اما آنچه در پشت قضیه پروتکلها و معرفى صهیونیست به پدیده صد ساله براى دستیابى به حکومت جهانى یهود است چیست؟
زرسالارى یهودى یک کانون منسجم از عوامل بسیار مقتدر و متنفذ حاضر و فعال در دنیاى چند قرن اخیر است، زمانى که از یهودیان سخن مىگوییم همین کانون است و اعتقاد نداریم که هیچ قوم و طایفهاى همه یکسان هستند در پدیدهها و فرآیندهاى اجتماعى از هیچ نوع کلیت مطلقى نمىتوان سخن گفت و اینگونه تعمیمها و کلى گرایىها، همه نسبى است هر فرد استقلال خویش را دارد که مىتواند در مواردى مستقل از هویت جمعى او باشد منظور یک کانون معین از متنفذین یهودى است که حتى شامل همه ثروتمندان یهودى نیز نمىشود این کانونى است که بهطور مشخص در پیوند با الیگارشى خاخامى در قرن شانزدهم در پیوند با حکام اسپانیا و پرتغال در قرن هفدهم در پیوند با استعمارگران هلندى و در قرن هجدهم و نوزدهم در پیوند با الگارشى استعمارى انگلوساکسون شکل گرفت و در توسعه استعمارى قرن در این دوران نقش مهم و تعیین کننده ایفا کرد و بخصوص در توسعه استعمارى بریتانیا در قرن نوزدهم نقش بسیار مهمى داشت. این کانون از اوایل قرن بیستم بر سیاست و اقتصاد ایالات متحده آمریکا به شدت چنگ انداخت و این اقدام در پىبرنامهریزى جدى انجام گرفت که مهاجرت میلیونى یهودیان روسیه و اروپایى شرقى نقش اساسى در آن داشت.[1]
مهاجرت توده انبوه و متراکم یهودیان روسیه و اروپایى شرقى حربهاى بود در دست زرسالاران یهودى براى تحقق طرحهاى جهان وطنى آنها، بهمریزى ساختار اجتماعى و سیاسى اروپا و صدور جمعیت انبوه به قاره آمریکا به قطع مىتوان گفت که هیچ عاملى مانند این مهاجرت اقتدار جهانشمول زرسالاران یهودى، که نوعى نظام قبیلهاى یا ارباب ـ رعیتى نوین در رابطه بخش مهمى از یهودیان جهان محفوظ داشتهاند، کمک نکرد.
الیگارشى خاخامى
عنوان الیگارشى خاخامى یا یهودى ساختار بسته و دودمانى اشرافیت دینى ـ سیاسى یهود در سدههاى نخست میلادى یک پدیده تاریخى آشکار است دایرهالمعارف یهود آن را الیگارشى خاندانهاى عالیرتبه روحانى مىخوانند و مؤرخین دانشگاه عربى اورشلیم آن را الیگارشى خاخامى یا الیگارشى روحانى مىنامند این الیگارشى که به رغم ابتناى آن بر بنیادهاى کهانت سنتى و دیرین یهود پدیدهاى نو است در پیرامون نهادى شکل گرفت که شوراى سهندرین نام دارد.
این همان نهادى است که حکم قتل عیسى مسیح را صادر کرد و به عنوان عالىترین مرجع دینى، سیاسى فقهى و قضایى یهودیان حضور آن تا دوران معاصر تداوم داشته است.[2]
این سهندرین همانى است که با تدوین کتاب میشنا نخستین کتاب فقهى یهودیان 200 میلادى به بنیادىترین نهاد شرعى یهودیت جدید مبدل شد سپس میشنا توسط خاخامهاى که به معنى خردمند و فقیه است و در اصل به ربانیون برجستهاى که در راس هرم روحانیت جاى داشتند اطلاق مىشد با اضافه کردن روایات و احکام به آن کتاب خبیثانه تلمود را پدید آوردند.[3]
این کتاب هولناک در اصل چند مجلد بیشتر نداشت اما از 8 قرن پیش به 12 مجلد افزایش یافت و امروزه به زبان انگلیسى شامل 36 جلد در قطع وزیرى مىشود تلمود انبار شرارتهاى یهود است و کار تألیف آن حدود دو قرن پس از جمعآورى اسفار تورات آغاز شد از بیست و دو قرن پیش پس از جمعآورى اشعار و رواج آن و بازگشت از بابل، بابل تورات بسته شد و تلمود با افسانهها و اساطیر عجیب و غریب خود بر تورات فائق آمد و آن را تحتالشعاع خویش قرار داد همه بذرهاى ناپاک و ناپاکى در تلمود است.
