رابطه دین و نهادهاى اجتماعى
جامعهشناسان و انسانشناسان در قرون گذشته، از انسان به عنوان هوموارکتوس (انسان مستوىالقامه) و هوموفابریگوس (انسان ابزارساز) و هوموپولیتیکوس (انسان سیاستورز) سخن مىگفتند. این در حالى است که امروزه از انسان با عنوان هومورلیجیوسوس (انسان دینورز) نیز سخن به میان مىآید، چرا که بر طبق جدیدترین پژوهشهاى جامعه شناختى، چه در آفریقاى جنوبى و مکزیک (که به نسبت توسعه نیافتهاند) و چه در آمریکا که پیشرفتهترین جامعه بشرى (از نظر فرهنگ مادى) است، بیش از نودوپنج درصد انسانها به وجود خداوند ایمان دارند و همین واقعیت، نظر و نظریهاى را که مدعى بود با پیشرفت و توسعه اجتماعى و افزایش رفاه مادى، دین و اندیشه دینى انحطاط یافته و در واقع این دو در نقطه مقابل یکدیگر قرار دارند، ابطال مىکند. دین، کهنترین، نافذترین و اثر گذارترین نهاد اجتماعى بشر است. شاید تنها نماد علم، تحول آفرینتر و فرهنگ و تمدنسازتر از دین باشد. علاوه براین مىتوان اذعان داشت که دین به علم و توسعه بشر از علم و توسعه به دین مدد رسانده است. به عبارت کلىتر مىتوان گفت که هرگاه بشر اندیشه ورز با انگیزههاى صلاح یا از سر تحیر به تأمل در محیط اجتماعى خویش پرداخته است، ناخواسته خود را با شاخصترین پدیده اجتماعى تأثیرگذار در حیات انسانها یعنى دین مواجه دیده است، لذا سابقه اندیشههاى اجتماعى درخصوص دین به قدمت اندیشهورزىهاى اجتماعى بشر است که از گذشتههاى دور توسط فلاسفه و متکلمین هر عصر صورت گرفته است. هنگامى که افلاطون طرح اتوپیاى خویش از یک جامعه ایدهآل را ارایه مىداد یا ارسطو از سهم ارزشهاى اخلاقى در حیات اجتماعى سخن مىگفت، یا هنگامى که آگوستین در کتاب شهر خدا، تصویرى آرمانى از نظام دنیوى همسان با نظم ازلى عرضه مىنمود و فارابى انواع مدینه فاضله و رذیله را براساس میزان پایبندى مردمانش به تعالیم الهى معرفى مىنمود و ابنخلدون نقش دین و عصبیت قبیلگى را در فراز و فرود حکومتها تحلیل مىنمود و جان کانون تلاش مىنمود تا الگویى از جامعه مسیحى مورد نظر خود در ژنو بیان کند و بهطور کلى هر زمان که فیلسوف یا متکلمى درباره اجتماع یا آرمان اجتماعى خویش سخن مىرانده، بىآن که تصریح یا تفکیک نماید، به واقع درباره نقش و حضور اجتماعى دین سخن مىگفته است. از آنجایى که دین به عنوان امر الهى براى سعادت انسان آمده است، آنگاه بر هر دو افق فردى و اجتماعى سایه مىافکند، گو اینکه دین براى امور اجتماعى بیشتر از امور فردى اهمیت قایل است چرا که در تفکر اسلامى، حیثیت اجتماعى نسبت به حیثیت فردى اقوى است. حتى در استنباط احکام اسلامى، وقتى چیزى به مصلحت عام باشد، بر امورى که جنبه فردى داشته باشد، ترجیح پیدا مىکند. همانگونه که در دو اثر گرانبهاى مرحوم علامه طباطبائى یعنى (جامعه و تاریخ) و (المیزان) نیز لحاظ گردیده است، در تفکر اسلامى نگاه به جامعه بر مصالح فردى اولویت دارد. اهمیت موضوع دین در جامعه، نه فى نفسه، بلکه به تبع تأثیراتى است که بر حیات اجتماعى گذارده یا از آن پذیرفته است. هنجارها و رفتارهاى دینى افراد در سطح خرد، حیات اجتماعى جامعه در سطح کلان را متأثر مىسازد. ادیان، علاوه بر تأثیرات معالواسطه از طریق پیروىهاى فردى، داراى آثار و تبعات مستقیم بر محیط اجتماعى خویشاند چرا که خود را صاحب نقش و رسالت اجتماعى مىشناساند.
توسعه و رابطه آن با زندگى اجتماعى
سابقه مبحث توسعه به عنوان موضوعى مشخص، به پس از جنگ جهانى دوم باز مىگردد. در این دوره، عمدتا دوگونه نظریههاى مربوط به توسعه، تحت عنوان توسعه اقتصادى و نوسازى ظاهر مىشود. طرفداران نظریه نخست عمدتا از مفاهیم علم اقتصاد و طرفداران نظریه نوسازى عمدتا از مفاهیم جامعهشناسى سود مىجویند. بعدها، توجه به چارچوبهاى نمادى و ساختارى لازم براى توسعه اقتصادى به مفهومى بیشتر کیفى و جامعه شناختى تغییر یافت. با گسترش فضاى مفهومى توسعه از واقعیتى اقتصادى به واقعیتى با ابعاد اجتماعى، فرهنگى و سیاسى سبب گردید تا توسعه، موضوع تحلیل جامعه شناختى آن هم جامعهشناسى کلان (مدعى شناخت واقعیتهاى اجتماعى در قالب یک نظام و به عنوان یک کل) قرار گیرد.
