جایگاه مسجد در شهرسازى اسلامى
با ورود اسلام به ایران، شهرسازى و شهرنشینى وارد مرحلهاى تازه شد. در این دوره زندگى شهرى شکل گرفته از دورهى پیش از اسلام تغییر یافت. در دورهى پس از ورود اسلام به ایران، قوانین اسلامى وارد زندگى شهرنشینان شد. این قوانین در روابط اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى جوامع تأثیر بهسزا داشت.
دستورات و قوانین فراگیر اسلام، در شکلگیرى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى جوامع اسلامى مؤثر بوده است؛ چنانکه تا قرنها بیشتر فعالیتهاى شهرهاى اسلامى بر مدار یک مسجد با موقعیت مرکزى انجام مىگرفت و مساجد. بویژه مسجد جامع به شهرهاى اسلامى چهرهاى کاملاً مشخص مىبخشید. این نقش کانونى (مسجد جامع و بازار با محلههایش) همواره
منشأ تحرکهاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى در اسلام و نیز روابط نزدیک دانشمندان با طبقات متوسط شهرى بوده است.
مورفولوژى شهرهاى اسلامى همواره از اصول و قوانین اسلامى تأثیر پذیرفته است و شکلیابى شهرىها بعد از سال 62 میلادى، که آیین حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله در مدینه مطرح شد، شروع مىشود. گسترش قوانین اسلامى، بعد از مدتى برخوردهاى کند. بدینسان قوانین اسلامى، هم در چارچوب طرحهاى شهرى، مسکونى و ساختمانى است و هم با جانشین ساختن برادرى اسلامى، در مورفولوژى شهرى توازن ایجاد مىکند.
ایدئولوژى اسلامى، هرگز سیستم کاست، طبقهگرایى، نژادگرایى و قومگرایى را نپذیرفته است. در جامعهى اسلامى، بروز مکتبهاى فکرى در مدارس نظامیه یا مساجد (که بیشتر در مجاورت بازار فعالیت فلسفى علمى داشتند) به نحوى فرهنگ شهرى را تحت تأثیر قرار داده است. این مکتبهاى مذهبى ـ فلسفى با نفوذ در فرهنگ شهرى، احساسات و تعصبات وابستگى به قوم و قبیله و خاندان را بسیار تعدیل کرده است. در مساجد که محل عبادت مسلمان محسوب مىشود همهى مردم برابرند و هیچ نوع امتیازى از لحاظ طبقه، رنگ پوست و قوم بین مردم دیده نمىشود.
بعد از مسلمان شدن ساکنان نواحى مختلف جغرافیایى بر اثر ایدئولوژى اسلامى، یک جاىگزینى کاملاً مشخص، بین زندگى عمومى و خصوصى مردم به وجود آمد، یعنى زندگى خصوصى خانوادهها به حریم استوار خانه یا مکانهاى محصور کشیده شد و از خیابان و کوچه (محل زندگى عمومى) قطع ارتباط پیدا کرد. از طرفى مناطق مسکونى شهرها به سوى مساجد و مدارس متمایل گشت. مکتبهاى فکرى و فلسفى هر یک هوا دارانى پیدا کردند و غالبا در محلهى ویژهاى ساکن شدند. گاهى هم قبیلهها و گروههاى قومى ساکن در شهرها هر یک از یک مکتب فکرى اسلامى تبعیت مىکردند. این گروههاى قومى، از دانشمندان مکتبهاى اسلامى، فلسفه و قوامین اسلامى را فرا مىگرفتند. این دانشمندان از امام جماعت، معلم، قاضى، مشاور و کارگزاران مساجد تشکیل مىشدند. تنظیم آیین نامهها و اصول رایج در بازارها از تصمیمات آنها منشأ مىگرفت.[1] بهطور کلى در اوایل گسترش اسلام، از همهى عواملى که ساخت داخلى و مورفولوژیک شهرهاى اسلامى را تشکیل مىداد، سه عامل مهم، یعنى محل حاکمان، مساجد جامع یا منارهها و مأذنهها و راسته بازار بسیار چشمگیر بود. (در قسمتهاى آتى توضیح داده شده است).
مىدانیم که بِلال در زمان پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله بر بلندترین بامهاى منازل اذان مىگفت. این فکر که مؤذن در محل مرتفعى اذان بگوید مسلمانان را بر آن داشت تا براى او، جایگاه مخصوصى بسازند تا متصل یا نزدیک آن باشد.