از مطالعه تمام تحقیقات و کتابهاى یهودى به این واقعیت دست مىیابیم که کلیه یهودیان سرشناس در حرکت یهودى از فرق سر تا نوک پا تلمودى بودهاند و تلمود سرچشمه روحیه هرگونه ویرانگرى است. هر خانه یهودى که تلمود در آن باشد آکنده از سنتها و گرایشهاى تلمودى است. در چنین خانهاى تورات چندان رنگى ندارد.[4]
خاخام دکتر برود در مقدمه چاپ 1960 تلمود که به زبان انگلیسى منتشر شد مىگوید. کتابهاى مقدس و آثار رنبها (خاخامها) و تلمود و میشتا و همه و همه جلوهگاه تمدن و فرهنگى است که چنان تأثیرى در جانهاى ما گذاشته است که مظاهر هستى یهودى ما را فرا گرفته و مفاهیم و معانى زندگى ما را تفسیر کرده است. ما وظیفه داریم منابع و سرچشمههایى را که خاستگاه همه اینها است به طور صحیح بشناسیم.[5]
براى آنکه خواننده اندک شناختى از روح تلمود به دست آورد در اینجا به ذکر نمونههایى از محتویات آن مى پردازیم.
1 ـ مخلوقات دوگونهاند: زیربینى و روبینى (علوى و سفلى). در جهان هفتاد ملت با هفتاد زبان سکونت دارند. اسرائیل برگزیده مخلوقات است، خداوند آن را برگزید، تا چونان سرورى انسان بر حیوان اهلى بر تمام بنىبشر سیادت و آقایى برتر را داشته باشد.
2 ـ عربها امتى فقیر هستند.
3 ـ ازدواج با زنان عرب ننگ است.
4 ـ نه دهم جنایات جهان را عربها مرتکب مىشوند.
5 ـ سخنان ربنها (خاخامها) شیرینتر از سخنان انبیاء است ... چون سخنان ربنها کلمات زنده خداوند است ... اگر ربن به تو بگوید که دست راست تو دست چپ است و دست چپت دست راستت، نباید سخنش را پشت سراندازى چه رسد به اینکه بگوید دست راست تو راست است و دست چپ تو چپ در این صورت چقدر باید او را احترام کنى.
6 ـ خداوند بزرگ از اینکه بنىاسرائیل را رها کرد تا در ورطه بدبختى بیافتد پشیمان شد مانند کسى که از یک گناه شخصى پشیمان مىشود از اینرو هر روزه دو قطره بزرگ اشک در دریا مىافکند و در اثر آن چنان صدایى به وجود مىآید که تمام اهل جهان آن را مىشنوند و خیلى وقتها نیروى برخاسته از این صدا زمین لرزههاى شدیدى پدید مىآورند.
7 ـ تو مىتوانى سر غریبه کلاه بگذارى و با بهره زیاد به او وام بدهى، اما اگر با خویشاوند خود (یعنى یهودى) معامله کنى حق ندارى او را گول بزنى.
8 ـ اشکالى ندارد اگر یک یهودى فردى بیگانه و غیریهودى را گمراه سازد و کارى کند که باورش شود او غیریهودى است اما چنانچه یهودیى ولى ریاکارانه نصرانى شود و زنى مسیحى بگیرد و مانند خانواده همسرش بت بپرستد نصارا گرفتار عذاب خواهد شد و در گودالى مىافتد که هیچگاه از آن بیرون نخواهد رفت.
