سال جارى از سوى مقام معظم رهبرى به نام سال «اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى» نامگذارى گردید. اتّحاد و انسجام، از جمله مفاهیم کلیدى و برجسته در مطالعات اجتماعى و جامعهشناسى است. افزون بر این، اینگونه مقولات در مباحث مربوط به توسعه سیاسى و اقتصادى هر کشور نقش اساسى ایفا مىکند؛ به طورى که اتّحاد ملّى در شکلگیرى سامانه نظام سیاسى و اداره آن امرى مسلّم و اجتنابناپذیر است. اساسا بدون اتّحاد و همبستگى ملّى، امکان توسعه، رشد و تعالى یک کشور میّسر نیست.
از دیدیگاه سیاسى، اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى نقش به سزایى در تثبیت هرنظام سیاسى دارد. به فرموده مقام معظم رهبرى، همبستگى و اتّحاد ملّت، مشارکت عمومى و اعتصام به ایمان الهى، مهمترین سلاحهاى ملّت ایران براى خنثىسازى توطئهها و تمهیدات دشمن هستند.
امروزه، وحدت و همبستگى ملّى در ایران اسلامى و دنیاى اسلام، بزرگترین مانع در برابر دشمنان آزمند و کینهتوز است. دشمنان قسمخورده اسلام و انقلاب تمام تلاشهاى خود را بر تفرقهافکنى و یأسآفرینى در میان مسلمانان متمرکز ساختهاند و این دو شعار، خنثى کننده تمام برنامههاى دشمنان خارجى و عوامل سر سپرده داخلى آنان است.
بدین مناسبت، در این نوشتار برآنیم مفهوم اتّحاد و انسجام اسلامى و مبنا و اساس قرآنى و روایى و عوامل و آثار و برکات آن و فلسفه اختلاف و راهکارهاى تحقق اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى را در آموزههاى اصیل اسلامى مورد بررسى قرار دهیم.
فلسفه نامگذارى سال 1386
مقام معظم رهبرى سال 1386 را بنا به رویه سالهاى گذشته سال «اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى» نامگذارى نمودند. از نظر معظمله این رویّه یک نوع هدفگذارى است که شناسه راهبردى نظام را در آن سال مشخص مىسازد و دستگاههاى اجرایى، قانونگذارى و قضایى با تدارک طرحها، لوایح، آئین نامهها و مقّررات ادارى و رسانههاى کشور در مسیر نهادنیه شدن آن الگوها باید با تبیین و تشریح ضرورتها. نیازهاى استراژیک کشور، بستر مناسب را جهت تدوین الگویى جامع همراه با ضمانتهاى لازم فراهم سازند. از سوى دیگر، پایان هر سال به معناى پایان فلسفه وجودى آن نامگذارى نبوده و نخواهد بود بلکه پایان هر سال و آغاز سال دیگر باید به عنوان زیر بناى شکلگیرى زنجیرهاى مستحکم از مطالبات رهبرى باشد که با گذشت زمان، هر سال بر حلقههاى آن مطالبات افزوده شده و حجم و ضرورت بر آورده شدن آن مطالبات نیز دو چندان شود.
در هر ملّتى وحدت و همبستگى مردم موجد تلاش مشترک براى دستیابى به اهداف ملّى و مانع بروز طغیانها و کینهتوزىها مىشود. این مهم راه رسیدن به سعادت را که غایت و نهایت محسوب مىشود، فراهم مىکند.
سال گذشته، شاهد اجراى پروژه جدید آمریکائىها در گسترش سفره بحران و فشار بر کمربند امنیتى ایران بودیم. براساس دادههاى این پروژه که حاصل مطالعات و نشستهاى متعدد مؤسسات پژوهشى ایلات متّحده هم چون آمریکن اینتر پرایز، شوراى روابط خارجى، کارنگى، هریتیج و چند دانشگاه دیگر آمریکایى است، از ایران به عنوان یک هدف سخت نام برده شده که حمله نظامى و اشغال آن با هدف تغییر رژیم، امرى ناممکن مىباشد؛ از اینرو ایالات متحده براى مهار و تغییر رفتار جمهورى اسلامى ایران، چارهاى جز روى آوردن به سیاست مهار و جنگ سرد ندارد. این سیاست مبتنى بر تعامل همراه با درگیرى، بحران آفرینى، ناامنسازى، تماس محتاطانه و گزینشى، حمایت از اپوزیسیون داخلى و خارجى، دامن زدن به نافرمانى مدنى و... مىباشد؛ براین اساس، اتّخاذ شعار «اتّحاد ملّى» که بیشتر با اوضاع و احوال داخلى کشور مرتبط است مىتواند در راستاى توجه جدى به موارد ذیل باشد:
1 ـ ورود به مرحله سرنوشت ساز مسئله هستهاى ایران؛
2 ـ در پیش بودن انتخابات مهم هشتمین دوره مجلس شوراى اسلامى؛
3 ـ وجود برخى ناامنىها در کشور، از قبیل حوادثى چون تاسوکى زابل، بمبگذارى زاهدان، انفجارهاى خوزستان، آشوبهاى آذربایجان، تجمّعات معلمان، اعتراضهاى صنفى رانندگان اتوبوسهاى شهرى و... که همگى در راستاى سیاست بحرانآفرینى آمریکا در ایران است؛
4 ـ تلاش گسترده دولت و ملّت براى تحقق برنامههاى چشمانداز بیست ساله.
از سوى دیگر فلسفه انتخاب شعار «انسجام اسلامى» نیز مىتواند به دلائل ذیل اتخاذ شده باشد:
1 ـ در کنار پروژه برهم زدن یکپارچگى عمومى در داخل، غرب طرح انزواى سیاسى ایران در منطقه جهان اسلام و فضاى بینالمللى را هم دنبال مىکند؛
2 ـ رشد روز افزون درگیرى شیعه و سنّى در عراق و منطقه و تحریک دولتها و علماى اهلتسنّن از طریق بزرگنمایى در موازنه قدرت شیعیان؛
3 ـ بنبست حاصله در اعمال فشار بر دولت حماس جهت رسمیّت شناختن رژیم صهیونیستى؛
4 ـ تلاش آمریکا براى تشکیل ائتلاف منطقهاى بر ضدّ جمهورى اسلامى ایران؛
5 ـ ناکامى غرب در حذف مقاومت لبنان از طریق عمّال داخلى این کشور.
با توجه به موارد یاد شده، مقام معظم رهبرى در کنار «اتّحاد ملّى» بر موضوع «انسجام اسلامى» نیز تأکید فرمودند. در واقع سکاندار نظام اسلامى، راهبرد اداره نظام را معطوف به مرزهاى سیاسى و جغرافیایى ایران نکرده و دایره آن را به کشورهاى منطقه و جهان اسلام نیز گسترش داده است.
مفهوم اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى
اتّحاد به معناى یکى شدن، در اصل ریشه «وحد» به مفهوم یکتایى و یگانگى است[1] که در فرهنگ اسلامى از دیدگاههاى مختلف مورد بررسى قرار گرفته و در اصطلاح هریک از اندیشمندان علوم گوناگون، معناى ویژهاى دارد. مثلاً فلاسفه، وحدت و اتّحاد را مقابل کثرت دانسته و گفتهاند: وحدت از امورى است که قابل تمدید و تعریف نمىباشد، مگر به مقابله با کثرت؛ البته از بحث در جنس و وحدت در نوع وحدت در کیفیت و وحدت درکمیت و وحدت در وضع و در اضافه، صرفنظر مىشود و نیز از وحدت وجود و تفاوت میان عقیده الهیون و طبیعیون در این باره، مىگذریم و در مقام بیان این که وجود، دریاى بیکران است و موجودات همه امواج اویند و امواج عین دریا هستند، نیستیم، امّا در عین حال، امواج، خود موجودند و امواج عین دریا اند و در عین حال دریا هستند.
علامه شیخ محمد نجار، در مجلّه الازهر، شماره رمضان 1377 هجرى، گفته است: وحدت در لغت به معناى یگانه بودن، یکى بودن است؛ ولى هماکنون، این کلمه به معناى اتّحاد و یکى شدن دو چیز و بیش از دو چیز بکار مىرود و مثلاً مىگویند: وحدت دولتها، وحدت قوانین تجارت. و به قول ابوالبقاء در کلیات: «الوحدةُ کونُ الشىء بحیثُ لاینقسمُ و تُطلِقُ و یُراد بها عدمُ التجزِئِة و الا نقسام».[2]
گاهى وحدت مرام گویند، یعنى گروهى در یک مرام و مقصد اشتراک داشته باشند، گاهى وحدت ملّى گویند، یعنى اشتراک همه افراد یک ملّت در آمال و مقاصد، چنانکه به منزله مجموعه واحدى به شمار آیند.
با توجه به این تعریف، مىتوان وحدت ملّى را اشتراک همه افراد یک ملت در آمال و مقاصد خویش دانست؛ بهگونهاى که به منزله مجموعه واحدى به شمار آیند اندیشمندان علوم سیاسى وحدت ملّى را از ارکان قدرت سیاسى دانستهاند که از چگونگى واکنش مردم در دفاع از منافع ملّى و مصالح کشور حکایت مىکند.
«اتّحاد ملّى» و «انسجام اسلامى»، دو اصل مهم از اصول بنیادى جوامع اسلامى و دو حلقه اتّصال از حلقه هاى زنجیره ثبات نظام اسلامى و جهان اسلام وارد مىشود، اصل اتّحاد ملّى به داخل مرزهاى کشورمان محدود شده و اصل انسجام اسلامى فراتر از مرزهاى کشورمان بوده که در صورت عدم التفات کافى، ممکن است کل جهان اسلام را تحت الشعاع خویش قرار داده و در مواجهه با دیگر مکاتب آسمانى بزرگ، آن چنانکه شایسته نام و شخصیت این دین جاوید
است، نتواند از حقّانیت و اکمال خویش دفاع نماید.
«انسجام اسلامى»، یعنى ملّتهاى مسلمان جهان با هم با تکیه بر مشترکات دینى، متّحد و همگام باشند. بنابراین، واژه انسجام، کلمهاى است که بالاتر از مسئله وحدت است؛ زیرا اگر وحدت در اندیشه، فکر، نیّت و قلب است، انسجام یک وحدت رویّهاى را در عمل و عکسالعمل بیرونى تداعى مىکند. از این رو، انسجام اسلامى نه تنها در عرصه داخلى،
بلکه با تأکید بیشتر در عرصه منطقه و بینالمللى جهان اسلام مطرح نظر مىباشد.
اگر مجموعه گروهها و احزاب در کشور و مجموعه مذاهب، ارتباط خود را بر مبناى مشترکات یکدیگر تنظیم کنند، شاهد بلوغ سیاسى و رشد اخلاقى و معنوى در کشور و کلّ بلاد اسلامى خواهیم بود. مسئولان جهان اسلام، سازمان کنفرانس اسلامى، متفکّران جهان اسلام، به ویژه علماى اهل سنت و شیعه باید با طراحى متعدّد و هم فکرى در جهت حفظ انسجام اسلامى که عامل مهم اقتدار هر چه بیشتر امّت اسلامى، بکوشند و در جهت خنثى سازى توطئهها علیه جهان اسلامى طراحىهاى لازم را انجام دهند.
اتّحاد در آینه آیات و روایات
وحدت و همبستگى، قانون حاکم بر تمام هستى است. قطرات باران با همگرایى دریاها را تشکیل مىدهند. مولکول بدن انسان با همسویى، سلامت بدن را تأمین مىکنند. حیوانات مانند مورچهها.... با همگرایى از آسیبهاى دشمن خودشان را حفظ مىکنند براین اساس، نظام آفرینش نظام توحید و وحدتگرایى است.
در عالم تشریع نیز، جامعه بشرى باید از قانون وحدت پیروى کند، تا همسو با نظام هستى شود. فردگرایى و اختلافات غیراصولى سبب مىشود که مصالح فردى و عمومى تهدید شود و افراد جامعه طعمه تفرقهانگیزان شوند.
وحدت و یکپارچگى مسلمانان و لزوم اتّحاد و اتّفاق کلمه میان آنان، بلکه ضرورت توحید کلمه بر محور کلمه توحید براى همه موحّدان و خداپرستان، از تعالیم و آموزشهاى اساسى آیین اسلام و از اصول فرهنگ قرآنى است.
قرآن کریم در آیات متعددى به ضرورت وحدت و همبستگى در بین امّت اسلامى با واژگان مختلف توصیّه و تأکید نموده است. این صحیفه بزرگ آسمانى امّت را به وحدت و همبستگى فرا مىخواند و تعابیر زیادى در این باره به کار مىگیرد که جملگى بیانگر اهتمام ویژه اسلام به این مهم است؛ از جمله: «وسطا»،[3] «واعتصموا»،[4] «رابطوا»،[5] «الّف بین قلوبکم»،[6] «اصلاح بین الناس»،[7] «مودّة»،[8] «تعاونوا»،[9] «امت واحده»،[10] «اخوه»[11] و... افزون براین، قرآن کریم نه تنها امّت اسلامى، که اهل کتاب را به اتّحاد و همبستگى حول محور توحید فراخوانده، آنان را توصیّه به اجتناب از تفرقه مىکند.
قرآن کریم در باب دعوت اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان و زرتشت بنابرقول عدهاى) به وحدت و همبستگى، خطاب به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید: «بگو اى اهل کتاب! بیایید به یک مشترک میان ما و شما اتفاق داشته باشیم و آن این است که نپرستیم جز خدا را و چیزى را شریک او قرار ندهیم...».[12]
این آیه شریفه «نداى وحدت و همبستگى» در برابر اهل کتاب است، قرآن به آنان مىفرماید: شما ادعا مىکنید، و حتّى معتقدید مسئله «تثلیث» (اعتقاد به خدایان سهگانه) منافاتى با «توحید» ندارد، و از اینرو قائل به «وحدت در تثلیث» مىباشید، و همچنین «یهود» در عین سخنان شرکآمیز و «عزیر» را فرزند خدا دانستن، مدّعى توحیدند. قرآن به آنان اعلان مىنماید که همه شما در اصل «توحید» خود را مشترک مىدانید؛ پس بیائید تا با اتّحاد خود، این اصل مشترک را پاس بداریم و آن را بدون هیچگونه پیرایهاى زنده کنیم، و تفسیرهاى ناروا که ثمره آن شرک و دورى از توحید ناب است، خوددارى کنیم.
ناگفته پیداست که در این آیه شریفه، هدف مشترک از قبیل آزادى از سلطه همنوعان و پذیرفتن سلطنت خداوند و بندگى او، محور وحدت و همبستگى ادیان الهى شمرده شده و کاملاً روشن است که این اهداف مشترک، همان اصول عقائد است.
خداوند متعال در آیهاى دیگر به پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم دستور مىدهد: «قُل اِنَّما اَعِظُکُم بِوحِدَةٍ اَن تَقوموا لِلّهِ مَثنى وفُردى...».[13]
این آیه هدف اصلى اسلام را در این جمله خلاصه مىکند که: همه اعمال و افکار باید براى خدا باشد و نه غیر او.
براى یافتن اهمیّت اتّحاد از دو زاویه مىتوان به مسئله نگاه کرد. یکى این که منافع اتّحاد مورد توجّه قرار گیرد و دیگر این که ضررها و خسارات ناشى از اختلاف مورد توجه واقع شود. امّا در مورد اوّل (منافع و برکات اتّحاد)، این است که در پرتو آن، چه مشکلاتى، حل مىگردد و چه بسیار، ناشدنىها، که به واقعیّت مىپیوندد، مسئلهاى بدیهى است.
حفظ وحدت و همبستگى در صدر اسلام، موجب انسجام و فشردگى مسلمانان شد، آنان در پرتو همین همدلى و هماهنگى توانستند بر خیل عظیم دشمنان مختلف فائق آیند و به امتیازات فوقالعاده دست یازند؛ بر همین اساس، قرآن کریم یکى از عمدهترین و سازندهترین اهداف رسالت پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم را تألیف قلوب و ایجاد انس و تفاهم به جاى خصومت و دشمنى بیان مىدارد. این صحیفه آسمانى در ضمن آن که همگان را به همگرایى و همبستگى فرا مىخواند، از وحدت امت اسلامى به عنوان نعمت یاد نموده و اختلاف را در ردیف عذاب الهى معرفى مىنماید.[14]
آرى؛ یکى از بزرگترین عوامل پیروزى مسلمانان صدر اسلام بر جهان کفر و شرک و الحاد، اتّحاد و همبستگى امّت اسلامى بود و امّت نوپاى اسلام در اثر ایمان و وحدت به آن عظمت و قدرت رسید. چنان که ضعف و انحطاط مسلمانان در اختلاف و تشتت و فراموش شدن ارزشهاى اصیل اسلامى به وجود آمد.
علاوه بر تأکیدات قرآن کریم به اتّحاد امّت اسلام، پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم و جانشینان معصوم وى که ناطق و مفسّر قرآن بودند نیز در دستیابى امّت به وحدت و یکپارچگى از هیچ کوششى دریغ نورزیدند.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم براى پیشبرد دین مقدس اسلام نخستین ندایى که سر داد، آواى دلنشین وحدت بود، وحدت بر مبناى وحدت معبود: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا»؛ این نداى آسمانى اولاً موجب طرد خدایانى که هر قوم براى خود ساخته بودند و با تعلّق به آن، خود را از دیگران جدا و گاه برتر مىدانستند، مىگردید و ثانیا وحدت عقیده، وحدت هدف و عمل را نیز در پى داشت؛ زیرا «الایمان قول و عمل».
پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىدانست، مهمترین عاملى که موجب اختلاف و چنددستگى آنان است، تعصبات نژادى و قومى است که در هدم آن فرمود: «ایها الناس کلکم لآدم و آدم من تراب لافضل لعربى على عجمى الاّ بالتقوى».[15]
همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده، عرب نمىتواند بر غیرعرب برترى داشته باشد، مگر به پرهیزگارى.
و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «آنان که به قومیت خود افتخار مىکنند، آن را رها کنند؛ زیرا آن جز ذغالى از ذغالهاى جهنم نیست و اگر از این کار دورى نکنند، نزد خداوند از سوسکهایى که کثافات را با بینى خود حمل مىکنند، پستتر هستند».[16]
همچنین از قول خداوند، ابلاغ فرمود که نژاد و تشعبات قبیلهاى، تنها براى شناسائى و معرفى مخلوقات است، نه این که خود موجب امتیاز باشد: «اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و تیرهها و قبیلهها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، ولى گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، خداوند دانا و خبیر است».[17]
این آیه شریفه بعد از آن که بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلى، یعنى نسب و قبیله را مردود مىشمرد، به سراغ معیار واقعى ارزشى رفته مىافراید: «گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست».
بدین ترتیب، قرآن بر تمام امتیازات ظاهرى و مادى که اعراب جاهلى براى خود مىپنداشتند، خطّ بطلان کشیده و اصالت و واقعیّت را به مسئله تقوا و پرهیزکارى و خداترسى مىدهد، و مىفرماید براى تقرّب به خدا و نزدیکى به ساحت قدسى او هیچ امتیازى جز تقوا مؤثر نیست.
از دیدگاه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم، هیچ عاملى نباید وحدت و انسجام امّت اسلامى را خدشهدار کند و با هر آنچه که این اتّحاد و همبستگى را خدشهدار مىکند، باید مبارزه کرد؛ حتّى به قیمت تخریب مسجد ضرار. این حرکت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نشان از اهتمام جدّى آن حضرت به وحدت امّت اسلام دارد.
در گفتار پیشوایان معصوم علیهمالسلام با تعابیرى جالب و عمیق به مسئله اتّحاد و برادرى ترغیب شده و از هرگونه پراکندگى و اختلاف نهى کردیده است، و در بعضى از این موارد به دلیل آن نیز اشاره شده است، به عنوان نمونه، به برخى از سخنان گوهربار آن بزرگواران اشاره مىکنیم:
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم بین پیروان خود عملاً اتّحاد و برادرى را برقرار نمود و قولاً آن را در مواطن عدیده تأکید نمود؛ چنانکه در هنگام عقد اخوّت مهاجر و انصار فرمود: «المسلم اخ المسلم لایظلمه و لایسلمه».[18]
مسلمان برادر مسلمان است که نه به او ظلم مىکند و نه وى تسلیم ستمکار مىنماید. و نیز فرمود: «المؤمن للمؤمن کالبنیان یشدّ بعضه بعضا، ثمّ شبّک بین اصابعه».[19] مؤمن براى مؤمن چون بنایى است که هر خشتى موجب محکمى خشت دیگر آن است؛ آن گاه براى تأکید سخن، انگشتان مبارکش را میان هم نمود. همچنین فرمود: «المسلمون یَدُ على مَن سَواهُم».[20] مسلمانان، هماهنگ (یکپارچه، همچون یک دست نیرومند) نسبت به بیگانگاناند.
