در این مقاله پس ار بررسى واژهشناسى و بیان واژگان اتحاد به پیشینه تاریخى اتحاد پرداخته شده است و سپس ضرورت فرا زمانى آن مطرح و این سه مطلب مقدمه بحث اصلى مقاله «انسجام اسلامى ضرورت کنونى دنیاى اسلامى» قرار گرفته است.
واژهشناسى اتحاد: اتحاد به معناى ترکیب دو یا چند چیز بهنحوى که بعد از ترکیب، جدایى آنها غیر ممکن و یا سخت باشد و نتیجه گرفته شده است که چنین اتحادى باید در جهان اسلام بوجود آید.
پیشینه تاریخى اتحاد: از قرآن و تاریخ به خوبى استفاده مىشود که در جوامع انسانیت یک اتحاد و انسجام همه جانبهاى برقرار بوده، و این براى تصویب و استحکام آن آمده است.
ضرورت فرازمانى اتحاد: در این فصل با یادآورى 5 عامل فرازمانى بودن اتحاد اثبات شده است که آن عوامل به این شرح مىباشد:
1 ـ فطرى بودن اتحاد؛
2 ـ قرآن و فرازمانى بودن اتحاد؛
3 ـ مطلومیت اجتماع و تجمع؛
4 ـ هماهنگى با نظام آفرینش؛
5 ـ شباهت جامعه متحد به بهشت.
ضرورت کنونى اتحاد و انسجام اسلامى: با توجه به واژهشناسى اتحاد و پیشینه شفاف اتحاد در جوامع ابتدایى و ضرورت فرازمانى بودن آن، در این فصل به عوامل ضرورت اتحاد و انسجام اسلامى در دنیاى کنونى پرداخته شده است که به این ترتیب مىباشد:
1 ـ پاسخ به فراخوانى الهى؛
2 ـ تحقق امت واحده اسلامى و امت اجابت؛
3 ـ احیاء هویت اسلامى؛
4 ـ در آستانه تحول جهانى؛
5 ـ رشد و بالندگى؛
6 ـ جهانى شدن؛
7 ـ علاج واقعى مشکلات؛
8 ـ گرایش روز افزون جهان اسلام؛
9 ـ اقتدار همه جانبه؛
10 ـ عزت اسلامى؛
11 ـ مطلوبیت ذاتى اتحاد و انسجام.
که امید است مورد قبول حق قرار گرفته و گامى هر چند کوتاه در مسیر وحدت دنیاى اسلام باشد.
پیش گفتار
با توجه به آثار و پیامدهاى مثبت و ارزشمند همگرایى، و ضرورت اجتناب از واگرایى در جهان اسلام، رهبر فرزانه انقلاب اسلامى حضرت آیهاللّه خامنهاى سال جارى «1386» را به سال «اتحاد ملى و انسجام اسلامى» نامیدند. و به حق که این نامگذارى مناسب وبه موقع انجام گرفت، که رهبرى معظم انقلاب همانند طبیب حاذق پس از تشخیص دردها راه درمان را شناسایى و ارائه مىنماید، و از همگان مىخواهد براى سلامت و بهبود بیمار، گامهاى لازم را بردارند، اگر جهان اسلام در این مقطع حساس نیازمند انسجام است و از سوى رهبر فرزانه فراخوان عمومى صادر شده است، افراد حقیقى و حقوقى به فراخور حال خود باید پاسخ گفته و ایفاء وظیفه نمایند، مرکز رسیدگى به امور مساجد که همواره پیرو ولایت و رهبرى بوده و در این مسیر گام برداشته است به مناسبت بزرگداشت هفته جهانى مساجد، محققین و مراکز تحقیقى را در این راستا به تحقیق و پژوهش فراخوانده است و موضوعاتى را براى این تحقیق و مقاله ارائه نموده است، که ضمن سپاسگزارى از این عزیزان و دفتر مطالعات و پژوهشهاى مرکز رسیدگى به امور مساجد در شهر مقدس قم، موضوعى را این حقیر تحت عنوان: «انسجام اسلامى ضرورت کنونى جهان اسلام» انتخاب، و مقالهاى هر چند ناچیز تهیه و تقدیم مىنمایم و امیدوارم پاسخى باشد به نداى منادى وحید وحدت در دنیاى امروز که مىسوزد و با خون دل به مشکلات عالم اسلام مىنگرد. و همگى را به اتحاد و انسجام همانند سلیمان پیامبر فرا مىخواند.
هم سلیمان است اندر دور ما/ که دهد صبح و نماند جور ما
مرغ جانها را چنان یکدل کند/ که صفاشان بى غش و بى غل کند
به امید روزى که جهان اسلام با تجاد و انسجام همه جانبه، سربلند و سرافراز مقتدرترین امت دنیا را بوجود آورده و حاکمیت خدایى را رقم زنند خود را به قله جهانى شدن اسلام نزدیک نموده و از فراز قله، به هدایت انسانیت پرداخته و کاروان بشریت را به مقصد نهایى رهنمون شوند.
فصل اوّل: واژهشناسى اتحاد
در آغاز سخن به پژوهش واژه «اتحاد» به طور فشرده مىپردازیم.
در عرف واژهشناسان
واژه اتحاد مصدر افتعال در عرف واژهشناسان به معناى: «نتیجه ترکیب دو یا چند جسم مرکب بعد از ترکیب، کاملاً از اجزاى خود متمایز و متفاوت باشد، مانند آب که از ترکیب اکسیژن و هیدروژن بدست مىآید و کاملاً از آن متمایز و متفاوت است، مىباشد».[1]
اتحد الشیئان: یعنى آن دو چیز یک چیز شد.
اتحد الشىء بالشىء: یعنى آن چیز به چیز دیگر پیوست.
اتحد القوم: یعنى آن قوم متحد شدند و به هم پیوستند.[2]
راغب در مفردات مىگوید: وحدت و اتحاد به معنى چیزى است که داراى جزء نباشد.[3]
صاحب التعریفات مىگوید: «اتحاد مصدر افتعال در اصل اوتحاد بوده است و در لغت به معناى یکى شدن، یگانگى داشتن و یگانگى کردن و همدستى است».
در عرف فیلسوفان
در عرف فیلسوفان یکى شدن دو یا چند ذات متغایر در خارج را گویند، یکى شدن افراد و مصادیق در نوع را «مماثلت» و در جنس را «مجانست» و در خواص را «مشاکلت» و در کم را «مساوات» و در اطراف را «مطابقت» و در نسبت را «مناسبت» و در وضع را «موازات» گویند.[4]
در عروف جامعهشناسى و سیاسى
واژه اتحاد از دید اجتماعى به معناى هم سویى عقاید، آراء و کارهاست و در عرف سیاسى واژه اتحاد و ائتلاف به معناى همکارى یا اتحاد چند حزب و گروه سیاسى براى نیل به هدف واحدى است مثل ائتلاف چند حزب در انتخابات که براى جلوگیرى از تشتت آراء طرفداران خود در انتخابات، فقط به منظور پیروزى در انتخابات لیست واحدى مىدهند مثل ائتلاف احزاب سوسیالیست و کمونیست در فرانسه در انتخابات ریاست جمهورى آن کشور که به پیروزى فرانسوامیتران انجامید، یا مثل دولتهاى ائتلافى ایتالیا از پایان جنگ جهانى دوم به این طرف که غالبا عمر کوتاهى داشتهاند.[5]
واژگان اتحاد
در قرآن کریم لفظ اتحاد بکار نرفته است بلکه از واژههاى واحده، جمع، حزب، عقبه، کافه، لا تنازعوا، لا تفرقوا و لا تتفرقوا استفاده شده است.[6]
و در کتاب ارزشمند نهج البلاغه نیز از واژههاى، امت، وحدت، سواد اعظم، و جماعت بهره گرفته شده است.[7]
نتیجهگیرى: اتحاد با واژههاى مرادف خود در عرف واژهشناسان، جامعهشناسان و سیاسیون عبارت است از یک همبستگى و هم سویى که هیچگونه بوى دو گانگى احساس نشود، و به تمامت، یکدیگر را واحد ببینند.
فصل دوم: پیشینه تاریخى اتحاد
مراجعه به منابع دینى، تاریخى و جامعهشناسى، ما را به حقیقتى انکارناپذیر رهنمون مىکند، و آن پیشینه شفاف، روشن اتحاد انسانها و زیست اجتماعى آنان با یکدیگر است، که به مواردى اشاره مىشود.
الف) قرآن و یادآورى پیشینه اتحاد
در این منبع غنى، و چشمه جوشان معارف الهى، از اتحاد پیروان ادیان، اتحاد کافران، اتحاد مسلمانان، اتحاد منافقان، اهمیت اتحاد، عوامل اتحاد، محورهاى اتحاد و بهویژه پیشینه تاریخى اتحاد، یاد شده است، که در خصوص موضوع به دو آیه بسنده مىشود.
آیه اوّل: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمْ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمْ الْبَیِّنَاتُ بَغْیا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ».[8]
مرحوم علامه طباطبایى مىفرماید: کلمه ناس معنایش معروف است، و آن عبارت است از افرادى انسان که دورهم جمع شده باشند، و امت هم به همین معناست، و اصل کلمه امت از ماده «ام یأم» گرفته شده که به معناى قصد است، و اگر بر جماعت اطلاق شود بر هر جماعتى اطلاق نشده، بلکه بر جماعتى اطلاق مىشود که افراد آن داراى یک مقصد یک هدف باشند، و این مقصد واحد، رابطهاى واحد میان افراد ایجاد نموده است.[9]
و گفتهاند: امت از ام به ضم همزه گرفته شده است که به معناى قصد کردن است، بنابراین امت گروهى بود که در قصد کردن چیزى یکدل باشد.[10]
و در مجمع البحرین آمده است: «و الامه کل جماعه یجمعهم امر من دین واحد، او دعوه واحده، او طریقه واحده، او زمان واحد، او مکان واحد...». یعنى امت همه گردهمایىهاست که آنان را یک کیش یا یک فراخوان، یا یک راه
و روش، یا یکى بودن زمان، یا یک مکان به دور هم گرد آورده است.