9 ـ موسى مىگوید: «در زن خویشاوند خود هوس مکن» هر کس با زن خویشاوند خود مرتکب فحشا شود سزوار مرگ است تلمود مىآموزد که خداوند زنا کردن مرد یهودى با زن یهودى را حرام کرده است ولى زنان اجانب بر او مباحند.
10 ـ ربى تام مىگوید: سوداى فحشا با زن یا مرد اجنبى گناه نیست زیرا شریعت از این دو بیزار است چنانکه گفته شده است نطفه آنها نطفه استر است به همین دلیل در پارهاى شرایط به زن یهودى اجازه داده مىشود که با مرد مسیحى ازدواج کند تا با این ازدواج غیرشرعى دین او را برباید[6] با آن که شریعت دستور حتمى به ازدواج با فاحشهها را مىدهد اما این ننگ را در این موقعیت اجازه مىدهد زیرا ازدواج غیرشرعى با مرد مسیحى ازدواجى حیوانى است و پیوند زناشویى آن دو نیز از این دست بهشمار مىآید. گرچه این ماجرا به سالها پیش برمىگردد اما این خوى و خصلت با مردن از بین نمىرود بلکه همچنانکه مؤرخ نامدار یهود، یوسفوس، گفته است یهودىها نسل اندر نسل آن را از یکدیگر به ارث مىبرند.[7]
زرسالاران یهودى و تمدن جدید غرب
جوامع یهودى در اوایل هزاره اول مسیحى و مهاجرت تدریجى آنها از سرزمین کنونى فلسطین که بینالنهرین از یک سازمان متمرکز و بسیار منسجم برخوردار بودهاند که رهبرى آن با خاندان یهودى معین بوده است. این خاندانها همه خود را از نسل داود علیهالسلام مىدانند در اینجا باید این توضیح را عرض کنیم که ما مسلمانان داود علیهالسلام را پیامبر مىدانیم ولى یهودیان او را پادشاه و نماد قدرت و شوکت دولت یهود مىدانند. بنابراین، از نظر یهودیان اعضاى این خاندانها شاهزادگان داودى هستند و از میان آنها است که رؤساى جامعه جهان وطنى یهود بیرون مىآیند این رؤسا «رشگلوتا» نام داشتند که «شاه داودى» را به عنوان معادل آن انتخاب کردهاند این رؤساى جوامع یهودى طى قرنها اقتدار فوقالعادهاى بر اتباع داشتند و در هر کشورى که مستقر مىشدند سازمان سیاسى خود را به شکل مخفى حفظ مىکردند و به عنوان دولت در دولت عمل مىنمودند یعنى بر اتباع یهودى خود سلطه سیاسى و قضائى داشتند به این ترتیب تصویرى از یک سازمان مخفى جهان وطنى منسجم و فرقهگونه به دست آمد که حدود یک هزار سال قدمت تاریخ دارد و در این دوران همیشه شاخههاى آن در مهمترین مراکز اقتصادى و سیاسى پراکنده بوده است.
پیوند عمیق این الیگارشى یهودى با حکمرانان بزرگ و کوچک اروپا در تعیین سرنوشت جهان امروز بسیار مؤثر بود. این پیوندها از دوران جنگهاى صلیبى شکل گرفت که ثروتمندان و صرافان و کارگزاران مالى و اطلاعاتى فرقههاى صلیبى به ویژه فرقه شهسواران معبد عمل مىکردند.