امام على علیهالسلام نیز همبستگى را زمینه ریزش فیض الهى دانسته[21] و آن را یکى از ارمغانهاى بعثت پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم بیان مىفرماید.[22] همچنین آن حضرت خود را شیفته و حریصترین انسان نسبت به وحدت امّت اسلامى دانسته و مىفرماید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم و لیس رجل ـ فاعلم ـ أحرص على جماعة أمة محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم و ألفتها منّى، ابتغى بذلک حسن الثواب و کرم المأب...».[23] این نکته را بدان هیچکس از من بر اتّحاد و همبستگى امّت محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم حریصتر نیست که بدان ثواب مىجویم و فرجام نیک مىطلبم... .
همچنین آن حضرت درباره اهمیّت و ارزش اتّحاد امّت اسلامى فرمود: «بىگمان خداوند سبحان بر جماعت متّحد این امّت، با این رشته همبستگى پیوندشان داد، تا در سایهاش آرام گیرند و بدو پناه برند، با نعمت وحدتى منّت نهاد که هیچ آفریدهاى بهایش را درنمىیابد؛ زیرا از هر بهایى افزونتر و گرانقدرتر است».[24]
از این سخنان گوهر بار امام علیهالسلام استفاده مىشود که رعایت حفظ وحدت و همبستگى، ارزش بسیار عمیق و مهمى است که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه علیهمالسلام، همگان را به آن دعوت کردهاند، و برعکس گناه اختلاف و پراکندگى به قدرى بزرگ است که به منادیان آن به شدّت هشدار داده شده، تا مسلمانان با اظهار تنفّر از آنها تفرقهافکنى، عوامل مختلف را از جامعه خود طرد کرده و براى حفظ اتّحاد خویش، از هیچگونه کوششى فروگذار نکنند.
عوامل اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى
آنگونه که در متن قرآن کریم آمده است، «... و لایزالون مختلفین...؛ همواره انسانها با هم اختلاف دارند»[25] و این امرى است که همیشگى خواهد بود. در واقع، برابرى مردم در عقول و افهام، ناممکن است و اینگونه اختلاف، طبیعى و فطرى بشر است و گاه هم بسیار مفید است. اختلاف سلیقه و افکار امرى گریزناپذیر است؛ بهطورى که هیچ دو دو نفرى پیدا نمىشوند که در تمامى زمینهها یکنواخت فکر کنند و هرکسى براى نیل به هدف مشترک، راهى را برمىگزیند. اینجاست که باید وجود اختلاف در عقائد را به عنوان یک واقعیت پذیرفت، ولى اختلاف در اهداف دینى را نمىشود به آن قیاس کرد. اهداف «انسانى» و «ارزشهاى اسلامى» بین تمامى انسانها و بین تمامى فرق مسلمان مشترک است.
دانشمندان براى ایجاد اتّحاد و هماهنگى در یک جامعه عواملى را مانند زبان، ملیّت، جغرافیا... مطرح کردهاند؛ والى در اسلام گرچه این عناصر نادیده گرفته نشده امّا این عوامل عناصر اصلى وحدت نیستند، زیرا این عوامل ظاهرى و صورى اند. گواه متقن بر آن، همانا جنگهاى داخلى و قومى در یک جامعه است. به قول مولوى:
همدلى از همزبانى بهتر است/ پس زبان محرمى خود دیگر است
شهید مطهرى رحمهالله در این باره مىفرماید: ... مسلمانان مایه وفاقهاى بسیارى دارند که مىتواند مبناى یک اتّحاد محکم گردد. مسلمانان همه خداى یگانه را مىپرستند و همه به نبوّت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم ایمان و اذعان دارند، کتاب همه، قرآن و قبله همه، کعبه است... مسلمین همه از یک نوع جهانبینى برخوردارند و یک فرهنگ مشترک دارند و در یک تمدّن عظیم و با شکوه و سابقهدار، شرکت دارند. وحدت در جهانبینى، در فرهنگ، در سابقه تمدّن، در بینش و منش، در معتقدات مذهبى، در پرستشها نیایشها، در آداب و سنن اجتماعى به خوبى مىتواند از آنها ملّت واحد بسازد و قدرتى عظیم بهوجود آورد که قدرتهاى عظیم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمایند، خصوصا این که در متن اسلام بر این اصل تأکید شده است. مسلمانان به نصّ صریح قرآن و روایات مىتوان عوامل و محورهاى اتّحاد در بین امّت اسلامى را اینگونه بیان نمود:
1 ـ توحید
یکى از اصلىترین و مهمترین عوامل همبستگى در جوامع اسلامى و ملل مسلمان، توحید و اعتقاد به وحدانیّت و یگانگى خداوند است. توحید و توجه به پروردگار یگانه، شرک دینى را که پرستش غیر خداست از بین مىبرد، چنان که شرک اجتماعى که حکومت غیرخدا و تبعیّت از غیرخداست نیز به وسیله یکتاپرستى از بین مىرود.
طبق جهانبینى شریعت اسلام، جهان بر اساس توحید و وحدت است و خدا آفریدگار همه و نسبت همه موجودات به او یکسان است.[26] فقط او باید پرستش شود[27] و اوست که فرمانروا و مولاى على الاطلاق تمام مخلوقات است. او آفریدگار همگى است، هیچ گروه و فردى به جز او حق ندارد که بر دیگران سیادت و حکمرانى داشته باشد، «کسانى که غیراین روش را برگزینند تجاوزگرند».[28]
همه مسلمانان به اصل توحید عقیده دارند و اصل توحید امرى فطرى است. ایمان به خداوند است که قلبهاى مؤمنان را باهم مهربان و همسو مىکند که گویا همه آنان روح واحد دارند.
قرآن کریم از اصل توحید به عنوان عامل مهم وحدت همه ادیان یاد نموده است.[29] و نیز در این صحیفه بزرگ آسمانى توحید به عنوان عامل وحدت «امّت واحده» ذکر شده است.[30]
همچنین قرآن مرزهاى جغرافیایى، نژادى و... را لغو نموده و تنها ایمان به خداوند را به عنوان مرز عقیدتى بیان نموده است: «انّما المؤمنون اخوه».[31]
در برخى روایات، مؤمنان همانند نفس و جسم واحد بیان شدهاند که ایمان به خدا جان و روح همه آنان است. چنانکه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید: «مؤمنان هم چون یک روحند».[32]
امام على علیهالسلام از اصل توحید به عنوان محورىترین عامل وحدت یاد نموده و در نکوهش آن عده از دانشمندانى که خداى واحد، کتاب واحد و پیامبر واحد دارند و با وجود آن اختلاف دارند، مىفرماید: «الههم واحد و نبیهم واحد و کتابهم واحد...».[33]
و این در حالى است که خدا و پیامبر و کتابشان یکى است...؛ بنابراین، یکتاپرستى، تمام یکتاپرستان را در یک رابطه، متّحد مىکند به طورى که همه افراد به واسطه آن رابطه که قبول بندگى خداى واحد است، در جمیع حقوق و تعهّدات با هم برابرند و نیز تنها در مقابل فرمان خداوند تسلیم مىشوند و او را حاکم على الاطلاق مىدانند و او وسیلهاى است که همگى را به هم پیوند مىدهد.
امام خمینى قدسسره، منادى وحدت امّت اسلامى، همواره همه اقشار جامعه اعم از شیعه و سنّى، از کرد، لر، ترک، بلوچ و فارس و عشایر با قومیّتهاى مختلف را به وحدت کلمه زیر پرچم توحید فرا مىخواندند، و همین یکى از عوامل و راز و رمز بزرگ پیروزى انقلاب، و عبور از موانع و دستاندازها در مسیر تداوم انقلاب بود، و موجب حلّ بسیارى از مشکلات سیاسى، نظامى و فرهنگى شده، و نتایج درخشانى از آن عاید گردید. امام خمینى، این مطلب را چنین تبیین مىکردند که:
«مسلمانان در مذاهب گوناگون، دشمنان مشترک دارند، آنان در عین آزادى عقیده و بیان و آزادى انتخاب مذهب براساس عقل و منطق، همه در زیر پرچم توحید و رسالت محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم هم عقیدهاند، و آیین مقدّس السلام در جهان دشمنان بسیار دارد، مسلمانان باید براى حفظ اسلام و دستآوردهاى آن، در برابر دشمنان، در یک صف باشند و با اتّحاد و انسجام مکتبى، از کیان و عظمت خود نگهبانى کنند، پر واضح است که اگر آنها در داخل جمعیّت خود به صورت گروههاى پراکنده در آیند، دشمن استعمارگر از تفرقه آنها سوء استفاده کرده، و به آنها آسیب شدید مىرساند، به عنوان مثال اگر مسلمانان در برابر اسرائیل که دشمن شناخته شده و خونخوار اسلام و مسلمین است، یک پارچه و متّحد باشند، هرگز این مولود نامشروع امریکا نمىتواند به غصب و تجاوز خود ادامه دهد».[34]
2 ـ ابعاد جهانى دین اسلام
جهانى مشمول دین اسلام و عدم اختصاص آن به قوم و نژاد یا منطقه خاصّى، از ضروریّات این آیین الهى است و حتّى کسانى هم که ایمان به آن ندارند مىدانند که دعوت اسلام، همگانى بوده و محدود به منطقه جغرافیایى خاصّى نبوده است. افزون براین، شواهد تاریخى فراوانى وجود دارد که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم به سران کشورها مانند قیصر روم و پادشاه ایران و فرمانروایان مصر و حبشه و شامات و نیز به رؤساى قبائل مختلف عرب و... نامه نوشتند و پیک ویژه بسوى آنان گسیل داشتند و همگان را به اسلام دعوت کرده از پیامدهاى وخیم کفر و استنکاف از پذیرفتن اسلام، برحذر داشتند. اگر دین اسلام، جهانى نبود چنین دعوت عمومى انجام نمىگرفت و سائر اقوام و امّتها نیز عذرى براى عدم پذیرش ارائه مىکردند.
قرآن کریم نیز در آیات زیادى همه انسانها را به عنوان «یا ایها الناس»[35] و «یا بنى آدم»[36] موردخطاب قرار داده وهدایت خود را شامل همه انسانها (الناس[37] و العالمین[38])؛ بنابراین، شریعت اسلام به عنوان مجموعه قوانین الهى که براى هدایت بشریّت از سوى خداوند بر پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده، یکى از عوامل مهم وحدت امّت اسلامى است. پرسش که در اینجا مطرح مىشود این است که اصولاً دین اسلام چگونه مایه وحدت و همبستگى است؟ سه احتمال قابل بررسى است:
الف) آن که دین همه را به همگرایى فراخوانده و بهرهگیرى از دستورات دین عامل وحدت جامعه است.
ب) آن که هرگاه دشمنان، اسلام را نشانه گرفتند و مقدّسات آن را زیر سؤال بردند، مسلمانان متّحد شده و از آن دفاع و پاسدارى مىکنند.
ج) آن که دین واحد عامل وحدت است. بنابر هر سه احتمال، دین محور وحدت است. اسلام همگان را برادر خوانده است. امام على علیهالسلام فرمود: «واقعیت جز این نیست که همگى شما براساس دین خدا برادرید».[39]
از سوى دیگر هرگاه دشمنان اسلام در برابر اسلام ایستادند، مسلمانان در برابر تمام دنیاى آنها ایستادند. گرچه مسلمانان از برخى احکام اسلام برداشتهاى متفاوت کرده و مىکنند، ولى اصل دین به عنوان اصل مشترک بین همه مسلمانان بوده و محور اصلى وحدت جامعه اسلامى است.
در قرآن کریم نیز دین به عنوان عاملى اصلى وحدت بیان شده است: «واعتصموا بحبل اللّه...». در این آیه شریفه، خداوند مسلمانان را با جوهره عقیده اسلام که یگانگى در راه خداست فرا مىخواند و اعتصام به «حبل اللّه» و چنگ زدن به ریسمان خدا را وسیله این یگانگى دانسته است.
به سخن نویسنده تفسیر «المنار»،[40] «واعتصموا بحبل اللّه...» استعاره تمثیلى است؛ زیرا حالت و موقعیّت مسلمانان در تمسّک به کتاب اللّه و یا در متّحد بودنشان نسبت به یکدیگر، تشبیه به حالت چنگ زدن کسى که از مکان بلند، به ریسمان محکم که در آن امنیّت است واز سقوط وى جلوگیرى مىکند، چنگ زدهاست. درواقع کسى که به «کتاب اللّه» چنگ بزند، «کان آخذا بالاسلام» است. در تفسیر این آیه شریفه مراد از حبل اللّه چیست؟ در برخى از تفاسیر، مانند مجمع البیان،[41] التبیان[42] و روح البیان[43] آمده است که همانا مقصود از «حبل اللّه» دین اسلام است. همچنین جلال الدین سیوطى، نوشته است[44] منظور از «حبل اللّه» اسلام است و در ذیل «...اذ کنتم اعداء...» نوشته است که شما به طورى دشمن هم بودید که «یقتل بعضکم بعضا و یأکل شدیدکم ضعیفکم»، تا که خداى بزرگ، اسلام را براى شما آورد و به وسیله آن «الَّف بینکم» و شما برادر یکدیگر قرار داد.
همچنین در قرآن کریم آمده است که شما مسلمانان مانند مشرکان نباشید که آنها در دینشان اختلاف کردند.[45]
در تفسیر نمونه آمده است: «مذهب همیشه عامل وحدت و یکپارچگى در محیط خود بوده و همانگونه که در مورد اسلام و قبائل حجازى و حتى اقوام خارج از جزیرة العرب تحقّق یافت و به اختلافات پایان داده و امّت واحد ساخت».[46]
امام على علیهالسلام نیز یکى از عوامل همبستگى را دین مىدانست: «أدین یجمعکم»؛[47] آیا دینى ندارید تا محور اتحاد شود؟
نقش دین اسلام در ایجاد وحدت و برادرى، و نقش وحدت و برادرى در پیشبرد اهداف به قدرى براى دشمنان و استعمارگران، مهم و گران بود، که براى نفوذ خود به کشورهاى اسلامى بیشترین سعى خود را براى ایجاد تفرقه نمودند، و با تز «تفرقه بینداز و حکومت کن» وارد میدان شدند، و در این راستا خسارتهاى جبرانناپذیرى به اسلام و مسلمانان وارد ساختند؛ زیرا آنها راز و رمز پیروزىهاى چشمگیر مسلمانان در ابعاد گوناگون را همان فشردگى و انضباط و همبستگى آنها مىدانستند.
به گفته «جان دیون پورت»، دانشمند معروف انگلیسى: «... محمد یک نفر ساده، در پرتو اتحاد قبایل پراکنده کوچک و برهنه و گرسنه، کشور خودش را به یک جامعه فشرده و با انضباط تبدیل نمود، و در میان ملل روى زمین آنها را با صفات و اخلاق تازهاى معرفى کرد، و در کمتر از سى سال با این روش، امپراطور قسطنطنیه را مغلوب کرد، و سلاطین ایران را از بین برد. سوریه و بینالنهرین و مصر را تسخیر کرد، و دامنه فتوحاتش را از اقیانوس اطلس تا کرانه دریاى خزر و تا رود جیحون گسترش داد...».[48]
بنابراین، اسلام ناب محمّدى صلىاللهعلیهوآلهوسلم قادر است حجابها و مرزهاى اقلیمى، علایق ملّى، منافع فردى و وابستگىهاى فکرى و فرهنگى را به کنار بنهد و بدون تعلّق به فرهنگ، نژاد و زبان ویژهاى، «امّت» را در کانون واحدى گرد آورد.
آرى؛ نعمت دین اسلام به عنوان بزرگترین نعمت خداوند متعال براى همه مسلمانان بوده و این نعمت الهى از آن یک فرقه نیست و هیچ فرقهاى این حق رات ندارد که بگوید اسلام فقط از آن ماست و دیگر فرق، مسلمان نیستند! اهلسنت و اهل تشیّع که بزرگترین فرق اسلامى در جهان است، هیچگاه نباید ادعا کنند که اسلام از آن ماست و دیگر فرق مسلمان نیستند. اسلام دین همه کسانى است که خود را مسلمان مىدانند، ضروریّات دینى را قبول دارند و معتقدات اجماعى، اتفّاقى و منصوص را انکار نمىکنند. گستره اسلام وسیع و همه فرق اسلامى را در بر مىگیرند.
3 ـ قرآن کریم
قرآن کریم، نور هدایت، مایه نجات آدمى و معجزه جاوید پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم، یکى از عوامل مهم همبستگى و وحدت اسلامى است. گرچه برخى از مسلمانان در تفسیر برخى از آیات اختلاف نظر داشته و برداشتهاى متفاوت دارند؛ امّا، اصل وجود قرآن به عنوان کتاب واحد، مورد قبول و اتّفاق همگان بوده و عامل مهم همبستگى آنان است. هرگاه قرآن و معارف بلند آن از سوى دشمنان تهدید شود، همه مسلمانان با جان و مال از آن دفاع و پاسدارى مىکنند. از سوى دیگر قرآن همه مسلمانان را به همگرایى فرا خوانده است که این دعوت نقش بنیادى در همبستگى و وحدتگرایى دارد. در قرآن نیز از این کتاب الهى به عنوان عامل وحدت یاد شده است. چنان که در برخى از تفاسیر، مانند «روح المعانى»[49]، «تفسیر ابنکثیر»[50]، «المیزان»[51] و «تفسیر الکبیر»[52]، مقصود ار «حبل اللّه» در آیه «واعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لاتفرّقوا» به قرآن تفسیر شده است که این آیه صریحا چنگ زدن به قرآن را عامل وحدت دانسته است. بر همین اساس، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم از قرآن و عترت به عنوان دو امانت گرانسنگ یاد کرد.[53] بنابراین، کتاب خدا، که بیان خالق انسانهاست، مىتواند محکمترین ریسمان وحدت در جوامع بشرى به شمار آید.
4 ـ پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم
یکى از عوامل اتّحاد امّت اسلامى، وجود مقدّس پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم است. نقش پیامبر در ایجاد وحدت از این جهت قابل بررسى است: نخست آن که آن حضرت فرستاده خداوند بوده و تا قیامت پیامبر همه انسانهاست.[54] همچنین قرآن در آیات دیگر رسالت آن حضرت را براى همه انسانها (الناس[55] و العالمین[56]) ثابت کرده، و در آیهاى شمول دعوت وى را نسبت به هر کسى که از آن، آگاه شود مورد تأکید قرار داده است.[57] از این جهت او به عنوان پیامبر واحد،
مورد قبول همگان است. در صدر اسلام مسلمانان مانند پروانه دور شمع وجودى آن حضرت مىگشتند و وجود پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مسلمانان را مانند دانههاى تسبیح به هم پیوند مىداد. مسلمانان صدر اسلام آن چنان پیامبر را دوست مىداشتند که در جنگها براى حفظ جان آن حضرت از یکدیگر سبقت مىگرفتند.
دشمنان اسلام از وجود پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به عنوان مهره اتّحاد و عامل همبستگى مسلمانان وحشت داشتند؛ از اینرو در جنک اُحد براى ایجاد اختلاف، شایعه کردند که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم کشته شده است. در عصر حاضر نیز اهانت سلمان رشدى مرتّد به ساحت مقدس پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم، نشان داد که مسلمانان نمىتوانند اهانت به او را تحمل کنند.
دوم آن که پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم علاوه برآن که رسول خداست، رهبر جهان اسلام نیز مىباشد. بىگمان رهبر نقش بنیادى در وحدت دارد.