با توجه به واژه ناس و امت و تعریف هر دو بکارگیرى آن دو در این آیه شریفه چنین بر مىآید که روزگارى بر نوع بشر گذشته که اتحاد و اتفاق داشتهاند، و امتى واحده بودهاند، و هیچ اختلافى بین آنان نبوده و مشاجره و مدافعهاى در امور زندگى و نیز اختلافى در مذهب و عقیده نداشتهاند و اختلاف در امور زندگى بعد از اتحاد پیدا شده است، پس پایه اساسى زندگى بشر بر وحدت و همبستگى بوده است، ولى بعدا اختلافاتى در زندگى و در امور دینى پدیدار گشته که انبیاء براى از بین بردن اختلافات بعدى آمدهاند.
آیه دوّم: « وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِىَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ».[11]
این آیه کریمه نیز همانند آیه یاد شده حکایت از اتحاد ابتدایى و اولى انسانها دارد، بعدا بین آنها اختلاف پدید آمد. با توجه به اینکه اختلافات انسانها غالبا از برخورد منافع آنان با یکدیگر برمىخیزد از وحدت جوامع نخستین استفاده مىشود که آنان تضادى از نظر منافع نداشتند. و لازمه امت واحده بودن اینست که از لحاظ فکرى افرادى همگون، و داراى گرایشهایى یکسان باشند البته برخى بر این عقیدهاند که بساطت و سادگى زندگى انسانهاى نخستین حکایت از عدم بلوغ فکرى و پایین بودن سطح اندیشه و آگاهى آنان دارد. اما در عین حال، امت واحده بودن و اتحاد و یکپارچگى انسانهاى نخستین امرى است بدیهى که به جز دو آیه یاد شده، آیات دیگرى نیز براین حقیقت دلالت دارد.[12]
از منابع دینى استفاده مىشود که این اتحاد بدوى، و امت واحده بودن همچنان ادامه داشت تا زمان حضرت نوح علیهالسلام مسیر هدایت و ضلالت آشکار شد.
قال الباقر علیهالسلام: «کانوا قبل نوح امة واحدة على فطرة اللّه، لا مهتدین و لا ضلالاً فبعث اللّه النبیین».[13]
بیان مطلب آنست که انسان به حسب فطرت اجتماعى و تعاونى است، لذا در اولین اجتماعى که تشکیل داد یک امت بود، آنگاه همان فطرتش او را وادار به اختلاف کرد، لذا نیاز به وضع قوانین براى برطرف ساختن اختلافات پدید آمده بود، و این قوانین لباس دین به خود گرفت و مستلزم بشارت، انذار، ثواب و عقاب گردید، بدین منظور پیامبرانى مبعوث شدند و رفته رفته اختلافاتى در دین پدید آمد، یعنى بر سر دین، مبدأ و معاد اختلاف کردند و در نتیجه به وحدت دینى نیز خلل وارد شد، شعبهها و حزبها پدید آمد، و به تبع اختلاف در دین اختلافهایى دیگر نیز درگرفت. و این اختلافها بعد از تشریع دین به جز دشمنى از خود مردم دیندار هیچ علت دیگرى نداشت، چون دین براى حل اختلاف آمده بود ولى یک عده از در ظلم و طغیان خود دین را هم مایه اختلاف کردند، و در نتیجه دو اختلاف پدید آمد، یک اختلاف در دین، و دیگرى اختلافى که در منشأش فطرت و غریزه بشرى بود و این اختلاف دومى باعث تشریع دین شد، بنابراین دین الهى تنها وسیله سعادت براى نوع بشر است، و یگانه عاملى است که حیات بشرى را اصلاح مىکند و راه مادیت و معنویت را هموار مىسازد.[14]
ب) تاریخ و اتحاد جوامع ابتدایى
گرچه از دو آیه یاد شده اتحاد جوامع ابتدایى آشکار شد و نیازى به توضیح بیشتر نیست، ولى به طور فشرده به این موضوع پرداخته مىشود. برخى از دانشمندان حدس مىزنند که بشر اولیه تنها زندگى مىکرده، و کمکم اجتماعى شده است ولى تحقیقات کنونى نشان مىدهد که بشر ذاتا اجتماعى است، و هرگز مانند بسیارى از حیوانات منفرد و به تنهایى زندگى نمىکرده است. فقط تعداد افراد دستههاى انسانى و رابطه آنها در ابتدا بسیار کم بوده و به تدریج افزایش یافته است.
پروفسور کورت شلبنگ فیلسوف و محقق آلمانى مىنویسد: «بشر موجودى است اجتماعى، و شاید هرگز به صورت تنها و مجزا زندگى نکرده است، انسانهاى اولیه با هم به شکار مىرفته و یا از خود دفاع مىکردهاند، آنها به صورت گلهها و دستههایى که ابتدا بسیار کوچک بودند مىزیسته و رفتهرفته بر تعدادشان افزون شده است».
جمعى از محققین گروههاى اولیه انسانها را به صورت خانوادههاى مجزا از یکدیگر تصور نمودهاند و برخى دیگر به شکل گلههایى که از یک سر گله و یا پدر دسته... تشکیل شدهاند.
در بین این مردم شخصیت آنها وابسته به اجتماع آنهاست، فردیت در آنها بسیار نامشخص بود و علت وابستگى به جامعه اصول اخلاقى و نظایر آن نبود، بلکه اهمیت جامعه در نهادشان نقش بسته بود.
پروفسور لوى برول درباره قبایل بدوى اخیر به تحقیق پرداخته و مثالهاى متعددى که چگونه فردیت در بین این قبایل وجود نداشته است و حتى در مکالمات و زبان آنها مىتوان اثر این وابستگى به «عشیره» و «کلان» را مشاهده کرد، را ذکر نموده است.
مونتى دانشمند بلژیکى این نظریه را تأیید نموده و براى نمونه به قبایل آزاندا در کنگوى بلژیک اشاره مىکند که هرگز کلمه «من مىخواهم» یا «او مىخواهد» و نظایر آنها را در مکالمات خود بکار نبرده و پیوسته کلمه «ما» را استعمال مىکنند. اینجاست که اتحاد در جوامع ابتدایى به اوج رسیده و براى حفظ آن فقط از کلمه «ما» استفاده مىکنند.
نکته مهمتر اینکه این دانشمند بلژیکى مىگوید: «آنچه این گروهها را به هم نزدیک مىکند مذهب است نه رابطه خونى».
کولین ترن بول که سالها در بین قبایل بدوى بامبوتى در جنگلهاى ایتورى آفریقا بسر برده است ارتباط مذهبى آنان را توجیه کرده و ستوده است.[15]
در بسیارى از قبایل و عشایر بدوى به صورت توتمیک[16] به هم مربوط مىشوند و نسبت آنها با هم جنبه اعتقادى دارد.
با بررسى دقیق در جوامع بدوى عصر جدید در مىیابیم که اغلب آنها بدور از اختلافات طبقاتى زندگى مىکنند، و اتحاد بین افراد جامعه حاکم است.
بسیارى از محققین که درباره جوامع بدوى نظیر شوشونها، بیکمنها، بدویان آفریقا، بومیان استرالیا، سرخپوستان و... مطالعه نمودهاند متفقالقولند که یک نوع دموکراسى بدوى مستقیم و بلاواسطه در جامعه آنها حاکم است.[17]
در کتاب تاریخ تمدن آمده است: «انسانهاى اولیه در چهار دره ساکن شدند. یکى از اینها دره نبیل در شمال شرقى آفریقاست، دیگرى دره دجله و فرات است این دورودخانه بزرگ به قدرى نزدیک هم جریان دارد که یک دره را تشکیل مىدهد. سویم دره سند در هندوستان، و چهارمى هوانگ هو در چین است. روستاییان در مزارع با هم کار مىکردند، و براى کندن کانالهاى آبیارى نیز که آب را به همه مزارع مىرساند همکارى مىکردند، کمکم تعدادى از شهرهاى نخستین در دره پایین فرات بوجود آمد که چون سومرىها ساختند به سومر نامیده شد و روح خداگرایى در بین آنها حاکم بوده است، سومرىها در هر شهرى که بنا مىکردند بزرگترین و مهمترین مرکز شهر ساختمان معبد بود».[18]
نتیجهگیرى: از آنچه گفته شد مىتوان به اتحاد جوامع ابتدایى، و ضرورت آن به منظور زیست بشرى، پىبرد. و به شهادت تاریخ خمیر مایه اتحاد جوامع یاد شده مذهب و اعتقادات مذهبى است، و عوامل مؤثرى همانند رابطه خونى نیز تحت الشعاع مذهب و دین است.
بنابراین شایسته است امت اسلامى به ضرورت موضوع واقف شده، و دست اتحاد و برادرى به یکدیگر داده و در راه تقویت و تحکیم پایههاى دین و مذهب همت کنند و بنیانى مرصوص در قبال اجانب و بیگانگان ایجاد کرده و بر اقتدار امت اسلامى بیافزایند و این است فلسفه نامگذارى سال 1386 هـ ش به سال «اتحاد ملى و انسجام اسلامى» که توسط منادى وحید وحدت در دنیاى کنونى، رقم خورده، و تأثیر شگرف آن را تاکنون شاهد بوده و در حال حاضر عطر روح افزاى آن را استشمام نموده و نظارهگر: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ».[19]
در سایه همدلى، یکپارچگى و اتحاد و انسجام امت اسلامى، در آیندهاى نه چندان دور خواهیم بود.