این فرقههاى صلیبى که در جریان صلیبى شکل گرفتند و از ساختار نظامى دینى برخوردار بودند بعد از پایان جنگهاى صلیبى فعالیتهاى خود را ادامه دادند، نقش بزرگى در پیدایش غرب جدید ایفا کردند بعد از اینکه مسلمانان به حکومت صلیبىها در منطقه کنونى فلسطین بهطور کامل پایان دادند و آنها را آخرین سنگرشان «قطعه عکا» بیرون کردند آنها فعالیت خود را ادامه دادند. یکى از فرقههاى بزرگ صلیبى به نام شهسواران توتونى (آلمانى) جنگ صلیبى را براى مسیحى کردن اجبارى قبائل اسلاو در شمال شرق اروپا ادامه داد که به تأسیس دولت بروس انجامید. یعنى استاد اعظم فرقه شهسواران توتونى پس از قلع و قمح و امحاى کامل قبائل اسلاو بروسى به عنوان اولین حاکم مسیحى سرزمین بروسىها منصوب شد و بعدها با جانشین او شاه پروس شدند. دولت پروس به تدریج سایر سرزمینهاى آلمانىنشین را تصرف کرد و سرانجام در سال 1871 موجودیت دولت واحد آلمان را اعلام نمود فرقه مهم صلیبى دیگر که نقش بزرگى در تاریخ جدید اروپا و جهان ایفا کرد، فرقه شهسواران معبد است. سران این فرقه پیوند بسیار نزدیک با سران جوامع یهودى داشتند و به دلیل این پیوند، سازمان خود را به یک صرافى و تجارت خانه بزرگ تبدیل کردند و کارشان به فساد کشیده شد.
این فرقه بسیار مهم و مورد حمایت پاى تا بدان حد فساد و غیرقابل تحمل شد که در اوائل قرن 14 میلادى دو پادشاه خوشنام اروپا یعنى فلیپ چهارم فرانسه و ادوارد اول انگلستان به انحلال آن دست زدند و ژاک دموله استاد اعظم فرقه در فرانسه اعدام شد. به دلیل پیوندهاى عمیق و عجیبى که میان فرقه شهسواران معبد و زرسالاران یهودى برقرار بود امروزه در طریقتهاى فرامانسوى ژاک دموله مورد احترام است و از او به عنوان «شهید و قدیس» یاد مىشود.
همزمان با انحلال و قلع و قمع فرقه شهسواران معبد، دولت فرانسه و انگلستان صرافان و رباخواران یهودى مستقر در کشورهاى خود را نیز اخراج کردند. بقایاى فرقه شهسواران معبد به پرتغال گریختند و نام خود را به شهسواران مسیح تغییر دادند و فعالیت خود را در این سرزمین تداوم بخشیدند. از این دوران است که در شبه جزیره ایبرى جنگ صلیبى در جبههاى جدید اوج مىگیرد و آن علیه مسلمانان اندلس است در این موج خشن و خونین ضداسلامى که سرانجام در سال 1492 به سقوط دولت غرانطه عنوان آخرین دولت مسلمان اندلس انجامید هم اعضاى فرقه شهسواران مسیح و هم زرسالاران یهودى نقش بسیار مؤثر داشتند.
دو نمونه شهسواران توتونى و شهسواران معبد که عرض کردیم نشان مى داد که آلمانها و فرقههاى صلیبى چه نقش بزرگى در ایجاد غرب جدید داشتند متأسفانه ما به تبعیت از تاریخنگارى رسمى غرب عادت کردیم که همیشه درباره نقش رونسانس و روشنگرى و انقلاب صنعتى و غیره و پیدایش تمدن جدید غرب سخن بگوئیم یعنى همانطور که مکتب خاصى در تاریخنگارى جدید غرب به ما القاء کرده است پیدایش تمدن جدید غرب را یک فرآیند فرهنگى مىدانیم که در آن عنصر عقلانیت و دانش شکوفایى فرهنگ و دانش و هنر نقش اصلى را داشت. همه واقعیت این نیست و نقش تعصبات دینى که حتى تا قرن نوزدهم در قالب آموزههاى صلیبى تجلى مىیافت در پیدایش غرب جدید بسیار عظیم بوده است و در واقع نقش تعیینکننده داشته است این نکتهاى است که ما را از آن غافلیم در این فرآیند زرسالاران یهودى به عنوان واسطه میان اروپاى غربى و سرزمینهاى اسلامى نقش بسیار مهمى داشتند که بهنظر من تعمدا تمامى ابعاد آن را معرفى نمىکند.
اصولاً بر تاریخنگارى جدید دنیاى غرب یک مکتب خاص غلبه دارد که آن را تاریخنگارى رسمى غرب نامیدهاند یعنى آن نوع نگاه به تاریخ که مورد تأیید و حمایت کانونهاى حاکمه و قدرتمند دنیاى غرب است و در مدارس و دانشگاهها هم تدریس مىشود و بخشى از تاریخنگارى آکادمیک را شکل مىدهد.
