1 ـ مسجد به عنوان دانشگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآله
ابعاد آموزشى مسجد پس از جنبه عبادى، بیش از هر جنبه دیگرى برجسته و نمایان است. این نقش مسجد، توجه همه پژوهشگرانى را که درباره مسجد، سخن گفته، یا اثر علمى نگاشتهاند، به خود جلب کرده است البته با بررسى عملکرد و سخنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله به این نتیجه نیز مىتوان دست یافت که ابعاد آموزشى کاملاً مورد توجه ایشان بوده است. نقش مسجد در فعالیتهاى آموزشى، پس از ورود پیامبر صلىاللهعلیهوآله و بناى مسجد آغاز شد بطورى که با بناى مسجدالنبى، در واقع نه تنها پرستشگاهى براى مسلمانان ساخته شد، که دانشگاهى فعال و سرشار از شور و نشاط علمى نیز پىریزى شد. حال در زیر به مهمترین مباحثى که مىتواند در قالب عنوان بالا بگنجد مىپردازیم.
الف) جلسههاى آموزشى پیامبر اسلام در مسجد
علاوه بر جلسات سخنرانى پیامبر صلىاللهعلیهوآله که معمولاً پس از نماز جماعت برگزار مىشد کلاسهاى آموزشى نیز در اوقات گوناگون از سوى آن حضرت در مسجد تشکیل مىیافت. این کلاسها اختصاص به جوانان و نوجوانان نداشت، بزرگسالان و پیرمردان نیز در چنین جلساتى شرکت مىکردند.[1] در این جلسات، مسائل گوناگونى به مسلمانان آموزش داده مىشد مباحث اعتقادى و آموزش مبانى ایمان به خداوند، در شمار اولین مسائل بود که به مسلمانان و بویژه آنان که تازه به آیین اسلام گرویده بودند، آموخته مىشد. ابوذر مىگوید: رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ایمان را قبل از آموزش قرآن به ما مىآموخت.[2] پیامبر صلىاللهعلیهوآله در کنار آموزش مباحث دینى، مسلمانان را به مسائل تاریخى آشنا مىکرد. عبداللّه بن عمر گفته است: پیامبر صلىاللهعلیهوآله شبها، گاه تا دیر وقت پیرامون تاریخ بنىاسرائیل براى ما سخن مىگفت.[3] استاد و مدرس کلاسهایى که در مسجد تشکیل مىشد، تنها پیامبر اعظم نبود. على علیهالسلام نیز گاه به فرمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر منبر مىرفت و در حالى که یک پله پایینتر از جاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىنشست، براى مردم سخن مىگفت.[4] گروههاى مختلف با اساتید معین در گوشه و کنار مسجد کلاسهاى آموزشى برگزار مىکردند و علوم و فنون مختلف آموزش داده مىشد. عبداللّه بن رواحه در مسجد جلسات مربوط به توحید و معاد (مسائل اعتقادى) را اداره مىکرد، او در غیاب پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز مسائل فقهى و اعتقادى را به مسلمانان آموزش مىداد. گاه اتفاق مىافتاد که پیامبر صلىاللهعلیهوآله خود در چنین جلساتى شرکت مىکردند.
روزى پیامبر صلىاللهعلیهوآله در حلقه درسى که عبداللّه بن رواحه در آن تدریس مىکرد، حضور یافتند. با ورود پیامبر صلىاللهعلیهوآله چنین انتظار مىرفت که ایشان سخنران مجلس باشند، ولى پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند: بدانچه مشغول بودید ادامه دهید، من نیز براى آموزش و تعلیم مبعوث شدهام نظیر همین ماجرا در مورد معاذ بن جبل نیز نقل شده است.[5]
یکى دیگر از یاران پیامبر صلىاللهعلیهوآله بنام عباده بن صامت، مأمور آموزش قرآن و نوشتن به اصحاب صفه بود.[6] اینان که بیشتر در مسجد به سر مىبردند، بسیارى از اوقات خود را به آموزش و کارهاى علمى اختصاص مىدادند. آنان در شبها نیز به آموزش قرآن مىپرداختند. شواهد موجود نشان مىدهد برگزارى جلسات فقهى و آموزشى احکام در مسجد، گرمى و رونق ویژهاى داشته است. ابوسعید خدرى گفته است: اصحاب پیامبر صلىاللهعلیهوآله چون گرد مىآمدند به سخن گفتن مىپرداختند و گفتار آنان بیشتر پیرامون دانش فقه بود. گاهى هم پس از مباحث فقهى به کسى مىگفتند تا سورهاى از قرآن را در میان جمع تلاوت کند.[7] این کلاسهاى آموزشى، با مایههاى اخلاقى و پرورشى نیز همراه بوده است.
انس بن مالک از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله حدیثى این چنین نقل کرده است: «نزد من، نشستن با گروهى که از آغاز صبح تا طلوع آفتاب خداى را بهیاد مىآورند، دوست داشتنىتر از آزاد کردن چهار بنده است».[8]
بنابراین با توجه به بیانات گذشته و شواهد که در کتب مختلف نقل شده مىتوان گفت شور و نشاط علمى خاصى در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهخصوصا در سیره نبوى صلىاللهعلیهوآلهدیده مىشود بطورى که از شواهد بدست مىآید گاهى جلسات علمى از آغاز شب تا صبح به طول مىانجامیده است و مشتاقان معارف اسلامى درباره علوم گوناگون به آموختن و فراگرفتن مشغول مىشدند.
