نمایش صفحات

در اول ذی الحجه سال دوم هجری،حضرت امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(ع) با هم ازدواج کردند و در نیمه ماه رمضان سال سوم هجری،یعنی پس از نه ماه و نیم،اولین لؤلؤ درخشان این پیوند مبارک پا به عرصه هستی کذاشت و اولین مولود بنی هاشم در مدینه به دنیا امد
فرمود: «إنَِّ ابنْیِ هَذَا سَیِّد؛  همانا، این پسرم سید و سرور است. »
ابن اثیر پس از نقل این سخن پیامبر  م ینویسد: چه شرافتی بالاتر از این که رسول خدا او را «سید » نامید. از ای نرو محمد بن طلحه شافعی، این لقب را برترین و شایسته ترین لقب آن حضرت دانسته است.
همراه با پیامبر خدا
حدود هفت سال از زندگی امام حسن مجتبی  با پیامبر  سپری شد. این مدت هر چند کوتاه بود، اما در همین مدت کوتاه، آن چنان به خلق و خوی محمدی متخلق شد که جدّ بزرگوارش در توصیف او فرمود: «أشَْبهَْتَ خَلقْیِ وَ خُلقُ ی؛  تو در خلقت، و خوی و منش شبیه من هستی. »
چون اخلاق پیامبر  اخلاق قرآن بود و مظهر تمام عیار صفات حسنای الهی گردیده بود، امام حسن مجتبی  نیز تجسم اخلاق کلام خدا و آیینه صفات زیبای الهی بود.
از همان کودکی در محضر پیامبر  حضور مییافت و آیات نازل شده بر حضرت را م یشنید و حفظ میکرد، و چون به خانه برم یگشت، آن آیات را برای مادرش میخواند و حضرت فاطمه نیز، آ نها را برای همسرش علی  نقل م یکرد. علی  با شگفتی چگونگی فراگیری آیات را م یپرسید و فاطمه میفرمود: از فرزندت حسن شنید هام.
در پرتو برخورداری از همین کمالات و فضائل است که او محبوب نزد خدا و رسولش بود. براء م یگوید:
رسول خدا  را دیدم که حسن را بر دوش خود داشت و م یفرمود: «اللهَُّمَّ إنِیِّ أُحِبهُُّ فأُحِب ه؛  خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم او را دوست بدار. »
ابوهریره م یگوید: روزی از بازار همراه پیامبر  برم یگشتیم که رسول خدا  حسن را صدا زد. او سریع خود را به حضرت رساند و آن دو یکدیگر را در آغوش گرفتند؛ سپس پیامبر خدا ٦ فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أحُِبهُُّ وَ أحُِبُّ منَْ یحُِبهُّ؛ ٥ خدایا من حسن را دوست دارم و هر کس او را دوست داشته باشد را نیز دوست دارم .»


در روایت دیگر فرمود: «اللهَُّمَّ إنِیِّ أحُِبهُُّ فأََحِبهَُّ وَ أحَِبَّ مَنْ یحُِب ه؛  خدایا من حسن را دوست دارم، تو نیز او را دوست بدار و دوس تداران او را نیز دوست بدار. »
همراه پدر؛ علی ب ن اب یطالب امام مجتبی  بعد از رحلت پیامبر اکرم ، سی سال از عمر شریف خود را در کنار پدر بزرگوارش گذراند. او در تمامی دوران امامت امیرمؤمنان  هماهنگ و همراه او بود. از بیدادگران انتقاد و ازستمدیدگان حمایت میکرد و پیوسته ناظر بر جریانات سیاسی بود.
در جریان فتنه ی سقیفه و انحراف خلافت از مسیر درست، اگرچه امام حسن در سن کودکی بود اما با نبوغ و ذکاوت خود، مسائل را خوب م یفهمید و در برابر آن رخدادهای سنگین چار های جز صبر نداشت. با این حال، اگر فرصتی برای اعتراض و فریاد بر باطل پیدا م یکرد، دریغ نم یورزید. در اینجا ما دو نمونه را بیان میکنیم:
الف( بعد از رحلت پیامبر ، روزی امام حسن وارد مسجد شد و دید ابوبکر بر فراز منبر و در جایگاه جدش رسول خدا  نشسته و خطبه م یخواند. امام حسن  بدون درنگ و با لحنی جدی و کوبنده خطاب به او گفت: از منبر پدرم فرود آی!
