دیدگاه جزءگرایانه انسان به طبیعت
بحرانهاى زیست محیطى کل نظام طبیعت را تهدید مىنماید. انقراضگونهها، نابودى جنگلها و تخریب محیط زیست به واسطه افزایش مصرف انرژى در جهان در حالى صورت مىپذیرد که بحث کنونى بسیارى از کنوانسیونها، مجامع و آژانسهاى بینالمللى و ملى در سراسر دنیا در زمینه پایدارى توسعه بوده و موافقت نامههاى جهانى و تعهدات دولتى به ارایه استراتژىها و راهکارهایى در جهت حل مسایل محیطى مىپردازند.
چگونه به رغم توصیه الگوهاى مناسبتر پایدارى در زمینههاى مربوط به محیط زیست، تغییرات قابل توجهى در ارتباط با شیوههاى مصرف تمایل به جایگزینى انرژىهاى تجزیهپذیر به جاى انرژىهاى فسیلى و صرفه جویى در استفاده از منابع به وجود نیامده است؟ پاسخ به این سؤال ممکن است جوابهاى ظاهرى بسیارى را در پى داشته باشد اما در بطن آنها حقیقتى نهفته است که ریشه بسیارى از مسایل محیطى بهشمار مىآید و آن عدم توجه به ابعاد معنوى ارتباط میان انسان و محیط زیست است. بحران زیستمحیطى، تبلور خارجى بیمارى و رنج داخلى است.
این بیمارى دیر زمانى است انسانى که براى بدست آوردن زمین از آسمان روى گردانده و به جاى آسمان به زمین اصالت داد و اکنون زمین را نیز به دلیل نداشتن آسمان از دست مىدهد را به ستوه آورده است. انسان معاصر انسانى است که قانون گذارى مىکند، ارزش تعیین مىکند، به هیچ قدرتى خارج از خود اتکاء ندارد و به عبارتى کلىتر مرکز هستى است. پایههاى اصلى چنین دیدگاهى در افکار بسیارى از صاحب نظران در طول تاریخ مشاهده شده است.
بهعنوان مثال فیثاغورث در این باره مىگوید: «انسان میزان تمامى چیزهاست». با اینحال انسان محورى با تأکید بر ابعاد مادى آن در دوره نوزایى (رنسانس) نضج گرفت. در اوج این دیدگاه عوامل مهمى دخیل بودهاند که در ذیل به مهمترین آنها اشارهاى خواهیم داشت.
دیدگاه علم گرایانه به طبیعت
براى انسان سنتى چه غربى و چه شرقى با هر دین و آیینى، طبیعت از جنبهاى از تقدس برخوردار بوده است. آب، درخت، کوه و بسیارى از مظاهر طبیعت داراى ارزش والایى بوده و حتى دخالت در آنها از دیدگاه شرقیان گناه شمرده شده است.
جنبههاى لایتناهى طبیعت در ساخت معابد و باغ آرایىهاى آنان کاملاً مشهود است. اما با گذشت زمان تأکید بر پرستش طبیعت آن چنان که هست به تدریج اهمیت خود را از دست داده و همچنان که تمدن و مظاهر مربوط به آن طى قرون سیزده و چهارده میلادى تحول خود را آغاز مىکند، توجه به طبیعت که بخشى از محیطزیست بوده و با رستگارى انسان مرتبط بوده کنار گذارده مىشود. افرادى چون دکارت نیز مانند افلاطون معتقد بود که هرچه از نظر علمى قابل اعتبار نباشد وجود ندارد و طبیعت تنها از جنبه کیفیتهاى ملموس مانند انرژى و وزن تشکیل شده و ارزشهاى ذاتى و غیرقابل اندازهگیرى مانند زیبایى اهمیت چندانى ندارد.
با انقلاب دکارتى، نه تنها فلسفه از مذهب جدا شد بلکه مبتنى بر عقل گردید. با چنین پیش درآمدى، علم جدید توسط اشخاصى چون گالیله، کپلر و نیوتن از طرق گوناگون و با تأکید بر علوم تجربى و دیدگاه جزء گرایانه یا اتمیسم علمى بنیان گذارده مىشود. مطابق چنین دیدگاهى، طبیعت موجودى قابل احترام و تقدس نبوده و تنها به آزمایشگاهى براى اثبات نظریات گوناگون علمى متکى بر حس و تجربه و از زمان فرانسیس بیکن مساوى قدرت و توانایى مبدل مىگردد. تحولات علمى قرون اخیر به پیروزى چنین دیدگاهى در تمامى زمینهها منجر گردیده است. بلند پروازىهاى علمى سبب مىگردد که انسان به تدریج چنین ذهنیتى پیدا کندکه علم را جایگزین همه چیز کرده و آن را داروى درد جامعه بشرى سازد. حتى برتراند راسل، مدینه فاضلهاى با نام علمى را بر این پایه بنا نهاده است.