با این تلقى از توسعه بود که مکتب نوسازى شکل گرفت. توسعه با استفاده از مفاهیم جامعهشناسى و کار پیشگامان جامعهشناسى مانند دورکیم، وبر، مارکس، تونیس که وارث سنت بررسى جوامع کلان بودند و مکاتب شکل گرفته براساس کارهاى آنان از جمله مکتب کارکردى ـ ساختى معنى شده و مورد بررسى قرار گرفت. از آنجا که رشد مستمر درآمدسرانه، که توسعه جوامع با آن سنجیده مىشد، متکى بر ساختار ویژه اقتصادى و در نتیجه ساختار ویژه جامعه بود، توسعه بیشتر در رابطه تنگاتنگ با نوع خاصى از سازمان جامعه و تغییرات ساختارى مورد بررسى قرار گرفت و به تدریج، شاخصهاى غیراقتصادى توسعه تدوین گردید. در ابتدا محققین براین باور بودند که توسعه، تنها در گستره واحد اجتماعى کلانى به نام دولت ـ ملت یا جامعه محقق است اما با گذشت زمان این مسئله آشکار گردید که توسعه نوعى تغییر تاریخى است که در محدوده کلیه واحدهاى اجتماعى اعم از دولت، ملت، جامعه، شهر و محله رخ مىدهد. مفهوم توسعه با ارجاع به زندگى اجتماعى در مجموعهاى از جوامع، تعریف مىگردد.
توسعه (نوسازى) به عنوان یک روند شناخته مىشود. روندى تجمعى که نتیجه تعامل مجموعهاى از عوامل مىباشد. این روند (توسعه) با شکلگیرى ساختار مشخص و باز تولید آن ملازمه دارد. از اینرو، مستلزم نوعى تغییر اجتماعى ـ تغییرى در ساختار جامعه و به تعبیر تاریخى ـ است. علىرغم تنوع ساختهایى که این تغییر در آنها رخ مىدهد، ساختارى که توسعه با آن ملازمت دارد، ساختارى واحد است، از اینرو، در این چارچوبهاى مفهومى، معمولاً از دوتایىهایى نظیر سنتى و مدرن، ماقبل سرمایهدارى و سرمایهدارى، توسعه نیافته و توسعه یافته و خرد و کلان براى طبقهبندى ساختها استفاده مىگردد، که یک طرف آن با سلب سوى دیگر تعریف مىشود.
رویکردهاى توسعه
مهمترین رویکرد توسعه، توجه به سرمایههاى اجتماعى و تقویت شاخصهاى کمى و کیفى و به کارگیرى آن در توسعه کشور است.
این رویکرد نه تنها از قابلیت زمینهسازى جهت رشد و گسترش سرمایههاى اجتماعى برخوردار است که معتقد است تقویت سرمایههاى اجتماعى برخوردار است که معتقد است تقویت سرمایههاى اجتماعى نقش مهمى در ابعاد مختلف توسعه کشور داشته و نگاه تقلیلگرایانه و صرف را به معیارها و جنبههایى از رشد، کاهش خواهد داد. همچنین زمینهسازى توسعهاى فراگیرى، متوان و پایدار خواهد شد. این رویکرد ضمن توجه به محیط پرشتاب و متلاطم اطراف به بازشناسى زیرساختها و زیربناهاى فکرى و فرهنگى خود پرداخته واساس توسعه را بر پایه بنیان معرفتى و نظام فکرى خود پىریزى مىنماید و ضمن استفاده از تجارب سایرین از نگاه کلیشهاى، اقتباسى و تقلیلگرایانه اجتناب مىنماید. عنصر دین بهویژه دین اسلام و تجلىگاه آن که همانا مساجد مىباشند، از جمله مهمترین سرمایههاى اجتماعى محسوب مىگردند که همواره از نقش تعیین کننده در توسعه و تحولات در صحنههاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و... به ویژه در طول تاریخ انقلاب اسلامى برخوردار بودهاند.
مساجد و هویت توسعه شهرهاى اسلامى
مسجد در اسلام، تنها معبد نیست، زیرا اساسا، عبادت در اسلام، منحصرا به دعا و نیایش وانجام امور ویژه دینى محدود نمىگردد. عبادت هر عمل و حقى است که آدمى نه براى نفع فردى خود، که براى خلق انجام مىدهد و همین براى خلق که در اسلام از آن با عنوان «براى خدا» تلقى مىگردد، نمونهاى از ظهور توسعه در جوامع اسلامى است. به بیانى دیگر مسجد در اسلام کانون عبادت است، اما عبادتى که دامنه تعریف و توسعه آن، چگونگى و چیستى کلیه امور مربوط به زندگى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى جهان اسلام را در بر گرفته و گزارههاى دینى را مفهوم و عینیت مىبخشد.
