موسى الرضا حیدرى
صهیونیسم به ایدئولوژى ناسیونالیسم یا نژادپرستى یهود اطلاق مىشود که در اواخر قرن 19 شهرت یافت و بهطور سنتى تئودور هر تزل به عنوان بنیانگذار آن شناخته مىشود این مفهوم از واژه صهیون گرفته شده که نام تپهاى است در بیتالمقدس. معنى این واژه روشن نیست معانى متعددى براى آن برشمردهاند مانند صخره، زمین خشک قلعه آب جارى و غیره. این نام در تاریخنگارى کهن قوم یهود مترادف با نام شهر بیتالمقدس بکار رفته است.
ترکیب صهیونیسم را اولین بار روزنامهنگار یهودى به نام ناتان برنبائوم در آوریل 1890 بکار برد براى ارجاع به موجى که از دهه 1880 میلادى در میان یهودیان ساکن روسیه و شرق اروپا ایجاد شده بود با شعار بازگشت یهودیان به ارض اسرائیل (سرزمین فلسطین) سپس یک روزنامهنگار یهودى متولد مجارستان بنام «دولت یهود». کتاب هرتزل با حمایت کانونهاى بسیار ثروتمند و منتقد یهودى ساکن اروپا و ایالات متحده آمریکا به سرعت در همه کشورها معروف شد و خود هرتزل نیز به عنوان بنیانگذار جنبش صهیونیستى شهرت فروانى یافت. 18 ماه بعد (29 اوت 1897) اولین کنگره صهیونیستى در شهر بال سوئیس تشکیل شد.
این داستان آشنایى است که کم و بیش در تمامى فرهنگها و منابع درباره منشا صهیونیسم عنوان مىشود. اگر بخواهیم منشا صهیونیسم را با داستان فوق بشناسیم قطعا به بىراهه رفتهایم. این تاریخچه رسمى حاوى سه پیام منحرفکننده بسیار غلط است، به ما مىگوید که صهیونیسم اولاً در اواخر قرن 19 یعنى حدود یک قرن پیش ایجاد شد. ثانیا بیان ایدئولوژیک موج آوارگى یهودیان شرق اروپا، یعنى یک جریان طبیعى و خود انگیخته بود. ثالثا مانند بسیارى از جریانهاى ایدئولوژیک اواخر قرن 19 و اوائل قرن بیستم یک جریان روشن فکرى بود و بنیانگذاران آن روزنامهنگاران و اصحاب اندیشه و قلم مانند آقاى هرتزل بودند.
هیچ یک از این موارد صحیح نیست. هرتزل تنها یک نماد بود براى حرکتى که از مدتها قبل آغاز شده بود. اندیشه دولت یهود او حرف جدیدى نبود و از قرن هفدهم میلادى بوسیله زرسالاران یهودى و وابستگان و شرکاى مسیحى آنها براى تأمین منافعشان گاهبهگاه مطرح مىشد. قبل از هرتزل در قرون هفدهم و هجدهم و نوزدهم یهودیان و بعضى از پروتستانها جزوهایى با مضمون تأسیس دولت یهود در فلسطین منتشر کرده بودند. صهیونیسم نیز یک حرکت روشنفکرى نبود بلکه یک موج سیاسى هدفمند بود که طراحان و حامیان و سرمایهگذاران آن خاندانهاى بسیار ثروتمند یهودى بودند و اهداف آنها با اهداف استعمار بریتانیا گره خورده بود. سالها قبل از تولد هرتزل، در دوران ریاست لرد پالمرستون بر دیپلماسى بریتانیا که مقارن است با دوران سلطنت محمد شاه قاجار و صدرات حاج میرزا آقاسى در ایران، از سال 1839 میلادى حوادث مشکوکى در منطقه سوریه و فلسطین رخ داد و تحرک شدید استعمار بریتانیا براى اشغال سرزمین فلسطین آغاز شد و همین حرکت است که یک صد سال بعد (مه 1948) به تأسیس دولت اسرائیل انجامید. توجه کنیم که در سال 1840 یعنى 55 سال قبل از انتشار کتاب هرتزل برخى روزنامههاى فرانسوى و آلمانى هدف اقدامات پالمرستون در منطقه خاورمیانه را ایجاد یک جمهورى یهودى در فلسطین عنوان کردند بنابراین نباید آقاى هرتزل را جدى گرفت.