علامه طبرسى رحمهالله در ذیل آیه: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرقوا...» مىنویسد: مقصود از «حبل اللّه» پیامبر اسلام است.[58] امام على علیهالسلام در هنگام درگیرى با اهل شام، از اختلافات بین مسلمانان اظهار نگرانى نموده و از پیامبر واحد و خداوند واحد بهعنوان محورهاى همبستگى یاد نموده است: «و کان بدء امرنا أنا التقینا و القوم من اهل الشام و الظاهر ان ربنا واحد و نبیّنا واحد و دعوتنا فى الاسلام واحد».[59]
جریان کار ما با درگیرى با گروهى از اهل شام آغاز شد، در حالى که به ظاهر پروردگار ما، پیامبر ما و دعوت اسلامى ما یکى بود. و نیز آن حضرت فرمود: «اما همین که پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم رحلت نمود، مسلمانان به کشمکش پرداختند».[60]
از سخنان گوهربار آن حضرت این نکته استفاده مىشود که مسلمانان با داشتن محورهاى اتّحاد مانند وجود پیامبر و دین واحد نباید اختلاف داشته باشند. از سوى دیگر مسلمانان بعد از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم اختلاف پیدا کردند و در زمان حیات او مسلمانان متّحد بودند.
5 ـ مسجد و اقامه نماز جماعت و جمعه
یکى از نیازهاى اساسى جامعه اسلامى، همبستگى نیروهاى مسلمان بر محور دستورهاى الهى است. اسلام براى رسیدن به این عنصر حیاتى، در جوهر خود همه امتیازهاى موهوم را نفى کرده و یگانه ملاک برترى در این شریعت، کرامتى است که به تقوا[61] به دست مىآید. با این حال، وحدت، از یک سو به اسباب و عواملى نیاز دارد تا هرچه بیشتر پایدار شود و از سوى دیگر، نیازمند آن است که در مکانى ظهور یابد. تا از این راه، دسیسههاى دشمنان پیدا و پنهان جامعه اسلامى به ناامیدى گراید. براى رسیدن به این هدف، «مسجد» در جامعه اسلامى نقش اساسى دارد. در هر جامعهاى امتیازهاى موهوم و فخر فروشىهاى پوچ به گونهاى مطرح است. چنان چه با این گرایشها از ریشه مبارزه نشود، بیم آن مىرود که ارزشهاى واهى و غیرالهى در چهره ارزشهاى پسندیده جلوهگر شوند و نظام ارزشى جامعه را دگرگون کنند. مسجد، از این نظر، کانونى است بس مهم براى اجتماع مسلمانان و اتّحاد و یکپارچگى و هدایت آنان به سوى نیکى. بر پایه چنین ترسیمى از مسجد است که خداوند متعال، پیامبر خویش را از نمازگزازان و حتّى حضور در مسجدى که وحدت جامعه اسلامى را دچار آسیب کند، نهى مىنماید.[62] آن حضرت نیز نه تنها در چنین مسجدى حضور نیافتند، بلکه جمعى را فرمان دادند تا آن را به آتش کشند و حتّى بنابر نقلى، زمین آن مسجد به مزبله دان تبدیل شد.[63] شواهدى نشان مىدهد که پارهاى از مقرّرات نماز جماعت، هم چون تأکید بر منظّم بودن صفها و اتّصال شانههاى نمازگزاران، نهى از اینکه نمازگزار تنها در یک صفّ بایستد[64] و... بدین منظور تشریع شده تا هم وحدت و هماهنگى مسلمانان بیشتر شود و هم بهتر به نمایش گذاشته شود.
بناء مسجد در اسلام براى اوّلین بار در محلّه «قباء» در نزدیکى مدینه برپا شد. بنایى که بسیار ساده بود و در مدتى اندک، جایگاه عبادت مسلمانان به امامت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم شده بود. آن حضرت بعد از آن به طرف مدینه حرکت نمودند و جایى را که شتر نشست و سپس برخاست و در مرحله دوم به آنجا برگشت و آرام گرفت، با اذن صاحبش، محلّ ساختمان مسجد النبى صلىاللهعلیهوآلهوسلم قرار دادند.
در مقابل مسجدى که حقیقتا خانه خدا بوده و معیارهاى خدائى بر آن حاکم بوده است، مسجد دیگرى ساخته شد که انگیزه آن خدائى نبود. حسادتهاى قومى و برترىجوئىهاى خانوادگى، زمینه رشد افکار ضدّ اسلامى را فراهم ساخته و نمادى به عنوان «مسجد ضرار» را در دارالاسلام پدید آورد.
دوازده منافق حسود با انگیزه زیان رساندن به مسلمانان و گسستن وحدت آنان مسجدى را براى مقابله با رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم بناء نهادند که بیشتر به کانون توطئه و فساد شباهت داشت، آنان از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم خواستند تا با خواندن نماز، مسجد را افتتاح کند. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم درصدد اجابت خواسته آنان برآمد. قرآن کریم تمام مقاصد تشکیلدهندگان و بانیان مسجد ضرار را در سوره توبه بیان مىفرماید: «گروهى دیکر از آنها کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمانان) و (تقویت) کفر و تفرقه میان مؤمنان و کمینگاه براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود، آنها سوگند یاد مىکنند که ما جز نیکى (و خدمت) قصدى نداریم، امّا خداوند بر دروغگویى ایشان گواهى مىدهد».[65]
به دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم مسجد ضرار سوزانده، خراب و به زبالهدانى تبدیل شد. چهار مقصد بهم پیوسته و بنیان کن، مسجد ضرار، کفر، تفرقه و ستیزهجویى با خدا و پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم، اسلام جوان را تهدید مىنمود و سنگر مبارزه با اسلام «مسجد» قرار گرفت؛ یعنى مسجد علیه مسجد، اسلام علیه اسلام. مذهب علیه مذهب، با نام اسلام و مسجد به جنگ
اسلام رفتن از اینجا آغاز گردید.
خطر را زمانى مىتوان درک کرد که به این نکته توجه شود؛ اسلام، تازه جوانه زده بود و کمتر مسلمانى از حقیقت آن، آن طور که باید آگاهى داشت، یعنى جهل نهفته و خفته در دارالاسلام که با این درگیرىها مىتوانست بیدار شود و هستى مسلمانان را بسوزاند، خطر عمدهاى بوده است. اینجاست که وحى خداوندى، ناجى امّت اسلام گردید.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «در مسجد ضرار هرگز نمازى اقامه نکن؛ زیرا، در آن مسجدى که از روز نخست بر پایه تقوى بناء شده، شایستهتر است که در آن قیام (و عبادت) کنى، در آن مردانى هستند که دوست مىدارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد».[66]
مسجد، میدان بزرگى براى تبادل افکار و مشاوره در امور مسلمان است. مسلمانان در هر شهرى که به وسیله سپاهیان فتح مىشد، مسجدى مىساختند. هدف این نبود که مساجد فقط مکان عبادت باشد، بلکه منظور این بود که مرکز فرهنگ، اشاعه تمدّن و تکوین افکار اسلام ناب محمّدى صلىاللهعلیهوآلهوسلم هم بهشمار آید. هرگاه مسلمانان به مکان جدیدى مهاجرت مىکردند، مسجدى بنا مىنهادند تا مرکز جدیدى براى گردهمایى مؤمنان باشد.
مارسل بوازار اسلامشناس سویسى درباره نقش نیرومند مسجد در فرهنگ، اقتصاد، سیاست و وحدت مسلمانان چنین مىنویسد: «مسجد، عامل نیرومندى در اتّحاد مسلمانان جهان است و اهمیّت اجتماعى و فرهنگى آن را از این بابت نمىتوان نادیده گرفت، بهویژه در روزگار معاصر که مسلمانان شور و حرارت صدر اسلام را دگر بار از خود نشان مىدهند، مساجد به صورت مراکز تربیت روحانى و پایگاه جنبش امّت مسلمانان نسبت به ستمگران و سلطه جویان در آمده است، به تدریج مساجد موقعیت سالهاى نخستین ظهور اسلام را به دست آوردهاند».[67]
حضور در مساجد از هر حیث قابل توجّه است و اثر فراوانى در وحدت مسلمانان دارد. اصولاً شخص در میان جمعیّتى که هدف مشترک دارند، قدرتى احساس مىکند که در حال انفراد فاقد آن است. گذشته از این، اجتماع در مکان مقدّسى همچون مسجد، اضطراب و نگرانى را از بین مىبرد و افراد را در جهت رسیدن به اهداف خویش براى مبادرت به هر اقدامى آماده مىسازد و نیز چون هدف مشترک دارند بر اثر این که دوست و برادر یکدیگرند این احساس در آنان به وجود مىآید که شکست ناپذیرند. این احساس به سرعت سایر افراد اجتماع را نیز فرا مىگیرد و در نتیجه تمام افراد اجتماع به جانب هدف خویش گام بر مىدارند این احساس به سرعت سایر افراد اجتماع را نیز فرا مىگیرد و در نتیجه تمام افراد اجتماع به جانب هدف خویش گام بر مىدارند و به مقصد مىرسند و از این رو، در شریعت اسلام دستور داده شده که مردم به مسجد بروند و نمازهاى خود را در مسجد بجاى آورند.
حضور همه روزه مؤمنان از گروههاى گوناگون جامعه با پستها و موقعیّتهاى اجتماعى متفاوت در مسجد، زنده نگه داشتن شعائر الهى است؛ چنان که ائمّه اطهار علیهمالسلامتأکید و تشویق فوقالعادهاى نسبت به رفت و آمد به مساجد و حضور مستمر در آن کردهاند؛ زیرا بزرگداشت شعائر آسمانى و گرامى داشتن آیین دینى، نشانه دیندارى و پاىبندى به مقدّسات آن است. این مطلبى است که شامل بسیارى از باورهاى دینى مىشود که از آن دسته است مسجد و روزهدارى و روزهاى ویژهاى مانند عیدها و جز آن که امام خمینى قدسسرهآنها را «یوم اللّه» مىخواندند: امام خمینى قدسسره کرامت و برترى این اماکن را اینگونه بیان مىنمودند: «در شرع مقدّس اسلام بسیار سفارش شده است که نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها، مسجد الحرام است و بعد از آن مسجد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و بعد مسجد کوفه و بعد از آن مسجد بیتالمقدس و بعد مسجد جامع هر شهر و بعد از آن، مسجد محلّه و بعد مسجد بازار است».[68]
مسجد به فرموده پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم خانه خدا،[69] انوار الهى،[70] جایگاه پیامبران[71]و نیز بوستان بهشتى شمرده شده است، بهترین مصادیق شعائر الهى است. ارج نهادن به این شعائر به فرموده قرآن کریم نشان دهنده پرهیزگارى است: «و من یعظم شعائر اللّه فانها من تقوى القلوب».[72]
و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست. بر همین اساس، در قرآن کریم از جلوگیرى کردن از یاد خدا در مسجد، تعبیر به ظلم شده است: «ومَن اَظلَمُ مِمَّن مَنَعَ مَسـجِدَ اللّهِ اَن یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ وسَعى فى خَرابِها...».[73]
چه کسى ظالمتر و ستمکارتر از آن که از بردن نام خدا در مسجد جلوگیرى کند و در خراب کردن آن تلاش کند. «در قرون اخیر، تخریب مسجد و ساختمانهاى توحیدى بنا شده بر قبور ائمّه اطهار علیهمالسلام در «بقیع» توسط وهّابیان و تخریب مسجد «بابرى» در هند، [جنایات درد منشانه اسرائیل غاصب در تخریب قبله اوّل مسلمانان (مسجد الاقصى)]، نمونه هایى از ظلم به مسجد بودهاند. ظلم به مسجد، هم شامل ظلم به خود مسجد و هم مؤمنان نمازگزار در آن است که جلوگیرى از ورود به مسجد براى برپایى شعائر اسلامى و گفتن ذکر و یاد خدا، از مصادیق بارز ظلم به مسجد و مؤمنان است».[74]
علاوه براین که احترام به مسجد نشان از تقواست و باز داشتن از ذکر خدا ستمگرى شمرده شده اگر کسى به مسجد احترام هم نکند، یعنى عملى که حاکى از سبک شمردن مسجد باشد، از او صادر شود، ملعون است. امام صادق علیهالسلام در این باره مىفرماید: «ملعون، ملعون، من لم یوقّر المسجد».[75]
مورد نفرین خداست کسى که به مسجد احترام نگذارد. به همین دلیل، فقهاى عظام در فقه، قاعدهاى تحت عنوان «حرمة اهانة المحّرمات فى الدین» مطرح کردهاند. براساس این قاعده، که مفاد آن مورد اتّفاق همگان است، هتک، اهانت و تحقیر آن چه در دین اسلام داراى حرمت است، جائز نیست و مسجد مسلمانان از مواردى است که رعایت احترام آن لازم شمرده شده است.
و نیز برخى از علما اهانت به مسجد و هتک احترام آن را از گناهان کبیره دانستهاند؛ زیرا مکانى که شعائر الهى و از محرّمات دینى محسوب مىشود، احترام و حرمت آن واجب است.
در کتاب «گناهان کبیره» تحت عنوان «هتک مساجد» آمده است: هر مکانى که به وسیله مسلمانان و به نام مسجد بنا شود، شیعه باشد یا از سایر فرق اسلامى، رعایت حرمت آن واجب و اهانت و هتک آن، مانند خراب کردن یا آلوده ساختن آن به نجاست، گناه کبیره است. مسجد به حضرت آفریدگار نسبت دارد. «و ان المساجد للّه»[76] و اهانت به آن اهانت به خداست. علاوه براین، بزرگى هتک مسجد نزد هر دیندارى بدیهى و ارتکازى است[77] براین اساس، حضور مؤمنان در مساجد براى انجام فرایض دینى، مانند اقامه نماز جماعت و جمعه از مصادیق تعظیم و بزرگداشت مساجد است؛ زیرا مؤمنان با نیّتهاى پاک فقط براى عبادت و اجراى دستورات الهى در آن مکان مقدس گرد هم مىآیند؛ مؤمنان در آنجا جز تزکیّه نفوس و جلب رضایت خداوند و وحدت کلمه منظور دیگرى ندارد.
نماز خواندن، به ویژه اقامه نماز جماعت در مسجد بسیار فضیلت دارد و بر آن تأکید بیشترى شده است. در آیات متعددى سفارش به اقامه نماز جماعت، به خصوص در مسجد، شده است: «واَقیموا الصَّلوةَ وءاتوا الزَّکوةَ وارکَعوا مَعَ الرّ کِعین».[78] نماز را بپا دارید زکات را ادا کنید، و (عبادت دست جمعى را فراموش ننمائید) با رکوع کنندگان، رکوع نمائید.
«...واسجُدى وارکَعى مَعَ الرّ کِعینَ».[79] «... و سجده بجا آور؛ و با رکوع کنندگان، رکوع کن».
«...واَقیموا وُجوهَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ...».[80] «... و توجّه خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او کنید...».
مفسران در تفسیر این آیات، نظرات گوناگونى ذکر کردهاند؛ از جمله آن که این آیات به اقامه نماز جماعت، به ویژه در مسجد، اشاره دارد.[81] در منابع روایى نیز تأکید فراوانى بر اقامه نماز جماعت در مسجد شده است. از اوّلین کارهاى تبلیغى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم پس از ظهور اسلام، اقامه نماز جماعت در مسجد الحرام بود.
امام صادق علیهالسلام درباره اولین نماز جماعت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىفرماید: «رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم به همراه على علیهالسلام مشغول اقامه نماز جماعت بودند. در این هنگام، حضرت ابوطالب همراه فرزندش جعفر از آنجا عبور مىکردند. ابوطالب به جعفر فرمود: در کنار پسر عمویت نماز بخوان. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلممتوجّه شد که آن دو مسلمان شدهاند و ابوطالب از این قضیه خوشحال شد».[82]
اقامه نمار جماعت به وسیله پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم و اصحابش در مسجد الحرام، نوعى اعلان ظهور و نزول دین مبین اسلام بود و همین عمل موجب مىشد که مردم مکّه و یا مسافران بهاسلام راغب گشته، مسلمان شوند.[83]
امام رضا علیهالسلام درباره فلسفه تشریع نماز جماعت مىفرمایند: «اگر از شما سؤال شود چرا نماز جماعت در اسلام قرار داده شده است، بگویید؛ براى این که اخلاص و توحید و اسلام و عبادت خداوند، ظاهر و مشهود باشد. در این اظهار کردن، حجّت و دلیل خداوند بر شرق و غرب عالم تمام مىشود، و موجب مىگردد که منافق و کسى که عبادات را خفیف مىشمارد از دیگر مؤمنان شناسایى گردد، و مؤمنان بتوانند بر اسلام یکدیگر شهادت دهند و موجب مىشود که نمازگزاران در کارهاى نیک و کسب تقوا، همدیگر را یارى کنند و از ارتکاب بسیارى از گناهان، رویگردان شوند».[84]
در روایات متعددى سفارش شده است: نمازهاى یومیّه، به ویژه نماز مغرب و عشاء و صبح را به جماعت در مسجد اقامه کنید و بر آنها محافظت نمایید و نمىتوان بدون عذر آنها را ترک کرد.[85] تأکید بیشتر بر کسانى است که همسایه مسجدند و یا صداى اذان مسجد را مىشنوند. در روایتى از امام على علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «...لَیَحضُرَنَّ مَعَنا صَلاتَنا جَماعَة أو لَتِحِوِلنَّ عَنّا وَ لایُجاورنُا وَ لانُجاورُهِم».[86]
امام در جواب عدّهاى که گفتند: عدّهاى از همسایگان مسجد در نماز جماعت حاضر نمىشوند، فرمود: باید در نماز جماعت ما حضور یابند، یا این که از ما دورى گزینند و همسایه ما نشوند و ما هم همسایه آنها نشویم.
در برخى از روایات آمده است: «هر کس مسجدى در نزدیک خانهاش باشد و در آنجا نمازش را بجا نیاورد، نماز کامل بجا نیاورده است».[87]
در روایتى آمده است: «اذا سئلت عمن لایشهد الجماعه، فقل: لا اعرفه».[88]
اگر درباره کسى که در نماز جماعت شرکت نمىکند، سؤال کردند در پاسخ بگو که او را نمىشناسم.
در روایتى به این مضمون از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده که فرمودند: «نزدیک است دستور دهم خانههاى افرادى که به مسجد نمىآیند، آتش زده شود».[89]
در برخى روایات کسانى که بعد از شنیدن اذان بدون عذر از مسجد خارج مىشوند «منافق» خوانده شدهاند. رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم جهت حفظ انسجام و همبستگى و اجتناب از هرگونه تفرقه و پراکندگى فرمود: «مَنْ سَمِعَ النّداءَ فِى المَسْجِدِ فَخَرجَ مِنْ غَیرِ عِلّة فَهُوَ مُنافِق الاّ أنْ یُریدَ الرُّجوع الَیْهِ».[90]
کسى که در مسجد صداى اذان را بشنود و بدون علت از مسجد خارج شود منافق است، جز این که قصد برگشت به مسجد را داشته باشد.
نماز خواندن در مسجد و آن هم به جماعت بسیار فضیلت دارد، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند: «اگر یک نفر به امام جماعت اقتدا کند، براى هر رکعت از نماز آنها ثواب 150 نماز و اگر دو نفر به امام جماعت اقتدا کنند براى هر رکعت از نماز آنها، ثواب 600 نماز است و همین طور فرمودند تا رسیدند به این که اگر تعداد مأمومین از 10 نفر بگذرد، اگر تمام هفت آسمان، صفحه کاغذ شوند و تمام درختان قلم و دریاها مرکّب و جن و انس و ملائکه نویسنده شوند، نمىتوانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند».[91]
در روایت دیگر از آن حضرت نقل شده است: «هفت گروه هستند که خداوند در روزى که هیچ سایهاى جز سایه
رحمت او وجود ندارد، آنان را زیر سایه رحمت خویش قرار مىدهد که از جمله آنان است شخصى که از مسجد خارج شود و دلش به مسجد وابسته باشد تا وقتى که دو مرتبه به آنجا برگردد».[92]
کسانى که در نماز جماعت شرکت مىکنند در یک اجتماع الهى در صفوف منظّم به نماز مىایستند و یک نفر از ایشان به عنوان امام در مقابل آنان به نیابت از همه حمد و سوره را قرائت مىکند و سایر مأمومین سکوت مىکنند، گویى همگى یک روح هستند که به کالبدهاى متعدد تعلق گرفته است. امام جماعت از جانب همه مأمومین با خدا راز و نیاز مىکند و با الفاظ جمع، یعنى با الفاظى که مربوط به همه مسلمانان است، خدا را پرستش مىکند.