تسلط و کنترل انسان بر طبیعت
فیثاغورث و افلاطون بحثى در ارتباط با جدایى انسان از طبیعت از طریق دو تفکر سیستمى متفاوت به وجود آوردند؛ اما هر دو به دنبال اعتقاد به جدایى نفس (روح غیر مادى از بدن) و (کالبد مادى) بوده و دنیاى فیزیکى را دامى براى نفس مىدانستند.
دوگانگى میان انسان و هر آنچه غیرانسانى بود و تفاوت این دو براساس خردورزى منحصر به فرد انسان، عامل دیگرى در ایجاد دیدگاه انسان محورى به شمار مىرفت. این توصیه توسط افرادى چون ارسطو، پاسکال و کانت به این نظر ختم مىشود که تنها انسانها خردورز هستند و چون داراى قدرت و برترى نسبت به سایر موجودات مىباشند، مىتوانند بر آنها تسلط یابند. پیام اصلى خردورزى، کاربرد واژه «ماشین» براى طبیعت بود که توسط کپلر و دکارت بسط یافت. آنان دنیاى مادى را به مثابه ماشینى تصور مىنمودند که بر طبق یک سرى قوانین ثابت و غیرقابل تغییر که از ابتدا وجود داشته بدون هر گونه خلاقیت در خود کار مىکند. علاوه برآن، بىحرکتى ماده، فقدان علم و ارزشهاى ذاتى در غیرانسان، او را از صدماتى که به اکوسیستمهاى طبیعى مىزد، تبرئه مىنمود.
فرانسیس بیکن نیز با تأکید خود براین که علم قدرت است و دانش علمى یک قدرت تکنیکى بر طبیعت دارد مانند کانت از تسلط بر طبیعت و یا قابلیت تغییر و انطباق طبیعت به وسیله نیازها و خواستههایى که انسان تعیین مىکند، نام مىبرد. به واسطه این چنین تفکرى، ارزشگذارى بر طبیعت مطرح مىگردد. این که طبیعت فاقد ارزش است و تنها از مواد خام براى مصرف در ارتباط با ایدههاى انسانى تشکیل شده است، پایه برخى تئورىهاى اجتماعى مىگردد. لوک ـ بنیانگذار لیبرالیسم مدرن ـ طبیعت را فاقد ارزش مىداند و هیچ ارزشى براى زمین نمىگذارد، مگر آن که توسط انسان مورد بهرهبردارى قرار گیرد و حتى پس از توسعه، همچنان کارگر را به عنوان ارزش اصلى معرفى مىنماید.
مارکس نیز که هستى را چیزى جز ماده بىشعور نمىداند به ابزار تولیدى بها مىدهد و از این روى طبیعت را فاقد ارزش ذاتى مىداند.
تأثیر انسان محورى بر سیاستهاى محیطى
مقولات مورد بحثى چون علمگرایى و دیدگاه جزء گرایانه جدایى و تسلط انسان بر طبیعت و نحوه ارزشگذارى طبیعت سبب شد تا در نگرش انسان محورى، انسان اصالت را به ماده داده و هر آنچه را که در قلمرو زندگى مادى قرار گیرد داراى ارزش شود. به عبارت دیگر، رفاه و امرار معاش به عنوا ارزش شناخته و معرفى شد. در نهایت این نوع تفکر سبب شد سیاستهاى محیطى بر سیاستهاى انسانگرا با تکیه بر محوریت انسان مشتمل گردد. تفکر مرکزیت انسان به عنوان تنها موجود خلاق، هوشیار و تولید کننده نظام طبیعت، حقى را در وى ایجاد نموده است که منحصرا به خود بیاندیشد.
در کنفرانسهاى متعدد در ارتباط با پایدارى و محیط زیست هنگامى که منظور از پایدارى، حفاظت از محیط حال و آینده براى نسلهاى آتى تلقى مىگردد این موضوع به وضوح نمایان مىشود. به عنوان مثال توسعه پایدار در استراتژىهاى حفاظتى دهه 1980 توسعهاى است که کاربرد منافع انسانى مالى، طبیعى و... را براى رفع نیازهاى انسانى و بهبود کیفیت زندگى وى در بر داشته باشد. در این استراتژى حفاظت از طبیعت در معناى مدرن آن عبارت از مدیریت و بهرهبردارى انسان از سرزمینى است که بتواند در عین ایجاد پایدارى براى نسل حاضر، نیازهاى نسل آتى را برآورده سازد.
