در مورد اسطوره هولوکاست مصاحبهاى ترتیب دادیم گامى به سوى آزادى با پرفسور فردریک توبن عضو مؤسسه تجدیدنظرطلبان تاریخ و استاد دانشگاههاى استرالیا که به شرح ذیل است:
آقاى دکتر توبن بسیار خرسندیم از اینکه شما را در ایران، به ویژه در کنفرانس بینالمللى انتفاضه ملاقات مىکنیم، به عنوان اولین سؤال تقاضا مىکنم بفرمایید به عنوان یک اروپایى با مسائل خاورمیانه و خصوصا مسئله فلسطین تا چه حد آشنا هستید؟
خوشحال هستم که در این کنفرانس حضور دارم و این نشان دهنده آن است که همه چیز رو به بهبود است. در سال 2001 سمینارى توسط سازمان ملل بر علیه نژادپرستى در آفریقاى جنوبى برگزار شد. در این کنفرانس اسرائیل به عنوان یک رژیم صهیونیستى محکوم شد و کلیه اعضاى شرکتکننده در این کنفرانس اسرائیل و عملکردهایش را محکوم کردند و اسرائیل به عنوان سمبل صهیونیسم معرفى شد اما 4 روز بعد حادثه 11 سپتامبر در آمریکا اتفاق افتاد. این حادثه تمام آن چیزى که در کنفرانس تصویب شده بود به هم ریخت و 4 روز بعد از یازدهم سپتامبر رئیس جمهورى آمریکا جرج بوش به اصطلاح تلاش براى برقرارى دموکراسى و آزادى را شروع کرد. جرج بوش گفت هر کس که به آمریکا تعرض بکند تروریست است. بوش گفت دنیاى اسلام دنیاى تروریسم است.
لطفا در مورد قضیه هالوکست توضیحى بفرمایید.
در واقع با تحقیقات و مطالعاتى که ما انجام دادیم متوجه شدیم هیچ قضیه حقیقى در مورد هولوکست وجود ندارد در واقع هیچ کشتارى بر علیه یهودیان در زمان جنگ دوم جهانى اتفاق نیفتاد و قتل عام صهیونیستها در اتاقهاى گاز هرگز اتفاق نیفتاده است و 6 میلیون یهودى مورد ادعاى یهودیان در اروپا کشته نشدهاند.
بحث در مورد کورههاى آدمسوزى و اتاقهاى گاز که یکى از خطوط قرمز اروپاست و هیچ کس حق ندارد وارد این محدودهها شود و بنده بخاطر همین سخنان به مدت هفت ماه در زندان آلمان بودم و کرسى استادى دانشگاه را در آنجا از دست دادم بهطور خلاصه که براساس سه پایه تعریف کردهاند از ریشه دروغ است اول دستور نازىها به کشتن، که در منابع و اسناد به هیچ وجه چنین دستورى وجود ندارد سلاحهاى کشتن که چنین سلاحهایى اصلاً کشف نشده است و سوم وجود 6 میلیون یهودى است که اصلاً در آن زمان در اروپا 6 میلیون یهودى وجود نداشته است.
در نهایت آقاى دکتر توبن: مىخواهم بدانم که شما آینده انتفاضه و قیام مردم فلسطین را چگونه پیشبینى مىکنید؟
اسرائیل باید برود و فلسطین باید بماند. هیچ چیز دیگرى وجود ندارد ممکن است این قضیه یک سال، دو سال پنجاه و یا طى صد سال دیگر اتفاق بیفتد. اما این اتفاق قطعا رخ خواهد داد و مردم فلسطین به پیروزى خواهند رسید.
در ادامه اسطوره پوگرومها که زرسالاران یهودى غرب نیاز داشتند که جمعیت انبوهى را از یهودیان به آمریکا بکشانند اسطوره هالوکاست که به این واسطه یهودیان را آواره و مظلوم نشان مىدادند توجیه دیگرى بود براى این موج عظیم مهاجرت. نتیجه این شد که در آستانه جنگ دوم جهانى، شهر نیویورک با 5/1 میلیون سکنه یهودى به بزرگترین و متراکمترین مرکز یهودى جهان تبدیل شد و در ساختار جهانى یهودیان همان مقامى را یافت که بندر آمستردام در قرن هفدهم از آن برخوردار بود. در این زمان در شیکاگو 350 هزار نفر، در فیلادلفیا 175 هزار نفر و در لندن 150 هزار نفر یهودى استقرار یافته بودند. حضور این جمعیت انبوه و بسیار ثروتمند به سرعت چهره فرهنگى و اجتماعى جامعه آمریکا را تغییر داد. یهودیان به همراه خود حرفههاى سنتى خویش را نیز از روسیه و شرق اروپا به دنیاى جدید منتقل کردند از جمله ایجاد شبکه گسترده تجارت مشروبات الکلى. یهودیان مهاجر اروپاى شرقى بنیانگذاران تجارت وسیع مشروبات الکلى در آمریکا هستند، این تجارت به اوج خود رسید و حیات اجتماعى و فرهنگى جامعه آمریکا را به خطر انداخت که در سال 1933 دولت آمریکا فروش مشروبات الکلى ممنوع کرد. یک نمونه معروف ساموئل برونفمن یهودى است که در کانادا سکونت داشت و بزرگترین تولید کننده مشروبات الکلى و مواد مخدر براى بازار ایالات متحده آمریکا بهشمار مىرفت.