در هر شبانه روز چند نوبت مؤمنان هر محل در خانه خدا اجتماع مىکنند و در صفوف نماز جماعت متشکّل به نیایش خداى یکتا مىپردازند. مستحب است که صفوف نماز جماعت منظم باشد و اتصال داشته باشد. اَنس بن مالک از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرده است: «صفهاى نمازتان را مرتب کنید که به آن، نماز کامل مىشود».[93]
و نیز از آن حضرت روایت شده است: «خدا و فرشتگان درود مىفرستند بر کسانى که بدنهایشان در صفوف به یکدیگر متّصل است و کسى که فاصله را پر کند، بهطورى که بدنش به بدن دیگرى اتصال یابد، خداوند مقامش را در یک درجه بالا مىبرد».[94]
این دستورات براى آن است که وحدت و همبستگى در بین اقشار مختلف اجتماع به وجود آید و تشتّت و تفرقه از بین مسلمانان رخت بربندد. همچنین این مقرّرات بدان جهت است که همگى یک هدف و یک خواسته دارند و در غم و شادى یکدیگر شریکند و تمام طبقات از غنى، فقیر، فرمانروا، فرمانبر، کارگر، کار فرما، عالى مقام و افراد عادى یکسان و در کنار یکدیگرند و در آن فضاى روحانى یک نوع وحدت و یکپارچگى به وجود مىآید که با وحدتهاى بشرى که بر پایه مادیّت استوار گردیده، هیچ گونه شباهتى ندارد؛ این اتّحاد بر مبناى برادرى دینى و معنویت بنا شده که با شوائب مادیت آلوده نگشته است، از اینرو هیچ خللى در آن راه نمىیابد.
ائمه معصوم شیعه علیهمالسلام، آن قدر به وحدت مسلمانان اهمیت مىدادند که به پیروانشان دستور مىدادند که با اهلسنت نماز جماعت بجا آورند. ابن سنان از امام صادق علیهالسلام در حدیثى چنین روایت کرده است: «از بیماران اهلسنت عیادت کنید و در تشییع جنازههایشان حاضر شوید، چه به نفع و چه به ضررشان گواهى دهید و با ایشان در مساجدشان نماز بخوانید...».[95]
براین اساس، بزرگ معمار انقلاب که خود از منادیان وحدت مسلمانان بودند در اقدامى عملى از حجاج ایران مىخواستند که براى از بین بردن هر گونه اختلاف پیش قدم باشند و از هرگونه عملى که بوى تفرقه از آن بیاید در مراسم حج خود دارى نمایند و حتّى خواندن نماز در پشت سر امام غیر شیعى را بدون مُهر صحیح مىدانستند و ترک مسجدالحرام را در هنگام بر پایى نماز جماعت ناپسند مىشمردند.[96]
نماز جمعه نیز در اسلام، فریضهاى مهم و عبادتى بزرگ به شمار مىآید براى آن فضائل و آثار متعددى بیان شده است.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم، اوّلین نماز جمعه را در محلّى نزدیک «قبا» به نام «وادى رانوناء» بجا آوردند و این اوّلین نماز جمعهاى بود که اقامه شد. محل نماز جمعه را مسجدى قرار دادند که در این محلّ واقع است و پس از ساخت مسجد در مدینه (مسجد النبى)، از آن پس نماز جمعه را در آن جا اقامه مىکردند.[97]
رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم درباره فضیلت اقامه نماز جمعه در مسجد فرمودهاند: زمانى که روز جمعه فرا مىرسد، خداوند ملائکه را به مساجدى که در آن نماز جمعه اقامه مىشود مىفرستد، در حالى که با آنها قلمهایى از طلا و دفترهایى از نقره است و آنها بر در مساجد مىایستند و اسامى کسانى را که به مسجد مىآیند، به ترتیب مىنویسند. زمانى که تعداد آنها به هفتاد نفر برسد، مىگویند: این افراد به اندازه آن هفتاد نفرى اند که حضرت موسى علیهالسلاماز بین امّتش اختیار کرد. سپس در بین صفوف مىگردند و از حال کسانى که در نمازهاى قبل شرکت کرده و اکنون غایبند سؤال مىکنند و مىگویند: فلانى کجاست؟ گفته مىشود: او مریض است. پس برایش دعا کرده، مىگویند: خداوند! او را شفا بده تا نماز جمعه را بپا دارد. دوباره مىپرسند: فلانى کجاست ؟ گفته مىشود: او به مسافرت رفته است. پس برایش دعا کرده، مىگویند: خداوندا! او را سالم برگردان. او دوست و همراه نماز جمعه است. دوباره مىپرسند: فلانى کجاست؟ او مرده است. پس برایش دعا مىکنند و مىگویند: خداوند! او را ببخش. او برپا کننده نماز جمعه بود.[98]
فضیلت نماز جمعه تا بدان حدّ است که در روایات اسلامى از آن به حجّ «تهیدستان» تعبیر شده است؛ چنان که در روایت آمده است: بادیه نشینى به نام «قلیب»، خدمت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم رسید و اظهار داشت: «یا رسولاللّه! انّى تهیأت الى الحج کذا و کذا و مرة فما قدرّ لى».
«اى پیامبر خدا! چند بار مهیّاى تشرف به حجّ شدم؛ ولى توفیق نیافتم!».
حضرت فرمود: «یا قلیب! علیک بالجمعه، فانها حجّ المساکین».[99] «اى قلیب! بر تو باد به شرکت در مراسم نماز جمعه، که آن حج تهیدستان است».
نماز جمعه افزون براین که تمام مزایاى نماز جماعت را در بر دارد در هر هفته یک بار در سطح وسیعترى منعقد مىشود که مثلاً اهالى یک شهر در یک مکان اجتماع مىکنند و بدین وسیله در یک مرحله کاملتر اتّحاد و همبستگىشان را تقویت نموده، از اوضاع و اخبار جهان و مسلمانان در آن چه به نفع و ضررشان ارتباط دارد، آگاه مىگردند.[100]
اقامه نماز جمعه وسیلهاى است براى گردهمایى مسلمانان در روز تعطیل و طرح مسائل مهم اجتماعى و بحث و گفتگو درباره مسائل بهداشت، مسکن و تصمیمگیرىهاى سیاسى و غیره. در حقیقت برپایى نماز جمعه به کار گرفتن عبادت خداوند است در راه خدمت به امّت. گردهمایى جمعه، به ویژه در سالهاى اخیر و در ممالک استقلال یافته اسلام، تأثیر و کارآیى بسیار داشته است. مسلمانان با اجتماع خود در مساجد طرح مبارزه علیه ستمگران را ریخته و تزلزلى در فرمانروایى استعمار غرب پدید آوردهاند. کارى که احزاب و گروههاى سیاسى مخالف در ممالک اروپایى، از انجام آن هنوز ناتوانند.[101]
نماز جمعه که خطیب آن در خطبههایش باید به امور جارى مسلمانان بپردازد، مکان خوبى براى سیاسى شدن توده مردم و مساجد فراهم مىآورد. در نمازهاى جمعه نوعى احساس هویّت فرهنگى و دینى جمعى تولید مىشود که زمینهساز فعالیتهاى جمعى (اجتماعى و سیاسى) است.
امام خمینى قدسسره درباره اهمیّت برپایى اجتماعى، همچون نماز جمعه مىفرمودند: «اگر مسلمانان هر روز جمعه مجتمع مىشدند و مشکلات عمومى خود را به یاد مىآوردند و رفع مىکردند و یا تصمیم به رفع آن مىگرفتند کار به اینجا نمىکشید. امروز باید با جدیّت این اجتماعات را ترتیب دهیم و از آن براى تبلیغات و تعلیمات استفاده کنیم، به این ترتیب نهضت اعتقادى و سیاسى اسلام وسعت پیدا مىکند و اوج مىگیرد».[102]
از مطالب یاد شده در مىیابیم که مسجد و نماز جماعت و جمعه در دستیابى مسلمانان به وحدت و همبستگى نقش به سزایى دارد؛ مسجدها، اثرى روشن در توجیه عمومى مسلمانان دارد. اجتماعات اسلامى است که مسلمانان را در سایه شعار «انما المؤمنون اخوه» گردهم آورده و مظهر وحدت و برادرى مسلمانان مىگردد. مسلمانان در مساجد، کنار هم در یک جا مىنشینند و به نصایح اسلامى امام در نماز جماعت و در خطبههاى نماز جمعه و نماز عید گوش فرار مىدهند و یکدیگر را مىشناسند. چه بسا که مسلمانى برادر دینى خود را جز در مسجد، جاى دیگر نمىبیند. اجتماع مسجد، سبب محبّت و الفت دلها و تحکیم پیوندها و روابط و آگاه شدن از حال یکدیگر و تبادل افکار در مسائل دینى و دنیایى و همدردى در غم و شادى یکدیگر است. احکام اسلام و شرایع دین را در مسجد مىآموزند. پایگاه علم و عبادت و امر به معروف و نهى از منکر و دمیدن روح اخوّت بین مسلمانان است.[103]
6 ـ منافع مشترک
یکى از عوامل مهم و ایجاد وحدت، منافع مشترک است. در جامعهاى که اقلیّتهاى مذهبى، جناحهاى سیاسى و... وجود دارند، حقّ فردى و گروهى نیز وجود دارد که ممکن است این حقوق در تعارض قرار گرفته، تنش ایجاد کنند. براى جلوگیرى از اختلافات نیاز به محور اتّحاد است که حلقه اتّصال همه افراد و گروهها مىباشد. براین اساس، هرگاه منافع مشترک یک جامعه در معرض تهدید قرار گیرد، منافع فردى و گروهى نادیده گرفته مىشود و همه افراد متحد شده از آن دفاع مىکنند.
در جامعه اسلامى نیز جناحهاى سیاسى و افرادى با سلیقههاى مختلف وجود دارند که گاهى تعارض در رعایت حقوق آنها به وجود آمده و تضار افکار زمینه برخى از اختلافات را به وجود آورد.
براى ایجاد همبستگى و وحدت نیاز به محور وحدت است که همانا «منافع مشترک» است.
امام على علیهالسلام با وجود این که ولایت را حق مسلّم خویش مىدانست[104] و بارها از آن دفاع کرده است، ولى در برابر خلفاى سهگانه قیام نکرده، 25 سال سکوت اختیار کرد. سکوت آن حضرت این پرسش را نیز به وجود مىآورد که چه عامل یا عواملى سبب شدند که آن حضرت قیام نکرده و حتى با خلفا بیعت نموده و با آنان همکارى کند[105] واقعیّت این است که سکوت امام و همکارى او با خلفا در راستاى «منافع عمومى» صورت گرفت.
اوضاع سیاسى و اجتماعى صدر اسلام نشان مىدهد که بعد از رحلت پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم، اسلام و مسلمانان دچار مشکلات و بحرانهاى خطرساز فراوان شده که هر کدام آنها براى اسلام و مسلمانان خطرات جدّى بودند. ظهور پیامبران دروغین، ارتداد و اختلافات شدید بین مسلمانان را مىتوان از جمله آنها ذکر کرد.[106] ابنهشام در این باره مىنویسد: «چون پیامبر وفات نمود، بلا و مصیبت بر مسلمانان بزرگ شد، یهودیان سر بر افراشته و مسیحیان خوشحالى کردند. اهل نفاق از دین برگشته و اعراب مىخواستند مرتد شوند. اهل مکّه مىخواستند مجددا بتپرستى کرده و دین پیامبر را منسوخ نمایند».[107]
هنگامى که دین در خطر است و دشمنان منافع عمومى مسلمانان را به خطر انداخته و هر گونه اختلاف ضربه بر پیکر امّت اسلامى است، باید همه افراد جامعه متحد شوند.
امام على علیهالسلام که خود یکى از سنگربانان شریعت اسلام و منادى وحدت است، در چنین فضایى یکى از علل سکوت خود را رعایت مصالح و منافع عمومى و حفظ وحدت اسلامى بیان مىفرماید: «و ایم اللّه لولا مخافة الفرقة بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا غیر ما کنا لهم علیه».[108] «به خدا سوگند! اگر ترس وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهى دین نبود، رفتار ما با آنها به گونهاى دیگر بود». و نیز آن حضرت در جواب «ابوسفیان» بعد از تشکیل سقیفه ـ که به عنوان حمایت از على علیهالسلام مىخواست فتنه به پا کند ـ همگان را به وحدت فرا خواند: «ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طریق المنافرة وضعوا تیجان المفاخرة».[109] امواج کوه پیکر فتنهها را با کشتىهاى نجات (علم، ایمان و اتّحاد) در هم شکنید؛ از راه اختلاف و پراکندگى کنار آیید، تاج تفاخر و برترى جویى از سر بنهید.
7 ـ ارزشها
هر جامعهاى وارث سنّت و اصول پذیرفتهاى شده است که مردم آن جامعه به آنها علاقهمند بوده و حفظ آن اصول، عامل وحدت است. جامعه اسلامى نیز سنّتها و اصولى دارد که مىتوان از آنها به عنوان ارزشها اسلامى یاد کرد. هویّت و استقلاال جامعه اسلامى بستکى به پاسدارى آنها داشته و حفظ آنها یکى از مؤلفههاى وحدت و همبستگى اسلامى است که هرگاه دشمنان، آن ارزشها را تهدید کردند، با هم متحّد شده و از آنها پاسدارى و دفاع کنند. قرآن کریم پیوند میان مسلمانان را پیوند دلهایى مىداند که از استحکام و استوارى خاصّى برخوردار باشد. این نعمت و موهبتى الهى است که خداوند با تصرّف در دلهاى مؤمنان ایجاد مىکند، براین اساس خداى متعال خطاب به پیامبرش مىفرماید: اگر تمام گنجها و ثروتهاى زمین را انفاق مىکردى، نمىتوانستى این انسجام، یگانگى و همرنگى را پدیدآورى؛ زیرا اینگونه یگانگى و تألیف قلوب با پول و مسائل مادّى فراهم نمىآید. وحدت و انسجام میان دلهاى مسلمانان و مؤمنین، همگرایى روحى و روانى است که به عنایت پروردگار ایجاد مىشود و این مهم در صورتى تحقّق مىیابد که ملّتهاى مسلمان بر دین خدا و ارزشهاى الهى تأکید ورزند و اصول آن را مورد توجّه قرار دهند.
امام على صلىاللهعلیهوآلهوسلم به مالک اشتر دستور مىدهد که سنّتهاى دیگر ایجاد نکرده، پاسدار ارزشهاى اسلامى باشد، که آن ارزشها سبب وحدت اسلامى است: «هیچ سنّت شایستهاى را مشکن که معیار عمل بزرگان این امّت بوده است و همبستگى و کار ملّت بر محورش سامان مىیافته است و هیچ راه و رسم جدیدى ایجاد مکن که به سنّتى از این سنتّها آسیب برساند».[110]
8 ـ حکومت و رهبرى
حکومت و رهبرى آن، مؤثرترین عامل همبستکى و وحدت است. در اینجا این پرسش قابل طرح است که اصولاً چگونه حکومت عامل وحدت است؟ در جواب باید گفت: حکومت نقش بنیادى در برقرارى امنیّت، نظم و اجراى قوانین دارد. از این رو هیچ جامعهاى خالى از حکومت نبوده و همگان بر ضرورت آن اتّفاق دارند و بر همین اساس، هرگاه حکومت مورد قبول آنان تهدید شود، از آن دفاع نموده و همه مردم متّحد مىشوند. در جامعه اسلامى، به ویژه در فرهنگ شیعى حکومت جایگاه الهى داشته و امامت ادامه رسالت است. بنابراین، حفظ نظام از مهمترین واجبات بوده و رهبر، محور و قطب حکومت مىباشد؛ چنان که امام على علیهالسلام از خود به عنوان محور جامعه و از امامت به عنوان نظمدهنده امّت اسلامى یاد مىفرماید: «واقعیت جز این نیست که من قطب آسیابم، و چرخهاى کشور باید بر محورم همواره بچرخد و من در جاى خویش ثابت بمانم.
اگر لحظهاى من جایگاهم را رها کنم، مدارش سرگردان مىشود و سنگزیرین آن به لرزش مىگراید...».[111]
امام خمینى رحمهالله حکومت را به عنوان عامل وحدت و همبستگى بیان کرد: «تشکیل حکومت براى حفظ نظام و وحدت مسلمین است، چنان که حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبهاى فرمود: امامت براى حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتّحاد است».[112]
بىگمان حکومت الهى و رهبرى آن ریسمانى است که همه مهرهها را در نظام اسلامى به هم پیوند مىدهد. چنان که امام على علیهالسلام فرمود: «موقعیت زمامدار، همچون ریسمانى است که مهرهها را در نظام مىکشد و آنها را جمع کرده و ارتباط مىبخشد. اگر ریسمانى از هم بگسلد، مهرهها پراکنده مىشوند و هر کدام به جایى فرو خواهد افتاد؛ پس هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود و از نو نظام بخشید».[113]
آثار و نتایج اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى
اندیشه وحدت و آرمان اتّحاد مسلمانان جهان ثمرات گوارایى در پى داشته و در صورت تحققّ عمیقتر وحدت آثار بیشترى نیز خواهد داشت، در اینجا به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
الف) آثار فردى
یکى از ثمرات وحدت و همدلى، رشد فکرى و زنده شدن روح تحقیق در میان مسلمانان است. بدون شکّ در جوّ تفاهم و همدلى و انسجام، بدون ترس از تهمتها و انگلهاى مختلف، زمینه حقجویى و جستجو براى یافتن نظریه کامل در ابواب فکرى اجتماعى، فراهم مىشود و این، سر آغازى بر غناى مجدّد فرهنگ و تمدّن کهن اسلامى خواهد شد. بیشتر اختلافات موجود بین گروههاى اسلامى، ناشى از دورى آنان از یکدیگر و یا برداشتهاى غلط از اندیشههاى یکدیگر است و اتّحاد و یکپارچگى آنها، سبب رفع ابهامات و سوء تفاهمها و پىبردن به حقیقت اندیشههاى دیگر براداران و همنوعان خواهد شد.
روح وحدت و همدلى سبب مىشود که امنیّت روحى و روانى بر افراد جوامع اسلامى حاکم شده و دغدغههاى موجود ـ به ویژه در این برهه از زمان که استکبار جهانى و صهیونیست غاصب با تمام نیرو و حربههاى مختلف در برابر اسلام و اسلامیان قد علم کرده و هدفش نابودى اسلام و... ـ در صحنه زندگى افراد برطرف گردد؛ اعتماد به نفس و فکر کردن به توانایىها، بجاى یأس و دلمردگى و اضطراب در افراد مسلمان تجلّى یابد و شادابى و سلامت جسمى ناشى از سلامت و شادابى روح، چهره تابان خویش را آشکار سازد. در روایتى از امام على علیهالسلام نقل شده که فرمود: «برادران برطرفکننده اندوه و نگرانىها هستند».[114]
اتّحاد و برادرى، سبب مىشود که ما و تلاش و خدمت براى قبول مسئولیتهاى بیشتر، در قبال برادران و رفع مشکلات آنها، در زندگى مسئولان به خصوص و بهطور عموم در بین مسلمانان، شایع گردد و توجّه به ارزشها و معنویّات و عالم آخرت، محرّک زندگى دنیوى آنان گردد.
امام على علیهالسلام مىفرماید: «برادران، بهگاه آسایش، زینت و گاه سختى، یاوران یکدیگرند».
و در یک جمله: تعادل روحى و روانى ناشى از اتّحاد و اخوّت و انسجام اجتماعى، در تمام زوایاى زندگى انسان، تأثیر مستقیم و غیرمستقیم دارد.
ب) آثار اجتماعى
1 ـ اتّحاد، رمز پیروزى در صحنههاى مختلف
پیروزى و گسترش اسلام در سالهاى آغازین بعثت به برکت وحدت و همدلى مسلمانان بود. این ایمان و اتّحاد امّت اسلام بود که آنان را چنان تربیت کرده بود که فارغ از هر نوع دستهبندى و قوم سالارى، تحت لواى نبوى صلىاللهعلیهوآلهوسلم، براى اعتلاى کلمه «لااله الااللّه» جانفشانى مىنمودند و به برکت همین وحدت و انسجام اسلامى بود که خداوند پیروزىهاى روزافزون را بر مسلمانان عنایت مىداشت.