این گفتار کوتاه، اما کوبنده و پرمعنا، همه حاضران را مبهوت ساخت و چش مها را به سوی گوینده آن خیره کرد. ابوبکر چنان غاف لگیر شد که چار های جز تصدیق سبط اکبر پیامبر نداشت و از این رو در پاسخ او گفت: راست گفتی! سوگند به خدا، آن منبر پدر توست نه منبر پدر من.
ب( هنگامی که ابوذر، صحابی بزرگوار رسول خدا ، به دستور عثمان به ربذه تبعید شد، با وجود اینکه خلیفه دستور داده بود هیچ کس او را بدرقه نکند، امام علی  همراه دو فرزند بزرگوارش، حسن و حسین ، و برخی دیگر ابوذر را بدرقه کردند و با سخنانی د لگرم کننده او را به ادامه مبارزه تشویق کردند. امام حسن  به ابوذر گفت: ای عمو جان!... رفتار و برخورد این گروه را با خود م یبینی، پس دنیا را با یادآوری جدایی از آن، از خود دور کن و دشواریها و ناکام یهای آن را، به امید روزگار پس از آن، برخود هموارساز و شکیبایی پیشه کن تا در حالی که رسول الله  از تو خوشنود است به دیدار او نائل شوی.
‚
امام مجتبی  در مقطع پنج سال هی حکومت حضرت امیرمؤمنان ، بازوی توانا، مشاوری دلسوز و فرماندهی لایق برای امام زمان خود بود؛ به نمونه های زیر توجه فرمایید:
الف( امام حسن  در سال ٣٦ هجری با پدر گرام یاش از مدینه به سوی بصره حرکت کرد تا آتش جنگ جمل را که ناکثین برافروخته بودند، فرو نشاند.
در ذ یقار به فرمان حضرت علی  در رأس هیأتی مرکب از عمار یاسر و قیس بن سعد به کوفه رفت تا مردم را برضدّ ناکثین بسیج کند. در پی تلا شها و سخنران یهای مهیّج حضرت و همراهانش، بالغ بر ٩ یا ١٢ هزار نفر از مردم به یاری امام شتافتند. در جنگ نیز بنابر نقل «ابن عساکر » فرماندهی جناح چپ سپاه امام علی بر عهد هی امام حسن بود.
ب( امام حسن  در جنگ صفین نیز در رکاب پدر پایمرد یها کرد. در این جنگ معاویه، عبیدالله بن عمر را نزد امام حسن  فرستاد و پیغام فرستاد که: اگر از حمایت پدرت دست برداری ما خلافت را به تو واگذار م یکنیم، چرا که قریش از پدر تو به خاطر کشتار بزرگانشان ناراحتند، اما تو را پذیرا خواهند بود.امام مجتبی  در جواب فرمود: نه، به خدا سوگند چنین کاری انجام پذیر نیست. سپس به آورند هی پیغام هشدار داد: گویا پیکرکشت هی تو را امروز یا فردا در میدان جنگ میبینم. امام حسن  در این جنگ همراه پدر بزرگوارش بود و در هر فرصت مردانه به سپاه دشمن م یتاخت و به کام مرگ فرو میرفت. چندان که علی  در جریان یکی از این پی شرو یها جان فرزندش را در خطر دید، نگران شد و با ناراحتی فریاد زد: این جوان را نگ ه دارید، و نگذارید قصد جنگ کند و پشت من را نشکند؛ دریغم میآید که این دو - حسن و حسین  - را مرگ در رسد و با کشته شدن آنان دودمان رسول خدا به سر آید.