ولى این همه تاریخنگارى غرب نیست تحقیقاتى که این مکتب رسمى را کاملاً بىاعتبار مىکند فروان است و خوشبختانه دنیاى پژوهشى غرب از این نظر بسیار غنى است ولى ما عادت کردیم که همیشه روایتهاى رسمى و درسى را بیامیزیم ولى این مایه تأسف فروان است.[8]
اسطورهسازى صهیونیسم
در راستاى شکل دادن فرهنگ و روانشناسى سیاسى اجتماعى یهودیت جدید که منجر به موج مهاجرت یهودیان به آمریکاى شمالى شد، استفاده کردن از جعل متون ضدیهودى (مانند پروتوکلها که گذشت) و ترتیب دادن قتلعامهاى یهودیان روسیه بود که به پوگرومها معروف است، و دقیقا از درون این فضا بود که صهیونیسم جدید ظهور کرد.
اسطوره پوگرومها
پوگروم واژه روسى است به معنى حمله و کشتار گروهى به وسیله گروه دیگر از سال 1881 در روسیه و شرق اروپا حوادث مرموزى شروع شد که راز آن تاکنون روشن نشده است. گروهى از درون جنگلها، بخصوص در سرزمین اوکرائن، به یهودیان حمله مى کردند، آنها را مىکشتند و سپس ناپدید مىشدند و تلاش دولت روسیه براى کشف عاملین این جنایتها نیز به جایى نرسید برخى از مؤرخین یهودى معاصر این قتلها را به گروههاى انقلابى نارونیک منسوب مىکنند که درست نیست. استناد آنها تنها به یک اعلامیه از سازمان «نارود نایا» (اراده خلق) است که در آن دهقانان روسیه را به قیام علیه استثمارگران یهودى و تزار اشراف فرا خوانده بود. بهرحال بلافاصله تبلیغ بسیار گستردهاى در رسانههاى اروپاى غربى و آمریکا درباره این کشتارها شروع شد و شاخ برگهاى فروانى به آن داده شده و موجى از همدردى عمومى به سود مظلومیت یهودیان ایجاد کرد این موج چنان قوى بود که حتى نویسنده آزادهاى چون ویکتورهوگو را فریب داد و او طى عریضهاى به دولت روسیه خواستار عدالت و شفقت در حق یهودیان شد در تبلیغات آن زمان و در تاریخنگارى کنونى یهود وانمود مىشود که این کشتارها را عمال حکومت تراژدى انجام مىدادند سندى براى اثبات این ادعا وجود ندارد و قراین نیز چیز دیگرى را نشان مىدهد این اصل روشن است. و مؤرخین دانشگاه عبرى اورشلیم نیز تأیید مىکنند که این حوادث را یک کانون مرکزى و سازمان یافته و پنهان هدایت مىکرده است.[9]
قبلاً حکومت نیکلاى اول را در روسیه سراغ داریم که با الیگارشى یهودى میانهاى نداشت ولى چنین حوادثى در آن زمان اتفاق نیفتاد. برعکس، این قتلها درست در زمانى اتفاق افتاد که سرمایهداران بزرگ یهودى، مانند خانوادههاى گوینزبرگ پولیاکف، طى دهه 1870 نفوذ فروانى در روسیه پیدا کرده بودند. این حوادث زمانى رخ داد که بدهى دولت روسیه به خاندان یهودى روچیلد به مبلغ 69 میلیون پوند استرلینگ رسیده بود. این مبلغ در قرن نوزدهم بسیار هنگفت بود و برابر با میلیاردها پوند امروزه است. به هر حال، هم اصل ماجراى «پوگرومها» بسیار مرموز است و هم درباره ابعاد آن بسیار اغراق شده و مىشود.