این که اتّحاد و همبستگى ملّى و اسلامى موجب پیروزى مىشود، یک قانون عام و قطعى است؛ بهطورى که اگر در جبهه حق «اختلاف» و در جبهه باطل «اتّحاد» حکمفرما باشد، به یقین، پیروزى از آن اهل باطل خواهد بود؛ از اینرو، امام على علیهالسلام خطاب به لشکریانش مىفرماید: «و اللّه لاظن ان هؤلاء القوم سید الون منکم باجتماعهم على باطلهم و تفرقکم عن حقکم».[115]
به خدا سوگند، به زودى آنان (ارتش معاویه) بر شما چیره شوند؛ زیرا آنان در باطل خویش اتّحاد و هماهنگى دارند و شما در «حقّ» خود دچار تفرقه و اختلاف هستید.
جامعهاى که داراى وحدت، انسجام اجتماعى است و با وحدت و همدلى به همنوعان خویش کمک کرده و همواره حضورى فعّال در صحنههاى فردى و اجتماعى دارد، دشمن جرئت نفوذ در چنین جامعهاى را ندارد؛ زیرا نه با یک حکومت که با یک ملّت باید مبارزه کند. بنابراین، ثبات سیاسى بر آمده از این اتّحاد و انسجام اسلامى، حربه بسیار کارایى در صحنههاى بین المللى شده و دشمنان پیدا و پنهان از طمع ورزىها، باز داشته مىشوند. افزون بر اینها، قدرت نفوذ اسلام در تغییرات سیاسى و فرهنگى و حتّى اقتصادى دنیا بیشتر شده و اعتبار جهانى شریعت اسلام روز افزون مىشود و جاذبه این دین مبین، مشتاقان حقیقت را به خود فرا خواهد خواند و وعده الهى که علّو اسلام بر سائر ادیان است، عملاً به ظهور مىانجامد.
با اندک توجهى مىتوان فهمید که قدرت بیش از یک میلیاردى مسلمانان؛ یعنى یک پنجم ساکنان کره زمین، کمتر از چند دولت مثل امریکا و انگلستان و یا فرانسه و... نیست. اگر حقّ «وتو» در شوراى امنیّت به این کشورها اختصاص یافته و جامعه ملل متحد آن را مىپذیرد، مسلمانان نیر مىتوانند به عنوان یک پنجم مردم دنیا خواستار این حق باشند و یا حدّاقل باعث رفع این گونه تبعیضهاى ناروا شوند.
اگر جوامع اسلامى در پرتو اتّحاد و انسجام اسلامى با تصمیمى هماهنگ در صحنههاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى دنیا وارد عمل مىشدند، هر روز در گوشه و کنار دنیا، ـ مانند جنایات و کشتار وحشیانه آمریکا در... افغانستان و عراق... و کشتار مظلومان بىدفاع فلسطین به دست غدّه سرطانى، (اسرائیل غاصب)، ـ مسلمانان مظلوم مورد هجوم درد منشانه این و آن قرار نمىگرفتند. اگر آمار شهداى مسلمانان در پنجاه یا صد سال اخیر (و آوارگان و معلولان آنان) در یک جا محاسبه گردد، روشن خواهد شد که چه میزان، خسارت انسانى ـ گذشته از زیانهاى اقتصادى و فرهنگى که از محاسبه بیرون است ـ بهخاطر عدم وحدت مسلمانان و عدم تصمیمگیرى واحد به جامعه اسلامى تحمیل شده است!
غصب بیش از دهها ساله فلسطین، چه اعتبارى سیاسىاى را براى جامعه اسلامى در پىداشته است! نداشتن جایگاه سیاسى مناسب در دنیایى که جز با اتکاء به قدرت اقتصادى و نظامى نمىتوان انتظار رسیدن به خواستهها را، عملى شمرد، ثمره دورى از دستورات قرآن کریم و معصومان علیهمالسلام، درباره اتّحاد امّت اسلامى است.
آرى؛ وحدت و همدلى اکسیرى است که دشمن را در توطئههاى خویش علیه یک ملّت ناکام مىگذارد. همواره دشمن از اختلافات، تردیدها، درگیرىها و چند دستگىها سود مىبرد.
2 ـ اتّحاد، پشتوانه اجراى حق و عدالت
فقدان اتّحاد و وحدت در هر جامعهاى باعث هرج و مرج در آن نظام مىگردد و هنگامى که هرج و مرج و نا امنى در کشور حاکم گشت، اجراى حق و عدالت میسر نخواهد بود.
امام على علیهالسلام مىفرماید: «فقلنا: تعالوا نداوى، لایدرک الیوم باطفاء النائره و تسکین العامه حتى یشتد الامر و یستجمع، فتقوى على وضع الحق فى مواضعه».[116]
ما گفتیم که بیایید با خاموشى آتش جنگ و آرام کردن انبوه مردم، به چارهجویى و درمان بنشینیم تا کار مسلمانان قوام و انسجام یابد و ما براى اجراى حق و عدالت نیرومند شویم.
3 ـ اتّحاد، تضمینکننده استقلال و عزّت اسلامى
در پرتو اتّحاد، استقلال و عزّت براى امّت اسلامى به ارمغان خواهد آمد. جامعه اسلامى در پرتو اتّحاد، انسجام و وفاق و پایبندى کامل به اصول و ارزشهاى دینى و تحمل مشکلات، موانع را یکى پس از دیگرى از سر راه برداشته، به عزّت اسلامى که همانا مخصوص مؤمنان و اولیاى الهى است، نایل خواهد آمد. «عزّت مخصوص خدا و رسولش و مؤمنان است».[117]
به تعبیر قرآن کریم، حدّاقل اثر و نتیجه انسجام و همبستگى ملّى، حلّ معضلات جامعه اسلامى، استقامت و صبر و تحمّل در برابر مشکلالت فردى و اجتماعى، سربلندى و عزّت جامعه اسلامى است: «سستى نکنید و اندوهناک نباشید؛ زیرا شما بلند مرتبهترین مردماید، به شرط آن که در ایمان ثابت و استوار باشید».[118]
آرى؛ استقلال و عزت اسلامى در سایه شجره طیبّه اتّحاد و همبستگى امکانپذیر است. امام على علیهالسلام در این باره مىفرماید: «هیچ ملّتى درباره انجام کارى با هم متّحد نشد، جزاین که نیرو و قدرت پیدا کرد و هیچ ملّتى از این قدرت بهره نگرفت، مگر اینکه خداوند گرفتارى آنان را بر طرف کرد و آنها را از بلاى ذلّت نجات داد».[119]
همچنین آن حضرت عزّت اسلامى و موفقیّت. ذلّت امّتهاى گذشته را مبنى برهمبستگى و همگرایى و اختلاف دانسته، و مىفرماید: «اگر بیندیشید در تفاوت احوال آنها در زمان خوشى و رفاه و زمان سختى، آن گاه لازم مىشود بر شما که به سراغ عواملى برویدکه باعث عزّت و اقتدار آنان شد و دشمنانشان را از آنها دور کرد و عافیت و سلامت برایشان آورد... و آن عبارت است از پرهیز از تفرقه و اهتمام به الفت و محبّت و توصیّه و تشویق بر همگامى و همبستگى... .
بنگرید آنها چگونه بودند هنگامى که جمعیتهاىشان متّحد، خواستهها متّفق، قلبها و اندیشهها معتدل، دستها پشتیبان هم، شمشیرها یارى کننده یکدیگر، دیدهها نافذ و عزمها و هدفها همه یکى بود؛ آیا زمامدار و پیشواى همه جهانیان نشدند؟ از آن طرف پایان کار آنان را نیز بنگرید، آن هنگام که پراکندگى در میان آنها واقع شد، الفتشان به تشتّت گرایید، اهداف و دلها اختلاف پیدا کردند، به گروههاى متعدّدى تقسیم شدند و در اثر پراکندگى، با هم به نبرد برخاستند. (در این هنگام بود) که لباس کرامت و عزّت و استقلال از تنشان بیرون شد و وسعت و نعمت از آنان سلب گردید و تنها سرگذشت آنان در میان شما باقى مانده که مایه عبرت براى عبرت گیرندگان است...».[120]
4 ـ تقویت روحیه تعاون و همکارى
هریک از مسلمانان در جامعه اسلامى، هم چون اعضاى یک خانوادهاند[121] که خانواده به وى نیازمند و او هم به خانواده نیازمند است و اینگونه نیست که فردیّت مطلق داشته باشد. او موظّف است که عدالت را وجهه همّتش قرار داده و مصالح عمومى و شؤون دیگران را نیز مراعات نماید. حبّ و بغض، منافع شخصى او را نسبت به حقوق دیگران بىاعتنا نکند و براى دستیابى به خواستههاى خویش به دیگران ستم ننماید، بلکه تا سر حدّ توان براى بهبود وضع شخصى و اجتماعى بکشد و پیوسته درصدد حلّ مشکلات خود و دیگران باشد.
اصولاً فعالیّت متقابل و مهر و عطوفت و اظهار محبّت و صمیمیت و تعاون در غم و شادى یکدیگر شرکت جستن و صله رحم و گذشت و دورى از کینه و دشمنى موجب ارتباط متقابل و وحدت و همبستگى مىگردد؛ از اینرو، در آیات و روایات فراوانى براین مهم تأکید شده است؛ زیرا، اساس زندگى اجتماعى بر تعاون و همیارى و پایهریزى شده است و نظام بنیادین اسلام، قوانین اقتصادى و اجتماعى خود را بر اصل تعاون استوار کرده است. قرآن کریم براى تقویت و تثبیت روحیه تعاون، همکارى و همیارى اجتماعى مىفرماید: «وتَعاونوا عَلَى البِرِّ والتَّقوى ولا تَعاونوا عَلَى الاِثمِ والعُدونِ...».[122]
و [همواره] در راه نیکى و پرهیزگارى با هم همکارى کنید و [هرگز] در راه گناه و تجاوز همکارى ننمائید. این آیه شریفه بیانگریم اصل کلى اسلامى (تعاون) است که سراسر مسائل اجتماعى و حقوقى و اخلاقى و سیاسى را در برمىگیرد. طبق این اصل مسلمانان موظفند در کارهاى نیک تعاون و همکارى کنند، ولى همکارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم، به طور مطلق ممنوع است؛ گرچه مرتکب آن دوست نزدیک یا برادر انسان باشد.
این قانون اسلامى، درست بر ضد قانونى است که عصر جاهلیّت ـ و حتى جاهلیّت امروز ـ نیز حاکم است که «انصر اخاک ظالما او مظلوما»؛ برادر (یا دوست و هم پیمان) را حمایت کن، خواه ظالم باشد یا مظلوم!
در آن روز اگر افرادى از یک قبیله به افراد قبیله دیگر حمله مىکردند، بقیّه افراد قبیله به حمایت آنها برمىخواستند، بدون این که تحقیق کنند حمله عادلانه بوده یا ظالمانه؛ این اصل در مناسبات بینالمللى امروز نیز وجود دارد. بهطورى که اغلب کشورهاى همپیمان، و یا آنها که منافع مشترکى دارند، در مسائل مهم جهانى به حمایت یکدیگر برمىخیزند، بدون این که اصل عدالت را رعایت کنند و ظالم و مظلوم را از هم تفکیک نمایند! اما شریعت اسلام، براین قانون جاهلى خطّ بطلان کشیده و دستور داده که مسلمانان با یکدیگر باید (تنها) درکارهاى نیک و برنامههاى مفید و سازنده تعاون و همکارى داشته باشند، نه در گناه و ظلم و نه تعدى.[123]
قرآن کریم در آیهاى دیگر مىفرماید: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ ».[124] «مؤمنان، مؤمنان دیگر را بر خود مقدم مىدارند، هر چند نیازمند باشند و کسانى که از امساک ورزیدن خویشتن محفوظ باشند، رستگارند».
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مسلمانان را هم چون عضوى مىداند که اگر دردى برآن عارض شود، اعضاى دیگر را آرام و قرارى نیست؛ «مؤمنان در دوستى و رحمت و عطوفت نسبت یه یکدیگر، مانند اعضاى یک پیکرند که وقتى یکى از اعضایش رنجور و دردمند گردد، سائر اعضا هم از بى خوابى و سوزش تب متأثّر مىگردند».[125] سعدى شیرازى، همین روایت را در اشعار معروف خود چنین بیان مىکند:
بنىآدم اعضاى یک پیکرند/ که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار
نظیر این سخن با اندگى تفاوت از امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده آنجا که فرمود: «اَلْمؤمِن اَخُو المُؤمِن کَالجَسَدِ الواحِدِ، اِنْ اِشتَکى شَیئا مِنْهُ وَجَدَ آلمَ ذلِکَ فى سائرِ جَسَدِه...».[126]
«مؤمن برادر مؤمن است، مانند پیکرى که هرگاه عضوى از آن دردمند شود، اعضاى دیگر هم احساس درد کند».
مؤمن، برادر مؤمن است، همه یک پیکرند، ارواح مؤمنان از یک روح نشأت گرفته، همگان از سرچشمه فیّاض روح اللّه که منشأ هستى است و نیرو دهنده وجود است، نیرو گرفتهاند؛ از اینرو، باید در تمام موارد به یکدیگر مدد رسانند، روح وحدت و همبستگى را حفظ نمایند؛ زیرا: «والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ...».[127]
نخستین وصف مؤمن در این آیه شریفه، تعاون و همیارى نسبت به یکدیگر است؛ یعنى مسلمانان نباید نیروهاى خود را بیهوده هدر دهند بلکه همگان باید به صورت نیروى واحد باشند و به شکل اندام واحدى، احساس همبستگى کنند.
به بیان سید قطب،[128] در طبیعت فرد مؤمن یگانگى و همکارى وجود دارد، همه با هم پشت و کمک کارند همپشتى آنها در کار نیک است و جلوگیرى از کار ناپسند.
امام صادق علیهالسلام در وصف شیعیان مىفرماید: «هم البررة بالاخوان فى حال العسر و الیسر المؤثرون على انفسهم فى حال العُسر».[129]
آنان کسانى هستند که در روزگار سختى و آسایش به برادران نیکى مىکنند و در سختى و تنگدستى دیگران را بر خود ترجیح مىدهند.
امام على علیهالسلام همه مردم را نیازمند یکدیگر دانسته و این نیاز را همیشگى و همچون نیاز انسان به اعضا و جوارح خویش معرفى نموده و مىفرماید: «لاتدع اللّه ان یغنیک عن الناس فان حاجات الناس بعضهم الى بعض متصله کاتّصال الاعضا فمتى یستغنى المرء عن یده او رجله».[130]
از خداوند مخواه که تو را از مردم بىنیاز کند؛ زیرا انسانها، همچون اعضاى بدن به یکدیگر وابستهاند، چه وقت انسان از دستش یا پایش بىنیاز مىشود؟
اگر در جامعهاى روحیّه تعاون و همیارى و همکارى تقویت شود و به اصطلاح، در لایههاى زیرین جامعه این همکارى و همیارى به همنوعان خویش نهادینه شود، در این صورت، جامعه یکدست، یکرنگ، منسجم شده و کمتر افراد جامعه احساس رنج، درد و گرفتارى فردى و اجتماعى مىکنند؛ زیرا بىتردید کسى که در سطح خانواده و اجتماع به رفع گرفتارىهاى مردم، خدمت به ایشان و همنوعان اقدام مىنماید، علاوه بر زندگى مسالمتآمیز و تقویت روحیّه تعاون و همکارى، کمتر شاهد تنگدستى و فقر و گفتارى فردى و اجتماعى خواهد بود.
5 ـ آبادانى و امنیّت اجتماعى
یکى دیگر از آثار اتّحاد و انسجام اسلامى، وجود امکانات بالقوه و بالفعل و منابع انسانى و مادّى فراوان و آماده براى آبادانى و توسعه کشور، و نیز حضور فعّال مردم در صحنههاى اجتماعى و عرصههاى فرهنگى و امنیت پایدار اجتماعى است. این مهم نیز مورد تأکید منابع دینى و آیات و روایات مىباشد؛ به گونهاى که خدمترسانى مسئولان به مردم و کمک و همیارى و صرف مال در راه اصلاح جامعه و رفاه عمومى و دستگیرى از نیازمندان و رسیدگى به امور عامّالمنفعه و رسیدگى به خویشان، محرومان و بیچارگان علاوه براینکه موجب آبادانى کشور و بهبود وضع عمومى جامعه مىشود، نزول برکات و عنایات الهى را در بر خواهد داشت.[131]
قرآن کریم نیز وعده فرموده کسانى که به همنوعان خویش کمک مىکنند، آیندهاى پر قدرت و همراه با امنیّت برایشان آماده سازد.[132]
6 ـ انقلاب اسلامى و جنبشهاى آزادىبخش جهان
در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامى، وحدت داراى نقش مهم و اساسى بود؛ وحدتى که چنان در بین اقشار جامعه اعم از روحانى و دانشجو، کارگر و کارمند و... الفت و صمیمیّت ایجاد کرد که به تعبیر امام خمینى رحمهالله: «بىآنکه داراى ادوات نظامى باشیم فقط به واسطه قدرت ایمان و وحدت کلمه، بر قواى طاغوتى غلبه کردیم».[133]
در این انقلاب «ملّت ایران با جان و خون خود اسلام را زنده کرد، تجدید حیات کرد براى اسلام و مسلمین، کوششهاى قریب سیصد ساله استعمار و اجانب را خنثى کرد»؛[134] بنابراین کوتاه کردن شر سلطهگران جهانى و بازیافتن عظمت از دست رفته از دیگر ثمرات وحدت اسلامى است.
ثمره دیگر وحدت، سیادت و آقایى سران اسلامى است و تا هنگامى که در میان رؤساى دولتهاى اسلامى «وحدت کلمه»[135] وجود نداشته باشد، سیادت نمىتوانند بکنند و باید فکر کنند عمل کنند تا سیادت کنند و اگر این مطلب را انجام بدهند، سیّد دنیا خواهند شد. اگر اسلام را آنطورى که هست به دنیا معرفى کنند و آن طورى که هست عمل بکنند سیادت با شماست. بزرگى با شماست. «انّ العزة للّه و لرسوله و للمومنین».[136]
ثمره بعدى وحدت، وحشت دشمنان اسلام و قدرتهاى جهانخوار شرق و غرب است؛ زیرا آنها از وحدت چند میلیاردى مسلمانان وحشت دارند و با تمام قوا مستقیما و یا به دست عمّال منحرف خود، به این اختلافات دامن مىزنند تا بر مقدّرات مسلمانان جهان مسلط و برآنها حکومت نموده و ذخایر بىپایان آنها را چپاول نمایند؛[137] اما با وحدت کلمه ملت مسلمان ایران و وقوع انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى رحمهالله: «... یک کار بزرگ محیّر العقول دیگر واقع شد و آن این که دست آمریکا و دست انگلستان و شوروى (سابق) و همه اینها از خزائن ما کوتاه شد».[138]
از نتایج بسیار مهم وحدت این است «که یک ملّتى اگر یک چیزى را خواست، نمىشود تحمیلش کرد... به یک ملت نمىشود یک چیزى را تحمیل کرد»؛ زیرا در سایه وحدت، ملت از هر گزندى در امان است.
دیگر ثمره وحدت، پیروزى بر دشمنان است و بر این اساس بود که رهبر کبیر انقلاب اسلامى مىفرمودند: «باید جوانان غیوراسلامى، بدانند که تا دست اتّحاد به هم ندهند و هدف خود را اسلام که تنها مکتب نجاتبخش بشر است. یگانه کفیل آزادى و استقلال ملّتهاى مستضعف است قرار ندهند، امید پیروزى را نباید داشته باشند».[139]
بالاخره نتیجه مهم وحدت ایجاد صلح و آرامش در بین کشورها و ملل متّحد اسلامى و سازش آنها براى غلبه بر دشمن مشترک است: «... تأسف در این است که کشورهاى دیگر چرا از ایران الگو نمىگیرند؟... و وحدت کلمه پیدا نمىکنند و با ملتهاى خودشان سازش نمىکنند و هر یک با دیگرى سازش نمىکند تا اسرائیل بر آنها غلبه کند؟».[140]
جنبشهاى آزادىبخش جهان بهطور کلى و جهان اسلام به طور خاص، از مصادیق و نتایج وحدت ملّتهاى در بند و آزادى خواهان این ملّتها مىباشد که امام رحمهالله عنایت ویژهاى به همه آنها داشت و بهطور صریح مىفرمود که: «من بار دیگر از تمام جنبشهایى آزادىبخش جهان پشتیبانى مىنمایم و امیدوارم تا آنان براى تحققّ جامعه آزاد خویش پیروز شوند... ودولت اسلامى درمواقع مقتضى به آنان کمک نماید».