فصل سوم: اتحاد ضرورت فرازمانى
پس از آنکه با واژه اتحاد آشنا شدیم، و پیامهاى مثبت آن را برداشت نمودیم، و با مراجعه به قرآن و تاریخ به اتحاد جوامع ابتدایى پىبردیم، اینک وقت آن رسیده است که ضرورت فرازمانى اتحاد را مورد بحث و بررسى قرار داده تا مقدمهاى براى موضوع اصلى مقاله یعنى «انسجام ضرورت کنونى جهان اسلام» مىباشد، و به اهداف نامگذارى سال 1386 به «اتحاد ملى و انسجام اسلامى» نزدیکتر شویم. لذا به بیان ضرورت فرازمانى اتحاد مىپردازیم.
1 ـ فطرى بودن اتحاد
بدیهى است که هر امر فطرى فرا زمانى است، یعنى اگر فطرى بود محدود به زمان خاصى نخواهد بود، بلکه آن امر فطرى در تمام زمانها جریان خواهد داشت، مگر آنکه موانع فطرت پرده براین حقیقت کشیده باشند و روى این چراغ نوربخش را پوشانده باشند، وگر نه بارزترین ویژگى فطرت مرز ناشناسى زمانى است لذا خداوند فرموده است: «فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ».[20] یعنى فطرتى خدایى که خداوند انسانها را برآن فطرت آفریده است، و این فطرت تغییرناپذیر است و به گونهاى است که دوام و استمرار دارد، چنین نیست که در زمانى باشد و در زمانى دیگر نباشد در فردى باشد و در فردى دیگر وجود نداشته باشد، در مکانى باشد و در مکان دیگرى نباشد اتحاد انسانها با یکدیگر یکى از امور فطرى است، چون امرى فطرى است لذا فرازمانى است، و باید در تمام زمانها حاکم باشد.
ریشه فطرى بودن اتحاد، اجتماعى بودن انسان است، که گفتهاند انسان به حسب طبع و فطرت اجتماعى و تعاونى است، لذا اولین اجتماعى که تشکیل داد یک امت بود، پس فطرت آدمى او را وادار به اجتماع و تعاون در اجتماع و در نتیجه یکپارچگى و یگانگى مىکند، امروز نیز این نداى درونى، آدمیان، بویژه مسلمانان را در یک فراخوان عمومى به اتحاد و انسجام مىخواند و او را از اختلاف و جدایى و شکاف، منع مىکند.
فارابى گفته است: انسان به حکم طبیعت، حیوان اجتماعى است، و آن کس که چنین نباشد به همان مردمى مىماند که «هومر» در نکوهش او گفته است: «بىقوم و بىقانون و بىخانمان» یعنى کسى که طبعش چنین باشد همواره در پى جنگ و ستیرز است.[21]
و باز گفته است: «از آن سو که آدمى به سرشت با تمدن و مدنیت و یارى کردن و یارى رساندن آفریده گشته است در بایست آدمى است تا شهر برتر و مدینه فاضله را براى اقامت و جایگاه همیشگى براى زیستن برگزیند».[22]
علامه طباطبایى مىفرماید: «این وضع انسان است که هیچ وقتى از اوقات بىنیاز از زندگى دسته جمعى نبوده تاریخ هم تا آنجا که در دست است این معنا را تأیید مىکند، براى اینکه مىفهماند تشکیل اجتماع یک امر تحمیلى نبوده، بلکه به مقتضاى فطرت بشر بوده است».[23]
و در جاى دیگر مىفرماید: این است معناى آن عبارت معروف که مىگوید: «الانسان مدنى بالطبع».[24]
البته مرحوم علامه طباطبایى در جایى دیگر مىفرماید: «فطرت آدمى او را به اجتماع و مدنیت فرا مىخواند همین فطرت نیز او را به اختلاف وا مىدارد و آنگاه سؤالى مطرح مىکند که مگر ممکنست فطرت دو حکم متضاد داشته باشد؟ در پاسخ مىگوید: در صورتىکه ما فوق آن دو حکم، حاکمى بوده باشد تا آن دو را تعدیل کند هیچ مانعى ندارد، و خداى تعالى این تنافى را به وسیله بعثت انبیاء بشارت و تهدید آن حضرات، و نیز به وسیله فرستادن کتابهایى در بین مردم و داورى در آنچه با هم بر سر آن اختلاف مىکنند برداشته است».[25]
2 ـ قرآن و فرازمانى بودن اتحاد
فرازمانى بودن اتحاد از آیات قرآن نیز استفاده مىشود، یکى از آیاتى که دلالت بر فرازمانى بودن اتحاد مىکند آیه 213 سوره بقره است که فرمود: «کان الناس امه واحده».
و آیه شریفه دیگر: «و ما کان الناس الا امه واحده...».[26]
برخى از مفسرین گفتهاند: «کان» در دو آیه یاد شده اصلاً معناى زمان را نمىدهد بلکه منسلخ از زمان است و معناى آیه این است که مردم همه از این جهت که مدنى بالطبعند یک امتند، چون مدنیت بالطبع اختصاص به یک نسل و دو نسل ندارد، بلکه هر جا و در هر زمانى انسانى یافت شود بالطبع مدنى است، چون زندگیش بدون اجتماع با افراد دیگر تأمین نمىشود، حوائجش آنقدر زیاد است که خودش به تنهایى نمىتواند آنها را برآورد و دایره لوازم زندگیش آنقدر وسیعست که جز به اجتماع و تعاون با افراد دیگر و مبادله در مساعى تأمین نگشته به حد کمال نمىرسد.
آرى او باید از دسترنج خود آنچه خودش احتیاج دارد به خود اختصاص داده، مازاد آن را به دیگران که کارهایى دیگر دارند بدهد، و در مقابل آنچه از دستاورد دیگران احتیاج دارد بگیرد تا همه جوائج زندگیش تأمین گردد.[27]
لفظ «کان» اگر منسلخ از زمان نباشد به معناى بودن در گذشته است، در مقابل «یکون» که به معناى بود در آینده مىباشد، اما اگر منسلخ از زمان باشد هر دو کلمه یعنى «کان» و «یکون» معناى هست را مىدهد و دیگر حکایت از گذشته و آینده نخواهد داشت، پس آیه شریفه وضعى را که بشر به حسب طبع داشته و دارد حکایت مىکند.[28]
3 ـ مطلوبیت تجمع و اجتماع
تجمع و اجتماع انسانها امرى است مطلوب و پسندیده، و دین و خرد نیز آن را ستوده است، و به تمام انسانها توصیه تجمع و اجتماع نموده است.
خود انسان مىگوید: بدون اجتماع و تعاون نمىتوان به اهداف نایل آمد، بله در حل مشکلات نیاز به اجتماع و تعاون است. تجمع و اجتماع مایه اقتدار و مظهر قدرت، و تفرقه وسیله خوارى و ذلت است البته یک نکته باید مورد توجه قرار گیرد و آن اینکه: تجمع و اجتماعى مطلوب اسلام است که به اتحاد بیانجامد و همه نیروهاى اجتماعى نوعى وحدت و تمرکز پیدا کنند تا به اهداف شایسته مورد نظر دین اسلام نایل آیند.
قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله: «من فارق جماعه المسلمین فقد خلع ربقه الاسلام من عنقه».[29]
به راستى چرا فاصله گرفتن از صفوف و اجتماع مسلمین مایه گسستن شدن ریسمان ارتباط با اسلام است؟ این نیست مگر بخاطر مطلوبیت تجمع و اجتماع و ارزش فراوان و انبوه آن.
قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله: «یا ایها الناس علیکم بالجماعه و یاکم و الفرقه».[30]
و باز هم فرموده است: «یداللّه مع الجماعه والشیطان مع من خالف الجماعه یرکض».[31]
اجتماع از چنان مطلوبیت و ارزشى برخوردار است که سایه لطف و عنایت الهى را نصیب انسانها مىکند و افتراق و جدایى آنچنان نکوهیده است که شیطان را همراه مىکند و چه بد همراهى.
و قال على علیهالسلام: «و الزموا السواء الاعظم فان یداللّه مع الجماعه و ایاکم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان، کما ان الشاذ من الغنم للذئب».[32]
امیرمؤمنان حضرت على علیهالسلام از اجتماع تعبیر به سیاهى بزرگ مىکند چون سایهاى بر اجتماع طنین مىافکند که پس گسترده است، و آن گستردگى مایه عظمت و اقتدار مسلمین شده، و دشمنان را به خاک مذلت و خوارى مىافکند و همراهى خدا را با اجتماع و اتحاد مىداند و جدایى و افتراق را دام شیطان دانسته و از افتادن در دام شیطان منع مىکند.
خواجه نصیر طوسى مىگوید: «نوع انسان را که اشرف موجودات عالم است به معاونت دیگر انواع و معاونت نوع خود حاجت است هم در بقاى شخص و هم در بقاى نوع، و چون وجود نوع بى معاونت صورت نمىبندد و معاونت بىاجتماع محال است، پس نوعانسان بالطبع محتاج بود به اجتماع».[33]
در این فراز از سخنان خواجه نصیر مىبینیم که وى انسان را محتاج اجتماع مىداند یعنى بالاتر از مطلوبیت اجتماع.