ب) برگزارى جلسات پرسش و پاسخ در مسجد
با بررسى مستندات تاریخى که وجود دارد مىتوان گفت جلساتى که مسلمانان بتوانند پرسشهاى علمى خود را با پیامبر در میان بگذارند نیز در مسجد تشکیل شده است. از ابنعباس نقل شده است: پیامبر صلىاللهعلیهوآله پس از به جاى آوردن نماز صبح، تا طلوع آفتاب در جایگاه نماز خویش مىنشستند.[9] گر چه از برخى روایات چنین برمىآید که آن حضرت در این اوقات به ذکر دعا مىپرداختند.[10] ولى شواهدى نشان مىدهد که بخشى از این فاصله زمانى بهبرگزارى جلسههاى پرسش و پاسخ اختصاص مىیافته است. در طبقات ابنسعد آمده است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله پس از به جاى آوردن نماز صبح در کنار ستون توبه مىنشست. پیش از نشستن آن حضرت، ضعیفان، بینوایان، تنگدستان، و میهمانان پیامبر صلىاللهعلیهوآله در آنجا جلسهاى بر پا مىکردند، پیامبر صلىاللهعلیهوآله در جلسه آنان حضور مىیافت، آیاتى را که شبانگاه بر وى نازل شده بود، بر آنها
تلاوت مىنمود و تا طلوع آفتاب با آنان به بحث و گفتوگو مىپرداخت.[11] ابوموسى نیز گفته است: چون پیامبر صلىاللهعلیهوآله نماز صبح را به جاى مىآورد، گرد او جمع مىشدیم، برخى درباره تفسیر آیههاى قرآن از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهسؤال مىکردند، گروهى پرسشهایى را پیرامون احکام و واجبات دینى در میان مىگذاشتند و عدهاى نیز تعبیر خواب را از آن حضرت مىپرسیدند.[12] پیامبر صلىاللهعلیهوآله با کسانى که به منظور پرسش و یاد گرفتن به حضورشان مىآمدند، با گشادهرویى کامل برخورد مىکرد و همراه با بیان پاداش و فضیلت دانش آموختن، آنان را تشویق مىنمودند. سفیان بن غسان گفته است: روزى در مسجد به حضور پیامبر صلىاللهعلیهوآلهمشرف شدیم. گفتم اى رسول خدا من به قصد فراگرفتن دانش به حضور شما آمدهام. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در جوابم فرمودند: «آفرین بر جوینده دانش، فرشتگان الهى از آن رو که دانش را دوست مىدارند، با بالهاى خود دانشپژوهان را در برمىگیرند، و شمار زیادى از آنها گرداگرد جویندگان علم حلقه مىزنند، آنگونه که در اثر کثرت جمعیت به آسمان مىرسند».[13]
ج) انجام فعالیتهاى فرهنگى در مساجد و آغاز آن از مسجدالحرام
اهمیت و نقش حساس مساجد دوره پیامب صلىاللهعلیهوآله ر خصوصا مسجدالحرام، هرگز از نگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآله پوشیده نبود. وقتى آن حضرت مساجد کوچک در نقاط دور دست را مورد توجه قرار مىداد و به بناى مساجد براى قبایل مختلف فرمان مىداد و کسانى را به امام جماعت آنان مىگمارد، مسجدالحرام با آن همه اهمیت چگونه مىتوانست از نگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآله دور باشد؟ در حقیقت، چیرگى مشرکان قریش بر کعبه و مسجدالحرام، اجازه نمىداد آن حضرت در پىریزى فعالیتهاى فرهنگى در مسجدالحرام، دست به اقدامى اساسى بزند. ولى پس از فتح مکه و آنگاه که اداره سیاسى شهر مکه و کعبه و مسجدالحرام در اختیار پیامبر صلىاللهعلیهوآله قرار گرفت، آن حضرت بىدرنگ در مورد شروع فعالیتهاى فرهنگى در این مرکز مقدس اقدام نمود. عتاب بن اسید به استاندارى منصوب شد و معاذ بن جبل و ابوموسى اشعرى هم مأموریت یافتند تا به مردم مکه، قرآن، فقه و مسائل دینى را آموزش دهند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در هنگام نصب عتاب به سمت استاندارى مکه و امام جماعت مسجدالحرام، بر ضرورت کارهاى فرهنگى و آموزشى تأکید فرمود، آن حضرت عتاب را فرمان داد تا چهار نوع معامله ناروا را که در جامعه آن روز رایج بود به مردم بیاموزد و مردم را از انجام چنین معاملاتى بازدارد.[14] این امر به روشنى گویاى این مطلب است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله تا چه میزان نسبت به کارهاى فرهنگى در جامعه و مسجد اهتمام داشتهاند شواهدى نشان مىدهد، حتى آنان که براى جمعآورى زکات به مناطق گوناگون اعزام مىشدند نیز، به پاداشتن نماز و آموزش قرآن و مسائل دینى به مردم را وظیفه خویش مىدانستند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله به پیشنهاد بنىمصطلق، عباد بن بشر را براى جمعآورى زکات بسوى این قبیله فرستاد. آنان درباره کارهایى که عباد انجام داد گفتهاند! او براى ما قرآن مىخواند و شرایع اسلام را به ما مىآموخت. ما او را در میان خانههاى خود فرود آوردیم، نه حقى از کسى ضایع کرد و نه از حق، فراتر رفت. چون پیامبر صلىاللهعلیهوآله به او دستور فرموده بود، ده روز پیش ما ماند و سپس خوشحال و راضى به حضور رسول خدا برگشت.[15]
مسجد نباید فقط نمازخانه باشد اگر دانشجویان احساس کنند که در امور درسى، اخلاقى و مالى مسجد به آنان کمک مىکند، یا اصناف بدانند مسجد علاوه بر راهنمایىهاى فقهى و اخلاقى، در بحرانهاى کسبى و مشکلات اقتصادى از آنان حمایت مىکند، سوق المسلمین که یکى از آثار اخوت اسلامى است به وجود مىآید. مسجد جهت تحقق آرمانهاى فرهنگى خود باید بخشهایى همچون: مدرسه، درمان، صندوق قرضالحسنه داشته باشد، تا بتواند به مردم کمک کند و گرفتارىهایشان را برطرف کند. امام مسجد هم باید همچون پدرى دلسوز در میان جامعه، معروف و زبانزد باشد. مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله اینگونه بود. آن حضرت توانستند اختلافات مردم را برطرف سازند، بین قبایل وحدت ایجاد کنند، مهاجر و انصار، اوس و خزرج را به هم نزدیک گردانند، درگیرىهاى یکصد ساله آنان را به دوستى تبدیل کنند، ارتباطات خانوادگى و دوستى را به شکل بسیار پسندیدهاى برقرار نمایند، زمینههاى کینه و عداوت را بخشکانند، روح تعاون و همکارى را براساس علقه و ارتباط دینى بین مسلمانان بوجود آورند، روشن است که همراهى، تبلیغ و ترویج مبانى دینى با کارهایى که به گونهاى اداره امور حکومت اسلامى بشمار مىرود، مىتواند سازندگى و تأثیرى به سزا را در پىداشته باشد.
د) معلمان مسائل دینى
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله براى آموزش و تعلیم مسلمانان اهمیت بسیار زیادى قائل بودند و از هرگونه امکاناتى براى با سواد کردن ایشان استفاده مىفرمودند. رسول خدا نخستین کسى بود که مسلمانان را به فراگیرى دانش و کسب آگاهى فرا خواند و در پرتو تعالیم وحى شخصا به تعلیم و تربیت ایشان پرداخت. در سایه تلاش و کوشش پیگیرى که آن حضرت در نشر و گسترش علوم و معارف اسلامى مصروف داشت، دانش آموختگان برجستهاى در مکتب تربیتى وى پرورش یافتند که از پایهگذاران دانشهاى اسلامى در عصر رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله به کار تدریس و بحث و بررسى درباره مسائل دینى پرداختند. از این میان گروهى در مدینه عهده دار این وظیفه شدند و گروهى دیگر به تبلیغ و بیان احکام اسلامى در دیگر بلاد اسلامى پرداختند. همانطورى که گفته شد پیامبر اکرم براى آموزش مسلمانان اهمیت بسیار قائل بودند و از هرگونه امکاناتى براى با سواد کردن ایشان استفاده مىفرمودند. براى مثال: به زید بن ثابت که پس از جنگ بدر، به وسیله یکى از اسیران خواندن و نوشتن آموخته بود، دستور دادند که خط عبرى را نیز بیاموز.[16]
