نمایش صفحات

مسجد در اصل، اسم مکان از فعل (سجد یسجد) است که به معنى جایگاه سجده و محلّ عبادت مى‏باشد و از آن قاعده معروف، مستثنى است. زیرا قاعده اسممکان و زمان، از فعل ثلاثى مجرد، در صورتى که عین مضارع آن مضموم یا مفتوح باشد، (مفعل) به فتح عین است، مانند مشعر و مشهد. و اگر عین مضارع آن مکسور باشد، (مفعل) به کسر است مانند مجلس و منزل. اما برخى معتقدند چون لفظ مسجد جزو یازده اسم زمان و مکانى است که از قاعده فوق پیروى نمى‏کند.[1] یازده فعل در زبان عربى اسم زمان و مکانشان برخلاف این قاعده آمده است، که بر وزن (مفعل) به کسر عین مى‏باشد که یکى از آنها کلمه مسجد است. اما واژه‏شناسان و لغویون بزرگى همچون فراء برآنند که مسجد به فتح عین نیز جایز است اگرچه با این تلفظ تاکنون استعمال نشده است.[2] و به گفته سیبویه  هرگاه «فعل و عمل» در این واژه موردنظر باشد آن را طبق قیاس، یعنى (مسجد) به فتح جیم باید به‏کار برد.[3]

    برخى گفته‏اند: واژه مسجد عربى شده «مزگت» فارسى است که به همان معنا در قدیم به‏کار مى‏رفته است. طبق نوشته مرحوم دهخدا، به باور زبان‏شناسانواژه مسجدِ عربى خود دگرگون شده همین واژه فارسى است. مَزگَت واژه‏اى فارسى به معنى مسجد است. زبان عربى پس از به وام گرفتن واژه مزگت و تبدیلآن به مسجد، از آن واژه ریشه «سَجَد» را اخذ کرده و آن را صرف نمود.هنوز برخى از مسجدهاى کهن ایران با نام مزگت نامیده مى‏شود مانند «اسپى مزگت» (مسجد سپید) در گیلان  «دزگامزگت» مازندران و مزگت طوبى خانم در کردستان.[4]

    در ادبیات پارسى نیز این واژه براى مسجد استعمال شده است.

 


ببست رهگذر دیو و بیخ کفر بکند

 بجاى بتکده بنهاد مزگت و منبر[5]

اى برادر مى‏ندانم تا چت استکت وطن گه دیر و گاهى مزگت است[6]

     در تعریف لغوى مسجد در معاجم و فرهنگ‏هاى لغت، تعابیر گوناگونى جلب نظر مى‏کند که در واقع، تمامى آنها به یک معنى بازگشت مى‏کند که از آن جمله است گفته زجّاج در تعریف مسجد «کُلُ مَوضِعٍ یُتَعَبَّدُ فیهِ فَهُوَ مَسجِدٌ»[7] و ابن‏اعرابى گفته است «مسجد بفتح الجیم، محراب البیوت و مصل الجماعات»[8] و در مفردات راغب اصفهانى آمده است: «المَسجِدُ مَوضِعُ الصَّلاةِ اِعتبارا بِالسُّجودِ».[9]

    با این ترتیب، مسجد که در زبان عربى، اسم مکان مشتق از ریشه ثلاثى مجرد «سجد» است، در زبان فارسى به معنى جایگاه نماز و محلّ عبادت به‏کاررفته است و در این که چرا کلمه مسجد براى مکان عبادت و محلّ نماز استعمال شده است، گفته‏اند: از آنجا که سجود، شریف‏ترین و مهم‏ترین ارکان نماز است و در آن بیش از دیگر افعال نماز، انسان به خدا نزدیک مى‏شود، لذا اسم مکان را از این فعل، اتخاذ و بر محلّ عبادت و نماز اطلاق کرده‏اند.[10]

    در اصطلاح، مسجد، عبادتگاه خاص مسلمانان است، ولى در قرآن کریم بر معابد ملل سابق نیز اطلاق شده است. مانند لفظ مسجد در این آیه شریفه:

                              «قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلَى‏أمرِهم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسجِدا».[11]

                             «آنان که به معجزه و داستان اصحاب کهف برخوردند
                         گفتند: به یادگار آنان، بالاى غارشان مسجدى مى‏سازیم».