او براى توزیع کالاهاى خود شبکه مخوفى در آمریکا ایجاد کرد که آرنولد روتیشتین یهودى آن را اداره مىکرد و بعدا مه یرلانسکى یهودى ریاست این شبکه را به دست گرفت.
کمپانى برونفمن که سیگرام نام دارد، هنوز نیز فعال است و فروش سالیانه آن فقط از طریق مشروبات الکلى بیش از یک میلیارد دلار است. خانواده برومنفمن مالک کمپانى نفتى ـ تگزاس ـ پاسیفیک نیز هستند که از بزرگترین کمپانىهاى نفتى ایالات متحده است.
مجتمع مطبوعاتى «دوپونت» کانادا نیز متعلق به برونفمنها است. بنابراین سازمانى که به نام «مافیاى آمریکا» معروف شده برخلاف تبلیغات هالیوود که فقط گانگسترهاى ایتالیایى را نمایش مىدهد، از بدو تأسیس ابزار الیگارشى یهودى بوده و هست. در تاریخنگارى آمریکا، روتشتین را به عنوان «بنیانگذار تبهکارى سازمان یافته» در این کشور معرفى مىکنند. گانگسترهاى معروفى مانند: واکسى گوردون جک دیاموند و... نوچهها و دستپروردههاى روتیشتین بودند و او در مطبوعات آمریکا به عنوان «سلطان دنیاى پنهان» شهرت داشت. از مهیرلانسکى، شاگرد و جانشین روتشتین، نیز به عنوان رهبر «شبکه جرم و جنایت سازمان یافته» در آمریکا یاد مىشود. او شبکه بسیار وسیعى از قمارخانهها و فاحشهخانهها را در کوباى قبل از کاسترو، با هاماس و ایالات متحده در اختیار داشت. او در تمامى عملیات جنایى قابل تصور، از سرقت مسلحانه و فروش مواد مخدر و قمار و فحشاى سازمان یافته تا سرقت کودکان و باجگیرى و تجاوز به عنف و غیره و غیره، دست داشت و به قتل بسیارى از سران باندهاى خود سرو مستقل تبهکار در نیویورک و نیوجرسى دست زد. جالب است بدانید که در سال 1970 دولت آمریکا براى دستگیرى لانسکى اقدام کرد. لانسکى به اسرائیل فرار کرد و پس از دو سال جنگ حقوقى با دولت آمریکا سرانجام به این کشور بازگشت، محاکمه و تبرئه شد.
یکى دیگر از رهبران مافیاى آمریکا، ویلیام ساموئل رزنبرگ معروف به «بیلى رز» است که او نیز مانند لانسکى و لوچیانو و زیگل و غیره، یهودى بود. بیلىرز از وابستگان برنارد باروخ یهودى، رئیس کمیته صنایع جنگى دولت آمریکا بود و تمام کارهایش را در مشاوره با باروخ انجام مى داد. بیلى رز از سال 1924 شبکه بسیار گستردهاى از فاحشه خانهها و کلوپهاى شبانه (نایت کلاب) تأسیس کرد. وى در دهههاى 1930 و 1940 به نمایش «شو» نیز اشتغال داشت. یکى از شوهاى او فقط طى یک هفته یک صد هزار دلار آن زمان فروش کرد. بیلىرز از این طریق به یکى از میلیاردهاى آمریکا بدل شد. او، در کنار لرد ساسون و برونفمنهاى کانادا و دیگران یکى از رهبران اصلى سندیکاى جهانى تجارت مواد مخدر بود. بیلىرز در سوئیس بانکى تأسیس کرد به نام بانک بینالمللى اعتبارى و از این طریق پولهاى حاصل از فروش مواد مخدر را جابه جا مىکرد و عملیات مالى خود را سامان مىداد. این آقاى بیلىرز در سال 1965 سفرى به اسرائیل کرد و کلکسیون مجسمههاى فلزى خود را که بیش از یک میلیون دلار ارزش داشت به این دولت اهداء نمود و به بنگورین نخست وزیر وقت اسرائیل گفت «این مجسمهها را ذوب کنید و براى جنگ با اعراب با آن فشنگ بسازید!».[1]
این موج مهاجرت که با جنگ دوم جهانى تکمیل شد واقعا به معناى اشغال کشور آمریکا بود. در همه عرصههاى مهم جامعه آمریکا همین وضع ایجاد شد. به عنوان مثال هالیوود بر بنیاد همین موج و به وسیله یهودیان ایجاد شد که مىتوان از آن به عنوان سینماى صهیونیسم نام برد. منظور ما از سینماى صهیونیسم آن دسته از فیلمهایى هستند که مروج افکار صهیونیستى باشند. سینماى صهیونیستى را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد. قبل از سال 1948 و بعد از سال 1948 قبل