ج( در جریان حکمیت، پس از آن که خبر دردناک خلع امام علی  توسط ابوموسی اشعری میان مردم عراق پخش شد، آتش اختلاف و فتنه زبانه کشید. امیرمؤمنان  دید در چنین موقعیت حساس باید یکی از بزرگان خانواد هاش برای مردم سخن بگوید و آنان را در ارتباط با حکمیت توجیه کند. از این رو به فرزندش حسن فرمود: پسرم! برخیز و درباره ابوموسی و عمروعاص چیزی بگو.
امام حسن  بر فراز منبر رفت و در خطاب های روش نگر، ضمن تأیید اصل مسأله ی حکمیت در اسلام و مطابقت آن با سنت و سیر هی پیامبر ، نقاب از چهر هی نیرنگ و نفاق حکمین برداشت و تصریح کرد: آنان کتاب خدا و سنت پیامبر  را زیر پا نهاده، از روی هوا و هوس حکم کردند.
 دوران امامت امام حسن
امام حسن در ٢١ رمضان سال چهلم هجری عهد هدار امامت مسلمین گردید. حضرت پس از فراغت از مراسم تجهیز و دفن پدر بزرگوارش به مسجد رفت و در حضور انبوه مردم عزادار بر منبر نشست و ضمن اعلام خبر شهادت امیرمؤمنان و بیان مقداری از فضائل آن حضرت، به معرفی خویش پرداخت و خود را عضو خاندانی دانست که خداوند در کتاب خود، مودت و محبت آنان را بر همه واجب دانسته است.
سخنان حضرت، حاضران را تحت تأثیر قرار داد و زمین هی بیعت آنان را با او فراهم ساخت. از این رو به محض آن که عبدالله بن عباس به پا خاست و مردم را به بیعت او فراخواند، همگان دعوت او را پذیرفته و گروه گروه با حضرت بیعت کردند.
با پخش خبر بیعت کوفیان با امام مجتبی  شهرها و مناطق دیگر مانند بصره، مدائن، حجاز، یمن و فارس نیز مانند کوفیان با حضرت بیعت نمودند؛ اما فضای عمومی این مناطق نامساعد بود. آسمان کوفه
به دنبال جن گهای جمل، صفین و نهروان غبارآلود و آغشته به وسوس هها و نگران یها بود. برخی به دنبال انتقام گرفتن از کشت ههای خود بودند و گروه بیشتری استواری لازم را برای ادامه مبارزه نداشتند و بیشتر به دنبال تأمین منافع مادی خود م یگشتند.
مورخان و تحلی لگران، مردم کوفه و اجتماع کنندگان گرد امام حسن  را از نظر فکری و اعتقادی و سیاسی به چند گروه تقسیم کرده اند:
١. امویان؛ اینان از وابستگان و هواداران عثمان و معاویه بودند و در پنهان با شام ارتباط داشتند و معاویه را تشویق م یکردند که به کوفه حمله کند و قول هر نوع همکاری را به او م یدادند.
٢. خوارج؛ اینان هم با معاویه دشمنی داشتند و هم با امیرمؤمنان ، و به حکومت عراق به همان دید می نگریستند که به حکومت شام؛ اما پس از شهادت حضرت امیر  نوبت انتقام از معاویه بود؛ از این رو آنانکه به تنهایی توانایی رویارویی با حکومت شام را نداشتند، سعی کردند با پیوستن به جبهه امام حسن  و
تقویت آن، به هدف خود دست یابند، و در مرحله بعد به براندازی حکومت امام حسن  بپردازند.
٣. پیروان؛ توده انبوهی از مردم کوفه را پیروان فرومایه و ب یانگیزه تشکیل م یداد. اینان به خاطر نداشتن خط مشی فکری و سیاسی مستقل، همواره از جریانات حاکم متأثر م یشدند. برخی از نژاد بردگان و موالی بودند و به گفته طبری ٢٠ هزار مرد مسلّح کوفی را تشکیل م یدادند که به هیچ اصلی پای بند
نبودند و حاضر بودند در برابر پول و مقام به هر جنایتی دست بزنند.
