به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز رسیدگی به امور مساجد، مسجد ایده؛ برایت عجیب است و میخواهی راز این سرسپردگی و دلبستگی را بدانی، راز مشتاقی و مهجوری، که پیرمرد دل خسته از کوفیان را به صحرای نینوا میکشاند و در معرکه نبرد و خون، به دفاع از امام حق میبرد و سرش را بر دامان امام رها میکند.
از دیار حبیب قصه عاشقان حسین در سیمای حبیب بن مظاهر است که چون نامه حسینبن علی را در دست میگیرد، تصمیم عاشوراییاش را میگیرد و راهی میشود تا در غربت امام یاریرسان او باشد...
شناسنامه کتاب
عنوان کتاب: از دیار حبیب
مولف: سیدمهدی شجاعی
ناشر: نشر نیستان
سال چاپ: 1378 شمسی
خوشا به حال تو، خوشا به حال چشمهاى تو .کاش خدا جاى ترا با من عوض مىکرد .کاش خدا مرا به جاى تو مىآفرید .اى کاش من به جاى تو رونده این راه بودم .اگر من به جاى تو رونده این راه بودم ، دست که روى این دشت نمىگذاشتم، با پا کـه روى ایـن دشـت راه نمىپیمودم . من چشم مىگذاشتم بر کف این دشت . من به پاى مژگان راه این دشت داغ را مىسپردم. مـن تاولها را بر دل مىخریدم . بر جگر مىنشاندم...
معرفی
از دیار حبیب، رمانی است کوتاه که گوشههایی از زندگی حبیب بن مظاهر یار سالخوردهی حضرت سیدالشهدا(ع) را به تصویر می کشد؛ البته قسمت اعظم آن، به شهادت حبیب در کربلا اختصاص دارد و وصف عشق و شیدایی او به امام زمانش را حکایت میکند. داستان از زاویه دید دانای کل روایت میشود و به ده بخش تقسیم شده است.
در بخش اول کتاب؛ "سکوت کوچه را طنین گامهای دو اسب درهم میشکند"، داستان از شهر کوفه آغاز میشود که حبیب بن مظاهر و میثم تمّار در ملاقاتی، مقابل چشم عدهای از مردم، هر یک از عاقبت کار آن دیگری و چگونگی شهادتش خبر میدهند و از هم جدا میشوند.
در بخش دوم کتاب، "غلغلهای است در خانه سلیمان بن صرد خزاعی"، حبیب در کنار سلیمان، به حمایت از حسین برمیخیزد و از مرگ معاویه و جانشینی یزید خبر میدهد. اولین نامه کوفیان در همین مجلس نوشته میشود. در بخش سوم کتاب؛ "کوفه آبستن حوادث است"، حال و هوای کوفه را به نمایش گذاشته میشود که خنجرها و شمشیر کوفیان آبدیده میگردد تا در نبردی عظیم در مقابل قافله حسین لشکرگشی نماید و در اینجا حبیب محزون و آشفته اشک از چشمان خویش روان میدارد. اینجاست که نامهای از سوی امام به درب خانه حبیب میرسد و انتظار امام را به یار خویش، حبیب بازمیگوید.
از فصل چهارم کتاب، رمان قصه سفر حبیب به سوی امام را به تصویر میکشد که چگونه در فصل پنجم، در کربلا امام خویش را دیده و از او رخصت پیکار میستاند. فصل ششم روایت رجزخوانیهای زیبای حبیب در دفاع از امام، به زیبایی تصویر میشود. غربت امام، حبیب را به سوی طایفه خود؛ بنیاسد میکشاند که در روستایی نزدیک نینوا زندگی میکنند. بنیاسد در لبیکی به حبیب روانه نینوا میشوند اما همگی به دستور سپاه عمرسعد در تاریکی بیابان کشته و شهید میشوند.
فصلهای هفتم نا نهم، از جان بیتاب و مشتاق حبیب به شهادت و جهاد سخن میگوید، از شبهای نینوا ، از رخصتهای دم به دم حبیب که میخواهد راهی میدان شود. فصل دهم؛ "در پای جنازهات مینشینم تا صبح"، شهادت حبیب را روایت میکند و اندوه امام را که میخواهد تا صبح سر حبیب را بر دامن گرفته و از شهادت حبیب و دلسپردگی به این یار دیرین سخن بگوید...
برشی از کتاب
جان در قفس تن حبیب، بیتابی میکند. حبیب، به حال خود نیست. انگار رخت پیری را کنده است، در چشمهی عشق، وضوی ارادت گرفته است و یکباره جوان شده است. جوانی که خویش را به تمامی از یاد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است. هیچ کس حبیب را تا کنون به این حال ندیده است، گاهی آن میکشد، گاهی نگاهی به خیام حرم میاندازد، گاهی به افق چشم میدوزد، گاهی خود را در نگاه معشوق گم میکند، گاهی میگرید و گاهی میخندد.
خرید کتاب
برای خرید این اثر ارزشمند و عاشورایی، میتوانید به سایت انتشارات نیستان مراجعه کنید و یا با شماره تلفن 02122612443 تماس حاصل فرمایید.