نمایش صفحات

اما آنچه در پشت قضیه پروتکل‏ها و معرفى صهیونیست به پدیده صد ساله براى دست‏یابى به حکومت جهانى یهود است چیست؟

زرسالارى یهودى یک کانون منسجم از عوامل بسیار مقتدر و متنفذ حاضر و فعال در دنیاى چند قرن اخیر است، زمانى که از یهودیان سخن مى‏گوییم همین کانون است و اعتقاد نداریم که هیچ قوم و طایفه‏اى همه یکسان هستند در پدیده‏ها و فرآیندهاى اجتماعى از هیچ نوع کلیت مطلقى نمى‏توان سخن گفت و این‏گونه تعمیم‏ها و کلى گرایى‏ها، همه نسبى است هر فرد استقلال خویش را دارد که مى‏تواند در مواردى مستقل از هویت جمعى او باشد منظور یک کانون معین از متنفذین یهودى است که حتى شامل همه ثروتمندان یهودى نیز نمى‏شود این کانونى است که به‏طور مشخص در پیوند با الیگارشى خاخامى در قرن شانزدهم در پیوند با حکام اسپانیا و پرتغال در قرن هفدهم در پیوند با استعمارگران هلندى و در قرن هجدهم و نوزدهم در پیوند با الگارشى استعمارى انگلوساکسون شکل گرفت و در توسعه استعمارى قرن در این دوران نقش مهم و تعیین کننده ایفا کرد و بخصوص در توسعه استعمارى بریتانیا در قرن نوزدهم نقش بسیار مهمى داشت. این کانون از اوایل قرن بیستم بر سیاست و اقتصاد ایالات متحده آمریکا به شدت چنگ انداخت و این اقدام در پى‏برنامه‏ریزى جدى انجام گرفت که مهاجرت میلیونى یهودیان روسیه و اروپایى شرقى نقش اساسى در آن داشت.[1]

مهاجرت توده انبوه و متراکم یهودیان روسیه و اروپایى شرقى حربه‏اى بود در دست زرسالاران یهودى براى تحقق طرح‏هاى جهان وطنى آنها، بهم‏ریزى ساختار اجتماعى و سیاسى اروپا و صدور جمعیت انبوه به قاره آمریکا به قطع مى‏توان گفت که هیچ عاملى مانند این مهاجرت اقتدار جهان‏شمول زرسالاران یهودى، که نوعى نظام قبیله‏اى یا ارباب ـ رعیتى نوین در رابطه بخش مهمى از یهودیان جهان محفوظ داشته‏اند، کمک نکرد.

 

الیگارشى خاخامى

عنوان الیگارشى خاخامى یا یهودى ساختار بسته و دودمانى اشرافیت دینى ـ سیاسى یهود در سده‏هاى نخست میلادى یک پدیده تاریخى آشکار است دایره‏المعارف یهود آن را الیگارشى خاندان‏هاى عالیرتبه روحانى مى‏خوانند و مؤرخین دانشگاه عربى اورشلیم آن را الیگارشى خاخامى یا الیگارشى روحانى مى‏نامند این الیگارشى که به رغم ابتناى آن بر بنیادهاى کهانت سنتى و دیرین یهود پدیده‏اى نو است در پیرامون نهادى شکل گرفت که شوراى سهندرین نام دارد.

این همان نهادى است که حکم قتل عیسى مسیح را صادر کرد و به عنوان عالى‏ترین مرجع دینى، سیاسى فقهى و قضایى یهودیان حضور آن تا دوران معاصر تداوم داشته است.[2]

این سهندرین همانى است که با تدوین کتاب میشنا نخستین کتاب فقهى یهودیان 200 میلادى به بنیادى‏ترین نهاد شرعى یهودیت جدید مبدل شد سپس میشنا توسط خاخام‏هاى که به معنى خردمند و فقیه است و در اصل به ربانیون برجسته‏اى که در راس هرم روحانیت جاى داشتند اطلاق مى‏شد با اضافه کردن روایات و احکام به آن کتاب خبیثانه تلمود را پدید آوردند.[3]

این کتاب هولناک در اصل چند مجلد بیشتر نداشت اما از 8 قرن پیش به 12 مجلد افزایش یافت و امروزه به زبان انگلیسى شامل 36 جلد در قطع وزیرى مى‏شود تلمود انبار شرارت‏هاى یهود است و کار تألیف آن حدود دو قرن پس از جمع‏آورى اسفار تورات آغاز شد از بیست و دو قرن پیش پس از جمع‏آورى اشعار و رواج آن و بازگشت از بابل، بابل تورات بسته شد و تلمود با افسانه‏ها و اساطیر عجیب و غریب خود بر تورات فائق آمد و آن را تحت‏الشعاع خویش قرار داد همه بذرهاى ناپاک و ناپاکى در تلمود است.