براساس همین گستردگى مفهوم عبادت در اسلام است که مسجد پیامبر براى کارکردى چندگانه اختصاص یافته و سنت بهرهبردارى چند منظوره را بنیان مىگذارد.
نکته ظریف و پر معنایى که تنها در شناسنامه مسجد نهفته است و دیگر معابد، فاقد آن شاخصه مهماند، پیوند دیانت و سیاست در تاروپود و در ساختار پیکره مسجد است، زیرا که تولد مسجد با ظهور و طلوع خورشید حکومت اسلامى آمیخته و همراه بوده و نظام مهندسى آن نشأت گرفته از تعالیم عالیه و مفاهیم هدفدار و بلند آسمانى و فرهنگ و ادبیات وحیانى است. از آنجایى که بقاء و دوام فرهنگ دینى جوامع، علاوه بر بستگى آن به وجود قوانین متقن و وحیانى همواره مستلزم وجود کانون فعالیتهاى اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و... بوده است، اسلام بیشتر در راستاى شکلبندى چنین ستادى که مبتنى بر مرام نامه الهى و توحیدى مىباشد، مسجد را پایهگذارى مىنماید؛ بهطورى که در طول تاریخ اسلام، شاهد فعالیتها و تأثیرگذارى آن در حرکتهاى اسلامى در ابعاد مختلف اجتماعى، سیاسى و اقتصادى بوده و خواهیم بود. هویت شهرهاى اسلامى به واسطه بناى مساجدى که بلنداى گنبدها و منارهها و آواى دلنشین اذانش، آن را از دیگر شهرهاى غیراسلامى متمایز مىگرداند؛ و اساسا اطلاق شهر اسلامى به شهرهاى فاقد مسجد وجه تسمیهاى در اسلام به خود اختصاص نمىدهد. مساجد در اسلام که همزاد با هجرت، فرصت تاریخى مىیابد، نخستین طرح و بنایى هستند که با مشارکت مردم، در جامعه مدینه النبى به مورد اجرا گذارده شد. مسجد در کلام دلنواز پیشوایان مکتب اسلام تحت عناوین مرغوبترین قطعه زمینى، محبوبترین نقاط شهرى، خانه مؤمنان و پرهیزکاران، باغى از باغهاى بهشت و بازارى از بازارهاى آخرت تعریف شده و مسلمانان نسبت به ساخت آن در هر شهر و دیارى تشویق گردیدهاند؛ به نحوى که پیامبر اکرم مىفرماید: «من بنى مسجد اللّه بنى لِللّه له قصرا فى الجنه». «هرکسى بهخاطر خدا مسجدى بنا کند، خداوند براى او قصرى در بهشت مىسازد».
پیوند و تعلق مسلمانان به مسجد که در سایه تبلیغ و توجه به اسلام به این مراکز توحیدى اجتماعى به وجود آمده بود، علاقه و نشاط زایدالوصفى را نسبت به بناى آن در جوامع اسلامى آشکار ساخته بود. به نحوى که محوریت ایجاد و توسعه شهرى را همواره مساجد رقم مىزدند. تاریخ نشان مىدهد که عملیات ساختمانى شهرهاى نوساز، ابتدا با ساختمان مساجد آغاز مىگردید و شهرهایى که به دست سپاه اسلام گشوده مىشد و مسلمانان در آن مستقر مىگردیدند، اولین اقدامشان بناى مسجد و آموزشگاه بود و اغلب از بنایى قدیمى مرکز شهر براى ایجاد مساجد استفاده مىنمودند. بهطور کلى شهرهاى اسلامى از نظر حقوقى در آغاز از یک ویژگى برخوردار بودند و آن اینکه از مسجد جامع و منبر به عنوان وجهه تمایز آنها از روستاها برخوردار بودند. طى قرون اولیه در هر شهرى تنها یک مسجد جامع وجود داشت که نماز جمعه در آن به جا آورده مىشد، اما به تدریج با افزایش شهرنشینان، شهرهاى بزرگ داراى چند مسجد جامع شده و حتى برخى از روستاهاى پرجمعیت از مسجد جامع و منبر برخوردار گردیدند.