بنابراین، مىتوان انقلاب شکوهمند اسلامى ایران، جنبشهاى آزادى بخش جهان، وحشت دشمنان اسلامى و ابرقدرتها از مسلمانان و مستضعفین و سیادت و آقایى مسلمانان را از نتایج وحدت بهشمار آورد که موجب گردید دشمنان اسلام و ابرقدرتها از مسلمانان و مستضعفین و سیادت و آقایى مسلمانان را از نتایج وحدت بهشمار آورد که موجب گردید دشمنان نتوانند هر چیزى را به آنها تحمیل نمایند و مسلمانان با وحدت کلمه به پیروزى نایل آیند که این مسئله به وسیله تجارب تاریخى اتّحاد مسلمانان و کشورهاى مسلمان مانند عثمانى و قضایاى فلسطین به تأیید رسیده است.
و در دفاع مقدّس (جنگ تحمیلى) نیز ایمان، اتّحاد و انسجام ملّت شجاع ایران و وحدت کلمه، پیروزى رزمندگان اسلام را به همراه داشت.
فلسفه اختلافات
واژه «اختلاف» و «اتّحاد» از معدود کلماتى است که همواره تکیه کلام زمامداران و حاکمان بوده، از اینرو مفهوم کلى این دو واژه بسیار روشن است؛ اما نکتهاى که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که: آیا واژه اتحاد و اختلاف چون دو واژه عدل و ظلماند که یکى بهطور مطلق مذموم و دیگرى ممدوح است و صدق مفهوم دادگرى یا ستمگرى در موردى، آن عمل شایسته یا ناشایست مىنماید؟
در پاسخ باید گفت: به رغم ذهنیت افکار عمومى، چنین نیست و اختلافات و اتحاد هیچ یک ارزش ذاتى ندارند: بلکه ارزش یا ضد ارزش بودن هر کدام، متغیرى از موضوع، هدف و کیفیت رسیدن به آن است؛ به تعبیر دیگر موضوع وحدت ـ با توجه به آیات روح بخش قرآن کریم[141] ـ مىتواند رعایت و التزام به قوانین الهى باشد، و یا رعایت قوانینى که با نظرخواهى و جمعبندى آراى اندیشمندان، کارشناسان و نخبگان ملّتى یا ملل جهان، با هدف حصول نظم و امنیت همگانى با رأى اکثریت تصویب شود و بیشترین منافع را براى عموم دارا باشد و در سایه آن، رشد و شکوفایى و توسعه همه جانبه ملّت با تجاوزات جهانى و ترقّى و تعالى بشرى به دست آید. چنین وحدتى که ریشه در تفاهم و وفاق دارد بىتردید مطلوب است و ایجاد اختلاف در آن ناروا ست ولى اگر موضوع وحدت، اطاعت فرمانهاى ستمگر و دیکتاتورى باشد که به منافع و برترىطلبىهاى خویش و اطرافیان یا قوم و نژاد خود مىنگرد و افکار عمومى و دیدگاههاى دیگران را در آن نادیده گرفته مىشود، چنین وحدتى ارزش محسوب نمىشود و دفاعپذیر نیست. همچنین اگر موضوع وحدت استراتژى ابرقدرتى است که با هدف تک قطبى نمودن جهان و سلطه بر همه ملل از طریق باجخواهى و باج دادن و تهدید و تطمیع شکل گیرد و منافع ملّتهاى مستضعف نایده گرفته شود، هیچ منصفى حفظ چنین وحدتى را که با ظلم و ستم به اقشار ضعیف توأم است، روا نمىداند؛ بلکه در این موارد اختلاف و شکستن اینگونه وحدت براى جایگزین نمودن وفاقى دیگر سزاوار است.
با توجه به مطالب یاد شده درمىیابیم که وحدتى ارزشمند و مطلوب خواهد بود که در سایه اختلاف آرا پدید آید. چنین وحدتى همان وفاق عملى یا التزام به قانون است. در این صورت اگرچه فرد در اعتقاد و نظر، مخالف فلان اصل یا قانون است؛ ولى چون مورد وفاق اکثر افراد است در عمل به آن ملتزم است.
نکته مهمى که در فهم این دو واژه «اختلاف و اتّحاد» نباید از آن غفلت شود این است که اصولاً، واژه «وحدت و اتّحاد» در مسائل اجتماعى در مواردى استفاده مىشود که نوعى «اختلاف» وجود داشته باشد، تا همبستگى و وفاق ملّى به وجود آید و بدون هیچگونه اختلافات، اتّحاد و همبستگى موجود بوده و نیاز به وحدت و همبستگى ندارد، و حال آنکه در اسلام دعوت به همبستگى شده است.[142] از سوى دیگر برخى از اختلافات، معقول و منطقى است. چنانکه اختلافات طبیعى، مانند اختلاف رنگها و قبیلهها لازمه آفرینش و خلقت انسان به حساب آمده است؛[143] براین اساس، معناى وحدت و همبستگى در جامعه آن نیست که در جامعه اختلاف رنگها، زبانها و سلیقهها، تضارب اندیشه و جناحبندىهاى سیاسى و... وجود نداشته باشد؛ زیرا در اسلام به انتقادهاى سازنده، تضارب اندیشه و رقابتهاى سیاسى منطقى، توصیه شده و آنها از اصول پذیرفته شده هستند که این عناصر معمولاً اختلاف آورند. همینطور معناى همبستگى و وحدت آن نیست که اقلیّتهاى مذهبى از عقاید خویش دست برداشته و عقیدهاى واحد داشته باشند و یا برادران سنّى، شیعه و شیعیان سنّى شوند؛ بلکه مقصود از وحدت و همبستگبى آن است که همه افراد و گروههاى یک جامعه با بهرهگیرى از عوامل وحدت و با اتخاذ سیاستهاى اصولى و منطقى در قبال سیاستهاى خصمانه دشمن مشترک خود، متّحد بوده و از اختلافات غیرمعقول پرهیز کرده و اختلافات خود را با تبادل اندیشه حل نموده و با صلح و صفا در کنار هم زندگى کنند.
قرآن کریم، گروهگرایى و پراکندگى را از برنامههاى مشرکان دانسته، و مسلمانان را به شدّت از آن نهى کرده و به انسجام تحت پوشش توحید دعوت فرموده و با صراحت مىفرماید:
«از مشرکین نباشید، از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند، و به دستهها و گروههاى تقسیم شدند».[144]
قرآن تفرقه و اختلاف را در ردیف عذابهاى آسمانى عنوان کرده و مىفرماید: «بگو خداوند قادر است که از بالا یا از زیر پاى شما، عذابى بر شما بفرستد، یا به صورت دستههاى پراکنده شما را با هم بیامیزد، و طعم جنگ [و اختلاف] را به هر یک از شما به وسیله دیگرى بچشاند».[145]
قرآن به تفرقهافکنان هشدار داده و آنها را جداى از اسلام و دشمن مسلمانان معرفى کرده و با قاطعیّت مىفرماید: «همانا کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند، و به گروههاى گوناگون تقسیم شدند، تو هیچگونه رابطه با آنها ندارى، سر و کار آنها تنها با خدا است».[146]
عوامل و زمینههاى فراوانى براى تفرقه و تشتّت وجود دارد و همه انسانها مسیر حق را برنمىگزینند و گذشته تاریخ نیز به روشنى بر این مدعا گواهى مىدهد، که در این رهگذر وظیفه جوامع مسلمانان به ویژه علما و اندیشمندان سنگینتر مىشود؛ زیرا عوامل اختلافزا در بین امّت اسلامى با توجّه به ترفندهاى دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان در این برهه از زمان (عصر ارتباطات و تکنولوژى) بسیار زیاد است.
همگى باید به هوش باشند و بدانند که این نعمت خداداى (وحدت) آفاتى نیز دارد که باید به دقّت شناسایى شده و از سر راه برطرف گردند. در حقیقت پاسدارى از حریم اخوّت و وحدت و دورى از تفرقه و تشتّت، پاسدارى از حریم شریعت اسلام است؛ و حکم نگهبانى از دین خدا هم معلوم است. در این قسمت از بحث به جهت اختصار تنها به مهمترین «عوامل اختلافزا» اشاره مىکنیم:
1 ـ تعصبات مذهبى و قومى
«تعصّب»، از «عَصَب» به معنى جمع و گروه است. تعصّب همان عاملى است که فرد را به گروه انسانى پیوند مىدهد تا به حمایت و جانبدارى از آن گروه برخیزد. نعصّب شاخص انسان و فصل واقعى و حقیقى او در برابر حیوان است؛ زیرا حیوان تعصّب ندارد. شخص داراى تعصّب را متعصّب گویند. متعصّب خود را یک من تنهاى مستقل احساس نمىکند، بلکه خود و سرنوشت و احساس و اعتقاد خویش را با دیگرانى که همدرد و هم سرنوشت و هم اندیش او هستند، مشترک احساس مىکند و این بزرگترین فضیلت انسانى و فاصل بین نوع انسان و حیوان است. متعصّب کسى است که از خویشاوندان خود، حمایت کند. این خصلت روانى عامل همبستگى اجتماع بوده و ملاک و معیار انتخاب ارزشها و شیوه تفکر است.
تعصّب بر دو قسم است: مذموم و ممدوح.
تعصّب مذموم، آن است که انسان از مرام و مسلک و حزبى، بهطور مطلق، حتّى پس از دانستن بطلان آن، حمایت نماید، همان طور که مشرکان مىگفتند: «انّا وجدنا آباءنا على امة و انا على آثار هم مقتدون».[147]
اما تعصّب ممدوح، آن است که در راه حقّ، تعصّب و غیرت به خرج دهد و مسامحه روا ندارد. حق باید چنین حامیانى سرسخت داشته باشد، و گرنه از بین مىرود، هیچ اجتماعى نباید از این متمسّکان به حق، خالى باشد؛ زیرا هیچ دعوت به حقّى رشد نکرده جز با مقاومت و دفاع پیروانش از آن. چنان که قرآن کریم مىفرماید: «یُجـهِدونَ فى سَبیلِ اللّهِ ولا یَخافونَ لَومَةَ لامٍ».[148]
بنابراین، تعصّب نسبت به اصل حقیقت و اهداف الهى و پاى بندى به آن و پاسدارى آن از هجوم جاهلان و تأویل منحرفان، امرى پسندیده است. اما تعصّب نسبت به مرام و مسلک و حزبى، به طور مطلق، حتّى پس از دانستن بطلان آن، امرى ناپسند و صاحبش گناهکار شمرده مىشود.
امام سجاد علیهالسلام مىفرماید: «آن تعصّبى که صاحبش گناهکار شمرده مىشود این است که فردى، انسانهاى بدکردار وابسته به خویش را از افراد نیکوکار و وابسته به قوم دیگر، بهتر بداند و با ارزشتر شمارد، ولى دوست داشتن وابستگان، از تعصّبهاى مذموم نیست؛ بلکه یارى کردن بستگان، براى ظلم به دیگران، از نوع تعصّب باطل و مذموم است».[149]
و این نوع تعصّب (مذموم) است که خروج از ایمان شمرده مىشود؛ امام صادق علیهالسلام از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل مىفرماید: «کسى که خودش تعصّب بورزد یا دیگرى براى وى تعصّب ورزد، حقیقتا طوق (گردن بند) ایمان را از گردن خارج کرده است».[150]
تعصّب در وهله نخست در روان کسى شکل مىگیرد که توان و حال فکر کردن را ندارد. براى راحتى خود و شانه خالى کردن از زیربار این عمل سخت، نظر کسانى را مىپذیرد که به آنها تعلّق دینى، یا ملّى دارد. در فرایند رشد تعصّب آراء و اندیشههاى گوناگون یکى پس از دیگرى ایجاد بدان گردن نهاده مىشود و سپس نسبت به آن تعصّب ورزیده مىگردد. اما تعصّب نسبتا به عقیدهاى، دلیل استحکام آن عقیده در روان متعصّب نیست، بلکه دلیلى است بر انحراف روان و داشتن نظرى سطحى و تقلیدى. به مرو زمان این روحیّه فردى به ورحیّهاى جمعى دگرگون مىشود که پیامدهاى اجتماعى خاصّى را نیز به همراه دارد. البتّه افراد نادرى را مىتوان یافت که روانشان تهى از تعصّب باشد، یا تعصّب در درون آنها از بین برود. از اینرو، اسلام در جهت دهى تعصّب کوشید، نه حذف و از بین بردن آن؛ زیرا حذف یک خصیصه روانى در مدّت زمانى کوتاه، عملى مشکل و شاید غیرممکن باشد. سفارش اسلام به فرموده امام على علیهالسلام ـ این بود که «عصبیّت را در جهت کسب صفات عالى، انجام کارهاى شایسته و امور نیکو، حفظ حقوق همسایگان، وفاى به عهد و پیمان و عصیان در مقابل اعمالى که موجب تکبّر است، به کار برید».
شاید بتوان گفت تعصّب نوعى «وضع رفتار» است. تعصّب یا وضع رفتار، آمادگى عصبى و روانى براى فعالیّت نفسانى و جسمانى است. یعنى وجود تعصّب فرد را براى واکنش معینى آماده مىکند. عقاید با تعصّب پیوند نزدیک دارد؛ زیرا آن چه را فرد درباره شیئى یا گروهى راست مىپندارند، به یقین در تعیین آمادکى او براى واکنش در برابر آن به شیوهاى بیش از شیوه دیگر کمک مىکند. در شکلگیرى تعصّب، «تقلید» بیش از هر چیزى نقش دارد؛ یعنى ممکن است فرد بر اثر تقلید از پدر و مادر یا استاد خود و یا دیگران تعصّب پیدا کند. تعصّب بیشتر به میل به قبول نظر رایج جامعه بستگى دارد تا به تجربه فردى.[151] تعصّب نقشى اساسى در تاریخ صدر اسلام داشته است. حضرت ابوطالب در مقاطع مختلفى از تعصّب قبیلهاى بهره برد. حتّى بنىهاشم، چه مسلمان و چه کافر، به علّت تعصّب و دفاع از فرد خود سختىهاى محاصره اقتصادى در شعب ابىطالب را تحمّل کردند. همین ویژگى و خصلت روانى عربها نقش بسیارى در حفظ جان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم داشت.[152] بعد از اسلام این خصلت روانى در جهت تثبیت هدفهاى اسلام به کار گرفته است شد، ولى بعد از رحلت پیامبر و به ویژه در زمان حکومت امویان به حالت اولیه برگشت. بنابراین تعصّب در تاریخ اسلام، هم داراى نقش مثبت است، آنجا که در پیشبرد هدفهاى اسلام مؤثّر بوده است، و هم داراى نقش منفى است: آنجا که یا از موانع گسترش اسلام بوده است، یا از عوامل انحراف آن.
2 ـ خودپرستى یا کبر و غرور
خودپرستى و خودمحورى: انسان خودپرست یا خود محور، کسى است که هوسهاى او بت و محور او گشته است؛ بهطورى که جز سود و منافع خویش، به چیز دیگرى نمىاندیشد و همه چیز را فداى مصالح مادّى خود مىنماید و این خصلت شیطان است؛ زیرا اوّلین تفرقه و ناهماهنگى از هنگام استکبار «ابلیس» از سجده آدم آغاز شد. ریشه خودپرستى را مىتوان در مقولههایى، چون «کبر»، «عجب»، «حسادت»، «ترس» و... جستجو نمود.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «برادرى با سرمداران و قدرتمندان و دوستى با متکبّران امرى پسندیده نیست».[153]
آن کس که خود را از دیگران برتر مىداند و هیچ ارزشى برا غیر خود قائل نیست، ضمن تحقیر مستمر دیگران، اسباب کینهجویى و دشمنى را فراهم مىسازد. شرط پایدارى دوستى و همبستگى و اخوّت، عکس این را طلب مىکند؛ یعنى باید خود را فداى دوست و همنوع کرد.
امام على علیهالسلام مىفرماید: «بهخاطر برادرت، مال و جان خود را بذل کن (فدا کن)».[154]
بهنظر آن حضرت، مبدأ تمامن عقدههایى که منجر به اختلافات مىگردد، خودپرستى و خودمحورى است و این لازم به اندازهاى است که آن حضرت از اختلاف نیروها به اختلاف هوسها تعبیر مىفرماید و خودمحورى و خودپرستى را بزرگترین خطرى مىداند که هویّت جامعه اسلامى و پیشرفت آن را تهدید مىکند.[155] از اینرو، براى مقابله با این آفت و ریشههاى اختلافسازان، همه مسلمانان لازم است که به مقابله و پیکار علیه خودپرستى به پا خیزند؛ زیرا جهاد و مبارزه با دشمنان بیرونى فقط سبب پیروزى یک انقلاب یا نظام مىگردد و آنچه باعث تداوم و ماندگارى این یک نظام مىشود، چیزى جز مبارزه با دشمن درونى نیست. بر همین اساس پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم خطاب به گروهى از مسلمانان که پیروزمندانه از میدان جنگ برگشته بودند، فرمودند: «آفرین برگروهى که جهادکوچکتر راانجام داده وجهاد بزرگتر هنوز بر آنان باقى است».
و هنگامى که از ایشان سؤال شد که جهاد بزرگتر کدام است؟ فرمودند: «جهاد با نفس».[156]
امام على علیهالسلام در این باره مىفرماید: «اعملوا ان جهاد الاکبر، جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسکم تسعدوا».[157]
بدانید که بزرگترین جهاد، مبارزه با نفس است، پس به جهاد خویش اشتغال ورزید تا سعادتمند شوید.
3 ـ جهل و کج فهمى معارف عالیه اسلام
یکى از بزرگترین عوامل اختلاف، و علهالعلل دشمنىها و تفرقهها، جهل مسلمانان نسبت با هم معارف عالیه اسلام راستین است؛ جهل به عقائد و احکام مذاهب اسلامى و جهل به تاریخ اسلام، سنّت معمول هنگام نزول وحى را از خاطرها محو نموده است و منشأ فتنهها و بدعتها را در ابهام نگه داشته است.
جهل پیروان مذاهب از مذاهب دیگر، جهل جناحهاى سیاسى و اقلیّتهاى مذهبى از ایده و مسلک یکدیگر، باعث بدگمانىها و تهمتهاى زیادى نسبت به هم، دشمنى و صفآرایى در مقابل یکدیگر و پندارهاى نادرست در پیدایش مذاهب یکدیگر گردیده است.
آرى؛ کج فهمىها و دور شدن مسلمانان از معارف اسلامى، بلاى عمده و ریشه همه بدبختىهاى آنان است. متفکر شهید، استاد مطهرى رحمهالله تحت عنوان «انحطاط مسلمین در عصر حاضر» مىفرماید: «در میان کشورهاى دنیا به استثناى بعضى کشورها، کشورهاى اسلامى، عقب ماندهترین و منحطترین کشورها هستند. نه تنها در صنعت عقب هستند، در علم... در اخلاق در انسانیت و معنویت [نیز] عقب هستند. چرا؟... باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام به صورت اصلى در مغز و روح ما، موجود نیست، بلکه این فکر، اغلب در مغزهاى ما به صورت مسخ شده موجود است... فکر دینى ما باید اصلاح شود. تفکر ما درباره غلط است... .
ما قبل از این که بخواهیم درباره دیگران فکر کنیم که آنها مسلمان شوند، باید درباره خود فکر کنیم. چراغى که به خانه رواست به مسجد حرام...؛ البته این را نمىخواهم بگویم و شما را به غلط بیندارم که استعمار و استثمار، ما را به این حالت در آورده است. نه، ما قبلاً به این حالت درآمدیم، آنها امروز، ما را به این حالت نگه مىدارند و علّت مبقیّه ما هستند. و گرنه ما، قبل از این که استعمار و استثمارى بیاید، افکارى... تدریجا در ما پیدا شد و ما را به این حالت در آورد... .