از مطالعه تمام تحقیقات و کتاب‏هاى یهودى به این واقعیت دست مى‏یابیم که کلیه یهودیان سرشناس در حرکت یهودى از فرق سر تا نوک پا تلمودى بوده‏اند و تلمود سرچشمه روحیه هرگونه ویرانگرى است. هر خانه یهودى که تلمود در آن باشد آکنده از سنت‏ها و گرایش‏هاى تلمودى است. در چنین خانه‏اى تورات چندان رنگى ندارد.[4]

خاخام دکتر برود در مقدمه چاپ 1960 تلمود که به زبان انگلیسى منتشر شد مى‏گوید. کتاب‏هاى مقدس و آثار رنبها (خاخام‏ها) و تلمود و میشتا و همه و همه جلوه‏گاه تمدن و فرهنگى است که چنان تأثیرى در جان‏هاى ما گذاشته است که مظاهر هستى یهودى ما را فرا گرفته و مفاهیم و معانى زندگى ما را تفسیر کرده است. ما وظیفه داریم منابع و سرچشمه‏هایى را که خاستگاه همه این‏ها است به طور صحیح بشناسیم.[5]

براى آنکه خواننده اندک شناختى از روح تلمود به دست آورد در این‏جا به ذکر نمونه‏هایى از محتویات آن مى پردازیم.

1 ـ مخلوقات دوگونه‏اند: زیربینى و روبینى (علوى و سفلى). در جهان هفتاد ملت با هفتاد زبان سکونت دارند. اسرائیل برگزیده مخلوقات است، خداوند آن را برگزید، تا چونان سرورى انسان بر حیوان اهلى بر تمام بنى‏بشر سیادت و آقایى برتر را داشته باشد.

2 ـ عرب‏ها امتى فقیر هستند.

3 ـ ازدواج با زنان عرب ننگ است.

4 ـ نه دهم جنایات جهان را عرب‏ها مرتکب مى‏شوند.

5 ـ سخنان ربنها (خاخام‏ها) شیرین‏تر از سخنان انبیاء است ... چون سخنان ربنها کلمات زنده خداوند است ... اگر ربن به تو بگوید که دست راست تو دست چپ است و دست چپت دست راستت، نباید سخنش را پشت سراندازى چه رسد به اینکه بگوید دست راست تو راست است و دست چپ تو چپ در این صورت چقدر باید او را احترام کنى.

6 ـ خداوند بزرگ از اینکه بنى‏اسرائیل را رها کرد تا در ورطه بدبختى بیافتد پشیمان شد مانند کسى که از یک گناه شخصى پشیمان مى‏شود از این‏رو هر روزه دو قطره بزرگ اشک در دریا مى‏افکند و در اثر آن چنان صدایى به وجود مى‏آید که تمام اهل جهان آن را مى‏شنوند و خیلى وقت‏ها نیروى برخاسته از این صدا زمین لرزه‏هاى شدیدى پدید مى‏آورند.

7 ـ تو مى‏توانى سر غریبه کلاه بگذارى و با بهره زیاد به او وام بدهى، اما اگر با خویشاوند خود (یعنى یهودى) معامله کنى حق ندارى او را گول بزنى.

8 ـ اشکالى ندارد اگر یک یهودى فردى بیگانه و غیریهودى را گمراه سازد و کارى کند که باورش شود او غیریهودى است اما چنانچه یهودیى ولى ریاکارانه نصرانى شود و زنى مسیحى بگیرد و مانند خانواده همسرش بت بپرستد نصارا گرفتار عذاب خواهد شد و در گودالى مى‏افتد که هیچگاه از آن بیرون نخواهد رفت.