بدین شیوه، شمار یاران با سواد پیامبر رو به فزونى گذاشت، به حدى که تعداد کاتبان و نویسندگان حضرت را تا 42 نفر نوشتهاند.[17] نهضت سوادآموزى در مدینه به قدرى گسترش یافت که محلى به نام «دارالقراء» را بدین امر اختصاص دادند. آوردهاند که عبداللّه بن مکتوم پس از بازگشت از جنگ بدر به مدینه به همراهى مصعب عمیر در دارالقراء منزل کرد.[18] بعد از این همه تأکید و اهمیت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به سوادآموزى و تعلیم اساتید و گسترش دامنه حکومت اسلامى پیامبر صلىاللهعلیهوآله شروع به اعزام اساتیدى به مناطق مختلف نمودند. چنانکه آن حضرت پیش از هجرت به مدینه مصعب بن عمیر و عبداللّه بن مکتوم را بهمنظور تعلیم قرآن و مسائل دینى به نومسلمانان این شهر بسوى مدینه فرستاد. پس از هجرت نبوى، با گسترش قلمرو دولت اسلامى و راه یافتن اسلام در بیشتر نقاط جزیزهالعرب، نیاز مردم مسلمان آن نقاط به معلمان قرآن و دانشمندان علوم دینى افزایش یافت. رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهبراى هریک از این بلاد، فردى از صحابه یا گروهى از ایشان را جهت آموزش آداب و شرایعه اسلامى منصوب کرد. این افراد گاه به عنوان معلمان مسائل دینى به آن دیار اعزام مىشدند و تنها همین وظیفه را برعهده داشتند چنانکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله پس از فتح مکه، معاذ بن جبل و ابوموسى اشعرى را به عنوان معلمان قرآن و احکام اسلامى در این شهر منصوب کرد و گاه به عنوان عاملان پیامبر صلىاللهعلیهوآله در اداره امور سیاسى و اجتماعى این بلاد، رسالت آموزش و وظیفه آموزش نامسلمانان را نیز برعهده مىگرفتند چنانکه عتاب بن اسید که از جانب پیامبر صلىاللهعلیهوآله حاکم مکه بود این وظیفه را نیز بر عهده داشت.[19] رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله علاوه برآن که عملاً مسجد را جایگاه آموزش معارف اسلامى و پایگاه امور فرهنگى قرار داده بودند، در سخنان فراوانى نیز براین نقش مسجد، تأکید نمودهاند، بطورى که در سفارشهاى خود به ابوذر مىفرمایند: «... اى ابوذر، هرگونه توقفى در مسجد، لغو و بیهوده است مگر براى سه دسته: کسى که پس از نماز به تلاوت قرآن مىپردازد، آنکه سرگرم ذکر و یاد خداست و کسى که به مباحث علمى اشتغال داشته است».[20]
از اطلاق جمله «مباحث علمى» چنین برمىآید که لازم نیست علومى که در مسجد مورد بحث و گفتوگو قرار مىگیرد، حتما دانشهاى دینى باشد، بلکه هر دانش سودمندى چنانکه یاد دادن و آموختن آن، از نظر شرعى با اشکالى روبرو نباشد، مىتواند در مسجد مورد بحث و بررسى قرار گیرد. شهید ثانى در کتاب گرانقدر منیهالمرید حدیث ذیل را نقل نموده است: «روزى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به مسجد وارد شدند. در مجلس، دو مجلس جداگانه برپا بود، گروهى در حال یاد دادن و فراگرفتن دانش بودند. جمعى نیز به دعا و راز و نیاز با خداوند مشغول بودند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: هر دو گروه به سوى نیکى، گام برمىدارند. دستهاى، خدا را مىخوانند و گروهى نیز آموزش مىبینند و نادانان را تعلیم مىدهند، ولى این گروه کار برترى را انجام مىدهند. من نیز به منظور آموزش دادن مردم مبعوث شدهام. آنگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآله خود در میان گروهى که سرگرم آموزش بودند، نشست.».[21]
2 ـ مسجد بعنوان ستاد فرماندهى پیامبر اعظم صلىاللهعلیهوآله
پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله در طول حکومت یازده ساله خویش درگیر جنگهاى بسیارى شدند. این جنگها با حمله دشمنان اسلام و به قصد براندازى این دین و رسول آن پیش مىآمد. شمار جنگهایى که خود پیامبر صلىاللهعلیهوآله در آن شرکت کردند، 26 یا 27 غزوه و تعداد دفعاتى که حضرت براى جلوگیرى از هجوم دشمنان اسلام سپاهى گسیل فرمودند از 36 تا 66 سریه گزارش کردهاند.[22] این حملهها به نقلى چند ماه پس از هجرت پیامبر صلىاللهعلیهوآله به مدینه و به نقلى از سال دوم هجرت آغاز شد. اگر فرض کنیم تعداد این جنگها 26 غزوه و 36 سریه باشد ـ یعنى کمترین مواردى که تاریخ نویسان گزارش کردهاند ـ مجموع آنها 62 نبرد مىشود. بنابراین رسول اکرم و مسلمانان بهطور متوسط، هر دو ماه یک بار، به یک جنگ یا هر سال به شش جنگ کشانده مىشدند؛ جنگهایى که در بسیارى از آنها موجودیت و سرنوشت دین اسلام و پیامبر صلىاللهعلیهوآله آن در معرض خطر قرار مىگرفت. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله همه این غزوهها و سریهها را که بعد از هجرت اتفاق افتاد، در مسجد هدایت کردند. تشکیلات نظامى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهدر مسجد مستقر بود. بدیهى است، اداره امور جنگ به برنامهریزى و تشکیلات ویژهاى نیاز داشت که به گواه تاریخ، فقط در مسجد انجام مىشد؛ بنابراین ستاد ارتش اسلام و مرکز فرماندهى کل قوا در مسجد حضور داشتند. همانطورى که از متون تاریخى به دست مىآید از سال دوم هجرت اولین سریهها و غزوههاى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهشکل گرفت.[23] لذا پیامبر صلىاللهعلیهوآله جهت حفظ دین اسلام و آحاد ملت مسلمان اقدام به تشکیل شوراى نظامى در مسجد نمودند و قبل از هر جنگى در مسجد با مشاوران نظامى خود مشورت مىنمودند و چگونگى رویارویى با دشمن را مورد بررسى قرار مىدادند. که مىتوان مهمترین نمونه آن را مشورت پیامبر صلىاللهعلیهوآله قبل از جنگ احد با مشاوران نظامى خود و قبل از جنگ خندق نام برد، که در اولى تصمیم بر جنگ در خارج از شهر شد و در دومى تصمیم به جنگ در داخل شهر و کندن خندق در اطراف مدینه النبى بود.[24] علاوه براینکه برنامهریزى و سیاستگذارى نظامى بوسیله فرمانده کل قوا در مسجد انجام مىشد پیامبر صلىاللهعلیهوآله تمام غنائمى که در جنگهاى مختلف به مدینه سرازیر مىشدند را جمع کرده و در طول روز در بین جنگجویان و مستحقین آن تقسیم مىکردند. با توجه به منابع تاریخى تشکیلات بیتالمال، یعنى تشکیلات مالى بخش عمومى، متمرکز در مسجدالنبى بود.[25] هرگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآله در یکى از غزوهها یا سریهها بر یکى از مناطق جزیرهالعرب سیطره پیدا مىکرد مأمورانى را بعنوان نماینده حکومتى، قضایى، ارشادى و فرهنگى در آن مناطق تعیین مىنمودند که این افراد از حکومت مرکزى فرمان مىبردند و رسالتى را که پیامبر صلىاللهعلیهوآله برعهده آنها نهاده بود انجام مىدادند.[26] (یعنى علاوه بر حکومت و فیصلهدادن دعاوى حقوقى و کیفرى و امور فرهنگى و ارشادى، جمعآورى زکات و خمس و خراج را نیز برعهده داشتند که بعد از جمعآورى آن را به بیتالمال واقع در مسجدالنبى مىفرستادند و پیامبر صلىاللهعلیهوآله آن را در بین مستحقین تقسیم مىکردند).
3 ـ مسجد، و گفتوگوى پیامبر اعظم صلىاللهعلیهوآله با نمایندگان سایر ادیان
در کتابهاى حدیثى در باب جهاد، بابى بعنوان «دعاء العدو» آمده و ضمن آن در این باره مطالبى از سیره رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نقل شده است.[27] که پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىفرمود: «لا تقاتلوهم حتى تحتجوا علیهم بان تدعوهم الى شهاده ان لا اله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه و الا قرار با جاء من عنداللّه».[28]
یعنى پیش از آنکه به فکر جنگ با آنان باشید، از در گفتوگوى برهانى، نسبت به معتقدات دینى، با آنان درآیید. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو نمایندگان ایشان بنابه توصیه مؤکد ایشان هرگز، پیش از برخودهایى با اقوام و مأیوس شدن از نتیجه مثبت آن، با گروهى به جنگ نمىپرداختند. و زمانى که گروهى اسیر به نزد آن بزرگوار آوردند، ایشان، از مسلمانان سؤال فرمود: آیا اسلام را قبلاً به آنان معرفى و عرضه کرده بودید؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: پس آنان را به همان محل امتشان بفرستید. و آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «اى پیامبر! ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده دهنده و بیم دهنده باشى و مردم را به دستور خداوند به سوى او بخوانى و چراغى تابناک باشى».[29]
گفتوگوى علمى و فرهنگى زیادى میان آن حضرت با هیئتهاى اعزامى، که از سوى قبایل گوناگون به مدینه مىآمدند صورت مىگرفت.