 

     در جاى دیگر نیز قرآن کریم، از معبد اهل کتاب به عنوان مسجد یاد کرده است:

                              «سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى
                         الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِى بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ
                         هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ
».[12]


    باید توجه داشت که به هنگام نزول قرآن، مسجدالاقصى از معابد اهل‏کتاب بوده است.      امّا در اصطلاح شرعى، مسجد به مکان معین و موقوف براى نماز اطلاقشده است. چنان‏که در متون فقهى در این باب آمده است:

                              «اَلمُرادُ بِالمَسجِدِ اَلمَکانُ المُوقُوفُ عَلَى کافَّةِ المُسلِمینَ
                         لِلصَّلاة
».[13]

    گذشته از واژه مسجد، گاه کلمه جامع را نیز بر این مکان اطلاق کرده‏اند که در ریشه‏یابى تاریخى این کلمه باید گفت: لفظ جامع در واقع، صفت استبراى مسجد بزرگى که در آن نماز جمعه برپا مى‏شده است. به‏نظر مى‏رسد که اینواژه، نخستین بار توسط خلیفه دوّم، هنگامى که دستور بناى مساجد جامع جهت برگزارى نماز جمعه به والیان و استانداران شهرهاى اسلامى را صادر کرد، استعمال شد. بنا به روایات تاریخى، عمر طى بخش نامه‏اى از کارگزاران خود در سرزمین‏هاى فتح شده و دیگر شهرهاى نوبنیاد خواست مسجدى مخصوص نماز جمعه و مساجد دیگرى براى برگزارى نمازهاى یومیه در میان قبایل بنا نهند و هنگامى که روز جمعه فرا رسید مردم در مسجد الجا معه براى اداى نماز جمعه گرد هم‏آیند.[14]

    بنابراین، اصطلاح مسجد الجماعه و دستور اتخاذ چنین مسجدى جهت اقامه نماز جمعه ابتدا از سوى عمر صورت گرفت ولى به گفته برخى از مورخان، مردم خود، این اصطلاح را از آغاز به‏کار گرفتند و به مساجدى که محلّ اقامه نماز جمعه بود، مسجد جامع یا جامع، اطلاق کردند و به تدریج که حکومت اسلامى گسترش و شمار مسلمانان افزایش یافت، شمار مساجد نیز در سرزمین‏هاى اسلامى رو به فزونى گذاشت. همچنین الفاظى که براى مکان‏هاى عبادت استعمال مى‏شد، بیشتر شد به‏طورى که با گذشت زمان، به هر مسجدى که در آن نماز خوانده مى‏شد، جامع یا مساجد جامع گفتند.[15]

 



[1]  .  فراهتى، عباسعلى، مسجد وتأثیرات علمى واجتماعى آن درجامعه‏اسلامى،ازآغازتاپایان حکومت اموى، ص 32 .

[2]  .  طریحى، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 3 ، ص 65 .

[3]  .  الخوزى، سعید، اقرب الموارد فى فصح العربیة والشوارد، ص 495 .

[4]  .  دهخدا، على اکبر، لغت‏نامه دهخدا، واژه مزگت.

[5]  .  عنصرى.

[6]  .  شیخ روزبهان.

[7]  .  زبیدى، محمدمرتضى، تاج العروس، ج 2 ، ص 371 .

[8]  .  همان.

[9]  .  راغب اصفهانى، ابوالقاسم حسن بن محمد، مفردات الالفاظ القرآن، ص 271 .

[10]  .  زرکشى ابوعبداللّه‏ بدرالدین، محمد بن عبداللّه‏، اعلام الساجد باحکام المساجد، ص 18 .

[11]  .  کهف: 21 .

[12]  .  اسراء: 1 .

[13]  .  نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام فى شرح الشرائع الاسلام، ج 14 ، ص 61 .

[14]  .  سیوطى جلال الدین، عبدالرحمن بن کمال ابى‏بکر، حسن المحاضره، ج 2 ، ص 149 .

[15]  .  عبدالوهاب، حسن، تاریخ المساجد الأثریة، ص 8 .