و چه زیبا سروده است حافظ شیرازى:
بیا تا کل برافشانیم و مى در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحى نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقى به هم تازیم و بنیادش براندازیم
یکى از عقل مىلافد یکى طاعت مىبافد/ بیا کاین داورىها را به پیش داور اندازیم[34]
با توجه به آنچه تحت عنوان مطلوبیت اجتماع گفته شد، به خوبى دریافت مىشود که اجتماع و تجمع به منظور دستیابى به برترىها و حل مشکلات جامعه، امرى است مطلوب، و فرازمانى، و شایسته است انسانها بویژه مسلمین در همه زمانها اهل تجمع و اجتماع باشند، البته اجتماعى که به اتحاد بیانجامد و همسو در مسیر نیل به اهداف والاى اجتماعى گام بردارند.
4 ـ اتحاد و هماهنگى با نظام آفرینش
اگر به مجموعه نظام آفرینش نظرى هر چند سطحى بیافکنیم همبستگى و یکپارچگى ویژهاى بین موجودات خواهیم دید، آفریننده دانا و توانا هماهنگى، رفاقت و همبستگى خاصى را در موجودات عالم ایجاد کرده است، و اگر این همبستگى و رفاقت بین موجودات عالم نبود خیمه حیات به این صورت بر پا نبود و نظام هستى به این شکل زیبا و منظم رخ نشان نمىداد.
تمام موجودات هستى با یکدیگر ارتباط وجودى دارند، به این معنا که وجود هریک به وجود دیگرى بستگى دارد و به عبارت دیگر وجود هر کدام مکمل وجود دیگرى است.
گویى تمام موجودات این جهان اجزاء و سلولهاى یک پیکر هستند و ارتباط حیاتى در میان آنها برقرار است به طورى که اگر نقص کوچکى در این جهان رخ دهد و موجودى از میان برود موجودات دیگر در خطر نابودى قرار خواهند گرفت.
آبهاى روى زمین براثر حرارت خورشید بخار مىشود، بخار بالا مىرود و به طبقات سردسیر مىرسد ابر مىشود، ابر هم باران مىشود، همه مىدانند اگر باران بر زمین نبارد چه مىشود؟!
اگر حرارت خورشید به اندازه کافى به آبهاى روى زمین نرسد بارانى نخواهد بود، اگر آبها بهگونه بودند که براى تبخیر احتیاج به حرارت شدیدترى داشتند بارانى نبود، اگر بخارى که بالا مىرود نتواند خود را به طبقات سرد برساند بارانى نمىبارید و اگر بخارى که به طبقات سرد مىرسید به گونهاى بود که بسته نمىشد ابر نمىگردید و بارانى نبود، اگر ابرها ناقص مىماندند و نمىرسیدند بارانى نبود، اگر جاذبه زمین قطرههاى باران را جذب نمىکرد و به سوى خود نمىکشید بارانى نبود و اگر صدها علل دیگر که در وجود باران دخیل هستند نمىبودند بارانى نبود.[35]
آرى تمام موجودات نظام آفرینش از بدو خلقت تا پایان خلقت با همبستگى و رفاقت مسیر هدفمندى را مىپیمایند و لحظهاى غفلت باعث اختلال جهان آفرینش خواهد شد.
اتحاد یعنى هماهنگى با نظام آفرینش، و چون همبستگى در نظام آفرینش فرازمانى است اتحاد نیز فرازمانى است و باید چنین باشد.
بنىآدم اعضاء یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بىغمى/ نشاید که نامت نهند آدمى[36]
آرى در سایه ارتباط و هماهنگى انسانها در تمامى زمانها است که جامعه انسانى طبیعى و خیمه حیات اجتماعى برپا خواهد بود، و صفا و محبت رخ خواهد نمایاند، به عبارت دیگر انسانها هر کدام باید مکمل یکدیگر باشند و همگى اجزاء سلولهاى یک پیکر، وگرنه در نظام اجتماعى اختلال پدیدار خواهد گشت.
خداوند متعال نیز به حقیقت همبستگى و اتحاد عالم طبیعت در سوره ملک اشاره کرده و فرموده است: «الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقا مَا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعْ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ».[37]
این آیه شریفه هرگونه بىنظمى و از هم پاشیدگى در نظام آفرینش را نفى مىکند و فرمان به دقت و تیزبینى در آن مىدهد و سپس در آیه بعد تأکید مىکند که باز هم چشم خود را با دقت به جهان هستى باز کن و ببین که هماهنگى، رفاقت و همبستگى بر سراسر جهان حاکم است.
بنابراین اتحاد و انسجام انسانها بویژه مسلمین یکنوع هماهنگى با نظام آفرینش است که مایه استحکام حیات اجتماعى و تداوم آن خواهد بود.
5 ـ جامعه متحد و شباهت به بهشت
یکى از ویژگىهاى بهشت جاودانگى است، و ویژگى دیگر بهشت نبود اختلاف و شقاق میان بهشتیان است، یعنى ساکنان بهشت در کمال صفا و صمیمیت با یکدیگر زندگى مىکنند برخلاف جهنم که اولاً براى تمام اهل جهنم جاوید و همیشگى نیست، و اهل جهنم تمامى با یکدیگر دشمن مىباشند، زیرا هر کدام گناه خود را به دیگرى نسبت داده و دیگرى را مقصر مىدانند.
اگر بهشت جاودانه است، اتحاد نیز همانگونه که امرى است فرازمانى باید فرازمانى باشد و اگر در بهشت صفا، صمیمیت و محبت و مهرورزى است، جامعهاى نسیم بهشتى خواهد داشت که از اتحاد و مهرورزى برخوردار باشد، و چه شباهتى زیبا بین جامعه متحد و بهشت برین، و چه زیباست که این شباهت حفاظت گردد، و همیشه اتحاد حاکم باشد.[38]
فصل چهارم: اتحاد ضرورت کنونى جهان اسلام
اساسىترین فصل این مقاله، فصل چهارم است که فصل نهایى است، و سه فصل پیشین مقدمهاى است بر این فصل، یعنى پس از تحقیق واژه اتحاد، و پیشینه شفاف و روشن آن و فرازمانى بودن همگرایى، وقت آن رسیده است تا به ضرورت کنونى اتحاد جهان اسلام پرداخته و مورد تحقیق و بررسى قرار دهیم.
بدین منظور، هر چند کوتاه و فشرده علل و رموز ضرورت کنونى اتحاد جهان اسلام را مورد کنکاش قرار مىدهیم.
1 ـ پاسخ به فراخوان الهى
اولین ندایى که گوش نوع بشر را در مسئله همبستگى و اتحاد نواخت، و او را دعوت نمود که به موضوع اجتماع توجه داشته باشند، و از کنج عزلت بیرون آورد، نداء اسلام بود که پیامبرش طبق آیات و دستورات نازله بر آن حضرت، بشر را به طور اجتماعى و جمعى به زندگى سعادتمندانه دعوت نمود و اساس دعوت به سعادت در اجتماع و اتحاد قرار داد.[39] و این فراخوان همچنان جارى است، و امروزه جهان اسلام را مورد نداء خویش قرار داده و فرا مىخواند اگر روزى اوس و خزرج را دعوت به همدلى و همبستگى نمود، امروز دنیاى اسلام را به انسجام دعوت مىکند و مىگوید:
«وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیما فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[40]
براساس این آیه شریفه راهى که به خدا منتهى مىشود عبارت است از اجتماع و اتحاد در حرکت به سوى او. یعنى جهان اسلام باید به این حقیقت آشنا شود، و آن را درک کند که با اجتماع و اتحاد مىتوان راه الهى را پیمود و به سوى او حرکت کرد.
و در جاى دیگر فرموده است: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرقوا».[41]
کلمه «جمیعا» یعنى «همگى» تمامى جهان اسلام را مورد خطاب قرار داده و دعوت به جمع و اتحاد مىکند و تأکید با عبارت «لاتفرقوا» اصرار مجدد به اتحاد و انسجام تمام مسلمانان دنیا دارد.
و در آیه دیگر فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ».[42]
خداوند تمامى اهل ایمان را خطاب کرده و از آنان مىخواهد تا با اجتماع و اتحاد خود به مرز صلح و سلامتى نزدیک شوند، و با پرهیز از اختلاف و جدایى از گامهاى شیطان پیروى نکنند، که اختلاف و تفرقه دام شیطان و مسیر بىچون و چراى ابلیس است.
و در آیه کریمهاى دیگر فرموده است: «و لاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جائهم البینات».[43]
در این آیه شریفه ضمن اشاره به سرنوشت ذلت بار افرادى که دچار تفرقه شدند، جهان اسلام را از تفرقه برحذر مىدارد و مىفرماید راه رفته را دوباره نروید، که دیگران پیموند و نه تنها سودى نبردند که دچار نابودى شدند.
آیات فراوان دیگرى نیز در قرآن به چشم مىخورد که همه مردم بویژه مسلمین را به اجتماع و اتحاد دعوت مىکند و از آنان مىخواهد که پایه اجتماع اسلامى را براتفاق و اتحاد قرار دهند تا از منافع فراوان آن بهرمند شوند.[44] با توجه به آیات پیش گفته، و آیات دیگر، یک سؤال مطرح است و آن اینکه: مگر این آیات قرآن خطاب به مسلمین نیست؟ اگر جواب مثبت است، پس چرا امروز با توجه به ضرورتى که احساس مىشود مسلمین امت واحدهاى نیستند؟ حرمت امامزاده را در درجه اوّل باید متولى امامزاده بداند، مگر مسلمین متولیان اسلام نیستند؟ آیا وظیفه آحاد مسلمین نیست که گوش جان به آیات روح بخش و راهگشاى قرآن سپرده ولبیک گویان به نداى الهى، دست در دست هم نهاده و پاسخگوى فراخوان الهى باشند.