مسجد جامع در شهرهاى اسلامى همواره در قلب و مرکز شهر جاى داشت و موقعیت و جایگاه مسجد جامع در مرکز شهر و اهمیت آن، اساس طراحى شهرى به شمار مىرفت. اولین نقطهاى که طراحى مىشد، مسجد جامع شهرها بود و براساس آن محلههاى شهرى را طراحى مىکردند و آنگاه به خیابانها و گذرگاهها و کوچهها مىپرداختند. مدینة الرسول نخستین الگوى این طراحى بود، زیرا مسجدالنبى اولین بنایى بود که در وسط شهر طراحى شد و بعد محلههاى مهاجران (که غالبا قطاعها و فضاهاى باز محلههاى انصار بودند که به مهاجران هدیه مىشد و یا این که زمینهاى خشک و بدون مالک بودن که رسول خدا آنها را میان مهاجرین تقسیم مىنمود) طراحى مىشد. باقى شهرهاى نوبنیاد اسلامى که بعد از شهر مدینه ساخته شدند به تمامى از این قاعده پیروى مىکردند و به عنوان مثال مىتوان به شهرهاى کوفه، بصره، فسطاط و قیروان اشاره نمود. از آن پس پیروى از این شیوه در طراحى شهرى به صورت سنتى متداول و معمول درآمده و شهرهایى چون واسط، بغداد، فاس و... به همین ترتیب طراحى و ساخته شدند. بعد از آن که رسول اکرم خانه خود را در مجاورت مسجد بنا نمود، این کار وى بعدها به هنگام تأسیس شهرها و محلات جدید به صورت سنتى درآمد که از آن پیروى مىشد.
نقش مراکز مذهبى و مساجد در نیل به توسعه
پیش از پیشرفتهاى صنعتى و عصر الکترونیک، از جمله مهمترین وسایل تفاهم و ایجاد ارتباط میان مردم گفتار بود. به سخنانى که داراى اصول و قواعد ویژهاى بود در تنظیم آنها ذوق و سلیقهاى به کار مىرفت و در مجالس عمومى براى ایجاد انگیزهاى نسبت به یک عمل ایراد مىشد تحت عنوان «خطابه» اطلاق مىگردید و چون عامه مردم بیشتر از طریق گفتار و نه نوشتار اقناع مىشدند، به مجامع عمومى چون مراکز مذهبى و مساجد و میادین محلات شهر آمده و به سخنان خطیبان گوش فرا مىدادند. در جوامع کنونى نیز کرسى سخنرانى و منابر همچنان از اهمیت به سزایى برخوردار است. پیشوایان دینى و واعظان مساجد و مراکز مذهبى هستند که به تبیین مصالح کشور و اصلاح امور دینى و دنیوى مردم مىپردازند. سخنواران توانا و چیرهدست با سخنان مهیج خود، گاهى گروهى از مردم را به انجام کارهایى سخت نظیر گذشتن از جان و مال و فرزند فرا مىخوانند، زیرا هنر سخنور در اینگونه امور آنست که در روح و قلب مردم نفوذ کرده و آنان را با طیب خاطر به مقصود خود رهنمون سازد.[1]
در شالوده نظام اسلامى، مسجد که بنیانى اعتقادى و عبادى و محل آمدوشد مداوم مسلمانان در اوقات پنجگانه است، محور فعالیتهاى تبلیغى و مهمترین وسیله ارتباط جمعى آنان قرار مىگیرد؛ در نتیجه مسیر تحول و تطور و توسعه مطلوب اجتماعى از سطح محلهاى تاملى را فراروى مسلمین مىگشاید.
در جوامع اسلامى، مساجد در تمامى جنبههاى زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان حضور فعال داشته و نقش محورى ایفا مىنمایند. مسلمانان که براى انجام فرایض دینى هر روز به مساجد رفت و آمد مىکنند، ضمن اداى فریضه نماز با قرار گرفتن در این اجتماع در خلال صحبت با یکدیگر از اخبار جامعه نیز با خبر شده و در جریان مسایل روز قرار مىگیرند. همچنین وجود منبر در مسجد که از آن به عنوان یک رسانه عمومى در اسلام نام برده مىشود نیز نقش مهمى در نشر افکار ایفا مىنماید، به نحوى که سخنران با استفاده از آن به نشر عقاید اسلامى و انتقال مسایل مهم جامعه به مردم مىپردازد. هر چند ممکن است چنین تلقى گردد که با وجود وسایل ارتباط جمعى پیشرفته امروزى، این نقش مساجد اهمیت قبلى خود را از دست داده است، اما به دلیل پراکندگى مساجد در جوامع اسلامى و گسترش آنها در تمامى نقاط
شهرى و محلات از یک سو و حرمت و قداست و معنویت خاص آن در نزد مسلمانان از سوى دیگر، سبب شده است تا این مراکز نقش مهم و غیرقابلانکارى در کارکرد رسانهاى و توسعه ارتباطات ایفا نمایند.
در ایران منبر و خطابه همواره از برترین وسایل ارتباط جمعى محسوب شده و مىشوند. خطیبان مذهبى و سیاسى در مساجد و مجالس وعظ، زمام افکار مردم را در دست گرفته و بر روى منابر سرنوشت مردم را رقم مىزدند. امروزه نیز وضع بدین منوال است. در چنین جوامعى هنوز رادیو، تلویزیون و صدها وسیله ارتباط جمعى نتوانستهاند جاى منابر را پر کنند و گاهى خود این ابزار نیز در اختیار خطیبان درآمده و به نفوذ و کارآیى خطابه آنان هرچه بیشتر افزوده مىشود.