٤. شیعیان؛ اینان که نسبت به گرو ههای دیگر جمع محدودتری را تشکیل م یدادند و در میان آنان تعدادی از بازماندگان مهاجر و انصار نیز به چشم م یخوردند.
نامه امام حسن  به معاویه
در این شرایط امام حسن  با توجه به تکلیف الهی و بیعت مردم با او، زمام امور را به دست گرفت؛ هر چند از جو آشفته و دگرگونی عقاید مردم خبر داشت. او مردم را به آمادگی برای جنگ با معاویه دعوت کرد و برای ساما ن بخشیدن به امور آ نها حقوق جنگجویان را دو برابر افزایش داد. از طرف دیگر با نوشتن نامه به معاویه، او را از آشوب و فتنه برحذر داشت. در قسمتی از نامه حضرت به معاویه آمده است: امروز جا دارد هر کسی از دست اندازی تو به منصبی که شایستگی آن را نداری، تعجب کند، زیرا تو نه فضیلتی در دین داری و نه صاحب اثر نیک و پسندید های در اسلام هستی، )بالاتر از آن این که(تو فرزند حزبی از احزاب متخاصم و فرزند دشم نترین افراد قریش با رسول خدا  میباشد. خداوند شرت را کفایت خواهد کرد و به زودی بر او وارد م یشوی و خواهی دید که عاقبت از آنِ کیست. سماجت در راه باطل را فروگذار و مانند دیگران با من بیعت کن، زیرا خوب م یدانی که من برای خلافت از تو شایست هترم. از خدا بترس و طغیان و سرکشی را فروگذار و خون مسلمانان را مریز!... و چنان چه به گمراهی و ستیز هگری ادامه دهی، با مسلمانان به سراغت آمده، محاکمه ات خواهم کرد.  واکنش معاویه به نامه امام حسن  معاویه با شناختی که از امام حسن  داشت و م یدانست او در مسائل حکومتی و نبرد با ستمگران از سیره جدش رسول خدا  و پدرش امام علی  عدول نخواهد کرد، از همان آغاز برای رویارویی با حضرت به برنام هریزی پرداخت و پس از مشورت با صاحب نظران و سیاس تمداران تصمیمات زیر را به اجرا گذاشت:
١. با امام حسن  از موضع قدرت برخورد کرد و نام ههای حضرت را با همان شدت و تندی جواب داد.
٢. جاسوس به قلمرو حکومت امام حسن ، به ویژه کوفه و بصره، فرستاد تا آنان معاویه را نسبت به وفاداری مردم به امام حسن  آگاه سازند، و نیز در میان مردم به سمپاشی بپردازند.
٣. برای بزرگان عرب و رئیسان قبایل نامه نوشت و آنان را با رشو ههای کلان و وعده مناصب تطمیع کرد.
٤. نیروها را بسیج کرد و سپاهی به منظور دست اندازی و تجاوز به مناطق تحت قلمرو امام حسن  آماده کرد.
٥. جنگ امام حسن  با معاویه
امام حسن  باز هم به معاویه نامه نوشت و او را از پیامدهای سرکشی برحذر داشت؛ اما م یدانست او با این هشدارها به سوی حق بازنم یگردد. جاسوسان معاویه را نیز که توسط نیروهای اطلاعاتی شناسایی و دستگیر شده بودند را اعدام کرد و پس از آگاهی از خبر تجاوز معاویه به قلمرو حکومت، اعلام جهاد کرد. حضرت حجر بن عدی را به سوی فرمانداران و کارگزاران خود در شهرها فرستاد تا فرمان جهاد را به آنان برساند. خود نیز در کوفه به بسیج مردم پرداخت و آنان را به جهاد دعوت کرد. امام مغیرة بن نوفل را به سمت فرمانداری کوفه گماشت و خود همراه نیروها به نخَُیله، محل اجتماع سپاه، رفت و ده روز در آن جا ماند. در این مدت تنها ٤ هزار نفر گرد آمدند. امام علی  به کوفه بازگشت تا باقی مانده نیروها را بسیج کند و در خطب های فرمود:شگفتا از گروهی که نه شرم دارند و نه دین. اگر من حکومت را به معاویه واگذار کنم، به خدا سوگند! هی چگاه با وجود بن یامیه روی رستگاری را نخواهید دید... .
