دین اسلام با ظهور پیامبرخدا حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله در قرن هفتم میلادى شکل گرفت و به سرعت گسترش یافت و ازسمت غرب تاکناره اقیانوس اطلس و از جانب شرق تاحواشى اقیانوس آرام پیش رفت. درحال حاضر، مجموعه جغرافیایى جهان اسلام، سرزمینى را به طول 11 هزارکیلومتر و عرض 5 هزارکیلومتر، با ترکیبى بسیار متنوع دربرگرفته است.
در شرایط کنونى، جهان اسلام با دشوارىهاى عمدهاى روبرو است که در رأس آن مسئله فلسطین مىباشد و در نیم قرن اخیر همواره مهمترین مسئله جهان اسلام بوده است. وابستگى سران اغلب کشورهاى اسلامى به استکبار جهانى، جهان اسلام را آشفته نموده و کشورهاى مسلمان را به قدرتهاى مزبور وابسته نموده است. کشورهاى عربى و آفریقاى شمالى که از اکثریتى مسلمان برخوردارند شاهد سرکوبى شدید مبارزین مسلمان از سوى حکام دست نشانده هستند. در الجزایر به هنگامى که مسلمانان از طریق انتخاباتى کاملاً آزاد پیروزى شدند، حکام این کشور به سرکوبى آنان پرداختن در تونس و مصر هرگونه حرکت اسلامى و تلاش مذهبى بشدت سرکوب مىگردد در کشمیر مسلمانان توسط قواى امنیتى هند تحت تعقیب و آزار قرار دارند، صربها در بوسنى، هرزگوین در اقدامات خشن و وحشیانهاى به قتل عام مسلمانان پرداختهاند، کشتار شدید مسلمانان در تاجیکستان ادامه دارد. مسلمانان آذربایجان و نخجوان شرایط خاصى دارند. در مالزى، برمه، اندونزى، فیلیپین، بنگلادش، هند و کشمیر، سومالى و سودان و بسیارى از کشورهاى دیگر دچار جنگهاى داخلى، درگیرىهاى مرزى و نزاعهاى قبیلهاى هستند. اگربه موارد بالا شرایط اقلیتهاى مسلمان در کشورهاى اروپایى، امریکاى شمالى و لاتین، اقیانوسیه و استرالیار ا اضافه کنیم، شرایط جهان اسلام را بیشتر درک خواهیم کرد. از سوى دیگر غرب مىکوشد با تحریک احساسات ملى و ایجاد احساس خطر از ناحیههاى مرزى و ایجاد تشنج در نقاط استراتژیک آرامش و امینتخاطر را از مسلمانان گرفته تا مجال تفکر و اندیشیدن به مصالح جامعه در این سرزمینها پیش نیاید.
دراین پژوهش به دنبال پاسخ این سئوالات هستیم که: چه عواملى موجب واگرایى در جهان اسلام است؟ این عوامل واگرایى در درون یا بیرون از مجموعه جهان اسلام قرار دارند؟ یا به عبارتى مجموعهاى از عوامل درونزا وبرونزا این واگرایى را موجب مىشود؟
واقعیت آن است که عوامل و موانع متعددى بر سر راه «اتحاد مسلمانان» وجود دارند که هم به درون جامعه اسلامى باز مىگردند و هم با نقش عوامل خارج جامعه اسلامى مرتبط است، که درد و بخش عوامل واگرایى درونزا و برونزا در جهان اسلام آن را مورد بررسى قرار دادهایم.
کلیدواژه: جهان اسلام، واگرایى، درونزا، برونزا.
مقدمه
هماکنون اسلام و دنیاى سیاسى جغرافیائى آن مهمترین موضوع بر سر راه جهانىِسازى و توسعهطلبى سرمایهدارى غرب محسوب مىشود و به همین خاطر طرحها و تئورىهاى فراوانى تهیه و بررسى مىشوند.
تبلیغات منفى بهگونهاى است که با کمال تأسف، اکثریت کشورهاى اسلامى به جاى آنکه تمامى تلاش خود را در جهت وحدت اسلامى به کارگیرند. مبتلابه گسست و واگرایى شدهاند.
جهان اسلام در طول یکى دو قرن اخیر با توطئه مستکبران جهان با گسستهایى روبهرو بوده است که مىتوان این گسستها را به چند دسته تقسیم کرد، یک نوع گسست ملتها و کشورها براساس مرزهاى جغرافیایى، نوع دیگر گسست سنت و مدرنیته بهمنظور ایجاد جریانهاى مختلف در جهان اسلام است. تهدیدهایى چون تجزیه کشورها، دامن زدن به اختلافات مذهبى و فرقهاى، سوءاستفاده از مقوله آزادى، حمایت از بنیادگرایى خطرناک، پشتیبانى از تروریستهاى وابسته به غرب که در کشورهاى اسلامى فعالیت مىکنند، طرح خاورمیانه بزرگ، گسترش اقتصادى و نظامى رژیم صهیونیستى و موارد دیگر. همچنین مسائلى دردرون جهان اسلام وجود دارد که به کمک بدخواهان آمده است ودرراه همگرایى اسلامى پیچ وخمهاى فراوانى ایجاد کرده است. دراین رهگذر آنچه بیش ازپیش خودنمایى مىکند واگرایى وگسست است که در جهان اسلام موجب عدم استفاده صحیح از ظرفیتها و امکانات موجود در این مجموعه بزرگ شده است.
جهان اسلام و موقعیت فعلى
دین اسلام با ظهور پیامبر خدا حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله در قرن هفتم میلادى شکل گرفت و به سرعت گسترش یافت واز سمت غرب تاکناره اقیانوس اطلس وازجانب شرق تاحواشى اقیانوس آرام پیش رفت. در حال حاضر، مجموعه جغرافیایى جهان اسلام، سرزمینى را به طول 11 هزارکیلومتر و عرض 5 هزار کیلومتر، باترکیبى بسیار متنوع دربرگرفته است.[1] امروز بیش از50 کشور هستند که اکثریت جمعیت آنها مسلمان است. چهل کشور از آنها خود را رسماً کشور اسلامى قلمداد مىکنند.[2]
جمعیت مسلمانان در سراسر جهان امروز، به بیش ازیک میلیارد نفر رسیده است. براساسگمانهزنىهاىآمارى، این جمعیت در25 سال آینده بهدو میلیارد نفرخواهدرسید.[3] در مجموع مىتوان گفت 24 درصد از مساحت کل جهان به کشورهاى اسلامى اختصاص دارد. وسعت این کشورها بیش از 30 میلیون کیلومتر مربع است و از لحاظ موقعیت جغرافیایى و ذخایر و منابع بسیار، داراى امکانات و پتانسیلهاى بسیار فراوانى هستند. از این امکانات مىتوان براى همگرایى کشورهاى اسلامى استفاده کرد.
از دیدگاه جغرافیاى سیاسى، جهان اسلام به چهار بخش کاملاً متفاوت، قابل تفکیک وبررسى است که عبارتند از:
1 ـ مرکز جهان اسلام که در حقیقت گهواره جهان اسلام و منطبق با بخش جنوب غربى آسیا یا خاورمیانه است.