از سال 1948 . این فیلمها قسمتى در فلسطین و قسمتى دیگر در ایالات متحده آمریکا و اروپا تولید شدند از جمله کارگردانان و فیلمهاى مشهور در این رابطه را مىتوان فیلم و زندگانى یهود در سرزمین موعود به کارگردانى جاکوب بن دون را نام برد. وى را پدر سینماى صهیونیستى لقب دادند یا فیلم «سرزمین» به کارگردانى هملرا و امات این فیلم در مورد جوانى یهودى است که خود را از چنگال نازىها نجات و به حق خود نمىرسد مگر در فلسطین. سینماى صهیونیسم بعد از سال 1948 ایفا کننده نقش عظیمى به خصوص در ایالات متحده شد. بسیارى از کارگردانان برجسته هالیوود یهودى بودند و از نسل همان یهودیان مهاجر.[2]
مثلاً ساموئل گلودین، یکى از دو بنیانگذار کمپانى متر و گلدوین مایر از خویشاوندان مهیرلانسکى تبهکار بود.[3] این هالیوود بود که بسیارى از ایستارهاى اخلاقى را در آمریکا و دنیاى جدید دگرگون کرد مثلاً اولین فیلم تاریخ سینما که در آن حریم اخلاق سنتى مسیحى شکسته شد «ماه، آبى است» نام دارد که در سال 1935 ساخته شد، در این فیلم براى اولین بار واژههایى مانند «آبستن» و «باکره» به کار رفت از زمان تولید این فیلم فقط 45 سال مىگذرد.[4]
این فیلم را با فیلمهاى جدید مقایسه کنید و ببینید در این دوره کوتاه چه تغییر عظیم و حیرتانگیزى در نظام اخلاقى غرب و دنیاى پس از هالیوود رخ داده است کارگردان، این فیلم یک یهودى به نام اتوپرمینگر است و کمپانى سازندهاش یونایتد آرتیست. این آقاى پرمینگر سه سال بعد فیلم «مردى با دستهاى طلایى» را عرضه کرد و در این فیلم یک «نماد» اخلاقى دیگر را شکست و براى اولین بار به نمایش اعتیاد به هروئین پرداخت. او در فیلم بعدش که در سال 1959 یعنى 39 سال پیش عرضه شد، براى اولین بار صحنه تجاوز جنسى را به نمایش گذاشت.
فیلم بعدى او اکسودوس است که روایتى صهیونیستى و به شدت ناجوانمردانه از تأسیس دولت اسرائیل را ارائه مىدهد. در رسانههاى رادیویى و تلویزیونى نیز همین حکمفرماست. تقریبا تمامى شبکههاى رادیویى و تلویزیونى آمریکا را یهودیان تأسیس کردند و مالکیت آن به ایشان تعلق دارد، از « رادیو آمریکا تا تلویزیون کلمبیا» (س.بى.اس). روبرت مردوخ، که به سلطان رسانهها شهرت دارد نامى آشناست در واقع در طول تاریخ بشرى هیچگاه سرزمینى مستعدتر از آمریکاى شمالى براى شکوفایى و بروز تمامى استعدادهاى نهفته الیگارشى یهودى وجود نداشته است. در واقع مىتوانیم بگوییم که یهودىها به دلیل روحیه مادى و فرهنگ خاصى که داشتند براى اینکه ثروت بیشترى به دست بیاورند وارد حوزههاى از نظر اخلاقى ممنوعه مىشدند.
سینما اکنون به مثابه یک نهاد تبلیغى عظیم شناخته شده است، تبلیغات سینمایى به صورت فعلى را مىتوان چنین توصیف کرد: این تبلیغات در خصوص یهود سکوت مىکند، یهودیان به جز در موقعیتها و شرایطى فوقالعاده مطلوب و دلپذیر بر پرده سینما ظاهر نمىشود اما این تبلیغات مذاهب دیگر را مورد تهاجم قرار مىدهند.
یک خاخام یهودى جز در بهترین کسوتها بر پرده سینما ظاهر نمىشود. اما از باب مثال روحانیون مسیحى به اشکال مختلف، از مضحکه گرفته تا بزهکار بد جلوه داده مىشود.