9 ـ موسى مى‏گوید: «در زن خویشاوند خود هوس مکن» هر کس با زن خویشاوند خود مرتکب فحشا شود سزوار مرگ است تلمود مى‏آموزد که خداوند زنا کردن مرد یهودى با زن یهودى را حرام کرده است ولى زنان اجانب بر او مباحند.

10 ـ ربى تام مى‏گوید: سوداى فحشا با زن یا مرد اجنبى گناه نیست زیرا شریعت از این دو بیزار است چنانکه گفته شده است نطفه آنها نطفه استر است به همین دلیل در پاره‏اى شرایط به زن یهودى اجازه داده مى‏شود که با مرد مسیحى ازدواج کند تا با این ازدواج غیرشرعى دین او را برباید[6] با آن که شریعت دستور حتمى به ازدواج با فاحشه‏ها را مى‏دهد اما این ننگ را در این موقعیت اجازه مى‏دهد زیرا ازدواج غیرشرعى با مرد مسیحى ازدواجى حیوانى است و پیوند زناشویى آن دو نیز از این دست به‏شمار مى‏آید. گرچه این ماجرا به سال‏ها پیش برمى‏گردد اما این خوى و خصلت با مردن از بین نمى‏رود بلکه همچنان‏که مؤرخ نامدار یهود، یوسفوس، گفته است یهودى‏ها نسل اندر نسل آن را از یکدیگر به ارث مى‏برند.[7]

 

زرسالاران یهودى و تمدن جدید غرب

جوامع یهودى در اوایل هزاره اول مسیحى و مهاجرت تدریجى آنها از سرزمین کنونى فلسطین که بین‏النهرین از یک سازمان متمرکز و بسیار منسجم برخوردار بوده‏اند که رهبرى آن با خاندان یهودى معین بوده است. این خاندان‏ها همه خود را از نسل داود علیه‏السلام مى‏دانند در اینجا باید این توضیح را عرض کنیم که ما مسلمانان داود علیه‏السلام را پیامبر مى‏دانیم ولى یهودیان او را پادشاه و نماد قدرت و شوکت دولت یهود مى‏دانند. بنابراین، از نظر یهودیان اعضاى این خاندان‏ها شاهزادگان داودى هستند و از میان آنها است که رؤساى جامعه جهان وطنى یهود بیرون مى‏آیند این رؤسا «رشگلوتا» نام داشتند که «شاه داودى» را به عنوان معادل آن انتخاب کرده‏اند این رؤساى جوامع یهودى طى قرن‏ها اقتدار فوق‏العاده‏اى بر اتباع داشتند و در هر کشورى که مستقر مى‏شدند سازمان سیاسى خود را به شکل مخفى حفظ مى‏کردند و به عنوان دولت در دولت عمل مى‏نمودند یعنى بر اتباع یهودى خود سلطه سیاسى و قضائى داشتند به این ترتیب تصویرى از یک سازمان مخفى جهان وطنى منسجم و فرقه‏گونه به دست آمد که حدود یک هزار سال قدمت تاریخ دارد و در این دوران همیشه شاخه‏هاى آن در مهمترین مراکز اقتصادى و سیاسى پراکنده بوده است.

پیوند عمیق این الیگارشى یهودى با حکمرانان بزرگ و کوچک اروپا در تعیین سرنوشت جهان امروز بسیار مؤثر بود. این پیوندها از دوران جنگ‏هاى صلیبى شکل گرفت که ثروتمندان و صرافان و کارگزاران مالى و اطلاعاتى فرقه‏هاى صلیبى به ویژه فرقه شهسواران معبد عمل مى‏کردند.