امروزه مىطلبد که مسلمانان جهان به جاى آنکه گوش به زنگ استکبار و ایادى او باشند، گوش به فرمان خداوند بود و قدردان تلاشهاى پیامبر، و با این پاسخگویى، به دنیا ثابت کنند که در ادعاى اسلام صداقت دارند، و پیرو واقعى قرآن هستند، و حاضرند با اجتماع و اتحاد خود بر قدرت و اقتدار اسلام بیافزایند و با این پاسخگویى بر تثبیت و تقویت اسلام پاى فشرده، و بر مسلمان بودن خود افتخار کنند.[45]
2 ـ تحقق «امت واحده اسلامى و امت اجابت»
از قرآن کریم استفاده مىشود که مسلمین باید به «امت واحده اسلامى» تبدیل شده، و یک قدرت فوقالعادهاى را تشکیل دهند، که در این صورت به اهداف والاى توحیدى نایل خواهند شد.
در سوره انبیاء مىخوانیم: «ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون».[46]
و در سوره مؤمنون مىخوانیم: «ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاتقون».[47]
و در سوره آلعمران به امت اسلام، برترین و نیکوترین امت لقب داده شده است، و فرموده: «کنتم خیر امة اخرجت للناس...».[48]
سؤالى که در اینجا مطرح است و آن اینکه تحقق امت اسلامى، آن هم بصورت امت واحده که اراده حق بر آن تعلق گرفته است چگونه امکانپذیر خواهد شد؟ جواب روشن است، اگر جهان اسلام با هم متحد شدند، و دست برادرى به هم دادند «امت واحده» محقق خواهد شد. همانطور که قبلاً گفته شد: امت به معناى قصد کردن است، و منظور از گروهى از انسانهاست که در قصد کردن چیزى همدل و یکدل باشند، امت واحده اسلامى یعنى همدلى و یکدلى تمام جهان اسلام در پیمودن مسیر دین و عبودیت خدا، و در نتیجه یکدلى و هماهنگى تمام جهان اسلام براى تحقق اهداف اسلام اگر امت اسلامى بهترین و نیکوترین امت معرفى شدهاند، و خداوند آنان را به عنوان «خیر امة» برگزیده است وظیفه مسلمانان در سراسر جهان ایجاب مىکند که این «امت واحده» را تحقق بخشند.
چه خوب است که امت اسلامى به «امت اجابت» دست یابند، و دنیاى کنونى ضرورت «امت اجابت» را احساس مىکند.
در کشاف اصلاحات الفنون آمده است: «و تطلق تاره على کل من بعث الیهم نبى و یقسمون امة الدعوة و اخرى على المؤمنین به و هم امة اجابه».[49]
امت دوگونه است: امت دعوت، و امت اجابت، امت دعوت یعنى امتى که پیامبر آنان همه را به کیش خود دعوت کرده باشد. این گونه امت در ابتداى تشکیل ادیان و کیشهاست اما گونه دوم امت اجابت است، یعنى امتى که دستورات پیامبر خود را پذیرفته و گردن نهادهاند و همه آنها را باور دارند و در راه حاکمیت آنها تلاش مىکنند.
در دنیاى کنونى اتحاد ضرورت است، زیرا امت اجابت در سایه اتحاد و انسجام اسلامى امکانپذیر است.
سخن پایانى آنکه از جهات اجتماعى و سیاسى هم که صرفنظر کنیم، در دنیاى امروز که تمام ادیان یکپارچه و هماهنگ وارد عرصه بینالملل شده و رخ مىنمایانند، جهان اسلام هم براى آنکه ثابت کند امت اسلام امت واحده اجابت است، ضرورت ایجاب مىکند پا به عرضه گذارده و خود را نشان دهد و در سایه این پیوند مبارک، بر حاکمیت جهانى دین اسلام رقم زند و با افتحار شاهد تحقق آن باشد.
3 ـ احیاء «هویت اسلامى»
گرچه در دنیاى کنونى، گفتگوى تمدنها مطرح است، اما اگر به دقت بنگریم، پوستهاى بیشتر نیست که در واقع برخورد تمدنهاست، زیرا تحت لواى همین گفتگوى تمدنها ناجوانمردانه به برخى ادیان تاخته مىشود، نسبت خشونت، دورى از منطق و استدلال، ناتوانى اداره جوامع به آنها داده مىشود.
از بعد نظرى، نظریهپردازان بىانصاف برخى از ادیان و مذاهب را به نقد کشیده و متهم به اتهاماتى نموده، و در این جهت هزینههاى کلان نجومى را صرف مىکنند.
و در بعد عملى افرادى همانند طالبان، سپاه صحابه و... را مىسازند و مىپردازند و به جوامع اسلامى تزریق مىکنند تا هویت اسلامى را مخدوش نمایند. و اسلام را وارونه جلوه دهند. در رسانهها با تصویر کاریکاتورهاى موهن، چهره پدید آورنده دین اسلام را آنگونه که خود شایسته آن هستند نشان مىدهند و اخیرا با دامن زدن به اختلافات فرقهاى و تقسیم اسلام به اسلام شیعى و سنى، تخریب و آتش زدن اماکن متعلق به اهل تسنن و تشیع بمنظور خشن معرفى کردن دین اسلام در صدد اجراء مقاصد شوم خود هستند.
آیا هویت اسلامى آن چیزى است که امروز در دنیاى کنونى ارائه مىشود؟ بدیهى است که هویت اسلامى بسیار زیبا، جذاب و منطقى است، اما نیازمند احیاء و تجدید حیات است.
برخى از نظریه پردازان با مطرح ساختن «راسیونالیسم»[50] دین اسلام را در تضاد با خود معرفى نموده و به نفى آن پرداختهاند.
عدهاى دیگر با طرح لیبرالیسم و آزادىهاى فردى، دین اسلام را مزاحم آزادىهاى فردى دانسته و محدود کننده خواستههاى بشر معرفى کردهاند.
در یکى دو قرن اخیر دنیاى غرب با ارائه «اومانیسم»[51] اصالت انسان و انسان محورى، خدا را از زندگى انسانها گرفت و انسان را جایگزین خدا کرد، چنانکه گفتهاند: «آنچه روزگارى بر محور وجود خدا مىگشت امروزه بر محور وجود انسان مىچرخد».[52]
براى دور کردن وحى و معارف دینى از صحنه زندگى انسانها، برخى «ساینتیسم»[53] و سپس «آمپریسم»[54] را وارد عرصه زندگى نمودند.[55]
و هر آنچه گفته شد نقشههاى هماهنگ استعمار براى بیرون کردن دین و بویژه دین اسلام ناب محمدى از صحنه بوده و هست، که باید به غیرت مسلمین برخورد کند، و به مصاف این دسیسهها رفته و خنثى کند.
طرح سه سؤال: در اینجا سه سؤال باید مطرح و پاسخ گفته شود.
سؤال اول: آیا هویت اسلامى آن چیزى است که امروز در دنیاى کنونى ارائه مىشود؟ آیا واقعا اسلام بىمنطق و خشونتطلب است؟ آیا اسلام با خرد در تضاد است؟ آیا اسلام توان اداره جوامع را ندارد؟ آیا اسلام طالبانى مورد تأیید جهان اسلام است؟ آیا اسلام را به دو قسم تقسیم کردن اسلام شیعى و سنى صحیح است؟
جواب: بدیهى است آنچه گفته شده و مىشود دست ساخته استعمار و استکبار جهانى و در یک کلام دشمنان قسم خورده این اسلام است و گرنه هویت اسلامى بسیار زیبا، جذاب، منطقى و توانمند در اداره زندگى انسانهاست ولى نیازمند احیاء و تجدید حیاتاست.
سؤال دوم: چه کسى و یا چه کسانى باید هویت اسلامى را احیاء و معرفى کنند؟ و چهره حقیقى اسلام را به دنیا ارائه نمایند؟
جواب: متولیان اسلام باید پردهها و غبارها را از چهره اسلام بزدایند یعنى باید جهان اسلام کمر همت بندد و سیماى اسلام راستین را به تشنگان معارف ناب آن ارائه دهد.
سؤال سوم: چگونه مىتوان به مصاف نقشههاى دشمن رفت و چهره ناب اسلام را معرفى نمود؟
جواب: اینجاست که ضرورت اتحاد و انسجام اسلامى رخ مىنماید و احساس مىشود، و این جهان اسلام است که با اتحاد و انسجام خود باید از نو اسلام را آنگونه که هست معرفى کند و شاهد تجدید حیات آن باشد.
و این است ضرورت اتحاد و انسجام کنونى جهان اسلام که در کلام رهبر فرزانه انقلاب در آغاز سال 86 بدان پرداخته شد و با دلسوزى تمام حرف دل پیروان واقعى اسلام را بر زبان جارى ساخت آرى اگر افرادى ناجوانمردانه به هویت اسلامى یورش برده و آن را وارونه جلوه دادهاند و دستیابى تشنگان این چشمه زلال و ناب را با مشکل مواجه ساختهاند امروز انسجام اسلامى داروى درمان کننده دردهاست.