دوران ظهور مأذنه در شهرسازى اسلامى به عصر اموى بر مىگردد که در آغاز، شکل سادهاى داشت و بعد از مدتى اطراف آن، برج و دیوار و نردهاى کشیدند و بر روى آن سایه بانى قرار دادند. کمکم این فکر پیدا شد که هنگام مغرب، چراغى در مأذنهها روشن کنند تا هم علامت فرا رسیدن وقت نماز باشد و هم مردم بدانند مسجد در چه نقطهاى از شهر قرار گرفته است.[2]
در باره علت انتخاب شکل مناره، آرا و عقاید گوناگونى بیان شده است:
الف) مأذنه هایى که در شهرهاى ایران و هند دیده مىشود به شکل برجهایى است که براى دیدهبانى یا نگهبانى شهرها مىساختند.
ب) عدهاى معتقدند بناهاى مذهبى عربى از بناهاى مذهبى ایرانیان تأثیر پذیرفته است از طرفى گلدستههاى قرینه، تزیینات و کاشىکارى نیز از مختصات منارههاى شهرسازى ایرانى است.
ج) مأذنههاى اسلامى به سایهبانها و بادگیرهایى که روى بامهاى منازل ساخته شده است، مشابهت دارد.[3]
استقرار مسجد در بافت جوامع، به تغییر شکل کالبدى آنها منجر شد بهتدریج سازمانهاى دینى نوین در شالودهى زندگى جوامع نفوذ کرد. مسلمانان وظایف مذهبى خود را به جا مىآوردند و روابط اجتماعى خویش را بر اساس قوانین اسلامى تنظیم و اجرا مىکردند. بنابراین مسجد جاى خود را در اجزاى نظام اجتماعى باز کرد. همبستگى مذهبى، شکلى تازه به روابط موجود میان افراد ساکن در محلات داد. این همبستگى بین شهر و روستا نیز روابطى نو بر قرار کرد. مفهوم منطقهى شهرى در این دوره متجلى شد، که عبارت بود از روابط متقابل بین شهر و روستا براساس مبادلهى مازاد تولید، کالاهاى صنعتى، مروجان مذهبى و غیره بین یکدیگر و نفوذ شهر در روستاها و شهرهاى کوچکتر اطراف در قرون اوّلیه اسلامى مسجد جامع به عنوان یکى از نشانههاى تمایز شهر از روستا محسوب مىشد.[4]
در این دوره مجتمعهاى جمعیتى و مسکونى که داراى مسجد جامع و منبر بودند به عنوان شهر شناخته مىشدند، که بعدها مساجد عمومیّت پیدا کرد و در روستاها نیز احداث شد.
مسجد در قالب سمبل دین اسلام که در همهى جنبههاى زندگى مسلمین نفوذ کرده بود، شناخته مىشد. همچنین بهلحاظ نقشى که مسجد در جامعهى اسلامى در تجمع افراد و تصمیمگیرىهاى سیاسى و مذهبى ایفا مىکند، اهمّیّت فراوانى یافت. در دورهى پس از ورود اسلام، مسجد جامع مرکز استقرار دینى شهرى بود که بهسبب مراجعهى مستمر همهى طبقات مردم شهر و به لحاظ خلوصى که مىتوانست بالقوه داشته باشد، نقطهى پخش هرگونه آگاهى از شرایط عمومى شهروندان و نحوهى زندگى و نظام ادارى آنان محسوب مىشد. در همین مکان نیز آگهىهاى پخش شده به بحث گذاشته مىشدند و انعکاس آنها نیز در افکار عمومى، نقطه بازگشت خود را مىیافت.
مسجد جامع بیشتر مرکز مذهبى محسوب مىشد تا یک مرجع اجتماعى. اما شکلگیرى افکار عمومى و جهتگیرى اهداف مربوط به آینده در این مکان صورت گرفت به این لحاظ است که مسجد جامع در ایران و بهویژه در آن شهرها که بیشتر در معرض هجوم خارجیان و یا تصرف نیروى حکومتهاى منطقهاى بودهاند، بیشتر از هر چیز بنیادى اجتماعى است.[5]
در مسجد علاوه بر امور مذهبى، کارهاى فرهنگى و تربیتى جامعه نیز انجام مىشد، به عبارت دیگر قبل از پیدایى و تأسیس مدارسى که بهصورت مستقل به تدریس علوم در سطوح متوسطه و عالى بپردازد، این نقش در جامعهى اسلامى به عهده مسجد گذاشته شده بود. پس از محول شدن این نقش به مدارس جدید، مساجد به عنوان مراکز تبلیغى، فرهنگى،
مذهبى و آموزش علوم و معارف اسلامى ادامهى حیات دادند.