تعداد این «پوگرومها» زیاد نبود و اصلاً اهمیتى نداشت که به خاطر آن میلیونها نفر یهودى از زندگى در منطقهاى که دویست ـ سیصد سال در آن حضور داشتند چشم بپوشند و راهى سرزمینهاى جدید شوند. قطعا، پوگرومها نمىتوانست علت مهاجرتى چنین وسیع باشد. بىشک، در پشت این حادثه سازمان مخفى نیرومندى قرار داشت که طبق یک برنامه دقیق و با اهداف معین، یهودیان شرق اروپا را به سوى مهاجرت به غرب هدایت مىکرد.
در این دوران بیش از چهار میلیون نفر یهودى در روسیه و شرق اروپا سکونت داشتند. توجه کنیم که این یهودیان سکنه بومى نبودند بلکه بهطور عمده در قرن شانزدهم به اروپاى شرقى و به خصوص به لهستان مهاجرت کرده بودند و این مهاجرت بخشى از پروژه ایجاد شبکه بینالمللى را تشکیل مىداد که با مهاجرت از شبه جزیره ایبرى شکل گرفت.
آنها در زمانى به این منطقه رفتند که شرق اروپا اهمیت فروان داشت و انبار آذوقه اروپا محسوب مىشد. این یهودیان مباشرین املاک اشراف لهستان و اوکرائین شدند و شریان حیات اقتصادى منطقه را به دست گرفتند و تا آنجا قدرت یافتند که در اواخر قرن نوزدهم مالک حدود یک میلیون و چهار صد هزار هکتار از اراضى مرغوب کشاورزى شرق اروپا بودند. آنها صرافان منطقه نیز بودند و شبکه وسیعى از میخانهها و میهمانخانه ها را در تملک داشتند. تاریخ و ادبیات شرق اروپا سرشار است از وقایع و داستانهایى درباره فجایع و ستم مباشرین و صرافان یهودى علیه مردم این مناطق. عجیب اینجاست که «پوگرومها» و موج مهاجرت بعد از آن، درست در زمانى اتفاق افتاد که تحولات اقتصادى شرق اروپا به سود یهودیان نبود. شورشهاى اشراف لهستان علیه روسیه سبب شده بود که بسیارى از آنها بگریزند و املاکشان مصادره یا مخروبه شود و مباشرین یهودى جایگاه سابق را در کشاورزى منطقه از دست بدهند. دولت روسیه محدودیت هاى شدید در راه فعالیت میخانهدارها و فروش مشروبات الکلى وضع کرده بود. آزادى سرفها، یعنى تبدیل دهقانان از برده به رعیت نسبتا آزاد سبب شده بود که یک قشر جدید مرفه در میان دهقانان ایجاد شود که در فعالیتهاى پولى و تجارى شاغل شدند و صرافان یهودى را از روستاها بیرون راندند. تمام این عوامل سبب شده بود که یهودیان از نظر اقتصادى به رکود برسند و امکانات گذشته را براى تکاثر ثروت نداشته باشند. لذا، آنها به دنبال بهانهاى بودند که شرق اروپا را تخلیه کنند و به سرزمینهاى از نظر اقتصادى شکوفا، به خصوص ایالات متحده که سرزمینى با منابع زرخیز و کاملاً بکر و جمعیت اندک و امکانات بالقوه بسیار عظیم، بروند (در نیمه دوم قرن نوزدهم نیروى انسانى در ایالات متحده آمریکا کفاف بهرهبردارى از این همه منابع سرشار را نمىداد در حدى که براى احداث خطوط راه آهن، کمپانىها و سرمایهداران بزرگى مانند: ادوارد هریمن از صدها هزار نفر کارگر چینى استفاده مىکردند و آنها را، درست مانند بردگان، از کسانى چون لرد اینچکیب، بنیانگذار و اولین رئیس کمپانى کشتیرانى شبه جزیره و شرق (P & O) که بزرگترین شرکت کشتیرانى جهان در آن عصر بود مىخریدند و به ایلات متحده آمریکا منتقل مىنمودند. در این سرزمین یهودیانى مانند: یاکوب شیف واگوست بلموفت و غیره نبض اقتصاد و سیاست را به دست داشتند ولى تعداد اندک آنها متناسب با قدرت عظیم مالى و سیاسىشان نبود (طبعا این مهاجرت انبوه میلیونى در شرایط عادى امکان نداشت و براى تحقق آن به همدلى افکار عمومى و دولتهاى غرب اروپا و ایالات متحده آمریکا نیاز بود و گرنه این انتقال عظیم جمعیتى واکنش شدید مردم بومى را برمىانگیخت. بنابراین، باید فضاى تبلیغاتى مناسبى ایجاد مىشد تا دولتهاى اروپاى غربى و آمریکا و مردم این کشورها مهاجرت عظیم فوق را بپذیرند. «پوگرومها» و تبلیغات و مظلوم نمایىهاى بعد از آن بهانه لازم براى این مهاجرت بود.