کنفرانس جهانى محیط زیست و توسعه در سال 1987 نیز توسعه پایدار و فرآیندى قلمداد مىنماید که در آن امکان برآورده سازى نیازهاى امروز انسان بدون کاهش توانایىهاى آیندگان در تأمین نیازهاى انسانى مهیا گردد. در کنفرانس ریو (طى سال 1992) تعریف سازمان ملل متحد از توسعه پایدار نیز تأکید بر سیاستى بود که در نتیجه اعمال آن منافع مثبت حاصل از مصرف منابع طبیعى بتواند براى زمانهاى قابل پیشبینى در آینده تداوم داشته باشد. همچنین در مورد محیط و توسعه، اقدامات لازم براى هماهنگى میان تعداد جمعیت جهان و نیازهاى آنان با منابع محدود زمین تا اواسط قرن بیست و یکم تعیین شد تا به عنوان دستور کار سازمان ملل و سایر سازمانهاى بینالمللى و ملى به مورد اجرا گذارده شود این چنین دیدگاههایى سبب شد تا در گزارش صلح و غذا طى سال 1994، از بشر به عنوان خلاقترین، تولید کنندهترین و گرانبهاترین منبع نام برده شود. در چنین وضعیتى که انسان در مرکز سیاستهاى محیطى قرار گرفته و انسان مدارى پایه استراتژىهاى حفاظت محیطى مىگردد. در این میان به خصوص اقتصاددانان تنها به نقش محیط و اکولوژى در مدیریت سیستمهاى اقتصادى پرداخته و هرگونه تزاحم وارد آمده بر اکوسیستم را از آن جهت نامطلوب مىدانند که در آینده بر سیستمهاى حمایتى ضامن پایدارى اقتصادى خدشه وارد مىسازد. انسانگرایى، بشر را به موجودى کاملاً مادى و زمینى مبدل مىسازد. از اینرو هیچ مسئولیتى در قبال طبیعت ندارد و محیط زیست ابزارى بیش نبوده و ارزش آن نیز براین اساس استوار مىگردد. توجیهاتى که براى این امر ارایه مىگردد متفاوت است که از آن جمله مىتوان به تأکید بر حقوق نسلهاى آتى، مباحث مربوط به تهدید سلامتى ساکنین کره زمین، بهرهگیرى از منطق اقتصادى در جهت حفاظت محیط و بهرهگیرى از توجیهات مذهبى که در این جا به لحاظ موضوع مقاله تنها به آن پرداخته خواهد شد، اشاره نمود.
دین و محیط زیست
توجیهات مذهبى در سیاستهاى محیطى
مذهب و جنبههاى معنوى آن از سه طریق بر سیاستها و قوانین اثر مىگذارند. در طریقه نخست استفاده از برخى از اصول مذهبى در قطع نامهها و توصیه نامههاى بینالمللى به عنوان مثال اصول مندرج در بند چهارم کنفرانس جهانى با پارکهاى ملى (طى سال 1962) مدنظر قرار گرفته است؛ مبنى براینکه حفظ زیبایى و ویژگى چشماندازهاى طبیعى براى زندگى انسان ضرورى؛ زیرا نفوذ دوباره معنویت و نیروى فیزیکى و ذهنى قوىاى را ایجاد مىنماید. همچنین در بیانیه سال 1983 کنفرانس پارکها و نیز در اجلاس زمین (طى سال 1992)، به این نقش اشاره شده است. انجمن جهانى مدیریت و حفاظت و توسعه پایدار مناطق جنگلى، حفاظت و توسعه پایدار جنگلها را حفاظت اکولوژیکى تمامى جنگلهاى ملى که ارزشهاى منحصر به فردى به عنوان مظاهر معنویت و مذهب دارند، قلمداد مىکند. در بخشى از دستورالعمل نیز همین موضوع به طریق دیگرى عنوان گردیده است؛ یعنى تعهد براى «حفاظت از کثرت بیولوژیکى» نیاز
به شناخت مفاهیم مذهبى مشترک در کشورهاى مختلف براى نیل به نقطه نظرات قابل استفاده دارد. در دومین موردى که مذهب، سیاستهاى محیطى را تحت تأثیر قرار مىدهد موضوع به گونهاى غیر مستقیم است. به عنوان مثال به طور دورهاى، از اطلاعات مربوط به مذاهب مختلف جهان بهرهمند مىشود. در سال 1990 نیز در کنفرانس بینالمللى مسکو در ارتباط با محیطزیست بیان شده است که نیاز به یک پایه جدید معنوى و اخلاقى که همانا مراکز مذهبى من جمله مساجد است وجود دارد. سومین مورد نیاز به طور غیرمستقیم از طریق حفظ فرهنگ بومى و آزادىهاى مذهبى به حفاظت از مراکز مذهبى و در رأس آن مساجد اشاره دارد تا به دلیل تأکید مذاهب بر دنیاى طبیعى امکان حفاظت از محیط نیز ایجاد گردد. بهطور کلى مفاهیم و معانى ماوراءالطبیعه نسبت به طبیعت مورد توجه بوده است.