با این حال، اخیرا مقوله شکاف دیجیتالى موجود میان کشورهاى توسعه یافته و کشورهاى در حال توسعه و عقبمانده، بسیار مورد توجه محافل گوناگون فکرى ـ سازمانى قرار گرفته است. واقعیت امر این است که کشورهاى توسعه یافته با دسترسى به سرمایه کافى، فناورىهاى نوین ارتباطى ـ اطلاعاتى، منابع انسانى غنى و مدیریت پیشرفته و متخصص، سهم قابل توجهى از بازار فناورىها را به خود اختصاص دادهاند و این در حالى است که کشورهاى عقب مانده، همچنان گرفتار بحثهاى اولیه، نگاه غیر سیستمیک به موضوع و در برخى مواقع فقر مادى هستند. موضوع مقاله حاضر پیرامون این مسئله است که با چه برنامهریزىها و سیاستگذارىهایى در زمینه آموزش کاربردى فردى ـ اجتماعى در به کارگیرى فناورىهاى نوین ارتباطى ـ اطلاعاتى و گسترش استفاده از این امکان در عرصههاى مختلف جامعه به ویژه جوامع محلهاى مىتوان این شکاف دیجیتالى را کاهش داده و در جهت دستیابى به توسعه همه جانبه، گامهاى اساسى برداشت. در ابتدا پرداخت به این موضوع ضرورى است که فناورىهاى اطلاعات و ارتباطات تنها شامل اینترنت نیست بلکه پخش مستقیم برنامههاى تلویزیونى ـ ماهوارهاى و دیگر امکانات دیجیتالى را نیز در بر مىگیرد. درخصوص توسعه آموزش در جامعه و در دسترس قرار دادن فناورىهاى نوین ارتباطى ـ اطلاعاتى باید اذعان داشت که این مشکل تنها مشکل کشور ایران و کلان شهرى چون تهران نبوده و حتى در کشورهاى بسیار پیشرفته نیز مشهود است. اصولاً انسانها از یک سِنى تمایل چندانى به یادگیرى مطالب و عناوین جدید ندارند. به ویژه اگر به آن زمینه خاص، نیاز نداشته و یا حداقل احساس نیاز نکنند. از اینرو، فاصله و شکافى میان نسلها ایجاد مىگردد، یعنى نسلى که با کامپیوتر به میزان زیاد فعالیت نموده و نسل دیگرى که حتى ممکن است با وجود برخوردارى از سواد بالا کاملاً از این قبیل امکانات دور بوده و به اندازه نسل قبل توانایى استفاده از این ابزار را ندارد. این در حقیقت، همان بحثى است که تحت عنوان سواد رقومى در دنیا مطرح شده است؛ یعنى اگر در گذشته، درصد بىسوادى و تحولاتش را در کشورهاى مختلف مورد بررسى قرار مىدادیم، آن زمان مبحث جدید بىسوادان رقومى و معرفى این افراد به عنوان افراد بیگانه با ابزار دیجیتال مطرح نبوده است. در حال حاضر، این موضوع، نه تنها در ایران که در تمامى نقاط جهان مطرح است.
در حال حاضر، در کشورهایى چون نروژ و ژاپن، دولتها با تخصیص بودجههایى مشخص، برنامهریزىهایى در راستاى کاهش شکاف سواد رقومى در جامعه آغاز کردهاند. به عنوان مثال، در بلژیک، در ساندویچ فروشىها، دستگاههاى اینترنت در اختیار مشتریان قرار مىگیرد تا از این طریق هنگام صرف غذا بتوانند در آخرین لحظات جعبه پست الکترونیک خود را نیز بازبینى نمایند. طبیعى است در چنین وضعیتى، افراد سالخوردهاى که در چنین محیطى به صرف غذا مبادرت مىنمایند، زمانى که مىبینند مردم از اینترنت استفاده مىنمایند، احساس مىکنند که چیزى هست که آنها نمىدانند و اگر در چنین جایى نمىبودند، شاید چنین احساسى نیز نداشتند. چرا که در اصل حرفه اصلى این افراد به این موضوع ارتباطى نداشت.
