نمایش صفحات

در مورد اسطوره هولوکاست مصاحبه‏اى ترتیب دادیم گامى به سوى آزادى با پرفسور فردریک توبن عضو مؤسسه تجدیدنظرطلبان تاریخ و استاد دانشگاه‏هاى استرالیا که به شرح ذیل است:

آقاى دکتر توبن بسیار خرسندیم از اینکه شما را در ایران، به ویژه در کنفرانس بین‏المللى انتفاضه ملاقات مى‏کنیم، به عنوان اولین سؤال تقاضا مى‏کنم بفرمایید به عنوان یک اروپایى با مسائل خاورمیانه و خصوصا مسئله فلسطین تا چه حد آشنا هستید؟

خوشحال هستم که در این کنفرانس حضور دارم و این نشان دهنده آن است که همه چیز رو به بهبود است. در سال 2001 سمینارى توسط سازمان ملل بر علیه نژادپرستى در آفریقاى جنوبى برگزار شد. در این کنفرانس اسرائیل به عنوان یک رژیم صهیونیستى محکوم شد و کلیه اعضاى شرکت‏کننده در این کنفرانس اسرائیل و عملکردهایش را محکوم کردند و اسرائیل به عنوان سمبل صهیونیسم معرفى شد اما 4 روز بعد حادثه 11 سپتامبر در آمریکا اتفاق افتاد. این حادثه تمام آن چیزى که در کنفرانس تصویب شده بود به هم ریخت و 4 روز بعد از یازدهم سپتامبر رئیس جمهورى آمریکا جرج بوش به اصطلاح تلاش براى برقرارى دموکراسى و آزادى را شروع کرد. جرج بوش گفت هر کس که به آمریکا تعرض بکند تروریست است. بوش گفت دنیاى اسلام دنیاى تروریسم است.

لطفا در مورد قضیه هالوکست توضیحى بفرمایید.

در واقع با تحقیقات و مطالعاتى که ما انجام دادیم متوجه شدیم هیچ قضیه حقیقى در مورد هولوکست وجود ندارد در واقع هیچ کشتارى بر علیه یهودیان در زمان جنگ دوم جهانى اتفاق نیفتاد و قتل عام صهیونیست‏ها در اتاق‏هاى گاز هرگز اتفاق نیفتاده است و 6 میلیون یهودى مورد ادعاى یهودیان در اروپا کشته نشده‏اند.

بحث در مورد کوره‏هاى آدم‏سوزى و اتاق‏هاى گاز که یکى از خطوط قرمز اروپاست و هیچ کس حق ندارد وارد این محدوده‏ها شود و بنده بخاطر همین سخنان به مدت هفت ماه در زندان آلمان بودم و کرسى استادى دانشگاه را در آنجا از دست دادم به‏طور خلاصه که براساس سه پایه تعریف کرده‏اند از ریشه دروغ است اول دستور نازى‏ها به کشتن، که در منابع و اسناد به هیچ وجه چنین دستورى وجود ندارد سلاح‏هاى کشتن که چنین سلاح‏هایى اصلاً کشف نشده است و سوم وجود 6 میلیون یهودى است که اصلاً در آن زمان در اروپا 6 میلیون یهودى وجود نداشته است.

در نهایت آقاى دکتر توبن: مى‏خواهم بدانم که شما آینده انتفاضه و قیام مردم فلسطین را چگونه پیش‏بینى مى‏کنید؟

اسرائیل باید برود و فلسطین باید بماند. هیچ چیز دیگرى وجود ندارد ممکن است این قضیه یک سال، دو سال پنجاه و یا طى صد سال دیگر اتفاق بیفتد. اما این اتفاق قطعا رخ خواهد داد و مردم فلسطین به پیروزى خواهند رسید.

در ادامه اسطوره پوگروم‏ها که زرسالاران یهودى غرب نیاز داشتند که جمعیت انبوهى را از یهودیان به آمریکا بکشانند اسطوره هالوکاست که به این واسطه یهودیان را آواره و مظلوم نشان مى‏دادند توجیه دیگرى بود براى این موج عظیم مهاجرت. نتیجه این شد که در آستانه جنگ دوم جهانى، شهر نیویورک با 5/1 میلیون سکنه یهودى به بزرگ‏ترین و متراکم‏ترین مرکز یهودى جهان تبدیل شد و در ساختار جهانى یهودیان همان مقامى را یافت که بندر آمستردام در قرن هفدهم از آن برخوردار بود. در این زمان در شیکاگو 350 هزار نفر، در فیلادلفیا 175 هزار نفر و در لندن 150 هزار نفر یهودى استقرار یافته بودند. حضور این جمعیت انبوه و بسیار ثروتمند به سرعت چهره فرهنگى و اجتماعى جامعه آمریکا را تغییر داد. یهودیان به همراه خود حرفه‏هاى سنتى خویش را نیز از روسیه و شرق اروپا به دنیاى جدید منتقل کردند از جمله ایجاد شبکه گسترده تجارت مشروبات الکلى. یهودیان مهاجر اروپاى شرقى بنیانگذاران تجارت وسیع مشروبات الکلى در آمریکا هستند، این تجارت به اوج خود رسید و حیات اجتماعى و فرهنگى جامعه آمریکا را به خطر انداخت که در سال 1933 دولت آمریکا فروش مشروبات الکلى ممنوع کرد. یک نمونه معروف ساموئل برونفمن یهودى است که در کانادا سکونت داشت و بزرگ‏ترین تولید کننده مشروبات الکلى و مواد مخدر براى بازار ایالات متحده آمریکا به‏شمار مى‏رفت.