این فرقه‏هاى صلیبى که در جریان صلیبى شکل گرفتند و از ساختار نظامى دینى برخوردار بودند بعد از پایان جنگ‏هاى صلیبى فعالیت‏هاى خود را ادامه دادند، نقش بزرگى در پیدایش غرب جدید ایفا کردند بعد از اینکه مسلمانان به حکومت صلیبى‏ها در منطقه کنونى فلسطین به‏طور کامل پایان دادند و آنها را آخرین سنگرشان «قطعه عکا» بیرون کردند آنها فعالیت خود را ادامه دادند. یکى از فرقه‏هاى بزرگ صلیبى به نام شهسواران توتونى (آلمانى) جنگ صلیبى را براى مسیحى کردن اجبارى قبائل اسلاو در شمال شرق اروپا ادامه داد که به تأسیس دولت بروس انجامید. یعنى استاد اعظم فرقه شهسواران توتونى پس از قلع و قمح و امحاى کامل قبائل اسلاو بروسى به عنوان اولین حاکم مسیحى سرزمین بروسى‏ها منصوب شد و بعدها با جانشین او شاه پروس شدند. دولت پروس به تدریج سایر سرزمین‏هاى آلمانى‏نشین را تصرف کرد و سرانجام در سال 1871 موجودیت دولت واحد آلمان را اعلام نمود فرقه مهم صلیبى دیگر که نقش بزرگى در تاریخ جدید اروپا و جهان ایفا کرد، فرقه شهسواران معبد است. سران این فرقه پیوند بسیار نزدیک با سران جوامع یهودى داشتند و به دلیل این پیوند، سازمان خود را به یک صرافى و تجارت خانه بزرگ تبدیل کردند و کارشان به فساد کشیده شد.

این فرقه بسیار مهم و مورد حمایت پاى تا بدان حد فساد و غیرقابل تحمل شد که در اوائل قرن 14 میلادى دو پادشاه خوشنام اروپا یعنى فلیپ چهارم فرانسه و ادوارد اول انگلستان به انحلال آن دست زدند و ژاک دموله استاد اعظم فرقه در فرانسه اعدام شد. به دلیل پیوندهاى عمیق و عجیبى که میان فرقه شهسواران معبد و زرسالاران یهودى برقرار بود امروزه در طریقت‏هاى فرامانسوى ژاک دموله مورد احترام است و از او به عنوان «شهید و قدیس» یاد مى‏شود.

همزمان با انحلال و قلع و قمع فرقه شهسواران معبد، دولت فرانسه و انگلستان صرافان و رباخواران یهودى مستقر در کشورهاى خود را نیز اخراج کردند. بقایاى فرقه شهسواران معبد به پرتغال گریختند و نام خود را به شهسواران مسیح تغییر دادند و فعالیت خود را در این سرزمین تداوم بخشیدند. از این دوران است که در شبه جزیره ایبرى جنگ صلیبى در جبهه‏اى جدید اوج مى‏گیرد و آن علیه مسلمانان اندلس است در این موج خشن و خونین ضداسلامى که سرانجام در سال 1492 به سقوط دولت غرانطه عنوان آخرین دولت مسلمان اندلس انجامید هم اعضاى فرقه شهسواران مسیح و هم زرسالاران یهودى نقش بسیار مؤثر داشتند.

دو نمونه شهسواران توتونى و شهسواران معبد که عرض کردیم نشان مى داد که آلمان‏ها و فرقه‏هاى صلیبى چه نقش بزرگى در ایجاد غرب جدید داشتند متأسفانه ما به تبعیت از تاریخ‏نگارى رسمى غرب عادت کردیم که همیشه درباره نقش رونسانس و روشنگرى و انقلاب صنعتى و غیره و پیدایش تمدن جدید غرب سخن بگوئیم یعنى همان‏طور که مکتب خاصى در تاریخ‏نگارى جدید غرب به ما القاء کرده است پیدایش تمدن جدید غرب را یک فرآیند فرهنگى مى‏دانیم که در آن عنصر عقلانیت و دانش شکوفایى فرهنگ و دانش و هنر نقش اصلى را داشت. همه واقعیت این نیست و نقش تعصبات دینى که حتى تا قرن نوزدهم در قالب آموزه‏هاى صلیبى تجلى مى‏یافت در پیدایش غرب جدید بسیار عظیم بوده است و در واقع نقش تعیین‏کننده داشته است این نکته‏اى است که ما را از آن غافلیم در این فرآیند زرسالاران یهودى به عنوان واسطه میان اروپاى غربى و سرزمین‏هاى اسلامى نقش بسیار مهمى داشتند که به‏نظر من تعمدا تمامى ابعاد آن را معرفى نمى‏کند.

اصولاً بر تاریخ‏نگارى جدید دنیاى غرب یک مکتب خاص غلبه دارد که آن را تاریخ‏نگارى رسمى غرب نامیده‏اند یعنى آن نوع نگاه به تاریخ که مورد تأیید و حمایت کانون‏هاى حاکمه و قدرتمند دنیاى غرب است و در مدارس و دانشگاه‏ها هم تدریس مى‏شود و بخشى از تاریخ‏نگارى آکادمیک را شکل مى‏دهد.