در حقیقت نقش مذهب و کانونهاى مذهبى به ویژه مساجد در بلاد مسلمین، در حفاظت از محیط، ریشه تاریخى داشته و در بسیارى از ادیان به ویژه دین مبین اسلام، شناخت طبیعت وسیلهاى براى شناخت خداوند بوده است. بدین لحاظ برخى از جنبشهاى محیطى کنونى ادغامى از مسایل مذهبى را در بحثهاى محیطى ضرورى قلمداد نموده و براین
باورند که بحرانهاى زیست محیطى بدون برخوردارى از پایهاى دینى و بدون توجه به کارکرد راهبردى مراکز مذهبى من جمله مساجد قابل حل نمىباشند. در عین حال برخى دیگر من جمله لین وایت براین باورند که بحرانهاى اکولوژیک ریشه مذهبى داشته و عمده ادیان بهویژه یهودیت، مسیحیت و اسلام نه تنها بر دوگانگى انسان و طبیعت توسط انسان تأکید دارند. به منظور روشنتر شدن ارتباط انسان و طبیعت در اسلام در ادامه این نوشتار نگرش اسلام نسبت
به محیط زیست مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
اسلام و محیط زیست
بحث درخصوص نگرش اسلام به محیط زیست بسیار گسترده است. در اینجا تنها اشارهاى به اهم موضوعات مورد بحث بالاخص مسئولیت انسان در برابر زمین و نگرش اسلام به توسعه پایدار خواهد شد. مرورى بر تعالیم اسلامى بیانگر این حقیقت است که اسلام اصولى را براى زندگى و تداوم حیات بشر مطرح نموده است.
در مباحث محیطزیست، اصول اسلامى در نحوه استفاده از منابع موجود، نحوه ارتباط انسان با طبیعت و از همه مهمتر شیوه نگرش انسان به خویشتن و به عالم وجود و ارتباط میان اینها مصداق مىیابد. این اصول کلى (به عنوان جهان بینى) که راهنماى جامعهاى اسلامى در تدوین سیاستهاى کلى حاکم بر محیط و جامعه خویش مىباشد، در مساجد تبیین مىگردد.
تفکر درباره طبیعت
شناخت طبیعت و اجزاء و عناصر آن و قوانین و نظام حاکم بر جهان هستى از جمله مقولات بسیار مهمى است که در متون اسلامى به عنوان یکى از ابزارهاى شناخت، مؤکدا انسان را به آن ترغیب و توصیه مىکند و قرآن تمام عالم طبیعت را یک سره آیه و نشانهاى براى شناخت ماوراءالطبیعت مىخواند.[1]
در تشریح نظریات ابنسینا نیز آمده است که تحقیق در جهان طبیعت تنها حقیقت پدیدهها و یافتن سلسله روابط میان آنها نیست، بلکه تحقیق در پدیده و ظاهر در پرتو رابطهاى که با درون و باطن دارد و تحقیق در جزیى است با نظریه رابطهاى که میان آن و کل موجود است؛ از این رو، علوم طبیعى در اسلام نیز مانند الهیات همواره با یک جنبه سرى و درونى توأم بوده و کشف یک نکته علمى منجر به کشف دیگر اسرار مىگردد. بسیارى از دانشمندان و طبیعىدانان بزرگ جهان مسلمان بودهاند اما به دلیل آن که پدیدههاى طبیعى آیات الهى محسوب مىگردند، علم عرضى (سکولار) محض در میان مسلمانان به وجود نمىآید. با تغییر و تحولات فیزیکى جدید و راهى که اینک فراروى عالمان سایر علوم به ویژه مساجد در جامعه مسلمانان درحال یافتن جایگاه اصلى خویشتن در جهان مدرن امروزى هستند به عنوان مثال علوم نیوتنى و نگرش جزء گرایانه که سالیان درازى بر تفکرات و فلسفه سایر شقوق علوم انسانى حکم فرمایى مىنمود، در حال سپردن جایگاه و مقام خویشتن به تفکر کل نگرایانه است. این پدیده در نهایت اثر مطلوبى بر نحوه نگرش تنظیم روابط و فعالیتهاى انسانى خواهد داشت.