جایگاه این گفتوگوها جایى جز مسجد نبود. گرچه براى سکونت و استراحت این هیئتها، خانهاى نیز در نظر گرفته شده بود.[30] پارهاى از آنها نیز با توجه به صلاحدید پیامبر صلىاللهعلیهوآله در خانههاى انصار جا داده مىشدند.[31] براى برخى از آنها ـ همچون هیئت نمایندگى ثقیف ـ به دلیل طولانى بودن اقامت آنان در مدینه، خیمهاى در مسجد برپا مىشد.[32] پیامبر صلىاللهعلیهوآله در کنار یکى از ستونهاى مسجد که امروز نیز بنام «اسطوانه الوفود» (ستون هیئتها) شناخته مىشود، اینگونه هیئتها را به حضور مىپذیرفتند و با آنان به مذاکرات دینى و اجتماعى مىپرداختند.گرچه این از جنبههاى سیاسى نیز برخوردار بود، ولى از آنرو که این هیئتها معمولاً به منظور گرویدن به اسلام به مدینه مىآمدند بحث و گفتوگو پیرامون معارف اسلامى، بخشهاى مهمى از این مذاکرات را به خود اختصاص مىداد. برخى از این هیئتها در حضور پیامبر صلىاللهعلیهوآله و در خانه به فخرفروشى و خودستایى مىپرداختند، گفتوگوهاى طولانى و سخنان برخلاف ادب به زبان مىآوردند و گاه درخواست اجراى مسابقات هنرى و ادبى با پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو یاران آن حضرت مىکردند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله با حوصله و بردبارى کامل به سخنان آنان گوش فرا مىدادند. ذکر آنچه که درکتابهاى سیره پیرامون مذاکرات هیئت نمایندگى (بنىتمیم) بیان شده مىتواند فضاى حاکم یکى از این گفتوگوها را ترسیم نماید.
واقدى در مغازى در این باره آورده است که: ده نفر از روساء و برگزیدگان بنىتمیم به مدینه آمدند آنها در صحن مسجد نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله آمدند و عطارد بن حاجب تمیمى را پیش آوردند که خطابه بخواند. او خطبهاى ایراد کرد، پیامبر صلىاللهعلیهوآله به ثابت بن قیس فرمود: برخیز و خطبه ایشان را پاسخ گوید. ثابت برخاست و با عدم آمادگى قبلى خطبهاى خواند، چون ثابت بن قیس نشست، آنها گفتند: اى رسول خدا اجازه فرماى تا شاعرمان شعرى بخواند. چون اجازه فرمود، زبرقان بن بدر را بلند کردند و او ابیاتى را سرود. پیامبر صلىاللهعلیهوآله به حسان بن ثابت فرمود: پاسخشان بده و او برخاست و اشعارى سرود. پیامبر صلىاللهعلیهوآله و مسلمانان از خطبه ثابت و شعر حسان در آن روز خوشحال بودند. نمایندگانى که آمده بودند، با یکدیگر خلوت کردند. یکى از ایشان گفت به خدا قسم، بدانید که این مرد از طرف خدا تأیید مىشود و کارهایشان رو به راه مىگردد؛ خطیب او از خطیب ما فصیحتر و شاعرش از شاعر ما بهتر و خودشان به مراتب از ما خردمندترند.[33] پس از او هیئت بنى تمیم مسلمان شدند و از دیگر هیئتهایى که مذاکرات علمى و فرهنگى مفصلى میان آنها با پیامبر صلىاللهعلیهوآله صورت گرفت. هیئت نمایندگى ثقیف بوده است.[34] پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله در حدیث مفصلى که آمده است با راهبى بنام (شمعون بن لاوى بن یهودا) به بحث و گفتوگو پرداخته است.[35]
روایتى است از امام صادق علیهالسلام [36] به نقل از پدرش، امیرالمؤمنین علیهالسلام که فرمود: نمایندگان پنج دین در مجلسى گرد آمدند و با پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه مباحثه و گفتوگوى دینى پرداختند: یهودى، نصارى، دهریه، ثنویه و مشرکان عرب. در این جلسه براساس تفاهم پیشین همگى توافق کردند که حقیقت را پس از اثبات بوسیله برهان و دلیل بپذیرند. ابناسحاق از مناظره جماعتى از یهود مدینه (خیبر) به پیامبر صلىاللهعلیهوآله خبر مىدهد. همچنین از گفتوگو با نصارى نجران که در نهایت به مباهله منجر شد و نصارى از آن واهمه کردند و مطیع گردیدند.[37] با توجه به این متون و متون تاریخى دیگر مىتوان نتیجه گرفت که همه یا اکثر این گفتوگوها در مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله صورت گرفته است. بطورى که مسلمانان به پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىگفتند: اى رسول خدا، آیا ایشان که مشرکند، مىتوانند وارد مسجد شوند؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىگفتند: زمین پاک است و چیزى آن را نجس نمىکند.[38]
پیامبر صلىاللهعلیهوآله الگوى مسلمانان مىباشد و کردار و گفتار ایشان، براى پیروانش حجت است. راز و نیاز با پروردگار و چگونگى این ارتباط مىتواند سهم بسزاى در راهبرد امت به جهت مطلوب باشد. حال باید دید این بزرگوار با مسئله اعتکاف و خلوت با خداوند متعال چگونه برخورد کرده است؛ به تعبیر دیگر جایگاه اعتکاف در سیره ایشان چگونه بوده است؟
آن حضرت حتى قبل از رسالت هم مدتى را در غار حرا که در جبل النور ـ یکى از کوههاى مکه ـ واقع بود، به عبادت به سر مىبرد. على علیهالسلام در این باره مىفرماید: «ولقد کان یجاور فى کل سنه بحراء (حراء) فأراه و لایراه غیرى». «پیامبر صلىاللهعلیهوآله در هر سال مدتى را در غار حرا مىگذراند. پس تنها من او را مشاهده مىکردم و کسى جز من او را نمىدید».[1]
بعد از رسالت هم آن حضرت به اعتکاف اهمیت مىدادند. در روایتى از امام صادق علیهالسلام مىخوانیم: «رسولخدا در ده روز آخر ماه رمضان در مسجد معتکف مىشدند و براى آن حضرت خیمهاى معین برپا مىکردند و ایشان در این ده روز بستر خویش را برمىچیدند و به اعتکاف مشغول بودند».[2]
در روایتى دیگر از امام صادق علیهالسلاممىخوانیم: «جنگ بدر در ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد و آن حضرت فرصت اعتکاف پیدا نکردند؛ از اینرو سال بعد بیست روز معتکف شدند، ده روز براى همان سال و ده روز براى سال قبل که اعتکاف ایشان فوت شده بود».[3]
حتى در تاریخ نقل شده است که آن حضرت محل اعتکافش نزدیک یکى از ستونها به نام «اسطوانه السریر» (ستون تخت) بوده است که هنوز هم معین است. در کنار این ستون، تختى براى استراحت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهقرار مىدادند.[4] اعتکاف تأثیر بسزایى در ریشه کن کردن گناهان دارد بطورى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله در آثار اعتکاف مىفرمایند: «هرکس براى خدا و با ایمان کامل معتکف شود، گناهان گذشته او بخشیده مىشود».[5]
و در جایى دیگر مىفرماید: «کسى که روزى را براى رضایت خداوند متعال معتکف شود، ذات حق بین او و امتش سه خندق ایجاد مىکند».[6]
پس مىتوان از سیره و گفتار پیامبر صلىاللهعلیهوآله به اهمیت اعتکاف پىبرد و آن را عملى براى تربیت نفس و پرورش روح دانست.