روحانیت کاتولیک به سرعت علیه تضییع منزلت روحانى خویش واکنش نشان دادند در نتیجه خشم شدید آنان یهود عقب نشست. اکنون هرگز نمىبینید که یک کشییش کاتولیک بر پرده سینما تحقیر شود ولى روحانى پروتستان همچنان به صورت شخصى قد بلند، مبتلا به زکام، ریاکار و متظاهر که در کاریکاتورهاى ضد مسیحى ترسیم مىگردد بر پرده ظاهر مىشود.
پدیدهاى بنام صهیونیسم مسیحى
عبداحلیم قندیل سرپرست روزنامه العربى چاپ مصر در مصاحبه با شبکه خبرى العربیه گفت گروهى از مقامات آمریکا و اسرائیل مانند سایه بوش را به هر سمت که بخواهند هدایت مىکنند او افزود بوش اکنون آریل شارون را به مثابه پدر روحانى خود مىداند و فرامین او را اجرا مىکند. قندیل همچنین گفت این مقامات درصدد ایجاد نظریهاى تازه به نام صهیونیسم مسیحى هستند.
صهیونیسم مسیحى واژهاى است که براى شاخه افراطى پروتستانهاى آمریکایى بهکار مىرود. این گروه به خاطر حمایت از اسرائیل بدین نام مشهور شدهاند. مقالهاى که در ذیل مىآید نگاهى به نفوذ این گروه در ساختار سیاسى آمریکا دارد.
سرویس خارجى
«جرج بوش» پسر در کوران مبارزات انتخاباتى خود براى تصدى پست فرماندارى ایالت تگزاس گفت: «کسانى که به عیسى مسیح ایمان ندارند هرگز وارد بهشت نخواهند شد» درج این سخن در روزنامههاى (آمریکا) اعتراض یهودیان را برانگیخت، به طورى که بوش مجبور شد به جمعیت یهودى «فرزندان برث» نامه بنویسد و سخنان خود را تصحیح کند «من معتقدم اگر مىخواهم وارد بهشت شوم باید مسیحى باشم».
«بوش» در سال 2000 با پیروزى بر رقیب خود «جان مکلین» به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه معرفى شد، پس از این ماجرا مشخص شد که «کشیش پت روبرتسون» رهبر ائتلاف راستگرایان مسیحى از جرج بوش حمایت کرده است. در حقیقت این واکنشى به «جان مکلین» بود. چرا که وى در سال 1996 از نامزدى ژنرال «کالین پاول» در انتخابات ریاست جمهورى آمریکا حمایت کرده بود البته پاول در اثر فشار راستگرایان مسیحى مجبور شده بود از نامزدى خود در این انتخابات صرفنظر کند. لذا به خاطر همین رویکرد عجیب بهنظر نمىرسد که گروه «سرود مسیح» مراسم افتتاح کنفرانس ملى حزب جمهوریخواه را افتتاح کند و بوش را رسما به عنوان نامزد ریاست جمهورى این حزب معرفى نماید، همچنین عجیب نیست که بوش در خلال این کنفرانس از پسر کشیش «بیل گراهام» (یکى از بنیانگذاران راستگراى مسیحى) دعوت کند تا مراسم دعاى برکت را انجام دهد، در اینجا باید بگویم راستگرایان محافظه کار از حامیان اسرائیل بهشمار مىروند، آنان معتقدند حمایت از اسرائیل براساس دستورات انجیل است که سرانجام آن به جنگ بزرگ آرماگدون؟ (و سلطنت هزار ساله مسیح) منتهى مىشود.
اکنون بیشتر اعضاى وابسته به این جریان، سمتهاى مهمى در دولت بوش دارند و سیاستهاى داخلى و خارجى امریکا تحت سیطره آنان مىباشد. به هر حال باید گفت (صهیونیستها توانستهاند در میان مسیحیان نفوذ کنند و با راستگرایان ایشان ائتلافى بوجود آورند و آنان را در راستاى اهداف و منافع اسرائیل به خدمت گیرند). حال در اینجا این سؤال مطرح مىشود، ماجراى راستگرایان مسیحى چیست؟ میزان نفوذ آنان در تصمیمگیرىهاى دولت آمریکا چقدر است؟ اهداف سیاسى مهم ایشان کدام است؟ راستگرایان دینى نقشه خاورمیانه را ترسیم مىکنند. بهنظر مىرسد اینگونه سؤالات صرفا به مسائل داخلى آمریکا مربوط مىشود. لذا ضرورى است که ما براى شناسایى ریشههاى استنباطهاى نظرى و اعتقادات دینى راستگرایان مسیحى با تانى و آرامش تاریخ آنها را مطالعه کنیم. چرا که امروز ترسیم نقشه خاورمیانه در دست این گروه قرار دارد و حتى اگر بگوییم بعد از حادثه 11 سپتامبر گروه فوق برترسیم نقشه نوین جهان حاکم شدند، سخن اغراقآمیزى نگفتهایم. چرا که امروز شاهد هستیم آمریکا بهطور یک جانبه به اداره کردن (بحران و مسائل منطقهاى و بینالمللى) در اقصى نقاط جهان مىپردازد.