مسئولیت انسان در برابر طبیعت
دین مبین اسلام اساسا انسان را خلیفة اللّه مىداند؛ اما این مخلوق آزاد از هر مسئولیت نیست بلکه باید سایر افعال خویش را به بهرهگیرى از اصول و قوانینى که خالق هستى براى نتظیم امور کائنات مقرر فرموده به انجام رساند. به عبارت دیگر انسان به عنوان عالم صغیر جسما و روحا پارهاى از عالم کبیر است و در نتیجه مىباید از قوانین عالم هستى (طبیعت) پیروى کند. از این روى، نقش مراکز مذهبى و مساجد به عنوان مراکز هماهنگى فعالیتهاى انسانى با نظام حاکم بر طبیعت و پدیدههاى آن که عامل اساسى براى بهتر زیستن است و او را از تخریب و فساد طبیعت باز خواهد داشت، بیش از پیش نمایان مىگردد. از جمله مهمترین وظایفى که در خلال دستورات و بایدها و نبایدهاى شرع براى مسلمین مشخص شده، اصلاح در زمین و اجتناب از فساد در آن است. آیات متعددى از قرآن کریم، انسان را از فساد در زمین بر حذر داشته و به اصلاح برآن که همانا عمل صالح است امر مىفرماید. بنا بر تعالیم قرآنى مىتوان گفت که عامل رستگارى انسان اصلاح در زمین و اجتناب از فساد در آن است. عمران و آبادانى زمین یکى از وجوه اصلاح زمین است چرا که یکى از اهداف مترتب بر فعالیتهاى انسان در زمین، عمران و آبادانى آن مىباشد؛ چنانچه خداوند مىفرماید: «او شما را از خاک آفرید و شما را به ساختن و آبادانى زمین گمارد».
اجتناب از اسراف و تبذیر نیز عامل مهم دیگرى است. دین مبین اسلام انسان را به شدت به اجتناب از اسراف و تبذیر فرمان داده و به میانه روى و اعتدال دعوت مىنماید.
به مصداق «و کذلک جعلناکم امه وسطا» و «الیمین و الشمال مضله و طریق الوسطى هى الجاده» برنامههاى مراکز اسلامى و در رأس آنها مساجد، برنامه هایى میانه است که پرهیز از بیهودگى را سرلوحه خود قرار داده و به شدت از اسراف و تبذیر تنها به استفاده بیش از حد نیاز و تباه کردن محیط زیست منحصر نمىگردد؛ بلکه عدم استفاده صحیح و بهینه از منابع و مواد اولیه نیز مىتواند نوعى اسراف تلقى گردد و حتى بالاتر از آن در صورت نبود روند تکاملى در مصرف مواد مىتوان صحبت از اسراف را به میان آورد.
کمال بخشى به طبیعت
تعالیم و کانونهاى اسلامى و مساجد به عنوان کانون چنین تعالیمى نباید به سمت تباهى و فساد سوق داده شود، بلکه کلیه امور و تمامى اشیاء مىباید به نحو مطلوب به سمت کمال هدایت گردند. به عبارت دیگر مراجعه به متون اسلامى نشان دهنده آن است که تفکر اسلامى منادى «تداوم کمال» اشیاء است. در مسیر کمال قرار دادن تمامى عناصر و اشیاء، تبعیت از اصول حاکم بر عالم وجود است که در آن عقربه شدنها همواره رو به سوى کمال دارد.[2]
کمالجویى و کمالطلبى در تمامى ابعاد زندگى مسلمین نفوذ داشته و یکى از ملاکهاى اصلى تعیین مسیر فعالیتهاى فردى و جمعى مسلمین بوده است. در تفکر اسلامى براى اشیاء و معانى، حالت ایستایى و سکون و بر یک حالت ماندن توجیه نمىشود بلکه بایستى در کلیه فرایندها و فعالیتها بارقهاى از حالت کمالجویى و کمالطلبى مستتر باشد تا بتوان از «اناللّه و انا الیه راجعون» سخن گفت. در اینجاست که مراکز مذهبى و مساجد با تأکید بر این تفکر که محیط و عناصر مربوط به آن نه تنها بایستى از میان بروند و نه تنها حفظ آنها هدف غایى نیست بلکه بایستى به طور مداوم به حالتى از کمال (متعالىتر از وضعیت قبل و حال) در آینده ایفاى نقش نمایند. تعالیم تبیین یافته در مساجد تا بدانجا پیش مىرود که در وراى هر عملى (حتى بر سادهترین اعمال مادى) تفکر کمال جویى و وجود هدفى والا و معنوى حاکم است و بر یک مکان و موقعیت ماندن خسران تلقى مىگردد. به بیان دیگر لزوم رفتن به سوى کمال و طلب آن ضرورت حیات انسانى است.