5 ـ ویژگىهاى مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله و شیوه برگزارى نماز جماعت در سیره نبوى
با ورود پیامبر صلىاللهعلیهوآله به شهر مدینه و استقبال جانانه مردم تازه مسلمان شده از ایشان، شور و هیجان شهر را فراگرفت، جانى تازه در کالبد مردم دمیده شد و زندگى مسلمانان حیاتى دیگر پیدا کرد. شادى و شوق بسیارى، در چشمها دیده مىشد. خانههایى که ماهها با ذکر اوصاف عالى پیامبر صلىاللهعلیهوآله روشن شده بود، اینک حضور آن بزرگوار آن را کمال مىبخشید. مردم مدینه که از نزدیک سیماى ملکوتى و دوست داشتنى رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله را مىدیدند، گویا حقیقت اسلام و ایمان را مشاهده مىکردند و از زیارت آن حضرت توشه برمىگرفتند. حلاوت کلام، زیبایى سیما و دلنشینى اخلاق و سیره نبوى، همه را شیفته کرده بود. یاران پیامبر صلىاللهعلیهوآله هر روز افزونتر مىشدند. محلى که در آن نماز مىخواندند، آکنده از جمعیت مىشد. آنجا، انبارى متعلق به دو یتیم، سهل و سهیل، از طایفه خزرج بود، که تحت تربیت اسعد بن زراره بودند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله به اسعد فرمودند: که این محل را براى مسجد خریدارى کند. دو یتیم محل را
به پیامبر صلىاللهعلیهوآله هدیه کردند، ولى ایشان نپذیرفتند و فرمودند: که باید پول آن را بگیرند. سرانجام به ده دینار خریده شد.[7] مسلمانان مشغول خشت زدن شدند تا مصالح بناى مسجد فراهم شود. به دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، ابتدا زمین مسجد را کندند و از کوه سنگ آوردند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در محل سنگها خود به مسلمانان کمک مىکرد. وقتى اسید بن حضیر دید که حضرت خود سنگها را براى مسجد از کوه مىآوردند، پیش رفت و عرض کرد: یا رسول اللّه! اجازه دهید من عوض شما آنها را ببرم. حضرت فرمودند: خیر، تو خود برو و سنگ دیگرى را حمل کن. مردم با علاقه زیاد، سنگها را بردند تا حفره انباشته و زمین مسطح شد. آنگاه دیوار مسجد را ساختند. در آغاز که جمعیت مسلمانان کم بود، مسجدالنبى با دیوارى به قطر یک خشت ـ و به تعبیر امروزى «یک آجر» ـ ساخته شده بود. بعدها که مسلمانان بیشتر شدند، دیوارهاى جدید در محیطى وسیعتر با یک آجرونیم ساخته شد. پس از آن دیوار مسجد که قهرا مساحت بیشترى را در برمىگرفت، «دو آجره» شد. بلندى دیوارها به قد و قامت انسان بود، و انتهاى مسجد به اندازه صد ذراع بود.[8] مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله پس از دیوارکشى اولیه، پر رفت و آمدترین مرکز شهر شد. کثرت رفت و آمد و حضور مردم در آن، نیازهاى جدیدى را در پى داشت. گرماى هوا در مدینه و شدت آن، باعث شد که اصحاب از حضرت صلىاللهعلیهوآلهدرخواست کردند که اگر اجازه دهند، سایبانى در مسجد بزنند. پس از کسب اجازه، ستونهاى چوبى را در جلوى مسجد و سپس تا نزدیکى صحن برافراشتند. آنگاه، با شاخه درخت خرما سایبان زدند تا در پناه آن، از شدت گرما برهند و در آنجا به نماز و شنیدن سخنان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بپردازند. پس از مدتى که براین منوال گذشت گاه باران از سایبان به زیر مىآمد و موجب اشکالاتى مىشد، دوباره پیشنهاد شد که سایبان تبدیل به سقف شود. پاسخ پیامبر صلىاللهعلیهوآله برخلاف سابق بود. آن حضرت صلىاللهعلیهوآله با این پیشنهاد موافقت نکردند. توجه به این نکته، درسآموز است که ارتباط امام و مأموم چگونه باید باشد، مساجد تا چه اندازه از نظر ساختمان و رفاه نمازگزاران باید مورد توجه قرار گیرد، و امام در چه مواردى باید نظر مردم را بپذیرد؟ آیا باید امام بطور مطلق تسلیم حرف مردم باشد، یا لازم است مصالح و مفاسد را در نظر گیرد؟ احترام به آراى مردم، یک رکن روابط اسلامى است، ولى این احترام نباید اصول دیگر را مورد سؤال قرار دهد، زیرا ممکن است همه خواهشهاى مردم، مطابق با مصالح واقعى آنان نباشند. تشخیص این مصلحت، با شخص رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله است. پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «عریش کعریش موسى الامر عجل من ذلک». «سقفى مانند سقف خانه موسى علیهالسلام (دیگر به سقف نمىرسد) زمان کوتاهتر از آنست».[9]
بنابراین پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر سادگى و پویایى مسجد، اصرار مىورزیدند، بطورىکه حاضر نبودند که سایه بان مسجد به سقف تبدیل شود. درخصوص برگزارى نماز جماعت در سیره نبوى باید گفته شود که مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مدینه نخستین کانونى بود که از بدو تأسیس به منزله مرکز اصلى تمام فعالیتهاى عبادى مسلمانان، مورد استفاده قرار گرفت. یکى از این فعالیتها برپایى آیینهاى جماعت در این مسجد بود. مسلمانان به سبب تعالیم قرآن مجید و رهنمودهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهنسبت به حضور در مسجد و شرکت جستن در نماز جماعت اشتیاق خاصى از خود نشان مىدادند. آنان در هر شبانه روز، پنج بار از دو رو نزدیک بدین مسجد مىشتافتند و با تشکیل صفوفى منظم به اداى فرایض دینى به امامت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهمىپرداختند. از آنجا که این آیین دسته جمعى در تحکیم روابط، میان مسلمانان و تحقق وحدت در جامعه اسلامى نقش بسزایى داشت، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه هیچ یک از مسلمانان اجازه نمىداد بدون عذرى از حضور در این فریضه الهى سرباز زنند، چنانکه در روایت اسلامى آمده است چون حضرت کسانى را که از شرکت امتناع مىکردند به شدت تهدید کرد و خطاب به ایشان فرمود: «لتحضرن المسجد او لا حرقن علیکم منازلکم». «باید در مسجد حضور یابید و گرنه خانههاىتان را با شما به آتش مىکشم».