2 ـ شمال جهان اسلام، که شامل آسیاى مرکزى و قفقاز است.
3 ـ غرب جهان اسلام، که شامل کشورهاى شمال، شمال شرق و بخشهاى دیگر آفریقاست.
4 ـ شرق جهان اسلام، که از مرزهاى شرقى ایران آغاز شده و تا کرانههاى غربى اقیانوس آرام گسترش مىیابد.[4] درهرکدام ازاین بخشها قلمرو اسلامى با مشکلاتى روبرو است که براى رفع آن نیاز به یک عزم و اراده اسلامى است.
در وضع کنونى، جهان اسلام با دشوارىهاى عمدهاى روبرو است که در رأس آن مسئله فلسطین مىباشد و در نیمقرن اخیر همواره مهمترین مسئله جهان اسلام بوده است. وابستگى سران اغلب کشورهاى اسلامى به استکبار جهانى، جهان اسلام را آشفته نموده و کشورهاى مسلمان را به قدرتهاى مزبور وابسته نموده است. کشورهاى عربى و آفریقاى شمالى که از اکثریتى مسلمان برخوردارند و فرهنگ اسلام با تاریخ و سنتهاى مردمان این نواحى عجین گشته است بطور اسفانگیزى شاهد سرکوبى شدید مبارزین مسلمان از سوى حکام دست نشانده و مرتجع واحدهاى سیاسى مذکور هستند. در الجزایر به هنگامى که مسلمانان از طریق انتخاباتى کاملاً آزاد پیروزى بزرگى را بدست مىآورند حکام این کشور به سرکوبى آنان پرداخته و در تونس و مصر هرگونه حرکت اسلامى و تلاش مذهبى بشدت سرکوب مىگردد و قواى امنیتى خانه به خانه، مبارزین مسلمان را تعقیب مىکنند و آنقدر مسلمانان در تنگنا هستند که مجال هرگونه تحرک مذهبى از آنان گرفته شده است. در کشمیر مسلمانان توسط قواى امنیتى هند به شهادت مىرسند. صربها در بوسنى، هرزگوین در اقدامى خشن و وحشیانه به قتل عام مسلمانان پرداختند، با وجود فروپاشى کمونیسم، هنوز رسوبات آن مشغول کشتار شدید مسلمانان در تاجیکستان مىباشند. مسلمانان آذربایجان توسط ارامنه قتلعام مىشوند. موحدین برمه توسط دولت بودایى این کشور به اجبار و زور از سرزمینهاى خود رانده و به بنگلادش پناه آوردهاند. مسجد بابرى که پایگاه مذهبى مسلمانان هند است توسط هندوهاى افراطى و با حمایت پلیس این کشور به تلى از خاک تبدیل مىشود. بسیارى از کشورهاى دیگر دچار جنگهاى داخلى، درگیرىهاى مرزى و نزاعهاى قبیلهاى هستند که سومالى و سودان نمونه بارز آنهاست مشکل دیگر اینکه در برخى از کشورهاى اسلامى زمامداران، مرتکب محرمات اسلامى مىشوند و از حدود الهى تجاوز مىکنند و با استکبار و مظاهر شرک و کفر و ستم همکارى دارند. حکام این کشورها در جهت تأمین منافع غرب و اجراى سیاستهاى مستکبرین سرزمینهاى خود را از پیشرفت و توسعه بازداشته و فرهنگ و سیاست و نظام زندگى غیرالهى را بر مسلمانان تحمیل نمودهاند در امور حکومتى و مسائل اجرایى و اجتماعى خبرى از قوانین اسلامى نیست و حتى اکثر این کشورها در قانون اساسى خود نامى از اسلام نیاوردهاند. از سوى دیگر غرب مىکوشد با تحریک احساسات ملى و ایجاد احساس خطر از ناحیههاى مرزى و ایجاد تشنج در نقاط استراتژیک آرامش و امینتخاطر را از مسلمانان گرفته تا مجال تفکر و اندیشیدن به مصالح جامعه در این سرزمینها پیش نیاید و نیروهاى مسلمان در این ناآرامىها از توان بیفتند. کمکهایى که بسوى کشورهاى اسلامى سرازیر مىشود اغلب توسط عوامل حکومتى در جهتسرکوبى مسلمین و جلوگیرى از جنبشهاى اسلامى به مصرف مىرسد.[5] اگر به آنچه بیان گردید شرایط اقلیتهاى مسلمان در کشورهاى اروپایى، آمریکاى شمالى ولاتین، استرالیا و چین را اضافه کنیم بخصوص پس از حوادث 11 سپتامبر نشان از پریشانى در سراسر قلمرو جهان اسلام دارد که دولتها و سازمانهاى اسلامى نتوانستهاند از حقوق هممسلکان خود در سراسر جهان دفاع کنند اگرچه تلاشهایى هرچند کوچک در برخى مواقع مشاهده شده اما گسست وجدایى میان مسلمانان و دولتهاى اسلامى سبب گردیده که مسلمین در سراسر جهان و حتى در کشورهاى خود تحت فشار قرار گیرند. اعمال زور گاهى ازطرف حکام دست نشانده بوده و یا سلطه جویان جهان این اقدام راانجام دادهاند. گرچه در سالهاى اخیر تحرکاتى در جهان اسلام دیده شده است که آن هم به دلیل نارضایتى عمیق داخلى، وقایع مهم بینالمللى که مسلمانان در آن قربانى اعمال غرب تلقى مىشدهاند و به قدرت رسیدن جنبشهاى رادیکال اسلامى[6] بوده است، اما آنچه بیشتر خودنمایى مىکند واگرایى وگسستى که در جهان اسلام مشاهده مىگردد. دراین پژوهش برآنیم که عوامل آن رادر دو بخش مورد بررسى قرار دهیم.
الف ـ عوامل واگرایى درونزاى جهان اسلام
باید اذعان نمود که از عوامل بسیار مهم و مؤثر در هر نوع گرایش به همگرایى یا واگرایى، مسائل فرهنگى و مسائل اعتقادى مذهبى مىباشد. مذهب، زبان، خون، نژاد، خاک و مانند آنها همه از امور دو پهلو و سکههاى دورویى هستند که هر یک مىتوانند عامل مؤثرى در همگرایى یا واگرایى در جهان اسلام باشند.[7] بطور کلى آنچه از درون قلمرو اسلامى موجب واگرایى میان مسلمین مىشود عبارتند از:
1 ـ عمدتا عامل درونى به سکون جوامع اسلامى و رها شدگى مسلمانان باز مىگردد. مسلمانان دنیاى امروز نقطه اصلى اتکاى خود را گم کردهاند و در دایره هستى احساس سرگردانى مىکنند. مسلمان، اینک با پدیدهاى به نام «مدرنیسم» مواجه شده است که بدون هیچ زمینهاى باید آن را هضم کند و فضایى را تجربه کند که هرگز آن را ندیده و تنها راه نجات «بازگشت به خویشتن اسلامى» است؛ راهى که سیدجمال الدین افغانى و علامه اقبال و سایرین آن را تنها راه حل دانستهاند.