پس از این سخنان حضرت، دوازده هزار نفر به عنوان مقدمه لشکر گرد آمدند و به فرماندهی عبیدالله بن عباس روانه جنگ شدند. علاوه بر آ نها، کوفه  چهار هزار نفر دیگر را نیز روانه جنگ گرد.
از منابع به دست م یآید که در مجموع سپاه امام  بالغ بر ٢٠ هزار نفر شدند، اما متأسفانه آنان فاقد اعتقاد راسخ و خلوص در ایفای رسالت خود بودند.
علاوه بر خستگی از سه جنگ جمل، صفین و نهروان و تحمل خسار تهای جانی و مالی، خیانت ابوموسی و رسمیت پیدا کردن حکومت معاویه در شام روحیه مردم عراق را سخت خدش هدار کرده بود؛ اما در این میان، خیانت خواص مه مترین و تأثیرگذارترین ضربه را به سپاه امام حسن  وارد کرد. در میان یاران امام حسن  یاران باوفایی که تا پای جان حاضر به جان بداری او بودند، وجود داشتند؛ اما آنان اندک بودند و جمع آنان به افرادی مانند حجر بن عدی، عدی بن حاتم، قیس بن سعد، معقل بن قیس،زیاد بن صعصعه و سعید بن قیس محدود م یشد.یاران امام به فرماندهی عبیدالله بن عباس در سرزمین «مَشکِن » با دشمن روبرو و در زورآزمایی ابتدایی مجبور به عق بنشینی شدند و متأسفانه عبیدالله بن عباس فریفته هدایا و وعد ههای معاویه شد که توسط پیکی شبانه نزد او آمده بود و همان شب همراه گروه زیادی به معاویه پیوست. یعقوبی این تعداد را هشت هزار نفر نوشته است.
در ساباط نیز که امام حسن  با تعدادی از سپاه حضور داشت، با توطئه معاویه و تحریک خوارج، سپاه مضطرب و شورش به پا شد که نتیجه آن غارت خیمه امام حسن  بود. شیعیان امام را از معرکه دور کردند، اما یکی از سران خوارج به نام «جراح بن سنان » با این فریاد که «تو همانند پدرت مشرک شد های » ضربتی بر ران امام  زد و او را مجروح کرد. فرماندهان و اشراف کوفه و سران قبایل نیز به حضرت خیانت کردند؛ بلاذری م ینویسد: چهره های سرشناس عراق نزد معاویه آمده و با او بیعت کردند. نخستین نفر «خالد بن معمّر » بود که به معاویه گفت: بیعت او به معنای بیعت تمامی افراد قبیله ربیعه است. شاعری در اهمیت این بیعت به معاویه گفت: به خالد اکرام کن، زیرا اگر او نبود، تو به امارت نم یرسیدی.  در نهایت، روحیه منسجم و پایداری نیروهای امام در برابر سپاه شصت هزار نفری شام درهم شکست و آنان را در شکست حتمی قرار داد، به گون های که برای امام ٧ راهی جز قبول صلح نگذاشت.
 صلح امام حسن
معاویه پس از انجام تمام مقدمات صلح، نمایندگانی به سوی امام حسن  فرستاد و به طور رسمی به حضرت پیشنهاد صلح داد و حاضر شد هر شرطی را از سوی امام حسن  بپذیرد. طبق نقل طبری و ابن اثیر، معاویه ورقه سفیدی که پای آن را مهر کرده بود، نزد امام حسن  فرستاد و از او خواست هر شرطی که م یخواهد بنویسد.  امام حسن  به رغم رویارویی با مشکلات و کارشکن ی فراوان، هنوز مصمم بر جنگ با معاویه بود. از این رو، پیش از پذیرش پیشنهاد معاویه در جمع یاران خود حاضر شد و فرمود:
معاویه ما را به چیزی فراخوانده که در آن، نه عزّت است و نه انصاف. اکنون اگر خواهان زندگی هستید، پیشنهاد او را بپذیریم و این خار را بر دیده تحمل کنیم و اگر مرگ )با عزت و شرف( را م یخواهید، جان خود را در راه رضای خدا بذل کنیم و معاویه را در پیشگاه خدا به محاکمه بکشیم. جمعیت یک صدا فریاد
زدند: ما خواهان بقا و زندگی هستیم.  امام مجتبی  نیز به خاطر عوامل ذیل، مجبور به قبول صلح با معاویه شد:
-١ نداشتن نیروی کافی برای جنگ با معاویه.