چون این خبر در مدینه انتشار یافت مرد نابینایى به نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه من مرد نابینایى هستم، و چه بسا صداى اذان را مىشنوم، اما کسى را نمىیابم که مرا براى نماز خواندن با شما به مسجد بیاورد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهفرمود: «طنابى از منزلت به مسجد ببند و بدین وسیله در جماعت مسلمانان شرکت کن».[10]
از این روایت چنین برمىآید که در عصر رسول اللّه تمامى مسلمانان حتى افراد ناتوان در نماز جماعت شرکت مىکردند، و به این ترتیب مساجد آن روزگار بویژه مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله از جهت برگزارى آیینهاى جماعت بسیار فعال بوده است. با توجه به روایاتى که نقل شده است پیامبر صلىاللهعلیهوآله سعى مىکرده است که نماز جماعت ایشان طول نکشد که باعث ملال و خستگى افراد نمازگزار شود و حتى از امامان جماعتى که این کار را کردهاند هم به شدت اعتراض کرده است. در کتاب معالم القریه از نجارى نقل شده که ابومسعود گفته است: مردى به رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهگفت: من به خاطر ضعف و ناتوانى، از حضور در نماز فلان کس خوددارى مىکنم، زیرا او نماز را طولانى برگزار مىکند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در این باره براى مردم سخنرانى کرد. من هرگز پیامبر صلىاللهعلیهوآله را در سخنرانى این چنین خشمگین ندیده بودم. آن حضرت خطاب به حاضران فرمود: «برخى از شما، مردم را گریزان مىسازید، کسى که امامت گروهى را برعهده دارد، بایستى از طولانى کردن نماز پرهیز کند. چه، در نماز جماعت افراد ناتوان، بزرگسال و نیز کسانى که کار و مشغله دارند، یافت مىشوند».[11]
نتیجهگیرى
با توجه به مطالبى که در بالا آمد مىتوان به این نتیجه رسید که مسجد در عصر پیامبر و در سیره نبوى صلىاللهعلیهوآله بعنوان یک نهاد چند نقشى ـ علاوه بر اینکه مرکز عبادت و اعتکاف بود ـ مرکز جهاد علمى و دانشگاهى بشمار مىرفت زیرا که بسیارى از دانشجویان این دوره در مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآله و در محضر ایشان درس مىگرفتند و فارغ التحصیل مىشدند و پیامبر صلىاللهعلیهوآله آنها را بعنوان معلمان دینى در مناطق تصرف شده یا تازه به اسلام گرویده اعزام مىکردند، و نیز مقر فرماندهى کل قوا بود چون پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله تمام 62 غزوه و سریه خود را با مشاورت فرماندهان نظامى خود از اینجا آغاز مىکردند و تمام برنامهها و نقشههاى نظامى در مسجد ریخته مىشد و مسلمانان را پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى جهاد با کفار از این محل مقدس بسیج مىکردند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مسجد بود که ادیان مختلف را به صورت فردى یا گروهى (وفود) به حضور مىپذیرفتند و با دلیل و برهان دین خود را به آنها عرضه مىداشت. همانطورى که از متن برمىآید و نتیجه مىگیریم نماز جماعت در سیره نبوى بسیار به آن اهمیت داده شده است و سعى پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر برگزارى آن باید طورى عمل شود که باعث ملال و خستگى مؤمنین نشود. البته مىتوان بطور کلى در نتیجهگیرى این مقاله عرضه داشت که مسجد در عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله مرکز عبادت و جایگاه دانش، مرکز جهاد تبلیغاتى و نهضت، مقر دادرسى و قضاوت، قرارگاه سیاسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى دولت و کانون تعاون اجتماعى بشمار مىآمده است.
مسجد در عصر مدرنیته
بررسى تاریخ اسلام نشان مىدهد که مسجد به عنوان مرکزى براى انجام فعالیتهاى مختلف اعم از عبادى، اجتماعى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیره داراى نقش کاملاً مؤثرى در پیشبرد اهداف دین مبین اسلام بوده است. به عبارت دیگر اگر چه در فرهنگ دینى، نام «مسجد» یادآور بندگى و کرنش در پیشگاه خداوند متعال بوده و در لغت به معناى جایگاه سجده تعریف گردیده است و براین اساس در قرآن کریم بر جنبههاى عبادى مسجد بیش از هر بعد دیگرى تکیه شده است. اما پس از هجرت پیامبر عظیمالشأن اسلام به مدینه، مسجد به عنوان فعالترین پایگاهى که قادر تأثیرگذارى ژرف بر فضاى جامعه در ابعاد مختلف بود، انتخاب و عمده فعالیتها در حول محور آن شکل گرفت. براى تأیید این موضوع در زمان حاضر نیز مىتوان به بررسى شکلگیرى انقلاب اسلامى و نقش مساجد در این تحول عمیق پرداخت، علاوه بر آن که در طى سالهاى دفاع مقدس نیز مساجد داراى نقش ویژهاى در جذب و اعزام رزمندگان، پشتیبانى جبههها، پخش اخبار درست در محله، کانون کمک به خانوادههایى که به دلایل ناشى از وجود جنگ نیاز به پشتیبانى داشتند، بالا بردن روحیه افراد جامعه و موارد متعدد دیگر بودهاند لذا مسجد در تمام طول تاریخ اسلام کانونى جهت بسط ارزشهاى اسلامى و مقابله با ضد ارزشها بوده است.
در بیانى دیگر اگرچه مسجد در نقش اول خود مکانى براى پرستش معبود یگانه و برپایى نماز جماعت به عنوان اولىترین نوع عبادت در نظر گرفته مىشود، ولى این نقش در واقع چون تنهاى است که با رویش خود منجر به جوانه زدن شاخههاى متعددى شده که از هر کدام میوههاى مختلفى براى جامعه اسلامى به ارمغان آورده خواهد شد. در جامعه فعلى ایران به دلایل مختلف، جامعه اسلامى از بسیارى از این ثمرات محروم است. این خسران با توجه به انقلابى که برپایه مبانى دینى شکل گرفت. دفاع حقیقتا مقدسى که با بهرهگیرى از اعتقادات مذهبى پیروزىهاى شگفتآورى به همراه داشت و حکومتى که بر مبناى ولایت فقیه که نابترین شکل حکومت دینى است در جامعه حاکم است، جاى شگفتى دارد. اگرچه بسیارى این موضع را عادى قلمداد کرده و امرى طبیعى دانسته و علت آن را گذر از جامعه سنتى به جامعه مدرن مىدانند. به عبارت دیگر آنان معتقدند که در جامعه مدرن باید براى مسجد کارکردهاى جدیدى تعریف نمود. در حالى که به اعتقاد مؤلف مطلقا اینگونه نیست، بلکه دقیقا بر عکس این اعتقاد نه تنها کارکردهاى مسجد در جامعه مدرن شده عوض نخواهد شد، بلکه بالعکس کارکردها داراى عمل و گستره بیشترى خواهند شد. براى آوردن دلایل جهت تأیید این نکته خوب است شروع بحث از بیان یک سؤال آغاز گردد.
با توجه به تأیید این موضوع توسط متخصصین جامعهشناسى که جامعه ما در حال گذر از جامعه سنتى به جامعه مدرن است. سؤالى آن است که در این دوران گذر و نیز در دوره تثبیت مدرنیته، کارکردهاى مساجد چه خواهند بود؟
بدون شک اگرچه پاسخگویى به این سؤال بسیار مشکل است و این خطر نیز وجود دارد که در صورت عدم صحت پاسخ، از کارکرد مطلوب مسجدها کاسته شود؛ اما باید توجه داشت عدم پاسخگویى، خطرى بزرگتر در پى خواهد داشت چرا که در طى گذر زمان مىتواند جامعه اسلامى را از کانونى که در تمام طول تاریخ اسلام به صورت دژى مستحکم از کیان دین اسلام و جامعه شکل گرفته بر مبناى آن حفاظت نموده است، محروم نماید.
