! گفتند: به نظر شما انصاف در مورد او چیست؟ پادشاه گفت: انصاف آن است که او را پادشاه مملکت قرار دهیم زیرا او سبب احیاى پادشاه شده است.
پس از نقل داستان فوق، دانشمند فرهیخته به او فرمود: آیا مىتوان پذیرفت که پادشاهى، چوپانى را که تعدادى از گوسفندان خود را براى او قربانى نموده تا او زنده بماند، به واگذارى منصب پادشاهى پاداش دهد ولى امام حسین علیهالسلام که دین جد خود را مخاطب قرار داده فرمود: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلى فیا سیوف خذینى و اشربى من دمى یا کربلا». «اگر دین جدم حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله جز با شهادت من برپا نمىماند پس اى شمشیرها مرا بگیرید و اى زمین کربلا از خون من سیراب شو!».
و در مقام عمل نیز خانواده، فرزندان، اهلبیت و یاران خود و هر آنچه در اختیار داشت به پیشگاه الهى تقدیم کرد تا اسلام زنده بماند، مستحق آن نیست که اگر مردم به زیارتش نایل شوند، پاداشى برابر هفتاد حج مقبول دریافت کنند؟ براستى آیا اگر امام حسین علیهالسلام نبود، بیتاللّه باقى مانده بود؟ اگر امام حسین علیهالسلامنبود، هماکنون اسلام باقى بود؟ نماز و روزه باقى مانده بود؟ نه هرگز! بدینسان در حقیقت، قلب امام حسین علیهالسلام، قبلهاى است که باید بدانرو کرد.
اکنون سخن را به مساجد متوجه سازیم؛ حقیقت مساجد را باید شناخت و اینجاست که باید به نقش و جایگاه عالمان دینى پرداخت. عالم دینى ـ با کمال معذرت از روى تجربه مىگویم ـ همان کسى است که افراد را تربیت مىکند. وقتى مىگویند: فلان فرد از فلان مسجد بیرون آمده است، چه کسى او را در مسجد تربیت نموده است؟ روشن است امام جماعت و عالم دینى آن مسجد و گرنه سنگها و دیوارهاى مسجد که کسى را تربیت نمىکند؛ این عالم دینى است که افراد را تربیت مىکند، زیرا مردم از عالمان دینى پیروى مىکنند و به همین جهت بر عالمان دینى لازم است که قبل از آن که دیگران را آموزش دهند و بگویند: این کارها را انجام دهید! خود به انجام آن کارهاى نیک بپردازند. قبل از آن که به دیگران بگویند: نماز بخوانید! خود باید نماز بگزارند قبل از آن که به دیگران توصیه کنند، با برادران خود خوب باشید و کمکشان کنید، خود با برادرانشان چنین باشند. آرى عالمان دینى باید الگو باشند البته نه در گفتار بلکه در عمل! براستى آیا در قرآن هیچ آیهاى را خواندهاید که به شما فرمان دهد که فقط به مردم بگویید؟ خیر! ولى در قرآن و خطاب الهى مىبینیم که خداوند مىفرماید: «و قل اعملوا فسیرى اللّه عملکم و رسوله».[5] «بگو پس عمل کنید بزودى خداوند و رسول او عمل شما را مىبینند».
بنابراین عالم دینى باید الگوى عملى باشد نه فردى که فقط سخن مىگوید، تدریس مىکند؛ اگر فردى خودش بنشیند ولى به مردم بگوید: شما بروید! براستى آیا مردم خواهند رفت؟ و به همین جهت امام راحل قدسسره در خانهاى ساده و بىآلایش مسکن گزید و از زندگى در قصرها سرباز زد آرى چگونه در حالى که برخى از مردم در تهران و جاهاى دیگر، وضع معیشتى مناسبى نداشتند به آنجاها برود؟ این نوع نگرش و عمل، سخن امام على علیهالسلام را به خاطر مىآورد که فرمود: «الا و ان لکل مأموم اماما یقتدى به و یستضى بنور علمه الا و ان امامکم قد اکتفى من دیناه بطمریه و من طعمه بقرصیه الا و انکم لاتقدرون على ذلک ولکن اعینونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد». «آگاه باش که براى هر پیروى، پیشوایى وجود دارد که باید به او اقتدا نموده، از نور دانش او، روشنى جوید؛ بدان که امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان اکتفاء نموده است بدانید که شما توانایى آن را ندارید که چنین باشید ولى مرا با ورع، تلاش، عفت و پاکى و پیمودن راه صحیح یارى دهید».
آن حضرت ضعف مردم را مىدانست که ما نمىتوانیم به گردهاى از نان جوین و پوشاکى ساده اکتفا کنیم لذا ما را به ورع و کوشش و عفت فرا خواند! مسأله همین جاست. اینجاست که عالِم دینى باید الگوى عملى باشد براین اساس مایلم نکاتى را در محضرتان مطرح سازم:
1 ـ در تجربهاى که در مدت 15 سال زندان به دست آوردهام. (نمىخواهم مبالغه کنم) تجربه من نشان مىدهد که اگر انسان به وظیفه خود عمل کند و آنچه خداوند به او فرمان داده، عمل نماید، مىتواند حتى در دشمنان خود نیز تغییر ایجاد کند و عقیده و حالت دشمن خود را نیز دگرگون سازد و مسایل را برایش تبیین کند تا چه رسد به خانواده، آشنایان، فرزندان و جوانان خودمان!