2 ـ عنصر دیگرى که رسیدن به «وحدت اسلامى» را با مشکل مواجه مىکند، «ناسیونالیسم مدرن» است. در این نوع ملّىگرایى، مردم هر کشورى خود را برتر از همه مىدانند و همه امکانات و منافع را براى خود مىخواهند و به دیگر کشورهاى اسلامى به دید رقیب مىنگرند. اگرچه در گذشته نیز ملىگرایى وجود داشته است، امّا مسلمانان دیروز علیرغم
وابستگى به یک سرزمین یا کشور، خود را جزئى از پیکر عظیم امّت اسلامى مىدانستند، یعنى وطندوستى تابع مسئله کلّىترى به نام «امت اسلامى» بود. به عنوان مثال؛ اختلاف در عرب یا عجم، سفید یا سیاه و ترک یا کرد بودن، مسئلهاى است که اسلام براى رفع آن آمده است و این جریانات در سدههاى نخستین اسلامى بسیار کمرنگ بود چنانچه در صدر اسلام بلال سیاهپوست و سلمان فارسى در کنار سایر مردم جزیرهالعرب به عنوان امت اسلام مىزیستند و آن چه اهمیت داشت «مسلمان» بودن یک فرد بود. ناسیونالیسم جدید باعث بروز نزاع در میان کشورهاى همسایه است. این نوع «ملىگرایى» ماهیت «اخوت اسلامى» را تضعیف مىکند و به «امت اسلامى» آسیب مىرساند. بهطور مثال ناسیونالیسم و ملّىگرایى در حوزه خاورمیانه و کشورهاى اسلامى باعث شده تا مثلاً ملّت اردنى، سوریهاى، عراق، ایرانى و... با یکدیگر در رقابتى سخت باشند و براى حفظ امنیت و حتّى پرستیژ ملى خود، در پى انباشت سلاح و خرید این تسلیحات از قدرتهاى خارجى برآیند.
3 ـ دیگر عامل درونى که به خود مسلمانان باز مىگردد، انحطاط فکرى و فرهنگى و علمى است. در اثر «فقر علمى» اغلب افراد، کمسواد یا بىسواد هستند و وضعیت علم و دانش در کشورهاى اسلامى تأسفبار است. گویى این مردم هیچگونه پشتوانهى علمى و مدنى نداشتهاند و حال آنکه هنگامى که غرب در قرون وسطى دوران رکود را سپرى مىکرد، دامنه تمدن اسلامى تا دورترین نقاط جهان امتداد یافته بود.
ناآگاهى مردم از عوامل مهم حضور استعمار، باعث ظهور استبداد و بروز هرج و مرج است و این زمینهاى شد تا در اوایل قرن بیستم، کشورهاى اسلامى از هم دورتر و دورتر شوند و اندیشه اتحاد به آرزویى محال تبدیل گردد.
4 ـ عامل درونى دیگر، تعصبگرایى کور مذهبى است که مسلمانان را از تلاش براى نزدیک ساختن دیدگاههایشان باز مىدارد. در حالى که هیچ یک از رهبران مذاهب اسلامى به پیروان خود سفارش نکردهاند که براى حفظ مذهبشان عقاید خود را براساس تعصب شدید نسبت به دیگران یا دشمنى با سایر مذاهب استوار سازند. این تعصبگرایى مسلمانان را از یکدیگر دورتر و دورتر مىکند. البته باید میان تعصب لازم و صحیح با تعصب غیرصحیح فرق گذارد.
5 ـ جهل و ناآگاهى مسلمانان از مذاهب یکدیگر؛ این هم مشکل دیگرى در راه وحدت است نه تنها مسلمانان نسبت به مذهب خود تعصّب دارند بلکه به دنبال مطالعه سایر مذاهب هم نمىروند. اگر پیروان فرق اسلامى از ماهیت سایر مذاهب، آن چنان که بنیانگذاران حقیقى آنها بیان داشتهاند، آگاهى کامل داشته باشند بدون تردید بسیارى از تعصبات و بدبینىها برداشته مىشود.
6 ـ عامل دیگرغیرمردمى بودن دولتهاى اسلامى است، استعمار با تسلّط اقتصادى و سیاسى خود در کشورهاى اسلامى همیشه سعى مىکند به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم مهرههاى مورد نیاز خود را در این کشورها بر سر کار آورد. چنانچه مىدانیم در اکثر بلاد اسلامى، سردمداران و حاکمان در جهت مصالح و منافع مردمى کار نمىکنند حتى آن دسته از کشورهاى اسلامى که انتخابات دارند باز هم از دخالت قدرتها بىنصیب نمىمانند. زندگى دنیا را به حیات جاویدان قیامت ترجیح مىدهند و به جاى اینکه به فکر تأمین حق و عدالت در جامعه و تأمین رفاه براى مسلمانان باشند، در پى جمعآورى مال و ثروت و دروغ و فساد هستند و این موجب تضعیف دولتهاى اسلامى است و وقتى سیاستمداران چنین باشند، هیچ وقت در پى وحدت اسلامى بر نمىآیند. چه اینکه این گروه از سیاستمداران براى دستیابى به متاع دنیا حاضرند حتى وحدت جهان اسلام را فدا کنند و نیز براى حفظ جایگاه خود حاضر نیستند تهدیدات استکبار را نادیده بگیرند و به وحدت بگرایند و خود را فداى وحدت اسلامى نمایند.
7 ـ دیگر عامل درونى غفلت از اولویتهاى جهان اسلام است. اگر توجه مسلمانان به مسائل مهم دنیاى اسلام نظیر مسئله فلسطین، کشمیر، لبنان و... معطوف مىبود و سعى همه بر این بود که در پى حل این مشکلات و مقابله با دشمنان برآیند، وحدت اسلامى خودبخود در میان ملتها جریان مىیافت. همچنین دولتهاى اسلامى همت و سعى خود را در استفاده از ظرفیتهاى موجود براى به تفاهم رسیدن مسلمانان به کار نمىگیرند. مثلاً سازمان کنفرانس اسلامى و بانک اقتصاد اسلامى و مجامع این چنینى مىتوانند در روند اتحاد جوامع مسلمان نقش بسزائى داشته باشند. اما متأسفانه وابستگى کشورها به قدرتهاى غرب باعث مىشود از این ظرفیتها به شکل نارسا استفاده شود و فقط شکل صورى داشته باشند. بىتوجهى مسلمانان به اولویتهاست که باعث مىشود مذاهب اسلامى براى مسائل کوچکتر باهم نزاع کنند و حاضر نشوند براى مسائل مهمتر با هم وفاق داشته باشند.[8]
8 ـ براثر قرنها انحطاط، واگرایى و فقدان آموزش مناسب، ارزشهاى اسلامى نتوانسته است در رفتار افراد، جامعه، نهادهاى حقوقى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى موجود در کشورهاى اسلامى تبلور یابد. انحرافات بسیارى از هنجارهاى اسلامى پدید آمده است. شمارى از اعمال مغایر اخلاق، از قبیل عدم صداقت، فساد، اسرافکارى، ولخرجى و فقدان وقتشناسى و عدم وجدان کارى در میان مسلمانان رواج و ریشه یافته است؛ انحرافاتى که زیانهاى جبرانناپذیر بر توسعه و رفاه همگانى وارد آورده است. از اینرو اقتصاد اسلامى باید اسباب این انحرافات را شناسایى و معرفى کند.