او براى توزیع کالاهاى خود شبکه مخوفى در آمریکا ایجاد کرد که آرنولد روتیشتین یهودى آن را اداره مى‏کرد و بعدا مه یرلانسکى یهودى ریاست این شبکه را به دست گرفت.

کمپانى برونفمن که سیگرام نام دارد، هنوز نیز فعال است و فروش سالیانه آن فقط از طریق مشروبات الکلى بیش از یک میلیارد دلار است. خانواده برومنفمن مالک کمپانى نفتى ـ تگزاس ـ پاسیفیک نیز هستند که از بزرگ‏ترین کمپانى‏هاى نفتى ایالات متحده است.

مجتمع مطبوعاتى «دوپونت» کانادا نیز متعلق به برونفمن‏ها است. بنابراین سازمانى که به نام «مافیاى آمریکا» معروف شده برخلاف تبلیغات هالیوود که فقط گانگسترهاى ایتالیایى را نمایش مى‏دهد، از بدو تأسیس ابزار الیگارشى یهودى بوده و هست. در تاریخنگارى آمریکا، روتشتین را به عنوان «بنیانگذار تبهکارى سازمان یافته» در این کشور معرفى مى‏کنند. گانگسترهاى معروفى مانند: واکسى گوردون جک دیاموند و... نوچه‏ها و دست‏پرورده‏هاى روتیشتین بودند و او در مطبوعات آمریکا به عنوان «سلطان دنیاى پنهان» شهرت داشت. از مه‏یرلانسکى، شاگرد و جانشین روتشتین، نیز به عنوان رهبر «شبکه جرم و جنایت سازمان یافته» در آمریکا یاد مى‏شود. او شبکه بسیار وسیعى از قمارخانه‏ها و فاحشه‏خانه‏ها را در کوباى قبل از کاسترو، با هاماس و ایالات متحده در اختیار داشت. او در تمامى عملیات جنایى قابل تصور، از سرقت مسلحانه و فروش مواد مخدر و قمار و فحشاى سازمان یافته تا سرقت کودکان و باج‏گیرى و تجاوز به عنف و غیره و غیره، دست داشت و به قتل بسیارى از سران باندهاى خود سرو مستقل تبهکار در نیویورک و نیوجرسى دست زد. جالب است بدانید که در سال 1970 دولت آمریکا براى دستگیرى لانسکى اقدام کرد. لانسکى به اسرائیل فرار کرد و پس از دو سال جنگ حقوقى با دولت آمریکا سرانجام به این کشور بازگشت، محاکمه و تبرئه شد.

یکى دیگر از رهبران مافیاى آمریکا، ویلیام ساموئل رزنبرگ معروف به «بیلى رز» است که او نیز مانند لانسکى و لوچیانو و زیگل و غیره، یهودى بود. بیلى‏رز از وابستگان برنارد باروخ یهودى، رئیس کمیته صنایع جنگى دولت آمریکا بود و تمام کارهایش را در مشاوره با باروخ انجام مى داد. بیلى رز از سال 1924 شبکه بسیار گسترده‏اى از فاحشه خانه‏ها و کلوپ‏هاى شبانه (نایت کلاب) تأسیس کرد. وى در دهه‏هاى 1930 و 1940 به نمایش «شو» نیز اشتغال داشت. یکى از شوهاى او فقط طى یک هفته یک صد هزار دلار آن زمان فروش کرد. بیلى‏رز از این طریق به یکى از میلیاردهاى آمریکا بدل شد. او، در کنار لرد ساسون و برونفمن‏هاى کانادا و دیگران یکى از رهبران اصلى سندیکاى جهانى تجارت مواد مخدر بود. بیلى‏رز در سوئیس بانکى تأسیس کرد به نام بانک بین‏المللى اعتبارى و از این طریق پول‏هاى حاصل از فروش مواد مخدر را جابه جا مى‏کرد و عملیات مالى خود را سامان مى‏داد. این آقاى بیلى‏رز در سال 1965 سفرى به اسرائیل کرد و کلکسیون مجسمه‏هاى فلزى خود را که بیش از یک میلیون دلار ارزش داشت به این دولت اهداء نمود و به بن‏گورین نخست وزیر وقت اسرائیل گفت «این مجسمه‏ها را  ذوب کنید و براى جنگ با اعراب با آن فشنگ بسازید!».[1]