بلافاصله پس از این حوادث و زمینهسازى و تبلیغاتى، زرسالاران بزرگ یهودى، مانند بارون هرش و روچیلدها، مذاکره با مقامات روسیه را آغاز کردند. بارون هرش با دولت روسیه به توافق رسید که ظرف 25 سال ترتیب مهاجرت چهار میلیون یهودى را بدهد و براساس این توافق با سرمایه دو میلیون پوند سازمانى ایجاد شد به نام «اتحادیه مستعمراتى یهود» یا «ایکا». فهرست موسسین «ایکا» علاوه بر بارون هرش، اعضاى برخى از بزرگترین خاندانهاى سالار یهودى معاصر هستند، یعنى خانوادههاى روچلید، کوهن، گلواسمیت، کاسل، موکاتا و ریناش. بعد از مرگ بارون هرش، بارون اوموندروچلید متولى این سازمان شد.
سپس بارون هرش با دولت آمریکا به مذاکره پرداخت. این مذاکره دو سال طول کشید و پس از بذل و بخشش فروان سرانجام دولت آمریکا تسلیم شد و «بنیاد خیریه بارون دو هرش» با اهداف اسکان یهودیان مهاجر در آمریکا در این کشور آغاز به کار کرد. به این ترتیب، اولین گروه مهاجرین یهودى راهى آمریکا و کانادا شدند.
در میان نخستین نسل مهاجرین یهودى فوق بنیانگذران صنعت سینماى آمریکا و هالیوود قرار داشتند، لویى مایز، برادران شنگ، شموئل گلب فیش (ساموئل گلوین بعدى)، لوئیز زلینگ برادران وارنر، سام اشپیگل، ال جانسون، اسرائیل بالین (ایروینگ برلین) و غیره. چنین بود که بر بستر جوسازىهایى که به بهانه «پوگرومها» صورت گرفت، جنبش جدید صهوینیستى پدید شد. سازمانهایى مانند «هیبت زیون» (عشق صهیون) «بنىزیون» (اولاد صهیون) «اهوت زیون» (برادران صهیون) و غیره ایجاد شدند. این جنبش در مجموع به «هورى زیون» (عاشقان صهیون) معروف است.
در این فضا بود که رسالههاى متعددى درباره تأسیس دولت یهود در فلسطین منتشر شد. ناتان برنبئوم اصطلاح «صهیونیسم» را درست کرد و تئوریسینهاى سیاسى مانند: دکتر لئون پینسکر به فعالیت پرداختند. دکتر پینسکر در سال 1882 رسالهاى منتشر کرد بهنام «خود رهایى». او در این رساله گفت که «یهود آزارى» در «یهود ترسى» (جودافوبیا) ریشه دارد که یهودى را موجودى ماورا، انسان، چیزى مانند غول، مىبیند. براى اینکه «جووافوبیا» از بین برود باید یهودیان کشور خاص خود را داشته باشند و به آنجا مهاجرت کنند. روح و جوهره این رساله «اقتدار دولت یهود» است. مثلاً پینسکر مىگوید: «قدرت از آن کسانى است که اعمال قدرت مىکنند». برنبائوم نیز رساله «نوزایى ملى در یهود» را نوشت و خواستار تشکیل کنگره جهانى یهودیان شد. و سرانجام این موج به هرتزل و کنگره صهیونیستى انجامید.