ولى این همه تاریخ‏نگارى غرب نیست تحقیقاتى که این مکتب رسمى را کاملاً بى‏اعتبار مى‏کند فروان است و خوشبختانه دنیاى پژوهشى غرب از این نظر بسیار غنى است ولى ما عادت کردیم که همیشه روایت‏هاى رسمى و درسى را بیامیزیم ولى این مایه تأسف فروان است.[8]

 

اسطوره‏سازى صهیونیسم

در راستاى شکل دادن فرهنگ و روانشناسى سیاسى اجتماعى یهودیت جدید که منجر به موج مهاجرت یهودیان به آمریکاى شمالى شد، استفاده کردن از جعل متون ضدیهودى (مانند پروتوکل‏ها که گذشت) و ترتیب دادن قتل‏عام‏هاى یهودیان روسیه بود که به پوگروم‏ها معروف است، و دقیقا از درون این فضا بود که صهیونیسم جدید ظهور کرد.

 

اسطوره پوگروم‏ها

پوگروم واژه روسى است به معنى حمله و کشتار گروهى به وسیله گروه دیگر از سال 1881 در روسیه و شرق اروپا حوادث مرموزى شروع شد که راز آن تاکنون روشن نشده است. گروهى از درون جنگل‏ها، بخصوص در سرزمین اوکرائن، به یهودیان حمله مى کردند، آن‏ها را مى‏کشتند و سپس ناپدید مى‏شدند و تلاش دولت روسیه براى کشف عاملین این جنایت‏ها نیز به جایى نرسید برخى از مؤرخین یهودى معاصر این قتل‏ها را به گروه‏هاى انقلابى نارونیک منسوب مى‏کنند که درست نیست. استناد آنها تنها به یک اعلامیه از سازمان «نارود نایا» (اراده خلق) است که در آن دهقانان روسیه را به قیام علیه استثمارگران یهودى و تزار اشراف فرا خوانده بود. بهرحال بلافاصله تبلیغ بسیار گسترده‏اى در رسانه‏هاى اروپاى غربى و آمریکا درباره این کشتارها شروع شد و شاخ برگ‏هاى فروانى به آن داده شده و موجى از همدردى عمومى به سود مظلومیت یهودیان ایجاد کرد این موج چنان قوى بود که حتى نویسنده آزاده‏اى چون ویکتورهوگو را فریب داد و او طى عریضه‏اى به دولت روسیه خواستار عدالت و شفقت در حق یهودیان شد در تبلیغات آن زمان و در تاریخ‏نگارى کنونى یهود وانمود مى‏شود که این کشتارها را عمال حکومت تراژدى انجام مى‏دادند سندى براى اثبات این ادعا وجود ندارد و قراین نیز چیز دیگرى را نشان مى‏دهد این اصل روشن است. و مؤرخین دانشگاه عبرى اورشلیم نیز تأیید مى‏کنند که این حوادث را یک کانون مرکزى و سازمان یافته و پنهان هدایت مى‏کرده است.[9]

قبلاً حکومت نیکلاى اول را در روسیه سراغ داریم که با الیگارشى یهودى میانه‏اى نداشت ولى چنین حوادثى در آن زمان اتفاق نیفتاد. برعکس، این قتل‏ها درست در زمانى اتفاق افتاد که سرمایه‏داران بزرگ یهودى، مانند خانواده‏هاى گوینزبرگ پولیاکف، طى دهه 1870 نفوذ فروانى در روسیه پیدا کرده بودند. این حوادث زمانى رخ داد که بدهى دولت روسیه به خاندان یهودى روچیلد به مبلغ 69 میلیون پوند استرلینگ رسیده بود. این مبلغ در قرن نوزدهم بسیار هنگفت بود و برابر با میلیاردها پوند امروزه است. به هر حال، هم اصل ماجراى «پوگروم‏ها» بسیار مرموز است و هم درباره ابعاد آن بسیار اغراق شده و مى‏شود.