یکى از نظامیان جوان دشمن صهیونیستى که به زندان منتقل شده بود و من او را در زندان دیدم، از او پرسیدم: در مورد من چه فکر مىکنى؟ حتما فکر مىکنى من فردى تروریست هستم که در حال جنگ علیه شما یهودیان هستم و علیه شما فعالیت مىکنم؟ گفت: آرى چنین مىاندیشم! ولى او پس از گفتوگو، روش خود را در برخورد با من تغییر داد و در آن گفتوگوها از او پرسیدم: چرا در مورد ما چنین فکر مىکنى؟ گفت به خاطر آن که تو مىخواهى یهودیان را بکشى و علیه آنها فعالیت مىکنى و جرایمى را در این مورد مرتکب شدهاى! به او گفتم: هرگز از خود پرسیدهاى چرا من به این اقدامات علیه شما دست مىزنم؟ آیا شما چنین کارهاى ناروایى را انجام ندادهاید و یکیک برایش کارهایشان
را برشمردم.
او سر به زیر انداخت و پس از مدتى کار به جایى رسید که مشکلات خود را با من در میان مىگذاشت و مسائل خاص خود حتى در مورد نکاتى که بین او و پدرش، مادرش، دوستانش و با دیگران رد و بدل شده بود، با من مشورت مىکرد و بدین صورت راه گفتوگو بین من و او هموار گردید و در روز 15 ایلول که یهودیان در آن روز به مدت 15 ساعت روزه مىگیرند و آن را روز مغفرت مىنامند به هنگام غروب که مصادف با شب جمعه بود با او به گفتوگویى طولانى به مدت 4 ساعت پرداختم که پس از آن به جوانى خدمتگذار براى زندانیان در بند بدل شد و چون دیدم جز با پذیرفتن اسلام نمىتوان او را حفظ نمود، پس از گفتوگوى بسیار با لحنى حاکى از دوستى به او گفتم: تو یهودى هستى و متأسفانه گرچه با من نیکى نمودى ولى سرانجام تو آتش جهنم است و من نیز نمىتوانم در درگاه الهى کارى کنم و شهادت دهم تو با زندانیان نیکو سلوک مىکردى مگر آن که به دین حق روى آورى؟ او پرسید: من چگونه از آتش جهنم نجات مىیابم؟ من به او گفتم: پس از ایمان به خداوند بزرگ، باید به همه انبیا و پیامبران الهى ایمان بیاورى! و به تدریج کار را به جایى رساندم که شهادتین را به او ارایه نمودم، او ترجمه آنها را به زبان عبرى گفت و مسلمان شد و بعدها به صراحت گفت: «اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمدا رسول اللّه».
بنابراین اگر کسى مىتواند دین یک یهودى را تغییر دهد، بدون شک مىتواند در یک مسلمان نیز تغییر به وجود آورد و این همان نقش شما عالمان دینى است که باید الگوى مردمان باشید، به آنان آموزش دهید به گونهاى که همچون قبلهاى باشید که مردم به آنرو مىکنند و همانطور که سخنران پیشین گفت: همه آموزههاى اسلام را به مردم ارایه کنید،
همه ابعاد اسلام را به جوانان آموزش دهید.
عالِم دینى باید بداند چگونه در مورد آموزش دادن جوانان، هزینه نماید، زیرا اگر توجه به جوانان را فروگذارد، آنان به مکانهاى دیگرى رو مىکنند و غرب و شرق نیز درب همه چیز از لذتها و مسایل دیگر را به روى آنها گشودهاند؛ این نقش شما عالِمان دینى است که به تعلیم و تربیت جوانان، توجه ویژه داشته باشید؛ بنابراین من در پایان بر چند مطلب تأکید مىکنم:
نخست آن که جایگاه نقش و عالم دینى در مساجد باید عزیز و گرامى داشته شود همچنان که وى باید نقش اساسى خود در مسجد را به صورت کاملترى ایفا نماید و باید رقابت آشکارى براى حفظ وحدت و عدم تفرقه در مساجد وجود داشته باشد. هر تفرقهاى که میان مسلمانان به وجود آمده و حتى هرگونه انشعابى که در میان یک مذهب پدید آمده و اصلاً پیدایش مذاهب متعدده همه از سخنان یک عالم دینى ریشه گرفته که بدون دانش لازم سخن گفته است و به آنجا منجر شده است چه بسا کلمهاى که به انجام برخى از اعمال یا ایجاد فتنهاى انجامیده در فضاى بزرگترى منتشر شده است همانگونه که دامنه آتش، به اطرافش گسترش مىیابد، بدینرو عالِم باید مسؤولیت اساسى خود را بر دوش گیرد.
دوم آن که جوانان ما، اولاد ما هستند و در این راستا عالم دینى باید نخست از خانه خود شروع کند، سپس همه جوانان را مورد توجه قرار دهد. همانگونه که مقاومت اسلامى که اکنون در برابر اسرائیل صفآرایى کرده، جوانان را به خود جذب نموده است و هماکنون مردم از مقاومت درخواست مىکنند که آنان را در مبارزه علیه دشمن مشارکت دهند. بدینسان ما باید آگاه باشیم و ویژگى نسلها را بشناسیم و در همه عرصهها به آن توجه کنیم. خداوند ما را در لبنان به یارى دینش موفق گرداند و ما را توفیق دهد که الگو باشیم و ما نیز آمادگى داریم که چنین باشیم.
در پایان خدمت همه و عزیز خودمان مفتى فلسطین مىگویم که مسأله فلسطین مسؤولیت و امانتى است بر دوش ما تا انشاءاللّه از دست صهیونیستها آزاد گردد.
از سوى خود و از سوى رهبر مقاومت سید حسن نصراللّه و از سوى همه جهادگران مقاومت اسلامى و خانوادههاى آنان و خانواده شهدا و آزادگان و جانبازان مقاومت به شما سلام رسانده و درود مىفرستم.
والسلام علیکم و رحمهاللّه و برکاته.