سادهترین راهى که براى جواب قابل استفاده بوده و محققین زیادى نیز به آن توجه داشتهاند، آن است که جوامع مدرن شده در عصر حاضر را مورد بررسى قرار داده، زیرا پرستش معبود در انسانها امرى فطرى است و در تمام جوامع معبودى براى پرستش وجود دارند. هرچند معمولاً به دلیل وجود انسانهاى منفعتطلب در بیشتر موارد معبودانى دروغین که قادر به سرازیر کردن سرمایههاى به سمت اینگونه انسانها بودهاند، جایگزین خداى متعال شدهاند، ولى این موضوع هیچگاه منجر به خاموشى امر فطرى عبادت معبود نگردیده است. بدین لحاظ مىتوان با بررسى گذشته و حال یک جامعه مدرن شده به تغییرات به وجود آمده در عبادتگاههاى موجود پىبرد. از این منظر بررسى جوامع اروپایى که داراى خصوصیات عمومى یک جامعه مدرنیته بوده و در عین حال با داشتن دینى برگرفته از پیامبرى اولوالعزم در گذشته و حال و نیز داشتن عبادتگاههاى مختلف قادر به پاسخگویى صریح به این موضوع هستند، انتخابى صحیح به نظر مىرسد.
در جوامع اروپایى قبل از دوران رنسانس که جامعه موجود داراى کارکردهاى مختلفى بودند. وراى یک مکان عبادى، کلیسا مقرى براى قضاوت، مشروعیت بخشیدن به حاکمان سیاسى، آموختن دانش، رسیدگى به امور جوامع از نظر شرعى، اعزام سپاهیان به جنگهاى مختلف و عملکردهاى مختلف دیگر بوده است. به عبارت دیگر کشیشان، اسقفها و در رأس آنها شخص پاپ به عنوان بالاترین حامى کلیساها، قادر به تصمیمگیرى، اعلامنظر و در نهایت فرمان در تمام ابعاد فعالیت اجتماعى بودند. این دخالت مىتوانست حتى در مراتب عالى منجر به تعویض شخص حاکم یک جامعه نیز شود.
بدون بررسى علل به وجود آمدن رنسانس که خود مقولهاى دیگر است، از جهت آن که پس از آن جوامع اروپایى به سمت مدرن شدن پیش رفتند، مىتوان با پیگیرى تاریخى موضوع پس از رنسانس تا عصر حاضر که جوامع فعلى اروپایى جزو مدرنترین جوامع جهانى هستند به نقش کلیساها به عنوان عبادتگاههاى غالب در فعالیتهاى این گونه جوامع پرداخت. پس از رنسانس از گستره اظهارنظر و دخالت کلیساها در امور اجتماعى کاسته شده و در حال حاضر نیز کلیساها به صورت تقریبا مطلق از دخالت در امور غیر دینى منع شدهاند، علاوه برآن که خود امور دینى نیز تا حد زیادى محدود گردیدهاند. به عبارت دیگر حاکمان اینگونه جوامع اگر چه تا حد امکان سعى بر آن دارند که دین را از جامعه بزدایند، اما به دلیل آنکه به خوبى ثابت شده است که امر فطرى پرستش معبود قابل حذف نیست، سعى نمودهاند با نگاه داشتن عبادتگاهها این نیاز بشرى را پاسخگو باشند، اما براى کنترل آن، کارکرد آن را کاملاً محدود شده و تنها در انجام بعضى مناسک مذهبى تعریف نمودهاند. تاریخ شاهدان متعددى براى گواهى دادن به عدم امکان حذف پرستش معبود از ذهن جوامع دارد. یکى از بهترین آنها در آخرین تقاضایى یکى از مستبدترین و کوشاترین افراد در جهت حذف دین از جامعه یعنى استالین به خوبى مشهود است که در اواخر عمر فرمان داد که کلیساها و مساجد باز شوند تا مؤمنین در آنجا حضور یافته و براى شفاى او دعا نمایند. با توجه به این موضوع، هر چند حاکمان این جوامع در آرزوى زدودن دین از جامعه هستند، اما به دلیل عدم امکان اجراى این خواسته با باز نگاه داشتن عبادتگاههایى چند، تلاش خود را صرف آن مىکنند تا ضمن کنترل امر فطرى پرستش معبود در جوامع خود، از جهت یافتن آن به سمت دینهاى اصیل جلوگیرى نمایند.
اگر مطلب بالا مورد قبول واقع شود، براساس این بررسى باید براى مساجد نیز در جامعه مدرن شده اسلامى، کارکردى تک بعدى و تنها مکانى براى پرستش معبود قایل بود. این نسخهاى است که در طى چند سال اخیر بارها توسط بعضى از افراد اعلام شده است. در این دیدگاه دیگر نباید نگران تعداد افراد جذب شده به مساجد بود یا از کاهش یافتن کارکردهاى مثبت آن نگران بود. همچنین همچون جوامع اروپایى که عمده کلیساها تغییر کاربرى یافته و تنها تعداد معدودى باقى ماندهاند، بخش اعظم مساجد باید تغییر کاربرى یافته و تنها تعدادى مساجد که داراى معمارى برترى هستند باقى بمانند. ولى واقعیت آن است که آنانى که جوامع اسلامى مدرن شده را در قالب جوامع مدرن شده امروزى مىبینند، از نکتهاى مهم غافل هستند و این آن است که در جامعه مدرن شده اسلامى، دین هرگز به حاشیه رانده نمىشود، بلکه به دلیل افزایش آگاهى و عقلانیت قشرهاى مختلف جامعه، مسجد به عنوان مرکز فعالیتهاى اجتماعى داراى کارکردهاى عمیقترى خواهد شد. این نقطه افتراق با روشنفکرانى هست که تصور مىنمایند براى رسیدن به جامعهاى مدرن لازم است دقیقا از همان راهى عبور نمود که سایر جوامع عبور نمودهاند، در حالى که عقل سلیم حکم مىنماید براى عبور از این راه لازم است ابتدا به نتایج ناشى از عبور از این مسیر که در جوامع عبور نموده قابل بررسى است، پىبرد و سپس با دریافت آنها، مسیرى صحیحتر را انتخاب نمود. براى واگذارى و درک نتایج حاصل از کنار گذاشتن دین در این جوامع نیاز، به بررسى چندان عمیقى نیست، زیرا تحقیقات انجام شده توسط محققین همین جوامع به صراحت براشتباه بودن به حاشیه راندن دین دلالت مىنماید. افزون شدن تعداد خودکشىها، افزایش معتاد به مواد مخدر یا مشروبات الکلى که مىتواند در تسکین موقت خلأهاى معنوى مؤثر باشد، از هم پاشیدگى خانواده به عنوان مهمترین رکن هر جامعه و نتایج فوقالعاده منفى دیگر همگى سر منشأ در سیاستى اشتباه تحت عنوان حذف یا به حاشیه رانده دین در این جوامع دارد. امروزه حتى شاخهاى از علم روانشناسى تحت عنوان دین درمانى با وجود مخالفت علنى و پیگیرانه سیاستمداران منفعتطلبى که سود خود را در کنار گذاردن دین مىدانند، در حال شکلگیرى و رواج است. در این نوع درمان، پزشک با احیاى امر فطرى پرستش و ایجاد ایمان به عالم غیب و خالق متعال سعى در معنا بخشیدن به زندگى بیمار مىنماید. بدین لحاظ نباید انتظار داشت که هیچ انسان عاقلى تأیید نماید که براى مدرن شدن لازم است که دین به حاشیه رانده شود.
در تفکر دینى، مدرنیته نوعى تحول است که در طى آن انسان با استفاده از ابزارهاى مدرنى که قادر به گشودن راههاى جدید براى شناخت خود هستند، به تفکر خود عمقى ژرفتر داده و با بهرهگیرى از آگاهىهاى افزوده شده، نه تنها از ایمان او کاسته نمىشود، بلکه بر اعتقاد او به وجود خالق هستى افزوده مىشود. به عبارت دیگر اگر در گذشته تنها تعدادى از دانشمندان و محققین به دلیل برخوردارى از دانش و آگاهىهاى بیشتر، داراى اعتقادات و ایمانى عمیقتر بودهاند، در عصر مدرنیته این برخوردارى از دانش و آگاهىها به دلیل عمومى شدن در کل جامعه رسوخ یافته و پیامد آن ایمانى قوىتر خواهد بود. براین اساس در عصر مدرنیته نه تنها از کارکردهاى مسجد نباید کاسته شود، بلکه براى آن باید بر مؤثرتر شدن آن کارکردهاى تأکیدى همه جانبه داشت.