در شناخت سیماى داخلى سیماى خارجى شهرهاى اسلامى مىتوان به نشانههایى اشاره کرد که هم براى کاربرىهاى شهرى مورد استفاده قرار مىگرفتهاند و هم هدایت کنندهى مسافرانى بودهاند که نیاز به راهنمایى براى هدایت شدن به طرف مقصد داشتهاند. منارههاى مساجد در شهرهاى اسلامى این نقش را به شایستگى ایفا مىکردند.
در شناخت سیماى داخلى شهرهاى ایرانى ـ اسلامى در درجهى اول مىتوان سر در مساجد، خانهها، آب انبارها و بازارها را مشاهده کرد.
کاشىکارىها، قوسهاى تزئینى و هنرمندىهایى که در ساختن گنبد مساجد و یا در ساختمانهاى خصوصى و عمومى بهکار رفته، ویژگىهاى زیبایى شناسنانهى سیماى شهرها را به نمایش مىگذارد.
نشانهها از عوامل مهم در سیماى درونى شهرهاى ایرانى ـ اسلامى است. این عامل در شکل منارهها، سردر و گنبد مساجد، سقف آب انبارها و یا قلعهها که در بلندى ساخته مىشدند در خور رؤیت است.
سه عامل عمده در ساخت شهرهاى اسلامى خود نمایى مىکند:
1 ـ ارگ و بارو:ارگ مجموعهاى از ساختمانها بوده که تشکیلات و سازمان حکومتى شهر را در خود جاى مىداد و همچنین مقر سلطان یا حاکم بوده است. در مرکز شهر داخلى محصور در دیوار، بازارها و مسجد جمعه قرار داشته که ارگ بر این دو مسلط بوده است.
در شهر، علاوه بر ارگ باروها و دیوارهاى محافظت کننده نیز احداث مىشد.
2 ـ مسجد جامع و فضاهاى مذهبى و آموزشى: یکى از عوامل سهگانه در شهرهاى اسلامى مسجد جامع است. مسجد جامع، گاه بهعنوان مقر حکومت، پیوند دهندهى مذهب با حکومت بوده است، مانند مساجدى که دارالاماره بودهاند، یا ارگ تبریز که بهصورت مسجد ساخته شد، ولى مدتى بعد در قالب مرکز حکومت ایفاى نقش مىکرد. مسجد جامع بعنوان الهى و مذهبى مدافع مردم و تودهى ملت در مقابل حاکمین ستمگر بوده و نقش هماهنگ کنندهى مبارزاتى بر ضد آنان را بر عهده داشته است.
تحولات مهم مسجد در شهر اسلامى را مىتوان در مراحل زیر مشاهده کرد:
در مرحلهى اول که مربوط به ابتداى ظهور اسلام مىشود، مسجد صورتى ساده داشت. الگوى آن مسجدالنبى در مدینه است. این مسجد مکانى است که در حیاط آن دستورات به اطلاع امت رسانیده مىشود. مسجد مکانى است که محل استقرار دولت اسلامى نیز هست. در شهرهاى تسخیر شده این مسجد یا در مکان معابد قدیمى مستقر مىگردد و یا بنائى ساده است که در کنار میدان اصلى شهر بر پا مىگردد. در کنار «آگورا» یونانى، در کنار «فورم» رومى، در جوار «میدان» شار پارسى، همه جا در پر آمد و شدترین نقطه شهر برپا مىگردد. در این مرحله مسجد فقط دگرگونى عمدهاى است که در سازمان فضائى ـ کالبدى شهر اسلامى شده رخ مىدهد. چهرهى شهر عمدتا همانى است که از قبل بوده داشته است.[6]
در مرحلهى دوم، یعنى در عهد بنىامیه، مسجد و قدرت امپراتورى همبستگى نزدیکى پیدا کردند. بین مسجد و دارالاماره فاصلهى اندکى دیده مىشود از بسیارى موارد از طریق ارتباطى سر پوشیده دو بنا به یکدیگر مرتبط مىشدند.
استقرار مسجد جامع معمولاً در ارتباط مستقیم با شارع عام و بازار نیز بررسى مىشود.