تعداد این «پوگروم‏ها» زیاد نبود و اصلاً اهمیتى نداشت که به خاطر آن میلیون‏ها نفر یهودى از زندگى در منطقه‏اى که دویست ـ سیصد سال در آن حضور داشتند چشم بپوشند و راهى سرزمین‏هاى جدید شوند. قطعا، پوگروم‏ها نمى‏توانست علت مهاجرتى چنین وسیع باشد. بى‏شک، در پشت این حادثه سازمان مخفى نیرومندى قرار داشت که طبق یک برنامه دقیق و با اهداف معین، یهودیان شرق اروپا را به سوى مهاجرت به غرب هدایت مى‏کرد.

در این دوران بیش از چهار میلیون نفر یهودى در روسیه و شرق اروپا سکونت داشتند. توجه کنیم که این یهودیان سکنه بومى نبودند بلکه به‏طور عمده در قرن شانزدهم به اروپاى شرقى و به خصوص به لهستان مهاجرت کرده بودند و این مهاجرت بخشى از پروژه ایجاد شبکه بین‏المللى را تشکیل مى‏داد که با مهاجرت از شبه جزیره ایبرى شکل گرفت.

آنها در زمانى به این منطقه رفتند که شرق اروپا اهمیت فروان داشت و انبار آذوقه اروپا محسوب مى‏شد. این یهودیان مباشرین املاک اشراف لهستان و اوکرائین شدند و شریان حیات اقتصادى منطقه را به دست گرفتند و تا آنجا قدرت یافتند که در اواخر قرن نوزدهم مالک حدود یک میلیون و چهار صد هزار هکتار از اراضى مرغوب کشاورزى شرق اروپا بودند. آنها صرافان منطقه نیز بودند و شبکه وسیعى از میخانه‏ها و میهمانخانه ها را در تملک داشتند. تاریخ و ادبیات شرق اروپا سرشار است از وقایع و داستان‏هایى درباره فجایع و ستم مباشرین و صرافان یهودى علیه مردم این مناطق. عجیب اینجاست که «پوگروم‏ها» و موج مهاجرت بعد از آن، درست در زمانى اتفاق افتاد که تحولات اقتصادى شرق اروپا به سود یهودیان نبود. شورش‏هاى اشراف لهستان علیه روسیه سبب شده بود که بسیارى از آنها بگریزند و املاک‏شان مصادره یا مخروبه شود و مباشرین یهودى جایگاه سابق را در کشاورزى منطقه از دست بدهند. دولت روسیه محدودیت هاى شدید در راه فعالیت میخانه‏دارها و فروش مشروبات الکلى وضع کرده بود. آزادى سرف‏ها، یعنى تبدیل دهقانان از برده به رعیت نسبتا آزاد سبب شده بود که یک قشر جدید مرفه در میان دهقانان ایجاد شود که در فعالیت‏هاى پولى و تجارى شاغل شدند و صرافان یهودى را از روستاها بیرون راندند. تمام این عوامل سبب شده بود که یهودیان از نظر اقتصادى به رکود برسند و امکانات گذشته را براى تکاثر ثروت نداشته باشند. لذا، آنها به دنبال بهانه‏اى بودند که شرق اروپا را تخلیه کنند و به سرزمین‏هاى از نظر اقتصادى شکوفا، به خصوص ایالات متحده که سرزمینى با منابع زرخیز و کاملاً بکر و جمعیت اندک و امکانات بالقوه بسیار عظیم، بروند (در نیمه دوم قرن نوزدهم نیروى انسانى در ایالات متحده آمریکا کفاف بهره‏بردارى از این همه منابع سرشار را نمى‏داد در حدى که براى احداث خطوط راه آهن، کمپانى‏ها و سرمایه‏داران بزرگى مانند: ادوارد هریمن از صدها هزار نفر کارگر چینى استفاده مى‏کردند و آنها را، درست مانند بردگان، از کسانى چون لرد اینچکیب، بنیانگذار و اولین رئیس کمپانى کشتیرانى شبه جزیره و شرق (P & O) که بزرگترین شرکت کشتیرانى جهان در آن عصر بود مى‏خریدند و به ایلات متحده آمریکا منتقل مى‏نمودند. در این سرزمین یهودیانى مانند: یاکوب شیف واگوست بلموفت و غیره نبض اقتصاد و سیاست را به دست داشتند ولى تعداد اندک آنها متناسب با قدرت عظیم مالى و سیاسى‏شان نبود (طبعا این مهاجرت انبوه میلیونى در شرایط عادى امکان نداشت و براى تحقق آن به همدلى افکار عمومى و دولت‏هاى غرب اروپا و ایالات متحده آمریکا نیاز بود و گرنه این انتقال عظیم جمعیتى واکنش شدید مردم بومى را برمى‏انگیخت. بنابراین، باید فضاى تبلیغاتى مناسبى ایجاد مى‏شد تا دولت‏هاى اروپاى غربى و آمریکا و مردم این کشورها مهاجرت عظیم فوق را بپذیرند. «پوگروم‏ها» و تبلیغات و مظلوم نمایى‏هاى بعد از آن بهانه لازم براى این مهاجرت بود.