على هذا اگر این رویه را در مورد توسعه پایدار تعمیم دهیم خواهیم دید که حفاظت از منابع و محیط زیست (آنگونه که طبق تعاریف توسعه پایدار توصیه مىگردد) کافى نیست و همان رویه کمالجویى یا تداوم کمال، ملاک عمل و معیار ارایه توسعه پایدرا در فرهنگ اسلامى خواهد بود.
توسعه پایدار
اندکى تأمل در مفهوم توسعه پایدار در تفکر اسلامى نشان مىدهد که این مفهوم رعایت عدالت و حرکت به سوى کمال است. بهطور اجمال مىتوان گفت آنچه که امروزه به عنوان «توسعه پایدار» مطرح است عمدتا به جنبههاى مادى و فیزیکى (کمى) محیط زیست مىپردازد. به عبارت دیگر حفاظت از منابع محیطى و توسعه پایدار اقتصادى به عنوان هدف اصلى مطرح است. البته این خصیصه غالب و مسلط بر ایدهها و تفکرات سدههاى اخیر جوامع صنعتى است که تمرکز اصلى را بر امور مادى و حداکثر جنبه نفسانى و نه بعد معنوى و روحانى حیات متوجه مىنمایند. در مقابل، تأکید بر اصل کمال خواهى و کمال جویى در تعالیم اسلامى و مراکز ارایه کننده چنین تعالیمى (مساجد) سبب مىگردد تا نحوه انجام کلیه فعالیتهاى شهروندان نه تنها سبب کمال و رشد معنوى آنان گردد بلکه باعث کمال بخشیدن به جامعه و به ویژه محله سکونت آنان گردد. این ایده بسیار پیشرفتهتر از پایدارى تعریف شده براى توسعه است. از اینرو، مساجد را به عنوان مراکز تبیین کننده تعالیم اسلامى، مىتوان از پایه گذاران نظریهاى پیشرفتهتر از توسعه پایدار دانست که مبتنى بر اصل کمالجویى و کمالگرایى جهان هستى بوده و شهروندان نیز به شناسایى اصول حاکم بر آن و همچنین تبعیت از آن توصیه شدهاند. مطابق چنین تعالیمى، جامعهاى در مسیر توسعه پایدار گام برمىدارد که منابع قابل دسترسى آن مورد اسراف و تباهى قرار نگیرد و بیش از حد نیاز منطقى و معقول جامعه مصرف ننماید. با محوریت مساجد بهعنوان مراکز توسعه پایدار محلهاى، مصرف منابع و دگرگونى در آنها در جهت بهبود کیفى و در نهایت کمال شهروندان بوده و تغییرات و مصرف بدوى مدنظر نمىباشد؛ لذا مىبایست تا حد امکان نسبت به حفاظت از منابع تجدیدناپذیر اقدام و بهرهگیرى از منابع تجزیهناپذیر مورد توجه شهروندان به ویژه ساکنین محلات قرار گیرد. شهرها و در وهله دوم محلات به عنوان مکانهاى زندگى و فعالیت شهروندان ضمن آن که وسیعترین تأثیر و تغییرات بر محیط را به نمایش مىگذارند، مهمترین مصرف کننده منابع طبیعى بوده و بیشترین فضولات و آلودگى را تولید مىکنند. همچنین بزرگترین قربانیان توسعه لجام گسیخته صنعت بر حیات شهروندان و طبیعت و محیطزیست مىباشند. شهرها و محلات شهرى مهمترین مکانهایى هستند که بایستى به انحاء مختلف به موضوع حرکت به سوى توسعه پایدار بها دهند. یکى از مهمترین قلمروهایى که در صورت توجه به آن، نقشى بسیار ارزنده در دگرگونى شرایط حیات شهرها و محلات به سمت حل مشکلات محیطى موجود و ارتقاى کیفى محیط دارد قلمرو مدیریت شهرى و محلهاى است. این قلمرو با عناصر مهمى چون شهروندان، طبیعت، منابع طبیعى، روشهاى بهرهبردارى از منابع و اثرات منفى ناشى از این عوامل بر زندگى شهرى و محلهاى نیاز به اصلاح تلقى جامعه و مدیران شهرى نسبت به عناصر و اعضاى متشکله محیط شهرى و معرفى و بسط آراى مربوط به توسعه پایدار به عنوان مبانى نظرى و پایههاى اصول شکل دهنده مدیریت دارد. در اینجا تنها به برخى موضوعات که مىتواند مورد توجه مدیریت شهرى و محلهاى به منظور حرکت به سوى توسعه پایدار قرار گیرد، اشاره مىگردد:
ارتباط با طبیعت
حفظ و ارتقاى ارتباط میان شهروندان علاوه برآن که به جهت تأکید توسعه پایدار بر حفاظت از طبیعت و منابع طبیعى از اهمیت ویژهاى برخوردار است به دلیل توجه تعالیم اسلامى و کانون بسط و نشر چنین تعالیمى (مساجد) به انتخاب روشهاى مناسب بهرهگیرى از منابع طبیعى و تأکید این تعالیم بر تمامى شهروندان با طبیعت داراى اهمیت است. علاوه بر جنبههاى ظاهرى از قبیل زیباسازى محیط و ارتقاى کاربردى طبیعت، تأکید عمده بر معناى نمادین طبیعت و عناصر طبیعى و نقشى که در تذکردهى انسان و ارتقاى کیفى محیط ایفا مىنماید، مىباشد. ارزش دادن به طبیعت و مسئولیت شهروندان براى حفظ و ارتقاى محیط طبیعى نیز از جمله دیگر راه کارهاى ویژهاى است که مساجد به ویژه در سطح محلهاى بر آن صحه مىگذارند.