4 ـ ضرورت اتحاد در آستانه تحول جهانى
رئیس جمهور چک آقاى واسلاو هاول معتقد است: «غرب زمانى که خدا را از صحنه جامعه و حیات اجتماعى خود عقب راند و دموکراسى را بر یک الگوى انسانى مدار قرار داد، همه چیز را در پاى مصرف و مادى گرى قربانى کرد».[56]
هاول معتقد است که راه حل خروج از این بن بست، آفریدن تمدن جدید است که بر ارزشهایى متکى باشد که در سرتاسر جهان پذیرفته شدهاند. و این تمدن چیزى نیست جز ارزشهاى برخاسته از فطرت پاک انسانى که اولین نداى آن سر تعظیم و تمکین فرود آوردن در مقابل آفریدگار عالم، و عمل به دستورات اوست. این تمدن جز تمدن اسلامى نیست که خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا أَرْبَابا مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ».[57]
آنچه از این آیه شریفه استفاده مىشود پاسخگویى همه جانبه به بشر امروز است که از قدرتطلبى و افزون خواهى نوع خود خسته شده و به دنبال سرورى مطمئن و پناهندگى امن مىگرددتان جز خدا نیست.
کارل گوستاویونگ فیلسوف و روانشناس سوئیسى مىگوید: «در زمان جاى خدا خالى است».[58]
وى مىگوید: «اگر آدمى جانورى است که نیازمند استاد و سرور است از آن روست که آزادى خود را در نسبت با دیگر همنوعانش ناروا به کار مىبرد، او با آنکه مىخواهد قانونى در کار باشد میل دارد هرگاه بتواند خود را از پیروى آن برکنار دارد. از این روست که یک آموزگار و فرمانده باید اراده او را به فرمان آورد و به اطاعت از اراده عمومى وادار سازد ولى از سوى دیگر خود فرمانده هم یک انسان است و از این رو او نیز اگر فرماندهى نداشته باشد چه بسا آزادى خود را به ناروا بکار خواهد برد. برترین فرمانروا باید دادگر باشد، ولى او نیز انسانى بیش نیست، گشودن این مشکل ناممکن است».[59]
اما امروز دنیاى اسلام با اتحاد و انسجام کامل خود مىتواند این فرمانده دادگر مهربان را به صحنه آورده و تحولى عظیم در دنیا بوجود آورد، و این کار گرچه راهى طولانى بدنبال دارد اما اکسیر انسجام جهانى، سحرآمیز است و اعجاز آفرین، که اگر سران اسلام به خود آمده و بیدار شوند در آیندهاى نه چندان دور شاهد تحول عظیم جهانى خواهند بود و اینجاست که ضرورت انسجام اسلامى احساس مىشود و همگان را فرا مىخواند تا دست در دست هم «حاکمیت خدا» را رقم زنند.
ندانى که چون با هم آیند مور/ ز شیران جنگى برآرند شور
نظر کن بر آن موى باریک سر/ که باریک نیستند اهل نظر
چو تنهاست از رشتهاى کمتر است/ چو بر شد ز زنجیر محکمتر است[60]
5 ـ رشد و بالندگى در سایه انسجام اسلامى
امروزه جهان اسلام باید در زمره جوامع توسعه یافته باشد که چه زیباست تمثیلى که خداوند در سوره فتح به منظور ترسیم جامعه اسلامى آورده است، و در آن ضمن بیان ویژگىهاى جامعه نبوى و محمدى، وضعیت جامعه اسلامى را به تصویر کشیده، و اقتدار روز افزون و رشد و بالندگى و توسعه یافتگى آن را به رخ دنیا نمایانده است و اینک کوتاه و فشرده به حقایق آن اشاره مىشود.
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعا سُجَّدا یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ اللّهِ وَرِضْوَانا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الاْءِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمْ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرا عَظِیما».[61]
در این آیه جامعه نبوى به دانهاى تشبیه شده است که در زمین کاشته شود، ابتدا به صورت برگ نازکى از زمین بروید، سپس خود را نیرومند سازد، سپس روى ساقه خویش مىایستد، آن چنان با سرعت و قوت این مراحل را طى مىکند که کشاورزان را به شگفت مىآورد.
آرى این نمودارى است از جامعه نبوى و قرآنى، که قرآن اجتماعى را پىریزى مىکند که دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.
جامعه اسلامى روز به روز باید رشد و توسعه یابد، که دنیا را با اعجاب و شگفتى وا دارد و چرا چنین نباشد؟ که اسلام در زمین دلهایى آماده کاشته شده، و عوامل رشد آن فراهم است، آنچه مهم است آنست که این دلها به هم نزدیکتر شده و یکپارچهسازى کنند و با عمل یکپارچهسازى که امروزه در دنیاى کشاورزى مدرن مطرح است، بر تأثیر شگرف اسلام در دنیا بیافزایند، اسلام یکپارچه محصول متناسب، و میوه شیرین خواهد داد.
مرغ جانها را در این آخر زمان/ نیستشان از همدگر یکدم امان
هم سلیمان هست اندر دور ما/ که دهد صلح و نماند جور ما
قول اِنْ مِنْ اُمة را یادگیر/ تا به الا و خلا فیها نذیر[62]
گفت خود خالى نبوده است امتى/ از خلیفه حق و صاحب همتى
مرغ جانها را چنان یکدل کند/که صفاشان بى غش و بى غل کند
مشفقان گردند همچون والده/ مسلمون را گفت نفس واحده
نفس واحد از رسول حق شدند/ ور نه هر یک دشمن مطلق بدند
اتحادى خالى از شرک و دوئى/ باشد از توحید نى ما و توئى[63]
گفته شده است سلیمان علیهالسلام میان جانداران اتحادى برقرار ساخته بود که همه در کنار هم بىجنگ و جدال در صلح و آرامش بسر مىبردند و امروز افرادى همانند رهبر فرزانه انقلاب سلیمانهاى عصر ما هستند که به دنبال چنین اتحاد و یکپارچگى به منظور تحقق اهداف والاى اسلام در جامعه و به اعجاب واداشتن دنیا، دل مىسوزند.[64]
6 ـ انسجام اسلامى و جهانى شدن
یکىازموضوعاتىکه امروزه ذهن بشر رابهخود مشغولکرده «جهانىشدن» ویا «جهانىسازى» است. جهانى شدن امرى لازم و ضرورى ست که به معناى «گسترش پیوندها بین جوامع» مىباشد. یعنى مردم از لحاظ فرهنگى و روانى به مرحلهاى برسند که محدودیتهاى ملى
و منطقهاى را پشت سر گذاشته و عرصه گستردهترى بوجود آورند، البته این مسئله در عین حال
که آثار و منافع فراوانى در پى دراد با چالشهاى زیادى نیز روبروست. که مجال پرداختن
به آن در این مقال کوتاه نیست.[65]
و «جهانىسازى» ترکیبى است که از سوى موج سواران دنیا تزریق و القاء مىشود چون قصد دارند به نفع خود مصادره کنند و بگویند: دنیا یک دهکده است و کدخدایى آن برعهده ماست لذا این پدیده را به معناى مرکزیت یافتن شرکتهاى چند ملیتى در شکل دادن به جغرافیاى تحول جهانى تعریف کردهاند و معتقدند که دولتها توان چانهزنى خود را نسبت به چند ملیتها از دست دادهاند و نزدیک به چهل هزار شرکت در سراسر جهان و یکصد و هشتاد هزار شرکت اقمارى وابسته به خود دارند که نبض جهان را در اختیار گرفتهاند.[66]
کارشناسان مربوطه مىگویند: «با ظهور دهکده جهانى و گسترش مبادلات اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى، بازیگران غیردولتى و غیررسمى همچون شرکتهاى فراملى و چند ملیتى، و بالاخره با گسترش نظام اقتصادى و سیاسى، دولتها به عنوان اصلىترین بازیگر با محدودیتهاى بسیار گسترده و جدى روبرو شدهاند و جایگاه بلامنازع خود را در این زمینه با دیگر بازیگران ملى و بینالمللى تقسیم مىکنند».[67]
جان گفتار این است که در رابطه با پدیده جهانى شدن اگر چه موجب شکلگیرى تنوع افزونترى خواهد شد اما باید جهان اسلام را که بیش از یک میلیارد مىباشد به این اندیشه وا دارد که اثرگذار باشد، و به هدایت این موج عظیم و متلاطم بپردازد.
عوامل تأثیرگذارى جهان اسلام در جهانى شدن
اثر گذارى و میزان آن توسط جهان اسلام به چند چیز بستگى دارد:
1ـ اعتقاد به ارزشها و توانمندى جهان اسلام؛ که بحمداللّه بالغ بر یک میلیارد انسان معتقد به ارزشها و معتقد به توانمندى بخاطر وابستگى به نیروى لایزال الهى که «ان اللّه على کل شىء قدیر»[68] در جهان وجود دارد.
2 ـ انگیزه قوى و نیرومند در فراگیر شدن اسلام؛ که چنین انگیزهاى نیز بخاطر باور به این حقیقت که در قرآن و سنت وعده جهانى شدن اسلام داده شده است، در میان مسلمین وجود دارد.
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللّهِ شَهِیدا».[69] قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله: «لایبقى على ظهر الارض بیت مدر و لا دبر الا و ادخله اللّه کلمه الاسلام اما بعز عزیز و اما بذیل ذلیل».[70]
3 ـ اتحاد و انسجام جهانى: که یک میلیارد و اندى مسلمان معتقد به ارزشها و تصور به توانمندى و باورمند به تحقق وعده الهى در کنار یکدیگر. متحد و منسجم مىتوانند کل جهان را تحت الشعاع قرار داده و بالاترین تأثیر را درخصوص این پدیده داشته باشند و شاهد تحقق فراگیر شدن جهان اسلام در آیندهاى نه چندان دور باشند که پیام این مقاله است و با توجه به سخن کارشناسان مربوطه زمینه اتحاد فراهم است و اینجاست که این ضرورت به روشنى احساس مىشود.