بلافاصله پس از این حوادث و زمینه‏سازى و تبلیغاتى، زرسالاران بزرگ یهودى، مانند بارون هرش و روچیلدها، مذاکره با مقامات روسیه را آغاز کردند. بارون هرش با دولت روسیه به توافق رسید که ظرف 25 سال ترتیب مهاجرت چهار میلیون یهودى را بدهد و براساس این توافق با سرمایه دو میلیون پوند سازمانى ایجاد شد به نام «اتحادیه مستعمراتى یهود» یا «ایکا». فهرست موسسین «ایکا» علاوه بر بارون هرش، اعضاى برخى از بزرگ‏ترین خاندان‏هاى سالار یهودى معاصر هستند، یعنى خانواده‏هاى روچلید، کوهن، گلواسمیت، کاسل، موکاتا و ریناش. بعد از مرگ بارون هرش، بارون اوموندروچلید متولى این سازمان شد.

سپس بارون هرش با دولت آمریکا به مذاکره پرداخت. این مذاکره دو سال طول کشید و پس از بذل و بخشش فروان سرانجام دولت آمریکا تسلیم شد و «بنیاد خیریه بارون دو هرش» با اهداف اسکان یهودیان مهاجر در آمریکا در این کشور آغاز به کار کرد. به این ترتیب، اولین گروه مهاجرین یهودى راهى آمریکا و کانادا شدند.

در میان نخستین نسل مهاجرین یهودى فوق بنیانگذران صنعت سینماى آمریکا و هالیوود قرار داشتند، لویى مایز، برادران شنگ، شموئل گلب فیش (ساموئل گلوین بعدى)، لوئیز زلینگ برادران وارنر، سام اشپیگل، ال جانسون، اسرائیل بالین (ایروینگ برلین) و غیره. چنین بود که بر بستر جوسازى‏هایى که به بهانه «پوگروم‏ها» صورت گرفت، جنبش جدید صهوینیستى پدید شد. سازمان‏هایى مانند «هیبت زیون» (عشق صهیون) «بنى‏زیون» (اولاد صهیون) «اهوت زیون» (برادران صهیون) و غیره ایجاد شدند. این جنبش در مجموع به «هورى زیون» (عاشقان صهیون) معروف است.

در این فضا بود که رساله‏هاى متعددى درباره تأسیس دولت یهود در فلسطین منتشر شد. ناتان برنبئوم اصطلاح «صهیونیسم» را درست کرد و تئوریسین‏هاى سیاسى مانند: دکتر لئون پینسکر به فعالیت پرداختند. دکتر پینسکر در سال 1882 رساله‏اى منتشر کرد به‏نام «خود رهایى». او در این رساله گفت که «یهود آزارى» در «یهود ترسى» (جودافوبیا) ریشه دارد که یهودى را موجودى ماورا، انسان، چیزى مانند غول، مى‏بیند. براى این‏که «جووافوبیا» از بین برود باید یهودیان کشور خاص خود را داشته باشند و به آنجا مهاجرت کنند. روح و جوهره این رساله «اقتدار دولت یهود» است. مثلاً پینسکر مى‏گوید: «قدرت از آن کسانى است که اعمال قدرت مى‏کنند». برنبائوم نیز رساله «نوزایى ملى در یهود» را نوشت و خواستار تشکیل کنگره جهانى یهودیان شد. و سرانجام این موج به هرتزل و کنگره صهیونیستى انجامید.