نخستین حرکتهاى عمده براى دگرگونى بافت کالبدى و سازمان فضائى شهر، بر حسب موقعیت سیاسى ـ اقتصادى و اجتماعى ـ فرهنگى آن آغاز مىشود.
در مرحلهى سوم یعنى در زمان خلافت عباسیان و در حین شکلگیرى امپراتورى اسلامى به تدریج مسجد و قدرت سیاسى حکومت از یکدیگر جدا شدند.مسجد جامع به عنوان مکان اصلى اجتماعات مردمى بهکلى خود را از حکومت جدا مىکند.[7] و از صورت ساده و بىپیرایهى دورهى اول و تا حدودى دورهى دوم خارج مىشود، در این زمان هنوز شهر جایى است که مسجد جامع در آن احداث شده باشد و در هر مکانى تا زمانى که مسجد جامع نباشد، علىرغم انبوهى جمعیّت و تمرکز فضائى مکان، شهر نامیده نمىشود.
در مرحلهى چهارم که از قرن ششم آغاز شد، در شکل و توزیع مساجد دگرگونىهاى بنیادى داده شد. مسجد جامع و دیگر مساجد، پیش از آن که محلى براى عبادت باشند، مکانى جهت خودنمائى حکومتها مىگردند. ظاهر پر شکوه و معمارىهاى به یادماندنى در ساخت مساجد نقش اساسى مىیابند. به تبع این دگرگونىها شهر نیز دچار تغییرات عمده مىگردد. محلات بر مبناى جدائى قومى، نژادى، فرهنگى، مذهبى و غیره بر پا مىگردند، هر محله مسجد خاص خویش را دارد.
تشکیل دولت اسلامى در این دوره و جدائى وظایف و آرمانهاى مذهبى از اهداف سیاسى، شکلگیرى محلات در خود، بیگانه از یکدیگر و همراه با روستاهاى هم کیش، همفرقه، همنژاد و جز آن سبب مىگردد تا ملاک تعیین شهر براساس داشتن مسجد جامع از بین برود. به بیان دیگر در این دوره هر شهر مىباید مسجد جامع داشته باشد، ولى هر جا که مسجد جامع داشت مقام و موقع شهرى پیدا نمىکرد.[8]
در دورهى دوم و سوم مساجد مهمترین وجه تمایز شهر از روستا هستند و مسجد جامع مشخص کنندهى موقعیت شهرى در اجتماعات اسلامى بهشمار مىآید.
مسجد در شهر به عنوان مهمترین بناى عمومى تلقى شود و در تفکرات مربوط به شهرسازى اسلامى نقش عامل زیر بنایى را ایفا مىکند. گاه نیز مساجد در شهرها طراحىهاى دیگر را مشروط به موقعیت خود مىکردهاند.
اخذ این موقعیت مربوط به زمانى است که مساجد همراه با قسمتهاى دیگر یک شهر یا یک قسمت آن طراحى و ساخته مىشدند. چرا که مساجد ایران را مىتوان از نظر طریقهى جایگزینى آنها در بافت شهرى به دو ردهى بزرگ تقسیم کرد:
نخست مساجدى که شکلگیرى آنها در بستر کالبدى شهرها بهتدریج در طى زمان صورت گرفته و تحت تأثیر عوامل مذهبى و اجتماعى، اقتصادى و شهرسازى تغییر شکل یافته است.
دوم مساجدى که با طرح قبلى و گسسته از بافت کالبدى مجاور، یکبار براى همیشه فضاى آن تعیین و تثبیت گردیده است.
قبول مساجد بعنوان فضایى مهم در شهر به هنگامى است که پذیرش دین اسلام توسط مردم به صورت قلبى و ارادى صورت مىگرفت و به عنوان محل انجام امور مذهبى و در کنار آن فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى انتخاب شد. به دیگر سخن در میان اندامهاى درون شهرى هر شهر و روستا، نیایشگاه همواره جاى ویژه خود را داشته و دارد و از اندامهاى دیگر نمایانتر و چشمگیرتر است.