-٢ ناخشنودی مردم از جنگ.
-٣ حفظ تعداد اندک یاران و شیعیان از خطر نابودی.
امام حسن  در پاسخ اعتراض برخی به واگذاری خلافت به معاویه فرمود: «وَ اللهِ مَا سَلَّمْتُ الْأَمْرَ إِلَیْهِ إلَِّا أنَیِّ لمَْ أجَِدْ أنَصَْارا وَ لوَْ وَجَدْتُ أنَصَْارا لقََاتلَتْهُُ لیَْلیِ وَ نهََارِی حَتىَّ یحَْکُمَ الله بیَْنیِ وَ بیَْنه؛ به خدا سوگند! من از آن روی حکومت را به او واگذار کردم که یاوری نداشتم. اگر یاوری م یداشتم شب و روز با او میجنگیدم تا خداوند میان من و او داوری کند. » و در پاسخ زید بن وهب جهنی فرمود: «... وَ الله لوَْ قاَتلَتُْ مُعَاوِیةََ خَألََذُوا بعُِنُقیِ حَتىَّ یدَْفعَُونیِ إلِیَْهِ سِلمْاً؛ »

و در پاسخ اعتراض حجر بن عدی نسبت به صلح فرمود: «یا حُجر لیَسَ کُلُّ الناس یحُِبُّ ما تحُِبُّ و لا رَأیهُ کَرَأیکِ و ما فعََلتُ إلا إبقاءً عَلیک وَ الله کُلُّ یوَمٍ فی شَأنٍ؛ .»
مواد قرارداد صلح مهمترین مواد قرارداد صلح با استفاده از منابع مختلف تاریخی عبارت است از:
-١ حکومت به معاویه واگذار م یشود، به شرطی که به کتاب خدا، سنت پیامبر  و سیر هی خلفای شایسته عمل کند.
-٢ پس از معاویه، حکومت از آنِ امام حسن  است و چنان چه برای او حادث های رخ دهد، از آنِ امام حسین  خواهد بود و معاویه حق ندارد کسی را جانشین خود برگزیند.
-٣ معاویه باید ناسزا و دشنام به امیرمؤمنان  را در نمازها ترک کند و علی  را جز به نیکی یاد ننماید.
-٤ حسن بن علی  معاویه را امیرالمؤمنین نم ینامد و نزد او شهادتی اقامه نخواهد کرد.
-٥ مردم به ویژه پیروان علی  در هر نقط های از سرزمین خدا در امن و امان باشند. به جان حسن
بن علی  و برادرش حسین  و دیگر خاندان رسول خدا  قصد و توطئه چیده نشود و در هیچ نقط های از قلمرو اسلام، نسبت به آنان ارعاب و تهدیدی صورت نگیرد.
-٦ بیت المال کوفه، با موجودی پنج میلیون درهم، هم چنان در اختیار امام حسن  خواهد بود.
افزون بر آن، معاویه باید هر سال یک میلیون از محل خراج دارالجرد در اختیار حسن بن علی  قرار دهد تا در میان بازماندگان شهدای جن گهای جمل و صفین توزیع گردد. قرارداد صلح در پنجم ربیع الاول سال ٤١ هجری، حدود شش ماه پس از خلافت حضرت به امضاءرسید.