امنیت و ایمنى
اصل دیگرى که امکان دستیابى به توسعه پایدار را تقویت مىکند مىتواند امنیت و ایمنى در فضاهاى شهرى به ویژه محلات را در پى داشته باشد؛ این امنیت علاوه بر جنبههاى متعارف نظیر امنیت در مقابل آسیب سایرین و یا ایمنى در مقابل بلایاى طبیعى و مصنوعى به مقولات دیگرى نیز توجه دارد که در قلمرو غیرفیزیکى حیات نیز بهطورى جدى قابل بحث مىباشد. بهعنوان مثال مىتوان از امنیت در مقابل نفوذ ارزشهاى فرهنگ بیگانه، امنیت در برابر پدیدههاى متمرکز بر جنبههاى مادى حیات همچون مصرفگرایى و خودنمایى نام برد که با معطوف نمودن توجه به نقش با اهمیت مساجد در این راستا مىتوان بدان دست یافت. توجه به چنین کانونهایى به عنوان مراکز امنیتى به ویژه در سطح محلهاى، تأثیر بنیادینى بر برنامهها و طرحهاى شهرى در زمینه سیماى عمارات و فضاها و شکل و سیماى بافت شهرى و جملگى مقولات مرتبط با مختصات معنوى و فیزیکى عناصر کالبدى شهرها و محلات دارند.
اصلاح و عمران
توجه به عمران و اصلاح زمین، اصل مهم منبعث از تعالیم اسلامى است که مىتواند توسط مساجد به عنوان اصل بنیادین فعالیتهاى شهروندان در محلات معرفى گردد. این توجه در واقع احتراز از فساد در اجتماع است که تعالیم اسلامى و در رأس آن مساجد به شدت آن را نفى و نهى مىنمایند. این مسئله، مدیران شهرى را به ارزیابى جدى طرحها و برنامههاى شهرى فراخوانده و آنها را به سوى کنترل مداوم طرحها هدایت مىنماید تا فعالیتها از مسیر اصلاح و عمران اجتماعات شهرى و محلهاى منحرف نگردد. لازم به ذکر است یکى از مهمترین وسایل این ارزیابى مىباشد که نه تنها در ارزیابى نتایج حاصله از اجراى برنامهها کاربرد دارد بلکه در تهیه طرحها و برنامهها و مقایسه آراء و نظرات مختلف با یکدیگر نیز کاربرد مؤثرى خواهد داشت. در تهیه این معیارها نیز توجه به فرهنگ و ارزشهاى شهرى و محلهاى که از جهانبینى اسلامى منبعث شده باشد ضرورت دارد. تهیه چنین معیارهایى با محوریت مساجد، شهرها و محلات را از آسیبهایى که در اثر به کار بردن معیارهاى بیگانه وارد مىگردد مصون خواهد داشت.
دانش و آگاهى
بهرهگیرى از حمایتهاى بالقوه و بالفعل آحاد جامعه از عوامل مهم در ایجاد پایدارى است. در این راه یکى از مهمترین ابزارها آموزش است. بهخاطر نقش مهمى که مردم و مشارکت عمومى در هر امرى ایفا مىنماید، آموزش جامعه و شهروندان آن از اهمیت خاصى برخوردار است. به عبارت دیگر از آنجا که جامعه مجرى طرحها و برنامهها بوده و نتایج اجراى طرحها و برنامهها نیز متوجه آنهاست؛ از اینرو حفظ و ارتقاى مداوم آگاهى آحاد جامعه نسبت به عوامل و زمینههاى مختلف حیات و زندگى، اصل بسیار مهمى است که در محلات و شهرهاى اسلامى این مهم بر عهده مساجد و مراکز اسلامى مىباشد.