9 ـ در میان کشورهاى اسلامى، کشورهاى مختلف با زمینهها و استعدادهاى متفاوت اقتصادى وجود دارند که هرکدام داراى پتانسیلهاى مهم اقتصادى در دنیا محسوب مىشوند. برخى از آنها هستند که از نظر اقتصادى، شرایط خوبى ندارند و بعضى داراى امکانات فراوانى به لحاظ اقتصادى هستند که عدم توجه این کشورها به مردم محروم سایر نقاط قلمرو اسلامى موجب واگرایى و گسست بیشتر در جهان اسلام گردیده است. زیرا این دولتهاى ثروتمند که عمدتا داراى ذخایرنفت هستند به جاى سرمایهگذارى در جهان اسلام پولهاى خود را در بانکهاى اروپایى و یا امریکایى نگهدارى مىکنند و یا به سرمایهگذارى دراین کشورها مىپردازند. ضمن این که علیرغم ظرفیتهاى فراوان، مبادلات بازرگانى در میان کشورهاى اسلامى بسیار کم بوده و اکثریت این کشورها شرکاى عمده تجارى خود را از میان دولتهاى اروپایى و امریکایى برمىگزینند.
10 ـ اختلافاتى که بسیارى از آن ریشه در طبیعت، جغرافیا، زبان و فرهنگهاى بومى و گوناگونىهاى طبیعى دارد، دستاویزى براى دورىها و جدایىها قرار مىگیرد.
11 ـ مهمترین نوع گسست در جهان اسلام، گسست مذهبى است.[9] امروزه در جهان اسلام اساسا چهار جایگاه ایدئولوژیک وجود دارند که عبارتند از: بنیادگرایى، سنتگرایى، تجددگرایى و عرفىگرایى (سکولاریسم). هریک از این گروهها داراى زیر گروههایى هستند که گاهى اوقات تمایز بین گروههاى اصلى را مبهم مىسازند.
بنیادگرایان ارزشهاى مردم سالارى و فرهنگ معاصر غرب را کاملاً رد مىکنند. این گروه خواهان یک دولت اقتدارگرا و زاهد براى پیادهسازى دیدگاههاى افراطى خود درباره قوانین و اخلاقیات اسلامى هستند. آنها مایل به استفاده از نوآورىها و فنآورىهاى مدرن بوده و نیز ابائى از توسل به خشونت ندارند.
در بنیادگرایى دو شاخه وجود دارد. شاخه اول «بنیادگرایى وفادار به نص قرآن» است که در فقه و شریعت اسلامى ریشه دارد. وهابىها در عربستان سعودى نمونهاى از این دست هستند. شاخه دیگر «بنیادگرایى رادیکال» است که کمتر به نص قرآن وفادار مىماند و عمدا یا به دلیل عدم آگاهى از دکترین سنتى اسلام، آزادىهاى قابل ملاحظهاى براى خود قائل است. القاعده و طالبان به این زیرگروه تعلق دارند. سنتگرایان خواهان جامعهاى محافظهکار هستند. آنها نسبت به تجدد، نوآورى و تغییر بدگمان مىباشند. این گروه نیز به دو زیر گروه تقسیم مىشود.
ـ «سنتگرایان محافظه کار» معتقدند که باید به دقت و کاملاً از شریعت و سنت پیروى کرد. آنها یکى از نقشهاى دولت و مقامات سیاسى را تسهیل تحقق چنین خواستهاى مىدانند. اما بهطور کلى از اعمال خشونت و تروریسم طرفدارى نمىکنند. بیشتر فعالیتهاى آنها بر کارهاى روزمره جامعه متمرکز است. هدف اصلى آنها حفظ و پایبندى به ارزشها و هنجارهاى سنتى و رفتار محافظهکارانه تا بیشترین حد ممکن مىباشد. وجهه این افراد مخالفت با هرگونه تغییر است و در نظرشان وسوسهها و آهنگ زندگى مدرن تهدیدهاى بزرگى به شمار مىروند.
ـ «سنتگرایان اصلاح طلب» معتقدند که بهمنظور حفظ بقا و جذابیت اسلام در طى زمان باید برخى تغییرات در نحوه اعمال سنت را قبول کنند. آنها آماده بحث درباره اصلاح و تفسیر مجدد قوانین اسلامى هستند. وجهه این افراد موافقت محتاطانه با تغییر است و مىکوشند براى حفظ روح قوانین اسلامى درباره نص قوانین از خود انعطافپذیرى نشان دهند.
تجددگرایان خواهان پیوستن جهان اسلام به جهان مدرن هستند. آنها مىکوشند با انجام اصلاحاتى اسلام را با عصر مدرن منطبق سازند و به صورت فعالانه در جستجوى بیشترین تغییرات ممکن در درک نظرى و عمل به اسلام هستند. به نظر آنها باید همه سنتهاى محلى و منطقهاى را که طى قرنهاى متمادى با اسلام آمیخته شدهاند، دور ریخت. علاوه براین، تجددگرایان به سیر تاریخى قوانین اسلام معتقدند. یعنى اینکه آنچه در زمان حیات پیامبر به آن عمل مىشد ترکیبى بود از حقایق دینى ابدى و نیز شرایط تاریخى مختص آن زمان که امروزه دیگر اعتبار ندارد. این افراد معتقدند که حتى تغییرات قابل ملاحظه و چشمگیر در دین اسلام که منعکس کننده گذشت قرنها و شرایط اجتماعى کنونى است، نه تنها به هسته اصلى اسلام آسیب نمىرساند بلکه آن را تقویت مىکند. ارزشهاى اساسى این گروه یعنى اهمیت وجدان فردى و مسئولیتپذیرى اجتماعى، عدالت و آزادى به راحتى با هنجارهاى مردم سالارانه و مدرن غرب انطباق مىیابند.
عرفى گرایان (سکولارها) خواهان جدایى دین از سیاست به سبک نظامهاى مردم سالار غربى هستند و معتقدند که مذهب یک موضوع کاملاً شخصى است. آنها همچنین معتقدند که آداب و رسوم اسلامى باید با قوانین «این جهانى» و حقوق بشر منطبق باشند. به عنوان مثال کشور ترکیه که در آن مذهب تحت کنترل شدید دولت قرار دارد، معرف یک مدل سکولار در جهان اسلام است.
