براى مفهوم استقلال معانى گوناگونى طرح شده که جامع اشتراک بسیارى باهماند و آن قطع مداخله بیگانگان، رهایى از سلطه استعمار، احیاى هویت ملى و دینى است. اینها مفاهیمى هستند که از ادبیات در دست، درباره استقلال قابل استنباط است.[1]
میل به استقلال، میلى فطرى و درونى است و افراد و جوامع گوناگون در پى هویت و استقلال خویشتناند و عزّت نفس خود را بر هر چیز مقدم مىدارند و یکى از علتهاى کشمکشهاى عمده میان افراد بشر و جوامع گوناگون همین امر است.[2]
استقلال جنبههاى حقوقى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى دارد. وجوه گوناگون استقلال بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. بدون تحقق شکل حقوقى حاکمیت ملى نمىتوان استقلال سیاسى داشت و بدون وجوه استقلال سیاسى نیز هویت فرهنگى مستقل متحقق نمىشود. شرط لازم براى استقلال با آزادى سیاسى در صحنه بینالمللى و امور داخلى، استقلال فرهنگى است؛ یعنى تحول عمیق اعتقادى، فکرى و اخلاقى که طبعا با ترک فرهنگ دیگران و بازگشت به اسلام و فرهنگ غنى و توحیدى آن همراه است.[3]
اهمیت استقلال فرهنگى
استقلال فرهنگى، فکرى و مکتبى از مهمترین مسائل هر جامعه است. هر ملتى که از خودمکتبى مستقل و استقلال فکرى داشته باشد و زیر بار مکتبهاى بیگانه نرود، حق حیات دارد. هر ملتى که فاقد مکتب مستقل باشد و بخواهد مکتبش را از بیگانه بگیرد یا گرایش به مکتبهاى بیگانه داشته باشد، ناچار تن به بردگى و بندگى بیگانه خواهد داد و در پى آن استقلال فکرى و فرهنگى خود را به دست نمىآورد.[4]
چنانچه ملتى استقلال سیاسى و اقتصادى به دست بیاورد، ولى استقلال فرهنگى نداشته باشد، آن ملت و جامعه شکست خواهد خورد.[5]
از آن جا که استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگى آن سرچشمه مىگیرد و فرهنگ، اساسىترین و اصولىترین نقش را در کسب استقلال همه جانبه و حفظ و استمرار آن ایفا مىکند، لذا اصلاح فرهنگ در رأس تمام اصلاحات قرار دارد و تحول فرهنگى را بزرگترین تحول در جهت رسیدن به جامعه انسانى سالم و مستقل مىدانند؛ چرا که فرهنگ بزرگترین عاملى است که ملت را به تباهى و یا اوج عظمت و قدرت مىرساند.
اسلام و استقلال فرهنگى
اسلام که داراى یک آیین اعتقادى، عبادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى است و بهطور کلى یک نظام کامل و فرهنگى مستقل دارد که از وحى سرچشمه مىگیرد، جهانبینى مخصوصى دارد که زیربناى تمام برنامههایش بهشمار مىرود و پرورش فضائل و کمالات انسانى را در رأس تمام برنامههاى خود قرار مىدهد.[6]
فرهنگ غنى و انسانساز اسلام به پیروانش استقلال و آزادى بخشیده و در برنامههایش تابع هیچ مکتبى نیست و از پیروانش نیز خواسته تابع هیچ مکتبى جز اسلام نباشند.