٧. شم های از مکارم اخلاقی امام حسن
امام مجتبی  در مکارم اخلاق و خوی پسندیده و رفتار نیکو زبانزد و نمونه بود. او ادب را با فصاحت،حلم را با سخاوت، تقوا را با شجاعت، تواضع را با عبادت و همه صفات ستوده را در وجود نازنین خود جمع کرده بود و خلق و خوی محمّدی در تمام رفتار و کردار او ظاهر بود.
هر چند به تمام فضایل ایشان نم یتوان پرداخت، اما از اشاره به چند نمونه از رفتارهای زیبای حضرت نیز نم یتوان صر فنظر کرد.هر شرح بینهایت، کز وصف یار گوییم حرفی است از هزاران کاندر عبارت آید
زهد و عبادت
«أنََّ الحَْسَنَ بنَْ عَلیِِّ بنِْ أبَیِ طَالبٍِ  کَانَ أعَْبَدَ الناَّسِ فیِ زَمَانهِِ وَ أزَْهَدَهُمْ وَ أفَْضَلَهُمْ وَ کَانَ إذَِا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبمََّا مَشَى حَافیِاً وَ کَانَ إذَِا ذَکَرَ المَْوْتَ بکََى وَ إذَِا ذَکَرَ القَْبْرَ بکََى وَ إذَِا ذَکَرَ البَْعْثَ وَ النُّشُورَ بکََى وَ إذَِا ذَکَرَ المَْمَرَّ عَلىَ الصِّرَاطِ بکََى وَ إذَِا ذَکَرَ العَْرْض عَلىَ الله تعََالىَ ذِکْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یغُْشَى عَلیَْهِ منِهَْا وَ کَانَ إذَِا قاَمَ فیِ صَلَاتهِِ ترَْتعَِدُ فرََائصُِهُ بیَْنَ یدََیْ رَبهِِّ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ إذَِا ذَکَرَ الجَْنةََّ وَ الناَّرَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلیِمِ وَ یسَْألَُ الله الجَْنةََّ وَ یعَُوذُ بهِِ منَِ الناَّر؛  امام سجاد  میفرماید: حسن بن علی بن اب یطالب  عابدترین و زاهدترین و بافضیل تترین مردم روزگار خود بود. هرگاه حج م یرفت پیاده و گاه با پای برهنه م یرفت؛ هر گاه سخن از مرگ به میان میآمد میگریست؛ هر گاه سخن از قیامت و رستاخیز به میان م یآمد، م یگریست؛ هر گاه از گذشتن بر صراط یاد م یشد، میگریست؛ هر گاه از حاضر شدن در دادگاه عدل الهی سخن به میان م یآمد، چنان صیح های م یزد که بر اثر آن از هوش م یرفت؛ هرگاه به نماز م یایستاد، بدنش در پیشگاه پروردگارش م یلرزید؛ هرگاه از بهشت و دوزخ سخن به میان میآمد، مانند مار گزید ه به خود م یپیچید و بهشت را از خداوند متعال درخواست میکرد و از آتش دوزخ به او پناه م یبرد. »
در مناقب آل ابی طالب آمده است: هرگاه امام حسن  وضو میگرفت، بندهای بدنش م یلرزید و رنگ مبارکش زرد م یشد. از حضرت سبب این حال را پرسیدند، فرمود: بر کسی که م یخواهد نزد خداوند به بندگی بایستد، سزاوار است رنگ او زرد شود و لرزه به اندامش بیفتد. وقتی به مسجد م یرفت و به درب مسجد میرسید، سر به سوی آسمان بلند م یکرد و م یگفت: «إِلَهِی ضَیْفُکَ ببَِابکَِ یاَ مُحْسِنُ قَدْ أتَاَکَ المُْسِ یءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبیِحِ مَا عِنْدِی بجَِمِیلِ مَا عِنْدَکَ یاَ کَرِی م؛  ای خدای من این میهمان توست که به درگاه تو ایستاده است، ای خداوند نیکوکار، بند هی تبهکار به نزد تو آمده است؛ پس از کارهای زشت من به نیکی های خودت درگذر. »
تواضع و فروتنی
روزی امام حسن مجتبی  از کنار چند فقیر که روی زمین نشسته بودند و از تکه نا نهایی که جلوی آنها بود م یخوردند، عبور کرد. آنان به حضرت تعارف کردند و گفتند: ای پسر دختر رسول خدا، بفرمایید با ما غذا بخورید.