این جایگاههاى ایدئولوژیک را باید به صورت بخشهایى از یک طیف پیوسته نگریست و نه به صورت طبقهبندىهاى جداگانه. در واقع مرز مشخصى بین این گروههاى مسلمان وجود ندارد. مثلاً سنتگرایان برخى وجوه مشترک با بنیادگرایان دارند یا مىتوان متجددترین سنتگرایان را تقریبا جزو تجددگرایان دانست. افراطىترین تجددگرایان نیز تقریبا شبیه سکولارها هستند. با این حال، گروههاى اصلى مذکور دیدگاههاى کاملاً متمایزى درباره موضوعات کنونى جهان اسلام از جمله آزادى سیاسى و فردى، آموزش، وضعیت زنان، حقوق جزایى، مشروعیت اصلاحات و تغییرات و نهایتا طرز تلقى درباره غرب دارند.[10]
12 ـ اختلاف بر سر رهبرى جهان اسلام که دستهبندىهاى مختلفى را ایجاد مىنماید نیز از جمله عوامل واگرایى است.
13 ـ رکود و رخوت حاکم بر جهان اسلام، وجود نارسایىها در نظام سیاسى مسلمانان است. اندکند کشورهاى مسلمان داراى دولت مردمسالار به معناى واقعى، پاسخگو در برابر مردم و مطبوعات آزاد و مستقل و محاکم دور از دخالتهاى سیاسى و قوانین منصفانه و غیرجانبدارانهاى که بر همگان و فارغ از قید قدرت و ثروت آنها تطبیق شود. این وضعیت که در تضاد آشکار با ارزشهاى حکومتى اسلام قرار داشته حاصلى جز این ندارد.
14 ـ بسیارى از دول اسلامى عضو سازمان کنفرانس اسلامى بهویژه کشورهاى عربى با اقدامات منفعلانه در مسائل کشورهاى اسلامى باعث گسست در جهان اسلام مىگردند. براى مثال درماجراى حمله اسرائیل به لبنان عمق این واگرایى تا آنجاست که سید حسن نصراللّه به صراحت با انتقاد از این موضوع به برخى از کشورهاى عضو سازمان و دولتهاى عربى، مىگوید: «کشورهاى عربى بهویژه مصر و اردن و عربستان عملیات مقاومت لبنان را ماجراجویى حساب نشده، توصیف کردند. اگر پوشش عربى نبود، عملیات اسرائیل در طى چند ساعت پایان مىیافت، هیچ کسى براى دو نظامى وارد جنگ نمىشود؛ آنچه در حال حاضر وجود دارد (جنگ رژیم صهیونیستى) تحت پوشش و حمایت عربى و بینالمللى است. جامعه بینالمللى نه پوشش بلکه تصمیم براى حمله را به اسرائیل اعطا کرد، اعراب پوششى براى حملات اسرائیل فراهم کردند و این رژیم را به اینکار تشویق کردند، آنها به اسرائیل گفتند که این یک فرصت طلایى تاریخى براى نابودى مقاومت است. واهمه از قدرت پوشالى رژیمهاى استعمارى و ترس از به خطر افتادن منافع شخصى برخى از سران کشورهاى اسلامى تنها یکى از دلایل است».[11]
15 ـ عدم توجه به زمینههاى موجود و منافع مشترک در راستاى همگرایى و بىتوجهى به نتایج مثبت این مسئله واگرایى بیشتر درجهان اسلام را موجب شده است.
ب ـ عوامل واگرایى برونزاى جهان اسلام
مهمترین عوامل بیرونى که موجب شکنندگى وحدت مسلمانان مىگردند و باعث تضعیف جامعه اسلامى مىشوند عبارتند از:
1 ـ تفرقهافکنى استعمار در کشورهاى اسلامى و کوشش براى تأمین منافع اقتصادى و سیاسىشان باعث دامن زدن به اختلافات مذهبى، فرقهاى و نژادى میان مسلمانان و از همگسیختگى جوامع اسلامى است. دولتهاى استعمارى از راه دولت ـ ملتسازى، وابستگى فکرى و اقتصادى و بهکار گرفتن افراد وابسته در قسمتهاى حساس، زمینهى جدایى کشورها و ملّتهاى مسلمان را فراهم مىآورند.
در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم، قدرتهاى بزرگ به این نتیجه رسیدند که دوران حضور مستقیم در کشورهاى جهان سوم که غالب کشورهاى اسلامى را نیز شامل مىشود، به سرآمده و براى تداوم حفظ منافع خود باید، سرزمینها را به قطعات کوچکتر تقسیم کنند و دولتهاى دست نشانده را در آن کشورها بر سر کار آورند. آنان با نادیده گرفتن عوامل اشتراک و اتحاد اقدام به دولت ملّتسازى نمودند. با حضور استعمار در این کشورها و دامن زدن به اختلافات قومى، قبیلهاى و مذهبى درونى در کشورهاى اسلامى، منافع قدرتهاى بزرگ آسانتر تأمین مىشود و کنترل اینگونه کشورها نیز بهتر انجام مىگیرد.
با تقسیم کشورهاى جهان سوم به کشورها و ملتهاى کوچکتر، از آن پس استعمار سیاستى نوین در پیش گرفت که در عرف سیاسى از آن به عنوان تز «تفرقه بینداز و حکومت کن» یاد مىشود و البته پیشتاز این جریان انگلیس بود. استعمار با ایجاد اختلاف میان اقوام و مذاهب، پایههاى وحدت اسلامى را سست کرد. بهعنوان مثالایجاد دولت ـ ملتهاى ترکیه، عراق، سوریه، اردن، کویت، عربستان و... همه از نتایج حضور و سیاستهاى استعمار است که با تکّهتکّه کردن امپراطورى عثمانى، سرزمین اسلامى را به مناطق جغرافیایى و دولتهاى متعدد تقسیم کرد. همینطور از جمله اختلافافکنىهاى مذهبى استعمار در سرزمینهاى اسلامى، گذشته از برنامهریزىهاى وسیع در دور کردن دو مذهب شیعه و سنّى است که با ظهور این اندیشهها وحدت مذهبى اسلام خدشهدار شد.
2 ـ سلطه اقتصادى غرب، دیگر عامل تفرقه و جدایى است. در گذشته مسلمانان بر مهمترین راههاى تجارى جهان تسلّط داشتند و به تعبیر امروز راههاى استراتژیک دنیا در کنترل مسلمانان بود و بر راههاى دریایى و جاده ابریشم مسلط بودند، امّا اینک شاهراههاى تجارى در دست قدرتهاى غربى است و تعریف تجارت و اقتصاد با گذشته متفاوت است. اقتصاد امروز مبتنى بر اطّلاعات، صنعت و تبدیل است و صنعت در اختیار کشورهاى پیشرفته مىباشد. کشورهاى بزرگ و توسعهیافته غربى با در دست داشتن شالودههاى اقتصاد جهانى در دست خود، به هر نحوى که اراده کنند، کشورهاى جهان سوم و به خصوص دنیاى اسلام را خطمشى سیاسى، فرهنگى مىدهند. زیرا وابستگى اقتصادى دنیاى اسلام به غرب آن قدر جهان اسلام را تضعیف ساخته که حتى سیاست و فرهنگ و دین را هم در این کشورها متأثر از وابستگى اقتصادى کرده است. از طرفى «اتحاد اسلامى» هم خطرى جدّى براى دنیاى غرب محسوب مىشود لذا همواره اقتصاد را اهرمى براى شکل نگرفتن این اتحاد دانسته و مانع «وحدت» مسلمانان شده است.