بهطور کلى مىتوان گفت که براى دست یافتن به توسعه، برخوردارى صرف از سختافزارهایى نظیر اینترنت کافى نیست. این قبیل ابزارها زمانى مىتوانند مؤثر باشند که در یک جامعه عقلانیت توسعه یافته باشد. در حال حاضر، خودباورى یکى از ابزارهاى کلیدى توسعه بهویژه در کشورهاى در حال توسعه محسوب مىگردد. به عبارت دیگر هر جامعهاى که عزت نفس خود را از دست دهد، اگر چنانچه از تمامى امکانات اقتصادى نیز برخوردار باشد، به توسعه دست نمىیابد، در مقابل، هرگاه بتوان این امکانات را در راستاى خود باورى، عقلانیت و تبدیل خلاقیت و نوآورى به ارزش به کار گرفت، این اتفاق مىافتد. از اینرو، در کشورهاى اسلامى من جمله کشور ایران، مساجد مىتوانند در ساعت غیر عبادى و پرداختن به فریضه نماز عملاً براى به کارگیرى چنین امکاناتى قابل استفاده باشند. چرا که علاوه بر حضور و مشارکت مردم در سطح محلهاى، توسعهاى نیز در زمینه اطلاعرسانى و ارتباطات به وقوع مىپیوندد. در چنین حالتى به واسطه مرجعیت داشتن مساجد براى اقشار مختلف جامعه اعم از باسواد، کمسواد، بىسواد و پیر و جوان، کلیه اقشار مختلف جامعه به ویژه در سطح محلهاى به استفاده از فناورىهاى نوین اطلاعاتى ـ ارتباطى گرایش مىیابند که این خود به افزایش اندوختههاى دینى و علمى افراد و نتیجتا بر توسعه محلهاى در راستاى نیل به توسعه پایدار منتهى مىگردد. از جمله اقداماتى که در راستاى گسترش فناورىهاى نوین اطلاعاتى ـ ارتباطى در سطح محلهاى در کلان شهرى چون تهران مىتوان انجام داد مىتوان موارد ذیل را نام برد.
1 ـ راهاندازى ایستگاه مطبوعات در مساجد.
2 ـ با راهاندازى چنین ایستگاههایى در مساجد محلههاى شهرى، مىتوان شاهد روىآوردن اقشار مختلف جامعه براى کسب اطلاعات و اخبار در زمینههاى گوناگون فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، خانوادگى، بهداشتى، ورزشى، مذهبى، هنرى و... به مساجد و افزایش سطح آگاهى و در نتیجه دستیابى به توسعه محلهاى خواهیم بود.
3 ـ آموزش و خدمات رایانهاى در مساجد.
4 ـ با وجود معرفى رایانه به عنوان ابزار در جهت اطلاعرسانى سریع و آموزشى علوم و یافتههاى جدید و انتقال اطلاعات از یک سو و عدم برخوردارى افراد و گروههاى مختلف از توان خرید یا استفاده از این پدیده نوین از سوى دیگر سبب مىگردد تا مساجد با به خدمت گرفتن رایانهها، خدمات فرهنگى، آموزشى، مذهبى، هنرى و اجتماعى و... را در اختیار مردم قرار دهند.
5 ـ نمایش فیلمهاى آموزشى در مساجد.
6 ـ استفاده از برنامههاى مثبت ماهوارهاى در مساجد.
7 ـ راهاندازى حداقل یک خط اینترنت در هر مسجد محله.
از جمله مهمترین مزایاى استفاده از ابزارهاى فناورى اطلاعات و ارتباطات در مساجد محله مىتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1 ـ جذب اقشار مختلف جامعه بهویژه قشر تحصیل کرده و قرار گرفتن آنان در کنار کودکان، نوجوانان، جوانان و افراد بزرگسال و تحت آموزش قرار گرفتن این افراد توسط افراد تحصیل کرده که نهایتا به ایجاد پل ارتباطى میان اجتماع و مساجد منتهى مىگردد.
2 ـ غنىسازى اوقات فراغت اقشار مختلف جامعه در چارچوب ارزشهاى دینى و در راستاى افزایش آگاهى از اطلاعات در زمینههاى مختلف.
3 ـ افزایش انگیزههاى حضور مردم در مساجد و علاقه بیشتر اقشار جامعه در راستاى برطرف نمودن مسایل و مشکلات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، بهداشتى، مذهبى، اخلاقى و... موجود در محلات شهرى.
4 ـ برقرارى امکان حضور فرهیختگان، اساتید، محققان و دانشجویان در مساجد محلى در راستاى ارتقاى سطح فرهنگ دینى و توسعه محله.
5 ـ آشنایى با کارکردهاى مساجد کشورهاى اسلامى در راستاى اداره هرچه بیشتر و بهتر امور محله و نیل به توسعه محلهاى.
6 ـ ایجاد فرهنگ گفتمان و تبادل اطلاعات فرهنگى، مذهبى، علمى و... در مساجد محلى که خود موجب تقویت کلان فرهنگ و مشارکت و تعاملنگرى فرهنگ دینى و نهایتا توسعه محلهاى خواهد گردید.
مساجد، محوریت ایجاد و توسعه شهرى و محلهاى
با افزایش جمعیت و توسعه شهرهاى بزرگ و بالطبع پدید آمدن شهرهاى تازه تأسیس با محلات جدید به دور از مسجد جامع موجب شد تا اهالى محلات مختلف جهت انجام فرایض خود به بناى مسجد جدیدى در محل خود مبادرت نمایند، چرا که همانگونه که قبلاً نیز بدان اشاره گردید، محوریت ایجاد و توسعه شهرى را همواره مساجد رقم مىزدند. از جمله مهمترین فاکتورهایى که سبب افزایش تعداد مساجد در محلات مختلف شهرهاى گوناگون شدند که این نیز خود در وهله اول به توسعه محلهاى و ثانیا توسعه شهرى و ازدیاد جمعیت منجر گردید، مىتوان از موارد ذیل نام برد:
1 ـ فضیلت وقف و باقیات الصالحات در فرهنگ اسلامى
در برداشت عمومى باقیات الصالحات به آن دسته از اعمال نیکویى اطلاق مىگردد که داراى اثر فیزیکى و اجتماعى طولانى مدت بوده و مردم در زندگى خود به نوعى از آن منتفع مىکردند. براساس چنین تلقى است که باقیات الصالحات بیشتر در امور عمرانى و فرهنگى بهویژه در احداث مساجد تجلى یافته و دولت مردان و افراد متمکن را بدان ترغیب نموده است که در نتیجه، سبقت در امر مسجد سازى، افزایش تعداد مساجد و توسعه محلهاى و شهرى را به همراه داشته است.