نتیجهاینموج، مهاجرت وسیعیهودیان از شرقاروپا بود.ازسال1881 (شروع پوگرومها) تا سال 1914 میلادى بیش از دو و نیم میلیون نفر یهودى از شرق اروپا مهاجرت کردند. در این مهاجرت «صهیون» بهانهاى بیش نبود و این مهاجرتها بهطور عمده به ایالات متحده آمریکا صورت گرفت نه به فلسطین.
در واقع، هدف از ایجاد این مهاجرت تاریخى و سرنوشتساز، اشغال کامل کشور ایالات متحده آمریکا از درون بود. عجیب نباید باشد که امروزه بشنوید که نیویوریک تایمز فاش کرده است که: آریل شارون، دیک چنى، دونالد رامسفلد، ریچارد مایزر و مقالات شبکه خبرى فاکس نیوز طراحان اصلى سیاستهاى کلان آمریکا بهشمار مىروند. به نوشته نیویورک تایمز این شبکه شبح مانند سرنوشت حاکمیت آمریکا را بدست گرفته و هر جا که منافعشان در چهار چوب لابى صهیونیسم ایجاب کند آمریکا را سوق مىدهند. نیویورک تایمز خاطر نشان کرد نخست وزیر رژیم صهیونیستى معاون رئیس جمهور آمریکا و وزیر دفاع این کشور قدرت اصلى ایالات متحده را تشکیل مىدهند و سیاست خاورمیانه واشنگتن را آنها ترسیم مىکنند (توجه کنیم که از 2/5 میلیون نفر یهودى مهاجر، حدود دو میلیون نفرشان به ایالات متحده آمریکا رفتند، 350 هزار نفرشان به اروپاى غربى، تعدادى به آرژانتین و سایر کشورها و تعداد بسیار کمى به فلسطین. این بىتوجهى به سرزمین فلسطین را در گذشته مثلاً در موج بزرگ مهاجرت یهودیان شبه جزیره ایبرى در قرن شانزدهم، نیز مىتوان دید که درست مانند جریان اخیر براساس «تئورى مظلومیت و آوارگى» و به بهانه دروغین انگیزیسیون صورت گرفت.
در آن زمان نیز در حالىکه انبوه یهودیان مهاجر در کانونهاى اصلى تجارى حوزه مدیترانه و غرب اروپا مستقر شدند، از سواحل لبنان و شمال آفریقا تا اسلامبول و ازمیر و سالونیک تا بنادر هلند، آلمان، ایتالیا، فرانسه، بلژیک و خیل کثیرى از آنها به لهستان و شرق اروپا رفتند، تنها گروه بسیار ناچیزى به فلسطین رفتند که به طور عمده خاخامهاى سالخورده یهودى بودند. در موج اخیر نیز همین گرایش مشاهده مىشود.
این امر نشان مىدهد که هدف، چنگاندازى بر «فرصتهاى بکر اقتصادى» بود و «آرمانگرایى دینى» تنها پوششى بود براى اهداف دیگر. البته با موج اخیر «مسئله فلسطین» برخلاف گذشته اهمیت جدى یافته بود و به این دلیل «آرمان صهیون» تابعى از چنگاندازى استعمارى بر منطقه استراتژیک خاورمیانه و شمال آفریقا نیز بهشمار مىرفت. با کشف نفت این منطقه از اهمیت فوقالعاده برخوردار شد و به تبع آن «آرمان ارض موعود» یا صهیونیسم، نیز جدىتر شد.
[1] . زرسالاران یهودى و پارسى: ج 2 ، ص 317 .
[2] . شهبازى، عبداللّه، زرسالاران یهودى و پارسى: ج 1 ، ص 250 .
[3] . مأخذ پیشین: ص 302 .
[4] . عجاج نویهض پروتکلهاى دانشوران صهیون: ص 41 .
[8] . پژوهه صهیونیت: ج 2 ، ص 345 ؛ شهبازى عبداللّه، زرسالاران یهودى و پارسى: ج 2 ، ص 271 .
[9] . پژوهه صهیونیت: ص 468 .