حدیث معروفى است «اذا ظهرت البدع، فعلى العالم ان یظهر علمه و الّا فعلیه لعنة اللّه»، اگر بدعتها پیدا شود (بدعت، یعنى آن چیزى که جزء دین نیست ولى نام دین به خودش گرفته است و مردم خیال مىکنند، از دین است)... در میان مردم، بر داناست که اظهار بکند و بگوید. این حدیث شریف، وظیفه احیاء دین را، که در درجه اوّل برعهده علما است بیان مىکند، از راه مبارزه با بدعتها و تحریفها. امیدورایم از مجموع آنچه گفته شد، بتوانم نتیجه بگیریم که ما اکنون بیش از هر چیزى، نیازمند به یک رستاخیز دینى و اسلامى، به یک احیاء تفکّر دینى، به یک نهضت روشنگر اسلامى...».[158]
مخاطب سخن استاد شهید رحمهالله، همه مسلمانان علماء و فرق مختلف اسلامى است. با توجه با این سخنان، احیاء فکر دینى در تمام مجامع دینى و اسلامى ضرورى است. البّته تذکر این نکته لازم است که این نقل قول به معناى انکار تلاش رهبران و دردمندان نیست.
امّا باید پذیرفت که على رغم همه تلاش و کوششهاى در خور ستایش، هنوز هم بناى فکر دینى، تحوّل لازم را تجربه نکرده است.
4 ـ کینهورزى و عقدههاى شخصى
یکى از عواملى که موجب ایجاد اختلاف در جوامع اسلامى مىشود، کینهورزىهاى شخصى و عقدهها مىباشد که نمونه افرادى که به این دلیل از صفوف مسلمانان جدا گشته و در مقابل حق ایستادهاند در تاریخ اسلام فراوان است. از جمله: هنگامى که رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم آنچه بدان مأمور بود در «غدیر خم» اعلام نمود و این امر در بلاد شایع گشت. «نصر بن حارث کاده عبدى»، از این موضوع آگاه شد؛ از اینرو، به محضر رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم آمد و گفت: از سوى خدا امر کردى که گواهى به خدا و رسالت تو بدهیم، و نماز و روزه و حجّ و زکات را بجا آوریم، همه را از تو پذیرفتیم و قبول نمودیم. حال به اینها اکتفا ننمودى و باز دست پسر عمّت را گرفته، و بلند نمودى و بر ما برترى دادى و گفتى: «من کنت مولاه، فعلى مولاه» آیا این امر توست یا از جانب خدا مىباشد؟! حضرت فرمود: قسم به خدایى که جز او معبودى نیست. این امر از جانب خداوند است.» وى پس از شنیدن این سخن به طرف شتر خویش رفت، در حالى که مىگفت: «خدایا! اگر آنچه محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىگوید، راست و حق است، بر ما سنگى ببار و یا عذابى دردناک به ما برسان.» هنوز به شتر خویش نرسیده بود که سنکى از آسمان فرود آمد و او را به هلاکت رساند و خداوند متعال این آیه را نازل نمود: «سأل سائل بعذاب واقع» که به اعتقاد علماى شیعه و جمعى از علماى اهلسنّت این آیه از قضیه غدیر و در این خصوص نازل شده است».[159]
همچنین در زمان حکومت امام على علیهالسلام نیز نمونههاى بسیار مىتوان یافت که وجود عقدهها و کینههاى شخصى در افراد سبب جبههگیرى آنها در مقابل حضرت شده بود. کسانى که دلهایشان مالامال از حقد و کینه نسبت به امام على علیهالسلام به خاطر جنگهاى بدر، خیبر، حنین و غیره بود. آنها به بهانههاى مختلف از حق جدا گشته و در مقابل آن حضرت جبههگیرى نمودند. چنان که در دعاى ندبه مىخوانیم: «فاودع قلوبهم احقادا بدریة و خیبریة و حنبینیة و غیر هن فاضبت على عداوته و اکبّت على منابذته».
از اینرو، وجود حقد و کینه سبب مىشود که افراد حق را نادیده گرفته و در مقابل آن جبههگیرى نمایند.
ناگفته نماند در نظام انقلاب اسلامى ما نیز این امر محسوس است؛ زیرا شاهدیم افرادى را که از انقلاب زخمى خورده و یا کینهاى در دل داشته و یا خواهان مسئولیتى بوده ولى بدان نرسیدهاند، چگونه با اعمال و رفتار و قلمهاى زهرآگین خویش خواسته و یا ناخواسته به اتّحاد و همبستگى ملّى صدمه مىرسانند و باعث ایجاد اختلاف در جامعه اسلامى مىگردند؛ بهطورى که حتّى رادیوهاى بیگانه از آنان تمجید مىنمایند. مقام معظم رهبرى (اداماللّهظله العالى) در این باره مىفرمایند: «این افراد مختلفند. برخىها عقدههایى دارند، بعضىها کینهاى دارند، بعضىها گلهاى از کسى دارند. براى خاطر دستمالى قیصریه را آتش مىزنند، براى خاطر دشمنى و یک کینه شخصى و یک محرومیّت از فلان مسئولیّت که مایل بود به او بدهند، و مثلاً دادن نشده، براى خاطر یک اشتباه در فهم مىبینند حرفى مىزنند اقدامى مىکنند که در خدمت دشمن قرار مىگیرند».[160]
5 ـ ریاستطلبى و دنیاگرایى
دنیاگرایى یکى از آفات اساسى است که به ویژه خواصّ یک جامعه را در معرض تهدید قرار مىدهد؛ به طورى که به خاطر منافع شخصى، از قبیل مالپرستى، ریاستطلبى و... افراد، خود را در مقابل حق داده و حتّى با جمعآورى عدّه و عُدّه براى نیل به امیال شیطانى خویش تلاش مىنمایند.
رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم بزرگترین نگرانى امّت خویش را دنیاپرستى عنوان نموده و مىفرماید: «ان اکثر ما اخاف علیکم ما یخرج اللّه لکم من برکات الارض».[161] بیشترین نگرانى من بر شما، از برکاتى است که خداوند از زمین بر شما عنایت مىدارد. از حضرت پرسیدند که منظورتان از برکات چیست؟ فرمود: «زهرة الدنیا» زیبایى دنیا. همچنین امام على علیهالسلام، دنیاگرایى را اساس و ریشه همه مشکلات معرفى مىنمایند: «حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن».[162]
با مراجعه به تاریخ اسلام به روشنى مىتوان دریافت که چگونه گرایش خواصّ جامعه اسلامى به دنیا باعث اختلاف و تضییع حقوق گردید. به عنوان مثال مىتوان به ریاستطلبى طلحه و زبیر اشاره نمود، هنگامى که به انگیزه رسیدن به ریاست با حضرت على علیهالسلام بیعت نمودند، ولى از آن حضرت جواب منفى شنیدند. از اینرو، سر به شورش برآورده و با ایجاد جنگ جمل، در صفوف مسلمانان اختلاف ایحاد نمودند.
ابن ابىالحدید مىنویسد: «طلحه و زبیر به هوس کوفه با على علیهالسلام بیعت کردند، ولى آنگاه که پایدارى حضرت را در این تصمیم، محکم و سازشناپذیرى وى را مشاهده کردند که آن حضرت مصمّم است خطّ اصلى حکومتىاش را بر مبناى کتاب و سنّت پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم قرار دهد، سر به شورش برداشتند».[163]
در واقعه کربلا نیز دنیاپرستى کوفیان جلوهگر است؛ بهطورى که عدّهاى به جهت عشق به دنیا، مال و مقام و... در مقابل عطایا و پستها و مناصب پیشنهادى از سوى دستگاه یزیدى، از حق روى گراندند و بیعت با امام حسین علیهالسلام را شکستند و به جنگ با او برخاستند.
آرى؛ «حبّ دنیا منشأ همه بدىهاست» آفتى که انقلاب اسلامى ما را نیز در معرض تهدید خویش قرار داده است؛ به طورى که مقام معظم رهبرى بارها و با ذکر موارد تاریخى همه اقشار و به ویژه مسئولیت را به آن توجّه دادهاند؛ زیرا این دنیاگرایىها و ریاستطلبىها است که باعث مىشود افراد بجز منافع شخصى، به چیزى ننگرند و هنگامى که افراد فقط در پى کسب ریاست، جناحبازى، مال و... باشند و براى دستیابى به آن به هر عملى اقدام نمایند، بدون آنکه به مسائلى، چون «دین»، «قانون» و «رهبرى» ـ که محورهاى وحدت در جامعه اسلامى هستند توجّه نمایند، بىتردید اتّحاد و انسجام ملّى و اسلامى در جامعه دچار بحران شده و «اختلاف» در کشور حاکم مىگردد که ثمرّه آن جز از هم پاشیدگى نظام و... نمىباشد.
6 ـ سست عهدى و پیمانشکنى
امام على علیهالسلام مىفرماید: «لاتعتمد على مودّة من لایوفى بعهده».[164] «به دوستى کسى که به پیمانش وفا نکند، اعتماد مکن».
و همچنین مىفرماید: «غش الصدیق و الغدر بالمواثیق، من خیانة العهد».[165]
«دغلبازى با دوست و خیانت در قرار دادها، از خیانت در پیمانهاست».[166]
معلوم است که مقصود از پیمانشکنى، نقص آن، بدون مجوّز عقلى است. در اینجاست که دغلبازى هم، نقض عهد شمرده مىشود و عاملى است براى جدایى و اختلاف.
7 ـ تمسخر و تخاطب به القاب و اسمى زشت
دشنام دادن و ریشخند کردن، یکى از خوهاى زشت است که در طبیعت آدمى نهفته است و اگر تربیت اخلاقى آن را مهار نکند، موجب آزار دیگران خواهد گردید؛ استهزاء و ریشخند کردن و گذشته زشت را به یاد کسى آوردن، موجب تحقیر او، و از عوامل جدایى مسلمانان از یکدیگر است و از اینرو، قرآن کریم مىفرماید: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا یَسخَر قَومٌ مِن قَومٍ عَسى اَن یَکونوا خَیرًا مِنهُم ولا نِساءٌ مِن نِساءٍ عَسى اَن یَکُنَّ خَیرًا مِنهُنَّ...».[167] «اى کسانى که ایمان آوردهاید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را استهزا کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان دیگر شاید آنان بهتر از اینان باشند...».
از ابنعباس نقل شده که این آیه شریفه درباره «ثابت بن قیس» نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامى که وارد مسجد مىشد کنار پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم براى او جائى باز مىکردند، تا سخن حضرت را بشنود.
روزى دیر رسید و مردم انبوه شده بودند؛ ثابت پا بر گردن مردم مىنهاد و مىگفت: «تفسَّحوا»، راه بدهید! راه بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید، و او گفت همین جا بنشین! چرا نمىشینى؟ ثابت در خشم شد و گفت تو پسر فلانه نیستى؟ و آن زن در جاهلیّت بدنام بود. آن مرد شرمگین شد و سر خود را بزیر انداخت، و این آیه شریفه بر رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نازل گردید[168] و مسلمانان را از اینگونه کارهاى زشت که باعث قطع همبستگى و اختلاف است، نهى کرد.
این آیه شریفه همه مؤمنان، اعم از مردان و زنان را مورد خطاب قرار داده و به آنها هشدار مىدهد که از این عمل زشت (تمسخر) بپرهیزند؛ زیرا سرچشمه استهزاء و سخریه همان حس خود برتربینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از اختلافات و جنگهاى خونین در طول تاریخ بوده است. قرآن کریم در ادامه این توصیههاى اخلاقى مىفرماید: «ولا تَلمِزُوا اَنفُسَکُم ولا تَنابَزُوا بِالاَلقـبِ بِئسَ الاِسمُ الفُسوقُ بَعدَ الایمـنِ».[169] «یکدیگر را مورد طعن و عیبجویى قرار ندهید، و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى بعد از ایمان، نام کفر بگذارید».
بسیارى از افراد بىبند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند، و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آن انتقام گیرند، و یا اگر کسى سوء سابقه داشته است، سپس توبه کرده و کاملاً پاک شده باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابقاش باشد را بر او بگذارند. اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مىکند، و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر مسلمانى است، نهى نموده است؛ زیرا موجب درگیرى و اختلاف مسلمین است. البته عوامل اختلاف وتفرقه بیشازاینهاست. عواملى، همچونخصلتهاى سرکش وتمایلبهتجاوزگرىانسان[170]، دسائس استعمارگران و... که در این نوشتار سعى شده به مهمترین عوامل اختلاف اشاره شود.
پیامدهاى ناگوار اختلافات
در قرآن کریم و روایات اسلامى، مطالب فراوانى در مورد زیانهاى اختلاف وجود دارد. قرآن کریم به صراحت مىفرماید: «... ولا تَنـزَعوا فَتَفشَلوا وتَذهَبَ ریحُکُم واصبِروا اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّـبِرین».[171] «... نزاع {و کشمکش} نکنید تا سست نشوید و قدرت [و شوکت و هیبت] شما از بین نرود و استقامت نمائید که خداوند با استقامتکنندگان است».
در آیات پیشین این سوره، قرآن کریم ثبات و به یاد خدا بودن را دو سبب از اسباب معنوى پیروزى برشمرده است و بلا فاصله دستور «اطیعوا اللّه و رسوله...» را صادر کرده و در واقع، اطاعت از خدا و فرمانبردارى از دستورات او را در جنگ و غیرجنگ و نیز اطاعت رسولش[172] در اوامر و نواحى را، از ارکان اساسى پیروزى دانسته است. خداوند بلافاصله در این آیه شریفه فرمود: «و لاتنازعوا فتفشلوا...» فعل را به صیغه نهى بیان فرمود تا به اهمیّت مطلب (اختلاف و نزاع و کشمکش) در میان مسلمانان که سبب ضعف آنان مىشود و عزّت و شوکت آنان را از میان مىبرد... به خوبى تأکید نموده باشد.
واژه «تنازع» از «نزع» است و نزع به معناى براندازى و برکندن است. چنان که در تفسیر المنار آمده است: تنازع، هم چون «منازعه»، مشارکت در نزع است؛ یعنى جذب و اخذ شئى به شدّت یا نرمى، مانند نزع روح از جسد. در واقع هر یک از متنازعین مىخواهد آنچه را که دیگرى، دارد از او بگیرد.[173] تنازع بدین معناست که دو نفر که از نظر فکر و سلیقه و... اختلاف دارند، در مقابل هم موضعگیرى کرده و یکدیگر را بکوبند تا این که یکى از آن دو بر دیگرى پیروز گردد و معلوم است که ثمرهاش جز پراکندگى و سستى و ضعف چیز دیگرى نیست؛ از اینرو، خداوند دستور داده که از پراکندگى و نزاع اجتناب کنید؛ زیرا در غیر این صورت، سست و ضعیف و ناتوان مىشوید (فتفشلوا) و در نتیجه، قدرت و عظمت شما از میان مىرود.
جمله «و تذهب ریحکم» یعنى «تذهب قوتّکم»؛ زیرا وقتى نیرو کم شد، دشمن غلبه مىکند.و در واقع «ریح» که در این جا استعاره است براى قوت و نیرو از بین مىرود.[174]
در تفسیر نمونه آمده است: «ریح، به معناى باد است و این که مىفرماید: اگر به نزاع با یکدیگر برخیزید سست مىشوید و در پى آن، باد شما را از میان خواهد برد، اشاره لطیفى به این معناست که «قوّت و عظمت» و جریان امور بر وفق مرادتان از میان خواهد رفت».[175]
با مراجعه به تاریخ صدر اسلام به روشنى مىتوان دریافت که ضعف و انحطاط مسلمانان در اثر اختلاف و تفرقه و فراموش کردن ارزشهاى اصیل اسلامى به وجود آمد. در اثر نزاع و کشمکش، ضربههایى سهمگین بر پیکر اسلام وارد آمد و امّت بزرگ و نیرومند اسلام به ملّتهاى کوچک و ضعیف تبدیل شد. در اثر اختلاف بود که کشور بزرگ و نیرومند «اندلس» از لیست کشورهاى اسلامى حذف شد و در اثر اختلاف است که کشور فلسطین نیز دچار بحران شده و ساکنین مسلمان این کشور، آواره شدهاند و لبنان مورد تهاجم اسرائیل غاصب قرار مىگیرد و کشور افغانستان و عراق در بحران جنایات درد منشانه آمریکا بسر مىبرد. بر همین اساس است که امام على صلىاللهعلیهوآلهوسلم بالاترین عامل شکست و ذلت و سقوط امّت اسلامى را تفرقه و اختلاف دانسته و با کمال صراحت، فتنهانگیز و تفرقهافکن را مستوجب قتل مىداند، و نه تنها تفرقهافکن عینى و موجود را سزاوار چنین عقوبتى مىداند، بلکه حتى کسى را که شعار تفرقه دهد و قدم نخستین شقّ عصاى مسلمانان را بر دارد، سزاوار قتل مىداند. چنان که در فرازى از یکى از خطبههایش خطاب به مسلمانان چنین مىفرماید: «وَ اَلزَمُوا السَّواد الاَعظم، فَاِنَّ یَدَاللّهِ مَعَ الجَماعَه، وَ اِیّاکُم وَ الفُرقَه، فَاِنَّ الشّاد مِن النّاس لِلشیطان، کَما اَنَّ الشّاد مِن الغَنَمِ لِلذّئب».[176]
«به جمعیّت عظیم مسلمانان بپیوندید، که دست خدا [قدرت و عنایت خدا] با جماعت است، و از پراکندگى دورى کنید؛ زیرا آنکه از جمع مسلمانان به یک سو شود، بهره شیطان است، چنان که گوسفند از گله درمانده نصیب گرگ بیابان است».
امام على علیهالسلام به قدرى نسبت به گروه خوارج که موجب تفرقه در میان سپاه آن حضرت شدند و با شعارهاى فریبنده براى خود دسته جدا کرده بودند، اظهار بیزارى نموده و مىفرماید: «اَلامَنْ دَعا اِلى هذا الشّعارِ فَاقْتُلُوا و لو کانَ تَحتَ عِمامَتى هذه».[177] «آگاه باشید! کسى که به این شعار (اغواگر و تفرقهافکن خوارج) دعوت کند، گر چه در زیر عمامه من پناه آورده باشد، او را بکشید».
پیداست که شعار تفرقه موجب فتنه مىشود. قرآن کریم مىفرماید: «و الفتنة اشدُ من القتل»؛[178] یعنى فتنهانگیزى از کشتن بدتر است؛ زیرا فتنهانگیزى ـ چنان که در ابتداى این مبحث گذشت ـ موجب سستى و از بین رفتن نیروها و در نتیجه غلبه دشمن مىشود. در اثر اختلاف و نزاع، تمامى وقت مسلمانان گرفته شده و فرصت تفکر و عمل براى اهداف اصلى از ایشان سلب مىگردد، در تمام دوران زندگى، مسائل اصلى، در حاشیه و مسائل فرعى، در متن زندگى قرار مىگیرد. رقبا در همه زمینهها، مسلمانان پیشى گرفته و در حقیقت، بدون درگیرىهاى زاید، بر مسلمانان مسلط مىشوند. طبیعت انسانى اینگونه است که توانایى توجه به چند امر را به صورت مداوم ندارند. وقتى این فرقه مسلمان، تمام همتّش را در کوبیدن فرقه دیگر مصرف مىدارد و در مقابل، رقیب اصلى ایشان، یعنى آن که اصول هر دو فرقه را برخلاف عقاید و اهداف خویش مىبیند، طلایىترین فرصت را پیدا کرده و از غفلت حاصله براى رقبا، بیشترین استفاده برده و به تحکیم خویش مىپردازد. گاه این درگیرىهاى فرعى، به اشتباه، اصلى شمرده شده و گروهها و احزاب مختلف که در اصول اعتقادات و اهداف اولیه مشترکند، یکدیگر را خطرناکتر از رقیب اصلى معرفى مىنمایند و امنیّت کامل را به دشمن حقیقى مىبخشد و در مقابل، ناامنى بىحد و حصرى را براى افراد مختلف پاىبند به اساس دین و نظام اسلامى، به ارمغان مىآورند و این فاجعهاى است بزرگ که در سخنان گوهربار حضرات معصومان علیهمالسلام از آن به تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف یاد شده است؛ یعنى مشاهده مىشود که افرادى (جناح و حزبى) براى کوبیدن (ترور شخصیت) فرد یا گروهى از مسلمانان، با دشمن اسلام و مقدسات پیمان مىبندند. حال آن که دستور صریح شریعت نجات بخش اسلام که به کرّات و با الفاظ گوناگون بیان شده این است که: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! افراد کافر [معاند] را به جاى مؤمنین راستین، دوست خود قرار ندهید...».[179] امروزه انحطاط مسلمین از اختلاف دیرینهاى است که کمتر کسى در فکر علاج آن برآمده است. جوامع مسلمان هنوز به خود نیامدهاند و بر نقاط اختلافى و نزاعانگیز، بیشتر پاى مىفشارند و این بیمارى روانى، بیشتر محتاج علاج است تا بیمارىهاى جسمى. این که دمیدن در کوره اختلاف، احساس شعف و گاه احساس پیروزى بشود، یک بیمارى خطرناکى است که طبیبان حاذق را مىطلبد تا پس از مدتها تلاش و تلقین و پالایش متون فرهنگى، سلامت را به جامعه اسلامى برگردانند.