بنیانگذاران و رهبران واقعى صهیونیسم کانونهاى معینى بودند و این بخشى از حرکت مرموزى بود که از مدتها پیش آغاز شده و با مطالع استعمارى بریتانیا در قرن نوزدهم پیوند تنگاتنگ داشت. مىخواهیم نشان دهیم که هرتزل را نمىتوان بنیانگذار صهیونیسم و حتى صهیونیسم جدید دانست و این نوع نگاه به تاریخ صهیونیسم در واقع تکرار همان الگوسازى تاریخى است که الیگارشى یهودى با اهداف معینى رواج داده است. اگر بخواهیم مبدا واقعى صهیونیسم را بشناسیم باید به سراغ تاریخ باستان قوم یهود و اساطیر یهودى برویم و در این جستجو است که صهیونیسم را به عنوان ایدئولوژى الیگارشى یهودى خواهیم شناخت.
میان قوم یهود و الیگارشى یهودى نیز باید تفاوت قائل شد، منظورمان از الیگارشى یهودى آن گروههائى است که در طول تاریخ قوم یهود براساس ساختارهایى بسیار متمرکز و منسجم راهبرى یهودیان را به دست داشته و دارند و در واقع هویت قومى و سرنوشت تاریخى یهودیان را آنها رغم زده اند. ریشه هاى شکل گیرى این پدیده و سیر تاریخى آن را بهطور روشن در اسفار پنج گانه و سایر منابع تاریخى کهن یهودیان، که به نام عهد عتیق معروف است، مىتوان دید. بنابراین صهیونیسم به یک قرن اخیر محدود نیست و آغاز آن نیز نه از کتاب هرتزل بلکه از اساطیر یهودى است این اساطیر نه فقط بر یهودیان بلکه بر مسیحیان نیز تأثیر فروان گذاشت. آرمانهاى صهیونى از دوران جنگهاى صلیبى به شدت با مسیحیت گره خورد و داعیه دولت جهانى مسیحیت را ایجاد کرد، گفته مىشد که ظهور مسیح منجر به ایجاد یک امپراتورى جهانى مسیحى به مرکزیت بیتالمقدس یا اورشلیم خواهد شد لذا براى تسریع در ظهور مسیح فرقههاى نظامى صلیبى ایجاد شد مانند »شهسواران معبد سلیمان»، «شهسواران سنجان» و «شهسواران توتونى». این فرقهها که خصلت جهان وطنى داشتند یعنى تابع یک دربار اروپایى نبودند، بعدها نقش مهمى در تاریخ اروپا ایفا کردند مثلاً: پس از آنکه مسلمانان شهسواران توتونى را از فلسطین و مدیترانه بیرون ریختند، آنها براى ادامه جنگ صلیبى، و این بار علیه قبائل کافر حاشیه دریاى بالتیک، به شمال اروپا لشکر کشیدند. این سرآغاز تاریخ دولت آلمان است. استاد اعظم فرقه فوق پس از قتل قبائل پروسى حکومتى تشکیل داد و از سوى پادشاه لهستان به عنوان گراند دوک سرزمین قبائل پروسى منصوب شد. این هسته بعدها به پادشاهى پروس تبدیل شد و سرانجام در سال 1870 به تاسیس کشور آلمان انجامید. صهیونیسم یا آرمان استقرار سلطنت مسیح در صهیون یک موتور قوى بود که به وسیله آن توده هاى عوام بسیج و به عنوان لشکر حکمرانان و الیگارشى اروپا بکار گرفته مى شدند به این ترتیب صهیونیسم مسیحى نقش بسیار مهمى در پیدایش تمدن جدید قرن و در تاسیس آمریکایى جدید داشت. انتقالى توده هاى عظیم انسانى از اروپا به سرزمینهاى دوردست قاره آمریکا کار آسانى نبود. زمانى پادشاه وقت انگلیس بخشى از سرزمین کنونى کانادا که امروزه اسکاتلند نو نام دارد به یک دربارى اسکاتلندى بنام سرویلیام الکساندر بخشید. این آقا با حمایت دربار بریتانیا تلاش وسیعى را آغاز کرد که اسکاتلندى ها را به این سرزمین بکوچاند به هر اسکاتلندى که 2000 پوند پول دربار و 1000 پوند در سال به ویلیام الکساندر مىداد 6500 هکتار زمین در اسکاتلند واگذار مىشد. معهذا کسى از این طرح استقبال نکرد و از سال 1621 تا سال 1631 تنها 85 نفر حاضر به مهاجرت شدند بنابراین باید انگیزههاى قوى معنوى و دینى ایجاد مىشد تا این مهاجرت شکل انبوه به خود بگیرد. چنین بود که اولین کلنیها در قاره آمریکا با پرچم آرمانهاى صهیونیستى ایجاد شدند درپشت کمپانىهایى که این مهاجرت ها را سازمان مىدادند و مدعى بودند انگیزهشان دینى و هدفشان ایجاد کلنىهاى
صهیونى است، کانونهاى مالى و سیاسى قرار داشتند که سود واقعى را از ایجاد این موج مىبردند. این صرافان آمستردام و اندن بودند که سرمایه این مهاجرتها را با انگیزه سودهاى کلان تامین مىکردند... در انتها این امور نشان مىدهد که هدف، چنگاندازى بر فرصتهاى بکر اقتصادى بود و آرمان گرایى دینى که توسط اسطورهها ساخته شد تنها پوششى بود براى اهداف دیگر البته با این موج اخیر یعنى مهاجرت به سوى آمریکا مسئله فلسطین یا همان استراتژیک خاورمیانه و شمال آفریقا به علت کشف نفت این منطقه جدى شد و از اهمیت فوقالعاده برخوردار شد و به تبع آن آرمان ارض موعود یا صهیونیزم جدىتر.