این موج مهاجرت که با جنگ دوم جهانى تکمیل شد واقعا به معناى اشغال کشور آمریکا بود. در همه عرصه‏هاى مهم جامعه آمریکا همین وضع ایجاد شد. به عنوان مثال هالیوود بر بنیاد همین موج و به وسیله یهودیان ایجاد شد که مى‏توان از آن به عنوان سینماى صهیونیسم نام برد. منظور ما از سینماى صهیونیسم آن دسته از فیلم‏هایى هستند که مروج افکار صهیونیستى باشند. سینماى صهیونیستى را مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد. قبل از سال 1948 و بعد از سال 1948 قبل
از سال 1948 . این فیلم‏ها قسمتى در فلسطین و قسمتى دیگر در ایالات متحده آمریکا و اروپا تولید شدند از جمله کارگردانان و فیلم‏هاى مشهور در این رابطه را مى‏توان فیلم و زندگانى یهود در سرزمین موعود به کارگردانى جاکوب بن دون را نام برد. وى را پدر سینماى صهیونیستى لقب دادند یا فیلم «سرزمین» به کارگردانى هملرا و امات این فیلم در مورد جوانى یهودى است که خود را از چنگال نازى‏ها نجات و به حق خود نمى‏رسد مگر در فلسطین. سینماى صهیونیسم بعد از سال 1948 ایفا کننده نقش عظیمى به خصوص در ایالات متحده شد. بسیارى از کارگردانان برجسته هالیوود یهودى بودند و از نسل همان یهودیان مهاجر.[2]

مثلاً ساموئل گلودین، یکى از دو بنیانگذار کمپانى متر و گلدوین مایر از خویشاوندان مه‏یرلانسکى تبهکار بود.[3] این هالیوود بود که بسیارى از ایستارهاى اخلاقى را در آمریکا و دنیاى جدید دگرگون کرد مثلاً اولین فیلم تاریخ سینما که در آن حریم اخلاق سنتى مسیحى شکسته شد «ماه، آبى است» نام دارد که در سال 1935 ساخته شد، در این فیلم براى اولین بار واژه‏هایى مانند «آبستن» و «باکره» به کار رفت از زمان تولید این فیلم فقط 45 سال مى‏گذرد.[4]
این فیلم را با فیلم‏هاى جدید مقایسه کنید و ببینید در این دوره کوتاه چه تغییر عظیم و حیرت‏انگیزى در نظام اخلاقى غرب و دنیاى پس از هالیوود رخ داده است کارگردان، این فیلم یک یهودى به نام اتوپرمینگر است و کمپانى سازنده‏اش یونایتد آرتیست. این آقاى پرمینگر سه سال بعد فیلم «مردى با دست‏هاى طلایى» را عرضه کرد و در این فیلم یک «نماد» اخلاقى دیگر را شکست و براى اولین بار به نمایش اعتیاد به هروئین پرداخت. او در فیلم بعدش که در سال 1959 یعنى 39 سال پیش عرضه شد، براى اولین بار صحنه تجاوز جنسى را به نمایش گذاشت.

فیلم بعدى او اکسودوس است که روایتى صهیونیستى و به شدت ناجوانمردانه از تأسیس دولت اسرائیل را ارائه مى‏دهد. در رسانه‏هاى رادیویى و تلویزیونى نیز همین حکمفرماست. تقریبا تمامى شبکه‏هاى رادیویى و تلویزیونى آمریکا را یهودیان تأسیس کردند و مالکیت آن به ایشان تعلق دارد، از « رادیو آمریکا تا تلویزیون کلمبیا» (س.بى.اس). روبرت مردوخ، که به سلطان رسانه‏ها شهرت دارد نامى آشناست در واقع در طول تاریخ بشرى هیچگاه سرزمینى مستعدتر از آمریکاى شمالى براى شکوفایى و بروز تمامى استعدادهاى نهفته الیگارشى یهودى وجود نداشته است. در واقع مى‏توانیم بگوییم که یهودى‏ها به دلیل روحیه مادى و فرهنگ خاصى که داشتند براى اینکه ثروت بیشترى به دست بیاورند وارد حوزه‏هاى از نظر اخلاقى ممنوعه مى‏شدند.

سینما اکنون به مثابه یک نهاد تبلیغى عظیم شناخته شده است، تبلیغات سینمایى به صورت فعلى را مى‏توان چنین توصیف کرد: این تبلیغات در خصوص یهود سکوت مى‏کند، یهودیان به جز در موقعیت‏ها و شرایطى فوق‏العاده مطلوب و دلپذیر بر پرده سینما ظاهر نمى‏شود اما این تبلیغات مذاهب دیگر را مورد تهاجم قرار مى‏دهند.

یک خاخام یهودى جز در بهترین کسوت‏ها بر پرده سینما ظاهر نمى‏شود. اما از باب مثال روحانیون مسیحى به اشکال مختلف، از مضحکه گرفته تا بزهکار بد جلوه داده مى‏شود.