آمریکا در قرن 16 میلادى توسط مهاجرین پروتستان (اروپایى) بنیانگذارى شده و همزمان با این مسئله جریان راستگرایان مسیحى نیز متولد گشت. لذا مذهب و کلیساى راستگرایان مسیحى در سرزمین جدید حاکم شد و بر بیشتر مناطقى که پیروان این جریان تا قرن هجدهم میلادى در آنجاها سکونت داشتند، سیطره پیدا کرد. بعد از آن، ایالات متحده شاهد مهاجرت گروه انبوهى از مسیحیان کاتولیک بود. این مسئله موجب شد تا کلیساى پروتستان از این واهمه پیدا کند که کلیساى کاتولیک رهبرى دینى مردم را بدست گیرد و امتیازاتى که تاکنون در برابر دولت بدست آورده بود از بین ببرد و بدین رقیب کلیساى پروتستان شود. لذا قضیه جدایى دین از سیاست را مطرح کرد. به طورى که توانست در سال 1789 اولین تعداد را در قانون اساسى آمریکا بوجود آورد و جدایى دین از سیاست را به مرحله اجرا گذارد. در این ماده قانونى آمده است: «کنگره» هیچ قانونى در ارتباط با نهادینه کردن یا ممانعت از فعالیتهاى دینى تصویب نخواهد کرد.
مدت زمانى از ایجاد این تعدیل نگذشته بود که پروتستانها یک ماده الحاقى با این مضمون به قانون اساسى این کشور اضافه کردند: «آزادى بیان دینى حق تمام ادیان است». با گذشت زمان و تغییر در جامعه و جهان، ایالات متحده آمریکا توانست با کمک این مهاجرین جدید یک ساختار نیروند اقتصادى و نظامى براى خودش بنیان گذارد و سپس دایره نفوذش را به خارج از مرزهاى امریکا گسترش دهد. در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مهاجرین پروتستان احساس کردند جامعهاى که ساختهاند ثروتمند است و با دیگر جوامع متفاوت مىباشد. این احساس به آنان تأثیر منفى گذاشت. چرا که تصور کردند از دیگر ملتها برترند و مىتوانند بر آنها تسلط پیدا کنند. خطرناکتر از این مسئله اندیشه برترى طلبى است که در داخل راستگرایان مسیحى آمریکا بوجود آمد و به ظهور گروهى موسوم به تندروهاى پروتستان منجر شد.
این گروه معتقد است آمریکا بخاطر برترى که دارد باید بر کل جهان حاکم شود و این تفکر پایهاى براى توسعه امپراتورى شد. به هر حال به دنبال پایان یافتن جنگ دوم جهانى، چند گروه امریکایى با هدف سازماندهى مجدد خود در جامعه تحت نظارت و پوشش کلیساى پروتستان به بازسازى و شکافتن پوسته قدیمى خود دست زدند. آنها اقدام به تشکیل ائتلافها، سازمانها، جمعیتها و هیأتهاى چندى در چارچوب جامعه مدنى کردند مثل «سازمان اکثریت اخلاقى»، «ائتلاف انجیلى ملى» و دهها سازمان و ائتلافهاى دیگر. پس از آنکه این جمعیتها، سازمانها و هیأتها از مرحله تنظیم و بنیانگذارى ائتلافها گذشتند، شروع به گسترش نفوذ خود در سراسر جامعه آمریکا بویژه در بخشهاى رسانهاى، فرهنگى و سیاسى کردند. آنها در تبلیغات انتخابى سرمایهگذارى کردند و کار خود را محدود به نامزدهاى پروتستان نکردند بلکه این فعالیت نامزدهاى لائیک و یهود... را نیز دربرگرفت. با این حال آنها رعایت اصول مذهب پروتستان را نیز مىکردند. نفوذ صهیونیسم در راستگرایان مسیحى درباره چگونگى گسترش راستگرایان مسیحى در جامعه مدنى آمریکا باید بگویم این گروه با کمک و ائتلاف لابى صهیونیستى در جامعه آمریکا رشد و نمو کرد. چرا که لابى صهیونیستى داراى کارشناسان بزرگ برجستهاى در سازماندهى هیأتها، مؤسسات و جمعیتهاى مدنى بود. لابى صهیونیستى به خوبى مىتوانست در راه تأمین منافع، فشار وارد کند. این موضوعات سرانجام به ظهور جریانى قوى و نیرومند در داخل مذهب پروتستان منجر شد که بهنام «صهیونیسم مسیحى» شناخته مىشود. اکنون رهبرى این جریان در آمریکا به عهده کشیش «پت روبروتسون» است. جریان فوق در آمریکا تحت عنوان «ائتلاف مسیحى» شناخته مىشود که یک میلیون نفر عضو دارد. کشیش «پت روبرتسون» یک امپراتورى را اداره مىکردند که بر مؤسسات بزرگ رسانهاى همچون شبکه خبرى «فاکس نیوز»، «ان بى.سى» و «سى.ان.ان» تسلط دارد. مهمترین عقاید صهیونیسم مسیحى بر 3 محور استوار است:
اول، ایمان به بازگشت حضرت مسیح علیهالسلام و این بازگشت مشروط به برپایى دولت اسرائیل است.