با توجه به این واقعیت، که تحمیل فرهنگهاى استعمارى و استکبارى و جایگزین کردن آنها به جاى فرهنگهاى ملى و مذهبى کشورهاى ضعیف و ستم دیده، سرلوحه سیاستهاى سلطهگران و قدرتهاى استعمارى قرار دارد تا بدین وسیله بتوانند به صورت عمیقتر آنها را زیر سلطه خویش در آورند و چون خداوند براى عزت و استقلال مسلمانان اهمیت فراوان قائل است[7] و حفظ اسلام و عظمت مسلمانان را مبتنى بر حفظ استقلال سیاسى ـ فرهنگى و دورى از سلطه کافران و مشرکان دانسته است. لذا در قرآن بعد از موضوع جهاد، مسئلهاى که بسیار روى آن تکیه شده است، موضوع استقلال مسلمانان است و این که کافران بر آنان هیچگونه سلطه و استیلایى نداشته باشند. «لن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلا».[8] و مسلمانان را از هرگونه تسلیم و سادهانگارى و زود باورى در برابر بیگانگان برحذر داشته و خواهان هوشیارى در برابر توطئههاى دشمنان است و از مسلمانان خواسته در برابر توطئهها و هجوم بیگانگان همیشه در حال آماده باش باشند.[9]
مسجد زمینهساز استقلال فرهنگى
در مسجد زمینههایى وجود دارد که نه تنها بر آموزه استقلال فرهنگى مسلمانان تأکید مىورزد بلکه زمینه آن را فراهم مىسازد:
1 . اذان نداى آزادى و استقلال
هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنان به وظایف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و این موضوع در دنیاى امروز به صورت گستردهترى دیده مىشود.
یهودیان، پیروان خویش را براى دعوت به نماز با دمیدن در شاخ آگاه ساختند. مسیحیان در گذشته و امروزه با نواختن صداى ناقوس، پیروان خود را به کلیسا دعوت مىکنند ولى در اسلام براى این دعوت، از شعار اذان استفاده مىشود که به مراتب رساتر و مؤثرتر است. صداى اذان به هنگام نماز در مواقع گوناگون از مأذنه شهرهاى اسلامى نداى آزادى و نسیم حیات بخش استقلال و عظمت است که گوشهاى مسلمانان راستین را نوازش مىدهد و یکى از رموز بقاى اسلام و یکى از شعائر بزرگ اسلامى و سندى بر ایستادگى آیین و فرهنگ مسلمانان در برابر گذشت قرون و اعصار و دشمنان اسلام است.
شاهد این گفتار، اعتراف صریح یکى از رجال معروف انگلستان است که در برابر جمعى از مسیحیان چنین اظهار مىداشت: «تا هنگامى که نام محمد صلىاللهعلیهوآله در مأذنهها بلند است و کعبه پابرجاست و قرآن رهنما و پیشواى مسلمانان است، امکان ندارد پایههاى سیاست ما در سرزمینهاى اسلامى استوار و برقرار گردد».[10]
2 . قبله، نماد استقلال امت اسلامى
قبله اهمیت فراوانى دارد، زیرا نماد استقلال امت اسلامى به شمار مىآید. بیننده خارجى که به اصول و عقاید اسلامى آگاهى ندارد، در حکم خود فقط به مظاهر خارجى آن اعتماد مىکند و در صورتى که قبله اسلامى همان قبله یهودیان باشد، اسلام را مانند یهودیت بهشمار مىآورد. بنابراین تغییر قبله و جدایى آن از قبله یهود، این برداشتهاى غلط را باطل مىسازد و شاید شادمانى یهودیان از توجه مسلمانان به قبله آنان یعنى بیتالمقدس به همین علت بوده که یهودیان گمان مىبردند مردم میان دین اسلام که پیامبر منادى آن بود با دین آنان فرقى نیابند.