روحانیت کاتولیک به سرعت علیه تضییع منزلت روحانى خویش واکنش نشان دادند در نتیجه خشم شدید آنان یهود عقب نشست. اکنون هرگز نمى‏بینید که یک کشییش کاتولیک بر پرده سینما تحقیر شود ولى روحانى پروتستان همچنان به صورت شخصى قد بلند، مبتلا به زکام، ریاکار و متظاهر که در کاریکاتورهاى ضد مسیحى ترسیم مى‏گردد بر پرده ظاهر مى‏شود.

 

پدیده‏اى بنام صهیونیسم مسیحى

عبداحلیم قندیل سرپرست روزنامه العربى چاپ مصر در مصاحبه با شبکه خبرى العربیه گفت گروهى از مقامات آمریکا و اسرائیل مانند سایه بوش را به هر سمت که بخواهند هدایت مى‏کنند او افزود بوش اکنون آریل شارون را به مثابه پدر روحانى خود مى‏داند و فرامین او را اجرا مى‏کند. قندیل همچنین گفت این مقامات درصدد ایجاد نظریه‏اى تازه به نام صهیونیسم مسیحى هستند.

صهیونیسم مسیحى واژه‏اى است که براى شاخه افراطى پروتستان‏هاى آمریکایى به‏کار مى‏رود. این گروه به خاطر حمایت از اسرائیل بدین نام مشهور شده‏اند. مقاله‏اى که در ذیل مى‏آید نگاهى به نفوذ این گروه در ساختار سیاسى آمریکا دارد.

 

سرویس خارجى

«جرج بوش» پسر در کوران مبارزات انتخاباتى خود براى تصدى پست فرماندارى ایالت تگزاس گفت: «کسانى که به عیسى مسیح ایمان ندارند هرگز وارد بهشت نخواهند شد» درج این سخن در روزنامه‏هاى (آمریکا) اعتراض یهودیان را برانگیخت، به طورى که بوش مجبور شد به جمعیت یهودى «فرزندان برث» نامه بنویسد و سخنان خود را تصحیح کند «من معتقدم اگر مى‏خواهم وارد بهشت شوم باید مسیحى باشم».

«بوش» در سال 2000 با پیروزى بر رقیب خود «جان مکلین» به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه معرفى شد، پس از این ماجرا مشخص شد که «کشیش پت روبرتسون» رهبر ائتلاف راستگرایان مسیحى از جرج بوش حمایت کرده است. در حقیقت این واکنشى به «جان مکلین» بود. چرا که وى در سال 1996 از نامزدى ژنرال «کالین پاول» در انتخابات ریاست جمهورى آمریکا حمایت کرده بود البته پاول در اثر فشار راستگرایان مسیحى مجبور شده بود از نامزدى خود در این انتخابات صرف‏نظر کند. لذا به خاطر همین رویکرد عجیب به‏نظر نمى‏رسد که گروه «سرود مسیح» مراسم افتتاح کنفرانس ملى حزب جمهوریخواه را افتتاح کند و بوش را رسما به عنوان نامزد ریاست جمهورى این حزب معرفى نماید، همچنین عجیب نیست که بوش در خلال این کنفرانس از پسر کشیش «بیل گراهام» (یکى از بنیانگذاران راستگراى مسیحى) دعوت کند تا مراسم دعاى برکت را انجام دهد، در اینجا باید بگویم راستگرایان محافظه کار از حامیان اسرائیل به‏شمار مى‏روند، آنان معتقدند حمایت از اسرائیل براساس دستورات انجیل است که سرانجام آن به جنگ بزرگ آرماگدون؟ (و سلطنت هزار ساله مسیح) منتهى مى‏شود.

اکنون بیشتر اعضاى وابسته به این جریان، سمت‏هاى مهمى در دولت بوش دارند و سیاست‏هاى داخلى و خارجى امریکا تحت سیطره آنان مى‏باشد. به هر حال باید گفت (صهیونیست‏ها توانسته‏اند در میان مسیحیان نفوذ کنند و با راستگرایان ایشان ائتلافى بوجود آورند و آنان را در راستاى اهداف و منافع اسرائیل به خدمت گیرند). حال در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود، ماجراى راستگرایان مسیحى چیست؟ میزان نفوذ آنان در تصمیم‏گیرى‏هاى دولت آمریکا چقدر است؟ اهداف سیاسى مهم ایشان کدام است؟ راستگرایان دینى نقشه خاورمیانه را ترسیم مى‏کنند. به‏نظر مى‏رسد این‏گونه سؤالات صرفا به مسائل داخلى آمریکا مربوط مى‏شود. لذا ضرورى است که ما براى شناسایى ریشه‏هاى استنباط‏هاى نظرى و اعتقادات دینى راست‏گرایان مسیحى با تانى و آرامش تاریخ آنها را مطالعه کنیم. چرا که امروز ترسیم نقشه خاورمیانه در دست این گروه قرار دارد و حتى اگر بگوییم بعد از حادثه 11 سپتامبر گروه فوق برترسیم نقشه نوین جهان حاکم شدند، سخن اغراق‏آمیزى نگفته‏ایم. چرا که امروز شاهد هستیم آمریکا به‏طور یک جانبه به اداره کردن (بحران و مسائل منطقه‏اى و بین‏المللى) در اقصى نقاط جهان مى‏پردازد.