دوم، تشکیل دولت اسرائیل و برپایى این دولت محقق نخواهد شد مگر با بازگشت یهودیان به فلسطین.
سوم، اینکه تنها شریعت خدا تورات است و این دین باید در فلسطین درباره یهودیان اجرا شود. چرا که آنان ملت برگزیده خداوند هستند.
در اینجا باید گفت که موضوعات فوق نقش اساسى در اعلامیه «بالفور» تشکیل دولت اسرائیل، مهاجرت یهودیان به فلسطین و حمایت و کمک به دولت تلآویو در چارچوب قوانین بینالمللى داشت. فعالیت جریان صهیونیسم مسیحى با به قدرت رسیدن «رونالدریگان» رئیس جمهور اسبق آمریکا در سال 1980 اوج گرفت.
در دهه 80 قرن بیستم بود که راستگرایان دینى و سیاسى باهم در آمیختند... این در حالى بود که ریگان به جریان راستگرایان سیاسى محافظه کار تمایل داشت و فردى متدین نبود.
با این حال ریگان راستگرایان مذهبى را به عنوان اسلحه مهم در جنگ سرد مورد استفاده قرار داد. ریگان در آن زمان به شوروى «امپراتورى شر» لقب داده و این درست برخلاف سیاست همگرایى بود که ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا در دهه 70 میلادى آن را در پیش گرفته بود.
در زمان ریاست جمهورى کلینتون نفوذ این جریان بهطور آشکار نبود. اما در همین دوران بود که جریان مذکور توانست قانون مذهبى را در آمریکا به تصویب برساند. این قانون به دولت واشنگتن اجازه مىدهد. تا در امور کشورهاى جهان براساس مذهب مداخله کند. سپس قانون مذکور به عنوان راهنمایى درآمد که نمىتوان آن را نادیده گرفت و آن به یکى از اصول اساسى سیاست خارجى آمریکا تبدیل شد.
وقتى که بوش مجددا متولد شد: «جورج بوش پسر» یکى از راستگرایان مذهبى آمریکا بهشمار مىرود. بوش قبلاً فردى دور از خدا بود. اما صبح یکى از روزهاى سال 1995 بهطور ناگهانى در خود احساسى را کشف مىکند که باید به سوى خدا باز گردد این مسئله براساس تغییرات مذهب پروتستان «تجدد» نامیده مىشود. یعنى بوش تبدیل به شخص دیگرى شده و از نو متولد گشته و اکنون فردى متدین است براساس این معنا مىتوان گفت این اولین بارى است که در تاریخ آمریکا یک فرد راستگراى دینى مسئولیت اداره حکومت این کشور را به عهده مىگیرد و این جریان در بیشتر وزراتخانههاى دولت بوش سیطره دارد و ساختار نظام دولت بوش را تشکیل مىدهد این به غیر از آن است که معاون رئیس جمهور، وزیر دفاع، وزیر دادگسترى و معاون وزیر دفاع آمریکا به این جریان وابستگى دارند. ذکر این نکته در این جا خالى از لطف نیست چنانچه مسلمانان بخواهند طلسم سیاستهاى خارجى آمریکا را بشکنند باید بهطور کامل با نظرات و اعتقادات راستگرایان آمریکا آشنایى داشته باشند چرا که این جریان بر تمام ساختار سیاسى دولت بوش حاکمیت دارد به هر حال آشنایى با دیدگاههاى دینى و فکرى (این جریان) مانند عصاى سحرآمیزى براى شکستن طلسم
سیاستهاى خارجى دولت آمریکاست.
چه بسا آشنایى با اندیشه (جنبش تدبیرى) که یکى از مهمترین و خطرناکترین جنبشهاى اصولگراى صهیونیسم مسیحى است که ما را در درک و فهم اعتقادات دینى و نظرى دهها سازمان و جنبش دیگر صهیونیسم مسیحى کفایت کند.