2 ـ عدم پیش بینى فضاى توسعه در بناى مسجد
گاه کمبود امکانات مادى و محدودیت مکانى و گاه عدم آینده نگرى سبب مىشد که مساجد در مساحتهاى کوچکترى احداث گردند. بعدها که در اثر افزایش جمعیت نیاز به مساجد بزرگتر احساس گردید، به علت عدم امکان توسعه آن، ناگزیر از زمین بزرگتر براى احداث مسجد دیگرى مىشدند، لذا مساجد کوچک در ظاهر کاربرى خود را از دست مىدادند، اما بنابه وظیفه شرعى هم چنان نگهدارى شده و براى اجتماعات کوچکتر مورد بهره بردارى قرار مىگرفتند.
3 ـ روحیه راحتطلبى
خصیصه راحتطلبى انسان، همواره وى را به عبادت در نزدیکترین معابد و مساجد ترغیب نموده و در صورت احساس بعد مسافت، جهت رسیدن به فیض نماز جماعت و حضور پنجگانه در مساجد، ایجاد مسجد در نزدیکترین محل سکونت را در رأس برنامههاى اجتماعى خود قرار داده است. از این طریق با احداث مساجد متعدد در محلات مختلف توسعه محلهاى و شهرى به وقوع مىپیوست.
4 ـ اختلافات قومى و منطقهاى
زندگى اقوام مختلف در شهرها، که اغلب در انجام اعمال عبادى داراى روشهاى مختلفى نیز بودند، ناگزیر از احداث مسجدى جداگانه براى خود مىشدند، تا برحسب اعتقادات و سنن خود، مراسم عبادى را به نحو احسن برگزار نمایند. گاه در سکونت گاههاى شهرى علىرغم هم کیش بودن جمعیتى، افتراق سلایق، رقابتهاى محلى، اختلافات قومى و قبیلهاى، پیدایش مساجد جدید و متعاقبا توسعه محلهاى و شهرى را در پىداشت.
آسیبشناسى عدم توزیع مناسب مساجد در شهرها و محلات
عدم رعایت اصول مسلم شهرسازى در گذشته بهویژه در بناى مساجد ـ بار منفى فرهنگى ـ اجتماعى خود را امروزه به روشنى آشکار مىسازد؛ به نحوى که، اغلب در محلى از محلات شهرى با تورم مساجد و در محلهاى دیگر با نبود یا کمبود آن مواجهایم. شهر بزرگ تهران خود نمونه بارز چنین وضعیت اسفبارى است. تعداد کثیر مساجد در محلات قدیمى و جنوب شهر و نبود یا کمبود مساجد در محلات جدید و شمال شهر کاملاً مشهود است؛ البته چه بسا که عدم انتخاب محل مرغوب و حواشى خیابان براى احداث مساجد، چنین نمودى را به وجود آورده است. اگر فرد غریبهاى از داخل و یا خارج از کشور در طى مسیر خود از ابتدا تا انتهاى خیابان ولىعصر که از خیابانهاى اصلى و محورى شهر تهران است، دقت نماید، چه تصویرى از امالقراى جهان اسلام به لوح تفکرش نقش مىبندد. حال اگر همان فرد براى اداى فریضه نماز اراده نموده و احتمالاً در اثر حواس پرتى متوجه مهدیه تهران نشد بدون پرسوجو بهکجا مىتواند مراجعه کند؟
پىآمد چنین وضعیتى اثر آشکارى است که در بررسى محلات گوناگون شهر تهران اعم از محلات قدیمى و نوساز به دست آمد و آن این که هرچه به سمت محلات قدیمىتر پیش مىرویم، محلات از غناى فرهنگى ـ اجتماعى اسلامى بیشترى برخوردار بوده و مساجد به خوبى به ایفاى نقش در شناساندن جایگاه محله در ساختار بافت کلان شهر تهران پرداختهاند و در مقابل هرچه از محلات جدید گذر مىکنیم با فقر فرهنگى ـ اجتماعى اسلامى و قرابت با فرهنگ بیگانه و عدم محسوس بودن محلات به عنوان اجزاى خرد جامعه کلان شهر تهران و توسعه مفاهیم غیراقتصادى آن مواجه مىشویم.