ماهیت پروتکلها
اگر در کل جهان حتى در ایران بخواهید درباره منشا صهیونیسم بدانید اینطور توسط کتابها و نشریات به شما القاء مىشود که: در پى چاپ کتاب دولت یهود اثر تئودور هرتزل[1] صهیونیسم جهانى، اولین گردهمایى و کنگره خود را در سال 1897 میلادى در شهر بال سوئیس تشکیل داد.
این کنگره درصدد تحقق دو هدف عمده و اساسى در جهان برآمد:
1 ـ براندازى کلیه دولتهاى غیر صهیونیستى و تسلط بر مراکز سیاسى، اقتصادى فرهنگى و نظامى کشورهاى جهان.
2 ـ تأسیس دولتى صهیونیستى در فلسطین به نام اسرائیل.
این کنگره، نقطهى تحول مهمى در تاریخ جنبش صهیونیسم بود نخستین توفیق عملى صهیونیسم در میان برخى محفلهاى یهودى جهان تحقق یافت، و آماج مستقیم سیاسى آن را مشخص و تأکید کرد که: هدف صهیونیسم آن است که براى مردم یهود، میهنى در فلسطین تشکیل دهد و قانونى عام از آن حمایت نماید. این کنگره، برنامهى استعمارى صهیونیستى در فلسطین را تدوین کرد که از چهار بخش عمده تشکیل مىشد.
1 ـ سازماندهى جنبش صهیونیسم جهانى.
2 ـ برنامهریزى براى استعمار صهیونیستى در فلسطین.
3 ـ سرمایهگذارى و نظارت بر آن.
4 - اجراى ارتباط و گفتوگوهاى سیاسى به منظور تأمین پشتیبانى سیاسى جهانى و تحقق این هدف.
این هدف
به این ترتیب، نخستین خطوط و عجیب ترین و بدترین سلطه استعمارگران در تاریخ نوین را کسانى که اصلاً فلسطین را ندیده و به آن پا نگذاشته بودند در اروپا تدوین کردند.[2]
عدهاى مىگویند صهیونیستها پس از تشکیل کنگره اول، انجمن هاى دیگرى نیز تشکیل دادند و صورت جلسات آن انجمن ها را پروتوکل نام نهادند و عده اى دیگرى گویند در همان کنگره بال 1897 پروتوکلها که در واقع اصول سیاست صهیونیسم جهانى و نوع نگرش آنان را به جوامع انسانى نشان مى دهد که هم اکنون گویاى حقیقتى است که جهان مشاور شکل گیرى مراحل گوناگون تحقق آن ایده هاى شیطانى و غیر انسانى در راستاى تسلط بر جهان بشرى است، پخش شد.
این پروتوکلها که شامل 24 یا در بعضى نسخهها 27 بند است استراتژى و تاکتیکهاى یهودیان براى تسخیر جهان در طى صد سال است گفته مىشود توسط فردى قبل از انعقاد توسط یکى یهود تهیه شده و هرگز قصد انتشار و توزیع آنها حتى در میان خواص یهود در کار نبوده است.[3]
بعد از آنکه پروتوکلها به انگلیسى ترجمه شد و نویسندگان به نقد و کنکاش درباره آنها پرداخته اندیشمند میلادى آشرگنیزبرگ از اهالى اودساد در معرض اتهام قرار گرفت.