مسجد جامع به عنوان مهمترین نقطهى عطف، بیشترین جاذبه را دارا بوده است؛ چرا که در ارتباط فضایى متقابل با بازار قرار داشته است. گاه نیز مسجد جامع یا مساجد دیگر در طول اندام بازار جاى مىگرفتند؛ یعنى آمیخته با کالبد واحدهاى معمارى ـ شهرسازى آن این اتصال به بدنهى بازار به سبب دارا بودن قدرت مذهبى مسجد جامع بوده است؛ مانند تهران، اصفهان، تبریز، سمنان، قم و غیره بافتهاى مسکونى پشت یا اطراف بازار نیز از راه ورودىهاى متعدد مسجد جامع و یا در مسیر ارتباطى با درب مسجد به بازار راه پیدا مىکرده است؛ نظیر موقعیت مسجد حکیم اصفهان، گاهى نیز مسجد در محل تقاطع چند راسته بازار یا امتداد مسیر بازار قرار داشته است.
بنابراین در شهرهاى ایرانى مسجد جامع از یک سو در رابطهى مستقیم با بافت مسکونى قرار داشته، از سوى دیگر در ارتباط با بافت تجارى ـ بازرگانى و خدماتى بوده است. گاه نیز در ارتباط و یا در تقابل با مرکز حکومتى ایفاى نقش مىکرده است.
در شهرها مساجد را مىتوان به چند دسته تقسیم کرد:
مسجد جامع، مسجد متوسط، مساجد کوچکى که براى عبادت احداث شده بودند. مساجد مذهبى ـ آموزشى. پس مساجد علاوه بر نقش مذهبى، اجتماعى و سیاسى، تا قبل از احداث مدارس مستقل به ایفاى نقش آموزشى نیز مىپرداختهاند. در مساجدى که مرکز آموزشى نیز بودهاند، از تعلیمات ابتدایى تا پیچیدهترین مسائل فلسفى تدریس مىگردیده است.
3 ـ بازارها: بازارها در توسعه و گسترش شهر ایرانى ـ اسلامى نقشى مهم برعهده داشتهاند، بهنحوى که در شهرهاى تازهاى که ساخته مىشد، بازار ابتدا در ارتباط فضایى با مسجد جامع و مقر حکومتى بنا مىشد. مىتوان چنین گفت که دو عامل بازار و مسجد همواره در فرهنگ شهرهاى اسلامى، نقشى مهم داشتند، بهطورى که هنگام احداث یک شهر اسلامى، محل حکومت، مسجد جامع و یک میدان مرکزى با هم و وابسته به هم ساخته مىشد و بازار و میدان از عوامل مهم تشکیل دهندهاى مورفولوژى شهرى بهشمار مىآمد.
بهطور کلى کیفیت عمومى شهرسازى، شیوهى ترکیب و طراحى سازمان فضایى کارکردهاى زندگى انسان در شهرها، از همان آغاز با توجه به جهانبینى حکومت اسلامى و آگاهانه بر محور بنیاد سه کار کرد اصلى یعنى مسجد (یا جامع یا حوزهى علمیه)، ساختمانهاى دستگاه اجرایى حکومت و بازار به ترتیب براى اجراى ضرورتهاى دینى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى در شهرها و حوزههاى تابعه روستایى آنها، مىچرخید.
ساختمان مسجد براى بر پاداشتن جمعى، مهمترین وظیفهى دینى، یعنى اداى نماز جماعت و حتى وظایف عبادت و اعمال مباح و محل اجتماع و موعظه و ارشاد و ابلاغ دستورات الهى بود.[9] بهاین ترتیب مسجد در قالب نخستین پدیدهى جغرافیایى برخاسته از اندیشه اسلامى به عنوان یک کانون عبادى ـ سیاسى در سطح جهان گسترش یافت و با نقشهاى عمدهاى که ایفا کرد، خمیر مایهى تغییرات نهادى در ساختار اجتماع و اصول ادارى ـ سیاسى در سرزمینهاى اسلامى گردید. هماهنگ با رشد و توسعهى سر زمینهاى اسلامى، مساجد به صورتهاى گوناگون در نقاط مختلف ظاهر گشت و به صورت شبکهى سازمان یافتهاى در سطح شهر شکل گرفت. مسجد فقط فضائى ویژه براى عبادت نبوده است، بل علاوه بر جلسههاى وعظ و ارشاد مسلمین، مجالس درس و بحث نیز در آن تشکیل مىشده است. حتى پس از اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجرى که فضاى مدرسه به صورت جدا و متمایز از مسجد پدید آمد.
علاوه بر این اغلب مسجدها سنگر مبارزه اجتماعى مردم بر ضد حکام ظالم و کانون تجمع مردم در هنگام خوف و اضطرار بوده است.