تغییر قبله، این آرزوى آنان را نقش بر آب کرد و به همین جهت یهودیان در برابر اسلام صفآرایى کردند؛ قرآن در این باره تصریح کرده و آرا و گفتههاى آنان را منعکس نموده است؛ گروهى از آنان در برابر پیامبر جبههگیرى کرده و گروهى دیگر از آنان از پیامبر درخواست مىکردند که به قبله پیشین خود باز گردد تا او را تصدیق نمایند. آنان با این گفته، جز فریب پیامبر هدف دیگرى را دنبال نمىکردند، تغییر قبله، نمادى از جدایى کامل یهودیان بهشمار آمد و راهى ویژه و متمایز از دیگران را که مظهر اسلام و خلاقیتهاى آن بود، آشکار مىساخت.[11]
آیات 143 ـ 150 بقره به یکى از تحولات مهم تاریخ اسلام که موجى عظیم در میان مردم پدید آورده، اشاره مىکند. پیامبر اسلام مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه و چند ماه بعد از هجرت در مدینه، به امر خداوند به سوى بیتالمقدس نماز مىخواند، ولى بعد از آن، قبله تغییر یافت و مسلمانان مأمور شدند به سوى کعبه نماز بگذارند. بیتالمقدس، قبله نخستین و موقت مسلمانان بود، لذا پیامبر انتظار مىکشید که زمان تغییر قبله صادر شود به خصوص این که یهود پس از ورود پیامبر به مدینه، این موضوع را دستاویز خود قرار داده بودند و مسلمانان را سرزنش مىکردند که اینان استقلالى از خود ندارند. اینها پیش از آنکه ما به آنها یاد بدهیم اصلاً از امر قبله سر در نمىآوردند و نبود قبله، دلیل بر نبود مذهب و مکتب مستقل است.
آیه 144 بقره به این امر دلالت دارد و فرمان تغییر قبله در آن صادر شده است: «ما نگاههاى انتظارآمیز تو را به سوى آسمان (براى تعیین قبله نهایى) مىبینیم! اکنون تو را به سوى قبلهاى که از آن خشنود باشى باز مىگردانیم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام کن و هر جا باشید، روى خود را به سوى آن گردانید...».
پیامبر از وابستگى و نداشتن قبلهاى مستقل براى مسلمانان نگران بودند، لذا با تغییر قبله، استقلال مسلمانان به اثبات رسید و پیامبر خشنود گردید.[12]
3 . دخیل ندانستن بیگانگان در امور مساجد
قرآن کریم در تبیین یکى از اساسىترین برنامههاى اجتماعى و سیاسى و عقیدتى عموم مسلمانان را مخاطب قرار مىدهد و در قالب وظیفهاى قطعى مىگوید: « ولا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار و مالکم من دون اللّه من اولیاء ثم لاتُنْصرون».[13] «به کسانى که ظلم و ستم کردهاند تکیه نکنید (و اعتماد و اتکاى شما بر اینها نباشد) چرا که این امر سبب مىشود که عذاب آتش، دامان شما را بگیرد و غیر از خدا هیچ ولى و سرپرست و یاورى نخواهید داشت و هیچ كس شما را یارى نخواهد کرد».
اتکا و اعتماد بر کافران، موجب ضعف و ناتوانى جامعه اسلامى و از دست دادن استقلال و تبدیل شدن به عضوى وابسته و ناتوان مىگردد، لذا اینگونه اتکا و اعتمادها و ناکامى و ضعف جوامع اسلامى، نتیجهاى نخواهد داشت؛ زیرا اعتماد بر ظالمان در فرهنگ فکرى جامعه تدریجا اثر مىگذارد و تکیه و اعتماد بر دیگران در شکل وابستگى آشکار مىشود و این وابستگى خواه از نظر فکرى و فرهنگى باشد یا غیر آن، نتیجهاى جز اسارت و استثمار به بار نمىآورد.[14]
از آیه فوق استفاده مىشود که مسلمانان نباید در پایدارى بر دین و پیشبرد اهداف آن بر ستمگران اتکا کنند و از آنان یارى طلبند و تکیه بر ستمگران براى گسترش توحید و دین، خروج از حد و مرز تعیین شده است.