نتیجه‏این‏موج، مهاجرت وسیع‏یهودیان از شرق‏اروپا بود.ازسال1881 (شروع پوگروم‏ها) تا سال 1914 میلادى بیش از دو و نیم میلیون نفر یهودى از شرق اروپا مهاجرت کردند. در این مهاجرت «صهیون» بهانه‏اى بیش نبود و این مهاجرت‏ها به‏طور عمده به ایالات متحده آمریکا صورت گرفت نه به فلسطین.

در واقع، هدف از ایجاد این مهاجرت تاریخى و سرنوشت‏ساز، اشغال کامل کشور ایالات متحده آمریکا از درون بود. عجیب نباید باشد که امروزه بشنوید که نیویوریک تایمز فاش کرده است که: آریل شارون، دیک چنى، دونالد رامسفلد، ریچارد مایزر و مقالات شبکه خبرى فاکس نیوز طراحان اصلى سیاست‏هاى کلان آمریکا به‏شمار مى‏روند. به نوشته نیویورک تایمز این شبکه شبح مانند سرنوشت حاکمیت آمریکا را بدست گرفته و هر جا که منافع‏شان در چهار چوب لابى صهیونیسم ایجاب کند آمریکا را سوق مى‏دهند. نیویورک تایمز خاطر نشان کرد نخست وزیر رژیم صهیونیستى معاون رئیس جمهور آمریکا و وزیر دفاع این کشور قدرت اصلى ایالات  متحده را تشکیل مى‏دهند و سیاست خاورمیانه واشنگتن را آنها ترسیم مى‏کنند (توجه کنیم که از 2/5 میلیون نفر یهودى مهاجر، حدود دو میلیون نفرشان به ایالات متحده آمریکا رفتند، 350 هزار نفرشان به اروپاى غربى، تعدادى به آرژانتین و سایر کشورها و تعداد بسیار کمى به فلسطین. این بى‏توجهى به سرزمین فلسطین را در گذشته مثلاً در موج بزرگ مهاجرت یهودیان شبه جزیره ایبرى در قرن شانزدهم، نیز مى‏توان دید که درست مانند جریان اخیر براساس «تئورى مظلومیت و آوارگى» و به بهانه دروغین انگیزیسیون صورت گرفت.

در آن زمان نیز در حالى‏که انبوه یهودیان مهاجر در کانون‏هاى اصلى تجارى حوزه مدیترانه و غرب اروپا مستقر شدند، از سواحل لبنان و شمال آفریقا تا اسلامبول و ازمیر و سالونیک تا بنادر هلند، آلمان، ایتالیا، فرانسه، بلژیک و خیل کثیرى از آنها به لهستان و شرق اروپا رفتند، تنها گروه بسیار ناچیزى به فلسطین رفتند که به طور عمده خاخام‏هاى سالخورده یهودى بودند. در موج اخیر نیز همین گرایش مشاهده مى‏شود.

این امر نشان مى‏دهد که هدف، چنگ‏اندازى بر «فرصت‏هاى بکر اقتصادى» بود و «آرمان‏گرایى دینى» تنها پوششى بود براى اهداف دیگر. البته با موج اخیر «مسئله فلسطین» برخلاف گذشته اهمیت جدى یافته بود و به این دلیل «آرمان صهیون» تابعى از چنگ‏اندازى استعمارى بر منطقه استراتژیک خاورمیانه و شمال آفریقا نیز به‏شمار مى‏رفت. با کشف نفت این منطقه از اهمیت فوق‏العاده برخوردار شد و به تبع آن «آرمان ارض موعود» یا صهیونیسم، نیز جدى‏تر شد.



[1]زرسالاران یهودى و پارسى: ج 2 ، ص 317 .

[2] .  شهبازى، عبداللّه‏، زرسالاران یهودى و پارسى: ج 1 ، ص 250 .

[3]مأخذ پیشین: ص 302 .

[4]عجاج نویهض پروتکلهاى دانشوران صهیون: ص 41 .

[5]همان منبع: ص 582 .

[6]همان منبع: ص 609 .

[7] .  همان منبع: ص 414 .

[8]پژوهه صهیونیت: ج 2 ، ص 345 ؛ شهبازى عبداللّه‏، زرسالاران یهودى و پارسى: ج 2 ، ص 271 .

[9]پژوهه صهیونیت: ص 468 .