او براى نخستین بار به عنوان نویسندهاى ناقد و ژرف اندیش در جامعه یهود ظاهر شد و نام متسعار احدها آم- یکى از مردم- را براى خود برگزید. آنچه براى او اهمیت داشت، مبانى اهداف و درستى روشى بود و به جزئیات اهمیتى نمىداد او معتقد بود که برانگیختن یهود در این عصر و ایجاد رستاخیز در آنان باید متکى به برانگیختن روحیه خشن یهودى باشد. بنابراین به عقیده او نخست باید روحیه یورش را خلق کرد و فعالیت براى رسیدن به سرزمینى که یهود آنجا گرد هم آیند خود به خود پى خواهند آمد.
او در سال 1856 در شهر اودسا واقع در ساحل دریاى سیاه در منطقه اوکراین که از قرنها پیش یکى از پایگاههاى خشونت و ترور یهود بوده است نشو و نما یافت و او که وجودش لبریز از روح تلمود بود در سال 1927 در تل آویو در گذشت.
حال براى روشنتر شدن بحث خلاصه اى از بعضى بندهاى پروتوکلهاى 24 گانه در اینجا مىآوریم.
1 ـ آزادى سیاسى ایدهاى بیش نیست و واقعیت خارجى ندارد اما هر یک از ما باید بداند چگونه در موقع لزوم از این طعمه براى جذب گروهها و توده ها به سوى حزب خود و نابود کردن حزب مخالف که حکومت و قدرت را در اختیار دارد استفاده کند (پروتوکل اول).
2 ـ محور سیاست جدا از محور اخلاق است این دو هیچ وجه اشتراکى با هم ندارند حاکمى که تابع اصول و روش اخلاقى باشد سیاستمدار ماهرى نیست و تا زمانى که بر سریر حکومت نشسته است همواره متزلزل و در آستانه سقوط خواهد بود ولى حاکم عاقلى که خواهان توسعه و تحکیم حکومت خویش است باید دو خصلت داشته باشد هوش قوى و مکر فریبنده (پروتوکل اول).
3 ـ حقها، سرچشمهاش زور و قدرت است. کلمه حق امرى است وجدانى، معنوى و مجرد و دلیلى بر درستى آن وجود ندارد مفهومى بیش از این ندارد آنچه مى خواهم به من بده تا ثابت کنم از تو قویترم شعارها باید این باشد: زور و فریب مردم، تا آنچه را فریبکارانه به خودشان مى دهیم به عنوان یک امر صحیح بپذیرند و در درستى آن تردید نکنند فقط زور مىتواند در میدان سیاست پیروز شود (پروتوکل اول).
4 ـ ما موفق شدهایم بگوییم- غیر یهود- بقبولانیم که اطلاعات نظرى و تئوریک آنها محصول ناب علم است تا زمانى که این هدف باید از طریق مطبوعات خود اعتقاد به درستى نظریات و آراى شان را در آنها تحکیم بخشیم دانشمندان آنها به دانشى که دارند مغرور مىشوند و بدون آنکه سعى کنند براى اثبات درستى آن تجربیات و دانشها از محک منطق کمک بگیرند. نظریه هاى خود را به مرحله اجرا درمى آوردند. در حالى که آنچه به نظر آنها دانش و شناخت است در واقع چیزى نیست جز آنچه که عمال متخصص ما با استادى و مهارت براى آنها نوشته اندو این نوشته ها، همه، براى آن فراهم آمده است که اندیشه هاى آنان در جهتى که ما مىخواهیم از آنها پرتو گیرند (پروتکل سوم).
5 ـ گوییم- حکومتهاى غیر یهودى- بدون کمک متخصصانما قادر به اندیشیدن و درست فکر کردن نیستند، آنها کوته بین تر از آنند که ضرورت ایجاد آنچه را که ما دو زور تاسیس پادشاهى خود وجود خواهیم آورد، دریابند.
6 ـ فراماسونرى گوییم ناخودآگاه به ما خدمت مى کند. به این ترتیب که پوششى براى ماست و ما خودمان و اهداف و برنامه هایمان را پشت سر آن پنهان مىکنیم (سوم).
7 ـ کلیه چرخهاى دستگاه حکومتها احتیاج به موتور دارند و این موتور که همان طلاست در اختیار ما مىباشد (پنجم).
8 ـ براى نابود کردن صنایع گوییم ـ غیر یهود ـ عشق به عیاشى و تجمل پرستى را در بین گوییم رواج مىدهیم و آنها را به این وضعیت تشویق مىکنیم.
9 ـ ما سطح دستمزدهاى کارگرها را بالا خواهیم برد اما این عمل هیچ سودى به حال کارگران نخواهد داشت. چون در همان زمان به بهانه این که امر کشاورزى و دامدارى دستخوش رکود شده است، قیمت مایحتاج عمومى را نیز گران مى کنیم (پروتوکل 6).