همکارى و همیارى
به تبعیت از فرمان الهى «و تعاونوا على البر و التقوى»، یکى از عواملى که به وحدت و یکپارچگى جامعه منجر شده و در نتیجه آن را از بسیارى مشکلات و بحرانهاى محیطى در امان خواهد داشت، همکارى و معاضدت اعضاى جامعه به ویژه در سطوح محلهاى با یکدیگر است. براى ایجاد زمینه این همکارى مهمترین وسیله موجود، مراکز مذهبى و مساجدى است که رویهها و قوانین همکارى و همیارى مردم را تعریف نموده و آن را به سمت اهداف تعیین شده (حفظ و پایدارى محیط و جامعه) هدایت مىنماید.
قانونگرایى و قانونمندى
به پیروى از نظم حاکم بر عالم خلقت و همچنین با عنایت به فرامین و تعالیم اسلامى، توصیهها و رفتار معصومین و بازگویى آن در مساجد، وجود مجموعه قوانینى که جملگى وظایف و فعالیتهاى فردى و جمعى را تعریف نموده و ضمن مشخص کردن حدود فعالیتها، نتایج مترتب بر تخلف از آنها را روشن نماید ضرورت دارد. وجود قوانین و ضوابط کامل و الزام اجراى چنین قوانینى مىتواند جامعه را استورا، متقن، عدالت پیشه و بدون تبعیض به سمت توسعهاى پایدار رهنمون گردد. از آنجایى که از مساجد به عنوان مهمترین مراکز قانونگذارى دین اسلامى یاد شده و مىگردد از اینرو مىتوان به نقش مهم این مراکز در قانونگرایى شهروندان در حفاظت از محیط شهرى و محلهاى تأکید و توجه نمود.
نتیجهگیرى
وقتى انسانمدارى، علمگرایى محض، سلطهگرى بر طبیعت بدون احساس مسئولیت نسبت به آن، ارزشگذارى ابزارى بر طبیعت و عناصر متشکله و تفکیک جنبههاى مختلف حیات و نیازمندىهاى انسان به معنویت و مادیت و عدم توجه به نقش کلیدى مراکز مذهبى و بهویژه مساجد حاکم باشد، وضعیت حاضر در جوامع شهرى و محلات پدید مىآید. به رغم تلاشهاى فراوانى که در زمینه محیط زیست صورت مىپذیرد، مىتوان اذعان نمود که انسان همچنان راه را بهطور کامل نشناخته و به بىراهه رفته است. شناخت روشنى از راه بدون دانستن پایه معنوى مستحکم و محوریت مراکز مذهبى در سطوح خرد جامعه من جمله محلات که حیات مجدد به ارتباط میان شهروندان و طبیعت را منجر گردد، امکانپذیر نیست. در چنین حالتى به راحتى نمىتوان محیط زیست را از شهروندان، مادیت را از معنویت و ظاهر را از باطن تفکیک نمود. با شناخت مساجد به عنوان مراکزى در جهت شناخت ماوراء الطبیعه و اصلاح و آبادانى آگاهانه محیطهاى شهرى و محلات و شفاف بودن نقش و وظیفه خطیر شهروندان در جهت ارتقاء و کمال بخشى به محیط زیست مىتوان به نسخهاى پایدار از توسعه محیط زیست شهرى و محلهاى دست یافت.
منابع و مأخذ
1 . امام على علیهالسلام، ترجمه فیض الاسلام، سید على نقى، نهجالبلاغه، کلاله خاور، تهران.
2 . تقىزاده، بهناز و محمد، 1378 ، ریشههاى توسعه پایدار در جهانبینى اسلامى، اطلاعات سیاسى ـ اقتصادى شماره 146 ـ 145 .
3 . جعفرى قدسسره، علامه محمد تقى، 1360 ، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى معنوى، ج 2 .
4 . مطهرى، مرتضى، 1367، مسئله شناخت، صدرا، تهران .
5 . بصیر، سید حسین، 1378، دین و بحران زیست محیطى، ترجمه محسن مدیر شانچى.
6 . تقىزاده، محمد، 1378، مبانى نظرى مدیریت شهرى در فرهنگ اسلامى.
[2] . علامه جعفرى، 1360 .