ستمگران هرگز اهل ایمان را در رسیدن به هدفهاى توحیدىشان یارى نخواهند کرد و تنها با اتکا بر خداوند و یارى طلبیدن از او مىتوان بر دیندارى پایدارى کرد و اهداف دین را پیش برد.[15]
استفاده از مذهب بر ضد مذهب همواره راه و رسم استعمارگران و دستگاههاى جبار و منافقان در هر اجتماعى بوده است. برخى از محققان گفتهاند مسبب ساخت مسجد ضرار به وسیله منافقان، نامهى ابوعامر راهب نصرانى به آنان بود که نیرو و سلاح تهیه کنند و مسجدى براى او بسازند تا نزد قیصر روم رفته و سپاهى را براى اخراج پیامبر و یارانش از مدینه با خود به همراه آورد. منافقان در پى نامه ابوعامر تصمیم به ساخت مسجد گرفتند تا افزون بر ایجاد تفرقه بین مؤمنان، محلى براى ورود فرستادگان ابوعامر و در انتظار آمدن وى با سپاه شام باشند؛[16] لذا پیامبر با آن عظمت و مقام دستور تخریب مسجد ضرار و آتش زدن آن را دادند. براى اینکه مسجد ضرار مسجد نبود، بل در واقع بت خانه و کانون تفرقه و نفاق بود! خانه خدا نبود، خانه شیطان بود و هرگز اسم و عنوان ظاهرى واقعیت چیزى را دگرگون نمىسازد.
درس ارزندهاى که از جریان مسجد ضرار و آیات 107 سوره توبه فرا مىگیریم این است که یک کانون فعال و مثبت دینى کانونى است که از دو عنصر مثبت تشکیل شود. نخست شالوده و هدف آن از آغاز پاک باشد «اسس على التقوى من اول یوم...» و دیگر این که مؤسسان و پاسدارانش افراد پاک و درستکار و با ایمان و مصمم باشند: «فیه رجال یحبون ان یتطهروا».[17]
4 . دفاع و جهاد براى حفظ مساجد
از جمله عوامل مؤثر در تداوم استقلال فرهنگى مساجد، دفاع جامعه از هجمه دشمن از داخل و خارج است قرآن مسلمانان را به دفاع از اسلام و استقلال فرهنگى جامعه اسلامى فرا مىخواند و خواستار آمادگى نظامى جهت حفظ مکتب و ارزشها و حقوق انسانى مسلمانان است. لزوم آمادگى و تقویت قواى نظامى و تهیه ادوات جنگى براى نبرد با دشمنان خدا، وظیفهاى بر عهدهى تمام مسلمانان است. « ولو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعضٍ لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اللّه کثیرا».[18]
آرى اگر افراد با ایمان و غیور دست روى دست بگذارند و تماشاچى فعالیتهاى ویران گرانهى طاغوتها و مستکبران و افراد بىایمان باشند و آنها میدان را خالى ببینند، اثرى از مراکز عبادت الهى نخواهند گذارد و اگر آنها فرصت پیدا کنند، تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد.
در پایان آیه خداوند، وعده نصرت الهى را تکرار و تأکید کرده و مىگوید: بهطور مسلم خداوند کسانى که او را یارى کنند و از آیین و مراکز عبادىاش دفاع نمایند یارى مىکند و بدون شک این وعده خدا تحقق یافتنى است. چرا که او قوى و قادر و شکستناپذیر است. «و لینصرن اللّه من ینصره ان اللّه لقوى عزیز».[19]
[1] . استقلال و ضرورتهاى جدید: ص 65 .
[2] . استقلال و ضرورتهاى جدید: ص 11 .
[3] . فرهنگ واژههاى انقلاب اسلامى: 85 ـ 87 .
[4] . پیرامون انقلاب اسلامى: ص 158 ـ 167 .
[6] . مقایسه تئورىهاى مقایسهاى: ص 64 .
[10] . حج و حرمین در تفسیر نمونه: ص 411 ـ 412 ؛ دولت رسول خدا: ص 108 .
[11] . دولت رسول خدا: 160 .
[12] . تفسیر نمونه: ج 1 ، ص 509 ؛ تفسیر نور: ج 1 ، ص 289 .
[14] . تفسیر نمونه: ج 9 ، ص 261 ـ 262 .
[15] . تفسیر راهنما: ج 8 ، ص 277 ـ 278 .
[16] . دائرة المعارف قرآن: ج 2 ، ص 34 ؛ بحارالانوار: ج 21 ، ص 257 .
[17] . تفسیر نمونه: ج 8 ، ص 146 .
[19] . تفسیر نمونه: ج 14 ، ص 117 .