آمریکا در قرن 16 میلادى توسط مهاجرین پروتستان (اروپایى) بنیانگذارى شده و همزمان با این مسئله جریان راستگرایان مسیحى نیز متولد گشت. لذا مذهب و کلیساى راستگرایان مسیحى در سرزمین جدید حاکم شد و بر بیشتر مناطقى که پیروان این جریان تا قرن هجدهم میلادى در آنجاها سکونت داشتند، سیطره پیدا کرد. بعد از آن، ایالات متحده شاهد مهاجرت گروه انبوهى از مسیحیان کاتولیک بود. این مسئله موجب شد تا کلیساى پروتستان از این واهمه پیدا کند که کلیساى کاتولیک رهبرى دینى مردم را بدست گیرد و امتیازاتى که تاکنون در برابر دولت بدست آورده بود از بین ببرد و بدین رقیب کلیساى پروتستان شود. لذا قضیه جدایى دین از سیاست را مطرح کرد. به طورى که توانست در سال 1789 اولین تعداد را در قانون اساسى آمریکا بوجود آورد و جدایى دین از سیاست را به مرحله اجرا گذارد. در این ماده قانونى آمده است: «کنگره» هیچ قانونى در ارتباط با نهادینه کردن یا ممانعت از فعالیت‏هاى دینى تصویب نخواهد کرد.

مدت زمانى از ایجاد این تعدیل نگذشته بود که پروتستان‏ها یک ماده الحاقى با این مضمون به قانون اساسى این کشور اضافه کردند: «آزادى بیان دینى حق تمام ادیان است». با گذشت زمان و تغییر در جامعه و جهان، ایالات متحده آمریکا توانست با کمک این مهاجرین جدید یک ساختار نیروند اقتصادى و نظامى براى خودش بنیان گذارد و سپس دایره نفوذش را به خارج از مرزهاى امریکا گسترش دهد. در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مهاجرین پروتستان احساس کردند جامعه‏اى که ساخته‏اند ثروتمند است و با دیگر جوامع متفاوت مى‏باشد. این احساس به آنان تأثیر منفى گذاشت. چرا که تصور کردند از دیگر ملت‏ها برترند و مى‏توانند بر آنها تسلط پیدا کنند. خطرناک‏تر از این مسئله اندیشه برترى طلبى است که در داخل راستگرایان مسیحى آمریکا بوجود آمد و به ظهور گروهى موسوم به تندروهاى پروتستان منجر شد.

این گروه معتقد است آمریکا بخاطر برترى که دارد باید بر کل جهان حاکم شود و این تفکر پایه‏اى براى توسعه امپراتورى شد. به هر حال به دنبال پایان یافتن جنگ دوم جهانى، چند گروه امریکایى با هدف سازماندهى مجدد خود در جامعه تحت نظارت و پوشش کلیساى پروتستان به بازسازى و شکافتن پوسته قدیمى خود دست زدند. آنها اقدام به تشکیل ائتلاف‏ها، سازمان‏ها، جمعیت‏ها و هیأت‏هاى چندى در چارچوب جامعه مدنى کردند مثل «سازمان اکثریت اخلاقى»، «ائتلاف انجیلى ملى» و ده‏ها سازمان و ائتلاف‏هاى دیگر. پس از آنکه این جمعیت‏ها، سازمان‏ها و هیأت‏ها از مرحله تنظیم و بنیانگذارى ائتلاف‏ها گذشتند، شروع به گسترش نفوذ خود در سراسر جامعه آمریکا بویژه در بخش‏هاى رسانه‏اى، فرهنگى و سیاسى کردند. آنها در تبلیغات انتخابى سرمایه‏گذارى کردند و کار خود را محدود به نامزدهاى پروتستان نکردند بلکه این فعالیت نامزدهاى لائیک و یهود... را نیز دربرگرفت. با این حال آنها  رعایت اصول مذهب پروتستان را نیز مى‏کردند. نفوذ صهیونیسم در راستگرایان مسیحى درباره چگونگى گسترش راستگرایان مسیحى در جامعه مدنى آمریکا باید بگویم این گروه با کمک و ائتلاف لابى صهیونیستى در جامعه آمریکا رشد و نمو کرد. چرا که لابى صهیونیستى داراى کارشناسان بزرگ برجسته‏اى در سازماندهى هیأت‏ها، مؤسسات و جمعیت‏هاى مدنى بود. لابى صهیونیستى به خوبى مى‏توانست در راه تأمین منافع، فشار وارد کند. این موضوعات سرانجام به ظهور جریانى قوى و نیرومند در داخل مذهب پروتستان منجر شد که به‏نام «صهیونیسم مسیحى» شناخته مى‏شود. اکنون رهبرى این جریان در آمریکا به عهده کشیش «پت روبروتسون» است. جریان فوق در آمریکا تحت عنوان «ائتلاف مسیحى» شناخته مى‏شود که یک میلیون نفر عضو دارد. کشیش  «پت روبرتسون» یک امپراتورى را اداره مى‏کردند که بر مؤسسات بزرگ رسانه‏اى همچون شبکه خبرى «فاکس نیوز»، «ان بى.سى» و «سى.ان.ان» تسلط دارد. مهمترین عقاید صهیونیسم مسیحى بر 3 محور استوار است:

اول، ایمان به بازگشت حضرت مسیح علیه‏السلام و این بازگشت مشروط به برپایى دولت اسرائیل است.

دوم، تشکیل دولت اسرائیل و برپایى این دولت محقق نخواهد شد مگر با بازگشت یهودیان به فلسطین.

سوم، اینکه تنها شریعت خدا تورات است و این دین باید در فلسطین درباره یهودیان اجرا شود. چرا که آنان ملت برگزیده خداوند هستند.

در اینجا باید گفت که موضوعات فوق نقش اساسى در اعلامیه «بالفور» تشکیل دولت اسرائیل، مهاجرت یهودیان به فلسطین و حمایت و کمک به دولت تل‏آویو در چارچوب قوانین بین‏المللى داشت. فعالیت جریان صهیونیسم مسیحى با به قدرت رسیدن «رونالدریگان» رئیس جمهور اسبق آمریکا در سال 1980 اوج گرفت.

در دهه 80 قرن بیستم بود که راستگرایان دینى و سیاسى باهم در آمیختند... این در حالى بود که ریگان به جریان راستگرایان سیاسى محافظه کار تمایل داشت و فردى متدین نبود.

با این حال ریگان راستگرایان مذهبى را به عنوان اسلحه مهم در جنگ سرد مورد استفاده قرار داد. ریگان در آن زمان به شوروى «امپراتورى شر» لقب داده و این درست برخلاف سیاست همگرایى بود که ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا در دهه 70 میلادى آن را در پیش گرفته بود.

در زمان ریاست جمهورى کلینتون نفوذ این جریان به‏طور آشکار نبود. اما در همین دوران بود که جریان مذکور توانست قانون مذهبى را در آمریکا به تصویب برساند. این قانون به دولت واشنگتن اجازه مى‏دهد. تا در امور کشورهاى جهان براساس مذهب مداخله کند. سپس قانون مذکور به عنوان راهنمایى درآمد که نمى‏توان آن را نادیده گرفت و آن به یکى از اصول اساسى سیاست خارجى آمریکا تبدیل شد.

وقتى که بوش مجددا متولد شد: «جورج بوش پسر» یکى از راست‏گرایان مذهبى آمریکا به‏شمار مى‏رود. بوش قبلاً فردى دور از خدا بود. اما صبح یکى از روزهاى سال 1995 به‏طور ناگهانى در خود احساسى را کشف مى‏کند که باید به سوى خدا باز گردد این مسئله براساس تغییرات مذهب پروتستان «تجدد» نامیده مى‏شود. یعنى بوش تبدیل به شخص دیگرى شده و از نو متولد گشته و اکنون فردى متدین است براساس این معنا مى‏توان گفت این اولین بارى است که در تاریخ آمریکا یک فرد راستگراى دینى مسئولیت اداره حکومت این کشور را به عهده مى‏گیرد و این جریان در بیشتر وزرات‏خانه‏هاى دولت بوش سیطره دارد و ساختار نظام دولت بوش را تشکیل مى‏دهد این به غیر از آن است که معاون رئیس جمهور، وزیر دفاع، وزیر دادگسترى و معاون وزیر دفاع آمریکا به این جریان وابستگى دارند. ذکر این نکته در این جا خالى از لطف نیست چنانچه مسلمانان بخواهند طلسم سیاست‏هاى خارجى آمریکا را بشکنند باید به‏طور کامل با نظرات و اعتقادات راستگرایان آمریکا آشنایى داشته باشند چرا که این جریان بر تمام ساختار سیاسى دولت بوش حاکمیت دارد به هر حال آشنایى با دیدگاههاى دینى و فکرى (این جریان) مانند عصاى سحرآمیزى براى شکستن طلسم
سیاست‏هاى خارجى دولت آمریکاست.

چه بسا آشنایى با اندیشه (جنبش تدبیرى) که یکى از مهمترین و خطرناک‏ترین جنبش‏هاى اصولگراى صهیونیسم مسیحى است که ما را در درک و فهم اعتقادات دینى و نظرى ده‏ها سازمان و جنبش دیگر صهیونیسم مسیحى کفایت کند.