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آرى به اتفاق، جهان مىتوان گرفت[71]
7 ـ علاج واقعى مشکلات جهان اسلام
رهبر فرزانه انقلاب در دیدار مسئولان، سفراى کشورهاى اسلامى در ایران و جمعى از میهمانان
شرکت کننده در کنفرانس وحدت اسلامى فرمودند: «امروز مهمترین نیاز دنیاى اسلام و علاج واقعى همه مشکلات مسلمانان، اتحاد و انسجام اسلامى است».
اگر نگاهى هر چند گذرا به پیرامون خود در جهان اسلام بیافکنیم مشکلات فراوانى را به چشم خود مشاهده خواهیم کرد.
آیا بدبین بودن بسیارى از مذاهب و فرق اسلامى نسبت به یکدیگر، مشکل جهان اسلام نیست؟
آیا وضعیت پیش آمده براى فلسطین اشغالى و سلطه سفاکان و خون آشامان صهیونیست بر آنان مشکل جهان اسلام نیست؟
آیا کشتارهاى انبوه مردم عراق بدست نیروهاى مهاجم اشغالگر در عراق مشکل جهان اسلام نیست؟
آیا آوارگى ملت مظلوم افغانستان و عراق، مشکل دنیاى اسلام نیست؟
آیا محاصره مسجدالاقصى قبله اول مسلمین بدست یهودیان سیاسى، مشکل عالم اسلام نیست؟
آیا اهانت به بنیانگذار مکتب اسلام در حد بسیار گسترده، مشکل جهان اسلام نیست؟
آیا محروم کردن مسلمانان از حق مسلم خود در صحنههاى مختلفى همانند بهرهورى از انرژى هستهاى مشکل عالم اسلام نیست؟
و دهها و صدها مشکل دیگر که پیش روى تمام مسلمین خود را بوضوح نشان مىدهد و رخ مىنمایاند علاج این مشکلات، و داروى درمان دردهاى یاد شده دو چیز است. نخست بیدارى اسلامى و دیگر انسجام جهان اسلام، که در سایه بیدارى اسلامى و اتحاد و انسجام تمام مسلمین دردها درمان و مشکلات به سامان خواهد رسید.
رسول گرامى اسلام فرموده است: «من اصبح و لایهتم بامور المسلمین فلیس منهم، و من سمع رجلاً ینادى یا للمسلمین ولم یجبه فلیس بمسلم».[72]
دو دل یک شود بشکند کوه را/ پراکندگى آرد انبوه را
دو دل یک شود بشکند کوه را/ پراکندگى آرد اندوه را[73]
در این گفتار راهگشاى پیامبر گرامى اسلام به دو کلمه «اهتمام» و «اجابت» برمىخوریم که هر کدام به دو صورت محقق مىشود، اهتمام و اجابت فردى، اهتمام و اجابت گروهى بدیهى است اهتمام و اجابت گروهى از تأثیر و ارزش بیشترى برخوردار خواهد بود، و گرنه اگر فردى از افراد مسلمان با مشکلات جهان اسلام و فراخوان آنان آشنا باشد و بخواهد تنهایى اقدام کند نتیجهاى نخواهد گرفت، زمانى نتیجه حاصل خواهد شد که تمام مسلمین متحد و یکپارچه براى حل مشکلات جامعه اسلامى دست در دست هم نهاده و اقدام کنند که در این صورت با تشکیل همایشها، و برنامهریزى و تدبیر مناسب خواهند توانست به علاج تمام مشکلات بپردازند و به امید آن روز.
8 ـ گرایش روز افزون جهان اسلام
امروز فرصت بسیار ارزشمندى پیش روى جهان اسلام قرار گرفته است و آن گرایش روزافزون دنیا به اسلام است.
اخبار و اطلاعات فراوانى حکایت از چنین گرایشى در سطح جهان دارد، در قلب غرب و اروپا انسانهایى از دموکراسى غربى و اروپایى به ستوه آمده و راه حقیقى خود را یافتهاند.[74]
اگر جهان اسلام از این فرصت استفاده صحیح نکند و همچنان مشغول جنگ و ستیزهاى درونى و فرقهاى باشد فرصتها تبدیل به تهدید و آسیب خواه شد و جوامع اسلامى را از درون استحاله خواهد کرد.
راه چاره چیست؟ چگونه مىشود از فرصتها استفاده کرد؟ راه چاره و درمان دردها اتحاد و انسجام اسلامى است، اگر مسلمانان اختلافات جزئى و نقاط افتراق بین خود را کنار بگذارند و بر نقاط مشترک تکیه کنند و آنها را اصل بدانند و تازه ره یافتگان را در آغوش پر مهر و عطوفت انسجام اسلامى پناه دهند روز به روز این گرایشها بیشتر و افزونتر خواهد شد و آمار جمعیت اسلامى انبوهتر و آنان را براى رسیدن به اوج اقتدار نزدیکتر خواهد نمود که: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللّهِ أَفْوَاجا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابا».[75]
سپاسگزارى از گرایش مردم به اسلام یک فرمان الهى است و استغفار و طلب آمرزش بخاطر کوتاهىهاى احتمالى فرمانى دیگر است.
9 ـ انسجام اسلامى و اقتدار همه جانبه
جهان اسلام با داشتن بخشش عظیمى از ثروتهاى جهان و نیروى انسانى کافى مىتواند به اقتدار همه جانبه دست یابد، اما این اقتدار در سایه انسجام و اتحاد بدست خواهد آمد.
مؤلفههاى اقتدار اقتصادى عبارت است از سرمایه، تکنولوژى، بازرا مصرف، نیروى کار و انرژى، و امروز بیشترین سرمایهها و نیروى کار و بویژه انرژى در اختیار جهان اسلام است.63 درصد انرژى دنیا در قلب کشورهاى اسلامى و خاورمیانه است.
آمریکا اخیرا شعارى را مطرح ساخته است تحت عنوان «حکومت بر دنیا و رهبرى دنیا با کنترل بر انرژى دنیا».
کسانى همچون فرید من و کارشناسان نفتى هشدار مىدهند که آمریکا باید مسلمانان را در زمینههاى نفت و انرژى خلع سلاح نماید.
بوش امیدوار است با تکیه بر مخازن دست نخورده عراق که کارشناسان، آن را داراى توان رقابت با نفت عربستان مىدانند قدرت نفت مسلمانان را براى آینده کاهش دهد.
چرا باید استکبار جهانى منافع غنى اسلامى در کشورهایى مثل عراق را در اختیار بگیرد؟ چرا باید استکبار در مناط جغرافیایى سوق الجیشى اسلامى مثل فلسطین، لبنان و... تسلط داشته باشد؟ فلسفه عمده آن نبود یک انسجام همه جانبه در میان جهان اسلام و امت اسلامى است که امید است به خود آمده و منابع انبوه و غنى خود را ببینند، و به جاى مشت و لگد زدن به سر و جان یکدیگر و مطرح ساختن نقاط نه چندان مهم افتراق، به استخراج و بهره ورى ثروتهاى طبیعى خدادادى که در اختیار آنهاست بپردازند و دست استکبار را کوتاه نمایند و مقتدرترین امت جهانى را پىریزى کنند.
10 ـ اتحاد و انسجام اسلامى و عزت
بدیهى است عزت خواهى یکى از خواستههاى تمام انسانهاست. هر فردى از افراد انسانها مىخواهد در جامعه از عزت و سرافرازى برخوردار باشد. این قانون در ملتها و گروهها نیز جریان دارد که: «و للّه العزه و لرسولة و للمؤمنین»[76] عزت حقیقى از آن خدا، پیامبر و اهل ایمان است نکته اینجاست که این عزت را چگونه باید تحصیل کرد؟ راههاى زیادى براى بدست آوردن عزت نام بردهاند که یکى از آنها اتحاد و انسجام است و امروز ضرورت اتحاد بمنظور کسب عزت دنیاى اسلام بر همگان روشن و قطعى است.
امیر مؤمنان علیهالسلام به این مطلب اشاره کرده و فرموده است: «والعرب الیوم و ان کانوا قلیلاً فهم کثیرون بالاسلام، عزیزون بالاجتماع».[77]
آرى امت اسلام هرچند کم باشند بخاطر اسلام زیادند و اگر اتحاد را پیشه کنند از عزت جهانى برخوردار خواهند شد. تاریخ عزت امت اسلامى در صدر اسلام را بخاطر گرایش به اسلام و عقد اخوت و برادرى ثبت نموده است بنحوى که بى مانند است و نمونهاش ثبت نشده است.
11 ـ مطلوبیت نفسى اتحاد و انسجام اسلامى
با توجه به آنچه گفته شد به عوامل ضرورت اتحاد و انسجام پرداختیم و به قطرهاى از دریاى بیکران اشاره نمودیم. اما در پایان مقاله مىخواهم به مطلوبیت نفسى اتحاد و انسجام اشاره کوتاهى داشته باشم یعنى با صرف نظر از آثار و پیامدهاى مثبت و گران سنگ اتحاد «و به تعبیر دیگر طریقت اتحاد و انسجام» ارزش والاى اتحاد داراى موضوعیت است، یعنى نفس اتحاد مطلوب و پسندیده است. هم خرد و هم شرع به مطلوبیت نفس اتحاد و انسجام اذعان دارند.
لذا امیرمؤمنان على علیهالسلام فرمود: «قد امتن على جماعه هذه الامة فیما عقد بینهم من حبل هذه الألفه... و یأمرون الى کنفها بنعمه لاتعرف احد من المخلوقین لها قیمه، لانها ارجح من کل ثمن و اجل من کل خطر...».[78]
آرى اتحاد یک نعمت الهى و خدادادى است که فى نفسه مطلوب و از هر ارزشى و کرامتى برتر است و شایسته است مسلمین به دنبال این ارزش مطلوب و ذاتى باشند و در میان خود تقویت و مستحکم نمایند و بویژه در دنیاى کنونى ضرورت بیشترى به خود گرفته است.