مسجد جامع در شهرهاى اسلامى همواره قلب و مرکز شهر جاى داشته و دارد، یا چند سوى آن بازار امتداد مىیافت و در پیرامون آن مؤسسات اجتماعى همچون دارالحکومه، کاروانسرا، میهمانخانههایى براى مسافرین، محلهایى براى فقر او بینوایان، دارالشفاء، خانقاه، آب انبار، حمام و مدارس قرار داشتند و سپس فضاى حسینیه و تکایا که مربوط به دورهى صفویه
مىشود به آن اضافه شدند.
افزایش جمعیت شهرها و تغییرات ویژگىهاى اجتماعى آن در طول تاریخ بهتدریج باعث افزایش تعداد مساجد در تمام شهرها شد بهطورى که امروز اکثر شهرها مساجد متعددى دارند. در حال حاضر بیش از پانزده هزار مسجد در شهرهاى ایران وجود دارد.[10] در پنجاه سال گذشته، با توسعهى علم و فنآورى، دگرگونى در اقتصاد، نگرشهاى سیاسى و پویایى فرهنگها در برنامهریزى شهرى کشورهاى اسلامى مؤثر بوده است و در بیشتر موارد، برنامهریزى و نوسازى شهرها تحت تأثیر فرهنگ غربى، ساخت و بافت تازهاى به شهرهاى اسلامى بخشیده که تا نیم قرن پیش سابقه نداشته است. این عملکردها بر اثر ملاخله برنامهریزان، معماران و شهرسازانى صورت گرفته است که در غرب آموزش دیدهاند و در برنامهریزى شهرهاى اسلامى یا از الگوهاى غربى تبعیت مىکنند، یا الگوها و معیارهاى ویژهى فرهنگ و جامعهى پر درآمد دیگرى را به کار مىگیرند.
در سالهاى اخیر در کشورهاى اسلامى، بدون در نظر گرفتن شرایط فرهنگى و حتى اقلیمى، عوامل مهم شهرهاى اسلامى را تخریب مىکنند، در حالى که برخى از کارشناسان اروپایى معتقدند در سالهاى آینده، مناسبترین طرح براى مرکزى شهرهاى اسلامى همان طرحى است ک از قرنها پیش، بخش مرکزى شهرهاى اسلامى را رونق داده و سامان بخشیده است. بدینسان، شهر اسلامى به جزیرهاى مىماند که پیرامون بخش مرکزى آن را پیادهروها احاطه کرده است.
ملاحظه مىشود که در گذشته، شرایط اقلیمى، اعتقادات مذهبى (نمونه بارز آن مسجد) ـ اجتماعى، و سنتهاى محلى، شهرهاى اسلامى را تحت تأثیر قرار داده بود، در صورتى که در سالهاى اخیر در کشورهاى نفتخیز منطقه به سبب تأمین ثروتهاى کلان از راه فروش نفت، مورفرلوژى بسیارى از شهرهاى اسلامى به کلى دگرگون شده و تحت تأثیر اقتصاد خدماتى شکل گرفته است.[11]
[1] . شکوئى، حسین، دیدگاههاى نو در جغرافیاى شهرى، انتشارات سمت، 1373 : ج 1 ، ص 185 ـ 188 .
[2] . شکوئى، حسین، همان: ص189 -190 .
[3] . فاضل، محمود، مأذنهها، مجلهى هنر و مردم: شمارههاى 77 و 78 .
[4] . اشرف، احمد، ویژگىهاى تاریخى شهرنشینى در ایران، در نامهى علوم اجتماعى، دورهى 1، شمارهى 4، تیرماه 1354 .
[5] . مشهدىزاده، ناصر، تحلیلى از ویژگىهاى برنامهریزى شهرى در ایران، دانشگاه علم و صنعت ایران، 1374: ص 192 .
[6] . حبیبى، سیدمحسن، از شار تا شهر، دانشگاه تهران، 1378 : ص 43 .
[7] . یعقوبى، البلدان، ترجمهى محمدابراهیم آیتى، سیماى بغداد.
[8] . قمى، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، تصحیح و تشحیه جلالالدین تهرانى، توسن، تهران، 1361 .
[9] . مؤمنى، مصطفى، نظرى بر شهرشناسى جغرافیایى شهرهاى ایرانى ـ اسلامى، نمایهى پژوهش شمارهى 9 و 10، 1377: ص 37.
[10] . نظریان، اصغر، جغرافیاى شهرى ایران، دانشگاه پیام نور، 1377 : ص 26 .
[11] . شکوئى، حسین، همان: ص 194 و 195 .