در اینجا مناسب است یادآورى کنم که «رونالد ریگان» رئیس جمهور اسبق آمریکا به این جنبش وابسته بود. خاطر نشان مى‏شود جنبش تدبیر با تشکیل دولت اسرائیل در آمریکا شکل گرفت و در اواسط دهه 80 میلادى بیش از 40 میلیون آمریکایى در آن عضویت داشتند و اکنون بر تعداد زیادى از وسائل ارتباط جمعى آمریکا سیطره دارد و ایستگاه‏هاى تلویزیون ماهواره‏اى مخصوص را نیز در تملک خود دارد. البته مقامات بلند پایه کاخ سفید، شوراى امنیت ملى بخش تصمیم‏گیرى سیاسى وزرات خارجه و نظامیان متخصص در درگیرى‏هاى اعراب و اسرائیل در این شبکه‏هاى تلویزیونى مشارکت دارند. این جنبش معتقد است که خداوند در کتاب مقدس خود به‏طور واضح خبرهایى را درباره چگونگى تدبیر خود در جهان هستى و سرانجام آن بیان کرده است. همانند برپایى دولت اسرائیل و بازگشت یهودیان به آن، سپس حمله دشمنان خدا به اسرائیل و شعله‏ور شدن جنگ اتمى «آرماگدون» (دشمنان اسرائیل)، روسیه و اعراب هستند یا به عبارت دقیق‏تر کمونیست‏ها و مسلمانان مى‏باشند. جنگ هسته‏اى ویرانى‏هاى بسیار و میلیون‏ها کشته به جاى مى‏گذارد.

پس از این رخ‏دادها حضرت مسیح ظهور مى‏کند تا پیروان خود را از آتشى که گرفتار آنند نجات بخشند. این همان چیزى است که یهودیان به آن ایمان دارند. سپس صلح و آرامش درحکومت حضرت مسیح استقرار مى‏یابد. این حکومت هزار سال در زیر آسمان و روى این زمین جدید ادامه پیدا خواهد کرد.

همچنین اعضاى وابسته به جریان جنبش تدبیرى «مثل بقیه جنبش‏ها و سازمان‏هاى راستگراى دینى و صهیونیستى» براین نکته اعتقاد دارند که تشکیل دولت یهودى در سرزمین فلسطین نشانه نزدیک شدن ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام است و تا زمانى که یهود به‏طور کامل بر فلسطین تسلط پیدا نکرده و قدس به عنوان پایتخت آنان به شمار نیامده است ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام به تاخیر خواهد افتاد. البته پیش از ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام جنگ اتمى میان اسرائیل و دشمنان واقع مى‏شود تعداد بى‏شمارى زندگى خود را در این جنگ از دست مى‏دهند و این آخرین جنگ روى زمین خواهد بود.

شاید این اعتقاد براى ما بیان مى‏کند که چرا آمریکا اصرار به مسلح کردن اسرائیل به سلاح‏هاى پیشرفته و اعطاى فن‏آورى جدید و حمایت همه جانبه از اقدامات آن در سرزمین‏هاى فلسطینى و خارج از آن دارد و براساس اندیشه‏هاى صهیونیسم مسیحى ـ آمریکا آمادگى تحقق این پیشگویى‏ها و ضمانت پیروزى اسرائیل بر دشمنانش در این جنگ ویرانگر را دارد.

این اصطلاح در اصل همان «هرمجدون» است که اشاره به نام تپه‏اى با همین عنوان دارد.[5]

 

حماسه یاران قدس

از روایات چنین بر مى‏آید که بزرگترین جنگ‏هاى سفیانى نبرد بزرگ فتح فلسطین و جنگ با حضرت مهدى (عجل‏اللّه‏ تعالى فرجه) است که یهودیان و رومیان در این نبرد سفیانى از وى پشتیبانى مى‏کنند و قائله با کشته شدن سفیانى و پیروزى حضرت حجت (عجل‏اللّه‏ تعالى فرجه) و آزادى فلسطین و ورود آن حضرت به قدس پایان مى‏پذیرد.

اللّه‏ اکبر جرت تتردد/ والقدس شاخصه المآذن تشهد

یوم اطلقها الفتى/ عبرت الى ام الشهید تزعزد

قالت لها ثارتنالما تزل/ یبراس ثورتنا یخى و یوتد

«نداى اللّه‏ اکبر طنین‏افکن و بر زبان‏ها جارى شد. گلدسته‏هاى بلند قدس نیز این پیام را سر دادند روزى که این جوان برومند آواى اللّه‏ اکبر را سر داد این پیام به مادر شهید رسید و او نیز هلهله کرد به او گفت انتقام ما همواره مشعل پر فروغ و نورانى انقلابمان است».