10 ـ ما باید همیشه این آمادگى را داشته باشیم که در صورت بروز هر گونه مخالفتى با ما، از طریق ایجاد جنگ بین آن دولت مخالف و همسایهاش با او مقابله کنیم و چنانچه همه آنها در برابر ما یکپارچه شوند چاره اى نداریم جز این که آتش یک جنگ خانمانسوز جهانى را شعلهورکنیم (پروتوکل 7).
11 ـ ما حکومتهاى خود را در انبوهى از بانکداران، صنعتگران و سرمایهداران محاط خواهیم کرد و حلقه اتصال آنها میلیونرها خواهند بود چرا که در واقع، سرانجام هر چیزى به ارقام ختم مى شود و این ارقامند که در همه جا حرف آخر را مى زنند (پروتوکل 8).
12 ـ ما نسل جوان گوییم را فریفته و گیج کردیم و با تربیت آنها بر اساس اصول و نظریاتى که مىدانیم غلط و دروغ است و در عین حال ما به آنها تلقین کردیم به فسادشان کشاندیم.
13 ـ ما در گذشته تلاش کردهایم تا نفوذ روحانیون گوییم را از بین ببریم و آنها از چشم مردم بیندازیم. هدف از این کار لطمه زدن به رسالت آنهاست رسالتى که ممکن بود همراه سد راه ما شود در حال حاضر این نفوذ روز به روز رو به کاهش مى رود (پروتوکل 17).
14 ـ هرگاه مصالح ما اقتضاء کند که دفاع سرى خود را با اتخاذ تدابیر خشن و بیرحمانه تقویت کنیم به وسیله تعدادى از سخنرانان زیانآور عوامل وقوع بىنظمى و پیدایى مظاهر خشم و نارضائى مردم را در جامعه بوجود مىآوریم (پروتوکل 18).
15 ـ هماکنون ما تا فروپاشى کامل مسیحیت چند سالى بیشتر فاصله نداریم (پروتوکل17).
16 ـ ما نسل جوان گوئیم و گیج کرده و با تربیت آنها براساس اصول و نظریاتى که مىدانیم غلط و دروغ است و در عین حال ما به آنها تلقین کردیم به فسادشان کشاندیم هیچ کس حتى مشاوران پادشاه نباید از برنامه هائیکه وى براى زمان کنونى و آینده دارد مطلع شود فقط شخص پادشاه و سه نفر دستیار او از این برنامه ها اطلاع خواهند داشت و بس.
پروتوکلها اولین بار در سال 1903 در روسیه در روزنامه زنامیا چاپ شد و دو سال بعد متن مفصلترى از آن به چاپ رسید. این متن به سرعت به زبانهاى آلمانى فرانسه، انگلیسى و سایر زبانهاى اروپایى ترجمه شد و شهرت فراوان یافت.
اقبال گسترده به پروتوکلها به ویژه در سالهاى 1921 ـ 1919 است. در فضاى سیاسى و روانى پس از جنگ اول جهانى و انقلاب 1917 روسیه، مردم به شدت جذب این رساله شدند. این جاذبه البته علل عینى داشت زیرا طول جنگ نقش کانونهاى جنگافروز یهودى و مجتمعهاى تسلیحاتى متعلق به ایشان، آرمسترانگ، براى افکار عمومى اروپا تا حدودى روشن شده بود. از سوى دیگر، این رساله را مخالفان بلشویکها به وسعت توزیع کردند تا انقلاب بلشویکى روسیه را به عنوان یک توطئه یهودى مطرح کنند. جالب است بدانیم که در بریتانیا و کشورهاى انگلیسى زبان بزرگ ترین مبلغ پروتوکل ها روزنامه تایمز لندن بود که از بدو پیدایش پیوندهاى بسیار نزدیک با زرسالاران یهودى، و به ویژه خاندان روچیلد، داشت تا بدان حد که در دوران جنگ فرانسه و پروس، مردم فرانسه تایمز لندن را بهعنوان ارگان روچلیدها مىشناختند. تایمز در مه 1920 متن کامل پروتوکلها را به چاپ رسانید دیلى اکسپرس نیز، که به همین کانون تعلق داشت، آن را چاپ کرد و این جمله را تیتر بزرگ صفحه اول خود قرار داد «راز بزرگ حییم (واریزن) بزرگ». و عجیبتر اینجاست کهسر وینستون چرچیل به عنوان وزیر جنگ برکتازى در همین زمان اعلام کرد که انقلاب بلشویکى روسیه «توطئه جهانى از سوى یهودیان جهان وطن است براى نابود کردن و فروپاشى امپراتورى بریتانیا». در زمینه وابستگى وینستون چرچیل به زرسالى یهودى کمترین تردیدى نیست و مىدانیم که چرچیل در طول زندگى طولانىاش هماره سرسختترین مدافع صهیونیستها بوده و در تأسیس دولت اسرائیل نقش اصلى داشته است. این پیوند فقط به خود چرچیل محدود نیست و از آغاز تاریخ خاندان چرچیل شروع مى شود. بنیانگذار این خاندان ژنرال جان چرچیل، دوک اول مارلبور است که فرمانده کل ارتش بریتانیا بود و از طریق ساخت و پاخت یا دلالان یهودى و دریافت رشوه و پورسانت از سرسولومون مدیناى یهودى پیمانکار بزرگ دربار و ارتش انگلیس، ثروت خاندان چرچیل را پایه گذارد و از جمله کاخ بلنهایم را ساخت. تنها موردى که مىشناسیم که سر وینسون چرچیل در طول زندگىاش علیه یهودیان سخن گفته، همین یک مورد و در فضاى انتشار پروتوکلها در انگلیس است. بعدا، کار تایمز و چرچیل را روسهاى سفید ادامه دادند یعنى مخالفین انقلاب روسیه که به اروپا و آمریکا پتاهنده شده بودند. آنها پس از شکست نهایى از بلشویکها در جبهههاى جنگ روسیه، به تکثیر وسیع پروتوکلها در غرب پرداختند با این هدف که انقلاب روسیه را توطئه یهودیان معرفى کنند.
عجیبتر اینجاست که جعلى بودن این متن نیز اولین بار به وسیله همان روزنامه تایمز و همان کانون مطرح شد. در سال 1921 ، براى اولین بار، فیلیپ گریوز در روزنامه تایمز لندن جعلى بودن پروتوکل هاى را مطرح کرد و شباهتهاى فروان پروتوکلها را با طنزى که یک فرانسوى به نام موریس ژولى علیه ناپلئون سوم و سیاستهاى دسیسهآمیز جهانى او نوشته و در سال 1864 با عنوان مکالمه ماکیاولى و منتتسکیو چاپ شده، نشان داد. نام فیلیپ گریوز براى مؤرخین ایرانى آشناست زیرا وى نویسنده زندگىنامه سرلشکر سرپرستى کاکس، کارگزار نامدار استعمار انگلیس در ایران و خلیج فارس است. بعدها، محققین روى پروتوکلها کار کردند و سرانجام ولادیمیر برتسف، مؤرخ روس، به طور متقن ثابت کرد که پروتوکلها جعل سازمان اطلاعاتى روسیه تزارى (اواخر انا یا اواخر انکا) است که براساس کتاب موریس ژولى و رمان تخیلى هرمن گودشه (چاپ 1868) و منابع دیگر صورت گرفته است. جاعل ظاهرا یک فرانسوى بوده که به عنوان جاسوس براى اواخرانا کار مىکرده و نامش در دست نیست. رؤساى اواخرانا متن پروتوکلها را به نیکلاى دوم (آخرین تزار روسیه) عرصه مىکنند و وى در حاشیه گزارش ایشان مىنویسند: «نباید از امر حق با روشهاى غیراخلاقى دفاع کرد». یعنى تزار به سادگى متوجه جعلى بودن متن مىشود و این امر به دلیل صراحت و محتواى بسیار خامى است که در متن وجود دارد که انسان را از این همه ناشىگرى به حیرت مىاندازد.
بنابراین، ماجراى انتشار پروتوکلها ماجراى سادهاى نیست و اصولاً یکى از پدیدههاى عجیب دو قرن اخیر بسیارى از این نوع کتابها و رساله هاست که علیه «یهودیت» یا «فراماسونرى» و غیره منتشر مىشود و در پس آن، چنانکه در ماجراى پروتوکلها دیدیم، دست همین کانونها مشهود است: آثارى که به شکلى وهم آلود و غیرعقلانى توطئه یهودیان و ماسونها را به نفى هرگونه برسانند و این باور را رواج دهند که اعتقاد به توطئه نوعى بیمارى روانى و توهم است. به اعتقاد من این روش در ایران نیز به کار گرفته شده و تأثیرات روانى و سیاسى جدى و عمیق خود را بر جاى گذارده است.