به عنوان نمونه، اقتصاد کشورهاى عرب حوزه خلیج فارس، گذشته از نفت تقریبا بهطور کامل وابسته به کشورهاى قدرتمند غربى است. در آفریقا هم کشورهاى اسلامى متأثر از سیاستهاى استعمارى دوران گذشته، اقتصادى وابسته دارند. این وابستگىها باعث مىشود که قدرتهاى بزرگ از ظهور و بروز یک اتّحاد اسلامى که بتواند اقتصادى قدرتمند را در پىبیاورد جلوگیرى کنند مثلاً بانک اقتصاد اسلامى و نیز سازمان کنفرانس اسلامى همیشه بهعلت کمکارى کشورهاى اسلامى نتوانستهاند پیشرفت و رونق قابل توجّهى داشته باشند چون اغلب دولتهاى اسلامى از سوى کشورهاى بزرگ در فشار هستند و قادر نیستند به تمام معنا در پى تشکیل اتّحاد سیاسى اقتصادى اسلامى باشند زیرا با شکلگیرى یک اقتصاد واحد اسلامى در میان کشورهاى اسلامى، سرمایهگذارىهاى قدرتهاى اقتصادى در کشورهاى اسلامى تعطیل خواهد شد و این خطرى است که اقتصاد استعمارى را تهدید مىکند.
3 ـ تبلیغات منفى رسانههاى گروهى جهان براى خدشهدار کردن هویت اسلامى، سالها است که با بزرگنمایى اختلافات، سعى در تاریک نمایى و کوچکانگارى آن نموده است[12] و این اختلافات به واگرایى بیشتر در جهان اسلام انجامیده است.
4 ـ عامل بیرونى دیگر، هجوم فرهنگى غرب بر جوامع اسلامى است. قدرتهاى بزرگ از راه تسلّط بر شبکههاى ارتباطى و رسانههاى جمعى کوشش مىکنند که عادات و آداب خود را در دیگر کشورها نیز رواج دهند و فرهنگهاى دیگر ملل را تضعیف نمایند. این آشکار است که وقتى روح اسلام و فرهنگ مسلمان با رواج فرهنگ غرب از جامعه اسلام رخت بربندد، «اتحاد» که یکى از مظاهر فرهنگ اسلامى است، هیچ وقت در کشورهاى اسلامى و بین مسلمین محقق نخواهد گشت. با تهاجم فرهنگى غرب، هویت فرهنگى مسلمانان به خطر مىافتد زیرا رسوخ فرهنگ منحط غرب در کالبد فرهنگى جوامع مسلمان، باعث کج فهمى و دور افتادن از حقیقت اسلام، ترک احکام اسلام و تعطیل شدن حدود، تنگ نظرى در علوم مذهبى، مسخ ارزشهاى عقیدتى و اخلاقى و نابسامانى آموزش و پرورش دینى خواهد شد و آن وقت است که همان آشفتگى و پراکندگى غربى که در جوامع مدرن حاکم است بهطورى که انسانها را ازهم دور ساخته است، در جوامع اسلامى نیز حاکم مىشود و بهطور مثال مسلمان دیگر پایبند به آن فرموده رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله نیست که «کسى که صبح کند در حالى که به فکر امور مسلمانان نباشد، مسلمان نیست». زیرا تعلیمات اسلامى و مذهبى و هویت اسلامى از کالبد فرهنگى او رخت بربسته است.[13] غرب از همان زمانى که دولت اسلامى در اندلس و نواحى جنوب اروپا تأسیس شد به دشمنى با اسلام و مسلمین برخاست و به طرز وحشیانهاى تشکیلات اسلامى را درهم کوبید. در جنگهاى صلیبى نیز تهاجمات وسیعى را بر علیه مسلمانان ترتیب داد و پس از آن غرب که از اقتدار دولت عثمانى بشدت متوحش شده بود با ایجاد دسیسهها و ترتیب دادن توطئههایى به تجزیه این دولت قدرتمند پرداخت و موجبات فروپاشى آن را فراهم ساخت و پس از آن به منظور بدست آوردن مواد خام، براى کارخانجات صنعتى و تأمین بازار محصولات خود به سرزمینهاى غنى و سرشار اسلامى چشم دوخت که در اولین قدم نیروهاى معنوى و قدرتهاى مذهبى را سد راه خود مىدید براى کوبیدن آنها تهاجم فرهنگى وسیعى را بر علیه این سرزمینها ترتیب داد و فرهنگ فساد و فحشاء توسط ایادى استعمار و استکبار در بین ملتها مسلمان ترویج گردید. فرهنگ مصرفزدگى روز به روز ملتهاى مسلمان را در مرداب وابستگى فرو برد. سلطه سیاسى استکبار بوسیله حکومتهاى دست نشانده و خودکامه در نقاط مسلماننشین تثبیت گردید و بدینگونه استعمارگران سرزمینهاى مسلمان را قطعهقطعه کرده و در تمام ابعاد، بر آنها سلطه یافتند و چون مردمان این نواحى با عقیده مذهبى پیوند ناگسستنى داشتند و اسلام در اعماق روانشان ریشه دوانیده بود و نمىتوانستند در فرصتى کوتاه آنان را از معنویت جدا سازند لذا از طریق دیگرى وارد شدند و آن این بود که جنبههاى ظاهرى و تشریفاتى مذهبى را حفظ کردند و تعالیم اساسى را که موجودیت واقعى دین بدان وابسته است از دین گرفتند و بین مسائل سیاسى و اجتماعى مردم از یک سو و مذهب از سوى دیگر انفکاک ایجاد کردند. از این رهگذر حیلههاى استعمار تأثیر خود را بر فرهنگ مسلمین بخشید و پیروان همان آئینى که سلطه کفار را محکوم مىکند و مسلمانان را به خشونت بر علیه متجاوزین تحریک مىنماید و همانها که به تعبیر قرآن بهترین امت بودند دروازههاى خود را به سوى مهاجمین غربى گشودند و تسلیم فرهنگ غرب شدند. و با تبلیغات وسیع و گسترده و فراموش نمودن هویتخویش که مهمترین سلاح استعمارگران بود پیوند خود را با معنویت از دست دادند و فرهنگ و اخلاق خود را رها کرده و آماده پذیرش فرهنگ غرب شدند. نتیجه چنین حرکتى منجر به آن شد که در طول بیش از دو قرن کشورهاى اسلامى به سفره بىمانع براى غارتگران غربى تبدیل شد و آنان علاوه بر غارت منابع و ذخائر مسلمانان فرهنگ و مواریث اصیل آنان را مخدوش کرده و مسلمین را از توسعه علمى و فرهنگى بازداشتند. با این وصف مردمان ساکن در کشورهاى اسلامى با بهرهگیرى از اندیشههاى اسلامى مبارزات سختى را بر علیه استعمار سامان دادند و در برابر قدرت بىرقیب استعمارگران قیام کرده و آنان را وادار به تسلیم در برابر خواستههاى برحق خود نمودند. دول استعمارى به منظور رهایى از موج جنبشهاى مردمى گرچه در ظاهر به کشورههاى مزبور استقلال دادند ولى با شکل جدیدى از استعمار بطور غیرمستقیم سلطه خود را بر سرزمینهاى اسلامى ادامه دادند، بهگونهاى که اکنون بیش از یک میلیارد مسلمان با وجود بهرهمندى از ذخائر و منابع سرشار و قرار گرفتن در مناطق استراتژیک و سوقالجیشى، اغلب تأمین کننده منافع استکبار بطور غیرمستقیم هستند و حتى بدلیل تفرقه و تشتتى که بر آنان حاکم است از مبارزه با غاصبین صهیونیست که آوارهگى ملت مظلوم فلسطین را موجب شده عاجزند و غده سرطانى مذکور همچنان در قلب کشورهاى اسلامى با مساعدت استکبار و رفتارهاى حکام مرتجع عرب مشغول تحکیم مواضع خود مىباشد.[14]