در اینجا مناسب است یادآورى کنم که «رونالد ریگان» رئیس جمهور اسبق آمریکا به این جنبش وابسته بود. خاطر نشان مىشود جنبش تدبیر با تشکیل دولت اسرائیل در آمریکا شکل گرفت و در اواسط دهه 80 میلادى بیش از 40 میلیون آمریکایى در آن عضویت داشتند و اکنون بر تعداد زیادى از وسائل ارتباط جمعى آمریکا سیطره دارد و ایستگاههاى تلویزیون ماهوارهاى مخصوص را نیز در تملک خود دارد. البته مقامات بلند پایه کاخ سفید، شوراى امنیت ملى بخش تصمیمگیرى سیاسى وزرات خارجه و نظامیان متخصص در درگیرىهاى اعراب و اسرائیل در این شبکههاى تلویزیونى مشارکت دارند. این جنبش معتقد است که خداوند در کتاب مقدس خود بهطور واضح خبرهایى را درباره چگونگى تدبیر خود در جهان هستى و سرانجام آن بیان کرده است. همانند برپایى دولت اسرائیل و بازگشت یهودیان به آن، سپس حمله دشمنان خدا به اسرائیل و شعلهور شدن جنگ اتمى «آرماگدون» (دشمنان اسرائیل)، روسیه و اعراب هستند یا به عبارت دقیقتر کمونیستها و مسلمانان مىباشند. جنگ هستهاى ویرانىهاى بسیار و میلیونها کشته به جاى مىگذارد.
پس از این رخدادها حضرت مسیح ظهور مىکند تا پیروان خود را از آتشى که گرفتار آنند نجات بخشند. این همان چیزى است که یهودیان به آن ایمان دارند. سپس صلح و آرامش درحکومت حضرت مسیح استقرار مىیابد. این حکومت هزار سال در زیر آسمان و روى این زمین جدید ادامه پیدا خواهد کرد.
همچنین اعضاى وابسته به جریان جنبش تدبیرى «مثل بقیه جنبشها و سازمانهاى راستگراى دینى و صهیونیستى» براین نکته اعتقاد دارند که تشکیل دولت یهودى در سرزمین فلسطین نشانه نزدیک شدن ظهور حضرت مسیح علیهالسلام است و تا زمانى که یهود بهطور کامل بر فلسطین تسلط پیدا نکرده و قدس به عنوان پایتخت آنان به شمار نیامده است ظهور حضرت مسیح علیهالسلام به تاخیر خواهد افتاد. البته پیش از ظهور حضرت مسیح علیهالسلام جنگ اتمى میان اسرائیل و دشمنان واقع مىشود تعداد بىشمارى زندگى خود را در این جنگ از دست مىدهند و این آخرین جنگ روى زمین خواهد بود.
شاید این اعتقاد براى ما بیان مىکند که چرا آمریکا اصرار به مسلح کردن اسرائیل به سلاحهاى پیشرفته و اعطاى فنآورى جدید و حمایت همه جانبه از اقدامات آن در سرزمینهاى فلسطینى و خارج از آن دارد و براساس اندیشههاى صهیونیسم مسیحى ـ آمریکا آمادگى تحقق این پیشگویىها و ضمانت پیروزى اسرائیل بر دشمنانش در این جنگ ویرانگر را دارد.
این اصطلاح در اصل همان «هرمجدون» است که اشاره به نام تپهاى با همین عنوان دارد.[5]
حماسه یاران قدس
از روایات چنین بر مىآید که بزرگترین جنگهاى سفیانى نبرد بزرگ فتح فلسطین و جنگ با حضرت مهدى (عجلاللّه تعالى فرجه) است که یهودیان و رومیان در این نبرد سفیانى از وى پشتیبانى مىکنند و قائله با کشته شدن سفیانى و پیروزى حضرت حجت (عجلاللّه تعالى فرجه) و آزادى فلسطین و ورود آن حضرت به قدس پایان مىپذیرد.
اللّه اکبر جرت تتردد/ والقدس شاخصه المآذن تشهد
یوم اطلقها الفتى/ عبرت الى ام الشهید تزعزد
قالت لها ثارتنالما تزل/ یبراس ثورتنا یخى و یوتد
«نداى اللّه اکبر طنینافکن و بر زبانها جارى شد. گلدستههاى بلند قدس نیز این پیام را سر دادند روزى که این جوان برومند آواى اللّه اکبر را سر داد این پیام به مادر شهید رسید و او نیز هلهله کرد به او گفت انتقام ما همواره مشعل پر فروغ و نورانى انقلابمان است».