استاد عبداللّه شهبازى در این باره مىگویند: «اولین تردید در من نسبت به اصالت پروتکلها در زمانى ایجاد شد که براى بار اول متن پروتکلها را دیدم. واقعا به دلم نچسبید و احساس کردم که هیچ فرد عاقلى چنین صریح و پوستکنده نقشههاى خود را مطرح نمىکند. بالاخره، این توطئهگران باید انسانهاى پختهاى باشند و نباید اینطور دست خود را رو کنند و سند به دست دشمن بدهند. در تحقیقات ده ساله اخیر خود این مسئله را پیگیرى کردم و به جد به این نظر رسیدم که جعل و انتشار پروتوکلها با اهداف معینى صورت گرفته که امروزه کاملاً قابل شناسایى و تبیین است و از یک برنامهریزى و نقشه هوشمندانه حکایت مىکند از آن نوع که به ما عنوان توطئهى شناسیم. اصولاً تعریف من از توطئه این است: برنامهریزى از سوى یک کانون براى تاثیرگذارى برفرآیندها و تحولات اجتماعى و سیاسى به ضرر دیگران و با روشهاى معینى که به روشهاى توطئهآمیز معروف شده (مانند نفوذ و ترر و تخریب و خدعه و جعل و غیره). این اقدام از سوى فرد یا گروهى که قربانى آن مىشوند توطئه نام مىگیرد در حالى که طراحان آن را برنامهریزى و دانش مىدانند، واقعا توطئهگرى دانش است و از زمان جنگهاى صلیبى به این طرف، و بهویژه از قرن شانزدهم میلادى به بعد، یعنى از زمان شروع تکاپوى استعمارى، این دانش در غرب بسیار پیشرفته و بغرنج شده است».
روشن است که در جهان سیاست واقعیتى به نام توطئه وجود دارد. یکى از بهترین روشها براى قلب این واقعیت این است که پرچمدار افشاى آن شوید و بخشى از حقیقت را بیان کنید ولى به شکل نامعقول و غیرمعقول و غیرقابل دفاع. این دفاع در نهایت منجر مىشود به این که مردم از پذیرش این واقعیت سرخورده شوند. این روش یکى از مهمترین تاکتیکها در جنگ روانى است که نمونه بارز آن را در ترویج انگلوفوبیا مىتوان دید یعنى اشاعه ترس از انگلیس و نسبت دادن همه چیز به توطئه انگلیسىها. یعنى افرادى همه چیز را به شکل بیمارگونه و به قول معروف «داکى جان ناپلئونى» به انگلیسىها نسبت مىدهند و در نهایت موجى ایجاد مىشود و از درون آن کسانى پیدا مىشوند که غیرعقلانى بودن این برخورد را مىفهمند و به ضد آن مىرسند یعنى به این نتیجه مىرسند که هیچ نوعى توطئهاى وجود نداشته است. به عبارت دیگر از که مطلق به مطلق دیگر مىرسند. بنابراین اینگونه اشاعه توهمهاى توطئه چون بنیان جدى عقلانى جدى و قابل دفاع ندارد بهترین روش است براى لوث کردن واقعیتهاى بغرنج تاریخى. این روش در جامعه امواج کاذب و پوچ و بسیار شکننده ایجاد مىکند که در نهایت به نوعى آنتى پاتى علیه اینگونه مفاهیم مىانجامد. در تحول روانشناسى بیست و دو ساله بعد از انقلاب تأثیرات مخرب این روش را شاهد بودهایم.
زمانى برخى از حوادث را به آمریکا با صهیونیستها نسبت مىدادیم و البته در فضاى اوایل انقلاب، که مردم فشار و ستم حکومت پهلوى و نفوذ مخرب اربابان غربى آن را کاملاً بهیاد داشتند، صرف این ادعاها قانع کننده بود و احتیاج به استدلال نظرى قوى نداشت. یعنى جامه در مجموع مىپذیرفت که مثلاً پیوندهاى آمریکایى فلان رجل سیاسى یا فرهنگى پهلوى بر وطن فروش بودن آن فرد دلالت دارد. ولى در نهایت با دگرگونى ساختارى در جامعه ما و از جمله پیدایش نسل جدید، دیگر این روش کاربرد ندارد و در برخى موارد به ضد خود بدل مىشود. اکنون براى نسل جوان کفایت نمىکند که بگویید شاه آمریکایى بود. مىپرسد مگر آمریکایى بودن چه ایرادى دارد؟ او حق دارد زیرا ذهنیت سیاسى نسل جوان امروز همان ذهنیت نسل ما نیست که در دهه 1340 شاهد مبارزات مردم زیر ستم جهان علیه امپریالیسم آمریکا بود. براى نسل گفتمان جدیدى مطرح است. او سرنوشت برخى کشورهاى دست ـ نشانده آمریکا، مانند تایوان و کره جنوبى، را مىبینند که در یک دهه اخیر هم رسانههاى جهانى و هم برخى از متفکران و اساتید دانشگاه ما و حتى گروهى از مسئولان اجرایى ما آن را به عنوان موفقترین مدل توسعه مطرح کرده و حتى از آنها تقلید کردهاند و در مقابل مدل شکست خورده انقلابهاى ضدآمریکایى مانند ویتنام و کره شمالى را مشاهده مىکنند. لذا، مطرح کردن معقول و دفاع بد و فاقد بنیان متقن فکرى و نظرى نتایج بسیار مخربى در روانشناسى سیاسى جامه بر جاى مىگذارد.