5 ـ عدم آشنایى مذاهب از عقاید یکدیگر موجب مىشود دشمنان اسلام و آنها که از تفرقهها میان فرقههاى اسلامى سود مىبرند. به واسطه جهل و ناآگاهى مردم، موارد اختلاف برانگیز را پررنگتر کرده و مواردى را که موجب اتحاد بین مسلمانان مىشود، نادیده گیرند. آنها ایجاد تفرقه در میان جوامع اسلامى را به عنوان بزرگترین و بهترین راهبرد براى تسلط و یا استمرار تسلط بر جوامع اسلامى برگزیدهاند و از این طریق به همه اهداف استعمارى و دشمنانه خود دست یافتهاند. اتفاقا شگفت همین است که چرا عموم اقشار جوامع اسلامى آن طور که شایسته است نسبت به فهم این راهبرد که حدود دویست سال سرنوشت آنها را به تباهى کشانده است بلوغ و لیاقت و درایت کامل نشان ندادهاند و نتوانستهاند بعد از 200 سال پرونده وحدت را کامل کنند و باانسجام واقعى و سازمان یافته خود در مقابل راهبرد تفرقهافکنانه دشمنان به راهبرد وحدت توجه عملى و واقعى نشان بدهند تا امروز بعد از 150 سال هنوز نیز عدم وحدت مشکل اساسى محسوب نشود. در این جا باید اعتراض کرد که دشمنان ما بهتر از ما توانستهاند به راهبردشان جامه عمل بپوشانند و میان جوامع اسلامى تفرقه ایجاد کنند. نشان موفقیت دشمنان نیز همین است که آنها از طریق ایجاد تفرقه هنوز در حالت غلبه هستند و جوامع اسلامى نیز به دلیل ناتوانى در پیش بردن و عمل کردن به راهبرد وحدت هنوز در تفرقه مىباشند. به عبارت دیگر تفرقه ما ضامن غلبه دشمن شده است، گاهى دشمنان اسلام در ایجاد تفرقه در میان جوامع و ملل اسلامى چنان موفق بودهاند که وضعیت جوامع و ملل اسلامى از حالت تفرقه معمولى و عدم معاضدت یکدیگر فراتر رفته و به حالت نزاع و درگیر شدن جوامع اسلامى با یکدیگر تبدیل شده است. معمولاً این وضعیت اوج رضایتمندى دشمن از اجراى راهبرد تاریخى ایجاد تفرقه است که در دورههایى از تاریخ معاصر به وجود آمده است یعنى همان چیزى که هم اکنون نشانههایى از آن در برخى مناطق و جوامع اسلامى پدید آمده است و گروهى از درون جهان اسلام آنها را به روشهاى مختلف یارى مىدهند مثلاً برخى در لباس روشنفکرى و دموکراسى بازى ظاهر شده و در این عرصه به مزدورى پرداختهاند برخى در لباس فعال سیاسى و فرهنگى و اجتماعى به خودنمایى و خیانت مشغول شدهاند برخى جامه تعصب و حمیت جنونوار دینى به تن کرده و به اربابان استعمارگر خود خدمت نمودهاند برخى از طریق خرافهسازى در خدمت به دشمن کمربستهاند. حتى برخى به ریا لباس عالمان و مفتیان را به تن نمودهاند و با اظهارنظرهاى خود به راهبرد دشمن در ایجاد تفرقه کمک بىبدیل کردهاند. از حکومتها و دولتهایى هم که همانند مزدوران مذکور بنیادشان به دست استعمارگران و دشمنان مىباشد و با حرکت انگشت آنها رفتار مىکنند نیز براى محقق کردن راهبرد تاریخى وحدت انتظار چندانى نمىتوانیم داشته باشیم. بنابراین فقط آنهایى که حیات و منافع آنها و بنیادشان با دشمنان وابستگى ندارد باید به فکر پیشبرد راهبرد وحدت باشند. این افراد که شامل عموم ملتهاى مسلمان و عموم افراد غیروابسته به دشمنان و استعمارگران مىباشند در صورتى مىتوانند راهبرد تاریخى وحدت را به پیش ببرند که اولاً نسبت به مفهوم وحدت و اهمیت آن درک کامل داشته باشند ثانیا خود صاحب روح معنوى و اهداف الهى باشند.
امام خمینى قدسسره معتقدند در میان هیاهوى مستمر و پرشمار تفرقهافکنان داشتن معرفت و روح معنوى بهترین عاملى است که انسان را از گرفتار شدن در دام تفرقهافکنان نجات مىدهد.
امام خمینى در این باره مىفرماید: «ما باید دنبال تحکیم وحدت خودمان باشیم. ملت و دولتمان خیال نکنند که او دولت است و آن ملت. همه مال یک کاروان هستیم که روبه آن عالم مىرویم و باید اطاعت خدا بکنیم و با هم باید باشیم. اگر اینطور باشد پیروزى هیچ اشکال ندارد که نصیبتان مىشود و این پیروزىاى است که خدا مىدهد این نصرتى است که خدا مىدهد او را ما با جان و دل قبول مىکنیم چون هدیه خداست. و اگر خداى نخواسته این طور نباشد و ما با زور شمشیر فرض کنید و با زور تفنگ پیروز بشویم و پیروزى را از خودمان بدانیم این پیروزى نیست این شکست است حالا شما خیال مىکنید پیروزى است اما اگر پرده برداشته بشود مىبینید یک شکست بزرگ است باید باهم باشید. براى اطاعت خدا که فرموده است که باید با هم باشید وحدت باید داشته باشید اختلاف نباید داشته باشید. ما باید وحدت داشته باشیم یعنى حفظ کنیم وحدت را وحدت هست لکن ادامه مىخواهد. ادامه باید بدهیم ما این وحدت را و او این است که به حرف کسانى که خداى نخواسته مىخواهند تفرقه بیندازند به حرف آنها گوش ندهیم اصلش. البته در هر جایى هستند اشخاصى که بخواهند که فساد بکنند لکن وقتى یک ملتى براى خدا وحدت را مىخواهد ایجاد کند و واحد باشد با دیگران این دیگر گوشش به حرف این کسى که فساد مىخواهد بکند بدهکار نیست. گوش آن آدمى بدهکار است که در او یک سستى هست در این جهت. در جهت معنویت و الهیت وقتى که یک سستى باشد آن وقت آن چیزهایى که گفته مىشود در انسان تأثیر مىکند. تأثیرش هم کمکم زیاد مىشود یک وقتى انسان هم مىشود از آن ورى. اما اگر این جهت را محکم کردیم ما که ما براى خدا از خدا هستیم و براى خدا باید عمل بکنیم و به خدا مراجعه مىکنیم اناللّه و اناالیه راجعون ما از اوییم به او برمىگردیم او فرستاده برمىگردیم اگر ما این را تحکیم کنیم در قلبمان که ما از او هستیم و هرچه او گفته است باید بکنیم. گفته است که با هم باید باشید که اگر باهم باشید کسى نمىتواند شما را چه بکند ما هم با هم باید باشیم براى اطاعت خدا».[15]
تفرقه جهان اسلام ضامن غلبه تاریخى دشمنان برمسلمانان شده است و تا زمانى که این معادله منحوس برقرار مىباشد امیدى براى خروج جهان اسلام از زیر سلطه غرب وجود ندارد. بنابراین تمام اهتمام مسلمانان باید صرف برهم زدن این معادله باشد و آن دسته از نیروها و هستههاى مقاومت اسلامى که اهداف اسلامى دارند باید به جاى پرداختن به یکدیگر و دامن زدن به نزاعهاى فرقهاى متعهدانه و متحدانه به دشمن مشترک بیندیشند.[16]
نتیجهگیرى
بهطور خلاصه باید گفت؛ عوامل و موانع متعددى بر سر راه «اتحاد مسلمانان» وجود دارند که هم به درون جامعه اسلامى باز مىگردند و هم عوامل بیرونى را شامل مىشوند.