 

مقدمه فصل دوم

اشغال سرزمین فلسطین و بنیانگذارى رژیم غاصب صهیونیستى به شکل ناگهانى، مطمئنا همانطور که در بخش پیشین گذشت در نتیجه بیانیه تقسیم فلسطین در سال 1948 نبوده است بلکه زائیده نقشه شیطانى و کهنه‏اى بوده که نظام سلسله جهانى ابزار تحقق آن را در صهیونیسم به‏گونه سیاسى یافته بود.

اما چه شد که صهیونیسم جهانى که ائتلاف قدرت‏هاى سلطه‏گر جهانى تشکیل شده بود فلسطین را براى تشکیل حکومت انتخاب نمود. صهیونیسم پس از سیطره بر منابع اقتصادى سیاسى اروپا و آمریکا طى قرن‏هاى 16 به بعد متوجه منابع سرشار اقتصادى و موقعیت استراتژیکى فوق‏العاده خاورمیانه شد.

اما این منطقه به علت حضور یکپارچه دولت عرب مسلمان و نگاهى که اسلام به حضورکفار (به معناى عام) در سرزمین‏هایش داشت و مشکل همیشگى ایجاد موج مهاجرت یهودیان به منطقه موانع را براى صهیونیسم چند برابر کرد اما به وجود آمدن جنگ جهانى اول که نهایت آن منتهى به تجزیه حکومت عثمانى شد و طى پیمان سایس ـ پیکو در سال 1916 استان‏هاى عربى و تشکیل کشورهاى مختلف با موضع‏گیرى‏هاى سیاسى مختلف حکمرانان که صهیونیسم از جنایت بعضى از سران نهایت استفاده را کرد صهیونیسم چون نمى‏توانست مثل اروپا با وجود آوردن تز دولت در دولت یا مثل آمریکا که به راحتى بر تمام منابع اقتصادى و سیاسى دست یافته بود بر منطقه دست یابد نیاز به دولتى و سرزمینى پیدا کرد تا از لحاظ دیپلماتیک گشایشى مرزها هدف خود را عملى کند.

از آنجا که سرزمینى به نام فلسطین که در جنوب غربى شام یعنى در غرب قاره آسیا، در ساحل شرقى دریاى مدیترانه و در تقاطع سه قاره بزرگ آسیا، اروپا و آفریقا واقع شده بود و با گشایش کانال سوئز بر اهمیت آنجا افزوده شده بود و نفت و کشورهاى عرب براى رسیدن به اروپا و آمریکا و کشتى‏هاى حمل کالاهاى اروپایى براى فروش آنها در بازارهاى جهان عرب از آنجا مى‏گذشت از لحاظ موقعیت استراتژیک بهترین گزینه براى صهیونیسم از جهت اقتصادى بود.

 

همچنین از لحاظ نظامى تجارب نشان داده که سرنوشت مصر و سرزمین‏هاى شام به‏طور دائم با سرنوشت فلسطین در ارتباط است و دفاع از مصر و سرزمین شام از فلسطین شروع مى‏شود پس همیشه مى‏توانست فلسطین مقدمه‏اى براى کشورهاى عرب مجاور باشد و این نیز فاکتورى بزرگ براى حضور دولت صهیونیستى در سرزمین فلسطین باشد.

از طرفى دیگر به علت پیشینه فرهنگى این سرزمین از قرن‏ها پیش و حضور پیغمبران مختلف در قدس و وجود تپه صهیون که نماد دولت یهودى است (به علت حکومت حضرت داوود در آن منطقه) در آنجا مشکل اسطوره‏سازى براى ایجاد موج مهاجرت یهودیان و انحراف افکار بین‏المللى به راحتى حل مى‏شد.

بنابراین صهیونیسم با حمایت دولت انگلستان طى یکسرى روابط دیپلماتیک پا به منطقه گذاشت و تا به امروز در راستاى دستیابى به اهدافش از هیچ کوشش سیاسى فرهنگى اقتصادى و تروریستى تحت عنوان اسرائیل براى دست یابى به منطقه فروگذارى نکرده است.

اما اینجا از تاریخچه حضور صهیونیسم و تشکیل حکومت غاصب اسرائیل مى‏گذریم و بحث را به اینجا مى‏کشانیم که با تمام تدابیرى که صهیونیسم مبانى براى حضورش در این منطقه اندیشید همه قوایش را بکار گرفت تا بتواند اهداف شومش را به منصه ظهور برساند. جوانانى پیدا شدند که با دستانى خالى و با دلى پر امید و عشق به وطن و اسلام بر قلب این سفاکان حمله برده‏اند و تمام معادلات دنیوى آنها را با معادلاتى اخروى برهم زده‏اند و رو به سوى پیروزى حرکت مى‏کنند.



[1]پژوهه صهیونیت: ج 1 ، ص 165 .

[2]موسوعه الیهود والیهدیه والصهیونیه: ج 3 ، ص 153 .

[3]همان: ص 186 .

[4]پژوهه صهیونیت: ج 2 ، ص 356 .

[5]پیشگوئى‏هاى آخرالزمان ـ موعود عصر: 1382 / کیهان 4225 .