به جد معتقدم که کانونهاى زرسالار غربى و در قلب ایشان یهودى در جعل و ترویج و اشتهار پروتوکلها نقش اصلى را داشتند. زیرا متونى وجود دارند که هم معتبرند و هم همان موارد مندرج در پروتوکلها را به اثبات مىرساند ولى هیچگاه اشتهار نیافتند و امروزه نسخ آنها کمیاب یا حتى نایاب است. از میان اینگونه کتابها تنها پروتوکلها اشتهار جهانى و بسیار عجیبى یافت زیرا متنى کاملاً مجعول و لذا غیرقابل دفاع بود و در نهایت محقق را بى اعتمادى به اینگونه متون مىرسانید. مهمترین متنى که هم طرحهاى توطئهآمیز زرسالارى یهودى را ثابت مىکند و هم کاملاً قابل دفاع است کتابى است به نام کتاب کاهال. نام سازمانهاى محلى یهودیان روسیه بود. فردى یهودى به نام یاکوب برافمن در 34 سالگى مسیحى شد و براى کنترل نامهها و متون عبرى دو دیدنیش به خدمت دولت روسیه درآمد. او پس از مدتى، در سال 1869، کتاب کاهال را منتشر کرد. کتاب فوق مشتمل بر اسناد مفصل درونى سازمان یهودیان روسیه است
که به روسى ترجمه شده. برافمن در مقدمه خود بر این اسناد سازمان کاهال، یعنى سازمان محلى یهودیان روسیه و شرق اروپا، و آلیانس اسرائیلى، که مقر آن در فرانسه بود و در آن زمان تنها سازمان جهان یهودیان بهشمار مى رفت، را به عنوان شبکههایى معرفى مىکند که مجرى طرحهاى رهبران یهودى غرب هستند. برافمن در مقدمه خود بر این کتاب حجیم دو جلدى این نظریه را مطرح ساخت که جوامع یهودى در واقع با حفظ ساختارهاى سرى درونى خود، با استقرار خویش در سرزمینهاى مختلف، دولتى در درون دولت تشکیل مىدهند با هدف استثمار سکنه آن سرزمین و سلطه بر آنان. اسناد چاپ شده نیز ادعاى برافمن را ثابت مىکند و نشان مىدهد که زرسالاران یهودى غرب سلطه بر جوامع میزبان یهودیان چگونه از سازمانهاى محلى آنها استفاده مىکنند.
کتاب کاهاتل در دهه 1870 چندین بار به زبانهاى روسى، آلمانى، فرانسه و لهستانى منتشر شد و تأثیرات عمیقى بر جاى نهاد و به یکى از منابع مهم آشنایى محققین با ساختارهاى سرى است و حتى دایرهالمعارف یهود نیز به صحت اسناد مندرج در آن اذعان دارد و مىنویسد: «هر چند برافمن (از سوى یهودیان) به جعل متهم شد ولى در واقع کتاب او ترجمه کاملاً دقیق اسناد و یکى از منابع تاریخى پژوهشگران براى آشنایى با زندگى درونى یهودیان روسیه در سده نوزدهم به شمار مىرود».
ولى ما مىبینیم که کتاب کاهال را با این همه اهمیت حتى خواص و محققان نیز کمتر مىشناسد ولى پروتوکلها این همه شهرت و معروفیت مىیابد.
[1] . نظریهپرداز، پایهگذار و رهبر صهیونیسم سیاسى، تحصیل کرده دوره دکتراى حقوق در دانشگاه وین اتریش در سال 1884 هرتزل مدتى به عنوان خبرنگار و نویسنده آزاد و مطبوعات فعالیت داشت او ضمن برگزارى اولین کنگره جهانى صهیونیسم در شهربال حمایت و کمکهاى مالى تعدادى از بانکداران معتبر یهودى را در جهت تحکیم و توسعه روند صهیونیسم سیاسى جلب و تأمین کرد. رهبران اسرائیل، محمد شریده: ص 212 .
[2] . صفا تاج مجید: ص 56 و 57 .
[3] . نویهض عجاج پروتکلها دانشوران صهیون: ص 83 .