عوامل باز دارنده وحدت جهان اسلام ازدرون را در مؤلفههاى چون : قومگرایى و نژادپرستى، انحطاط فکرى، علمى و فرهنگى، تعصبات کورمذهبى، رکود و رخوت جوامع اسلامى، کمرنگ شدن هویت اسلامى، اختلاف در ماهیت طرز تفکر و اقتصاد، غفلت از اولویتهاى اسلامى، اقدامات منفعلانه برخى از سران کشورهاى اسلامى در برخورد با حوادث جهان اسلام، انتخاب خط مشىهاى امنیتى متفاوت و برخى موارد دیگر باید جستجو کرد و براى رفع آنها قدمهاى اساسى برداشت. همچنین عوامل واگرایى برونزا در جهان اسلام در طول یکى دو قرن اخیر با توطئه مستکبران جهان براى ایجاد گسست با روشهاى مختلفى مانند تهاجم فرهنگى، وابستگىهاى اقتصادى، سیاستهاى تفرقهافکنانه، تبلیغات سوء علیه هویت اسلامى و وجوداختلافات مذهبى در جهان اسلام صورت گرفته است.
اما واقعیتى که دراین رهگذر بیشترجلب توجه مىکند این است که زمینههاى بروز واگرایى را مىباید ابتدا در درون جهان اسلام و سپس عوامل خارجى که با سوءاستفاده از شرایط و موقعیت درون جهان اسلام این جسارت را به خود دادهاند، بررسىکرد.
منابع
1 ـ آذربخش سید على محمد، 16/5/85 سازمانى در چنبره تشریفات.
2 ـ بنارد چریل، کارشناس ارشد سیاسى در اندیشگاه رند، ترجمه وحید وحیدى مطلق.
Benard, Cheryl, Five Pillars of Democracy: How the West Can Promote an Review, Spring 4002. Islamic Reformation, RAND
3 ـ پولادى ابراهیم، گرانیگاه وحدت و انسجام اسلامى امانتدارى و اخلاقمدارى، منبع شهرالکترونیک همدان، سى فروردین 1386 .
4 ـ توال فرانسو، ژئوپلیتیک تشیع، ترجمه حسن صدوق و نینى، چاپ دانشگاه شهیدبهشتى، 1380 ، ص 3 .
5 ـ چپرا م.ع، آزمون اقتصاددانان اسلام، مجلات پگاه حوزه شماره(71) ترجمه: سید اسحاق علوى.
6 ـ بنارد چریل ، ترجمه على گلمحمدى، عنوان اصلى این مقاله Five Pillars Of Democracyو برگرفته از سایتRand مىباشد.
7 ـ خبرگزارى مهر، رئیس مرکز جهانى علوم اسلامى، همگرایى و وحدت جهان اسلام درسایه اشتراکات در 29/11/1385.
8 ـ درایسدل آلاسدایرواچ. بلیک جرالد، جغرافیاى سیاسى خاورمیانه و شمال آفریقا،ترجمه دره میرحیدر انتشارات وزارت خارجه،1374 ، ص 30 .
9 ـ صحیفه امام، ج 19 ص 206 و 207 .
10 ـ عزتى عزتاللّه، جغرافیاى سیاسى جهان اسلام، قم: واحد تدوین کتب درسى، چاپ اول، 1378 .
11 ـ عزتى عزتاللّه، ژئوپولیتیک، تهران، انتشارات سمت، 1380 ص 163 .
12 ـ عزتى عزتللّه، ژئوپولیتیک درقرن بیست ویکم، انتشارات سمت، تهران، 1382، ص 155 .
13 ـ فردوسى پورمجتبى، مجموعه مقالات وسخنرانىهاى همایش بینالمللى جهان اسلام، فرصتهاو چالشها انتشارات وزارت خارجه، 1383 ، ص 48 .
14 ـ فصلنامه معرفت، شماره بیست و دو .
15 ـ گروه سیاسى شبکه درى، جهان اسلام، فرصتها و چالشها، قسمت پنجم شرکتکنندهگان:هاشمى ارزگانى: اسلامشناس و شخصیت علمى افغان در مشهد. عنایت اللّه یزدانى: استاد علوم سیاسى و روابط بینالمللى در دانشگاه اصفهان.
16 ـ گفتگوى روزنامه کویتى الأنباء پایگاه بینات دفترآیهاللّه سید محمد فضل اللّه، 8/3/86 .
17 ـ گلى زواره غلامرضا، سرزمین اسلام، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
18 ـ مشعل January 14th, 2007.
[1] . عزتى، 1380 ، ص 163 .
[2] . درایسدل، بلیک، 1374، ص30 .
[4] . عزتى ،1382، ص 155 .
[5] . گلىزواره، سرزمین اسلام، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
[6] . عزتى، 1378 ، چاپ اول .
[7] . فصلنامه معرفت، شماره 22 .
[9] . اعرافى، 1385، خبرگزارى مهر.
[10] . بنارد، 2004، ترجمه وحیدى مطلق.
[11] . آذربخش، 1385 سازمانى در چنبره تشریفات.
[12] . پورهاشمى، مجلات پگاه حوزه شماره 174 .
[14] . گلىزواره، سرزمین اسلام، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
[15] . صحیفه امام، ج 19 ، ص 206 و 207 .
[16] . گفتگوى روزنامه کویتى الأنباء پایگاه بینات دفتر آیهاللّه سید محمد فضل اللّه 8/3/1386 .