علت عمده توسعه نیافتگى بهویژه در سطح محلهاى را باید در انتخاب الگوى توسعه جستجو نمود. در گذشته الگوى توسعه درونزا بود و این در حالیست که در دوران اخیر، الگوى توسعه برونزا مورد توجه قرار گرفته است.
در الگوى برونزا، کلیه ویژگىهاى ملى و محلى به عنوان مانع تلقى مىشود که باید از سر راه برداشته شوند تا بستر براى استقرار الگوى برونزا آماده گردد. لذا عمده سرمایهها صرف مقابله با مزیتهاى تاریخى، فرهنگى و مذهبى کشور مىشود و چون فرهنگ پدیدهاى پویا است، هر از چند گاهى همانند نهنگى که سندباد بحرى آن را جزیرهاى امن تصور مىنمود و با خیالى آسوده اجاقش را روشن نمود، اما به یک نهنگ حرکت کرده و همه چیز را درهم مىریخت، ترمیم خود را آغاز نموده و آن چه مصنوع و پیوندى است را به هم مىریزد؛ از اینرو بیشترین سرمایهها صرف مقابله با مزیتهاى تاریخى، فرهنگى و مذهبى کشور مىگردد، در حالى که الگوى توسعه درونزا، چنین مزیتهایى به عنوان سرمایههایى تلقى مىگردند که باید در توسعه پایدار به ویژه در سطح محلهاى نقش مثبت خود را ایفا نموده و به عوض آن که مردم مناطق و محلات، سهم خود را از توسعه مطالبه کنند، نقش خود در توسعه را جستجو مىکنند. بنابراین راه حل این است که الگوى توسعه شهرى به ویژه توسعه محلهاى قرار دهیم. در این راستا باید در گذشته تاریخى ـ مذهبى خود پژوهش کرده و با توجه ویژگىهاى ساختارى هر محله، آنها را بومى نمود تا بتوان توسعهاى مبتنى بر مزیتهاى تاریخى، فرهنگى و مذهبى برنامهریزى نمود.
نتیجهگیرى
انسانهاى روى کره خاکى، براى رفع نیازهاى اولیه و مشترکزیستى خود در مناطق جغرافیایى و اقلیمى متفاوت دست به اقدامات متنوعى زدهاند که باعث ایجاد نیازهاى ثانویه متنوعى گردیده است.
این نیازهاى ثانویه، در برخى مواقع، اهمیتى فراتر از نیازهاى اولیه به خود گرفته است. تلاشهاى متنوع و ابداعى بشر براى تأمین نیازهاى اولیه و مشترک در سرزمینهاى مختلف سرمنشأ ایجاد تنوع فرهنگى گردیده است و لذا شناخت تنوع فرهنگى در حقیقت شناخت ابداع و ابتکارات بشر در طول تاریخ و ظرفیتهاى متفاوت مناطق مىباشد که ما از آن بهعنوان مزیتهاى تاریخى، فرهنگى و مذهبى یاد مىکنیم که از سرمایههاى جاودانه بشر محسوب مىگردند و چنان چه به خوبى شناخته و به کار گرفته شوند، رشد و توسعه بشرى را به همراه خواهند آورد. متأسفانه در طول یکونیم قرن گذشته، از این موضوع غفلت شده است و بهلحاظ تقلید از فرهنگ مدرن، مردم در جوامع مختلف بهویژه جوامع محلهاى، سرمایههاى اصلى خود را به فراموشى سپردهاند، در صورتى که در نهضت بازگشت به خویشتن چنان چه مردم هر شهر و منطقه و محلهاى از زاویه مزیتهاى تاریخى، فرهنگى و مذهبى خود بتوانند وارد میدان توسعه شوند سرمایههاى مهمى را براى عرضه دارند. در حال حاضر، چون مردم نسبت به مزیتهاى تاریخى، فرهنگى و مذهبى خود دچار فراموشى شدهاند، براى مشارکت در توسعه دست خود را تهى مىبینند و سهمى از توسعه را مطالبه مىکنند، در صورتى که اگر آنها به ظرفیتها و استعدادهاى بالقوه و متنوع تاریخى، فرهنگى و مذهبى خود پى ببرند و بدانند که براى تسریع جریان توسعه بهویژه در سطح توسعه محلهاى، سرمایههاى مهمى براى عرضه دارند، خواهان ایفاى نقش مثبت در توسعه خواهند شد. در شهرها و محلات اسلامى، مساجد اصلىترین منبع چنین سرمایههایى بهشمار مىآیند.
منابع و مأخذ
1 ـ مینایى، على اکبر، منبر و خطابه در صدر اسلام، مسجد 6 ، ص 28 .
2 ـ نقش مسجد در توسعه، چهارم شهریور 1383 ، سال 62 ، شماره 18029 .
3 ـ اعتضادى، لادن، توسعه در پرتو توحید.
4 ـ میرخانى، عباس، مساجد و توسعه اجتماعى در ایران.
5 ـ آریان منش، جواد، نقش مساجد در توسعه شئون اجتماعى
[1] . مینایى، على اکبر، منبر و خطابه در صدر اسلام: مسجد 6 ، ص 28 .