راهکارهاى تحقق اتحاد ملى و انسجام اسلامى
با توجه به مطالب یاد شده باید گفت شعار «اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى» کلیدى اساسى و نقطه عطفى براى ادامه بیدارى و خیزش اسلامى است در این پیام رهبر فرزانه، وحدت در درجه نخست براى مسئولان نظام و فرهیختگان، اعم از دانشگاه و حوزه، همچنین فقها و نخبگان و تمام کسانى که به نوعى با تربیونها، کلاسها و مجامع علمى و مراکز تبلیغى و فرهنگ سر و کار دارند، تعهدآور است؛ زیرا اندیشمندان جامعه و مجموعه افراد و سازمانهایى که به نوعى در هدایت فکرى و سیاسى جامعه نقش دارند، مىتوانند تأثیرات به سزایى در تحققّ این شعار داشته باشند، پس باید در عملکردهایشان مصالح ملّى را در نظر گرفته و مصالح شخصى و حزبى را فداى مصالح ملّى نکنند.
آنان مظّفند که بدور از هرگونه گرایش سیاسى، نکات تاریخى و فرهنگ کشورمان را به خوبى بشناسند و نقاط مشترک موجود را در میان گروههاى مختلف رواج دهند. هر چند مىدانیم که در جامعه فرهنگى متنوع ایرانى ـ اسلامى خرده فرهنگهاى موجود، هویّت خویش را تعریف کرده و در عین حال با این فرهنگ بزرگ نیز همزیستى مسالمتآمیز داشتهاند، ترک، کرد، لر، بلوج، عرب، گیلک، لک، ترکمن و... همه ایرانىاند و مسلمان و هویّت برتر خود را در ایران اسلامى جستجو مىکنند و در این میان باید به این نتیجه مهم توجّه داشت که بىگمان توازن میان خرده فرهنگها و فرهنگ ملّى، محصول بزرگى به نام اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى به همراه خواهد داشت.
شعار محورى سال 1386 داراى دو بخش اساسى است:
الف) اتّحاد ملى؛
ب) انسجام اسلامى.
در بخش اتّحاد ملّى ابتدا باید ضمن شناسایى عوامل همگرایى، موانع را نیز برطرف کرد موانعى، هم چون عدم وجود تساهل و مدارا، نبود فرهنگ رقابت سالم، حزبگرائى و عدم توجّه به منافع ملّى، عدم مشارکت مسئولانه مردم در امور کشور، فردگرایى منفى، یعنى توجّه به منافع فردى، همگى از عواملىاند که بر روند مثبت وحدت ملّى تأثیر گذارند.
ایران اسلامى متعلّق به همه ایرانیان است از همه قوم و هر نژاد و هر زبان و در سال اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى توجّه به حفظ حرمت اقوام مختلف اصیل ایرانى و جلوگیرى از ایجاد فتنه و اختلاف بین اقوام از جمله ضروریّات حکومت اسلامى است. از این رو؛ تلاش در جهت نهادینه ساختن ارزشهاى عام و مشترک میان اقشار و خرده فرهنگهاى مختلف، تمرکززدایى از دولت و واگذارى امور به مردم در راستاى مشارکت آنها رد نهادهاى برنامهریزى و...، گسترش عدالت اجتماعى و... راهکارهایى است که مىتوانند ما را در مسیر تحقق وحدت و اتّحاد ملّى یارى دهد.
اما در بخش دوّم یعنى، انسجام اسلامى، باید گفت: با توجّه به توطئههاى پىدرپى استکبار جهانى براى ایجاد اختلاف و تفرقه نژادى ـ مذهبى و ملّى بین کشورهاى اسلامى شعار «انسجام اسلامى» حساسیت ویژه یا پیدا مىکند.
دشمنان اسلام زمانى مىتوانند بر دولتها و ملتهاى مسلمان چیره شوند که دنیاى اسلام به جاى توجّه به وجوه اشتراک، به سمت نقاط افتراق و اختلاف حرکت کند. بنابراین، احترام به مشترکات از جمله عوامل تحقق اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى است.
راهبردهاى عملى براى تحقق انسجام اسلامى
1 ـ فلسطین یک اصل مشترک بین تمامى کشورهاى اسلامى است و مىتواند یکى از محورهاى انسجام اسلامى قرار گیرد؛
2 ـ تلاش در جهت وحدت رسانهاى و تبلیغاتى جهان اسلام؛
3 ـ بهرهگیرى شایسته از مراسم عبادى، سیاسى حج؛
4 ـ بهرهگیرى شایسته از مجامع و سازمانهاى اسلامى در راستاى انسجام اسلامى، همچون سازمان کنفرانس اسلامى و... ؛
5 ـ توجّه و تأکید بر مشترکات مذهبى و احترام به اندیشههاى هر یک از مذاهب؛
6 ـ ایجاد فضاى گفتگو میان علماى فرق مختلف اسلامى با هدف تحقق انسجام اسلامى.
نتیجه بحث
از مطالب یاد شده در مىیابیم که در سنّت ادیان توحیدى، «خداى یگانه» امّت مؤمن خود را نیز به «وحدت» و یکپارچگى و دورى از تفرقه فرا مىخواند.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز که آخرین پیامآور در این سنت الهى است، رسالت خویش را بر بستر اتّحاد مؤمنان و ایمان آورندگان عملى ساخت. توصیههاى مکرر رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم به رعایت «برادرى» و «وحدت» و تأکید براین امر که برترى افراد به یکدیگر تنها در «تقواى» آنان است، حاکى از اهمیّت حفظ یکپارچگى و اتّحاد بین مسلمانان است. براین اساس، امّت واحده و بزرگ اسلامى براى تحقّق فرمان الهى و دستورات پیامبر خود و با اعتقاد به «ید اللّه مع الجماعه» حول اصول مشترکى چون توحید؛ ابعاد جهانى اسلام؛ قرآن کریم؛ پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم؛ مسجد و اقامه نماز جماعت و جمعه؛ منافع مشترک: ارزشها: حکومت و رهبرى و...، گرد هم آمدهاند.
این ایمان و اتّحاد امّت بود که مسلمانان را چنان تربیت کرده بود که فارغ از هر نوع دستهبندى و قومسالارى، تحت لواى نبوى صلىاللهعلیهوآلهوسلم، براى اعتلاى کلمه «لا اله الا اللّه» جانفشانى مىنمودند و به برکت همین وحدت و انسجام اسلامى بود که خداوند پیروزىهاى روزافزون را بر مسلمانان عنایت مىداشت. بنابراین، اتّحاد ملى و انسجام اسلامى رمز پیروزى و یک قانون عام و قطعى است؛ به طورى که اگر در جبهه حق «اختلاف» و در جبهه باطل «اتّحاد» حکمفرما باشد، به یقین، پیروزى از آن اهل باطل خواهد بود.
امروزه، انحطاط مسلمین از اختلاف دیرینهاى است که کمتر کسى در فکر علاج آن برآمده است. جوامع مسلمان هنوز به خود نیامدهاند و بر نقاط اختلافى و نزاعانگیز، بیشتر پاى مىفشارد و این بیمارى روانى، بیشتر محتاج علاج است تا بیمارىهاى جسمى. این که از دمیدین در کوره اختلاف، احساس شعف و گاه احساس پیروزى بشود، یک بیمارى خطرناکى است که طبیبان حاذق را مىطلبد تا پس از مدتها تلاش و تلقین و پالایش متون فرهنگى، سلامت را جامعه اسلامى برگردانند.
ناگفته پیداست که اختلاف و ناآگاهى مسلمین سبب سلطه استعمارگران بر کشورهاى اسلامى شده و شؤون اقتصادى و فرهنگى آنان را قبضه کرده است و ذخائر آن را غارت مىکند؛ در حالى که مسلمانان موقعیتهاى جمعیتى و منطقهاى ممتازى دارند و از نظر طبیعى در شرایط خوبى بسر مىبرند و نیز از لحاظ استراتژیک در حساسترین مناطق جهان زندگى مىکنند و با سابقهترین تاریخ و تمدّن و دانش را دارند. مهمتر از همه، باداشتن دین مشترک اسلام و کتاب قرآن کریم که مىتواند جهان انسانیّت را به سعادت و کمال رهنمون گردد. بنابراین، کشورهاى اسلامى و در صدر آنها جمهورى اسلامى ایران که بزرگ رهرو دولت کریمه است، باید براى محو استکبار جهانى و فرزند نامشروع وى (اسرائیل خون آشام) یدِ واحده شوند و در صدد زدودن طرحها و نقشههاى آنان را برآیند و با توجه به اوضاع کنونى جهان، مسئله اتّحاد ملّى و انسجام اسلامى دینى میان مسلمین از ضرورىترین مسائل جهان اسلام است.
به امید آن روز که همه مسلمانان در حول دو یادگار و گوهر ارزشمند پیامبر اعظم صلىاللهعلیهوآلهوسلم که همان قرآن و عترت پاکش مىباشند گردآیند و بر تمام مشکلات غلبه نماید.
[1] . ترتیب العین، ص 842 .
[2] . به نقل از دکتر محمد محمود حجازى، الوحدة الموضوعیة فى القرآن الکریم، ص 32 .
[15] . تحف العقول، ص 34 ، طبع مکتبة الصدوق.
[16] . سنن ابىداود، ج 2 ، ص 624 ، چاپ اول، سال 1371 ، ناشر مصطفى البانى.
[18] . صحیح بخارى، کتاب المظالم، باب لایظلم المسلمُ المسلمَ.
[19] . همان، کتاب الادب، باب فضل تعاون المؤمنین.
[20] . کنز العمال، حدیث 441 .
[21] . ر.ک: فرهنگ آفتاب، ج 1 ، ص 85 .
[22] . ر.ک: نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 1 ، ص 44 ؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 1 ، ص 93 .
[23]. فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 88.
[24] . همان، ج 1 ، ص 87 .
[26] . آلعمران: 64 و 80 ؛ توبه: 31 .
[27] . اسراء: 33 ؛ بقره: 186 ؛ مائده: 48 .
[29] . ر.ک: آلعمران: 63 .
[30] . ر.ک: انبیاء: 92 . «انّ هذه امتکم امّة واحدة و انا ربکم فاعبدون».
[32] . تفسیر نمونه، ج 3 ، ص 33 : «المؤمنون کالنفس الواحدة».
[33] . فرهنگ آفتاب، ج 1 ، ص 90 .
[34] . صحیفه نور، ج 19 ، ص 2 و 46 .
[35] . ر.ک: بقره: 21 ؛ نساء: 174 ؛ فاطر: 15 .
[36] . ر.ک: اعراف: 26 و 27 و 28 و 29 و 35 ؛ یس: 60 .
[37] . ر.ک: بقره: 185 و 187 ؛ آلعمران: 138 ؛ ابراهیم: 1 و 52 ؛ جاثیه: 20 ؛ زمر: 41 ؛ کهف: 54 ؛ حشر: 21 .
[38] . ر.ک: انعام: 90 ؛ یوسف: 104 ؛ ص: 87 ؛ تکویر: 27 ؛ قلم: 52 .
[40] . شیخ محمد عبده، تفسیر المنار، گردآورنده: سید محمد رشید رضا، ج 4 ، ص 20 ، دارالمعرفة، بیروت.
[41] . ر.ک: مجمع البیان، ج 2 ، ص 356 .
[42]. ر.ک: التبیان، ج 2 ، ص 545 ـ 546 .
[43] . روح البیان، ج 2 ، ص 72 .
[44] . جلال الدین سیوطى، در المنثور فى تفسیر بالمأثور، بیروت، ج 2 ، ص 61 .
[45] . روم: 32 «و لاتکونوا من المشرکین من الذین فرقوا دینهم و کانواد شیعا».
[46] . تفسیر نمونه، ج 20 ، ص 382 .
[47] . فرهنگ آفتاب، ج 1 ، ص 90 .
[48] . جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمّد و قرآن، ترجمه: سید غلامرضا سعیدى، ص 77 .
[49] . ر.ک: تفسیر روح المعانى، ج 4 ، ص 18 .
[50] . تفسیر ابنکثیر، ج 8 ، ص 397 .
[51] . تفسیر المیزان، ج 3 ، ص 127 .
[52] . ر.ک: تفسیر الکبیر، ج 8 ، ص 167 .
[53] . ر.ک: مسند احمد، ج 1 ، ص 14 و 17؛ الجامع الصغیر، ص 17 ؛ فضائل قرآن دارمى، ص 431 .
[55] . ر.ک: نساء: 79 ؛ حج: 49 ؛ سبأ: 28 .
[56]. ر.ک: انبیاء: 107؛ فرقان: 1.
[58] . مجمع البیان، ج 2 ، ص 375 .
[59] . فرهنگ آفتاب، ج 1 ، ص 9 .
[63] . مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 5 ، ص 110 .
[64] . ر.ک: وسائل الشیعه، ج 3 ، ص 513 ، باب 35 از ابواب احکام المساجد، روایات 1 و 3 و ج 5 ، ص 460 و 471 ، باب 58 و 70 از ابواب صلاة الجماعة.
[67] . اسلام در جهان امروز، مارسل بوازار، ص 101 و 102 .
[68] . امام خمینى، رسالة توضیح المسائل، مسئله 893 .
[69] . وسائل الشیعة، ج 1 ، ص 268 .
[70] . مستدرک الوسائل، ج 3 ، ص 447 .
[71] . همان، ص 313 و 359 .
[74] . فرهنگ مسجد، ص 183 ـ 184 .
[75] . وسائل الشیعة، ج 3 ، ص 554 ؛ جامع الاحادیث، ج 4 ، ص 452 .
[77] . شهید محراب آیت اللّه شهید دستغیب، گناهان کبیره، ج 2 ، ص 385 .
[81] . تفسیر مجمع البیان، ج 1 ، ص 190 و ج 2 ، ص 291 و ج 4، ص 241 ؛ تفسیر نمونه، ج 2 ، ص 543 .
[82] . بحارالانوار، ج 85 ، ص 3 .
[83] . فرازهایى از تاریخ پیامبر اسلام، ص 97 ـ 98 .
[84] . تهذیب الاحکام، ج 3 ، ص 24 ، باب فضل الجماعة؛ وسائل الشیعة، ج 5 ، ص 370 ، ابواب صلاة الجماعة ؛ سنن ترمذى، ج 1 ، ص 138 ، باب ما جاء فى فضل الجماعة.
[86] . وسائل الشیعة، ج 3 ، ص 479 .
[87] . وسائل الشیعة، ج 1 ، ص 303 ، ابواب احکام المساجد.
[88] . مستدرک الوسائل، ج 6 ، ص 451 .
[89] . وسائل الشیعة، ج 3 ، ص 377 .
[91] . توضیح المسائل حضرت امام قدسسره، م 1400 .
[92] . وسائل الشیعة، کتاب الصلاة، مکان المصلى و ابواب المساجد، ص 303 .
[93] . سنن ابنماجه، جزء اول، ص 317 .
[95] . وسائل الشیعة، ج 3 ، ص 382 .
[96] . ر.ک: مناسک حج امام خمینى قدسسره.
[97] . سیرة النبى ابنکثیر دمشقى، ج 2 ، ص 343 .
[98] . مستدرک الوسائل، ج 6 ، ص 38 ، ح 6367 .
[99] . وسائل الشیعة، ج 5 ، ص 39 .
[100] . وسائل الشیعة، ج 3 ، ص 40 ـ 39 .
[101] . اسلام در جهان امروز، مارسل بوازار، ص 101 و 102 .
[102] . کتاب ولایت فقیه، ص 180 ـ 181 .
[103] . المساجد و احکامها، محمد ابراهیم جناتى، ص 33 ـ 32 ، با اندکى دخل و تصرف.
[104]. ر.ک: نهجالبلاغه صبحى صالح، خ 170 ، ص 244 .
[105]. ر.ک: ابراهیم ثقفى کوفى، الغارات، ص 302 ؛ تاریخ طبرى، ج 4 ، ص 123 ـ 124 .
[106]. ر.ک: تاریخ یعقوبى، ج 2 ، ص 107 .
[107] . سیره ابنهشام، ج 4 ، ص 316 .
[108] . سیرى در نهجالبلاغه، ص 179 ـ 180 .
[109] . نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 5 ، ص 52 .
[110] . فرهنگ آفتاب، ج 1 ، ص 85 .
[111] . همان، ج 1 ، ص 91 .
[112] . ولایت فقیه، ص 42 ؛ رساله نوین، ج 4 ، ص 139 .
[113] . نهجالبلاغه صبحى صالح، خ 146 ، ص 203 .
[114] . مصطفى درایتى، تصنیف غرر الحکم، حدیث شماره 9446 .
[115] . نهج البلاغه، خطبه 25 .
[116] . نهجالبلاغه، نامه 58 .
[119] . ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3 ، ص 185 .
[120] . نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 192 .
[121] . تفسیر صافى، سوره حجرات: «المؤمن اخ المؤمن لأبیه و امّه».
[123] . تفسیر نمونه، ج 4 ، ص 253 .
[125] . نهجالفصاحه، گردآورى و ترجمه: ابوالقاسم پاینده، کلام 139 ؛ صحیح بخارى، ص 37 .
[126]. اصول کافى، ج 2، ص 166.
[128] . سید قطب، فى ظلال القرآن، ج 4 ، ص 253 : «ان طبیعة المؤمن هى طبیعة الامة المؤمنة، طبیعة الواحدة طبیعة التکافل، طبیعة التضامن».
[129] . بحارالانوار، ج 64 ، ص 350 .
[130] . شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 20 ، ص 322 .
[131] . نهجالفصاحه، ص 614 .
[133] . صحیفه نور، ج 6 ، ص 49 .
[135] . همان ، ج 6 ، ص 226 .
[136] . همان، ج 2 ، ص 15 .
[137] . همان، ج 11 ، ص 272 .
[138] . همان، ج 15 ، ص 272 .
[139] . همان، ج 1 ، ص 87 .
[140] . همان، ج 10 ، ص 6 .
[142] . ر.ک: انعام: 159 .
[143] . روم: 22 «و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فى ذلک لآیات للعالمین».
[149] . اصول کافى، ج 2 ، ص 308 .
[151] . اتو گلانبرگ، روانشناسى اجتماعى، ترجمه على محمد کاردان، تهران، اندیشه، سال 1346 ، ج 2 ، ص 537 ـ 539 .
[152] . الصحیح من السیرة النبى الاعظم، ج 1 ، ص 182 .
[153] . تحف العقول، ص 376 .
[155] . رمز تداوم انقلاب در نهجالبلاغه، محمد محمدى رى شهرى، ص 37 .
[156] . بحارالانوار، ج 19 ، ص 182 .
[158] . ده گفتار، انتشارات صدرا، ص 144 ـ 151 .
[159] . الغدیر، ترجمه: محمد تقى واحدى، ج 2 ، ص 127 ـ 128 .
[160] . روزنامه جمهورى اسلامى ایران، 27/9/1378 .
[161] . محجة البیضاء، ص 358 .
[163] . ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11 ، ص 10 .
[164] . تصنیف غرر الحکم، حدیث 9562 .
[165] . همان، حدیث 9599 .
[166] . همان، حدیث 9599 .
[168] . کشف الاسرار، ج 9 ، ص 259 .
[170] . آلعمران: 19 ؛ شورى: 14 .
[172] . نویسنده تفسیر المنار، ج 8 ، ص 24 نوشته است: عدم اطاعت از دستور رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم را در میدان جنگ احد، مسلمانان دیدند و «نالوا ما نالوا منهم...».
[173] . ر.ک: تفسیر المنار، ج 8 ، ص 25 .
[174] . همان، ج 5 ، ص 25 .
[175] . تفسیر نمونه، ج 7 ، ص 196 .
[176] . سید رضى، نهج البلاغه، خ 127 .