روای م یگوید: حضرت پیاده شد و فرمود: خداوند مستکبران را دوست ندارد. آن گاه با آنان مشغول خوردن شد، تا این که همگی سیر شدند و به برکت وجود آن حضرت، چیزی از غذا کم نشد. سپس حضرت آن فقرا را به میهمانی خود دعوت کرد و به آ نها غذا و لباس داد.
چشم پوشی
مردی از شام م یگوید: وارد مدینه شدم، مردی را دیدم که زیبایی او مرا خیره کرد. پرسیدم: این مرد کیست؟ گفتند: حسن بن علی است.
مرد شامی گفت: من بر علی به داشتن چنین فرزندی حسادت کردم. پس نزد او رفتم و گفتم: تو علی بن اب یطالب هستی؟ فرمود: من پسر او هستم. گفتم: نفرین بر تو و پدرت، نفرین بر تو و پدرت.
شامی گفت: اما او سکوت کرد و چیزی در جواب اهانت من نگفت، ولی فرمود: فکر م یکنم غریب هستی؟ اگر مرکبی از ما بخواهی در اختیارات میگذاریم؛ اگر هدی های بخواهی به تو م یدهیم، و اگر یاری و کمک بخواهی، یاریت م یکنیم.
مرد شامی م یگوید: من از نزد آن حضرت رفتم، در حالی که او نزد من محبوبترین فرد روی زمین بود.
یاری و بخشش
- شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن مطهر حلی، برادر علامه حلی روایت کرده است: «شخصی خدمت امام مجتبی  آمد و گفت: ای فرزند امیرالمؤمنین، تو را به حق آن خداوندی که نعمت فراوان به شما کرامت کرده است قسم م یدهم که به فریاد من برسی و مرا از دست دشمن نجات دهی، زیرا مرا دشمنی ستمکار است که حرمت پیران را نگه نم یدارد و به کوچ کها هم رحم نم یکند! حضرت که در آن حال تکیه داده بود، چون سخن او را شنید، فرمود: بگو دشمن تو کیست تا از او دادخواهی کنم؟
گفت: دشمن من فقر و پریشانی است. حضرت لختی سر به زیر افکند؛ سپس سر برداشت و خادم خود را صدا زد و فرمود: آن چه مال نزد توست حاضر کن. او پنج هزار درهم آورد و حضرت همه را به آن مرد داد، و او را قسم داد که هر گاه این دشمن به تو رو کرد و در حقت ستم کرد، شکایت او را نزد من بیاور تا من آن را برطرف کنم .»
- مرد دیگری خدمت امام حسن  رسید و اظهار فقر و پریشانی کرد. حضرت خزان هدار خود را خواست و فرمود: چه مقدار مال پیش توست؟ عرض کرد: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به این مرد فقیر بده که من از او خجالت م یکشم. عرض کرد: دیگر چیزی برای مخارج خودمان باقی نمانده است؛ حضرت فرمود: تو آن را به فقیر بده و به خدا خوش گمان باش؛ خدای تعالی جبران م یکند. پس آن پول را به مرد داد و حضرت آن مرد را طلبید و از او عذرخواهی کرد و فرمود: ما حق تو راندادیم، اما آن چه بود دادیم.
- راوی م یگوید: دیدم امام حسن  غذا م یخورد و سگی در مقابل حضرت بود؛ هر وقت حضرت لقمه ای برای خود برم یداشت، مانند آن لقمه را برای آن سگ م یانداخت. من گفتم: ای پسر رسول خدا! اجازه م یدهی این سگ را دور کنم؟
فرمود: رهایش کن، چون من از خدای عزّوجّل حیا م یکنم که صاحب جانی به من نگاه کند و من غذا بخورم و به او چیزی نخورانم.