[1] . المنجد، وحد ، ج 2 ، ص 1256 .
[3] . مفردات راغب، ص 514 ، وحد .
[4] . التعریفات، ص 2 ـ 3 .
[5] . فرهنگ جامع سیاسى، محمد طلوعى، نشر علم، ص 85 .
[6] . فرهنگ قرآن، ج 2 ، ص 212 .
[7] . خطبههاى 192 ـ 18 ـ 127 .
[8] . بقره: 213 . «مردم قبل از بعثت انبیاء همه یک امت بودند، بخاطر اختلافى که در میان آنان پدید آمد انبیایى را به بشارت و انذار برگزید و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود تا طبق آن در میان مردم و آنچه اختلاف کردهاند حکم کنند، این بار در خود دین و کتاب اختلاف کردند و این اختلاف در این هنگام بود که خدا کسانى را که ایمان آوردند در مسائل مورد اختلاف به سوى حق رهنمون شد و خدا هر که را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مىکند».
[9] . تفسیرالمیزان در ذیل آیه مورد بحث.
[10] . السیاسه المدینه ابونصر فارابى، ترجمه ملکشاهى، ص 157 .
[11] . یونس: 19 . «مردم در آغاز امتى واحد بودند، سپس اختلاف کردند و اگر فرمانى از طرف پروردگار تو نبود در آنچه اختلاف داشتند میان آنها داورى مىکرد».
[13] . مجمع البیان، ج 2 ، ص 543 ، امام باقر علیهالسلام فرمود: «مردم قبل از نوح امت واحدهاى بودند که بر فطرت الهى مىزیستند نه در مسیر هدایت و نه ضلالت تا اینکه خداوند پیامبران الهى را فرستاد و مسیر هدایت و ضلالت آشکار شد».
[14] . تفسیر المیزان، ج 2 ، ص 168 .
[15] . مدیریت نه حکومت، مهندس جلال الدین آشتیانى، ص 15 ـ 21 .
[16] . در زبان سرخپوستان آجیبوآ به معنى قرابت و برادر خواهرى ترجمه گردیده و در تاریخ مذهب بدوى به معنى گروه اجتماعى است که یک ارتباط سحرآمیزى بین افراد این گروه از یک طرف و یک حیوان و به ندرت یک گیاه و فنومنهاى طبیعى مانند خورشید، باد و... از سوى دیگر وجود دارد.
[18] . تاریخ تمدن، محمود حکیمى، ج 1 ، ص 11 .
[21] . السیاسیه المدنیه، ترجمه ملکشاهى، ص 148 .
[23] . تفسیر المیزان، مترجم، ج 2 ، ص 189 .
[28] . همان، ج 10 ، ص 43 .
[29] . الحیوة، ج 1 ، باب 2 ، ص 50 . «هر کس از جمع و اجتماع مسلمانان فاصله بگیرد ریسمان اصلى ارتباط با اسلام را از گردن خود گسسته است».
[30] . کنز العمال، ج 1 ، ص 206 . «اى مردم برشماست که با جماعت باشید و از تفرقه و پراکندگى اجتناب کنید».
[31] . کنز العمال، ج 1 ، ص 206 . «دست خدا با جماعت است و شیطان با کسىکه مخالف جماعت است قدم برمىدارد».
[32] . نهجالبلاغه، خ 127 . «ملتزم باشید به همراهى با سپاهى بزرگ اجتماع مسلمین زیرا دست خدا با جماعت است و از تفرقه اجتناب کنید زیرا انسان تک رو طعمه شیطان مىشود همانگونه که گوسفند جدا مانده طعمه گرگ مىشود».
[33] . اخلاق ناصرى، ص 252 .
[34] . دیوان حافظ، ص 371 .
[35] . نشانههایى از او، ص 41 ـ 49 .
[37] . ملک: 3 . «خداوند کسى است که هفت آسمان را روى هم آفرید، و شما در آفرینش الهى اختلافى نمىبینى، چشم را باز کن ببین آیا در نظام آفرینش شکاف و از هم پاشیدگى مىبینى؟».
[38] . آیات و روایات فراوانى در این خصوص موجود است که به منظور اختصار صرفنظر مىشود.
[39] . امام و احیاء ارزشهاى اجتماعى، حجهالاسلام اخترى، ص 11 .
[40] . انعام: 153 . «به راستى که راه مستقیم من همین است، پس از آن بیرون کنید و از راهها و روشهاى دیگر تبعیت نکنید که شما را از راه خدا جدا مىسازد».
[41] . آلعمران: 103 ـ 105 . «همگى به ریسمان الهى چنگ زنید و متفرق نشوید...».
[42] . بقره: 208 . «اى اهل ایمان همگى وارد صلح و سلامت شوید و از گامهاى شیطان پیروى نکنید».
[43] . آلعمران: 103 . «همانند کسانىکه تفرقه را پیشه خود ساختند و بعد از آنکه آیات روشن آمد دچار اختلاف شدند نباشید».
[44] . آلعمران: 64 ؛ انعام: 65 ـ 159 ؛ روم: 32 . «در آیه سوره انعام اختلاف را در ردیف بلاهاى آسمانى شمرده است».
[45] . رابرت کاهلان سیاست شناس آمریکایى مىگوید: گستراندن چتر دموکراسى رسالتى بود که ما بعد از جنگ سرد براى خودمان مشخص کرده بودیم. مسئلهاى که هست در مصر و عربستان سعودى که متحدان اصلى آمریکا در جهان اسلام هستند برگزارى انتخابات آزاد مىتواند کابوس وحشتناکى براى ما باشد. ما درباره فضیلتهاى دموکراسى باد در غبغب مىاندازیم و در عین حال از خود کامهاى مانند ملک حسین ستایش مىکنیم و از نظامیان ترکیه و پاکستان که آنها را نیروهاى واقعى خود مىخوانیم سپاسگزاریم. نقد دموکراسى سال 75 ش 57 .
[48] . آلعمران: 110. «شما برترین و نیکوترنى گروهى بودید که براى مردم پدیدار گشتند».
[49] . کشاف اصلاحات الفنون، ص 91 . «امت گاهى به همه کسانى گفته مىشود که پیامبرى به سوى آنان مبعوص شده است و نامم آن گروه امت دعوت است، و بار دیگر امت به کسانى گفته خواهد شد که فرامین او را گردن نهادهاند و باور کردهاند و نام این گروه امت اجابت است».
[51] . بشرگرایى و انسان محورى.
[52] . مدارا و مدیریت، ص 147 .
[55] . نقد و بررسى اندیشه، سید محمد امینى، ص 28 .
[56] . اندیشه حوزه، تابستان 1378 ، ص 279 .
[57] . آلعمران: 64 . «بگو اى اهل کتاب بیائید از آن کلمهاى که ما و شما هر دو پذیرفتهایم پیروى کنیم:
آنکه جز خداى را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و یکدیگر را به جاى خداى خو به پروردگارى نگیریم اگر آنان روى گردان شدند بگو شاهد باشید که ما مسلمانیم».
[61] . فتح: 29 . «حضرت محمد فرستاده خداست، یاران و همراهانش بر کافران سختگیر و با یکدیگرمهربانند، آنان را در حال رکوع و سجود بنگرى که فضل خدا و خشنودى او را مىطلبند نشانههاى آنان بر اثر سجده در چهرههاشان معلوم است، این وصف حال آنان در تورات است و مثل حالشان در انجیل به دانهاى ماند که جوانهاش کافران را به خشم آورد، خدا به مؤمنین، نیکوکاران آمرزش و پاداش بزرگى را وعده داده است».
[64] . اسلام آئین همبستگى، بىآزار شیرازى، ص 13 .
[65] . مجله راهبردى، شماره 36 ، ص 172 .
[67] . همان، مصاحبه با دکتر داریوش زنجانى.
[68] . بقره: 284 . «خداوند بر همه چیز تواناست».
[69] . فتح: 28 . «خداوند کسى است که فرستادهاش را بمنظور هدایت گسیل داشت تا آن را بروز سازد و بر حقیقت این سخن گواهى خدا کافى است».
[70] . مجمع البیان، ج 3 ، ص 25 ؛ المیزان، ج 9 ، ص 341 ؛ الدرالمنشور، ج 3 ، ص 232 .
[72] . کافى، ج 1 ، باب اهتمام به امور مسلمین.
[74] . در نشریههاى مختلفى مثل صحیفه، جامعه مدرسین و... به آمار گرایش دنیا به اسلام اشاره نموده است.
[75] . سوره نصر. «آن هنگام که یارى و گشایش خدایى آورد، دیدى که مردم گروه گروه وارد دین خدا مىشوند پس به سپاس خدا یت مشغول شو و از او طلب آرمزش کن که او بسیار توبهپذیر است».
[76] . منافقون: 8 . «همانا عزت و سربلندى مخصوص خدا، پیامبر و هل ایمان است».
[77] . نهج البلاغه، خ 146 . «جامعه عرب امروز گرچه اندکند ولى به کمک اسلام زیادند و بواسطه وحدتى که دارند عزیزند».
[78] . نهجالبلاغه، خطبه 192 . «خداوند براین امت اسلامى منتگذارده که پیمان برادرى و وحدت بین آنان برقرار ساخت که در سایه آن زندگى کنند نعمتى بود که هیچ ارزشى نمىتوان همانند آن تصور کرد زیرا از هر ارزشى گرانقدرتر و از کرامتى بالاتر بود».