مقدمه فصل دوم
اشغال سرزمین فلسطین و بنیانگذارى رژیم غاصب صهیونیستى به شکل ناگهانى، مطمئنا همانطور که در بخش پیشین گذشت در نتیجه بیانیه تقسیم فلسطین در سال 1948 نبوده است بلکه زائیده نقشه شیطانى و کهنهاى بوده که نظام سلسله جهانى ابزار تحقق آن را در صهیونیسم بهگونه سیاسى یافته بود.
اما چه شد که صهیونیسم جهانى که ائتلاف قدرتهاى سلطهگر جهانى تشکیل شده بود فلسطین را براى تشکیل حکومت انتخاب نمود. صهیونیسم پس از سیطره بر منابع اقتصادى سیاسى اروپا و آمریکا طى قرنهاى 16 به بعد متوجه منابع سرشار اقتصادى و موقعیت استراتژیکى فوقالعاده خاورمیانه شد.
اما این منطقه به علت حضور یکپارچه دولت عرب مسلمان و نگاهى که اسلام به حضورکفار (به معناى عام) در سرزمینهایش داشت و مشکل همیشگى ایجاد موج مهاجرت یهودیان به منطقه موانع را براى صهیونیسم چند برابر کرد اما به وجود آمدن جنگ جهانى اول که نهایت آن منتهى به تجزیه حکومت عثمانى شد و طى پیمان سایس ـ پیکو در سال 1916 استانهاى عربى و تشکیل کشورهاى مختلف با موضعگیرىهاى سیاسى مختلف حکمرانان که صهیونیسم از جنایت بعضى از سران نهایت استفاده را کرد صهیونیسم چون نمىتوانست مثل اروپا با وجود آوردن تز دولت در دولت یا مثل آمریکا که به راحتى بر تمام منابع اقتصادى و سیاسى دست یافته بود بر منطقه دست یابد نیاز به دولتى و سرزمینى پیدا کرد تا از لحاظ دیپلماتیک گشایشى مرزها هدف خود را عملى کند.
از آنجا که سرزمینى به نام فلسطین که در جنوب غربى شام یعنى در غرب قاره آسیا، در ساحل شرقى دریاى مدیترانه و در تقاطع سه قاره بزرگ آسیا، اروپا و آفریقا واقع شده بود و با گشایش کانال سوئز بر اهمیت آنجا افزوده شده بود و نفت و کشورهاى عرب براى رسیدن به اروپا و آمریکا و کشتىهاى حمل کالاهاى اروپایى براى فروش آنها در بازارهاى جهان عرب از آنجا مىگذشت از لحاظ موقعیت استراتژیک بهترین گزینه براى صهیونیسم از جهت اقتصادى بود.
همچنین از لحاظ نظامى تجارب نشان داده که سرنوشت مصر و سرزمینهاى شام بهطور دائم با سرنوشت فلسطین در ارتباط است و دفاع از مصر و سرزمین شام از فلسطین شروع مىشود پس همیشه مىتوانست فلسطین مقدمهاى براى کشورهاى عرب مجاور باشد و این نیز فاکتورى بزرگ براى حضور دولت صهیونیستى در سرزمین فلسطین باشد.
از طرفى دیگر به علت پیشینه فرهنگى این سرزمین از قرنها پیش و حضور پیغمبران مختلف در قدس و وجود تپه صهیون که نماد دولت یهودى است (به علت حکومت حضرت داوود در آن منطقه) در آنجا مشکل اسطورهسازى براى ایجاد موج مهاجرت یهودیان و انحراف افکار بینالمللى به راحتى حل مىشد.
بنابراین صهیونیسم با حمایت دولت انگلستان طى یکسرى روابط دیپلماتیک پا به منطقه گذاشت و تا به امروز در راستاى دستیابى به اهدافش از هیچ کوشش سیاسى فرهنگى اقتصادى و تروریستى تحت عنوان اسرائیل براى دست یابى به منطقه فروگذارى نکرده است.
اما اینجا از تاریخچه حضور صهیونیسم و تشکیل حکومت غاصب اسرائیل مىگذریم و بحث را به اینجا مىکشانیم که با تمام تدابیرى که صهیونیسم مبانى براى حضورش در این منطقه اندیشید همه قوایش را بکار گرفت تا بتواند اهداف شومش را به منصه ظهور برساند. جوانانى پیدا شدند که با دستانى خالى و با دلى پر امید و عشق به وطن و اسلام بر قلب این سفاکان حمله بردهاند و تمام معادلات دنیوى آنها را با معادلاتى اخروى برهم زدهاند و رو به سوى پیروزى حرکت مىکنند.
[1] . پژوهه صهیونیت: ج 1 ، ص 165 .
[2] . موسوعه الیهود والیهدیه والصهیونیه: ج 3 ، ص 153 .
[4] . پژوهه صهیونیت: ج 2 ، ص 356 .
[5] . پیشگوئىهاى آخرالزمان ـ موعود عصر: 1382 / کیهان 4225 .