اگر مطالب مذکور صحیح در نظر گرفته شوند، این موضوع با آن چه در مساجد در جامعه فعلى ما مىگذرد، داراى تناقض است. به عبارت دیگر بر اساس آن چه در بالا آورده شده، در جامعه در حال گذر ایران لازم است مساجد داراى کارکردهاى متعدد بوده و نیز داراى تأثیرى فوقالعاده بیشترى باشند؛ اما واقعیت خلاف این حقیقت است. این موضوع نه تنها سؤالبرانگیز بوده، بلکه بسیار دغدغهانگیز نیز است. زیرا وضعیت مساجد در حال حاضر در واقع تأییدکننده نظر آنانى است که مُصر به صحت این موضوع هستند که در جوامع مدرن، مساجد تنها کانونى براى عبادات معدود پرستش کنندگان هستند. معدود شدن مراجعهکنندگان به مسجد و در واقع به حاشیه رانده شدن دین که با مقیاس دقیق تعداد پرستش کنندگان خالق متعال قابل اندازهگیرى است، براى جامعه اسلامى بسیار خطرناک است، زیرا به واسطه وجود پایگاهى به نام مسجد بوده است که با وجود همه هجومهاى متعدد در طول تاریخ هیچگاه کیان جامعه اسلامى از بین نرفته و هر بار نیز توانسته است که اقوام مهاجم را در درون خود هضم کرده و ارزشهاى اسلامى را حفظ نماید.
پس چرا اینگونه است؟ جواب اگر چه سخت و دردناک است، اما پاسخگویى واجب است. جواب را به صورت ساده مىتوان اینگونه بیان نمود: در جامعه فعلى ما سرعت حرکت به سمت مدرنیته بسیار سریعتر از حاکم شدن آموزههاى دینى است. این موضوع به ویژه در مراکز آموزشى که پرورش دهنده نسلهاى بعدى است داراى تفاوت فاحشترى است، لذا به جاى حاکم شدن آموزههاى دینى و در نتیجه رواج ارزشهاى کاملاً منطبق بر جامعه مدرنیته غربى در حال حاکم شدن است. به عبارت دیگر با کمال تأسف باید اعلام نمود که این تصور غلط در حال جا افتادن در جامعه است که براى رسیدن به عصر مدرنیته باید از دیندارى کاست و آن را محدود به زمانهایى خاص براى پرستش نمود. این تصور بسیار غلط نیز به این دلیل شکل گرفته و چون سرطانى کشنده در حال گسترش است که مساجد غیرفعال شده و هستند.
[1] . نهج البلاغه: خطبه 192 .
[2] . کلینى، محمد بن یعقوب، کافى: ج 4 ، ص 175 .
[4] . سمهودى، على بن احمد، وفاء الوفاء باخبار المصطفى: ج 2 ، ص 452 .
[5] . سیوطى، جلال الدین، الجامع الصغیر: ج 2 ، ص 575 .
[6] . المتقى الهندى، کنز العمال: ج 8 ، ص 531 .
[7] . همدانى رفیع الدین اسحاق بن محمد، سیرت رسول اللّه: ج 1 ، ص 475 ـ 474 .
[8] . مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار: ج 19 ، ص 111 .
[9] . دین پرور، سید جمال الدین، مسجد پایگاه اسلام، ماهنامه مسجد: ش 59 ، ص 48 .
[10] . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه: ج 5 ، ص 377 .
[11] . ابن اخوه، معالم القریه: ص 266 .
[1] . کتانى، عبدالحى، نظام الحکومه النبویه التراتیب الاداریه: ج 2 ، ص 233 .
[2] . همان: ج 2 ، ص 221 .
[3] . مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار: ج 4 ، ص 45 .
[4] . کتانى، عبدالحى، نظام الحکومه النبویه التراتیب الاداریه: ج 2 ، ص 218 .
[5] . همان: ج 2 ، ص 221 .
[7] . همان: ج 2 ، ص 477 و 233 .
[8] . غزالى، محمد، احیاء علوم الدین: ج 1 ، ص 44 .
[9] . ابن شبه، عمر، تاریخ المدینه المنوره: ج 2 ، ص 567 .
[10] . غزالى، محمد، احیاء العلوم الدین، ج 1 ص 395.
[11] . ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى: ج 2 ، ص 445 .
[12] . کتانى، عبدالحى، نظام الحکومه النبویه التراتیب الاداریه: ج 2 ، ص 278 .
[13] . شهید ثانى، منیه المرید: ص 106 .
[14] . واقدى محمد بن عمر، مغازى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى: ص 680 و 729 .
[16] . آیتى، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله ، به کوشش ابوالقاسم گرجى: ص 259 .
[17] . کتانى، عبدالحى، نظام الحکومه النبویه التراتیب الاداریه: ج 1 ، ص 40 ـ 48 .
[18] . همان: ج 1 ، ص 56 .
[19] . حکیمى، محمد رضا، الحیاه: ج 2 ، ص 419 .
[20] . حر عاملى، وسایل الشیعه: ج 3 ، ص 86 .
[21] . شهید ثانى، منیه المرید: ص 106 .
[22] . آیتى، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، به کوشش ابوالقاسم گرجى: ص 219 ـ 227 .
[23] . زرگرى نژاد، غلام الحسین، تاریخ تحلیلى اسلام: ص 49 .
[24] . شیرازى، مکارم، پیام قرآن: ج 10 ، ص 121 ؛ ر.ک: عبدالملک، بنهشام، السیره النبویه، به کوشش محمد محى الدین عبدالحمید: ج 3 ، ص 66 و واقدى، محمد بن عمر، مغازى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ص 334 ـ 337 .
[25] . قاسم بن سلام، ابوعبید، کتاب الاموال، تحقیق محمد خلیل هراس: ص 373 ـ 376 .
[26] . کتانى، عبدالحى، نظام الحکومه النبویه التراتیب الداریه: ج 1 ، ص 114 ؛ ر.ک: طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم یابنده: ج 4 ، ص 303 و بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش: ص 382 ـ 385 .
[27] . کلینى، محمد بن یعقوب، فروع کافى: ج 1 ، ص 337 ؛ نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسایل: ج 11 ، ص 31 .
[28] . الننمیمى، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام: ج 1 ، ص 270 ـ 269 .
[29] . الکاندهلوى، شیخ محمد یوسف، حیاة الصحابة: ج 1 ، ص 166 .
[30] . کتانى، عبدالحى، نظام الحکومه النبویه التراتیب الاداریه: ج 1 ، ص 445 ؛ ابنشبه، عمر، تاریخ المدینه المنوره: ج 2 ، ص 235 .
[31] . کتانى، عبدالحى، نظام الحکومه النبویه التراتیب الاداریه، ج 2 ص 449.
[33] . ر. ک: واقدى، محمد بن عمر، مغازى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى: ص 742 ـ 746 .
[34] . همان: ص 733 ـ 736 .
[35] . الحرانى، ابنشعبه، تحف العقول، ترجمه احمد جنتى عطایى: ص 17 .
[36] . طبرسى، ابو منصور احمد بن على، الاحتجاج: ج 1 ، ص 27 ـ 44 .
[37] . همدانى، رفیع الدین اسحاق بن محمد، سیرت رسول اللّه: ج 1 ، ص 509 .
[38] . ر.ک: واقدى محمد بن عمر، مغازى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى: ص 733 ـ 736 .